خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

فریادِ خاموش!

شامگاهان است و صبحی گوئییا در کار نیست،
سینه ام را میهمانی جز غمی تبدار نیست.

سرد می سوزم دمادم شعله می گیرم فزون،
آتشم را تکیه ای جز شانه ی دیوار نیست.

می خروشم بی صدا، تاریک، بی فرجام، تلخ،
اشک هم حتی در این شب با نگاهم یار نیست.

بر وجودم التهابی سرد فرمان می دهد،
در سرم جز خاطراتی تلخ و حسرت بار نیست.

نور را، مهتاب را، آهسته می بازم به شب،
جانِ تاریکم دگر خواهانِ این پیکار نیست.

خوابِ سنگینیست غفلت! دردِ این درمان کجاست؟
اندر این کابوسِ دهشت دیده ای بیدار نیست.

این نهایت در کدامین شرح می آید درست!؟،
آه همراهان! خدا را، عشق حکمش دار نیست!.

هرچه می بینم شبانگاه است و کابوس است و درد،
در نگاهم منظری جز شامگاهی تار نیست.

ناله ای خاموش مدفون می شود در حنجرم،
صبحگاهان رفت و دیگر مهلتِ دیدار نیست.

در سکوتی سرد این پایان تماشا می کنم،
هیچ کاری از برایم بیش از این دشوار نیست.

دیده ها در خواب، دل ها منجمد، جان ها خموش،
سهمِ ما زین ماجرا جز خاطری بیمار نیست.

بار اِلاها یاری ام کن! نیست یارایم دگر،
این شرر را انتها جز رحمتِ دادار نیست.

دورِ گردون شرحِ تکرار است و این دستان دراز،
دیگر اما روحِ ما را تابِ این تکرار نیست.

درد و حسرت، آه و عبرت، من چه گویم بیش از این،
حرف بسیار است لیکن مهلتِ گفتار نیست!.

۳۸ دیدگاه دربارهٔ «فریادِ خاموش!»

عزیزی عزیز! فرزان جان به جان خودم عکس ندارم آخه منِ نابینای مطلق عکسم کجا بود که بندازم داخل ایمیل بفرستم واسهت؟ گناه دارم هر دفعه یاد ناکامی هام نندازم دیگه خخخ!
ممنونم که اینهمه بهم لطف داری عزیز جان!
همیشه شاد باشی!

بله مدیر از خودم بود! اتفاقا تازه هم بود همین امروز بعد از ظهر از تنور در اومد صاف زدمش اینجا! باور کن اون لحظه هایی که می نویسم سبک ها رو نمی شناسم. هر مدلی که اون لحظه بیشتر هوام رو سبک کنه همون رو می چسبم بعدش می خونم باز هم چیزی از سبکش سرم نمیشه بعدش که بقیه میگن تازه می فهمم چه مدلی نوشتم! شکلک دیوونه فلش به طرف خودم!
از اون مدل ها هم به روی چشم اگر بیاد۲دستی می تقدیم می کنم!
ممنونم از حضورت!
حسابی شاد باشی!

وویی این می اضافی از کجا در اومدش آیا؟ آآآآآییییی۱کسی بیاد منو ویرایش کنه به جان خودم دیگه مواظب میشم غلط کمتر بنویسم! گندش بزنن این کیبوردم رو پاکش کرده بودم این می اضافی رو واسه چی نرفت؟

سلام روشنک عزیز! به نظرم این یواشکی حال دل خیلی هامون باشه! تو، من، دیگه نمی دونم کی ولی به نظرم زیاد باشیم! روشنک! دعا کنیم! دلم خیلی خیلی وحشتناک گرفته بود زمانی که داشتم این رو می نوشتم. الان رو به راه تر شدم ولی اون لحظه دلم داشت می ترکید. کاش، … بیخیال! هرچی خدا بخواد!
ممنونم از حضور عزیزت عزیزِ من!
شاد باشی تا همیشه!

سلام محمد! شکلک نگاه به اطراف. شکلک سر خم کردن و متمرکز شدن روی زمین. شکلک نگاه دقیق و خیلی دقیق روی زمین و هی گشتن و هی گشتن و باز هم گشتن. بابا کو نیستش که سوزنت کجا افتادش آخه هرچی می گردم پیداش نیستش! شکلک آماده فرار از دست محمد!
لطف داری۱عالمه ممنونم از محبتت!
همیشه شاد باشی خیلی شاد!

سلام عدسی! این پیش درآمدش بود باقیش رو نگه داشتم اگر مدیر غیب شد بیارم. پس چی اون پست بزرگ هام تیر های اسلحهم هستن خیال کردی به همین سادگی فشنگ هام رو مصرف می کنم آیا؟ خخخ!
ممنونم که هستی عدسی!
شاد باشی از حال تا ابد!

سلام کامبیز. ممنونم از لطفی که همیشه بهم داری. واقعیتش امروز که این رو می نوشتم خیلی غمگین بودم خیلی. حس بدی بود اون قدر بد بود که حتی نا نداشتم گریه کنم. ولو شده بودم توی خودم و می نوشتم و… بیخیال. شکر خدا الان بهترم. خیلی بهتر.
باز هم ممنونم که همیشه به خودم و نوشتن هام لطف داری.
همیشه شاد باشی!

سلام دوست عزیز. دله دیگه! گاهی می گیره! گاهی می شکنه! گاهی دردش میاد! کاریش نمیشه کرد دوست من! کم بودنش رو هم به نابلدیه من ببخشید! زورم نرسید بیشتر بنویسم. باید بیشتر تمرین کنم!
ممنونم و خوشحال از حضور عزیز شما!
پاینده باشید!

سلام علی. آآآآآآآآیی! مدییییییییییر این می خواد روزی۱دونه پست از جونم بکشههههه به دادم برس!
علی همه مو های سرم سوخت از بس خجالت کشیدم و گوش هام از شرم اینهمه لطفت داغ شدن. ممنونم واقعا ممنونم خیلی ممنونم به خدا جدی میگم خجالت کشیدم خیلی زیاد. حسابی خجالت کشیدم، حسابی ممنونم، حسابی شاد باشی تا همیشه!

سلام پریسااااااا.این چی بود؟؟؟
چرا یه نقطه ی شادی و امیدوار کننده توش پیدا نشد؟؟؟
چی بگم خب.شعار الکی نمیشه داد.زندگیه دیگه.
فقط شادی نداره که.همه چی در کنار هم وجود داره.
فقط میتونم آرزو کنم برای مشکلاتت یه راه حل خوبی پیدا کنی.
من منتظر کادوم هستما.دوتا
کادو بهم بدهکاری.
هم اینی که خودت میدونی.یکیش هم برا وقتی که ابتدایی بودم.خخخخ
شاد باشی

سلام نیایش جون خودم! من نوشتن هام با شیطونی های داخل کامنتیم به هم نمیاد احتمالا۲شخصیته باشم خخخ!
شوخی کردم. دقیقا همینه که گفتی. حال دل این طرف اون طرف داره. من زمان هایی که اون طرفی باشم می تونم بنویسم. نوشتن هام معمولا شاد نیست چون زمان هایی که شادم مشغول شیطونی میشم و دیگه چیز نمی نویسم و نوشتن ها زمان های داغونیم شبیه عصر دیروز میاد کمکم اینه که نوشته هام این مدلی در میادش.
کادو خخخ به خدا هنوز مشخص نشده بشه حتما میدم بهت! کادوی ابتداییت رو هم نیاااایش عزیز خودمی اون رو هم میدم بهت خاطر جمع باش گلم فعلا که کلید کمد کادو هات رو هنوز ندادن که بازش کنم به محض اینکه حل بشه حله.
حسابی عزیز دلمی فسقلی دیروزی و دوست بزرگ و عاقل امروزیه خودم!
همیشه شاد باشی!

سلام پریسای شهریوری محله
باوا تو که اینقد بلدی یه خرده شیرین بنویس چرا اینقده تلخ؟
چرا اینقده گزنده؟
بهت نمیاد اصنااا
امیدوار باش
با هم همگی حال کنیم لذت ببریم
ولی بازم دوس داشتم.
ولی یه کوچولو خوشحالتر بگو دیگه
دمت گرم
ارادت فراووووووووون

سلام محمدقاسم. به خدا نمی دونم واسه چی هر زمان اوضاعم نفله میشه نوشتنم می گیره محمدقاسم دیروز دلم داشت می ترکید از بس حالم بد بود گریهم هم در نمی اومد نشستم از این ها نوشتم بعدش تونستم گریه کنم بعدش دیگه یادم نیست خلاصه اینکه به روی چشم سعی می کنم دفعه دیگه کمتر تلخ باشه!
خدا بخواد حال هم سر جاشه دسته جمعی می بریمش خوش می گذره!
ممنونم که هستی دوست عزیز!
پاینده باشی!

درود! من میدونم که این می کجا بوده و از کجا اومده…‏ می از میلیون اومده که به تو بگه کیبردت طرف منه ه تو مهری هستی و یک میلیون و مهری بودنت را فراموش یا فراسوسک یا فرا مار یا فراعقرب نکن…‏!‏

سلام عدسییییییی بابا میلیونم کجا بودش گناه دارم که! کیبوردم خیلی بد جنسه به حسابش می رسم بذار۱میلیون گیرم بیاد میرم۱جدیدش رو می خرم که دیگه از این بازی ها سرم در نیاره! ممنونم از حضورت عدسی!
همیشه و همیشه شاد باشی!

سلام پریسا جان
امیدوارم سلامت باشی
مثل همیشه عالی بود
ممنون

سوختن قصه شمع است ولی قسمت ماست
شــاید این قصه تنــهایی ما کــــار خـداست
آنقدر ســـوختم با همه بـــی تقصیـری
کـــه جهنــــم نــگذارد به تنــم تاثیری

شاد باشی

سلام آریاجان! آخ جون! ایول که اومدی ایول که هستی شکلک ذوق کردن های فراوووون! آریا از خدا می خوام این شعر قشنگی که اینجا نوشتی فقط۱نوشته بوده باشه نبینم حرف دلت این باشه۱زمانی!
ممنونم آریا ممنونم از حضور بسیار عزیزت!
ایام همیشه به کامت!

سلاااام و درووود بر پریسای پر از احساس محله وااای عجب شعری عجب دل نوشتهی عجب کلام و بیانی این از خودت بود آیا اگه از خودت بود که خععععلییی عاااالییی بوووود و منم کلی لذت بردم و خیلی از خوندنش چی شنیدنش چی یعنی خوندنش توسط صفحه خونم و شنیدنش توسط گوشام لذت بردم به هر حال مرسی بابت این نوشته ایام و اوقاتت بهاری روز و شبت خوش در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

سلام آقای وکیل. راستی خوب شد دیدمت من پرونده وکالتی دارم می پذیرید آیا؟
ببخشید بچه ها دیر کردم دیشب برام نشد بعدش هم ورودی بسته بود اینهمه جواب هاتون دیر شد معذرت!
بله احمد آقا این از خودم بود. بهم نمیاد آیا؟ همیشه این اطراف در حال شلوغ کردن دیده شدم الان از این چیز ها که می زنم اینجا همه می پرسن از خودته یا نه خخخ! راستی از پست های شما چه خبر؟ می خواستم بیام خراب کاری خاطرت که هست مگه نه؟
ممنونم از حضور ارزندهت.
همیشه شاد باشی!

سلام پریسا جان.
عالی بود بی نهایت عالی.. خیلی خیلی زیبا مینویسی نمیدونم چه جوری بگم که حق مطلب عدا بشه.

رسیده ام به خدایـی کــه اقتباسی نیست

شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست

خدا کســــی است کـــه باید بــــه دیدنش بروی

خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست

به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند

خطا نکردن ما غیـــــر ناسپاسی نیست

به فکر هیـچ کسی جز خودت مباش ای دل

که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

دل از سیاست اهل ریـــا بکن، خود باش

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

فاضل نظری

باز هم بنویس و برامون اینجا بذار..
شاد باشی.

سلام فاطمه جان. فاطمه نمی دونی چه خوشحال میشم می بینم که هستی! اشعار فاضل نظری! آخ جون! فاطمه همیشه سورپرایزم می کنی خدا امروز با۱غافل گیریه خیلی با حال سورپرایزت کنه!
ممنونم عزیز تو قشنگ می خونی از سر لطفت!
شاد باشی تا همیشه!

درود بر پریسای عزیز… چه تلخ بود و چه بد که در دیدگاه ها خواندم گفته بودین متاثر از حال و هوای آن لحظه ی شما بوده است… تعدادی از بندها بیانگرِ عاطفه و مفهومی واحد هستند، تصور می‌کنم شعرتان می‌توانست قدری کوتاهتر باشد… در هنر و به ویژه ادبیات، ایجاز اهمیتِ بالایی دارد… در سطری که نوشته اید: «اندر این کابوسِ دهشت دیده ای بیدار نیست.» بایستی پس از ترکیبِ «کابوسِ دهشت» یک ویرگول قرار بگیرد تا آسانتر خوانده شود و خللی در معنا نیز پدید نیاید… در سطری که نوشته اید: «آتشم را تکیه ای جز شانه ی دیوار نیست.» تعبیرِ «تکیه گاهی جز شانه ی دیوار نداشتن» زیباست هرچند شاید خیلی بدیع نباشد اما اساسا آتش به تکیه گاه نیاز ندارد در عالَمِ واقع نمی توانم با قطعیت بگویم که این تعبیر نادرست است اما بعید و غریب بود قدری برایم… اشکالاتِ کوچکِ دیگری هم در برخی سطرها هست که برشمردنِ با دقتِ تمامیِ آن ها مجالی دیگر می طلبد… به این خاطر که می دانستم نظرم برایتان مهم است این ها را برایتان نوشتم… گذشته از آنچه گفتم، از آنجا که بیانگرِ حالِ شما بود شعرتان برایم قابلِ احترام است و آرزوی دلی خوش، روشن و لبریزِ امید دارم برایتان…

سلام مرد اردیبهشت! تأخیرم رو ببخشید دسترسی به اینترنت درست و حسابی نداشتم این بود که دیر شد. معذرت!
البته که نظر شما برام مهمه. خیلی هم زیاد مهمه! بی نهایت ممنونم که تشریف آوردید و این ها رو برام نوشتید! به روی چشم حتما اون ویرگول رو می ذارم البته اینجا که امکانش نیست ولی داخل نسخه اصلی که نگهش داشتم همین الان درستش می کنم. به جای آتش هم باید۱چیز دیگه پیدا کنم نمی دونم چی ولی سعی می کنم واقعا سعی می کنم!
باز هم ممنونم که اومدید و ممنونم که تذکر های با ارزش و درستتون رو برام نوشتید و اگر پر رویی نباشه ازتون بخوام که دفعات بعد هم این لطف رو بهم کنید که نوشتن هام حسابی اصلاح لازم دارن و خودم این رو می دونم.
پاینده باشید!

دیدگاهتان را بنویسید