خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هشتاد و هشتمین مقالۀ ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا، بررسی رابطه مهارت های اجتماعی موثر بر میزان سازگاری در بین دانش آموزان نابینا و کم بینا

 

دانلود مقالۀ هشتاد و هشتم از

اینجا

 

بررسی رابطه مهارت های اجتماعی موثر بر میزان سازگاری در بین دانش آموزان نابینا و کم بینا                                                                                      

دکترعلی یزدخواستی[1]

طاهره رعیت نوش آبادی [2]

 

مهارت اجتماعی مجموعه رفتارهای آموخته شده ای است که فرد را قادر می سازد با دیگران رابطه اثر بخش داشته و از واکنش های نا معقول اجتماعی خود داری کند. کودکانی که مهارت اجتماعی کافی کسب کرده اند، در ایجاد رابطه با همسالان و یادگیری در محیط آموزشی موفق تر از کودکانی هستند که فاقد این مهارت می باشند. کودکان در ارتباط با اطرافیان این مهارت را بدون تلاش فرا می گیرند. یادگیری این مهارت ، به کودک کمک می کند تا با دیگران رابطه اثر بخش داشته باشد. متاسفانه کودکان نابینا و کم بینا کمتر موفق به فراگیری این مهارت می شوند و به همین دلیل اغلب این کودکان با عکس العمل های منفی از سوی بزرگسالان و کودکان دیگر رو‌به‌رو می شوند. دلایل منطقی در مورد مهارت اجتماعی پایین افراد نابینا در مقایسه با افراد سالم وجود دارد. درواقع نابینایی یک وضعیت جدی است که می تواند تعادل روانی وسازمان یافتگی کلی شخصیت فرد نابینا را تحت تاثیر قرار دهد، امانابینایی به خودی خود سازمان یافتگی کلی شخصیت فرد نابینا را از بین نمی برد، بلکه نگرش فرد نابیناست که درسازمان یافتگی شخصیت او تاثیر دارد. کودکان نابینا به دلیل نقص جسمی و محرومیت ناشی از آن اغلب قادر به ایجاد رابطه اجتماعی مناسب با دیگران نیستند و بنابراین در سازگاری عاطفی و اجتماعی خود با دشواری رو‌به‌رو می شوند. دانش آموزان نابینا از لحاظ مهار خشم ، تعریف مناسب از خود و دیگران ، عکس العمل مناسب از مقابل رفتار غیر منصفانه و … مشکل دارند . هدف از آموزش مهارت های اجتماعی به دانش آموزان نابینا ، افزایش میزان سازگاری عاطفی و اجتماعی آنان در بین دیگران است ، تا باعث کاهش مشکلات فعلی و پیشگیری در مشکلات آینده آنها گردد. مقاله حاضر در صدد بررسی رابطه مهارت های اجتماعی موثر بر میزان سازگاری در بین دانش آموزان نابینا و کم بیناست .

 

واژگان کلیدی

 

مهارت اجتماعی ، سازگاری، دانش آموز نابینا و کم بینا

مقدمه

همه انسان ها نیازهای گوناگون دارند و هر روز مقداری از وقت و انرژی خود را صرف تلاش در تأمین این نیازها می کنند. در زندگی همه موجودات زنده ، تسلسل پیدایش نیاز و ارضا آن به چشم می خورد وبرای تامین نیازهایش تلاش می کند تا با محیطی که در آن زندگی می کند سازگار شود ، این تلاش در انسان جریانی پویا و بدون انقطاع است. سازگاری انسان دو جنبه دارد ؛ سازگاری انسان با خویشتن و سازگاری انسان با دیگران. درون و بیرونی که انسان باید با آن سازگار شود ، در حقیقت دو روی یک سکه است و با هم روابطی بسیار پیچیده و نزدیک دارند. همه ما گاهی در زندگی با چالش ها و مشکلاتی مواجه می شویم و در جریان این دشواری ها ، در اختیار داشتن منابع و مهارت هایی که به ما کمک می کند تا به بهترین شکل ممکن از عهده مشکلات خود برآییم تسلی بخش است. نقش بسیار مهم اساسی آموزش در زندگی انسان از زمان های گذشته تاکنون بر هیچ کس پوشیده نیست ، زیرا آموزش صحیح می تواند فرد را به یادگیری علوم و فنون و سعادت زندگی هدایت کند. در دنیای امروز افراد مهارت هایی را لازم دارند تا بتوانند در فضای مطلوب زندگی با مسائل سازگاری یابند و این مهارت ها توسط سیستم تعلیم و تربیت به افراد عرضه می شود. یکی از عوامل و مشکلات اساسی افراد ، فقدان توانایی های ارتباطی لازم و اساسی در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره است ، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی فاقد توانایی های لازم و اساسی هستند و همین امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره آسیب پذیر کرده است. افسردگی ، اضطراب تنهایی ، طرد‌شدگی ، کم رویی ، خشم و تعارض در روابط بین فردی از جمله مشکلاتی هستند که بسیاری از افراد جامعه با آن دست به گریبان هستند ، این قبیل مشکلات به نوعی ریشه بسیاری از آسیب های اجتماعی نیز محسوب می شوند. عقیده بر این است که ارتقاء مهارت های ارتباطی در بهبود و سلامت روانی افراد موثر است. این توانایی ها افراد را برای مقابله موثر با موقعیت ها یاری می کنند و آنها را قادر می سازند تا در ارتباط با سایر افراد جامعه به گونه ای مثبت و سازگارانه عمل نموده و سلامتی ، به ویژه سلامت روان شناختی خود را تأمین می نمایند. اگر چه شروع تحقیقات منظم درباره مهارت های زندگی را به دهه 1970 نسبت می دهند ، اما در سال های اخیر این مهارت ها بیشتر مورد توجه قرار گرفته و برای آموزش آنها اقدامات مختلفی انجام شده است. آموزش این مهارت ها ابتدا بیشتر در حوزه تغییر رفتار و درمان بیماری های مزمن همچون اسکیزوفرنی صورت می گرفت اما در طی دو دهه گذشته پیشرفت های قابل توجهی در آن صورت گرفته است ، به طوری که تأثیر آن را در افزایش کارکردهای اجتماعی ، کیفیت زندگی ، سلامت روان شناختی و کاهش علائم بیماری های روان شناختی مختلف کارآمدتر از درمان های دارویی گزارش کرده اند. سازمان ها و نظریه پردازان ، دیدگاه های متفاوتی درباره مهارت های زندگی دارند و تقسیم بندی های گوناگونی برای این مهارت ها در نظر گرفته اند. یونیسف در سال 2003 ، در آخرین تقسیم بندی خود از مهارت های زندگی ، سه طبقه کلی :

  1. ارتباط در روابط میان فردی
  2. مهارت تصمیم گیری و تفکر انتقادی
  3. مهارت های مقابله و مدیریت شخصی

را با زیر گروه های آنها ارائه کرده است. در برنامه آموزش مهارت های زندگی که یونیسف آن را طراحی کرده است ، مهارت هایی مانند شناخت ویژگی ها و توانایی های خود ، توجه به ارزش های شخصی ، خانوادگی و اجتماعی ، به کار گرفتن روش های صحیح برقراری ارتباط و تصمیم گیری ، پرهیز از خشونت و حفظ سلامت ، آموزش داده می شود. فعالیت های تجربی این طرح شامل اجرای فنونی مانند : نمایش ویدویی ، ایفای نقش ، مشکل گشایی گروهی ، کار در گروه های کوچک ، برنامه های هنری ، سخنرانی مهمان ، سناریوهای حل مشکل ، پرسش و آزمون ، تکلیف خانه و غیره است. امروزه پژوهشگران معتقدند محیط های آموزشی باید دارای تعاملات تجربی ، اجتماعی و زبانی باشند و از محیط صرف کودکان استثنائی به محیط های افراد عادی کشانده شوند ( مک کاسپی[3]،2003 ) .

تعاملات اجتماعی بچه های دارای ناتوانی همانند بچه های عادی است و از نظر آموزشی نیز بچه های دارای ناتوانی همان موضوعات و مواد درسی دانش آموزان عادی را دریافت می کنند (ککلیوس[4] ، 1992 ) .

بسیاری از افراد از جمله دانشجویان نابینا و کم بینا ، در رویارویی با مسائل زندگی فاقد توانایی ها و مهارت های لازم و اساسی هستند و همین امر آنها را در مقابله با مشکلات زندگی روزمره آسیب پذیر نموده است. نابینایی یک وضعیت جدی است که می تواند تعادل روانی و سازمان یافتگی کلی شخصیت فرد نابینا را تحت تأثیر قرار دهد ، اما نابینایی به خودی خود سازمان یافتگی شخصیت فرد نابینا را از بین نمی برد بلکه نگرش فرد نابیناست که در سازمان یافتگی شخصیت او تأثیر می گذارد. بعضی افراد نابینا تحت تاثیر نگرش منفی به نابینایی ، مستعد و مبتلا به افسردگی و سایر مشکلات عاطفی می شوند و هر چه طول مدت افسردگی بیشتر شود ، سازمان شخصیت فرد نابینا بیشتر در یک الگوی افسردگی سازمان می یابد.

مطالعات متعدد در داخل و خارج کشور بیانگر اثربخشی آموزش مهارت های زندگی است. در پژوهش آتش پور و کاظمی مشخص شد آموزش ، باعث افزایش جرات ورزی دختران نابینای مرکز فاطمه الزهرا (س) اصفهان شده است. اعرابی در تحقیقی روی نوجوانان دختر 14-18 ساله شهر اصفهان ، تاثیر آموزش مهارت های زندگی را در افزایش سازگاری اجتماعی این نوجوان تایید کرده است. مستعلمی (1377)،در بررسی اثر بخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر افزایش اعتماد به نفس دختران نابینای شهر تهران نتیجه گرفتند که آموزش مهارت های اجتماعی در افزایش اعتماد به نفس دختران نابینا موثر بوده است. ساجدی در بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر روابط بین فردی، عزت نفس و ابراز وجود دختران نابینای مرکز توان بخشی در اصفهان نتیجه گرفتند که آموزش مهارت های زندگی ، روابط بین فردی ، عزت نفس و توان ابراز وجود را افزایش می دهد. بیبر_شات[5](1991)، با استفاده از تئاتر ( نمایش نامه ) مهارت های اجتماعی را در بزرگسالان نابینا افزایش داد. در مطالعه ای ، نیز که در سال (2004)، توسط هلگسون[6] انجام شد ، یافته ها نشان داد آموزش مهارت های ارتباط کلامی و غیر کلامی ، به رفتارهای خود ابزاری و اجتماعی دانش آموزان نابینا کمک می کنند. چکیده :

وان هاسلت[7] (1983 )، در پژوهش دیگری درباره ی طیف وسیعی از مشکلات سازگاری اجتماعی کودکان آسیب دیده ی بینایی به موارد زیر تأکید کرد :

  1. افزایش دامنه ی مهارت های اجتماعی
  2. ممانعت از رفتار بد اجتماعی به وسیله ی افزایش مهارت های لازم
  3. تغییر نگرش های اجتماع در برابر افراد نابینا

جوادیان (1371)، فعالیت های خلافه ی کودکان نابینا و نیمه بینا و عوامل روانی درگیر در آنها را به طور فشرده ای مطالعه کرد. وی دو حالت مختلف ادراک یکی ادارک حسی یا تماسی و دیگری ادراک بینایی را در آنها تشخیص داد. حالت لمسی بر اساس تجارب بدنی نزدیک فرد است و مقدمتا به فضای قابل تماس اطراف او مربوط می شود . حالت بینایی مربوط به محیط فرد و عدم جدایی بینایی از آن است. فعالیت خلاقانه که به کودک اجازه می دهد تا طبق آن عملی را انجام دهد و خودش را معرفی کند ، یک وسیله ی مهم سازگاری ( با محیط ) است . با آزاد کردن فشار عاطفی می توان به کودک کمک کرد تا بر احساس خود کم بینی و انزوای خود از محیط غالب آید. شریفی عقیده دارد یکی از تفاوتهای بینا و نابینا در این است که چون تحول زبان تابع حس آموختن است ، بنابراین نقش ادارک شنوایی از ادراک بینایی مهمتر است. تنها به همین خاطر است که نابینایان در عملکرد زبان تقریباٌ بی نقص هستند و برای استفاده از آن بیش از کودکان بینا انگیزه دارند.

دانش آموزان نابینا به علل متعدد مانند نگرش های منفی جامعه به نابینا ، تصویر ذهنی جامعه درباره درمانده و وابسته بودن نابینایان ، حمایت افراطی و همدلی بی مورد والدین، دریافت نکردن بازخورد چشمی درباره رفتارهایشان ، فقدان سرمشق گیری ، نداشتن مهارت های چشمی ویژه ، ناتوانایی در موضع یابی و تعیین محل افراد ، طَرد و واکنش منفی اولیه والدین به فرزند نابینایشان دچار آسیب هستند. زیرا فرزندشان را با لبخند و تماس چشمی مناسب تقویت و دلگرم  نمی کنند و ممکن است که توسط همکلاسی های بینای خود طَرد شوند زیرا که دانش آموزان نابینا ممکن است زیاد سوال کنند یا عواطف نامناسبی از خود نشان دهند ، ویااینکه که اغلب کم رواند و نمی توانند توجه همبازی های بینای خود را جلب کنند همچنین در. گفتگوهای کوتاه و خود محور و تمرکز نداشتن بر فعالیت های گروهی ، رفتارهای قالبی مانند تکان دادن بدن و مالیدن چشم ، ناتوانی در پیدا کردن راهکارهای مناسب جهت غلبه برمسایلی که در روابط بین فردی با آن روبرو هستند با مشکل مواجه می شوند ( مستعلمی ، 1381 ) .

بدین ترتیب ابعاد گوناگون سازگاری افراد نابینا با خود و جامعه و با اعضای خانواده در خانه به مخاطره می افتد. کف[8] (2002) ،به برری در مورد 316 نوجوان مبتلا به آسیب بینایی پرداخت و دریافت نوجوان آسیب دیده بینایی شبکه های اجتماعی کوچکتری نسبت به همسالان خود تشکیل داده بودند. هاره و آرو[9] (2000)، وضعیت بهزیستی روان شناختی 115 نوجوانان دختر و پسر مبتلا به آسیب بینایی ، 44 نوجوان با شرایط مزمن و 604 نوجوان با آسیب بینایی را در کشور فنلاند مقایسه کردند و دریافتند که نوجوانان نابینا نسبت به هر دو گروه مشکلات بیشتری در روابط فردی و تعاملات اجتماعی با دوستان خود دارند ( نقل از به پژوه و همکاران ، 1387 ) .

پرینگل[10] ( 1994 )، بر این نظر است که نوجوانان نابینا از نظر اجتماعی منزوی اند ، دوستان اندکی دارند ، احساس ناتوانی و حقارت می کنند که نشان دهندۀ کمبود پذیرش اجتماعی است. مطالعات متعدد نشان می دهند کودکان نابینا بر اساس تجارب اولیه خود طرحواره ای متخاصم از جهان در ذهن خود شکل داده و بر اساس آن نیات دیگران را غیر دوستانه ارزیابی کرده و با رفتارهای جسارت آمیز و پرخاشگرانه واکنش نشان می دهند. شهیم (1381)، خاطرنشان می کند که دانش آموزان نابینا از لحاظ مهار خشم ، انتقاد پسندیده ، مصالحه در مجادله ، تعریف مناسب از خود و دیگران ، گذراندن اوقات فراغت ، عکس العمل مناسب در مقابل رفتار غیر منصفانه ، و کمک به همسالان در انجام دادن تکالیف ونادیده گرفتن صدا کمبود اساسی دارند.

صرف نظر از تصور عمومی که نابینایی برای سازگاری یک فرد مشکلاتی به بار می آورد ، نتایج پژوهش های بسیاری نشان می دهند که سازگاری در ابعاد گوناگون با رشد مهارت های اجتماعی ارتباط مستقیم دارد که الگوهای رفتاری معقول و مناسب فرد را برای مثال دانش آموزی نابینا در مواجه با اشخاص و وظایف گوناگون معین می کند. بنابر یافته های موجود  میان ناسازگاری های اجتماعی و هیجانی نابینایان و روابط ضعیف با گروه همسال با الگوی عمومی منفی ادراک از خود رابطه مستقیمی وجود دارد. حوادث پر تنش زندگی امروز از جمله نبود امنیت عاطفی ، ناتوانایی در انجام دادن کارها در مدت پیش بینی شده به علت رویارویی با برخی کارهای تحمیلی دور از انتظار و نامرتبط ، و فقدان مهارت های اجتماعی پایه باعث بروز فشارهای روانی ، عصبانیت و خشم در نوجوانان نابینا می گردد که پیامد آن بیماری های روان تنی است. ( روزنبلوم[11]، 2000 ).

کف (2002)، خاطر نشان می کند طرحواره ناسازگاری نابینایان به واسطه سه دسته عوامل شکل می گیرد. اول ، عوامل خانوادگی نظیر مهارت های والدینی نامناسب و توقعات نابجای آنها ، دوم ، عوامل فردی و هیجانی مانند عزت نفس پایین و سوم ، عوامل مدرسه ای از قبیل فقدان محیط حمایتی و نبود آموزش مهارت های ضروری اجتماعی برای کنار آمدن با بحران ها. بدین ترتیب نوع محیط کودک نابینا می تواند بر سازگاری وی در ابعاد گوناگون تأثیر قطعی داشته باشد ، به ویژه اگر اختلال بینایی این سازگاری ها را پیچیده تر کند.

بیبر- شات (1991)، اظهار داشت گوشه گیری اجتماعی در برخی کودکان نابینا احتمال بُروز اختلال شبه درخودماندگی قوی است. به گونه ای که آنها را در نشان دادن واکنش مفرط به تحریکات شخصی و اجتماعی بسیار حساس می سازد. علاوه بر این قرار گرفتن طولانی مدت کودکان نابینا در موقعیت های تعاملی می تواند ناتوان سازی شخصی و اجتماعی بسیار را برای آنان در پی داشته باشد که در برخی پژوهش های موجود آشکار شده است.

بر اساس پژوهش های خجسته مهر (1373) ، علایق ضد اجتماعی در نابینایان بیشتر از بینایان است و شهیم (1381) ،بیان می دارد که قلدری ، دعوا کردن ، قطع مکالمه ، عصبانیت و لجبازی فراوان ترین انواع ناسازگاری های خانوادگی ، هیجانی و اجتماعی دانش آموزان نابینااند که معلمان این دانش آموزان آنها را گزارش کرده اند.

هاره و آرو (2000)،بر این نظراند که که اگر چه بر الگویی از انزوای اجتماعی و گوشه گیری مرتبط با معلولیت بینایی تأکید شده است ، می توان این الگو را به شکل پیوستاری در نظر گرفت که در یک سوی کودک نابینا به تنهایی و کناره گیری تمایل دارد و از سوی دیگر ظرفیت کامل برقراری ارتباط با خود و دیگران را در ابعاد گوناگون دارد و می تواند نقش آفرینی رفتارهای مناسب شخصی و اجتماعی را بیاموزد .

با توجه به این که دانش آموزان نابینا در زمینه کاربرد مهارت های اجتماعی بسیار ضعیف عمل کرده و در مشکلات بین فردی و سازگاری در زمینه های گوناگون نمی توانند شیوه های مختلفی برای رفع مشکل پیدا کنند ،لذا این مهارت ها ضعیف پیش بینی کننده ناسازگاری های بعدی در این دانش آموزان اند ( داج[12] ، 1993 ) .

بر این اساس ، مک کاسپی(2003)، اظهار می دارد مهارت های اجتماعی تکنیکی است که از طریق آن افراد می آموزند صلاحیتشان را بالا ببرند ، آرام باشند و در موقعیت های گوناگون ارتباط مناسب و خوشایند برقرار سازند . آموزش مهارت های اجتماعی بخشی از برنامه تعدیل رفتار است که به منظور اصلاح رفتارهای ناسازگار به کار می رود.

نتیجه این کار این است که آموزش مستقیم مهارت ها به دانش آموزان آنها را در طول دوره تغییرات سریع در موقعیت های گروه سنجی و در حفظ این تغییر با موفقیت های چشمگیری مواجه می سازد.

بنابراین ، به نظر می رسد افزایش مهارت های اجتماعی در رشد توانایی های مربوط به مدیریت رفتارسازی و همچنین تغییر و اصلاح طرحواره ناسازگاری که کودکان و نوجوانان نابینا از جهان پیرامون خود دارند ، مولفه هایی اساسی در مداخلات پیشگیرانه و درمانی برای آنهاست ( هاره وآرو،2000 ).

وان هاسلت ( 2002 )، برای پیشگری از رفتارهای بد اجتماعی دانش آموزان نابینا و پدید آوردن طرحواره های سازگاری در آنان ، بر آموزش مهارت های اجتماعی را تأکید کرده است .

واگنر[13] (2004، نقل از به پروژه وهمکاران ، 1387 ) خاطرنشان می کند که آموزش مهارت های اجتماعی در کاهش پخش وسیعی از رفتارهای پرخاشگری و ناسازگاری هیجانی و اجتماعی دانش آموزان مؤثر بوده است. همچنین افزایش تقویت کننده ها و پس خوراندها و ارائه فرصت های تعاملی بیشتر به این افراد ، به افزایش کفایت اجتماعی ، مفهوم خود مثبت ، عزت نفس و سازگاری آنها منجر خواهد شد.

هدف از آموزش مهارت های اجتماعی فراهم آوردن اطلاعات و توانایی های لازم برای نوجوانان نابینا و آسیب دیده بینایی است ، به طریق که آنها در موقعیت های اجتماعی احساس دلگری و راحتی داشته باشند ( همان منبع).

آموزش مهارت های اجتماعی با رویکرد شناختی – رفتاری سبب بهبود سازگاری کلی دانش آموزان نوجوان نابینا شده و نمره دانش آموزان نابینا در تک تک مؤلفه های سازگاری افزایش پیدا کرد. این یافته با نتایج برخی از تحقیقات در داخل مطابقت نشان می دهد.

در مطالعه های مشابه دیگری ، ناهید پور(1382) و پاینده نجف آبادی (1384) ، معتمدی سیف و هاشمی (1387) به نتایج مشابهی دست یافته و نشان دادن آموزش مهارت های اجتماعی در کاهش ناپختگی های اجتماعی دانش آموزان نوجوان موثر بوده است. لذا می توان نتیجه گیری کرد برنامه آموزش مهارت های اجتماعی به جنبه گروهی بودن آن از لحاظ اقتصادی با صرفه بوده و تأثیر لازم را دارد.

بحث و نتیجه گیری

مهارت های اجتماعی ، رفتارهای آموخته شده جامعه‌پسندی اند که به بُروز پاسخ های مثبت و اجتناب از پاسخ های منفی می انجامد (کارتلج و میلبرن [14]1985،ترجمه نظری نژاد ، 1386 ). آموزش احتمالا می توانند منشأ تغییرات ، از جمله تغییر در نگرش ها و باورها باشد و این امر به نوبه خود باعث افزایش سازگاری می شود. آموزش باعث می شود افراد از جمله نابینایان و کم بینایان ، شناخت بیشتر از خود پیدا کنند ، نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به حدی از خودشناسی نایل شده و برای اصلاح نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت خود اقدام کنند. در نتیجه ، فرد واقعیت ها را بهتر می پذیرد ، با آنها به طور صحیح تر سازش می یابد و این امر باعث افزایش سازگاری و کاهش فشار روانی می شود. ماهیت آموزش گروهی ، خود می تواند تاثیر مثبت در افزایش سازگاری داشته باشد ؛ زیرا جمع شدن افراد در گروه و اینکه تک تک افراد احساس کنند دیگران نیز مشکلاتی مشابه با آنها دارند ، خود در کاهش فشار روانی و کاستن از روحیه منفی و در نتیجه افزایش قبول واقعیت و کنار آمدن با آن موثر است. در این زمینه برگ ، لندرت و فال می گویند، اکثر مشکلات اساساً ماهیت اجتماعی و میان فردی دارند ، هنگامی که افراد در جلسه مشاوره گروهی قرار می گیرند ، قادر می شوند با ویژگی های سازنده سایر افراد در گروه همانند سازی کنند و از طریق مشاهده رفتار دیگران ، درک صحیح از مشکلات خود به دست آورند. گروه فرصتی به دست می دهد تا فرد راه های جدید و رضایت بخش تری را برای ارتباط با دیگران و حل مشکلات خود به دست آورد. بنابراین به اولیاء و مربیان و روان شناسانی که با دانش آموزان نوجوان نابینا کار می کنند ، پیشنهاد می شود با توجه به سطح رشد آنها از آموزش مهارت های اجتماعی مبنی بر رویکرد شناختی – رفتاری به صورت گروهی ، که سبب بهبود سازگاری دانش آموزان نوجوان نابینا می شود بهره بگیرند زیرا روشی سودمند و به لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه برای مداخله های آموزشی است.

 

[1] :عضوهیات علمی دانشکده ادبیات وعلوم انسانی ،دانشگاه کاشان

[2]: دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی ،دانشکده ادبیات وعلوم انسانی،دانشگاه کاشان

[3] :Maxcuspe

[4]:Kekelios

[5] :Bieber  & Schut

[6]:Helgeson

[7]:VanHasselt

[8]: Kep

[9]:Huurre &Aro

[10] :Perengl

[11] :Rosenblum

[12] :Dodge

[13] :Wagnes

[14] :catlej & melbern