خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دلم گرفته آسمان!

دلم گرفته آسمان! ببین زمین به کامِ شب،
میانِ خاک و خستگی، اسیرِ خسته جانِ تب،

خموش و سرد و بی نفس خراب و خورد و خسته جان،
به تند بادِ حادثه، دلم گرفته آسمان!،

من از نگاهِ خسته ام بر این غروب خسته ام!،
ز شام و جنگ و تیرگی در این غروب خسته ام!.

ببین که باز آسمان! مهار پاره می کنم!،
اسیرِ دست های شب فقط نظاره می کنم!.

نگاه می کنم که خانه ای دگر خراب شد!،
دوباره واقعیتی به دستِ شب سراب شد!.

به حکمِ شب طنینِ ضجه را مهار می کنم!،
سکوت را به حنجرم کلید دار می کنم!.

نهان ز خشمِ سردِ شب، لهیبِ آه در بَرَم!،
هوای نعره می کند وداع های آخرم!.

تَعَب هوار می کشد، شرر سفیر می زند!،
شبان گهان نگاهِ خیسِ من به تیر می زند!.

دلم به تنگنای غم در امتدادِ لحظه ها،
نشسته این حدیث را به انتظارِ انتها!.

که این شروعِ شادمانه در نقاب می شود!،
دوباره نقشی از طرب چه سان بر آب می شود!.

طنینِ محوِ پرسشم ز ژرفنای ناکجا!،
که امتدادِ این شراره تا کجاست، تا کجا؟!.

میانِ شعله های غم ببین که سرد می شوم!،
ز دردِ این سیاهه ترجمانِ درد می شوم!.

به سایه سارِ شام گه حضورِ اشکِ بی امان!،
شب است و ختمِ خاطره! دلم گرفته آسمان!.

۶۲ دیدگاه دربارهٔ «دلم گرفته آسمان!»

سلام کامبیز. آره خودم نوشتم. گاهی که بزنه به سرم از این چیز ها می نویسم و دیروز عصر هم یکی از اون گاهی ها بودش!
جدی خوبه؟ شکلک ذوق کردن های یواشکی!
ممنونم که هستی.
شاد باشی!

اصلا خودم اولم جدی یادم باشه دفعه بعد کامنت اولی رو خودم بفرستم مدال هم بشه واسه خودم. البته فقط به خاطر رعایت اصل عدالت ها وگرنه من خیلی مثبتم خیلی هم با گذشتم خیلی هم نمی دونم چی هرچی مثبته من همونم خخخ!

پریسا عااالییی بود
از همون شعرایی که من دوست دارم
حال و هوای شب و…
با احساسات لطیفت واقعا سر ذوق میام و احساساتی میشم
با اجازت شعر میره اینستای محله
فقط لطف کن ی عکس از خودت ب شماره ای که میدیم حتما همین امروز بفرست
عاشقتم

ممنونم فرزان عزیز به من لطف داری. نوشتن رو دوست دارم. گاهی هم که چیز درست درمون گیرم نمیاد اباطیل می نویسم. بهم حس مثبت میده. خوشحالم که خوشت اومد عزیز!
شاد باشی تا همیشه!

سلام پریسا
عاااالیییی بود
پریسا؟ سایت یه پیج اینستاگرام داره ک من و فرزانه پست های قشنگ سایت رو با عکس زننده ی پست میبریم و اونجا منتشر میکنیم
یه عکس از طریق یکی از راه هایی که برات مینویسم برامون بفرست
واتسپ، ۰۹۲۱۶۲۹۴۶۱۷
ایمیل،mohamadhoseinm1992@gmail.com

سلام محمد. من آخ جون داخل موجودیتم گیر کرده پست آخ جونی بزن آخ جون هام رو تخلیه کنم!
آخ جون میگه خوب نوشتم!
من۱دفعه رفتم اینستا گرام نصب کنم راستش نصب هم کردم ولی بعدش خخخ عصبانی شدم از داخل گوشیم شوتش کردم بیرون.
ممنونم از لطفت و ای کاش نوشتن های من قابل اینهمه محبت شما ها باشه!
شاد باشی تا همیشه!

سلام پریسای شهریوری محله
چقد دوس داشتم این شعرو.
چقد جالب بود و چقدر سیاهی رو قشنگ به تصویر کشید
چیزه, میگما: شبیه آهنگای چهارتار هم بود یه کم
در هر صورت گل کاشتی اونتم از نوع رز قرمزش خخخ
ارادت فراووووووووون

سلام ریحان عزیز. ببخش۱خورده لحظه های نوشتنش شاد نبودم واسه همین این مدلی شد! کلا من هر زمان دردم بیاد می تونم این مدلی بنویسم. نمی دونم واسه چی!
ریحان۱دفعه خیلی پیش بود که۱شاعر، البته اون شاعر بود ها از اون شاعر های درست و حسابی. خلاصه اون بنده خدا گفت که دعا نمی کنم هیچ کدوم از شما ها شاعر بشید چون کسی که شعر میگه زجر می کشه. اون زمان نفهمیدم چی گفت. توی دلم با خودم گفتم عجب این هم۱مدل کلاس گذاشتن جدیده حالا که چی! چه زجری یعنی می خواد بگه خیلی کار سخت و بزرگی می کنم شعر میگم. باشه بابا فهمیدیم بلدی.
صدای این تفکرم رو در نیاوردم اتفاقا با طرف عکس هم گرفتیم و من نفهمیدم چی گفت. سال ها گذشت و من نفهمیدم و الان دارم می فهمم طرف اون روز چی می گفت. حرفش درست بود. کسی که شعر می نویسه زجر می کشه. از شدت درد هوار می زنه و هوارش این مدلی در میاد. واسه همین دعا نمی کنم شعر بگی. من هم شعر گفتن بلد نیستم باور کن فقط گاهی اباطیلم این مدلی در میاد و شما هایی که می خونیدشون از سر لطف مثبت می بینیدشون!
ممنونم از حضور عزیزت.
پاینده باشی!

سلام وحید. اگر تو تأییدش کنی پس میشه امیدوار باشم به نوشتن هام. جدی میگم. راستی از قلم خودت چه خبر؟ بجنب بابا اون جوهرش رو۱خورده صرف کن دلم می خواد بخونمت.
ممنونم که هستی و ممنونم از نگاه از جنس لطفت دوست من! دوست عزیز من!
همیشه شاد باشی!

سلام پریسا. خیلی خوب بود، پس تو شاعرم بودی ما خبر نداشتیم. راستی تا حالا به مازندرانی شعر گفتی؟ اگه گفتی دکلمشو با صدای خودت برامون بذار. فکر کنم احساسات تو در قالب شعر یا سجع مازندرانی خوب جواب بده. زنده باشی بای.

سلام eagle.
من واقعا شاعر نیستم. شاعری مهارت می خواد و تواناییه بالا لازم داره که من ندارم. من فقط گاهی کاغذ سیاه می کنم. کاش۱خورده قابل تحمل بنویسم!
راستش به مازندرانی شعر نمیگم ولی گاهی که دلم خیلی بگیره از اون۲بیتی های پشت سر هم رو حفظ دارم صدام رو ول می کنم می زنم زیر آواز می خونمشون. بهم میگن هر زمان دلت گرفت بخون بدک نیستی خخخ! اینجا که نمیشه بزنمش میریم روی هوا که خخخ!
شادم از شادی هاتون!
همیشه شاد باشی eagle و همیشه شاد باشید همگی!

سلاااام سلااام و درووود بر پریسا خااانم وای عجب متنی بودا میگم این شعر یا متن شما منُ به یاد این آهنگ از سعید شهروز انداخت
دلم گرفته آسمون از خودتم خستهترم
تو روزگار بیکسی یه عمره که دربدرم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدنِ یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون یه کم منُ حوصله کن
منم که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن
منُ به بازی میگیرن عقربه های ساعتم
مرگه که تقدیم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره یه آدمه شکستهتر
ببخشید اگه یه قسمتهایی از این شعر رو بد نوشتم به هر حااال این نوشته ی شما خععععلییی عالی و دل چسب بود و من ازش لذت بردم تمامی لحظات زندگیت بهاری باد روز و ایام خوش در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگهدار

سلام احمد آقای وکیل خودمون! میگم۱اعتراف کنم؟ من خیال می کردم این شعر دلم گرفته آسمون که گفتی از فریدونه. همون فریدون که شعر کبوتر رو ترانه کرد! نمی دونم واسه چی تصورم این بود اتفاقا بار ها گوشش هم کردم ولی خیال نمی کردم از سعید شهروز باشه!
خوشحالم که لذت بردی. ممنونم از لطف و حضورت. خیلی هم زیاد ممنونم!
کامیاب باشی!

سلام پری سیما. باور کن من شاعر نیستم شاعری کار من نیست من فقط۱کوچولو گاهی شبیه این، …
ممنونم از لطفت. به امید زمانی در همین نزدیکی که دیگه این مدل نوشته ها حال دل هیچ کسی نباشن!
ایام به کامت!

سلام عدسی. احوالت چه طوره؟ ایشالا۲۰باشی!
واقعیتش دیروز غروب بود که این رو نوشتم. توی هوای خودم بودم۱دفعه۱چیزی دیدم که اول هنگ کردم بعدش که به خودم اومدم دیدم یواشکی چشم هام خیس شدن. حرفش رو که نمی شد با کسی می زدم. خیلی عاقلانه نبودش. سکوت هم نمی شد کنم داشتم خفه می شدم. حواسم که کامل جمع شد دیدم سرگرم مذاکره با کیبورد سیستمم واسه ثبت این هستم. هیچ چی دیگه تموم شد. حالا نیایی بگی چی دیدی و چی شده بود که نمیگم خخخ!
همیشه شاد باشی!

سلام روشنک عزیز. دوست من! به کام خودم هم تلخ اومد روشنک! کاش تلخی که تو حس کردی از جنس چیزی که من داشتم از فشارش خفه می شدم نبوده باشه! دلم حرف زدن می خواست گفتن می خواست حتی اندازه۱آخ ولی، … روشنک! … بیخیال!
شکلک خجالت کشیدن های بسیار زیاد من از اینهمه لطف شما ها! من و شاعری! کاش بشه۱زمانی۱کوچولو به اونجا ها نزدیک بشم!
روشنک خیلی خوشحالم که هستی! ممنونم خیلی زیاد!
همیشه شاد باشی!

سلام بر پریسای عزیز و دوست داشتنی.
عالی بود عالی.
نمیدونم چی بگم. فقط میتونم بگم که بی نهایت به دلم نشست.
این را هم من خیلی دوست دارم که نمیدونم چرا وقتی شعرت را خوندم دلم خواست بذارمش برات. هیچ ربطی به پست تو نداره خخخ خخخ خخخ…
شاید از همون حس هایی باشه که گاهی خودت هم ازشون حرف میزنی/ که دل آدم میخواد اما دلیلش را نمیدونه..

تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت

رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت

هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رود

دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت

هرکه ویران کرد ویران شد در این آتش‌سرا

هیزم اول پایه‌ی سوزاندن خود را گذاشت

اعتبار سربلندی در فروتن بودن است

چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت

موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت

با صدف‌هایی که بین ساحل و دریا گذاشت

فاضل نظری،

باز هم برامون بنویس عزیزم..

سلام فاطمه جان. خوبی عزیز؟ عاشق شعر های فاضل نظری هستم فاطمه! کتابی هنوز ازش نخوندم ولی هرجا شعری ازش دستم بیاد بیشتر از۱دفعه می خونمش. واقعا شعر هاش رو دوست دارم. ممنونم که یکیش رو گذاشتی اینجا!
دل آخ از دست این دل که گاهی می خواد و این خواستن هاش توصیف نداره. می شناسم این حس ها رو عزیز جان! حسابی آشنام باهاشون!
ممنونم فاطمه جان به من و به نوشته ناقابلم لطف داری!
ممنونم که هستی!
شاد باشی تا همیشه!

درود! از زمانی که من به این محله اومدم و نوشته های تو را میخواندم بیشتر اوقات کیبردت خیس میشده و هنوز هم ادامه داره… راستی چرا بیشتر دخترها اینطوریند و موقع نوشتن کیبردشون خیس میشه؟… اصلا چرا آبغوره گرفتن برای دخترها اینقدر آسان و راحته و برای ما سخت و دشواره؟..!

باز هم سلام عدسی. نه عدسی این دفعه سر این مورد کیبورد خیس نکردم. فقط۱خورده آهسته بارونی شدم اون قدری که چند بار با پشت آستینم پاکش می کردم و می نوشتم باز پاکش می کردم و باز می نوشتم. به هقهق نرسید کیبوردم هم خیس نشد فقط حس می کردم… حس قشنگی نبود بیخیال. در مورد دختر ها و آّ قوره نمی دونم ولی من دیروز عصری کیبورد خیس نکردم خخخ!
همیشه شاد باشی!

دلم گرفته آسمان!از خودتم خسته ترم!‏
سلام پریسا جون.عنوان پستو که دیدم و پست رو که خوندم فهمیدم این نوشته مال توه.
در صورتی که ندیده بودم نویسنده کیه.نوشته هاتو میشناسم.عالی بود.
خیلی غم انگیز.چرا آخه؟بیشتر دلم گرفت که!‏
بخند همه چی میگذره.البته اگه خودم بتونم به حرف خودم عمل
کنم خخخ!‏
همیشه شاد باش عزیزم.راستی.اون موضوع درست شد؟یعنی منتظر کادو باشم؟

سلام نیایش عزیز من! تو دیگه می شناسیم نیایش! عنوان نوشته من و همچنین محتوای داخلش نق داشت پس طبیعیه که مال من باشه خخخ. ۱دفعه۱کسی می گفت تو به جای خون نق داخل رگ هات می چرخه پریسا هیچ راهی نداره از نق زدن بی افتی. راست می گفت و خلاصه اینکه این متن سرشار از نق زدن مال کسی جز من نمی شد باشه خخخ!
خنده هم به روی چشم عزیز جان! دلت هم خدا نکنه بگیره! زود باش از طرف من خودت رو۱فصل بقلقلکون چون فعلا من دستم بهت نمی رسه!
کادو هم فردا مشخص میشه که باید منتظرش باشی یا نه خخخ! نیایش به خدا می فرستم واسهت یعنی خدا میشه که بشه؟ وووییی حتی تصورش هم بهشته خدایا۱کاری کن بشه۱کاری کن بشه!
ممنونم که هستی نیایش جان!
شاد باشی!

سلام مرد اردیبهشت. حسابی منتظر حضور ارزنده شما بودم و دلم می خواست نظر شما رو به عنوان۱صاحب نظر بدونم. ممنونم که اومدید و خوشحالم که سطر های ناقصم رو پسندیدید. حسابی خوشحالم و حسابی ممنون.
در شروع پاییز، در هر لحظه از زندگی، بهاری باشید!

دروووود. واااااییی خدا من چه قد دیر اومدم.
مرسی پریسا. واقعاً نمیدونم چه جوری بگم که خیلی قشنگ مینویسی. وحشتناک قشنگ مینویسی.
قوووول بده همیشه واسه مون بنویسی. من میخوام حد اقل روزی یه پست ازت بخونم. بهم قووول میدی دیگه مگه نه.
نوشته هاتو که میخونم خودمو بین جنگلو کوهو دریا تصور میکنم تو یه روز بارونی.
مرسی که به محله صفا میبخشی با عطر نوشته هات.

سلام علی خوبی آیا؟
علی همیشه۱سبد خجالت می ریزی سرم می مونم چی بگم به خدا جدی میگم! ممنونم از اینهمه محبتت به خودم و به نوشتن هام!
روزی۱پست! آآآآآواواواواواواواواواییی این چه خطرناکه خدا رو شکر تو جزو مدیر ها نیستی وگرنه من حسابی طفلکی می شدم که خخخ وایی تصورش هم ترسناکه خداجونم روزی۱پست وایی ماماااآاااآاااآاااآاااآااان این بهم برق نمی دونم چند ولت وصل کرد الان منفجر میشم از اتصالیه تصوراتم شکلک آماده شوت شدن به هوا از شدت انفجار!
ممنونم از لطفت علی و خوشحالم که خوشت میاد و نوشتن هام باعث خستگیه تو و بقیه نمیشه. کاش بشه که بهتر بنویسم تا حس مثبت تری به اطرافم بده!
اوخ من دیرم شد مثل همیشه خخخ!
همیشه شاد باشی!

سلام عدسی.
امسال که گذشت واسه سال دیگه حتما بفرست! دستمال هاش عطری باشن لطفا! اصلا امسال هم تقصیر تو شد که آستینم رو خیس کردم دیگه! واسه چی دستمال هام رو نفرستادی آخه؟ تو که می دونستی تولدم شده از زمانی هم که اومدی اینجا دیده بودی که من کیبورد خیس می کردم پس واسه چی دستمال هام رو نفرستادی بیاد که من اون غروبی منت آستینم رو کشیدم؟ شکلک طلبکار. می بینی عدسی؟ من از تو شیطون ترم خخخ! راستی خیال نکنی ندیدم رفتی باز شیطونی کردی! نظری ندارم فقط اینکه دیدمت خخخ!
همیشه و همیشه شاد باشی!

درود! تو همون پری ور بپری ۱۸ ساله هستی که حواست نیست که تاریخ تولدت واقعی نیست و برای یک سال زودتر رفتن به مدرسه چند روز زودتر تاریخ تولدت ثبت شده… تو خیلی کوچولوتری که بتونی با سیاست شناسنامه گرفتن خانواده های ایرانی آشنا بشی… تو تمام رفتار و گفتار و اخلاقت مهری است و نمیتونی منو گول بزنی… پس خودتو هم گول نزن و آدرس دقیقتو برایم ایمیل کن تا هدیه تولدتو که دستمال کاغذی از شرکت پنبه ریز است را برایت پست سفارشی کنم… راستی از این پس تو پری مهری هستی!

دیدگاهتان را بنویسید