خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

چند نمونه از مشکلات ما نابینایان در دانشگاه (همراه با چند مثال توسط این جانب)

هم محله ای های گرامی: درود به همگی تون. در آستانه ی روز ملی عصای سپید و همچنین روز جهانی نابینایان، می خوام توجهتون رو به متنی که 2 سال پیش در وبلاگ شخصی خودم نوشته بودم و الآن کمی ویرایشش کردم جلب کنم، امیدوارم در این نوشته تونسته باشم از زبون یک دانشجوی نابینا، حق مطلب رو به نحو احسن به مخاطبین بینا برسونم.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که وبلاگم که خیلی هم دوستش داشتم، فیلتر هست و نمی دونم چه طوری باید برای رفع فیلترش اقدام کنم.
و اما متن اصلی با عنوان درد دل های یک دانشجوی نابینا با مردم
با درود به شما گرامیان, وقت همگی به خیر.
قصد دارم در این پست، به چند نمونه از مشکلاتی که دانشجویان نابینا در ایران با آنها دست به گریبانند اشاره کنم تا این نگاه غلط برخی که تصور می کنند ما به راحتی مدرکمان را می گیریم بدون اینکه نیاز به درس خواندن داشته باشیم و اینکه اساتید به ما ترحم می کنند و نمره میدهند را تغییر دهم.
امیدوارم با بیان نمونه هایی از سختیهایی که ما در دانشگاه با آن روبرو هستیم بتوانم تغییری در اینگونه افکار بی پایه و اساس ایجاد کنم.
1. عدم مناسب سازی کتب دانشگاهی به خط بریل: یکی از مهم ترین و در عین حال بد ترین مشکلاتی که ما نابینایان در طی دوران تحصیل در دانشگاه با آن روبرو هستیم, عدم مناسب سازی کتب درسی و جزوات خلاصه شده به خط بریل است.
برخی از کتب به صورت صوتی موجودند اما بسیار قدیمی هستند, به عنوان مثال من در ترم اول درس صرف 1 را که میخواستم امتحان دهم, با کلی زحمت توانستم کتابی که استاد درس می داد را به شکل صوتی از سایت کتابخانه ی گویای نابینایان فارسی زبان مقیم آلمان پیدا کنم که تاریخ ضبطش سال 1374 بود و شماره ی صفحاتش با کتاب چاپ 1393 زمین تا آسمان تفاوت داشت و لذا من نمی توانستم تمارین مربوط به دروس جدید را بنویسم و در سر کلاس، همانند دانشجویان دیگر با آمادگی کامل به سؤالات پاسخ دهم.
برای ضبط کتب درسی هم نابینایان هزینه های سنگینی را برای ضبط جزوات و کتب درسی متحمل می شوند، چه از نظر مادی و چه معنوی.
خود بنده در ترم اول از یکی از دانشجویان هم کلاسی خواستم که جزوه ای را برایم ضبط کند, بر اساس شناختی که از وی داشتم می دانستم که جزوه اش کامل است, ایشان هم در ابتدا پذیرفت اما چند روز بعد به من گفت که جزوه را میدهد به من تا به دوستم بدهم تا برایم ضبط کند, دوستم هم همانجا به من گفت: خیلی سخته, 10 صفحه عربی و 10 صفحه فارسی.
آن روز من واقعاً تحقیر شدم, دست آخر هم آن خانم جزوه اش را نداد و من مجبور شدم به یکی دیگر از بچه های کلاس رو بزنم تا جزوه اش را برایم بیاورد, آن هم در فاصله ی 2 هفته قبل از امتحان, او هم لطف کرد و آورد اما جزوه اش ناقص بود.
برای ضبط این جزوه هم به یکی دیگر از دوستانم در خوابگاه رو زدم و وی دقیقاً 3 روز قبل از امتحان جزوه را برایم ضبط کرد و نهایتاً این شد که من سر جلسه ی امتحان قفلیدم و امتحان را خراب کردم.
2. نداشتن کتاب و به تبعِ آن شنونده بودن: نمی دانید که چه قدر این مسأله بار روانی منفی برای ما نابینایان دارد, خدا شاهد است که چه قدر بابت این موضوع ما تحت فشار هستیم, همه در کلاس تخته را می بینند, کتاب زیر دستشان است و اگر نکته ای هم لازم باشد یادداشت می کنند, اما ما از هیچ کدام از این فاکتورها برخوردار نیستیم و فقط باید یک ساعت و نیم بنشینیم و شنونده باشیم و اگر اساتید اجازه دادند کلاس را ضبط کنیم که متأسفانه برخی اساتید این اجازه را هم به ما نمی دهند.
البته این بدین معنا نیست که صرفاً ما شنونده هستیم و منفعل, نه! به هنگام حل تمرینات معمولاً یا اساتید، خود سؤالات مربوط به ما را می خوانند, یا دانشجویان هم کلاسی, اما همین هم به خودی خود بار روانی منفی برای یک دانشجوی نابینا دارد, چرا که اگر کتاب برایش مناسب سازی شده بود و سر کلاس هم میتوانست یادداشت برداری کند نیازی نداشت که دیگران برایش سؤالات را بخوانند یا برای گرفتن و ضبط جزوات و کتب درسی, به این و آن رو بزند. یک دانشجوی نابینا, هر چه قدر هم که با هوش و با استعداد باشد, با وجود این مشکل از نظر تحصیلی افت میکند, مگر عده ای قلیل که اراده ی آنها از جنس پولاد است.
من در ابتدای ترم چهار، لوازم مخصوص نوشتن به خط بریل را با خود به همراه می بردم و تصمیم داشتم پا به پای دیگر دانشجویان، جزوات را بنویسم، اما اساتید آن قدر تند تند مطالب را می گفتند که حتی داد دانشجویان بینا هم در ی آمد، چه رسد به من که طبیعتا نمی توانم به سرعت یک فرد بینا، جزوه بنویسم. از طرف دیگر، احساس کردم حواس دیگر دانشجویان ب صدای نوشت ابزار من پرت می شود و چندین بار صدای پِچ پِچ تعدادی از آن ها به گوشم رسید. لذا دیگر نوشت ابزارم را به کناری نهادم و برگشتم به همان حالت شنوندگی 3 ترم قبل!
3. عدم وجود یک راهنمای مخصوص برای دانشجویان نابینا جهت رفت و آمد: همانطور که می دانید دانشگاه هم مثل خیلی از ادارات دیگر مملو از پله و راهروهای پیچ در پیچ است, این مسأله رفت و آمد در دانشگاه را برایمان خیلی سخت میکند, حتی با عصا, از آنجا که چیزی به اسم عصای هوشمند برای ما نابینایان داخل کشور در حد یک رؤیاست و مجبوریم با همان عصای سپید یا فلزی رفت و آمد کنیم, عبور و مرور در دانشگاه با وجود این همه پله و راهرو برایمان دشوار می شود,
هر چند خیلی از نابینایان ممکن است از این حرفها از روی غرور بیش از حد ناراحت شوند, اما حکایتیست تلخ, باید گفته شود, یک نابینا در هر محیطی که با آن سر و کار دارد, باید آنجا را بشناسد, چرا که چشم ما حافظه و گوش ماست, اما مکانهایی مثل دانشگاه که عریض و طویل هم هستند, نیاز به یک راهنمای مخصوص برای افراد معلول دارند و این وظیفه ی دولت است که افرادی را در این رابطه در دانشگاه ها و سایر ادارات به استخدام در آورد، نه اینکه هر که از کنار یک معلول رد شد از روی ترحم به وی بگوید: می خواهید کمکتان کنم؟ آیا نیاز به راهنمایی دارید؟ اگر ناراحت نمیشوید دستتان را به من بدهید تا هر کجا که می خواهید برسانمتان.
هر چند که اکثر معلولین خیلی زود محیط جدید را میشناسند اما این دلیل نمی شود که سلامت و امنیت معلولین توسط دولت و حکومت نادیده گرفته شود, ما که همه جا نادیده گرفته می شویم اما حد اقل انتظارمان این است که ذره ای برای سلامت و امنیت جانی ما اهمیت قائل شوند. از طرف دیگر راهرو ها و پله ها هم متعدد و اکثراً مُوَرَّب و ناموزون هستند, مثلاً ممکن است عرض راهرو اگر 2 متر بوده به یک باره به یک متر تقلیل پیدا کند یا پله های متعددی که در راهروها, به فاصله ی زیادی از یکدیگر قرار میگیرند و…
این کار ما نابینایان را بسیار مشکل میکند. ما برای پیدا کردن کلاسها هم معمولاً مشکل داریم و دائماً باید از رهگذران بپرسیم که فلان کلاس کجاست و…؟
البته این مشکل در ترم های اول و دوم ملموس تر است، زیرا فرد نابینا با محیط جدید چندان خو نگرفته، اما رفته رفته این موضوع برایش عادی می شود، به عنوان مثال خود بنده تقریباً دو ترم اول با پیدا کردن کلاس ها مشکل داشتم، اما کم کم مسیر ها را حفظ نموده و اکنون مشکلی هم برای پیدا کردن کلاس های درسی ندارم.
4. بد رفتاری برخی اساتید و جدی نگرفتن و کار نکشیدن از ما نابینایان: برخی اساتید هم مثل اکثر مردم عامی تصوری بد از ما نابینایان دارند و فکر میکنند ما به سبب نابینایی عُرضه ی انجام هیچ کاری را نداریم و سر کلاس از ما سؤال نمی پرسند, وقتی هم که ما خود داوطلب می شویم به ما فرصت صحبت را نمی دهند, همچنین بارها برای خودم اتفاق افتاده که به جای اینکه استاد اسم و فامیلم را از خودم بپرسد, از بغل دستیم پرسیده که ایشان اسمشان چیست؟ این بدترین توهینیست که یک استاد مملکت با کلی مقاله, پژوهش و سواد به یک دانشجوی نابینا می تواند بکند, همین رفتار استاد باعث نگرش ترحم آمیز هم کلاسی ها به نابینایان می شود.
به هر حال امیدوارم اساتید محترمی که احیاناً این مطلب را میخوانند, از این انتقاد من ناراحت نشوند و حرفهایم را جدی بگیرند.
5. پیدا کردن منشی برای نوشتن امتحان میان ترم و آخر ترم: همان طور که خیلی از شما می دانید ما نابینایان به خط بریل انشا می کنیم و نمی توانیم در دانشگاه از این خط برای نوشتن امتحان استفاده کنیم, زیرا اساتید با این خط آشنایی ندارند, بدین سبب ما مجبوریم به دیگر دانشجویان برای نوشتن امتحانات رو بزنیم, سر جلسه ی امتحان هم خدا می داند که چه مشقت هایی می کشیم, باید منشی برایمان آرام بخواند, ما آرام پاسخ دهیم, در حالی که نمی دانیم که وی دقیقاً همان را که ما می گوییم مینویسد یا که خیر! مجبوریم تا حد امکان سرمان را خم کنیم تا دیگران صدایمان را نشنوند یا لب خوانی نکنند و تقلب نکنند. البته در دانشگاه آزاد که بودم این مشکلات وجود نداشت و خود دانشگاه برایمان منشی در نظر می و محل امتحانمان هم جدا از دیگر دانشجویان بود, اما در دانشگاه فردوسی هم باید خودمان منشی پیدا کنیم, هم محل امتحانمان با دیگر دانشجویان یکیست و این کار را واقعاً برایمان سخت می کند.
برخی اساتید هم از آن طرف بام افتاده اند و ما را آن قدر شیطان فرض میکنند که فکر می کنند اگر در محل دیگری امتحان دهیم تقلب می کنیم یا منشی برایمان جواب می دهد, دقیقاً همان تصوری که بیشتر دانشجویان از ما دارند.
کاری ندارم که عده ی قلیلی از نابینایان دانشجو, در سنوات گذشته چنین کارهایی را کرده اند ولی این دلیل نمی شود که اشتباه اقلیت را به اکثریت تعمیم داد.
خاطره ای هم که از ترم 4 در ذهنم مانده این است: وقتی کنار منشی خود نشستم تا امتحان شروع شود، یکی از خانم های هم کلاسی با لحنی زشت، تند و طلب کارانه رو به من گفت: آقای علیپور باز بلند بلند جواب ندینا! حواسمون پرت می شه.
آن لحظه واقعاً ناراحت شدم از این برخورد و بعد از امتحان هم از طریق پیامک اعتراضم را به ایشان بابت رفتار زشتشان ایراد نِمودَم، هر چند که ایشان واکنشی نشان ندادند و عذر خواهی نکردند اما حد اقل انتظار داشتم به ایشان بر نخورد! آخر شواهد و قرائن این طور نشان می دهد که از من دلخور شدند!
6. پرداخت شهریه های سنگین و عدم همکاری دولت جهت رایگان کردن تحصیل برای معلولین: در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی در حال توسعه, تحصیل برای معلولین کاملاً رایگان است, اما در ایران خیر.
سازمان بهزیستی هم که اسماً نهادیست برای حمایت از معلولین برای بهره مندی از حد اقل ها، به یک بنگاه تکدی گری به اسم معلولین و پر شدن جیب کارمندانش مُبَدَّل شده, ازدیگر سوی، اکثر ما نابینایان از قشر ضعیف جامعه هستیم و پرداخت شهریه های سنگین واقعاً از عهده ی خانواده هایمان خارج است.
ما اول هر ترم کلی باید دوندگی کنیم, از این شاخه به آن شاخه ، از این اداره به آن اداره پاس کاری می شویم و در آخر ترم هم یا کلاً از کمک هزینه ی شهریه خبری نیست, یا نهایتاً نیمی از شهریه را به حسابمان واریز می کنند, وقتی هم که معترض می شویم می گویند: همین مقدار که به شما سرویس می دهیم لطف می کنیم و شما باید خدا را شکر کنید و ما را افرادی طلب کار و پر رو می دانند!
7. دستآورد نابینایان از تحصیل در دانشگاه ها چیست؟: عاقبت اکثر ما معلولین و بالاخص نابینایان پس از فارغ التحصیل شدن, دوندگی بسیار کمرشکن از این اداره به آن اداره برای کار, عدم استخدام و در نتیجه خانه نشینی یا ادامه ی تحصیل از روی بیکاریست.
آن 3% سهمیه ی مصوب برای استخدام معلولین هم دوای درد ما نابینایان نیست و اکثراً معلولین جسمی و حرکتی و همچنین کم شنوا جذب ادارات می شوند.
متأسفانه باید بگویم که بیش از نیمی از استخداماتی که در ادارات از بین نابینایان صورت می پذیرد, برای اپراتوری و تلفن چیست, به عنوان مثال یک نابینا با فوق لیسانس حقوق تلفنچی دادگستری می شود یا یک نابینا با لیسانس ادبیات فارسی, تلفنچی زندان مرکزی مشهد و…
یک دانشجوی ارشد فقه و حقوق هم پس از قطع امیدش از استخدام در ادارات و همچنین پذیرفته نشدن برای امر قضاوت به سبب نقص بینایی، به ناچار در مقطع دکترا مشغول به تحصیل می شود.
آموزش و پرورش هم از بین نابینایان تحصیل کرده کم نیرو می گیرد و اکثر دبیران مدارس استثنایی, از جمله مدارس مخصوص نابینایان, از بین افراد بینا انتخاب می شوند و این در حالیست که طبیعتاً دبیران نابینا و کم بینا خیلی بیشتر از دبیران بینا با حالات و روحیات دانش آموزان نابینا آشنایند.
اکثر دبیران نابینا، دهه ی هشتاد و ما قبل آن استخدام شده اند و این جای بسی تأسف است.
به هر حال این چکیده ای بود از دردهای دل یک دانشجوی نابینا, امیدوارم توانسته باشم با بیانی ساده تغییری در نگرش شما بازدید کنندگان ارجمند ایجاد کنم.
جادارد همین جا، روز ملی عصای سپید را پیشاپیش گرامی بدارم و برای تمامی هم نوعانم، هر کجا و در هر سطح تحصیلی که هستند، آرزوی بهروزی و شاد کامی کنم.
در پناه یزدان بی همتا, سالم و تندرست باشید و قدر سلامتیتان را هم بدانید.

۴۳ دیدگاه دربارهٔ «چند نمونه از مشکلات ما نابینایان در دانشگاه (همراه با چند مثال توسط این جانب)»

سلام پوریا . چی بگم والله . توی کشور ما همه مردم از حقوقشون محروم هستند . نابیناها هم که دیگه شرایطشون سختتره .
ولی توی بلاد کفر بیا ببین که چقدر همه انسانها و حیوانات و نباتات در رفاه هستند .

دولت ژاپن ایستگاه قطاری را در دورافتاده ترین نقطه شمالی کشور به نام کامی شیراتاکی که قرار بود سه سال پیش بسته شود فقط به خاطر استفاده یک دختر باز نگه داشته است !
امیدوارم روزی برسه که از لحاظ مادی و معنوی هوای معلولان رو داشته باشن

درود بر شما رعد گرامی، ممنون که وقت گذاشتید و خوندید.
آره دیگه این طوریاست، هر چند بعید می دونم کاری واسه ما معلولین صورت بگیره، اما منم امیدوارم که تغییراتی حاصل بشه در شیوه ی رفتار با معلولین. ممنون از حضورتون.
سالم و تن درست باشید

دروووود. من که درس نخوندم و از این بابت هم خوشحالم, الکی وقتمو تلف نکردم خدا رو شکر. جدی درس خوندن تو ایران یعنی وقت تلف کردن, یعنی خود خود بیکاری.
رااااستی به امیر بگو این متنو بزنه تو روزنامه شاید این مسئولین از خواب بیدار بشند.
مرسی. عااالیییی بوووووود.

درود علی آقا، روزت به خیر. راستش منم به امید پیدا شدن یه شغل اداری رفتم دانشگاه و به درس هم علاقه ای ندارم. امکانات این جا هم بد نیست، اتاق ۲ نفره که فعلاً یه نفرست و خودم هستم و خودم، استخر با امکانات کامل، فضای سبز بسیار دل نشین که هر چند وقت یه بار می زنم زیر آواز بین گل و گیاهاش و…
اما خب چنین جایی طبعاً هزینه های سنگینی رو هم می طلبه که از عهده ی من یکی خارجه.
متنش که نیاز به ویرایش داره و بعضی جا هاش خودمونیه و دو سه جاشم یه سری حروف جا افتاده. مثلاً در نظر می گیرد رو نوشتم در نظر می.
ای کاش می شد ویرایش بشه توسط عزیزی که مسؤول انتشار پست هاست.
آقای سرمدی هم اگر قابل دونستن و تونستن واسه انتشارش در روزنامه قدمی بردارن، ازشون ممنون می شم. به هر حال انتشارش شاید به همه ی ما نفعی برسونه، شایدم ضرر نمی دونم!
ممنون از لطفت که خوندی.
شاد باشی

درود بر شما جناب عسکری، خیر! بنده تمام چیزهایی که گفته ام تجربیات شخصی خودم است. من کم بینای شدید هستم، یعنی بیناییم در حد شناخت رنگ ها و درک نور است.
حتی به فرض محال هم اگر صحبت های این جانب کپی برداری از حرف های دیگر هم نوعانم هم باشد، به نظرم رساندنشان به گوش مردم و مسؤولین خالی از لطف نیست.
ممنون از حضور جناب عالی. شاد باشید

سلام دوباره. بنده لیسانس عربی را در دانشگاه تهران خواندم. رشته عربی در دانشگاه تهران هیچ نیست و بیشتر استادان به همه (چه بینا چه نابینا) نمره های بالا می دهند. تا جایی که استاد ابو الحسن امین مقدسی (یکی از استادانمان) یک بار گفت: «وزن نمره ها واقعی نیست.» که به زبان ما میشود: «الکی نمره میدن.»
از این رو برای فوق لیسانس، گرایش ادبیات دانشگاه تهران را برنگزیدم و نخستین انتخابم دانشگاه علامه طباطبایی بود، با اینکه می دانستم که شاید نتوانم از این دانشگاه مدرک بگیرم. زیرا این دانشگاه بسیار سختگیر است و درست هم همین است و اگر نتوانم مدرک بگیرم، از ناشایستگی من است.
تا کنون هم درسها را با سختی و با نمره های پایین قبول شده ام و از یکی از درسها هم نمره نگرفتم.
باری! اینها را نوشتم تا بگویم: «خوب شد من به کسی رو نزدم. چون شاید نمی پذیرفتند و خوار و زار میشدم.

یکی دیگر از مشکلاتی که شما نگفتید، ضبط کتابها در جاهای نامناسب و به دست گویندگان نا آگاه است. بسیاری از گویندگان واژه ای را اشتباه می خوانند و دوباره درست می کنند. از این رو پیشنهاد می شود که مانند گذشتهف، همه چیز را روی نوار ضبط کنند تا بتوان نوار را عقب زد و اشتباهات را درست کرد تا نابینایان خوار و زار نشوند. چرا که آنان حال ندارند که صدایشان را در رایانه و با نرم افزارهایی مانند sound forge ویرایش کنند. گفتنی است که اگر نوار و ضبط با کیفیت باشد، از برخی از ضبطهای mp3 با کیفیت ۸،۱۶،۲۴ و ۳۲ کیلوبایت بسیار بهتر است. در جایی که دانشگاه تهران نامیده می شود، هم چنین مشکلاتی هست. برای نمونه، گوینده ای داریم که هنگام خواندن یک کتاب تازی، شماره ها را به پارسی می خواند و این شرم آور است برای دانشگاهی که خود را برترین دانشگاه ایران می داند.

سلام. ممنون پوریا جان.
تمامی مشکلاتی را که گفتی من هم کم یا بیش داشته ام.
مثلاً در مورد منشی گرچه با سالها تلاش و کمک یکی از دوستان توانستیم بخشها را ملزم به تعیین منشی برای نابینایان کنیم ولی مشکل فقط به داشتن منشی ختم نمیشود.
حتی برای راحتی ما و دیگر دانشجویان اتاق ویژه ای را اختصاص میدهند.
اما این مسأله تمامی مشکلات را حل نمیکند.
همانطور که میدانی رشته هایی مثل حقوق خواندن و نوشتن آن کار هر کسی نیست.
و برای اینکه امکان تقلب را مثلاً از ما بگیرند منشی هایی انتخاب میکنند که رشته تحصیلیشان با ما تفاوت داشته باشد.
مثلاً برای ما از دانشجویان ارشد علوم سیاسی استفاده میشود.
گناه از این دانشجویان نیست و من هم انتظاری ندارم که یک دانشجوی علوم سیاسی قادر به خواندن صحیح مطالب حقوقی، متنهای عربی متون فقهیی این رشته باشد.
ولی به هر حال به دلیل عدم توانایی لازم در خواندن متون تخصصی رشته ما و در پی آن احتمال داشتن اشتباهات املایی ناشی از همین تفاوت رشته های تحصیلی، ما را در مواردی دچار ضرر میکند.
مثلاً شده مواردی را بابت داشتن غلطهای املایی یا خط ناخوانای منشی نمره آن سؤال را از دست بدهم.
همچنین با وجود اینکه بعد از چند سال مسیر منتهی به دانشکده مان را به خوبی یاد گرفته ام ولی مجبورم همیشه وقتی تنها به دانشکده میروم از راهی بروم که دورتر است زیرا راه نزدیکتر برای من پیدا کردنش بسیار سخت است.
و مجبورم با وجود فاصله ۵ تا ۱۰ دقیقه ای با دانشکده حدوداً بیست دقیقه زودتر راه بیفتم تا دیر به کلاس نرسم.
ولی واقعاً جدا از خود دانشگاه و کملطفی های آن دوستانی که پیدا کرده ام خیلی در پیمودن این مسیر سخت کمکم کرده اند و همیشه ممنون ایشان هستم.
اگر کمک این دوستان نبود احتمالاً در همان سال اول و دوم دانشگا را ترک میکردم.
البته توصیه میکنم دوستان شرایط خود و یا دانشگاه خودشان را به دیگران تعمیم ندهند.
چون ممکن است بنا به شرایط خاص فردی یا محیطی آنها بدون مشکل یا با مشکلات کمی به ادامه تحصیل میپردازند.
ولی قطعاً در اکثر دانشگاه ها و برای اکثر دانشجویان نابینا این مشکلات کم و بیش وجود دارد.
به عنوان مثال تا جایی که من میدانم در دانشگاه تهران دانشجویان نابینا بهترین امکانات رفاهی و تحصیلی را دارند ولی در دانشگاه شیراز و فردوسی که من آنها را میشناسم حتی یک پنجم این امکانات دیده نمیشود.
در ضمن امیدوارم تصور نشود این مشکلات ناشی از خمودگی و عدم اقدام برای رفع این مشکلات هست.
درستست تشکلهای قوی و فعال میتوانند تا حدی بعضی از مشکلات را برایمان قابل تحمل کنند ولی اولاً وقتی مسؤولین دانشگاهی تصورات نادرستی از نابینایان دارند و همچنین حاضر نمیشوند که برای این قشر در اقلیت و محرومیت بودجه ی کافی را اختصاص دهند، هرچقدر که ما هم تلاش کنیم به نتایج درخشانی در این زمینه نمیرسیم.
به امید روزهای بهتر.
زیاد نوشتم و از دوستان بابت طولانی شدن دیدگاهم عذر میخوام.
موفق باشید.

درود محسن جان، خسته نباشی و روزت به خیر. باز خدا رو شکر که به شما اتاق ویژه اختصاص می دن، این جا از این خبرا نیست، باید ما نابینایان بشینیم کنار دانشجویان دیگه، سرمون رو خم کنیم و هی اساتید میان گیر می دن که آروم تر بخونید یا آروم تر جواب بدید، حواس بقیه پرت می شه، تو دانشگاه آزاد این مشکل رو نداشتیم و اتاق جدا مخصوص نابینایان در نظر گرفته می شد، اما منشی هاش اکثراً نمی تونستن متون عربی رو بخونن یا بنویسن، یا در خوندن متون فارسی هم حتی مشکل داشتن.
این مشکلیه که فکر کنم خیلی ها لمسش کردن.
خیلی هم عالی نوشتی و احسنت دوست خوبم.
امید که همیشه موفق تر از قبل باشی و واسه ارشد بیای همین فردوسی خودمون.
در پناه حق

سلام. به من هم اتاق جدا می دهند، مگر دو بار که ندادند.
اگر به شما اتاق جدا نمی دهند، شما می توانی با بلند خواندن روی اعصابشان کار کنی تا آنان به هدفشان که خوار کردن شماست، نرسند.
گمان نمی کنم که خجالتی باشید. پس حتما این کار را بکنید و حالشان را بگیرید.
باشد که با آرام خواندن، نتوانید صدا را به گوش منشی برسانید و او نتواند درست بنویسد.

اینی که می نویسم از زبان یکی از دانشجویان خانم است، ایشان هم رشته شان عربیست و در مقطع ارشد گرایش مترجمی عربی، به تازگی فارغ التحصیل شدند. ایشان فرمودند: سر جلسه ی امتحان یک درس عمومی که اتفاقاً در دانشکده ی علوم تربیتی برگزار شده، وسط امتحان به ناگه یکی از خانم ها با داد و حوار گفته: ای بابا این چه وضعشه! آروم صحبت کنید بابا اَه!
خب به نظر شما با این شرایط می توانم بلند بلند جواب دادن روی اعصابشان باشم و به خوار و زار نشدنم کمک کنم؟
خخخخخخخخ. خیر! نمی توانم!
من آدم رکی هستم اما دوست هم ندارم خودم را با هر کس و ناکسی در بیندازم، متأسفانه اساتید رشته ی عربی بر خلاف تصویری که شما از اساتید دانشگاه تهران ارائه دادید، در دانشگاه فردوسی با هیچ احدی شوخی ندارند و نمره هم نه به نابینا می دهند، نه به بینا.
به عنوان مثال، یکی از اساتید که دروس متون جاهلی و عَمَوی و فقه اللغه را در مقطع لیسانس تدریس می کنند، بالا ترین نمره ای که می دهند ۱۶.۵۰ است، حتی اگر طرف در حد ۲۰ نوشته باشد.
ایشان می گوید: از نظر من دانشجو بالا تر از این نمره نباید بگیرد.
آخر ترم هم کلی دانشجو دم در اتاقشان صف می کشند که از ایشان طلب نمره و ارفاق کنند. ایشان به صراحت می گویند: دانشجو باید برای گرفتن نمره از من خواری و خفت بکشد.
من تا این لحظه درسی با این استاد بر نداشته ام، چون جرأتش را پیدا نکردم!
یکی دیگر از اساتید ما هم اعتقاد به نمره ی ۲۰ ندارد و بالا ترین نمره ای که منظور می کند ۱۹.۷۵ است.
در توجیه این کار ایشان می فرماید: ۲۰ نمره ی خوبی نیست!
وقتی ۲۰ می گیری معلوم است که به تو ۲۰ داده اند ولی وقتی ۱۹.۷۵ گرفتی، خیالت راحت است که خودت نمره ات را گرفتی.
آری! ما چنین اساتیدی داریم جناب عسکری!

سلام یه عالمه نوشته بودم که پاک شدش آخه محله منو انداخته بود بیرون از حسابم بگذریم من تو علامه درس میخونم برای ما منابع درسیمون هر ترم خوشبختانه ضبط میشه منشی هم دانشگاه برامون میذاره درباره جزوه هم من همیشه سر کلاس لپتاپمو با خودم میبرم و هرچیرو استادم یگه فوری تایپ میکنم در حدی که بچه ها از من جزوه میخوان خخخ البته بعضی وقتا اوایل ترم اساتید براشون عجیبه که یک دانشجو با هدست و لپتاپ نشسته سر کلاس و خیلی خوششون نمیاد ولی وقتی میبینن که با سرعت تایپ میکنم بعضیاشون قانع میشن و بعضیا فکر میکنن دارم چت میکنم که انصافا بعضی وقتا سر کلاس شیطونی هم میکنم اما اصولا صفحم خاموشه که اگرم زمانی خواستن ببینن که خیلییییییییی کم پیدا میشه اول آثار جرمرو پاک میکنم و بعد جزوه کاملمو به استادها نشون میدم تنها مشکلی که من دارم و قصد داشتم دربارش یه پست کمکرسانی بزنم جهتیابیه میدونم که غیر از خودم یه ده دوازده تا نابینای دیگه علامه درس میخونن و میدونم که خیلیاشون تو جهتیابی مشکلی ندارن از افراد دیگه شنیدم میخواستم اول تو واتس اپ به کسایی که میشناسم پیام بدم و ازشون بپرسم اما خجالت کشیدم خلاصه ای کسانی که در علامه یا حالا هر دانشگاه دیگری درس میخوانید و به راحتی میتوانید کلاسها را پیدا کنید خوش به حالتان باد

درود بر شما خانم مَلِکی. وقتتون به خیر. این خیلی خوبه که شما می تونید با لپتاپ کار کنید تو کلاس اما متأسفانه صندلی های این جا مناسب نیست برای قرار دادن لپتاپ، از طرف دیگه دانشجو ها هم برداشت غلطی از به همراه داشتن لپتاپ دارن و فکر می کنند مثلاً من دنبال ندید بدید بازی ام. آخه دیدم که می گم! خوشبختانه دانشکده ی ما اون قدرا بزرگ نیست که دچار مشکل بشم در پیدا کردن کلاس، اکثر کلاس های گروه عربی هم طبقه ی هم کف برگزار می شن، اما با این وجود بازم بعضی ها مون این جا دچار مشکل می شیم، خصوصاً نابینایان مطلق و نابینایانی که از مشکل شنوایی هم برخوردارند.
ممنون از حضورتون.
شاد باشید

سلام بر پوریا خان گرامی
خب شاید یه مقدار زود باشه که من بخوام این مسائل رو در بارش حرف بزنم ولی از اونجایی که روم یه کم زیاده میگم
توی قسمت جهتیابی من مشکل دارم.و مشکلم هم بسیار جدیه
هر چند که دوستان کمک میکنن چه بینا چه آقا عرفان خودمون که نابیناست و ترم آخر تاریخ
اما خب سخته واقعا
مثلا همین تغییر عرض راهروها توی خوابگاه ما به وفور یافت میشه.
هنوز به اون صورت با اساتید آشنایی پیدا نکردم ولی یه استاد داریم که فکر میکنم باهاش به مشکل بخورم و دو استاد که فکر میکنم ارتباطم بعد از دانشگاه هم باهاشون حفظ بشه
من توی دبیرستان هم که بودم تعداد قلیلی از این مشکلات رو تجربه کردم که کاش یه دانشآموز دبیرستانی هم بیاد و با همین بیان مشکلات دبیرستان تلفیقی رو بیان کنه
امیدوارم مشکلات ما هم حل بشه
ارادت فراووووون

سلااام و درووود بر داااش پوریااا بازم که من دیر رسیدم داشتم توی بقیه ی سایتا و واتسآپ میگشتم که تازه اومدم محله و این پست تو رو دیدم اول که تک تک کلمات پستت لایک داره خب ببین در خصوص عدم نبود کتاب و جزوه باهات موافقم خود من هم زیاد پیش اومد که مجبور شدم کتاب سال ۷۰ ۶۸ رو بخونم توی ارشد مجبور شدم سه چهار تا کتابم رو بدم به کتاب خانه ولیعصر تا برام ضبطش کنند و از این دسته مشکلات در خصوص مورد دوم یعنی نت برداری سر کلاس خب من توی دانشگاه خودمون توی ارشد که استادی نبود که بگه ضبط نکن فقط توی کارشناسی یه دو سه تا استاد بودن که اونا هم با هزار و یک قسم که واسه خودمه به کسی نمیدم و از این چیزا راضی میشدن که کلاسشون رو بضبطی خب من این مشکل دوم تو رو هم داشتم ولی خیلی خیلی کم اما در خصوص محیط نامناسب دانشگاه متأسفانه این مشکل اکثر دانشگاه های ماست که نامناسب و اریز و طویلند دانشگاهی که من هم توش کارشناسی و هم ارشد درس خوندم همین طور بود که من برای حل این مشکل محیط خود دانشکده رو حفظ کردم ولی برای تردد توی حیاط و محیط بیرونی با چندین نفر دوست بودم که بهم کمک می کردند در خصوص اساتید و نا دیده گرفتنمون هم متأسفانه این هم یه درد عمومی هستش مخصوصاً که وقتی استاد مطالبش رو روی تخته مینویسه و نمیگه منِ نابینا نمیبینم و بعد هم به بچا میگه بنویسید خب شکر خدا من سه چهار تا از این اساتید بیشتر نداشتم ولی یه استاد در دوره ارشد داشتم خانم دکتر زهره فرخی که خیلی مدیون ایشون هستم باهاش متون حقوقی به زبان انگلیسی داشتم ایشان به صورت ورد متنی رو که از روش درس میدادن رو در اختیارم قرار دادن و خب ما توی این کلاس این تکلیف رو داشتیم که هر هفته باید پنج پاراگراف یا دو صفحه رو ترجمه می کردیم اتفاقاً ایشان از من هم میخواستند حتی در حد یه خط هم اگه میتونم باااییید ترجمه کنم اصلاً به همین قصد متن ورد رفرنس درسیشون رو در اختیارم قرار دادن به هر حال پوریا ماها این مشکلات رو داریم و باید باهاش دست و پنجه نرم کنیم شکستش دهیم به استاد بفهمونیم که ما هم آدمیم و نباید مث چوب با ماها رفتار کنه اگه روی تخته نوشت مجبورش کنیم برامون بخونه اگه نذاشت ضبط کنیم اول با زبون خوش باهاش حرف بزنیم و بهش بگیم که آقا خانم استاد گرامی تنها راه نت برداری از کلاست همینه اگه نذاشت مخفیانه طوری که نفهمه ضبط می کنیم باید سعی کنم و کنیم محیط دانشگاه رو بهتر بشناسیم خب کمبود منابع درسی رو هم باید از هر طریقی که بشه حلش کرد اما داشت یادم میرفت ببین من که امتحان میان ترم رو نداشتم ولی برای امتحان پایان ترم دانشگاه ما اصلاً توی بخش آموزشش این رو رویه کرده بود که هر ترم اگه دانشجوی جدید نابینا بودی یه هفته قبل از امتحانات باید میرفتی اسمت رو مینوشتی برای منشی واسه امتحان اما اگه مث من قدیمی بودی و کارشناسی و ارشدت توی همین دانشگاه بود دیگه نیاز به این کار هم نبود و خودشون میدونستن که تو موقع امتحانات نیاز به منشی داری به هر حال به امید روزی که این مشکلات به طور جد و کلی حل بشه شبت خوش ایام به کام در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

در ضمن منم یادم رفت بگم که توی دانشگاه ماهم همین طوری بهت نمره نمیدن فرقی هم نمیکنه نابینا باشی یا بینا باید کار کنی درس بخونی تا بتونی پاس بشی باهات شوخی هم ندارن ببین تازه دانشگاه آزاد هم هستا گفتم که گفته باشم بای

درودی گرم به احمد صمیمی، منم تو دانشگاه آزاد مشکلی نداشتم واسه منشی جهت آخر ترم، چند روز مونده به امتحانات می رفتم آموزش و درخواست می دادم، اما واسه میان ترم کمی مشکل داشتم چون واسه میان ترم دیگه منشی با خودم بود. ما یه کانون مخصوص نابینایان داشتیم به اسم پویا که مثلاً کارش رسیدگی به امور نابینایان بود، اون جا بیشتر نابینایان پشت سر هم صفحه می ذاشتن، دو به هم زنی می کردن و دنبال جلب توجه جنس مخالف بودن، چه بینا و چه نابینا.
لذا خودمون مجبور بودیم از بین هم کلاسیانمون یا دوستان خارج از دانشگاهمون منشی انتخاب کنیم.
راستی الآن که در دانشگاه فردوسی درس می خونم، یکی از اساتید رشته ی ما خودش کم بیناست و خیلی هم با دانشجویان نابینا راه میاد، اما میگه: شما هیچ فرقی با دیگر دانشجویان ندارید و هر کاری اونا می کنن شما هم باید انجام بدید. خیلی دوستش دارم، خیلی خیلی زیاد. استاد حیدریان باعث افتخار همه ی دانشجویان نابینای دانشگاه فردوسیه.
ممنون از کامنتت دوست خوبم. شاد باشی

سلام بر همگی.
حرفهام رو که بالا زدم.
ولی کامنت احمد رو که خوندم یاد یه داستانی افتادم
اینکه احمد گفت اگه استاد با زبون خوش راضی نشد، مخفیانه ضبط کنیم یاد یه خاطره افتادم.
چند سال پیش زمانی که دوره پیشدانشگاهی رو میگذروندم، با هزار بدبختی یکی دوتا کلاس کنکور با هماهنگی مدرسه مون گرفتیم.
من پیش دانشگاهی رو توی مدرسه عادی شاهد بودم.
دبیر فلسفه و منطقمون از اساتید دانشگاه فردوسی بود.
دکتر مباشر اگه اشتباه نکنم.
ما هم گفتیم استاد به این خوبی و درسی به این سختی، حتماً با ایشون کلاس کنکور برداریم.
وقتی هماهنگی ها شروع شد و کلاس برگزار گردید از ایشان تقاضا کردیم که اجازه دهد کلاسشان را ضبط کنیم.
اما ایشان به هیچ‌وجه اجازه ندادند.
جلسه اول رو که فقط تونستم گوش بدم ولی برای جلسات بعدی یه ایده خلاقانه به ذهنم رسید.
به دوستام گفتم من جلسه بعد با کافشن میام کلاس.
منم نامردی نکردم و ریکوردر رو توی جیب کتم گذاشتم و وقتی استاد اومد دستم رو تو جیبم کردم و دکمه ضبطش رو زدم.
بعد از استاد اجازه گرفتم و گفتم استاد ببخشید گرمه میتونم کافشنم رو در بیارم؟
استاد هم اجازه داد.
منم کافشنم رو در آوردم و به یکی از دوستانم دادم تا روی جالباسی که از شانس خوب ما به میز استاد هم خیلی نزدیک بود، بگذارد.
و اینطور شد که من تونستم تمامی کلاسهایش را البته کمی با کیفیت پایینتر ولی قابل استفاده ضبط کنم.
این رو هم مدیون کافشنم و هم دوستام و هم کیفیت بالای ضبط ریکوردر های سونی میدونم.
یه بار هم تو دانشگاه کلاس یکی از اساتید رو با گذاشتن ریکوردر توی جیب شلوارم و آوردن سیم میکروفونش از زیر لباسم ضبط کنم که البته کلاسهایش هم خیلی به کارم نیومد.
تشکر از پوریای عزیز و دوستان گلم.

خخخخخخخخ. محسن ما که با مباشر کلاس کنکور داشتیم اصلاً مشکلی با ضبطیدن نداشت! کلی هم باهاش شوخی می کردیم و می خندیدیم.
من هم تو دانشگاه تا ترم قبل با دوستم هم دستی می کردم و کلاس هایی که اساتیدش اجازه نمی دادن، ریکوردر رو می دادم به دوستم، می ذاشت تو جیب سویشِرتِش و لباسش رو هم در میآورد و آویزونش می کرد رو صندلی، خودمم دو سه باری ریکوردر رو گذاشتم لای کاغذ و کلی هم به همراه دوستم به این جریان می خندیدیم. دوستم بهم می گفت اسمال جاساز. خخخخخخخخخخخخ.
البته مواردی هم بوده که گوشی رو تو کیفم گذاشتم اما اصلاً خوب ضبط نشده. دیگه تصمیم گرفتم جز یه سری دروس خاص مثل زبان خارجه ی تخصصی و آزمایشگاه ۲، بیخودی حافظه ی گوشی و ریکوردرم رو اشغال نکنم و جزوات نوشته شده توسط دوستم رو در پایان ترم به صورت صوتی می گوشم و کارم رو راه می اندازم. راستی یادمه ما هم خیلی دوندگی کردیم واسه کلاس کنکور و تازه از اواخر آبان ماه کلاسامون تشکیل شد و تا اوایل خرداد ماه سال بعدش هم ادامه داشت. خیلی اون کلاسا به من کمک کرد چون من تو خونه اصلاً درس نمی خوندم. شاد باشی

سلام مواد لازم برای زپت کلاس با اجازه استاد جوری که ریا نشه چسب برق, دستمال کاقذی, چسب را به اندازه ۲ برابر ریکردر جدا کنید ۲ سر چسب را به پشت برگردانید به طوری که یک تکه چسب دوطرفه داشته باشید یک طرف را کاملان به پشت ریکردر چسبانده سپس جای مناسب زیر میز یا صندلی استاد را انتخاب کنید با دستمال خوب پاک کرده ریکردر را در حال زپت کردن همانجا بچسبانید فقط باید چند دقیقه زودتر از زمان رسیدن استاد کار تمام شده باشد البته با این روش تمام حواشی کلاس نیز زپت میشود که کمی در زمان شنیدان اذیت کننده است

سلام. وقتتون به خیر.
یک ترم با یکی از دانشجویان دکتری درس خواندن و درک مفاهیم داشتیم. کتاب دارای بخش های خاکستری رنگ بود و وقتی اسکنش می کردم همون قسمت ها قابل خوندن نبود. من خونه متن ها رو می خوندم ولی لپتاپو امکانات نداشتم که متنو ببرم سر کلاس.
یک بار این استاد یه سؤال از یکی از بچه ها پرسیدن. نتونست جوابشو از کتابش پیدا کنه. از من پرسیدن و من هم که نمی دونستم فقط فکر می کردم. جلوی همه توی کلاس بهم گفتن درس نمی خونی. اون لحظه خیلی ناراحت شدم و گفتم ایشون اصلاً از مشکلات ما خبر نداره ولی این هم درستش نیست که سؤالی که بقیه نمی تونستن از کتابشون پیدا کنن رو از من بپرسه.
خلاصه با خودم که حسابی کلنجار رفتم در آخر گفتم، من فرصت دارم که خودمو ثابت کنم. اگه همیشه ضعیف باشم که هیچ، اگه هم قوی باشم بچه ها این روزو فراموش می کنن.
من هم برای ویرایش کتابام مخصوصاً متن دو تا از درسای اصلیمون که پر از اسم خاص هم بود خیلی مشکل داشتم. بعد ها متوجه شدم که استاد همون درسا به بعضی از دانشجوا که مهمان بودن به خاطر این که معدلشون کم نشه نمره اضافه کردن ولی شرایط منو که کتابم دقیقاً شب امتحان آماده می شد و منشیم هم سر امتحان اصلاً نمی تونست بخونه رو درک نمی کردن.
البته بعضی از اساتیدم هم بسیار عاقل و خوش برخورد بودن، خدا حفظشون کنه.
موفق باشید.

درود بر شما سرکار خانم قنبری، واقعاً مشکل اون دسته از دانشجویان نابینایی که در حال تحصیل در رشته های مربوط به زبان های خارجه هستند بسیار حاده، خصوصاً زبان انگلیسی. درکتون می کنم واقعاً. با این وجود احسنت که به این مرحله رسیدید.
have a nice times

کفیلی استاد جعفر پور هم هنوز تدریس داره ؟استاد رسولی چی ؟استاد اصول هم که فامیلیش یادم رفته .
ولی واقعا تا چند ماه اول ما توی سالن های دانشگاه سفیر و سر گردون بودیم از بس بزرگ و پیچ در پیچ بود .
واااای چقدر دلم هوای بودن توی دانشگاه رو کرده .

سلام. این بار آمدم با یک پرسش بیربط و بیرون از بحث. دیدگاه شما درباره نخستین نوشته من چیست؟ آیا من بیخودی گیر دادم و طرف هیچ مشکلی در گفتار ندارد، یا اینکه به راستی مشکل دارد. اگر دارد، از کسانی که گفتار درمانی سر در میآورند، می پرسم که دلیلش چیست؟ ببخشید بابت این پرسش ۱۰۰% بیربط.
خوب چه کار کنم. کنجکاوم دیگر.
اگر پاسخی برای پرسش این آدم فضول داشتید، همانجا پاسخ دهید. با سپاس

درود. با تقدیم معذرت, از شما نویسنده محترم اجازه میخواهم که ۲ سؤال بپرسم:
اولین سؤال مربوط به مشکل ششم ما نابینایان در دانشگاه, یعنی هزینه های سنگین شهریه دانشگاه هاست:
فرد معلولی که از معلولیت و در عین حال عدم توانایی مالی خود برای پرداخت شهریه دانشگاه آگاه است, چرا شرایط خود را درک نکرده, دست از تنبلی بر نمیدارد و خوب درس نمیخواند که در دوره های روزانه دانشگاه های معتبر و مادر ایران پذیرفته شود که نه بخواهد شهریه بپردازد و نه هزینه ضبط کتب گویا را؟
وقتی خود فرد شرایط خودش را درک نکند, چه انتظاری از دیگران میتواند داشته باشد؟
دومین سؤال من مربوط به مورد هفتم از پست شماست:
چرا فرد نابینا در انتخاب رشته مناسب با شرایط جسمیش دقت لازم را ندارد تا رشته ای انتخاب کند که با توانایی هایش تناسب داشته باشد و بعد از انتخاب چنین رشته تحصیلی, چرا سعی نمیکند آنقدر در آن محارت و آگاهی و بصیرت به دست آورد که بتواند آزاد و برای خودش کار کند و محتاج به شغل دولتی نباشد؟؟؟

و اما تجربیات خودم در جواب دو سؤالم در کامنت قبل:
من در مهر سال ۱۳۹۱ در مقطع کارشناسی رشته علوم تربیتی, گرایش مدیریت و برنامه ریزی آموزشی, در دانشگاه اصفهان پذیرفته شدم.
خانواده ام ساکن استان فارس بودند و به همین دلیل بغیر از بسیاری از مشکلاتی که شما در پست خودتان به آنها اشاره کردید, مشکلات مربوط به سکونت در خوابگاه و هم اتاق شدن با پنج دختر بینای دیگر را هم داشتم. ولی مشکل شماره ۶ در پست شما, بخاطر انتخاب درست شاملم نشد. به دلیل حضور جناب آقای هادیان, مسؤول مرکز نابینایان دانشگاه اصفهان, هرگز در مورد ضبط کتاب, به کوچکترین مشکلی بر نخوردم. کتاب هایم همیشه, به خوبی با ضبط کامپیوتری با کیفیت مناسب ضبط میشدند و بابت ضبط کتاب ها هرگز هزینه ای به من تحمیل نشد. من در دوره روزانه پذیرفته شده بودم و بغیر از هزینه خوابگاه که آن هم اصلا قابل توجه نبود, هزینه دیگری به دانشگاه پرداخت نکردم.
در طول تحصیلم در این دانشگاه, با یکی از دوستان نابینا آشنا شدم که آشنایی با این دوست گرامی و محترم از گران بهاترین تجربیات زندگیم محسوب میشود. این شخص وارد رشته تحصیلی مناسب با تواناییش شده و زمانی که من او را شناختم, مقطع کارشناسی ارشد را در دانشگاه ما میگذراند. به قدری در رشته خودش مهارت داشت و مطلع و ساحب نظر بود که اساتید برجسته آن رشته, مرتب او را به دانشجویانشان معرفی میکردند. و به دلیل همین توان بالا بود که توانست با همان رشته تحصیلیش, در بازار کار غیر دولتی, با درآمد بالا کار کند. مشخص است که هرگز, کسی از این فرد که بسیاری از اساتید برجسته دانشگاه اصفهان او را پذیرفته و به اصتلاح خودمانی, جلو پایش بلند میشوند به کار سطح پایینی رضایت نمیدهد. و طبیعیست که از درس, کار و زندگیش راضی و نسبت به آینده خود خوش بین و امیدوار باشد.

درود. یک ساعت نوشتم و آخر هم همه اش به فنا رفت! در مورد سؤال اولتان باید عرض کنم که اگر شما هم یک زمانی شاگرد اول نه تنها کلاس، بلکه کل مدرسه بودید و به یک باره اسیر حواشی و اتفاقات سوء، چه خواسته یا ناخواسته می شدید، همچون من بی انگیزه می شدید، نه تنبل!
من امسال پس از اینکه فشار بالای مالی، روی روح و روانم راه می رفت، تصمیم گرفتم دوباره کنکور بدهم و ۴ ترم باقی مانده را در مقطع روزانه بگذرانم، به این مهم هم دست یافتم اما نه در دانشگاهی معتبر، من در رشته ی عربی مقطع روزانه در دانشگاه حکیم سبزواری پذیرفته شدم اما وقتی شنیدم خوابگاه های آن جا اصلاً مناسب نیست، عطایش را به لقایش بخشیدم.

در مورد ضبط کتاب هم باید خدمتتان عرض کنم که نباید دانشگاه اصفهان یا تهران را با هر جای دیگر مقایسه کنید.
این جا زمین تا آسمان شرایط فرق می کند، دانشجویان از روی خیر خواهی یا بعضاً رفاقت جزوات را برای دانشجویان نابینا می ضبطند.
بعضی از خانم های بسیار مذهبی، وقتی که با خبر می شوند کتاب متعلق به یک دانشجوی آقاست، از ضبط آن صرف نظر می کنند، به این بهانه که نمی خواهیم صدایمان را نامحرم بشنود.
دقیقاً همان بهانه ای که هم کلاسی خودم برای ضبط نکردن جزوه برایم آورد و در انتها، نه خود حاضر شد جزوه را برایم ضبط کند، نه کلاً جزوه اش را به من داد!

در مورد سؤال دومتان هم بد نیست به این نکته اشاره کنم که من در زمان دانشآموزی بسیار به درس عربی علاقه مند بودم و همیشه هم در درس عربی حرف هایی برای گفتن داشتم، لذا بعد از ۵ ترم ناموفق در دانشگاه آزاد و در رشته ی فقه و مبانی حقوق اسلامی که به هیچ وجه با روحیاتم سازگار نبود، کنکور دادم و در رشته ی عربی و در دانشگاه فردوسی پذیرفته شدم.
تصور خوبی قبل از ورود به این رشته از زبان عربی داشتم اما پس از یکی دو ترم، تازه متوجه شدم که تصورم در مورد این رشته کاملاً اشتباه بوده.
اما به این دلیل که سن و سالم از حدی گذشته که بخواهم تغییر رشته دهم، ترجیح دادم همین رشته را تا حد توانم ادامه دهم.
من ضمن تحصیل، کار هم کرده ام، از فروش سیمکارت بگیرید تا ساعت و دستبند و فلش و مموری و…
حتی فرم استخدام شرکتی که مدعی بود نماینده ی فروش بیمه ی ایران است را هم پر کردم، اما پس از اینکه برخورد های تحقیر و تمسخرآمیز مدیر آن جا را با نابینایان شاغل دیدم، از کار در آن جا منصرف شدم.
ضمناً از من به عنوان قاری برای مجالس رسمی هم دعوت می شود. این ها را گفتم تا بدانید من نخوابیده ام تا شغل اداری برایم پیدا شود.
مثالی که در مورد یک نابینای موفق زدید خیلی خوب بود، اما ما نباید نابینایان موفق را همچون پتک بر سر دیگر نابینایان بکوبیم، نباید همه را به صِرف نابینا بودن با یکدیگر مقایسه کنیم، ما باید شرایط روحی و روانی، جسمی، خانوادگی و کلی چیز دیگر را در نظر بگیریم و بعد اظهار نظر کنیم.
امیدوارم پاسخ های من قانع کننده و در عین حال ناراحت نکننده بوده باشد.
ضمناً برای شما هم آرزوی موفقیت می کنم.

درود مجدد. با تمام صحبت های شما. باز نظر من این است که یک فرد نابینا, زمانی که شرایط مالی و جسمی خود را میبیند, باید این را درک کند که در هر شهر و دانشگاهی نمیتواند به راحتی درس بخواند. پس باید تلاش کند تا در دانشگاه های مادر در دوره روزانه پذیرفته شود. با این کار مشکلات فرد نابینا در تحصیل, به نصف کاهش میابد. این کاری بود که خود من انجام دادم و بعد از گذراندن یک ترم نا موفق در رشته حقوق در دانشگاه آزاد خیلی زود فهمیدم که جایم آنجا نیست و برای قبولی در دانشگاه های تهران و اصفهان تلاش کردم. تلاشم نتیجه بخشید, با این که در دوران دبیرستان اصلا از نظر درسی قوی نبودم.

سلام بچه‌ها. پست خوبی بود. من خودم تو دانشگاه با لپتاپ جزوه تایپ می‌کردم و بچه‌ها هم از من جزوه می‌گرفتن. صندلی‌های ما هم مناسب نبود اما اگر لازم بود روی پام می‌ذاشتم و تایپ می‌کردم. حتی بعضی از امتحان‌های میان‌ترمم رو از استاد خواهش می‌کردم که فایل سؤالا رو برام تو فلش بیاره و منم سر کلاس با همون بچه‌ها جواب بدم. نمی‌دونید چه لذتی داشت. هم برای من و هم برای اساتید. یه راه دیگه هم برای نوشتن جزوات هست. یه گوشی اندرویدی، یه کیبورد بولوتوسی و برنامه گوگل داکس. عین لپتاپ می‌شه باهاش تایپ کرد. فقط یه استاد بود که اجازه ضبط نداد اونم تو آستینم جاساز کردم و حل شد. اینم بگم که دوستام غلط‌های املایی رو به من گوشزد می‌کردن و منم شدیداً استقبال می‌کردم.

درود بر شما، وقت به خیر. ممنون از اظهار نظرتون. کیبورد بلوتوثی رو که خودم دنبالش هستم شدید اما تا به حال موفق به تهیش نشدم، در مورد نوشتن جزوه هم باید یه حقیقتی رو بگم، اساتید ما خیلی خیلی خیلی تند تند جزوه میگن و اسامی و کلمات عربی اَجَق وَجَق هم وسط جزوه ها زیاد میگن که این کمی کار رو سخت می کنه، من چون هیکلم یه خرده درشت هست رو پا هامم نمی تونم بذارم خخخخخخخخخ.
اما خیلی دوست دارم پا به پای دانشجویان دیگه جزوه بنویسم.
اینم بگم که من تنها کسی هستم تو کلاس که تا به حال ۴ بار کنفرانس داده.
شاد باشید

سلام ببخشید دیر نظر می‏ذارم. این روزها کمی کسالت دارم. من دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه فردوسی تحصیل کردم. مشکلاتی که شما بهش اشاره کردید وجود داشت. اما به نظرم خیلیاش قابل حل است. به نظرم وقتی دانشجوی نابینا خودش رو از نظر علمی و اخلاقی اثبات کنه نگاه اساتید و همکلاسیا مثبت می‏شه. وقتی سر کلاس سوالات اساتید رو جواب بدیم دیگه برای اساتید این توهم پیش نمیاد که ما اگه در اتاق جدا امتحان بدیم تقلب می‏کنیم، چون خودمون رو اثبات کردیم. به نظر من داشتن دوست خوب می‏تونه خیلی از مشکلات رو حل کنه. من با وجود دوستان خوبم در دانشگاه فردوسی کوچکترین مشکلی نداشتم. برخورد اساتید هم از ترم ۳ باهام عالی شد. من از وضعیت سایر دانشگاهها اطلاع ندارم اما الان که در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل هستم، امکانات این دانشگاه رو واقعا خوب ارزیابی کردم. برخورد اساتید و دانشجوها هم کاملا طبیعی بود. با وجود این که در کلاس ما از ده نفر دانشجو، فقط من و جناب زمانی کارشناسی و ارشد در دانشگاه تهران نبودیم، اما خیلی زود با شرایط وفق شدیم و کمکم اساتید رو ما حساب باز کردند. مشکلات قطعا وجود داره. خیلی خیلی هم زیاده اما به نظرم اگه بتونیم تصویر خوبی از خودمون تو ذهن استاد و همکلاسی حک کنیم، حداقل بخشی از مشکلات قابل خل میشه. امیدوارم تمام نابینایان در تحصیل موفق باشند چون وجدانان تحصیل اونم در سطح خوب واقعا واسه ما خیلی سخته.

درودی گرم به خانم تقوی، از نخبه های مشهد. باید خدمتتون عرض کنم که توقع اساتید رشته ی عربی بسیار بسیار از نابینایان بالاست، به خاطر اینکه دانشجویانی همچون دکتر حیدریان که الآن استادمون هستن تو این رشته تحصیل کردن. من به شخصه بار ها سعی کردم خودم و توانایی هام رو به اثبات برسونم. با کنفرانس دادن، با همکاری با استاد در گرفتن امتحان قرائت و تجوید و ترجمه، با مشارکت در بحث های جنب درسی و… اما متأسفانه باز هم خیلی هاشون به من میگن تو کم کاری می کنی. من که آدم درس خونی نیستم اما تا جایی که تونستم سعیم رو کردم.
ان شاء الله بهبودی حاصل بشه خانم دکتر.
خیلی خوشحال شدم که این جا سر زدید.
شاد و پیروز باشید

دیدگاهتان را بنویسید