خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بخش خلاصه و نتیجه گیری مقالات 81تا91

خب  یاران  همیشگی بالاخره به پایان آمد این دفتر و امیدوارم که حکایت همچنان باقی باشد. بتوانم با پستهای مفید و درخور در خدمتتان باشم. از همۀ همراهان و وفاداران این مجموعه مقالات بخاطر تحمل حقیر کمال تشکر و سپاس را دارم.

پس با هم مرور میکنیم بخش خلاصه و نتیجه گیری مقالات 81تا91 را و فعلا شما را بدرود می گویم و به امید دیدارهای بیشتر و بهتر و مفیدتر.

سرتان سلامت. پیروز و مهربان باشید.

 

نتیجه گیری81

با توجه به آنچه در مورد کیفیت زندگی به عنوان رفاه عمومی، بهزیستی اجتماعی، شادکامی، رضایتمندی و …گفته شد و همچنین اوقات فراغت به عنوان مجموعه ای از اشتغالات فرد که کاملا به رضایت خاطر خود، بـرای استراحت، تفریح یا بـه منظـور توسـعه اطلاعـات یـا آموزش غیرانتفاعی، مشارکت اجتمـاعی و داوطلبانـه بعــد از آزاد شــدن از الزامــات شــغلی، خــانوادگی و اجتماعی بدان می پردازد وآنچه که درمورد ویژگی ها و مراکز اوقات فراغت ذکر شد را اگر با مشکلات و معضلات نابینایان در شهر به لحاظ ساختار شهرسازی، فرهنگ افراد جامعه ، کمبود امکانات و … که در بالا بدان اشاره شد در نظر گرفت می توان به این نتیجه رسید که حقوق افراد نابینا و کم بینا به عنوان یک شهروند رعایت نشده و این افراد نه تنها از کیفیت زندگی مطلوبی برخوردار نبوده بلکه نمی توانند اوقات فراغت خود را همچون سایر شهروندان بینا بگذرانند.

 

 

 

 نتیجه گیری82

در طی این تحقیق سعی شد با مصاحبه رو در رو با تعدادی از نابینایان و کم بینایان مشخص گردد که چه فرصت ها و چالش هایی بر سر راه اشتغال نابینایان و کم بینایان وجود دارد. در همین زمینه به این نتیجه دست پیدا کردیم که مجموعه‌ای از عوامل وجود دارد که به صورت چالش ها و موانعی بر سر راه اشتغال نابینایان خود را نشان می دهند که تنها در صورت رفع آنهاست که می توان فرصت هایی را برای اشتغال نابینایان و کم بینایان ایجاد کرد. آن چنان که در چارچوب نظری این پژوهش نیز آمد یک سری عواملی بر سر راه نابینایان و کم بینایان وجود دارد که در مشکلات کارکردی ریشه دارد. در مصاحبه های انجام شده نیز مشخص گردید که وجود کژ‌کارکردهایی در مجموعه استخدام های دولت و نهادهای اقتصادی و اجتماعی باعث شده این نهادها قادر نباشند وظایف کارکردی خود در قبال نابینایان و کم بینایان را به درستی انجام دهند و همچنین مشاهده شد که تکنولوژی هر چند در افزایش سرمایه اجتماعی نابینایان و کم بینایان و همچنین ارتقای توانایی های آنها در زندگی روزمره تاثیر داشته است اما بالعکس نابینایان و کم بینایان بسیاری از کشورهای توسعه یافته این تکنولوژی در فرایند کار و کاریابی آنان اختلال ایجاد کرده است. همچنین بی انگیزگی برخی نابینایان و کم بینایان زمانی خود را نشان می داد که آنان در کسب برخی مهارت ها تلاشی از خود نشان نمی دهند و تسلیم فشار جامعه می شوند. از سویی برای افراد کم بینا و نابینا نقش خانواده بسیار موثرتر از نقش هر نهاد یا فرد دیگری باشد اما این اثر چنانچه به حمایت افراط گونه  و استقلال‌زدا تبدیل شود می تواند بیشترین اثرهای منفی را نیز بر اشتغال نابینایان و کم بینایان داشته باشد. از این نکته نیز نمی توان غافل شد که شرایط نامطلوب بنگاه های اقتصادی هم در بی میلی بنگاه های اقتصادی به استخدام نیرو آن هم نیروی نابینا و کم بینا تاثیر کمی نداشته است.

 

 

 

نتیجه گیری83

 

دریافتیم که در زندگی اجتماعی، سلامتی برای حفظ فرد جنبه ی حیاتی دارد و شـرط ضروری ایفای نقش های اجتمـاعی است. در این میان نابینایان به دلیل کمبود یا نداشتن مهارت های اجتماعی، کمتر مورد پذیرش جامعه قرار می گیرند. هرچند داشتن نقص بینایی، حتی اگر نابینای کامل باشند؛ حس شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه را مختل یا بهبود نمی کند. بلکه این افراد، از ادراک حرکتی، بویایی، حس لامسه و شنوایی برای یادگیری در محیط استفاده می- کنند.

نابینایی، سازمان‌یافتگی کلی شخصیت فرد نابینا را تحت تأثیر قرار می دهد. هر فرد نابینا شخصیت و احساسات ویژه ای دارد. احساسات و نگرش هایی که یک الگوی کلی را در برخورد با هر موقعیت به دست می دهند و در ارتباط با هویت او هستند. فرآیند هویت یابی در تمام سطوح آن، بر اساس منابع هویت سازی انجام می شود که در هر جامعه دراختیار اعضا قرار می گیرد این منابع بر حسب شرایط مختلف جامعه تغییر می کند. درواقع رابطه متقابل و دوجانبه ای که فرد با اجتماع یا جامعه بزرگتر دارد؛ زیربنایی ترین صفت هویت است و اریکسون آن را به عنوان سازگار‌کردن تصور فرد ازخود با بازشناسی اجتماع می بیند.

لذا بخش مهمی از شخصیت فرد، به میزان پذیرش اجتماعی او بستگی دارد. به نوعی که حمایت های اجتماعی بر رشد هویت افراد به ویژه نابینایان می افزاید. برخی حمایت اجتماعی را واقعیتی اجتماعی و برخی دیگر آن را ناشـی از ادراک فـرد مـی داننـد. ساراسون[۱۲] (۱۹۸۸) حمایت اجتماعی را مفهـومی چند بُعدی می داند که هر دو را دربر می گیرد. اگر نابینا، خود را فردی بی کفایت و بی فایده فرض کند، تمامی هویت خویش را از دست می دهد.

با توجه به مباحث بالا، دریافتیم که حمایت های اجتماعی از عوامل مؤثر بر هویت یابی نابینایان است. حمایت های اجتماعی از جمله نیازهای اساسی افراد بشر در طول زمان بوده و همه ی انسان ها در مراحل مختلف زندگی به مراقبت، محبت و کمکی که از جانب سایر افراد یا گروه ها است نیاز پیدا می کنند و میزان آن تابع روابط اجتماعی فرد در گروه یا اجتماعات است. حمایت های اجتماعی از طرق مختلف در زندگی افراد و بالطبع نابینایان اثر می گذارد آن چنان که احساس هویت و رضایتمندی فرد از خود در گرو مشارکت ها و حمایت های اجتماعی است. در تعریف هویت آمده است که فرد خود را در تفاوت یا شباهت با دیگران معنا می کند. به این معنا چیستی فرد در ارتباط با اجتماع است. همچنان که مجموعه دیدگاه های جامعه شناختی، معتقد به کنش متقابل فرد و جامعه بودند.

لذا اگر نابینایان حمایت های مناسب (نه بر اساس ترحًم یا تحقیر)  از سوی جامعه دریافت کنند احساس رضایتمندی بیشتر از خود داشته و عناصر مفید و حتی کلیدی می شوند که الگویی موفق برای افراد جامعه است.

 

 

 

بحث و نتیجه گیری84

همان طور که مطالعات نشان می دهد، خانواده نخستین و مهم ترین واحد زیستی در جامعه است؛ فضای عاطفی، کیفیت الگوهای ارتباطی و ارزش های اساسی حاکم در خانواده بر نحوه شکل گیری پایه های شخصیتی و ویژگی های روانی-رفتاری اعضای آن تأثیرات ژرف پایدار دارد. خانواده به مثابه یک سیستم است که ویژگی های آن به مثابه یک واحد و سیستم با اجزای تشکیل دهنده آن متفاوت است. شناخت نگرش های تمامی افراد خانواده (زن، مرد، فرزندان، پدران و مادران …) به معنای شناخت سیستم خانواده به عنوان یک وجود کلی نیست. خانواده از تاریخچه و عملکردی خاص برخوردار است که ویژگی های آن  با خصوصیات تک تک افراد خانواده، تفاوت دارد و لازم است تعامل میان اجزا تشکیل دهنده این سیستم همواره در حال وقوع باشد، چرا که عمل یکی از اعضا بر تمامی افراد خانواده تأثیر می گذارد و بر عکس هر تغییر جزیی هرگاه رخ دهد و خانواده چه در درون  چه از بیرون، تحت تأثیر قرار گیرد، بر کل آن سیستم تأثیر خواهد گذاشت و در عین حال، ثباتی اساسی و دارای اهمیت در هر خانواده، متضمن موقعیت هر یک از افراد در درون آن خانواده است (معاونت پژوهش، ۱۳۸۶: ۲۲۶-۲۲۵).

بنابراین با توجه به اهمیت جایگاه خانواده و با توجه به  شواهد تجربی( مشاهده و تجربه عینی محقق) و مبانی نظری، ساختار خانواده به عنوان محور مطالعاتی این پژوهش در نظر گرفته شد. علاوه بر آن مسأله اقتدار فرد نابینا به عنوان همسر به واسطه وضعیت خاص جسمانی او و نیز ساختار غالب خانواده در جامعه ایرانی توجه محقق را به خود معطوف ساخت از این رو این مسأله نیز در انجام مطالعه در نظر گرفته شد.

در این پژوهش با پیروی نظریه آدرنو و همکارانش،هورکهایر، پیتربلا و گیدنز در مورد ساختار توزیع قدرت، سعی شده است جایگاه افراد نابینا و کم بینا توصیف شود و در نهایت با جایگاه افراد بینا در جامعه مورد نظر مقایسه انجام شود. یافته های توصیفی پژوهش حاکی از آن هستند که میانگین همسران بینا در هر سه بعد برابری روابط، شیوه اعمال قدرت و حوزه قلمرو قدرت بالاتر از همسران نابینا و کم بینا بوده است.

مقایسه میانگین  شیوه اعمال قدرت، برابری روابط و قلمرو حوزه قدرت نشانگر تفاوت بین همسران نابینا و کم بینا با همسران بینا بوده است و در این میان همسران بینا، میانگین بالاتری را داشته اند و این امر حاکی از  موقعیت  اقتدار همسران بینا در خانواده می باشد که براساس نظریه مبادله نابرابری در منابع ارزشمند باعث تمایز و تفاوت در قدرت در بین کنشگران می شود.

بررسی تفاوت بین  جنسیت و برابری روابط، شیوه اعمال قدرت، قلمرو حوزه قدرت، نشانگر آن است که زنان در برابری روابط و شیوه اعمال قدرت میانگین بیشتر و مردان در قلمرو حوزه قدرت میانگین بالاتری را داشته اند. همچنین یافته های حاصل از بررسی تفاوت وضعیت درآمد و مولفه های ساختار اقتدار قدرت خانواده بیانگر تفاوت معنادار بین همسران نابینا و بینا بوده است. مولفه های ساختار قدرت خانواده بر حسب  اختلال بینایی متفاوت بوده است و در این بین همسرانی که اختلال بینایی داشته اند، میانگین پایین تری در ساختار قدرت خانواده داشته اند.

براین اساس، شیوه اعمال قدرت همسران افراد بینا، اقتدار طلبانه تر است. در روابط بین همسران بینا و همسرانشان برابری بیشتری نسبت به همسران نابینا و کم بینا با همسرانشان وجود دارد و همسران بینا در روابط و تصمیم گیری ها نسبت به همسرانشان قدرت بیشتری در مقایسه با همسران نابینا و کم بینا اعمال می کنند و در تصمیم نهایی تاثیرگذارترند.

براین اساس می توان  گفت اختلال بینایی در ساختار اقتدار خانواده های کم بینا و نابینا اثرات سویی داشته است. بدین نحو که در هر یک از سه بُعد مورد مطالعه یعنی برابری روابط، اعمال قدرت، حوزه قدرت، همسران نابینا و کم بینا، میانگین پایین تری را نسبت به همسران بینا داشته اند. از این رو از آنجا که خانواده، حلقه واسط فرد و جامعه تلقی می‌شود و نقش اساسی و بی بدیلی در پیوند فرد و جامعه دارد، توجه به نقش مهم و کارآمد خانواده در هستی اجتماعی و تربیت فرهنگی، سیاستگذاران و برنامه ریزان در خصوص مسائل نابینایان و کم بینایان موظفند تا کلیه اقداماتشان را بر محور ارتقای سطح سلامت و استحکام خانواده قرار دهند. اتخاذ سیاست‌های واقع‌گرایانه و بهینه، در شرایط بحرانی خانواده در دنیای امروز و طراحی برنامه‌های مناسب جهت اجرای سیاست‌های مصوب، یک نیاز و ضرورت اساسی است، چرا که خانواده به سبب نقش تربیتی و فرهنگی خود می‌تواند در پرورش انسان‌های متفکر، آگاه و بالنده بسیار تاثیر گذار باشد.

 

 

 

جمع‌بندی و نتیجه گیری85

 

در دهه‌های اخیر مفهوم وسیع‌تری از سلامتی به‌وجود آمده است که شامل بهبود کیفیت زندگی است و سلامتی از ضروریات آن است. بهبود کیفیت زندگی در افرادی که از سلامت جسمی برخوردار نیستند به یک هدف بازتوانی بدل شده است. گروهی از این افراد نابینایان هستند که ناتوانی جسمی آن‌ها کیفیت زندگی‌شان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد اما به طور کلی کیفیت زندگی یک فرد را خصوصیات زمینه‌ای او یعنی وضعیت اجتماعی، فرهنگی و محیطی وی می‌سازند.

ریشه‌ی تمام این خصوصیات به خانواده‌ی فرد، مدرسه، گروه همالان، رسانه های ارتباط جمعی بر می گردد که کارگزاران جامعه پذیری هستند. هدف اصلی تحقیق حاضر در اینجا نمود پیدا می‌کند که به دنبال سنجش نقش جامعه‌پذیری بر کیفیت زندگی نابینایان است. نتیجه‌ نشان می‌دهد که کارگزاران جامعه‌پذیری در طول زندگی فرد ارزش‌ها، هنجارها و درواقع الگوهای رفتاری جامعه را به وی منتقل می‌کنند و مسیر زندگی را برای او مشخص می‌کنند و راه‌های تحقق آرزوها و اهداف مقبول و پسندیده‌ی جامعه را نیز عنوان می‌کنند. افراد هم در کنش‌هایشان هر روز انتظارات دیگران از خود و انتظارات خود از دیگران را مشخص‌تر می‌کنند و نتیجه‌ی آن چیزی نمی‌شود جز این‌که فرد در حین زندگی در فرهنگی که در آن پرورش یافته، میزان رضایت و لذت‌اش از زندگی و در نتیجه کیفیت زندگی‌اش  تعیین می‌شود.

 

 

 

نتیجه گیری: 86

 

جهت فراهم نمودن آسایش ناتوانان و کم توانان جسمی و حرکتی از جمله نابینایان وکم بینایان که گروه هدف ما در این مقاله می باشند در شهرها مؤلفه‌های زیادی دخیل هستند. ازجمله می توان به موانعی اشاره کرد که در معابر ودیگر فضا های شهر موجود بوده و مراتب سلب امنیت آنان را فراهم می کنند.خداوند سرشت انسان را به گونه ای قرار داده که بصورت نا خدا گاه وقتی در محدودیت حسی قرار می گیرد، و بینایی خود را از دست می دهد، جهت ارتباط با محیط پیرامون خود و بهبود بخشی به رفع نیازهایش از دیگر حسهای خود کمک می گیرد. از این رو انسان نابینا و کم بینا  نیز سعی براین خواهند داشت که با تکیه بر حسی مانند لامسه در محیط حاضر شده و به رفع نیازهای روزانه ی خود بپردازد بنا براین مدیران، طراحان و معماران نیز می توانند با اعمال ضوابط و همچنین ذهن خلاق خود در راستای آسایش و استفاده ی بهتر این افراد از محیط  وفضای شهری و بالا بردن کیفیت  زندگی آنها گامی موثر بردارند.

 

 

 

 

بحث و نتیجه گیری87

 

در این مقاله ما به دنبال راههایی برای بهتر و مطلوب تر کردن رابطه مدیریت آموزشی با نابینایان و کم بینایان بودیم که برای این منظور به تشریح نابینایی و کم بینایی، روشهای آموزش به آنان، تکنولوژی مورد استفاده در آموزش، چگونگی توانایی و سازگاری و اقدامات مدیریت آموزشی در این راستا پرداختیم. در این تحقیق به این نتیجه رسیدیم که کم بینایان و نابینایان مانند دیگر افراد جامعه حق دارند از آموزش برخوردار باشند و بخش زیادی از کیفیت این آموزش بر عهده مدیران آموزشی است در این حوزه فعالیت می کنند. مدیریت آموزشی با انجام وظایف خود در سطح عالی ازجمله وظایف عمومی مانند برنامه ریزی، هماهنگی، هدایت و رهبری،نظارت و کنترل و وظایف خاص مانند برنامه آموزشی و تدریس، برنامه های آموزشی ویژه کم بینایان و نابینایان، امور کارکنان، امور مالی و اداری، برقراری ارتباط موثر میان مدرسه و اجتماع تا این قشر از اجتماع جدا فرض نشوند و دیدگاه مثبتی نسبت به آنان پیدا کنند، تهیه و تدارک امکانات، تسهیلات و تجهیزات ویژه از جمله مواردی که در قسمت تکنولوژی آموزشی مورد استفاده این قشر به آن اشاره شد می تواند به رشد هرچه بیشتر کشور از طریق تربیت و به کار گیری این افراد در جامعه هم به آنها در احساس سربلندی و مفید بودن در جامعه کمک کند و هم از سنگینی این بار که بر شانه های جامعه است کم کند.

 

 

 

 

بحث و نتیجه گیری88

مهارت های اجتماعی ، رفتارهای آموخته شده جامعه‌پسندی اند که به بُروز پاسخ های مثبت و اجتناب از پاسخ های منفی می انجامد (کارتلج و میلبرن [۱۴]۱۹۸۵،ترجمه نظری نژاد ، ۱۳۸۶ ). آموزش احتمالا می توانند منشأ تغییرات ، از جمله تغییر در نگرش ها و باورها باشد و این امر به نوبه خود باعث افزایش سازگاری می شود. آموزش باعث می شود افراد از جمله نابینایان و کم بینایان ، شناخت بیشتر از خود پیدا کنند ، نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به حدی از خودشناسی نایل شده و برای اصلاح نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت خود اقدام کنند. در نتیجه ، فرد واقعیت ها را بهتر می پذیرد ، با آنها به طور صحیح تر سازش می یابد و این امر باعث افزایش سازگاری و کاهش فشار روانی می شود. ماهیت آموزش گروهی ، خود می تواند تاثیر مثبت در افزایش سازگاری داشته باشد ؛ زیرا جمع شدن افراد در گروه و اینکه تک تک افراد احساس کنند دیگران نیز مشکلاتی مشابه با آنها دارند ، خود در کاهش فشار روانی و کاستن از روحیه منفی و در نتیجه افزایش قبول واقعیت و کنار آمدن با آن موثر است. در این زمینه برگ ، لندرت و فال می گویند، اکثر مشکلات اساساً ماهیت اجتماعی و میان فردی دارند ، هنگامی که افراد در جلسه مشاوره گروهی قرار می گیرند ، قادر می شوند با ویژگی های سازنده سایر افراد در گروه همانند سازی کنند و از طریق مشاهده رفتار دیگران ، درک صحیح از مشکلات خود به دست آورند. گروه فرصتی به دست می دهد تا فرد راه های جدید و رضایت بخش تری را برای ارتباط با دیگران و حل مشکلات خود به دست آورد. بنابراین به اولیاء و مربیان و روان شناسانی که با دانش آموزان نوجوان نابینا کار می کنند ، پیشنهاد می شود با توجه به سطح رشد آنها از آموزش مهارت های اجتماعی مبنی بر رویکرد شناختی – رفتاری به صورت گروهی ، که سبب بهبود سازگاری دانش آموزان نوجوان نابینا می شود بهره بگیرند زیرا روشی سودمند و به لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه برای مداخله های آموزشی است.

 

 

 

 

نتیجه گیری89

 

در این قسمت تلاش می شود تا با ارایه راهکارهای آموزشی برای افراد نابینا بتوان تصمیمات مناسب را اتخاذ کرد تا ضمن استفاده از یافته های این پژوهش­ها، تحقیقات بعدی با اشراف و آگاهی بیشتری به بیان این مسایل بپردازند.

ملاحظات آموزشی

آموزش دانش­آموزان نابینا باید متناسب با توانمندی آن­ها بوده و بر تقویت حواس و مهارت­های مورد نیاز متمرکز باشد. بخشی از این آموزش­ها عبارتند از:

– پرورش حس شنوایی (جهت استفاده از نرم افزارهای صوتی)

– پرورش حس لامسه

– تقویت احساس و ادراک فضایی که در آن زندگی می کنند.

– آموزش نظم و ترتیب.

از آنجایی که میزان زیادی از یادگیری دانش آموزان نابینا بر اساس شنوایی است؛ معلم باید با دانش آموزان مشخص و واضح صحبت کند و آموزش­ها را به صورت کاربردی و قابل لمس ارایه نماید.

در توان بخشی، فرآیند توان بخشی  همیشه بر مبنای کار تیمی است و توان بخشی بینایی نیز از این امر مستثنی نیست. اعضای گروه شامل چشم پزشک، اپتومتریست، روانشناس، مددکار و کاردرمانگر می باشد. هریک از اعضاء تیم وظیفه خاص خود را دارد به اضافه اینکه تعامل با یکدیگر نیز ضروری است. هر یک از متخصصین در مرحله ای کار خود را انجام می دهند. ضمن آن که در بعضی موارد باید هم زمان با ایشان ارتباط داشته باشد. حضور همه اعضاء تیم در یک محل ایده آل است اما معمولا اتفاق نمی­افتد و فرد کم بینا برای دسترسی به بعضی اعضاء تیم طی مسیری داشته باشد. گاهی این امر موجب بُروز مشکلات برای فرد با خانواده شده و باعث توقف یا کندی در امر توان بخشی خواهد شد. به همین دلیل یکی از نکاتی که به اعتقاد نویسنده باید به آن پرداخت هم­جواری مراکز توان بخشی با مراکز درمانی چشم پزشکی است. این امر می تواند به ارجاع سریع تر، منطقی تر و قابل قبول تر از نگاه فرد کم بینا منجر شود.

 

 

 

نتیجه گیری90

 

ارزیابی معلمان و متخصصان از رفتار این دانش آموزان می تواند در تصمیم گیری های مهم آموزشی و تحصیلی به کار برده شود. با اینکه آموزگاران با ناتوانی های یادگیری یک امر معمولی و طبیعی است، ولی  شناسایی وجود این مشکلات و مشخص کردن نقش آنها در عملکرد کلاسی ضعیف دانش آموزان دشوار است. در حقیقت اختلال در پردازش درونی ملاک مهمی برای تشخیص اختلال های یادگیری محسوب می شود. افزایش آگاهی برای استفاده از روش های کیفی برای تشخیص ناتوانی های یادگیری در دانش آموزان کم بینا و نیز علم به اینکه برای افزایش آگاهی برای پی بردن به مشکلات درونی در این کودکان به روش های خاص هست، باعث شده است که این دانش آموزان از مداخله های مناسب آموزشی برای موفقیت در مدرسه بهره مند شوند. همچنین تحقیقات دیگری نیز هست که روش های مناسب برای استفاده از روش های ارزیابی کیفی را مورد بررسی قرار دهند و اعتبار روش ها را به طور جامع مورد تأیید قرار دهند. پیشنهاد می شود معلمان در آموزش افراد نابینا بر استفاده از توانمندی شنیداری آنها تأکید ورزند و همچنین معلمان مدارس عادی نیز می تواند با ارائه راهکارهایی به تقویت سرعت پردازش اطلاعات شنیداری در دانش آموزان بینا کمک کنند. استفاده ازحواس لامسه به شرط آموزش صحیح در یادگیری دانش آموزان بامشکل بینایی موثر است.علاوه براین نمی توان نقش تاثیر گذار کتابهای لمسی و تصویی رادر یادگیری این کودکان نادیده گرفت. بخش ساخت کتاب های لمسی – تصویری نه تنها نمایش عشق، بلکه قدم گذاشتن به دنیای جدیدی از ادراک نیز هست. از آنجا که مخاطبان این کتاب ها هم نابینایان و هم کودکانی که باقیمانده ی بینایی دارند و هم بینایان هستند، از عنصر رنگ نیز استفاده می شود. هیجان بچه ها و علاقه شان نسبت به تصاحب اینگونه کتاب ها نشان داده که این کار موفقیت آمیز است. کودکان دارای نقص بینایی می توانند مانند کودکان سالم در سال های اولیه زندگی، از متن های همراه با تصاویر در کتاب های لمسی لذت ببرند، همچنین این نوع کتاب ها باعث سهولت آشنایی با خط بریل نیز می شود.

 

 

 

 

نتیجه گیری و پیشنهادات91

 

 

همانطور که بیان شد ؛هدف از این پژوهش بررسی مهارتهای اجتماعی نابینایان و عوامل موثر برآنها می باشد. در تحقیق “به پژوه” و همکاران به نقش آموزش مهارتهای اجتماعی به نابینایان تاکید شده و همچنین به نقش ورزش در افزایش مهارتهای اجتماعی در پژوهش جعفری تاکید شده که با یافته های این پژوهش مطابقت دارد. در این پژوهش نیز به نوآوری‌هایی مانند عصای سفید ،آموزش خط بریل و خط های جایگزین، شیوه های تقویتی و جایگزین، ‌روشها و قالبهای ارتباطاتی و مهارتهای ترددی و جهت یابی،  تسهیل حمایت و راهنمایی همسان؛ تسهیل در یادگیری زبان ایما و اشاره و ارتقاء هویت زبانی جامعه جهت افزایش کارکرد اجتماعی نابینایان توصیه شده است. از آنجا که نابینایان و کم بینایان همچون سایر اقشار جامعه طبق اصل برابری انسانها باید از فرصتهای  برابر با سایر اقشار جامعه بهره مند گردند و با توجه به اینکه تعداد نابینایان در جهان نزدیک به ٣٨ میلیون نفر تخمین زده شده است و شمار نابینایان و کم بینایان در کشور ما بیش از یک میلیون نفر میباشد. مسئولین جامعه باید برای این افراد که تعداد آنها در جامعه کم نمی باشد و دارای نیازها تخصص ها و استعداد های متفاوتی هستند همچنین از گروههای سنی ( کودکان ، نوجوانان ، جوانان  ، سالمندان ) تشکیل می گردند ، چاره ای بیندیشند زیرا نابینایان اگر همچون سایر افراد از خدمات ویژه آموزشی اجتماعی ، رفاهی ،  شغلی   بهره مند شوند، می توانند  در عرصه های مختلف اجتماعی به فعالیت بپردازند. امروزه معلولین را به علت ناتوانی جسمی یا ذهنی مطرودین جامعه نمی دانند. ارگانها و نهادها ی جامعه وظیفه خود می دانند به این افراد در زمینه ی اشتغال کمک و یاری کنند. نکته دیگر این است که : ارائه خدمات به نابینایان و کم بینایان اگر به گونه ای باشد که آنان بدون توجه به معلولیتشان قادر به بهره گیری از منابع و امکانات باشند انجام رسالتی است که آنها را به فراسوی محدودیتشان هدایت کرده است  و اینجاست که خدمات عمومی برای نابینایان و کم بینایان الزامی است. با توجه به این که بخش قابل توجه یادگیری از طریق دیدن یا مشاهده کردن  صورت می پذیرد  و نابینایان از حس بینایی محروم می باشند و بینایی نقش بسزایی در امر یادگیری ایفا می نماید، لذا جهت پرکردن خلأهای  موجود و توانمندتر کردن آنان و تقویت استعدادهایشان نیاز به فعالیت های کارآفرینی ،اشتغال زائی ، فرهنگی ،هنری علمی و ورزشی ویژه ی نابینایان ضرورت بیشتری احساس می گردد؛چرا که در کار است که انسان خود را می یابد و مهارتهای اجتماعی او افزایش می یابد.