خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

توی این سه روز تعطیلی بر من چه گذشت

عرض سلام دارم خدمت تمامی دوستان و عزیزان در محله ی نابینایان
امیدوارم که حالتون خوب باشه و ایام به کام

دوستان امروز خدمت رسیدم تا بگم توی این سه روز که تعطیلی بود یعنی پنجشنبه جمعه و شنبه من چی کارا کردم
البته یه چیزی رو هم بگم ها
فقط شنبه رو رفتم بیرون
خب بگذریم و بریم سر خاطرمون
پنج شنبه ظهر فکر کنم ساعت یک یک و نیم ظهر بود که از خواب ناز بیدار شدم
بعد رفتیم یه دوشه کوچولو گرفتیم
و ناحاری بر بدن زدیم و اومدیم پیشه دوست عزیزم لپتاپ گرامی
نشستیم پای لپتاپ تا ساعت هفت و نیم هشت بود فکر کنم
بعد این دوست عزیزم رو خاموش کردمش و با خانواده زدیم بیرون
رفتیم تا خونه ی جدیدی که قراره بریم رو ببینیم
که متأسفانه کسی که قرار بود خونه رو به ما نشون بده نبود و ما هم گفتیم بیخیال و رفتیم پارک تا ساعت ده
ساعت ده دوباره برگشتیم خونه
شامی بر بدن زدیم
و دوباره رفتیم پیشه دوست عزیزم لپتاپ
فکر کنم تا ساعت سه و نیم اینا بود که با دوست عزیزم خوش بودیم
بعد خیلی خوابم میومد ولی شدیدا تشنم بود
رفتم داخل آشپسخونه و یه شربتی درست کردم و زدم بر بدن
جاتون خالی خیلی حال داد
بعدش هم که رفتم لالا تا ساعت نُه
ساعت نُه بود که بیدار شدم
رفتم دست و صورتم رو شستم و یه چایی خوردم و دوباره اومدم پیش لپتاپم
تا ساعت ده و نیم اینا بود که با لپتاپ سرگرم بودم
بعدش دوباره رفتم روی تخت و تا ساعت دو لالا کردم
وقتی بیدار شدم به یکی از عزیزانم زنگ زدم و دو ساعتی داشتیم با اون با مبایل می هرفیدیم
بعد هرف زدنم مامانم اومد و گفت بچه تو خسته نشدی این قدر داری با این گوشی حرف میزنی
این طوری که گفت منم از مجبوری قطع کردم
بعد رفتم و ناهاری بر بدن زدم و دوباره اومدم پیشه لپتاپ عزیزم
بعد خوش بودیم با لپتاپ تا فرداش که شنبه بود
شنبه ساعت ده و نیم اینا بود که بیدار شدم
اولش قرار نبود که جایی بریم
یعنی چون اساس کِشی داریم مامانم گفت که امروزه رو جایی نمیریم
ولی ساعت یازده و نیم اینا بود که عموم زنگ زد به بابام
ما میریم باغ یکی از فامیلههامون شما هم میایند
من هم که حوصلم شدیدا سر رفته بود به بابام گفتم قبول کن و پا شو که بریم
ما راه افتادیم و رفتیم سمت خونه ی عموم
چون قرار بود یه ماشین ببریم و هر دو خانواده با یکی از ماشین هامون بریم
همه سوار ماشین شدیم
تقریبا از خونه ی عموم تا باغ فامیلمون یه نیم ساعتی راه بود
بعد رسیدن به باغ دیدیم که همه دارند توی استخر شنا میکنند
ما هم لباس هامون رو کندیم و مثل مرغابی پریدیم توی آب
یه نیم ساعتی توی آب بودم ولی چون سردم بود و سرما خوردگی هم داشتم اومدم بیرون و زیر آفتاب دراز کشیدم
ولی واقعا شنا خیلی بهم چسبید
بعد شنا و یه چند دقیقه ای زیره آفتاب دراز کشیدن لباس هام رو پوشیدم و گوشیم رو برداشتم تا کمی باهاش بازی بکنم
ولی یه مشکل بزرگ اونجا داشت که گوشی خیلی بد آنتن میداد
ایرانسل کلا یه دونه آنتن داشت که بعضی وقتها اونم میرفت
همراه اولم دو تا
وقتی دیدم که اینجا آنتن دهی خیلی بدِ بیخیال مبایلم شدم و رفتم داخل حال و روی یکی از مبل ها دراز کشیدم و یه یک ساعتی خوابیدم که خیلی خوب بود
بعد یک ساعت مامانم بیدارم کرد و گفت پاشو که ناهاره
من هم هنوز خوابم میومد
ولی گفتم بیخیال بریم ناهار رو بزنیم
ناهار جاتون خالی گوشت کبابی و جوجه بود که واقعا چسبید
ناهار رو زدیم و بعد هم یه چایی و بعد سوار ماشین شدیم و به طرف خونه راه افتادیم
کمی ترافیک بود ولی بالاخره ساعت شش اینا بود که رسیدیم
بعد این که رسیدیم اومدم پیش لپتاپم و تا آخر شب هم با لپتاپ بودم
خب دوستان اینم از خاطره ی این سه روزه من
اگه بد بود ببخشید
دوستان گلم
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه که توی این پست بگم
پس تا پست های بعدی یا حق

۱۸ دیدگاه دربارهٔ «توی این سه روز تعطیلی بر من چه گذشت»

پسرم اینبار به نیت اینکه می خوای خاطراتو با ما به اشتراک بذاری ،کمی ورجه وورجه کن . کمی از لب تاپ فاصله بگیر . برو بیرون . عصا بزن . با مردم تبادل اندیشه کن . به ببین های ندید بدید نشون بده که چقدر کارآیی داری .
نود در صد ببین های جامعه نمیدونن که نبین ها میتونن با لب تاپ و گوشی کار کنن . فرهنگ سازی کن پسرم با ادب و صبورم

درود! طالار اندیشه یکی از مهمترین مکانهای هر ساختمان است که اگر آن مکان مهم در ساختمان نباشد آن ساختمان کمبود دارد و بدون این مکان ساختمان خرید و فروش نمیشود…‏ بعضی اوفات آدم از خواب خوش میپرد و با عجله به طالار اندیشه میرود…‏ برای پیشگیری از بیماری بهتر است حد اقل روزی چند بار به طالار اندیشه برویم…‏!‏

سلااام سلاام و دروووود بر علی اصغر خان میگما خب مث این که این سه روز بهت خعععععلیییی خوش گذشته میگمااا این لپتاپ زبون بسته ی تو هم مث داش کامپیوتر من زبون نداره وگرنه اگه زبون داشت تو رو نمیدونم چی کار میکرد ولی صد درصد منُ دار میزد ببین کامپیوتر من از ساعت یازده ظهر که از خواب ناز بیخیخی میشم روشن هستش یه کله تا فردا صبح ساعت شش صبح یعنی فقط پنج شش ساعت لالا میکنه خب هم پستتتت تووووووپ بوووود و هم خاااااااااطرااااتت عاااالیییییی مرسی بابت این پست و مرسی بابت این خاطرات در پناه حق بدروووود و خداااا نگه داااار

دیدگاهتان را بنویسید