خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

باز هم نوشتم

سلام دوستان عزیز یه نوشته کوتاه نوشتم شاید تلخه و کوتاه ولی نوشتم

اگه دوست ندارین فرکانس  منفی بگیرین و همش دنبال افراد مثبت هستین نخونین

ولی اگه می خوایید حس من رو درک کنید بخونید

لطفا اگه خواستین نظر ندین ولی …

 

آخ که دلم یه سوز سنگینی رو تجربه می کنه و رگبار باران بر اون سیلی میزنه.
گویی یه کوه بزرگی جلویی نور خورشید رو از من گرفته
اما نه سایه هم نیست انگار یکی خورشید رو دزدیده
آره ببین تاریکی مطلقه نکنه ماه رو هم دزدیدن
اما نه انگار خدا آره مهربانترین کس تصمیم گرفته دیگه نور خورشید و ماه از زندگیم خارج بشه
وای نه نور خورشیدی نه نور ماهی من چیکار کنم الان
داشتم این جمله رو ته ته دلم که هیچ کسی جز خدا و اون خبر داره این رو می گفتم
که یه صدایی بهم گفت می خوام فقط نور خودمو داشته باشی
آخه تو کی هستی هان
گفت من خدام
می خوام گریه کنم ته یه کوچه دیگه که باز بنبسته گیر کردم
خدا اینجا کجاست من کجام خدا باز یه کوچه بنبست می خوام داد بزنم گریه کنم.
های های می خوام بزنم زیر گریه با صدای بلند می خوام گریه کنم این بار دیگه می خوام همه صدام رو بشنون
سامان ما  کجا ایم
چرا جواب نمیدی من کجام.  اینجا کجاست
وای دلم چرا سنگینه مگه چی شده ها
انگار یه دنیا غم تو سینه ام گرفتار شده این بغض برای چیه چرا چشمام اشکیه
تو رو خدا یکی کمک کنه

۶ دیدگاه دربارهٔ «باز هم نوشتم»

سلام سیروس جان.
بازم که غمگین و ناامیدی داداش!
یه کم هم به نور و روشنایی و افق بیندیش، و به خودت امید بده.
یه زمانی ما از انگیزه های تو نیرو میگرفتیم و دست به کار میشدیم و مشکلاتمون رو حل میکردیم.
خوش باش که دنیا دو روزه.

سلام
این پستتون برخلاف پست قبلی تلخی را القا نمی کرد ***
همون کور سوی امید که خدا گفته بهت: روشناییها را ازت گرفته تا فقط نور خودش را داشته باشی، بنظرم بالاترین انگیزس واسه نشاط مگه اینکه تَوَهُم باشه
اما حس میکنم بطور جدی به کمک نیاز دارید !!!!

سلام خانم روشنک بله شدید به کمک نیاز دارم
کافیه که یه مدت این ریختی پست بنویسم چند نفر هم بخونه کامنت بده خودش برام یه کمک بزرگی هستش
خخخی یه آدم با پست های متفاوت خیلی جالبه
مگه نه

به زودی پایان شب سیه معلوم میشه من هم راحت میشم فعلا که معلق هستم
مرسی از بابت نظر و کامنت تشکر ویژه از شما خواهر گرامی

دیدگاهتان را بنویسید