خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

میزگرد 10، محدودیت‌هایی در ازدواج برای خانواده های معلول

سلامٌ علیکم و رحمت الله،!!
امروز میخوام اشکتون رو در بیااارم، سریع میرم سر اصل مطلب، فقط قول بدین هم دردی کنید، آهای خواهر داراااا! برادر دارااا،!
آهای اوناییی که خواهر برادراتون دم بخخختن!، آی اونایی که برادراتون رفتن خواستگاری بعد فهمیدن خواهر برادر معلول داره بهش زن ندادن، آهای اونایی که خواستگار واسه خواهرتون اومده بعد فهمیده تو خونه معلول دارن بدون انجام آزمایش ژنتیک یا بدون آگاهی از وضعیت معلول و نوع معلولیت وصلتی صورت نگرفته، باید بگم خود خوری بسه، دیگه بسه دیگه بسه،!
من و احتمالا عده ای دیگه با شما هم دردیم،
این دستمالها رو یکی پخش کنه، اینقدر فین فین نکنید،
هاهاهاا.
دیگه این جمله آخرمه که اگه تا حالا اشک نریختین حتما با این جمله اشکتون جاری میشه، «««امشب، شام، نمیدن،»»»
…حالا واقعا تجربه شو تو خانواده یا نزدیکانتون داشتین،
نظرتون چیه،؟
من یه بار چنین تجربه ای داشتم واقعا آدمو خرد میکنه، یعنی مشکلات خودمون که به کنار، معلولیت باعث محدودیتهایی واسه خانواده هم بشه دیگه نور علی نوره،
البته این بحثها شهر به شهر و فرهنگ به فرهنگ مطمئنا متغیر و متفاوته،
من زیاد دیدم تو اصفهان، بارها تو جمع دوستام شنیدم چنین موضوعی رو، در حالی که خانواده هایی که درگیر این موضوع بودن، هم از لحاظ فرهنگی و اجتماعی نرمال بودن و چه بسا معلولیت مشکلی برای بچه دار شدن بقیه اعضای خانواده ایجاد نمیکرده و کاملا این حرکت غیر اخلاقی و غیر منطقی بوده،
خوشحال میشم نظراتتون رو بخونم، در آخر: روزهایی پر از امید , سلامتی , شادابی , زیبایی , مهربونی و دوستی
را از طرف شما برای خودم خواستارم…
****اگر زنی را دوست داری،
دل دل نکن،
بازی در نیاور،
منتظرش مگذار،
با ایما و اشاره به او از خوش آمدنت حرف نزن
زیرا او میفهمد به شیوه او (شیوه ای زنانه) عشق ورزیدن را یاد گرفته ای …
یک زن به دنبال یک “مرد ” است
که بلد است
قاطع و کله شق و قدرتمندانه
زن را در بر بگیرد…
#علیرضا_شیری
****

۴۷ دیدگاه دربارهٔ «میزگرد 10، محدودیت‌هایی در ازدواج برای خانواده های معلول»

سلام خانم مظاهری.
اول یه دستمال بر می دارم و باهاتون همدردم.
ولی تو خانواده ما تاحالا پیش نیومده ولی تو فامیلهامون چرا.
متاسفانه فرهنگ جامعه این طوری شده دیگه. این فرهنگ هم واسه خودش شده نور علی نوره.
شام که نمیدین لااقل مدالمو بدین.
شاد باشید.

سلااام سلااام و درووود بر میزگرد گذار محله خانم مظاهری گرامیییی وااااایییی عجب موضوعی واسه این میزگرد میگم میز گرده یا مربع هست یا غیره خب خخخ بگذریم
ببین ریشه ی این طور تفکراات فقر فرهنگی و اجتماعی و عدم آشنایی جامعه با افراد معلول است ببین نمیخوام شعار بدم درسته معلولیت یه سری مسائل رو برایمون ایجاد میکنه ولی اگه ما با توجه به ویژگیهایی که داریم و با توجه به استعاداهایمان بتونیم دید جامعه را عوض کنیم شاید اوضاع کمی بهتر بشه ببین رسانه ها هم در این خصوص نقش دارند بجای این که بیایند از زندگی معلول موفق که داره بهتر از همکار مثلاً بیناش وکالت میکنه تدریس میکنه سایت اداره میکنه معلمه و غیره اگر بجای نشون دادن یه نابینا ی …. بیاد این افراد موفق را نشون بده شاید دید جامعه کمی تغییر کنه ببین من خشبختانه چنین تجربهی نداشتم ولی بار اول که در سال ۹۰ از یه خانمی خوشم اومد و اونم بینا بود بهش گفتم نظرت در مورد زندگی مشترک با یک فرد معلول چیه یا اگه بفهمی برادر یا خواهر همسرت معلوله چی کار میکنی کمی مکثکرد و گفت که اگه فرد معلول بیاد خواستگاریم که همون جا بهش جواب رد میدم و اگه برادر یا خواهر همسرم این مشکل را داشته باشه بازم جوابم رده گفتم آخه چرا تو که مثلاً تحصیل کرده ای دیگه چرا گفت آخه یه معلول کارای شخصیش را هم خودش نمیتونه انجام بده خیلی از حرفش ناراحت شدم و بهش گفتم از طرز نگاهت واقعاً متأسفم هر چی باهاش حرف زدم قانع نشد که نشد که نشد میدونی چرا بخاطر همان فقر فرهنگی و اجتماعی و دید بسیار بدی که رسانه ها از ما نشان داده اند درسته شاید منِ نابینا یه کم در تردد یا جهت یابی مشکل داشته باشم و یا نتونم کولر رو تعمیر کنم ولی بالاخره من که یک انسان هستم و مث هر انسانی حق حیات حق زندگی حق ازدواج دارم که ببین شاید این مسئله از این مورد هم نشأتمیگیره که در کشور ما ماها اول معلولیم بعد انسان در صورتی که توی اروپا و آمریکا من اول انسان هستم بعد معلول بگذریم تا زمانی که فقر فرهنگی از بین نره مشکل باقیه ببین مثلاً باید یکی از دروس دوره ی دبیرستان برای بچها آشنایی با زندگی و مسائل و مشکلات و ویژگیها و تواناییهای افراد معلول باشه یا چند واحد در دانشگاه به این امر اختصاص پیدا کنه یا رسانه ها فیلمی از افراد موفق و زندگی مستقل اونا مث آشپزی کردن بدون نیاز به یک فرد بینا شستن ظروف و لباسها به تنهایی خرید کردن یک نابینا از نونوایی و غیره رو در کنداکتور خودشون بگنجونن به هر حال ببخشید که بازم من بد حرف زدم چی کار کنم من که آسیب شناس اجتماعی نیستم فقط دو حرف از حروف الف و بای حقوق رو بلد هستم به هر حال از این که نظر غلط و پر از اشکالم رو گفتم ببخشید عصرتان خوش و بخیر در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

میز ما انعطاف پذیره، واسه رفاه حال مخاطبین این شکلی ساختیم که هر کسی هر طور دوست داشت تغییر شکلش بده خخخ
بله همش برمیگرده به فقر فرهنگی و عواملی که اشاره کردین،
میدونم که مثال بود ولی جهت آگاهی اگه نمیدونستین بدونین که کسانی هم هستن که نابینان ولی کولر تعمیر میکنن،
نظرتون خوب بود هر کسی در جایگاه خودش بهترین نظر رو مینویسه، حساس نباشین،

سلام.ممنون از پست.
من از یه نظر دیگه میخوام راجع به این پست صحبت کنم.
ببینید به هرحال ما هم باید کمی خودمون رو جای چنین خانواده هایی قرار بدیم.ترس از آینده,ترس از معلولیت کسی که میتونه دنیای یه خانواده رو عوض کنه.
من بحثم سر خواهر و برادران افراد معلول هست.الان خیلی راحت میتونند از طریق آزمایش ژنتیک تشخیص بِدن که خواهر یا برادر افراد معلول آیا ناقل اون بیماری هستند یا نه.من خودم این کار رو انجام دادم.ولی متاسفانه هزینه این جور آزمایشها خیلی زیاده.انصافا دولت باید روی اینجور بحث ها اهمیت بیشتری بده.هم میتونه روی جسم افراد اثرگذار باشه و هم روح و روان یک خانواده رو آزار بده.
به هرحال اگه این آزمایشها انجام بشه دیگه خیال هر خانواده ای از آینده فرزندانشون راحت تر میشه.من از این نظر به ماجرا نگاه میکنم/ببخشید که پر حرفی کردم.

خب منم منظورم همین بود دیگه،
یعنی با وجود آزمایشات حاضر نیستن اصلا آگاه بشن که خدایی نکرده بچه ی اونا هم معلول میشه یا نه،
یعنی اصلا اجباری در این نوع ازدواج ها نیست، بحث سر نوع تفکره، وگرنه فوقش یه آزمایش میدن جواب منفی میشه خب ازدواج نمیکنن. نه اینکه معلول و خانوادشو ببرن زیر سؤال و فشار روحی،
که شما هم کاملا صحیح نوشتین،
با وجود هزینه ها و …
خلاصه که ممنون از نظرتون پر حرفی هم نبود اصلا

سلام
چی بگم والا؟
عجیبه!
تازه میشنومش ولی خب حتما هست دیگه
یعنی بازم باید فرهنگ سازی کنیم؟ خخخ
مرسی زهره از این پست واقعا فکرت به کجاها میره هااا میزگردهات همیشه موضوع منحصر به فرد دارن خوشم میاد کلا
امیدوارم این مشکل هم حل بشه
خب باشه دیگه گریه نکنید دیگه خخخ بابا دستمال گرونه خخخ
ولی از شوخی گذشته اگه واقعا فکر جامعه این قدر بد باشه واای به احوال ما و خانواده هامون

آره بابا خیلی بیش از اینی که ما میبینیم افکار مسموم و زیر خط فرهنگه،
و اینکه مثل همه ی موارد آدما و نگرشها متفاوتن،
من خب ۴ تا خواهر دارم بالاخره به دلیل کیسهای زیادی که واسشون پیش میاد طبیعیه یکیش این طوری در بیاد،
حتی خواهرم که ازدواج کرد اصلا خانواده شوهر و خود دامادمون به این چیزا فکر هم نمیکرد، این قدر که وسعت نظر داشت،
تا جایی که یکی دیگه از خواهرامو هم خواستگاری کردن واسه اون یکی پسرشون،
منظور این که تو این جامعه ی رنگا وارنگ با وجود فرهنگهای متعدد، طبیعیه،
لطف داری تو، اتفاقا وقتی پست رو نوشتم به نظرم موضوع جالبی نبود و حتی شیفت دیلیت رو هم گرفتم ولی اینتر رو نزدم چون واقعا دغدغه ی واقعی بود که واسه خودم و چند تا از دوستام پیش اومده بود
ممنون که وقت گذاشتی گل دختر

سالیان پیش دختری مهربان با بیماری قلبی با پسری که خواهر و برادرش معلویت ذهنی و همچنین شنوایی داشت ازدواج کرد .
دختر قصه ما باردار شد . داماد نامهربان همش به دختر سر کوفت میزد و میگفت که اگه بچمون عقب افتاده بشه تقصیره توئه که بیماری قلبی داری و قرص میخوری . البته ناگفته نماند که این دختر در دوران بارداری آمپول تزریق میکرد . ولی داماد گویا دست پیش رو گرفته بود که پس نیفته . بچه به دنیا اومد و سالم بود .
اما دختر تعریف میکرد که تا سالها بعد خواب میدیده که بچه شون عقب افتاده ذهنیه .
و اما خانواده و پدر و مادر دختر به خاطر تهدیدات داماد نامهربان دیگع تصمیم گرفتند که دختر به خانواده ای ندهند که در بین آنها معلولیت باشه . و اتفاقا دختر دیگه خانواده خواستگاری داشت که برادرش معلول بود و خانواده دختر بدون هیچ شکی گفتند نه .
حالا اینجا تقصیر کی بوده ؟چه کسی فکر اون خانواده رو مسموم کرد ؟در ضمن بچه برادر آقا داماد قصه ما هم عقب مانده ذهنی بود .

دیگه اونا باید همچین میزدن تو دندوناش که دندوناش بشکن بزنه خودش برقصه. هاهاهااا
چه وضعشه دختر مردم رو اذیت میکنی آخه،؟!
آره دیگه دست پیش رو گرفته پس نیفته،
شاید از ترس زیادی کلا وسواس فکری گرفته بوده. نمیدونم.
به هر حال اونم رفتارش بی دلیل نبوده،

پس این قصه ی جورایی داره به من میگه که افرادی که یکی از اعضای خانوادشون معلوله بیشتر از دیگران از معلولیت هراس دارند .
این داماد ما که چن تا دیگه از فامیلاشون دچار مشکلات ذهنی و شنوایی بودند زیر بار نمیرفتند که ژن معیوب دارند بلکه میگفتند که برادی که عقب مونده ذهنیه بعد از تصادف اینجوری شده . بچه برادرشون هم میگفتند که بهد از به دنیا اومدن ی ویروس رفته توی مغزش خخخ اون خواهر ناشنوا هم میگفتند خدا خواسته و هلت ناشناخته .
دختر قصه ما میگفت توی اقوامشون هم عقب افتاده ذهنی دیدم ولی دیگه به روی شوهرم و خانوادش نیاوردم که علت اینا دیگه چیه ؟؟؟؟؟؟؟خخخخخ

سلام العلیکم ,
خب داستان سوزناکیه , واقعا .
متاسفانه , طرز فکر ها اغلب اینجوریه و تا این وضعیت رو ببینن , به جای اینکه به عقل شون مراجعه کنند , به حرف و احساسات دیگران تکیه میکنند و این یکی از نمونه های کوچیک این سطحی نگری جامعه ماست .
نمونه های بیشتری و پررنگ تری هم هست که ریشه های همشون در تفکر شون اغلب خانواده ها و پدر و مادر ها هستند که بهش دامن میزنن !
توی سال ۲۰۱۶ داریم زندگی میکنیم و هنوز هم هستند کسانی که از پیشرفت علم بی خبرند و بسیار هم عادی و مشروع میدونن این طرز تفکر رو و هنوز با اینکه ماشینی که سوار میشن , سعی میکنند که بیش از دو سال از عمرش نگذشته باشه و با هر زور و قرض و قوله ای , میخوان که اولین نفری باشن که به جدیدترین دستگاه آیفون روز دست پیدا میکنه , !!!
اما جایی که باید همیشه refresh بشه و خداوند جایگاه یک ساعت به کار انداختنش رو , برابر با هفتاد سال عبادت دونسته , سال به سال که هیچ , گاهی عمری با یه تفکر به دنیا میان و همین تفکر رو هم به اون دنیا میبرن , سوغات خخخ !
الان دیگه این خنده داره که کسی با این علم و تکنولوژی , بخواد این رو بهونه کنه و هنوز هم به علم ژنتیک , تا این اندازه توجه نکنه .
حال اینکه خیلی ها هم در نقطه مقابل با این مسایل به خوبی برخورد میکنند و در عین حال که حتی مشکل ژنتیک هم داشتند , باز با هم با توافق و عدم تولد نوزاد , دارن یه عمر به خوبی و خوشی زندگی پر از محبتشون رو ادامه میدن .
امید که تعدادشون روز به روز بیشتر و بیشتر بشه , و دیگه از این داستان های جاهلی نشنویم ,

سلام.
راستش برای من شخصاً تا حالا همچین چیزی پیش نیومده.
ولی در کل اصلاً اتفاق عجیبی نیست. با توجه به فرهنگ حاکم در جامعه ی ما این اتفاقات قابل پیشبینیه.
ولی من فکر میکنم اگر طرف واقعاً طالب این وصلت باشه این بهانه ها رو نمیاره. اگر با چنین چیزهایی مواجه شدید بدونید که طرف مقابل شما واقعاً به قطعیت نرسیده و صرفاً گفته بریم تا ببینیم چی میشه شاید بعدها عاشقش شدم.
میگم من با خودم شام آوردم. حد اقل یه قاشقی چیزی بدید بخورمش خخخ.
باور کن چون میدونم دوست نداری تعارف نمیکنم خخخ.

ای وای چه با حال، بابا تو دیگه کی هستی؟! خخخخ.
حالا که این طوری شد قاشقهامون کثیف میشه باید بشوریم پول آب زیاد میاد. hahahahaha
دقیقا آفرین، بهونه رو خوب اومدی،
مشخصه که بهونست ولی من مشکل و منظورم همینه که چرا این بهونه، چرا این طرز تفکر،
این همه بهونه خب،
خلاصه که یه جوری با دست بخور تموم شه خخخخخخخخ

در ضمن , من هر کاری کردم , گریه ام نگرفت , کمی بیشتر تمرین کنین , شما استعدادش رو دارین , فقط کمی ممارست , و صد البته , خلوص نیت !!!!!
برای تلاشتون که گفتین اشک در بیارین . خخخ
امیدوارم سایه شووووو شوهری هم از مملکت عزیزمون رخت برفکنه بشمار , تا من بگریزم
خدافس

عقل حکم میکنه که اول یه آزمایش ژنتیکی چیزی برن بفهمن چی به چیه بعد تصمیم بگیرن… خو بنظر من طبیعیه که نگرانی وجود داشته باشه.. منتها اگر آزمایشات گفتن که شوما بچادون هر دوازده تاش سالم خواهد بود، خو ازدواج کنن دیگه آکله بیگیرن… چقده خرن ملت؟!!! بی آزمایش چیچی میگن؟ چیطور میخوان یه قابلمه بخرن از صد جا تحقیق میکنن که این قابلمه ته دیگش میچسبه یا نمیچسبه، تو سر شوهر بخورش مَلَسِه یا نه… بعد برا زن گرفتن و شوهر کردن الابختکی رو هوا حرف میزنن؟ هاها
حرص نخور زهره جون.. بخند… خندیدیا… داری میخندی؟ باریک الله

برای من در خانواده خودم پیش اومده البته دیگه وارد جزئیات نمیشم هنوز با گذشت حدود ۹ سال از اون واقعه وقتی فکرش می افتم از تمام انسانهای روی زمین متنفر میشم هر چند که با گذشت زمان طرف مقابل در نهایت مجبور به عذرخواهی از من و خانواده من شد
امروز در اخبار شنیدم که قرار است آزمایشات و مشاوره های ژنتیکی قبل از ازدواج اجباری بشه و دولت به کسانی هم که توانایی مالی انجام این آزمایشات رو به دلیل گرون بودنشون ندارند کمک میکنه
اندکی صبر سحر نزدیک است

سلام دوست پر انرژی خودم.موضوع خیلی خوبی رو مطرح کردی.بابا یه دقیقه اشک نریز گوشکن ببینم چی میخوام بگم.خخخخ
ببین خودتم گفتی تو فرهنگهای مختلف این بحث متفاوته.چی بگم.فقط باید بسازیم.چون این بحث به فکر افراد برمیگرده و تغیر فکر هم کار خیلی سختیه.نمیدونم حرفمو قبول داری یا نه

همیشه نسبت به اعضای خانوادم چنین نگرانیهایی رو داشتم.همیشه فکر میکردم اگر به خاطر شرایط ما ازدواج اونها به هم بخوره دینی به گردنم هست.
زهره جون خدا میدونه چهقدر از این افکار مسموم عصبی میشم.درسته حق نگران شدن دارن.اما نه تو این زمونه ای که علم پیشرفت زیادی کرده.
شاد باشی عزیزم.آفرین به تو با این فکر بازت

سلام خانم مظاهری
همین اول بگم کامنتها را نخوندم اگر نظرم تکراری هست پوزش میخام
من شخصا تا حالا با این مشکل مواجه نشدم، اما دوستانم را دیدم که از این مسئله در زجر و عذاب بودن
تا جایی که من دیدم این مشکل عمدتا برای خانوادهایی پیش آمده که دختر معلول دارن و این فرهنگ مرد سالار جامعه ما را نشون میده
بحث در این زمینه و علل و عواملش زیاده اما خب طرحش در حوصله من نیست
بازهم ممنون بابت طرح این مشکل مهم

سلاام خیلی دلم هوادونا کردس،!! خخخخ
آره منم خیلی شنیدم، میدونی خیلی جای تأسف داره ها، اصفهانی که پایتخت فرهنگیه باید هنوز اونم نه تعداد انگشت شمار بلکه خیلی از این افکار مسموم هنوز با فکر و روح مردمش همراه باشه،
حالا وااای وای، وای،وای،وای،، حالا وااااای، وای، وای؛وای؛وااای،
hahahahaha

درود بر شما، چه جالب! من نمی دونستم این جا هم مثل ایستگاه سرگرمی میز گرد داره، وگرنه پا تو کفش بزرگان نمی کردم و اون ور تو کلبه ی خودم یه پست نظر خواهی نمی زدم که کلاً ۹ تا کامنت پاش خورده که اونم چند تاش پاسخ های خود من به بازدید کنندگان بوده! هر چند که هدف من کامنت جمع کردن برا خودم نبود. خب! و اما اصل موضوع، ۲ ۳ مورد خواستگار برای خواهر بزرگم اومدن که به دلیل مشکل بینایی من و برادر بزرگم، سریع جا زدن. یه خاطره ی دردناک هم میگم و زحمت رو کم می کنم. سالها پیش، وقتی بچه بودم و یادم نمیاد چند ساله، یه خواستگار برای خواهرم اومده بود و تو مراسم خواستگاری، متأسفانه یا شور بختانه یا نگون بختانه، نابینایی من گل کرد و دستم به دیس میوه ها برخورد کرده و میوه ها چپ شدند وسط آن مجلس، لذا خواستگار عزیز هم رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند، بارها سرکوفت از خواهرم شنیدم که تو مانع رسیدن زود تر من به خانه ی بخت شدی! هر چند به شوخی، اما شوخیشم واقعاً واسه من درد آور بود. البته اون یکی دو تای دیگه که پشیمون شدن حتی من و برادرم رو یک بار هم ندیدن، فقط به صرف نابینایی مون رفتن. البته این قضایا مربوطه به چندین سال قبل، الآن کمی تا قسمتی فرهنگ مردم رفته بالا تر و این قدر سطحی عمل نمی کنن، فقط خودم به عنوان یه فرد معلول بینایی، بار ها پس زده شدم توسط خانمهای بینا و درخواستم برای ازدواج رد شده، اما برادرم وضعیتی کاملاً متفاوت نسبت به من داره و الآن صاحب ۲ فرزند و خانمی از همه نظر سالم هستش. البته باید به بینا ها که جواب رد می دن هم حق داد. اونا دوست دارن با یکی زندگی کنند که با نگاه هم بتونن باهاش حرف بزنند. البته اینی که گفتم فقط مربوط می شد به خود فرد. حرف و طعنه های اطرافیان و فک و فامیل هم می تونه مزید بر علت باشه و همش رو نمی شه به حساب نگرانی از معلولیت فرزندان گذاشت. درسته که گفتم فرهنگ مردم کمی نسبت به سابق کمی بالا تر رفته، اما افکار خاک خورده و غبار گرفته ی بعضی آدما رو با هر شوینده ای نمی توان شست. بعضی ها دهن بینن، یعنی نگران حرف فامیل، بعضی ها هم فقط ظاهر بینن، یعنی فقط سلامت جسمانی طرف مقابل براشون مهمه. اما بعضی ها هم خیلی منطقی حال نمی کنند با افراد معلول ازدواج کنند، هیچ ایرادی هم نداره. ببخشید اگه کامنتم از پست شما طولانی تر شد و اگر از این شاخه به اون شاخه پریدم، جداً عذر خواهم.
شاد باشید و به این شکل بخندید:
هاهاهاهاhahahahahahaهوهوهوهوهوهوهوهوهوhoohoohoohoohoohoohoohoohoohoohooهیهیهیهیهیهیhihihihihihihihihihihihikhkhkhkhkhkhkhkhkhkhah’hah’hah’haهاهههههاههههههاهههههها.

درود بر شما،
اینجا اصلا محدودیت خاصی وجود نداره، هر کسی آزاده موضوعی که به ذهنش میرسه رو پستش کنه،
یعنی فکر نکنید کم کامنت خوردن پست شما به دلیل پستها و موضوعات دیگه ایه،
یکی از دلایلش اینه که هرچند موضوعاتتون دغدغه های شما و کلا جامعه هست،
ولی مثلا پست اخیر رو من خوندم نه مثل خیلی از بچه ها تجربه ی تأهل و کودک داری رو داشتم نه نظر خاصی داشتم،،
یعنی نه من آگاهی و نه تجربه ی خاصی داشتم،
وقتی هم بدونم در چیزی تخصص یا مهارتی ندارم ترجیح میدم یاد بگیرم تا یه چیزی سر هم کنم،
شاید بقیه هم دلیل من و دلایل منطقی دیگه ای داشتن،
و اینکه خب سلایق و روحیات هم متفاوته، اینکه طرف حالشو داشته باشه بکامنته یا نه،
این که چقدر از اون موضوع درک داشته باشه و بتونه همدل و هم درد باشه،
اینا همش تأثیر‌گذاره،
از خاطرتون هم واقعا دلم گرفت،
دقیقا همینه، وقتی هویتی و فکری شکل گرفته باشه، به هیچ وجه نمیشه تغییرش داد، به خصوص اگه خودشونو هم به خواب زده باشن،
باید سوخت و ساخت،

ممنون از وقتی که گذاشتین

خب من خیلی در این مورد نمیخام همدردی کنم راستش. چون همدرد زیاااده. ولی به نظر من اگر برای شما و هر کس دیگه ای چنین چیزی پیش بیاد جای شکر داره. چون خواهر یا برادر شما میفهمه که با یه آدم منطقی و با تفکر صحیح و منعطف طرف نیست. لزوما این که زندگی به هییچ کسدر هیچ مورد هییچ تضمینی نداده.

سلام
تعجب میکنم که اتفاقا اینطور برخوردهای غیر منطقی در بین افراد به ظاهر تحصیل کرده بیشتر دیده میشه.
دو تا خواهر دارم که خوشبختانه هر دوشون ازدواج کردند و شُکر خدا از هر دو دامادمون هم راضی هستیم.
چند سال پیش خواستگاری برای خواهرم اومد که خواهرش همکار خواهرم بود و اتفاقا ظاهرا یکی دو ماه قبل از خواستگاری تحقیق کرده بودند و در مورد نابینایی من هم بی اطلاع نبودند. خب ما منطقی مشاوره و در صورت لزوم آزمایش ژنتیک رو پذیرفتیم. مشاور ژنتیک نظر دقیق چشم پزشک رو در مورد بیماری من خواسته بود. هنوز هم برگۀ پزشک رو دارم! خخخ. بعد که اون برگه رو بردند مشاور ژنتیک گفتند که نیازی به آزمایش ژنتیک نیست و اگه من ناشنوا بودم نیاز بود چون ناشنوایی شیوعش بیشتره. و این ازدواج چون فامیلی نیست نیازی به آزمایش نیست. ولی یکی دو روز بعد مادر داماد تماس گرفتند و به نوعی گفتند که از این وصلت منصرف شدند. چون خودشون بیش از حد حساس شده بودند. هرچند اون موقع هممون به نوعی از این رفتار غیر منطقی ناراحت شدیم ولی از طرفی هم خوشحال بودیم، و اتفاقا این وسواس بیش از اندازه هم ما رو نگران کرده بود. خوشبختانه الآن خواهرم ازدواج کرده.
به نظر من بستگی داره و نظرات متفاوته. امیدوارم همۀ مجردها به زودی خانۀ بخت برند و خوشبخت بشند.
ممنون بابت طرح این موضوع. موفق باشید.

درود! یه مشکل دیگر هم وجود داره که نگفتی… بیشتر مردم آنقدر نفهمند که انتظار دارند که افراد سالم خانواده های معلولدار با معلولین ازدواج کنند و دائما برای آنان معلول معرفی میکنند… متوجه منظورم شدید یا بیشتر توضیح دهم تا بیشتر گریه کنید؟!

درود به زهره عزیزم.
راجع به پست بسیار خوبت باید بگم: نظر من اینه. غیر از بحث ژنتیک و کلا بچه ای که قراره در آینده بیاد, ممکنه دیگران این طور فکر کنن که اگر با خانواده یه فرد معلول ازدواج کنن, ممکنه اون فرد معلول در آینده سربار و مزاحم خانواده جدید بشه. در واقع دیگران ممکنه فکر کنن اگر به طور مثال, با خواهر یه فرد معلول ازدواج کنن, خانمشون باید یک عمر جور خواهر و برادر معلول خودش رو بکشه. خوشبختانه این یک مورد برای ما تا حدی قابل کنترله. از طریق به دست آوردن استقلال در جنبه های مختلف که به نظر من استقلال مالی اولین اولویت رو داره. شاد باشی

بله دقیقا همینه به خصوص اونایی که صرفا به خاطر معلولیت و حتی بدون شناخت از شخص معلول و نوع معلولیت و مهارتهاش جواب منفی میدن،
متأسفانه باید بگم این مشکل هم حل شدنی نیست چون فرضا خواهر من نمیتونه پیشنهاد بده که اگه نگرانین بیایین خواهرم و استقلال و مهارتهاش رو ببینین،
یعنی کلا نه در شأن من و خانواده ی من هست که فکر کنن ما به زور میخوایم ازدواجی صورت بگیره نه با چنین آدمای جاهل باید منطقی برخورد کرد،
اوووه چه دیدگاهی نوشتما خخخخ.
میگما بذار تا یادمه بنویسم که زنگم زده بودی ولی در شرف مسافرت بودم و بعدشم یادم رفت زنگت بزنم، حالا که دیدمت یادم افتاد. خخخخخ. به هر حال شرمنده عزیزم و مرسی از حضور سبزت

سلام عزیزم
چه موضوع قشنگی.
ما خانواده بزرگی داریم معلولیتی توش نبوده تا درست درک کنم این موضوع.
ولی برادر زاده من با پسری ازدواج کرده که مادرش ناشنواست.
خب برای بچه اش همین ترس و نگرانی بود.
پسر واقعا خیلی خوبی بود برای همین سخت گیری نکردن.
الانم یه بچه سالم داره.
به نظر من ازدواج و سر نگرفتنش هزار دلیل ممکنه داشته باشه.
اینم یکی از دلایلشه.
من که به قسمت خیلی اعتقاد دارم.
وقتی نخواد بشه زمین و زمان و هم به هم بدوزی نمیشه که نمیشه.
اینم یه جور بهانه و دلیل میشه برای نشدنش.
دوست خود من هم با پسری ازدواج کرد که یک خواهر عقب مونده ذهنی داشت.
و متاسفانه بچه دوستم هم عقب افتاده ذهنی هست.
حالا چرا با دونستنش تدابیر لازم را به کار نبردن خدا داند!؟
به هر صورت باید برای بچه دار شدن احتیاط کرد
با دونستن این موضوع خیلی ظلمه که بچه ای رو به دنیا بیاری که فردا با هزار جور محدودیت و سختی کنار بیاد.
در هر صورت هر شخصی حق انتخاب داره.هر چند کارشون غیرمنظقی باشه از نظر ما و بی فرهنگی اما اگه نمیخوان با فردی ازدواج کنند که توی خانوادش معلولیت هست اینم انتخاب اونهاست.برای خانواده ای که معلول دارند سخته ولی خب وقتی حق انتخاب برای اونها هم قائل بشی کنار اومدن با این موضوع راحت تر هست.
ممنونم از پست مفیدی که زدی.
شاد باشی.

دیدگاهتان را بنویسید