خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هفتاد و هشتمین مقالۀ ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا، عوامل موثر بر سلامت روانی و عزت نفس نابینایان

درود یاران ضمن تقدیم مقالۀ78 که از قضا به موضوعات مهمی پرداخته است و دعوت به مطالعۀ آن، منتظر نظرات و دیدگاهها شما در آدرس

h.movahedzadeh@gmail.com

هستم.

لطفا مقاله را از

اینجا

دانلود بفرمایید.

عوامل موثر بر سلامت روانی و عزت نفس نابینایان

 

فاطمه میرزایی علی آبادی1

علی یزد خواستی2

 

چکیده

 

یکی از عوامل موثر برسلامت روانی افراد، معلولیت های جسمی آنهاست و از جمله این معلولیتها، نابینایی افراد است که بر کاهش روحیه و انگیزه و اعتماد به نفس افراد تاثیر دارد که در این مقاله از این منظر به مسئله نابینایی افراد و به خصوص کودکان توجه شده است و تاثیر اختلال بینایی در فرآیند های تحول روانی افراد از دیدگاه پیاژه مورد بررسی قرار گرفته است. برای این منظور اطلاعات ضروری با تکیه بر پژوهش و مطالعات اسنادی وکتابخانه ای گرد آوری شده است و توضیح و تفسیر آن، محتوای مقاله را شکل می دهد و برای افزایش اعتماد به نفس کودکان نابینا بازیهای گروهی، بازیهای رایانه ای، آموزش مهارتهای اجتماعی، آموزش مهارتهای زندگی، آموزش جرئت ورزی و انجام فعالیت های ورزشی براساس پژوهش های قبلی ارائه گردیده است و راهکارهایی جهت پرورش خلاقیت کودکان نابینا پیشنهاد شده است.

واژگان کلیدی:

 

کودکان نابینا، سلامت روانی، اعتماد به نفس، انگیزه، اختلال بینایی

1

-مقدمه

 

نابینایی در اثر بعضی بیماریها در انسان پدیدار می‌شود. نابینایان به عنوان قشر غیرقابل اغماضی از جامعه در سطوح مختلف سنی مطرحند.از دست دادن بینایی یکی از جدی ترین بد‌بیاری هایی است که در زندگی یک فرد روی میدهد. از دست دادن بینایی سبب رنج فراوان برای فرد مبتلا و خانواده او میشود و علاوه بر از دست دادن اعتماد به نفس و توانایی‌کاری پیامدهای جدی اجتماعی و اقتصادی را نیز برای کشورها بخصوص کشورهای در حال توسعه بدنبال دارد و معلولیت بینایی در بسیاری از اجتماعات موجب کاهش اعتماد به نفس میشود. این پیامدهای فیزیکی و بخصوص فیزیولوژیکی نابینایی و معلولیت بینایی با معیار پول قابل سنجش نیست. این پیامدها از کیفیت زندگی فرد مبتلا و خانواده او می کاهند. افراد نابینا در مقایسه با افراد سالم از تحصیلات کمتری برخوردارند، فقیرترند و حتی در بعضی از ملیت‌ها (مثل آفریقا) گزارش شده است که افراد نابینا عمر کوتاهتری دارند.

کودک نابینا برای نخستین بار در فضای خانواده نفس می کشد. افراد خانواده نخستین کسانی هستند که کودک نابینا حضور آنها را درک می کند. بنابر این پدر و مادر کودک نابینا نخستین آموزگاران و سازندگان بنای شخصیتی اویند…پدر و مادری که بطور غیرمنتظره کودک نابینایی را در آغوش می گیرند با احساسی آمیخته با ناباوری و عدم قبول این واقعیت ناخواسته، اضطراب اندیشه”چه کنم “امروز و نگرانی و وحشت «چه خواهد شد» فردا، روبرو می شوند. این احساس مخرب در روحیه و احساسات این طفل کوچک و معصوم اثر می گذارد. احساس ناامنی را در ضمیر او تقویت می کند. اتکای به نفس را از او می گیرد و به خودباوری و استقلال وی زیان می رساند. به همین جهت آموزش و راهنمایی پدر ومادر کودک نابینا در درجه اول ضروری تر از خود اوست. والدین کودک نابینا، نابینایی او را فاجعه یی بزرگ می پندارند و نمی دانند که درک آنها از فرزندشان به کلی با درک وی از خودش متفاوت است. کودک نابینا ابتدا اصلاً نمی دانسته که از چه چیزی محروم شده و یا چه چیزی را از دست داده است و دیگران با او متفاوتند. این ناآگاهی از خود، تا مدتها ادامه دارد. کم کم به محدودیت های خود می اندیشد و احساس عدم امنیت نسبت به محیط پیرامونش در وی به وجود می آید. در این زمان باید کودک را دریافت. باید او را با محیط آشنا کرد تا احساس امنیت کند. اگر کودک رها شده و در خود فرو رود، بتدریج از فرآیند رشد عقب مانده و از بستر طبیعی اجتماع منزوی می شود. کودکی که دچار آسیب بینایی است ممکن است دوره های حساس رشد را به خوبی طی نکند و با مشکلات اجتماعی و عاطفی بسیاری مواجه شود. علاوه بر این اختلال نابینایی در فرآیند های روانی افراد نیز تاثیر دارد. افروز(1379) بیان می کند که نقص بینایی، به مثابه مانعی در تعاملات اجتماعی، باعث می شود که نابینایان نسبت به هم سن و سالان خود، ارتباط اجتماعی کمتری داشته باشند و چون ادراک از خود و برداشت فرد از خود، دارای بار اجتماعی است، روی بُعد عاطفی ارزشیابی یا همان عزت نفس آنان، تأثیر می گذارد.

نابینایان نسبت به آیندۀ خود بیمناکتر هستند و نگرش منفی نسبت به خود دارند. این افراد تصور می کنند که افراد عادی دارای عملکرد به مراتب بهتری از آنها هستند، که این امر در نهایت روی خود‌پنداره و عزت نفس آنها تأثیر منفی دارد و موجب میشود نابینایان نتوانند هویت موفق را در خود رشد دهند(مستعلمی، حسینیان و یزدی، 1384 ).احتمالاً، عزت نفس پایین در این افراد، منجر به بُروز برخی مشکلات روانشناختی و اجتماعی می شود. برای مثال، ساتاپاتی و سینگال(ملا زاده و همکاران:1390 ) نشان دادند که سازگاری روانشناختی و اجتماعی در افراد نابینا، رابطه معنی داری با افزایش عزت نفس و رابطه منفی معنی داری با افزایش فشار روانی، رفتارهای اجتنابی و مشکلات رفتاری دارد.

از اهداف این پژوهش نیز بررسی وضعیت سلامت روانی و عزت نفس نابینایان و عوامل موثر برآن می باشد تا به افزایش عزت نفس نابینایان یاری رساند.

2-پیشینه پژوهش

 

پژوهش های مختلفی به مسئله اعتماد به نفس نابینایان پرداخته اند که در اینجا به ذکر مواردی ازآنها می پردازیم.

پژوهش به‌پژوه و همکاران نشان داد که آموزش مهارت های اجتماعی بر بهبود عزت نفس دانش آموزان پسر نابینا، در گروه آزمایشی به طور معناداری موثر بوده است. این یافته ها، بیانگر این است که اجرای برنامه ی آموزش مهارت های اجتماعی به دانش آموزان نابینای گروه آزمایشی، کمک کرده است تا در تعامل با همسالان خود، با عزت نفس بالایی رفتار کنند. نتایج پور‌سید و همکاران نشان داد؛ برنامه آموزش مهارت های زندگی روشی موثر برای افزایش سازگاری دانشجویان نابینا و کم بینا است.

پژوهش ساجدی و همکاران نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی بر عزت نفس و ابراز وجود دختران گروه آزمایش تاثیر مثبت معنادار داشته است،  ولی بر روابط بین فردی آنها تاثیر معناداری نداشته است. آموزش جرأت ورزی عزت نفس دانش آموزان بینا و نابینا را بهبود می بخشد؛ همچنین بهرامی احسان و بنی هاشمیان)1389 )بیان می کنند چون مشکلات مربوط به سلامت عمومی در نابینایان بیشتر به علّت عدم جرأت ورزی به وجود می آید، آموزش جرأت ورزی به طور معناداری موجب بهبود وضعیت سلامت عمومی نابینایان می شود. عزت نفس بیش از دیگر متغیرها مرتبط با جرأت ورزی فرد است، که از مهم ترین و اساسی ترین نیازهای شخصیت رشد‌یافته و سالم است.

مستعلمی، حسینیان و یزدی(1384 (آموزش مهارتهای اجتماعی را به منظور افزایش اعتماد به نفس دختران نابینا، انجام دادند. نتایج به دست آمده، حاکی از آن بود که آموزش مهارتهای اجتماعی، در افزایش اعتماد به نفس دختران نابینا، مؤثر بوده است.

پژوهشهای شجاعی و همتی نشان داده اند که انجام فعالیتهای ورزشی در افراد معلول منجر به بهبود سلامتی روانشناختی، کاهش فشار روانی، شکل گیری روابط دوستانه و ارزیابی مثبت از عزت نفس و خود‌پنداره میشود. نقص بینایی ممکن است با کاهش فعالیت بدنی، افزایش مسائل روانی و مشکلاتی در توانایی های حرکتی و تعادلی شود. در مقابل، شرکت درفعالیت های ورزشی می تواند به رشد این توانایی ها و بهزیستی افراد نابینا کمک کند.

پژوهش های جوانمرد و همکاران(1392 )نقش مهم ورزش در بهبود عزت نفس و سلامت روان در نابینایان ورزشکار را نشان می دهد. بنابراین، برای ارتقای متغیرهای روان-شناختی در افراد نابینا، ترغیب و تشویق آنها به انجام دادن فعالیتهای ورزشی، مهم به نظر می رسد.

با مرور تحقیقات قبلی می توان نتیجه گرفت که رابطه معناداری بین آموزش مهارتهای اجتماعی و جرأت ورزی با عزت نفس نابینایان وجود دارد. ورزش نیز درافزایش عزت نفس نابینایان تاثیر دارد. این پژوهش نیز به بررسی وضعیت عزت نفس نابینایان و عوامل موثر بر افزایش عزت نفس نابینایان می پردازد.

3-مباحث نظری

 

در این قسمت ابتدا تعریف نابینایی، تعریف عزت نفس و سپس ارتباط بین آنها و در پایان به تاثیر اختلال بینایی در فرآیند های تحول روانی از دیدگاه پیاژه پرداخته می شود.

 3-1-تعریف نابینایی

 

از منظرهای مختلف تعاریف متفاوتی از نابینایی به عمل آمده است. نابینایی طبی،  حرفه ای و شغلی و آموزشی و نظایر آنها تعریف هایی است که بر حسب مورد،  در نظر گرفته شده است (نامنی و ترابی1381).فرد نابینای کامل کسی است که به کلی وجود یا فقدان نور را تشخیص ندهد. یادگیری این افراد اغلب از طریق حس لامسه و حس شنوایی صورت می گیرد (هونت و مارشال، 1994:به نقل از قمرانی و نوری).از نظر آموزشی،  افراد نابینا به کسانی اطلاق می شود که نقص بینایی شان به اندازه ای شدید است که مجبورند خواندن را به وسیله بریل یا با استفاده از روش های شنیداری یاد بگیرند (هونت، 1994) ودر تعریف دیگر، نابینایی عبارت است از کاهش بینایی به حدی که مانع اشتغال فرد با اتکای خود می‌شود، یا فرد را برای زندگی وابسته به دیگران یا وسایل کمکی نماید.

3-2- تعریف عزت نفس

 

هانتر ( 2006) ازعزت نفس به مثابه دیدگاه فرد نسبت به خود ازجهات جسمانی، روانی و هیجانی، یاد می کند و آن را همان رضایت فرد از خویشتن، می داند). فرانکن، 1994 به نقل از صدرالسادات،1380( عزت نفس را نوعی غرور و افتخار می داند که وقتی فرد نقایص خودرا برطرف می کند، به او دست می دهد.

3-3-ارتباط نابینایی و عزت نفس

 

افراد نابینا آسیب پذیری زیادی نسبت به افزایش مشکلات روانشناختی و ویژگیهای روان رنجور‌خویی مانند اضطراب، افسردگی، وسواس فکری- عملی،خصومت، افکار پارانویایی، لرزش، تعریق، لش، بی خوابی و مانند آنها را از خود نشان می دهند. مشکلات و آسیب پذیری افراد نابینا نسبت به برخی روابط اجتماعی مانند انزوای اجتماعی، وابستگی زیاد به دیگران، ترس از طرد شدن یا مورد تمسخر قرارگرفتن توسط همسالان، دوستان کم و روابط اجتماعی محدود گزارش شده است. این افراد بیشتر وقت خود را در تنهایی می گذرانند و در مقایسه با افراد سالم، فعالیت های محدودی دارند. انزوای اجتماعی در نابینایان و عدم حمایت اجتماعی مناسب از آنها، به عزت نفس پایین و مشکلاتی در کارکردهای اجتماعی منجر میشود.

 

3-4-مقایسه مراحل رشد نابینایان با افراد عادی

 

با توجه به دیدگاه پیاژه

در این قسمت به بررسی اختلال بینایی از دیدگاه پیاژه می پردازیم.

 3-4-1-تاثیر اختلال بینایی در فرآیند های تحول روانی

پرفسور پیاژه به صورت نظام دار تحول روانی انسان را بررسی کرده و دوره های مختلف تحول شناختی انسان را شناسایی کرده است.  پیاژه تجارب حسی –حرکتی مثل دیدن و شنیدن را عامل مهمی در تحول شناختی کودک و رسیدن او به مراحل پیشرفته تحول منطق می داند. پیاژه (1970) عقیده دارد که غالبا تفاوتهای فردی که سبب تمایز یک کودک استثنایی می گردند حاصل محدودیتهایی هستند که یک بار بیشتر از یک عامل از چهار عامل تحول روانی نسبت داده می شوند.

3-4-1-1-تاثیر نابینایی بر رشد داخلی کودک

 

رشد داخلی مربوط به رشد جسمانی،  رشد دستگاه عصبی و رشد غدد درون ریز می باشد. رفتارهای خاصی به کنش ساخت های مخصوصی وابسته هستند،  مثلا هماهنگی شنیدن،  حرکت وضعی و دیدن که تقریبا در 5/4 _ 4 ماهگی اتفاق می افتد –در کودکان نابینا این هماهنگی تقریبا از شش ماهگی به بعد در حدود 11_10 ماهگی به وجود می آید (فرای برگ و همکاران 1969 ).

3-4-1-2-تاثیر نابینایی بر تجربه اکتسابی:

 

دومین عامل تحول روانی، تجربه اکتسابی است. هنگامی چهار دست و پا راه رفتن،نابینایی مطلق موجب تاخیردر خزیدن یا چهاردست و پا راه رفتن و را ه رفتن مستقل و بدون کمک اطرافیان می گردد. فرای برگ (1969)خاطر نشان می کند که این تاخیر ناشی از فقدان محرک درونی برای رسیدن به یک هدف دیداری است که معمولا براساس بینایی فراهم می شود.  کودک برای آنکه به سمت نشانه های صدا برود و خود رابه طرف آن سوق دهد،باید قبلا تصویر شئیی دائم در او تشکیل یافته باشد. کودکی که فاقد بینایی است، در جابجایی حرکتی و جهت یابی، دچار تاخیر است. بنابر این چنین کودکی فاقد تجارب اکتسابی کافی است و بر این اساس می توان نتیجه گرفت که کودک نابینا در تحول شناختی دچار تاخیر است.

3-4-1-3-تاثیر نابینایی بر تفویض ها و انتقال های اجتماعی:

 

سومین عامل تحول روانی، تفویض ها و انتقال های اجتماعی است. این عامل تعامل های اجتماعی را نیز در بر می گیرد. تعامل اجتماعی، به توانایی کودکی برای عمل فعال و موثر در طول تماس اجتماعی، بستگی دارد.  همچنین ورود کودک نابینا به برنامه های آموزشی مستلزم فعالیت یکپارچه و فعال او در تمام بر نامه های مدرسه است. اما بدون مداخلات ضروری، محرومیت حسی نابینایان مانعی در این راه قلمداد می شود. علاوه بر این فقدان بینایی، یادگیری تقلیدی از حالت چهره، حرکات و اشارات ضمنی صورتشان کمتر از افراد عادی است.

3-4-1-4-تاثیر نابینایی بر تعادلجوئی

 

تعادل‌جویی به مثابه یک عامل سازمان دهنده عوامل سه گانه فوق عمل می کند تا آنها را بدون تناقض به یکدیگر پیوند دهند.  هر تحول زیستی واجد فرایندهای نظم جویی است. تعادل جوئی یک فرایند تدریجی و توام با خود نظم جوئی است و با این مفهوم، گام به گام به حالت نهایی بازگشت پذیری میل می کند که مشخصه تمام ساخت های عالی شناختی مستلزم ساخت های حسی –حرکتی است.  از این رو هرگونه نقص یا نارسایی حسی – حرکتی و نتیجتا ساخت های عالی شناختی را تحت تاثیر قرار دهد.  اگرچه نارسایی های حسی- حرکتی مانند نابینایی ممکن است به نقص تعادل جوئی منجر گردد.

3-4-2-تاثیر نابینایی بر روی کنشهای رمزی:

 

((تقلید ))،((بازی رمزی ))،((تصویر ذهنی))

به منظور شناخت تفاوت های کمی و کیفی تحول شناختی کودکان نابینا لازم است که کنش های رمزی یا نشانه ای را در این کودکان مورد بررسی قرار دهیم. کنش های نشانه ای در مرحله اول دوره دوم یعنی دوره عملیات عینی تثبیت می شوند. پیاژه کنش های نشانه ای را به چند دسته مانند تقلید و تصویر ذهنی تقسیم می کند :

3-4-2-1-تاثیر نابینایی بر روی تقلید در ((غیاب الگو)):

 

بینایی در تقلید در غیاب الگو نقش مهمی بر عهده دارد. تقلید در غیاب الگو زمانی رخ می دهد که الگوی فرد غائب است. کودک تصویرهای ذهنی مربوط را فرا می خواند و از حرکات و اشارات رفتارهای موضعی و رفتارهای حرکتی تقلید می کند.

اما قبل از این که کودک بتواند تقلید کند باید مشاهده کرده باشد یا درباره آن شنیده باشد. در واقع افراد آنچه را که تجربه کرده اند تقلید می کنند.

 

3-4-2-2-تاثیر نابینایی بر بازی رمزی:

 

پیاژه و اینهلور (1969)از سه دسته بازی ها نام برده اند :

الف:بازی تمرینی               ب:بازی رمزی                    ج:بازی قاعده دار

پیاژه عقیده دارد که بازی برای عواطف کودک و تعادل هوش او ضروری است. در کودکان نابینا درون دادهای بینایی کاهش یافته و یا اصلا وجود ندارد. این کودکان شانس مشاهده بزرگسالان را ندارند، آنها کمتر با دیگران مواجه می شوند، در نتیجه به شدت، تجارب زندگیشان که پایه های بازی را تشکیل می دهند محدود است.

بازی رمزی، مستلزم تجسم یک شی و یک موقعیت از راه بینایی ویا شنوایی است در نتیجه این بازی هم تقلید است و هم تخیلی. به همین دلیل کودکان پیش دبستانی نابینا از لحاظ شناختی برای بسیاری از فعالیت های بازی آمادگی ندارد زیرا نابینایی موجب می شود که فرد در تجسم شیء،موقعیت یا صوت در غیابش و در تقلید الگو ها دچار مشکل باشد زیرا در این زمینه از تجارب بصری لازم برخوردار نیست.

3-4-2-3-تاثیر نابینایی بر تصاویر ذهنی:

 

در سطح پیش عملیا تی تصاویر ذهنی بر گرداننده، به تقلید ادراکی محدود است. منظور از این تصاویر ذهنی، باز پدید آوردن آن چیزی است که قبلا ادراک شده است. این تصاویر ذهنی شامل شکل بندی ایستا،  متحرک (تغییر در مکان) و تبدیلی (تغییر در شکل)است. این سه نوع واقعیت بطور پیوسته در تجارب ادراکی آزمودنی رخ می دهد (پیاژه و اینهلدر،1969). جایگاه این تصاویر ذهنی به گونه ای است که باید پذیرفت که اثرات مخرب نابینایی بر تحول شناختی کو دک نا بینا مر بوط به محرومیت تجربه ای است و تاثیری که این محرومیت بر روی تصاویر ذهنی می گذارد برای تحول شناختی کودک بسیار زیان آور است (سالو، 1987). از این رو برای جبران تاخیر تحول شناختی در کودکان نابینا، ایجاد تصویر ذهنی از راه تقویت کنش های شنوایی ضروری است.

3-4-3- ویژگی ها و محدودیت های روانشناختی کودکان نابینا

 

3-4-3-1- توانایی هوشی :

ادراکات یک کو دک نابینا ممکن است بر اساس درون دادها ی حسی سایر حواس به غیر از بینایی باشد. واضح است که تجارب یادگیری کودک نابینا بطور معنی داری به خاطر فقدان بینایی اش محدود است (هارد من و همکاران، 1990). مطالعات اولیه در باره کنش هوشی کودکان نابینا اغلب در رابطه با متوسط بهره هوشی آنها صورت گرفته است. اما مطالعات بعدی اغلب برروی بررسی ابعاد ویژه هوشی با احتیاط بیشتر صورت گرفته است (کرک و گالا گر، 1983). وران در سال 1984،ادبیات تحول هوشی مربوط به کودکان نابینا را مرور کرد و گزارش کرد که کودکان نابینا در برخی از حوزه ها با کودکان بینای همسن و سال متفاوت هستند.  این حوزه ها، طیفی از درک مفاهیم یا دانش کلی درباره جهان را شامل می شود (هارد من و همکاران، 1990 ).ساموئل پی هیز در اثر کلاسیک خود تحت عنوان ((مشارکت ها در روانشناسی نابینایی ))سه نکته مهم را گزارش می دهد :اولا، نابینایی بخودی خود به هوش کمتر نمی انجامد،  تعدادی از کودکان نابینا که بهره هوشی آنها به مدت چند سال پایین بود  به مراتب هوش آنها به سرعت افزایش یافت. ثانیا،  نتوانسته است نکته ای به زیان دانش آموزان نابینا به خصوص در رابطه با هوش کلامی آنها پیدا کند. ثالثا، ارتباطی بین آغاز ابتلا و بهره هوشی وجود ندارد. تفاوت های هوشی موجود بین افراد بینا و نابینا اغلب ممکن است به عوامل خارجی نظیر محیط های خانوادگی نا مطلوب، معلولیت های بدنی و یا عصب شناختی مربوط باشد (بیسچوف، 1979).

3-4-3-2-توانایی مفهوم سازی:

 

تعداد زیادی از پژوهش ها نشان داده اند که تحول توانایی های شناختی یا ادراکی کودکان نابینا از کودکان بینا عقب تر است(ویتکین،1986،هرمن،1986). همچنین کودکان نابینا در تکالیفی که به تفکر انتزاعی نیاز دارد،  عملکرد ضعیف تری دارد و آنها اغلب به روش عینی و مشخص با محیط خود برخورد می کنند یا در درک جنبه های ملموس محیط توانا ترند(هالاهان و کافمن، 1995). از نظر پیاژه،  غیر منتظره نیست که کودکان نابینا در درک و فهم تکالیف مفهومی عقب مانده تر باشند. فریدمن و پاسناک کودکان نابینا را در کسب توانایی طبقه بندی اشیاء آموزش دادند و در یافتند که این آموزش آن چنان در مورد کودکان نابینا موثر بوده است که می توانند با کودکان بینا برابری کند. به این ترتیب اهمیت توانمندی های مفهومی همچون توانایی طبقه بندی به هوش مربوط است. تلفورد(1986 ) دریافت اگر چه کودکان نابینا نسبت به کودکان بینا در تکالیف سری های تکراری اعداد بهتر عمل می کنند اما کودکان نابینا به طور معناداری نسبت به کودکان بینا در موضوعاتی که باید چگونگی تشابه دو چیز را بگویند (مثلا مداد و گل) بدتر عمل می کنند. این ناتوانی در درک و یافتن تداعی های نشان دهنده فقدان تجاربی است که توانایی پیوند و تداعی بین افکار و اشیاء را در کودکان نابینا محدود می کند.  برخی از مطالعات در باره نقش بیان کلامی در مفهوم سازی خاطر نشان می سازد که بیان کلامی کودکان نابینا ممکن است غالبا نقایص شناختی دیگر این کودکان که ناشی از وضعیت معلولیت آنها است را پنهان سازد. رنیل (1982 )بیش از صد کودک نابینا را در زمینه های سازگاری اجتماعی، ادراک حسی حرکتی، درک مطلب کلامی با کودکان بینا مقایسه کرد و دریافت که کودکان نابینا از لحاظ پختگی،  درک و فهم،  جهت یابی محیطی در سطح پایین تری قرار می گیرند.  او براساس نتایج حاصل از تحقیقات خود و سایر محققین ثابت کرد که تحول ساخت مفهومی در کودکان نابینا احتمالا با تاخیر صورت می پذیرد و پیشنهاد کرد که چون برتری بینایی در مراحل اولیه یادگیری پایه اساسی برای فرآیند های هوشی عالی تری به شمار می آید.  لذا ایجاد و توسعه برنامه ریزی نظام دار از تجارب، برای کودکان نابینا مهم و ضروری می باشد. کودکان نابینا باید اطلاعات بیشتری درباره اشیاء به دست آورند و نیز باید بتوانند آنها را لمس کنند و همزمان با شنیدن اسامی اشیاء آنها را مورد استفاده قرار دهند. در این صورت درک عمیق تری از اشیاء و مفاهیم مربوط به آنها کسب می نمایند. گسترش توانایی های مفهومی کودکان نابینا به کمک تصویر سازی ذهنی – شنیداری در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفته است.

3-4-3-3- درک مفاهیم مربوط به فضا

 

اغلب به نظر می رسد که کودکان نابینا در درک مفاهیم مربوط به فضا تاخیر دارند.  پاره ای از تحقیقات( هارت لگ، 1978) نشان می دهند که نابینایان در زمینه تحول ((مفاهیم فضایی )) ضعیفتر،  اما در مقابل مطالعات (ویتکین، 1982 و تلفورد 1982 )نشان می دهند که مفهوم سازی فضا برای افراد نابینا ناممکن نمی باشد. نابینایان غالبا مفاهیم مربوط به فضا را به کمک حواس به غیر از حس بینایی فرا می گیرند. به همین دلیل محدودیتهای حس لامسه و حس شنوایی ممکن است آنها را با مشکل روبرو سازد به عقیده تلفورد (1986)نا بینایان دانش مربوط به چگونگی فواصل و روابط بین اشیاء(کیفیات فضایی اشیاء) را ازراه حس لامسه و حرکات بدنی(حس حرکت )کسب می کنند. تجارب لمسی حس حرکت (تجارب مستقیم )نیازمند تماس مستقیم فرد با آن یا حرکات بر حول اشیا  است.  از این رو درک اشیای دور نظیر اجرام سماوی، ابرها، افق و اشیاء بزرگی همچون کوها و سایر واحدهای جغرافیایی و یا چیزهای کوچکی مانند باکتری ها برای نابینایان  کاری بس دشوار است.

 

3-4-3-4- تحول ادراکی و ((جبران حسی)

 

تحول ادراکی –حرکتی نه تنها برای رشد مهارتهای حرکت ضروری است بلکه برای رشد شناخت، زبان، اجتماعی شدن و شخصیت نیز مهم می باشد و ران معتقد است که توانایی تمایز های ادراکی یک کودک نابینا در زمینه هایی نظیر بافت، وزن و صدا با کودکان بینای هم سن و سال خود قابل مقایسه است اما افراد نابینا نمی توانند به خو بی تکالیف پیچیده ادراکی نظیر شناسایی، روابط فضایی و یکپارچه سازی حسی- حرکتی را انجام دهند (شریفی در آمدی 1376). یک اعتقاد نادر که در مورد توانایی های ادراکی افراد نابینا شایع است این است  که به خاطر کاهش بینایی، افراد نابینا در زمینه های حواس دیگر توانایی بیشتری دارند. بنا به نظریه جبران حسی، اگر یکی از گذرگاه های حسی نظیر حس بینایی قطع شود،حواس دیگر بطور خودکار قوی تر و نیرومند تر خواهند شد. بنا به این اعتقاد افراد نابینا ظرفیتی بیشتر برای شنیدن، بویایی و به خاطر‌سپاری دارند. هر گونه برتری افراد نابینا به خاطر توجه بیشتر به نشانه ها و علائم کوچک و راهنما یی و اطلاعات منبع می باشد و نمی تواند بخاطر پایین بودن آستانه های حسی آنها باشد(شریفی درآمدی،1376).

3-4-3-5- تکلم و مهارتهای کلامی

 

هر چند که ارتباط در زمان نوزادی و آغاز تولید صوت در کودکان بینا و نابینا مشابه است، تفاوت های تحولی هنگامی که کودکان شروع به تداعی معانی کلمات می کنند ایجاد می شود. در مورد کودکان بینا تحول زبان تقریبا از طریق یکپارچه سازی تجربیات دیداری و نمادهای کلمات صورت می گیرد. کودکان نابینا نمی توانند تکلم را از طریق تقلید بصری یاد بگیرند و باید به درون دادهای شنوایی متکی باشند. در نتیجه در افرادی که نا بینا ی مادرزادی هستند زبان ممکن است به میزان کمتری رشد کند. توماس کاتس فورث روان شناسی که خود نابینا بود عقیده دارد افراد نابینا دارای زبان شفاهی((الفاظی)غیر واقعی)هستند. به عبارتی آنها بر کلمات و تعابیری متکی هستند که با تجارب حسی شان همساز نیست. آنها ازطریق حواس شنیداری، لامسه و بویایی جهان را کشف می کنند و بدین جهت به نظر می رسد که زبان آنها متاثر از این وقایع است. به نظر کاتس فورث (الفاظی)- زبان غیر واقعی –به عنوان وسیله ای –جهت کسب مقبولیت اجتماعی و کسب حمایتهای اجتماعی توسط نابینایان به کار می رود.

3-4-3-6- تحرک و جهت یابی:

 

(فرل،1983)بیان داشت که بدیهی و مسلم است که افراد بینا،حرکات را از طریق مشاهده حرکات دیگران یاد گرفته باشند. کودکان بینا، از طریق مشاهده حرکات دیگران و تقلید از آن،یاد می گیرند که چگونه حرکت کنند. آنها این حرکات را تمرین می کنند و حرکات خودشان را نیز مشاهده می کنند، که این پس‌خوراندی برای تغییر و اصلاح حرکتشان به آنها می دهد، ولی کودکان نابینا، فرصت مشاهده دیگران و تقلید از حرکات آنان را ندارند.  یکی از مهمترین توانایی های افراد نابینا و کم بینا برای سازگاری بیشتر این است که آنها بتوانند در محیط اطرافشان حرکت کنند. تحرک افراد نابینا به میزان زیادی به تواناییشان در درک فاصله ها بستگی دارد. متخصصان دو راه مختلف را که شخص مبتلا به نقص بینایی می تواند از طریق آن ها اطلاعاتی مربوط به فاصله ها را در ذهن تجسم بخشند، تشریح کرده اند.  یکی ازاین راهها “روش توالی”است و دیگری از طریق رسم نقشه ای است که بتواند روابط کلی نقاط گوناگون را در محیط ترسیم کند.

3-4-3-7- تحول اجتماعی و سازش یافتگی شخصیت :

 

بدون بینایی،ادراکات ما درباره خودمان و جهان اطراف به طرز چشمگیری متفاوت است. برای یک فرد نابینا این تفاوت های ادراکی ممکن است منجر به مشکلات عاطفی و اجتماعی گردد. برای مثال افراد نابینا قادر نیستند حالات و ادا و اطوارهای بدنی افراد را تقلید کنند. به همین علت نمی توانند یکی از مهمترین مولفه های مستقیم سیستم ارتباط اجتماعی یعنی(زبان بدن)را رشد دهند. ظرافت های ارتباط غیر کلامی ممکن است بطور معنی داری در قصد و نیت کلمات بیان شده تغیر ایجاد کنند. ناتوانی یک فرد در تحول سیستم ارتباطی غیر کلامی از طریق در یافت نشانه های دیداری (نظیر:تجلیات چهره ای و یا حرکات دست) نتایج عمیقی بر تعاملات بین فردی، فرد نابینا دارد و وی را نه تنها در دریافت یا تفسیر زبان کلامی بلکه در بیان آنچه که به دیگران می گوید دچار مشکل می سازد.

3-4-3-8- تحول مفهوم خود(تصور از خود):

 

بینایی اولین دستگاه حسی در نوزادان است، زیرا که بیشترین اطلاعاتی که نوزاد در مورد خودشان و محیط اطرافشان یاد می گیرند از طریق سیستم بینایی صورت می گیرد.  سازمان بندی اولیه ادراک بینایی بطور بالقوه در جهت متوجه ساختن نوزادان به عناصری در جهان است که برای بقاء و تحول آنها بسیار مهم هستند. تفسیر در بحث تحول اولیه خود بیان می کند که جنبه هایی ازخود را که از طریق ادراک مشخص و معین می شوند، به خصوص ادراک خود در فعالیت با محیط فیزیکی یا اجتماعی، اکتساب می کنند. دو نوع خود از طریق این ادراک تشکیل می شود:”خود بین شخصی”که خود و افراد دیگر را به هم متصل یا مجزا می سازد، و خود”خود بوم شناسی”که خود و محیط فیزیکی را به هم متصل یا مجزا می سازد. این دو جنبه خود در آغاز تولد شکل می گیرند و به حیات خود در دوران بعدی زندگی ادامه می دهند.  بر خلاف انواع دیگر خود که بعدا تحول می یابند، این احساسات اولیه خود بطور مستقیم از طریق تجربه ایجاد می شوند و مجددا توسط کودک ساخته نمی شوند.  خود بین فردی به ادراک خود در رابطه با دیگران مربوط است و از طریق خیره شدن دو جانبه، حرکات بدنی مشروط، کلام سازی متقابل و اشاره کردن و تلقین توجه ایجاد می شود. بینایی نقش بسیار مهمی در این دو جنبه اولیه احساس خود دارد و کودکان نابینا در تحول چنین اَشکالی از دانش خود،دچار مشکل می گردند[1]

براین اساس سؤال اصلی تحقیق عبارت است از اینکه؛ عوامل موثر بر عزت نفس و سلامت روانی نابینایان چیست؟

4-روش پژوهش

 

روش این پژوهش توصیفی است که براساس مطالعات کتابخانه ای و اسنادی از پژوهش های دیگران در این زمینه استفاده شده است. منظور از مفهوم عزت نفس که در این پژوهش به کار رفته نوعی غرور و افتخار است که وقتی فرد نقایص خود را برطرف می کند، به او دست می دهد و نابینایی عبارت است از کاهش بینایی به حدی که مانع اشتغال فرد با اتکای خود می‌شود یا فرد را برای زندگی وابسته به دیگران یا وسایل کمکی نماید.

5-یافته ها

 

در این بخش به بررسی عوامل موثر بر عزت نفس نابینایان می پردازیم.

عوامل موثر بر عزت نفس نابینایان

آموزش دانش آموزانی که معلولیت های حسی دارند همواره مورد توجه صاحب نظران و متخصصان آموزشی بوده است که یکی از معلولیت های حسی نابینایی است. باید توجه داشت که روش های سنتی در آموزش این افراد کارایی لازم را ندارند و موجب کاهش انگیزه ی این دانش آموزان می شوند. لذا یک رویکرد تحولی ضروری است تا باعث افزایش اعتماد به نفس آنها شود.

در رابطه با کاهش سازگاری روانی- اجتماعی افراد نابینا و دیگر معلولیتهای جسمانی، برخی پژوهشگران ادعا می کنند که کاهش عزت نفس در افراد نابینا با افزایش علایم روانشناختی مانند افسردگی و اضطراب مرتبط است و افزایش خود‌پنداره و عزت نفس و همچنین فراگیری مهارتهای اجتماعی از عوامل مهم در سازگاری روانی-اجتماعی این افراد میباشد. لذا، یافتن روشهایی جدید برای افزایش عزت نفس و تشویق و ترغیب به انجام روابط اجتماعی مناسب در افراد نابینا و کم بینا، برای سلامتی روانی و اجتماعی آنها بسیار مفید خواهد بود.

بازی به عنوان یک بخش جدایی ناپذیر از زندگی کودکان و یک عامل موثر بر رشد اجتماعی و عاطفی،  امروزه بیش از پیش مورد توجه پژوهشگران و دانشمندان در حوزه آموزش و پرورش قرار گرفته است. پژوهش ها، عمدتا حاکی از آن است که تمام کودکان صرف نظر از شرایط جسمانی، سطح عملکرد ذهنی یا چگونگی توزیع امکانات محیطی،  بازی می کنند. بازی به‌طور معناداری عزت نفس کودکان نابینا را افزایش می دهد(گل‌پرور و همکاران:1386). با در نظر گرفتن موارد فوق مربیان کودک باید تلاش کنند تا موقعیت هایی را فراهم کنند که با خصوصیات سنی کودکان هماهنگ بوده و شرایط طبیعی را برای انواع بازی ها مهیا نمایند.

بازی های رایانه ای به عنوان تعاملی ترین رسانه ی دیجیتال، یک رویکرد تحولی در آموزش نابینایان به حساب می آیند. از جمله مواردی که می توان از این بازی ها در آموزش نابینایان استفاده کرد شامل تقویت پردازش شنیداری، تصویرسازی ذهنی، یادگیری موضوعات درسی، جهت یابی و مکان یابی و نقش عاطفی آن ها می شود. باید در نظر داشت که طراحی این بازی ها منطبق بر اصول آموزشی باشد گفتنی است انگیزه بالا، کنجکاوی فراوان، پشتکار و انضباط در کارها و افزایش جرأت و چالش پذیری از ویژگیهای افراد خلاق است که با روشهای فوق می توانیم در کودکان تقویت کنیم و شاهد انجام کارهای خلاق توسط خود کودکان باشیم.

6- نتیجه گیری و پیشنهادات

 

همانطور که گفته شد، آموزش جرأت ورزی موجب بالارفتن عزت نفس در هر دو گروه دانش آموزان نابینا و عادی می شود که با نتایج حاصل از پژوهشهای مستعلمی، حسینیان و یزدی،( 1384 )، به پژوه و حجازی ( 1386 )همسو است. در تبیین این یافته،  می توان گفت که چون آموزش جرأت ورزی روشی رفتاری است که موجب اصلاح رفتار فرد در تعامل با دیگران می شود و فرصت ابراز وجود و بیان نظرات شخصی به دیگران را برای فرد،  فراهم می سازد، چنین تغییراتی باعث می شوند که تصویر فرد از خود، به صورت مثبت درآید.در چنین وضعیتی، فرد به احساس رضایت خاطر و قدرت می رسد و در نهایت خود‌پنداره مثبت، احترام به خود و عزت نفس بالا را سازمان دهی می کند؛ همچنین شواهد پژوهشی نشان می دهند که جرأت ورزی، بیان بدون اضطراب هیجانات و توانایی دفاع از حقوق خود، تعریف می شود (ولپی، 1973؛به نقل از بهرامی احسان :1388)،بدین ترتیب فردی که بتواند به تنهایی و بدون اتکا به دیگران، از حقوق خود دفاع کند، احساس می کند که می تواند روی پای خود بایستد و این استقلال، خود‌پنداره مثبت و عزت نفس بالای وی را موجب می شود. همچنین با توجه به نتایج گل‌پرور و همکاران به نقش بازی و در پژوهش جوانمرد به نقش ورزش درافزایش عزت نفس نابینایان تاکید می شود. در این پژوهش نیز به نقش بازیهای رایانه ای در افزایش جرأت ورزی نابینایان تاکید شده است. بدیهی است بدون درنظر گرفتن کمبودهای نابینایان در حوزه های مختلف،مخصوصاً حوزه های شناختی و مهارتهای بین فردی و تعاملات آنها با دیگران، مشکلات مختلفی از جمله پایین بودن سطح سلامت روانی و جسمانی و همچنین خودپنداره و عزت نفس ضعیف، مانعی در جهت پیشرفت تحصیلی و خودشکوفایی این افراد خواهد بود، اما ضروری است که والدین و مربیان کودکان نابینا، محیط را برای پرورش همه جانبه آنان مهیا سازند و حتی می توان انتظار را از این حد نیز فراتر برد و با اتخاذ روشهایی ساده به پرورش خلاقانه آنان پرداخت. راه های گوناگون و متنوعی برای پرورش خلاقیت در کودکان وجود دارد که تقریباً تمام آنها برای کودکان آسیب دیده بینایی نیز کاربرد دارد، برخی از این راهها عبارتند از:

1-تشویق کودکان به طرح سؤالها و پاسخهای عجیب و غریب که سبب ارتقای رفتار خلاق و تعمیم آن به سایر زمینه های زندگی می گردد.

 

2- آموزش مهارتهای پژوهشی، حل مسئله و طرح مسئله. کسب این مهارتها به کودکان کمک می کند تا در عرصه های مختلف زندگی بتوانند مسائل و مشکلات را بطور عاقلانه حل کنند.

 

3- تشویق و ترغیب کودکان به انجام کارهای متنوع هنری. هنر به کودک آرامش می بخشد، روح کنجکاوی، تحقیق و سازندگی را در او بیدار می کند و فرآیند سازندگی، خلاقیت، تولید و آفرینندگی را در وی به‌وجود می آورد.

4- آموزش روش مطالعه خلاق و خواندن قصه های متنوع و ناتمام. قصه های ناتمام ذهن کودک را به چالش می اندازد و پایان های متفاوتی را در ذهن او به تصویر می کشد.

 

5- نوشتن قصه و داستان و خاطره با موضوعات مختلف
6- نوشتن، استفاده و کاربرد کلمات و تولید واژه ها و ترکیب آن به ذهن کودک انسجام و نظم و ارتقاء می بخشد.

7-تدارک فرصتهایی برای کسب تجارب متنوع جهت خودآموزی و یادگیری اکتشافی. این فرصت ها در برخورد با اشیاء، افراد، موقعیتها و شرایط می تواند لذت بخش و توام با تجارب دست اول باشد.

8- اهمیت دادن به بازیهای کودکان و ایجاد فرصتهایی برای بازی های خلاقانه. کودک برای رشد ذهنی و اجتماعی خود نیازمند اندیشه و تفکر می باشد و بازی خمیرمایه این تفکر و اندیشه است.

 

 

  1. 1. دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی/ fatimirzaee@gmail.com
  2. 2. استادیار دانشگاه کاشان. yazdkhasty@kashanu.ac.ir

[1] elhamala.blogfa.com/post