خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

باز هم خاطرات!

سلام هوای آشنای من. کاش نشنوی سلامم رو! آخه توی دلم بهت می فرستمش که شاید سبک تر بشم.
حال صبح چه طوره؟ هنوز قشنگه مگه نه؟ از شکوفه های خاک آشنا چه خبر؟ هنوز۴فصلن مگه نه؟ نسیم خودمونی الان کجا هاست؟ هنوز اسم ها رو اشتباه می کنه و نوازش های همه رو اشتباهی تحویل میده مگه نه؟ چه خبر از خاک، از آسمون، از شب های روشن و از روز های شفافی که فقط و فقط مال خودت بود و مال خودمون؟ از باقیه خودمون ها چی؟ همه بهارن مگه نه؟
لبخند هنوز شاده؟ مهتاب هنوز میاد مهمونی؟ ستاره ها هنوز نور بازی می کنن واسه خاک ما؟ خاک شما؟ خاک آشنای عزیزِ من؟
دلم تنگ شده واسهت. واسه تمامِ تمامِ عشق. راستی چه خبر از حال عشق؟ شنیدم۱کمی تب داشت. شنیدم دردِ تاریکِ تاریکی ها۱کمی اذیتش کرده بود. شنیدم بیمار بود عشق!
بهم گفتن باید درمونش کنیم. باید درمونش کنید. چی شد عاقبت؟ درمونش کردید یا نه؟ الان حالش چه طوره؟ سلامته؟ درست شده؟ رفتن تاریکی ها؟ رفته تب و دردش؟
هوای آشنای آشنای من! چه خبر از خودت؟ هوات؟ فضات؟ هنوز بهشته؟ هنوز شب و روزت روشنه؟ هنوز صاف و سبکه هوات؟ هنوز عزیزه فضات؟
این آخری رو که می دونم هست! هنوز هست. همیشه هست!
از حال من اگر بخوایی، اگر بخوایی، تاریکم خیلی تاریک! تاریک مثل شب! سردم مثل یخ بندون های چله زمستون!
اینجا از بس سرده قلم توی دستم یخ زده انگار. حتی شعله های توی قلب هم یخ می زنه اینجا از سرمایی که تمومی نداره. در غیبت مهتاب، در غیبت ستاره، در غیبت عشق،
همراه مجسمه خاطراتِ من! سرد و سرد و سرد! تاریک، بی تکرار، از جنس پایان های ابدی، تلخ، تلخ، تلخ!
دلم تنگ شده واسه عشق. دلم تنگ شده واسه دست های محبت. دلم تنگ شده واسه گریه های دسته جمعیِ از سر شادی. حتی گریه های دسته جمعیِ از سر درد! دلم تنگ شده واسه هوای آشنای آشنات. دلم تنگ شده واسه پایان حسرت ها!
دلتنگی سلام می رسونه و میگه جای تمامت رو گرفته توی دلم. میگه اگر اسمش هنوز یادته نگرانش نباش خودم دربست همراهشم. تا آخرش. تا انتهاش. تا پایانِ پایانش!
گاهی می بینم همه دیروز ها رو توی خواب. گاهی می دونم خوابه. گاهی اون ستون های آشنا رو می خوام که وسط شلوغی های رنگی بغل کنم بچسبم تا جا بمونم از بیداری.
ولی خواب آهسته پیش میره بدون من، همراه همه چیز، همراه دیروز های عزیز و همراه تو هوای آشنای من! میرید و من جا می مونم. جا می مونم توی بیداری های تلخ! باز هم دلتنگی، باز هم درد، باز هم سکوتی که نباید بشکنمش، باز هم خاطرات، خاطرات،
باز هم خاطرات!
صبح میاد و شما ها نیستید. همراهش شروع میشم. پیش میرم. به شب می رسم. شب می رسه و شما ها نیستید. رفتید. همراه دیروز های من رفتید. از واقعیت های من رفتید.
از امروز های من رفتید. از همه جا رفتید. دیروز شدید و سراب شدید و خاطره شدید برای من. شب پیش میره و شما ها نیستید. شما ها رفتید. رفتید و من اینجا، وسط واقعیت های واقعی بدون گرمای خاطرات دست هاتون جا موندم! من جا موندم و تنها من. همراه مجسمه های ساکت خاطرات!
این روز ها دارم تمرین می کنم. تمرین می کنم تا بخندم. می خندم بلند و بلند. قاه قاه! به خاطر دل های دلواپسی که نمی خوام شبیه مال خودم سرد بشن. و شاد میشم که نگاهی نیست ببینه سیل اشک هام رو درست وسط خندیدن ها، شاد گفتن ها، شاد نوشتن ها، این روز ها تمرین می کنم نقش دیروز هام رو! موفق نیستم ولی باز تمرین می کنم و باز تمرین می کنم و باز هم. کسی نمی دونه اینهمه دلتنگی هام رو. اون هایی که باور نمی کنن بیگانه شدن وسط سکوتی که نشکست. اون هایی که باور می کنن می خندن به دلتنگ شدن هام. خنده هایی همراه نصیحت. ساده میگن ساده رها کن و من در می مونم در توضیح اینکه عشقم بود پریدن توی هوات هوای آشنای من! توضیح نمیدم این روز ها. می خندم. بلند و بلند. تأیید می کنم سفت و سفت. که درست میگید باید رها کنم. که رها می کنم. که رها کردم دیگه تموم شده. نمیگم دلم تنگ میشه هنوز. نمیگم هر زمان ازشون می پرسم چه خبر توی دلم خبر از حال و هوای تو می خوام که نیست! نمیگم گریه هام رو. نمیگم هوام رو. نمیگم شب هام رو. نمیگم!
چی بگم بهشون؟ چی بگم؟ اینکه وسط این دیوونه بازار من از دیوونگی گذشتم؟ بگم نمی تونم شاد بپرم داخل هوایی که نفس کشیدنش کار من نیست؟ بگم دردم میاد از اینهمه دردی که توی باور کسی نیست؟ اینهمه دلتنگی که توی هوای هیچ منطقی نیست؟ بگم نمی تونه یادم بره که۱جایی از این جهان کاغذی۱عشق هست که عشق من بود و دیگه نیست!
۱بهشت هست که دیگه جای من نیست! ۱هوای آشنای عزیز هست که دیگه هوای من نیست! نیست! نیست!
این ها رو نمیشه به کسی بگم. من نمیگم و اون ها رفته رفته باور می کنن که دارم بر می گردم به خط راست. بذار باور کنن تا تموم بشن دلواپسی هام برای دلواپسی هاشون.
بذار ندونن واقعیت رو تا عشق دیگه تاریک نشه. بذار لبخند از اسارت قهر برگرده به هوات. بذار تو باز هم بشی هوای آشنای شاد. هوایی که آشناست شادی هاش! مهتابش!
شب هاش! خنده هاش! هواش! هرچند بیگانه با هوای من! بذار درست باشه تمام هوای آشنای من! بذار کسی ندونه دلتنگی هام رو! شب هام رو! گریه هام رو! دردم رو! پایانم رو! بذار نباشم تا تو باشی. تو هوای آشنای من!
من باشم و شب ها و دیوار! من باشم و چشم های شب بیدار! من باشم و خاطرات! با خاطری آسوده از آبادی های هوای تو!
خوابم میاد! دلم تنگ شده و چه قدر خوابم میاد! می خوام بخوابم تا باز خواب ببینمت! باز وسط خواب های شاد و شلوغ، تو باشی و من باشم و پرواز های بلند، توی هوای تو! بغل کنم ستون های آشنا رو وسط شلوغی های رنگی و این بار ندونم که خواب می بینم. بدون ترس از گذشتن ها و تموم شدن های خواب ها تکرار کنم پریدن هام رو در هوای تو! بدون اینکه بدونم خواب ها میرن و تموم میشن. بدون اینکه بدونم باز هم می رسم به مرز بیداری. تنها من بدون تو. بدون عشق. بدون لبخند و بدون مهتاب و بدون دلم. دلی که جا مونده وسط خواب هام. توی هوای آشنای من. توی هوای تو!
هنوز بیدارم. هنوز من هستم و دلتنگی. هنوز من هستم و انتظار. انتظارِ خوابی که به مژه های خیس نمیاد. هنوز من هستم و انتظارِ خوابِ هوای تو! هوای آشنای من!
خواب هایی که کوتاهن ولی عزیز. میان و مثل موج هایی از بهشت رد میشن. اون ها می گذرن و شما ها همراهشون میرید. میرید بدون من که جا می مونم وسط بیداری های واقعی و تاریک. باز هم دلتنگی، باز هم درد، باز هم سکوتی که نباید بشکنمش، باز هم خاطرات، خاطرات،
باز هم خاطرات!دلتنگی های یواشکی

۴۲ دیدگاه دربارهٔ «باز هم خاطرات!»

سلام عدسی.
جدی من خوب می نویسم آیا؟ آخ جون! نوشتن رو خیلی زمان ها دوست دارم. اگر توجه۱کسی شبیه تو به مدل نوشتنم جلب شده باشه باید باور کنم که خیلی بد نمی نویسم و شکلک ذوق کردن های فراوون!
ایام به کامت.

این رو دیگه مطمئنم به من نبودش رسما از محدوده اختیارات من زد بیرون!
عدسی! چیکار کنم باهات آخه! خدایا۱زبونی بهم بده این عدسی رو قانعش کنم این کار ها رو نکنه! بابا نکن این کار ها رو! شکلک گریه. شکلک درموندگی. شکلک گیج از شدت عاجز شدن از دست این! شکلک یواش دستم رو بردم بالا گرفتم به سرم تکیه دادم به دیوار. شکلک آهسته مو هام رو مشت کردم داخل مشتم و شکلکِ… اُهُکی! چیه منتظر بودید جیغ بزنم مو هام رو بکشم ولو بشم زمین؟ واسه چی اصلا به من چه من نیستم عجب داستانیه ها! عدسی! نکن آخه نکن!
شاد باشی!

سلام جناب آرتیمان! شما لطف دارید ممنونم. گاهی وحشتناک تشنه نوشتن هستم و این لحظه ها اگر ننویسم حالم خراب میشه. خیلی هاش رو بعد از نوشتن پاک می کنم و بعضی هاش هم میشه۱چیزی شبیه این که نگهش می دارم یادگاری از اون لحظه و اون حال و هوا.
به نظر شما عدسی واسه شر به پا کردن محرک لازم داره آیا؟ عدسی تحریک لازمش نیست دوست عزیز عدسی بدون شارژ باطری خودش واسه شیطنت باطریش همیشه در حالت فول شارژه خخخ!
سر بلند باشید!

عدسی یادش به خیر من او زمان ها هرچی می نوشتم تو می اومدی می گفتی کپی کردی من جیغم در می اومد که نههه به خدا خودم نوشتم کپی نیستش تو باز دفعه بعد که من پست می زدم می اومدی باز می گفتی کپی کردی باز من جیغم می رفت هوا! خخخ!
به خدا از خودمه عدسی کپی البته راست میگی کپی کردم ولی از داخل سایت خودم گرفتمش. این رو نوشته بودم زده بودمش اونجا دلم هوایی بود۱نسخه هم کپی کردم آوردم زدم اینجا. خلاصه که متنه متن خودمه منبعش هم سایت خودمه.
شکلک اشاره به جناب آرتیمان و شکلک سر تکون دادن به طرف عدسی که جناب آرتیمان دیدی گفتم؟
شاد باشی عدسی و شاد باشید همگی!

پریسا خانم سلام حالتون خوبه خوب هستید؟ انشا الله همیشه خوب و خوش باشید. متنتون خیلی طولانی بود اگر مستقیم اشاره میکردید که چی میخواستید بگید خیلی بهتر بود. خیلی خیلی تخیلی نوشتید. به طور کلی تصویرهای زیبایی در ذهنتون بود و شما هم به خوبی این خیال را در متنتون گرداوری کردید. این یک هنر هست که خوشبختانه در ذات شما هست. موفق باشید.

سلام آقا هادی. ایام به کامه؟ ایشالا که باشه!
من چیزی نمی خواستم بگم آقا هادی. من نقاشی رو خیلی دوست داشتم چون احساسات درون رو می ریخت بیرون و نقاش سبک می شد یعنی میشه. بعدش که دیگه نتونستم بکشم به زور هم شده بود نقاشی ها رو تماشا می کردم و لذت می بردم و دلم نقاشی کردن می خواست. بعدش هم که دیگه نتونستم تماشا هم کنم کاری نمی شد کرد جز اینکه۱چیزی بذارم جاش. حالا من به جای نقاشی می نویسم. گاهی مثل این دفعه همین طوری چیز می نویسم. چیزی هم نمی خوام بگم فقط می نویسم تا سبک بشم.
ببخشید که زیادی طولانی بودش! من خیلی پر حرفم یادتون که نرفته! خخخ! دست خودم نیست معذرت!
ممنونم که هستید آقا هادی.
به امید خدا!

سلام پریسا. اینا حرفای خیلیامونه. خیلیایی که هنوز اما امیدواریم. امید داریم که اون دیروزیایی که کلی فرق کردن به خودشون بیان و بازم بخوان که خیلی چیزا دوباره برگرده سر جاش.
فقط میشه ایستاد و نگاه کرد و امیدوار بود.
مرسی از تلنگر منطقی و به موقعت.

سلام مسعود. الان چند دقیقه میشه که دارم فکر می کنم در جواب کامنتت چی میشه که بنویسم. چیزی به نظرم نمیاد. واقعا هیچ چیزی. جز، …
نه! هیچ چیزی.
ممنونم از حضور بسیار ارزشمندت که اینهمه دیروزیه وسط اینهمه امشب!
شاد باشی و شادکام!

سلام پریسای عزیز.نوشته هات بوی ناراحتی و یک روزهای تلخ و پر از حسرت و میداد.
چرا؟!اصلا دوست نداشتم غمگین ببینمت.این روزها خنده هات
بهمانرژی میداد.
ببین اینا حقیقتای زندگی هستن.به هر حال مشکلات هست.اما غمگین شدم اینارو خوندم.
انشا الله شاد بشی

سلام بهارم! من غمگین نیستم عزیزکم فقط گاهی خسته میشم. واسه هر کسی پیش میاد سخت نگیر!
خنده هام سر جاشه اصلا فکرش رو نکن که حسابی سرت رو با قهقهه هام در می برم خخخ!
بله عزیز من درست میگی حقیقت های زندگی و گاهی۱خورده همچین بفهمی نفهمی دیریریم. خخخ خلاصه اینکه بیخیال شاد باش عزیز فقط شاد باش فقط شاد!
ممنونم که هستی!
کامیاب باشی!

درود. نمیدونم ولی شنیدم که میگن هر کی زیاد میخنده زیاد هم غم داره.
خلاصه که مرسی داری فراووونتا.
واقعاً که توپ مینویسی.
پریسا صادقانه باز هم میگم که کلاً طرز نوشتن و قلمتو خییییلیییی زیااااد دوست دارم.
گفتم یه پست بزن تا شلوغ کاری کنیم تو که عکسشو انجام دادی.
خدا این ممل رو لعنت کنه. بگو الاهی آمین.
باز هم ممنووون.

سلام علی چه طوری یا بهتری؟ آخ نمی دونستم میایی۱تله انفجاری چیزی اینجا کار بذارم تلافیه اون سر کاری که داخل پستت گذاشتیم در بیادش! شکلک زدم روی پیشونیم که یعنی آخ آخ حیف شد!
خوب ایرادی نداره دفعه های بعدی اگر عمری بود جبران می کنم خخخ!
ممنونم علی به خودم و به قلمم لطف داری.
معذرت باور کن هرچی کردم۱چیزی که می خوایی و می خوایید بنویسم نشد آخرش هم به خودم اومدم دیدم که متنه این در اومد و خودم هم تمامِ… بیخیال پست شلوغ رو تو جای من زدی دیگه! خاطرات رو میگم.
الان لعنته رو واسه چی فرستادی به اون بنده خدا آیا؟ شکلک گیجیه من که داره بیشتر میشه!
ممنونم از لطفت و از حضورت.
شاد باشی تا همیشه!

سلام پریسا.
تک تک کلمات پستت را لایک می کنم. شکلک دست زدن زیاد برای پریسا.
آورین به تو و نوشته هایت.
اگه قدر لحظاتی که با هم هستیم رو بدونیم دیگه هیچ وقت دلتنگ اون لحظات نمیشیم. خودم خیلی وقتها دلتنگ خیلی ها میشم و به یادشون می افتم. به نظر من آدم باید برای کسی دلتنگ بشه که دوستش داشته باشه و ارزش دلتنگی رو داشته باشه. امیدوارم که همیشه قدر لحظات با هم بودن را بدونیم.
شاد باشی.

سلام وحید.
گاهی دل می زنه به سرش وحید هیچ کاریش هم نمیشه کرد! دلِ دیگه! منطق که نمی فهمه. نمی فهمه این لاکردار نکبت نمی فهمه!
درست میگی اگر لحظه ها رو درست سپری کنیم زمانی که تموم شدن کمتر دردمون میاد. خیلی از این دلتنگی ها شاید از جنس ای کاش ها باشن! ای کاش بیشتر اون لحظه ها رو درک می کردم! ای کاش بیشتر زندگی شون می کردم! ای کاش دقیق تر سپریشون می کردم! ای کاش شاد تر بودم و ای کاش می دونستم که گذرا و تموم شدنی هستن و نمی مونن! شبیه خواب! شبیه خیال های گذرا!
این ای کاش ها اگر نباشن چه بسا که راحت تر و بدون باریدن ها بگیم یادش به خیر!
ممنونم که هستی دوست خوب من!
ایام به کامت!

سلام پری جالب بود

شهر من
شهر شورانگیز من،شیراز را یادآور است خاک گلبویش،عبیر و چون گلاب قمصر است

رود او کمتر نمی باشد ز رکن آباد آن نخل شکّربار آن الحق که شکّرپرور است

خاک پاک ما،هم از خاک مصلی برده بو آسمان آبی اش هم آسمانی دیگر است

بوی جوی قیل اوجان را نوازش می کند نخل های سرفراز و باسقش افسونگر است

لاله هایی خاک پاکش را معطر کرده اند زین سبب،خاکش فزون از هر چه درّ و گوهر است

وَه چه چشم انداز زیبایی که یزدان آفرید در تمام فصل ها آبپخش زیبا منظرست

شاعری دارد چو نادم،عالمی چون مهدوی طعم و شهد شیره خرمای آن سُکرآور است

من نگین سبز استان نام دادم این دیار از خرد بهره ندارد هر که این را منکر است

من به شهرم عشق می ورزم از آن روز نخست گفته حبّ الوطن فرموده پیغمبر است

دانشی شهر است شهر من که می نازم بدان شهر فرهنگ و ادب،شهری پر از دانشور است

گرچه می باشد جوار ما دو شهر سربلند شهر من اما یقین دانم از آن دو برتر است

نام شاعر فتح الله قاسمی پریسا خخخخخخخخخخخخخخ

سلام طاهاجان حالت چه طوره؟
یعنی طاها خدا بگم چیکارت کنه خخخ خخخ تا آخرین لحظهش سر کار بودم بعدش هم مونده بودم واسه چی اسمم رو بعد از اسم شاعر زدی و خندیدی خخخ!
طاها! به جان خودم شکر کن که به احتمال بسیار قوی من دیگه دستم بهت نمی رسه وگرنه خخخ! اصلا لازم هم نیست دستم بهت برسه! بچه ها قربون دستتون یکی از طرف من این رو بُکُشِ! یکی این رو بُکُشِ! فقط۱کسی از طرف من این رو بُکُشِ! با اِعرابش نوشتم که قشنگ مطلب جا بی افته خخخ!
طاها! تو خیلی خوبی! خیلی هم صبوری! امکان نداره هوای دلم هوای دعا باشه و اسم تو یادم نیاد. هم خودت هم درگذشته شادروانت! من که از دستم بر نمیاد ولی از خدا می خوام که خیلی زود خیلی خیلی زود و خیلی عالی به جای من خوبی و محبتت رو باهات حساب کنه!
ممنونم از حضور عزیزت طاهاجان!
شاد باشی همیشه و همیشه و همیشه شاد!

سلام پریسا
غمگین بود اما به دلم نشست
خیلی خوب مینویسی طرز نوشتنتو دوست دارم خودم اصلا تو نوشتن هنری ندارم اما هر نوشته ای رو نمیپسندم ولی نوشته های تو جایگاهشون مخصوص و محفوظه
تک تک کلمات پستت رو درک میکنم و امیدوارم اینا فقط تو نوشته ها بمونن و شادی جای غمها و دلتنگیها رو تو زندگیت بگیره
میدونم نمیشه اما آرزو که بر جوانان عیب نیست خخخ
همیشه شاد و موفق باشی

سلام و درود بر پریسا خانم واااای عجب پست سوزناکی بودااا یعنی ته غم رو این پست نشون داد میگم شما هم عجب قلم شیوا و زیبایی داریدا هم متنتان عالی بود و هم زیبا و شیوا بیان شده بود و هم پر از حس و توصیفهای قشنگ بود میگم خوب میشه شما هم یه آموزش نویسندگی متنهای ادبی بذارید توی محله تا ماها هم یاد بگیریم یه کم پستا و کامنتامون رو به این زیبایی و عالییی بنویسیم یعنی یک متن ادبی خیلی قشنگی بود که به دلم نشست و کلی ازش لذت بردم آفرین به این قلم و این حسی که شما انتقال دادید به هر حال مرسی بابت این پست و امیدوارم که در تمامی مراحل و مدارج زندگیتان موفق و مؤید و سر بلند باشید در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام احمد آقا چه خبر از ایام؟ به کام هست یا به کام هست؟
باور کنید من نویسنده نیستم. من شاگرد تمام عزیز هام. آموزش دادن کار استاد هاست. من فقط گاهی می نویسم و این لطف شما هاست که نوشتنم رو تحملش می کنید و ممنونم از این تحمل شما ها!
شکلک۱عالمه خجالت کشیدم از اینهمه محبت شما الان خجالت کشیدن هام همین طوری ادامه داره.
هنوز هم داره.
هنوز هم داره!
خخخ!
بسیار ممنونم که اینهمه بهم لطف دارید و بسیار ممنونم از حضور بسیار عزیز شما.
همیشه پیروز باشید!

سلام پریسا؛
خب این نوشته ی تو هم مثل نوشته های قبلیت خیلی زیبا بود و حرف های منم همینها هست که البته من نمیتونم حرف هام را مثل تو درست بنویسم
راستی من مسافرت بودم و برای همینم دیر به این پست رسیدم,
پریسا فقط سعی کن این تاریکی ها را بریزی دور
این را هم بدون که خدا هیچوقت هیچکس را تنها نمیذاره من به این حرفم اطمینان دارم و خیلی هم حسش کردم
راستی, حال بهشته چطوره؟ یعنی بهتر شده؟
خدا کنه که بهتر شده باشه!
خیلی براش دعا میکنم
این را باور کن پریسا
امیدوارم یه روز بشه که تو و هیچکس دیگه غمگین نباشید.
خدا کنه.

سلام خانم کاظمیان عزیز من.
سفر چه طور بود؟ خوش گذشت آیا؟ ایشالا عالی به شما گذشته باشه!
ایول سفر! خانم کاظمیان هنوز عشق سفرم. نمی دونستم تا چند روز پیش خیال می کردم دیگه اصلا سفری نباشم یعنی دلم نخواد ولی الان می بینم که باز دلم می خواد. از بس پر رو هستم خخخ!
تاریکی ها رو دوست ندارم عزیز! کاش می شد۱جاروی خیلی گنده می گرفتم دستم تمامش رو از تمام دل های جهان پاک می کردم و عجب چیزی می شد دنیا اون زمان!
بیخیال۱کسی می گفت۱خورده شب باید باشه تا ارزش صبح رو بفهمیم. شبیه این تاریکی که بین من و اون دوستم بهشته بود و حالا که تموم شده ما۲تا حسابی فهمیدیم که چه قدر دلمون واسه هم تنگ بود!
بهشته هم شکر خدا بد نیست. تحت درمونه. در مرحله تاتی کردنه خخخ! آشنا های۲طرفه ما۲تا بهمون گیر دادن که سر قهر طولانی و شدیده شما۲نفر ما همگی حسابی به هم ریختیم و بیچاره شدیم و اذیت شدیم و چه و چه شدیم حالا که آشتی کردید باید جریمه اونهمه فشار اعصابمون رو بدید و خلاصه اینکه با تخفیف باید به خرج شما۲نفر۱مهمونی داده بشه که ما داخلش حالش رو ببریم به مناسبت آشتی کردن شما۲تا و جریمه شما۲تا و خلاصه جشن پایانِ گرد و خاک های پر دردسر بین شما۲تا که پدر ما رو در آورد. به جان خودم خانم کاظمیان ما مشکلی واسه کسی درست نمی کردیم فقط گاهی۱کوچولو باید مواظب می شدن به هم نزدیک نشیم که کل جماعت آتیش نگیره! همین طوری محض احتیاط خخخ!
خلاصه سرت رو درد میارم طی مذاکراتی که با بهشته داشتیم، ۲تایی به این نتیجه رسیدیم که خرج این مهمونی که این ها می خوان حسابی بالاست و بد نیست فرضیه قهر مجددمون رو بررسی کنیم. خخخ شوخی کردم. فرضیه قهر مجدد ما۲تا باطله.
احتمالا این مهمونیه که گفتم ظاهرا جدی باشه ولی بقیه گفتن این قهره حسابی دردسر داشت واسه کل جمعمون و به شکرانه پایانش همگی کمک می کنیم و خلاصه اینکه حله.
خانم کاظمیان اگر واقعا همچین برنامه ای برقرار شد، حتما و حتما داخل شادی ها به یاد خودت و دل مهربونت هستم دوست من.
از طرف خودم و بهشته ممنونم واسه احوال پرسی و واسه دعا های پاک و پر ارزشت!
راستی به ساناز جان سلام برسون.
شما هر زمان که برسی عزیزی. شکلک۲تا بوس. یکیش خودت، یکیش ساناز جون!
شاد باشی دوست مهربونِ من و همراه مهربونِ گوشکن همیشه شاد باشی!

سلام دوست عزیز.
خدا نبخشدم اگر۱لحظه درد هر کدوم از شما ها رو بخوام!
نه به هیچ عنوان دلم نمی خواد حتی۱آه بکشید اشک که جای خود داره!
ایشالا همه همیشه شاد باشید! دلِ دیگه! گاهی هواش این مدلی میشه. واسه افرادی شبیه من نتیجهش میشه این خط ها که سیاه میشن و امیدوارم شما ها بهم ببخشید!
ممنونم دوست من!
ایام همیشه به کام شما!

سلام به پریسای عزیز و دوست داشتنی مثل همیشه زیبا نوشتید و خوشحالم که دلنوشته های لطیف و سرشار از مفاهیم زیبای زندگی رو برای ما در محله هم به اشتراک گذاشتین عید امروز رو هم به شما تبریک میگم شاد و سربلند باشید

سلام مادر بزرگوار بزرگ مهر عزیز! امیدوارم تابش شادی و آرامش۱لحظه هم از زندگیِ شما و بزرگ مهر عزیز ما غایب نشه!
بی نهایت ممنونم از لطفی که به من دارید و از حضورتون که برام بیشتر از توصیف با ارزشه.
بزرگ مهر رو از طرف من ببوسید و بهش بگید جاده های زندگی به هر حال قشنگن! گام هاش رو استوار برداره که صبح درست رو به روی دست های تواناش منتظرشه.
ایام همیشه به کام شما.

دیدگاهتان را بنویسید