خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

چهارم مهر چقدر افسردهست

یه افسردگی خاصی دارم. همیشه از شولوغی ها خوشم میومده و الانم مشکلم دقیقا همینه. یعنی شهرک ما که همش شولوغ بود و همه تا دو سه روز پیش جیغ و ویق می کردند، الان دیگه با اومدن پاییز و مدرسه ها و دانشگاه ها، انگاری ساعت پنجو شش بعد از ظهر که میشه، تاریک که میشه، اذانو که میگن، کلا شهر خواب میره. مثل پایی که خواب رفته باشه، مغزم تس تس میکنه. شایدم وز وزه. نمیدونم دقیقا چیه. هر گروهی هم برم، هر جمعی هم باشم، واقعی یا مجازی، خواجو یا اسکایپ، ته دلم شور میزنه. شور پاییزو، شور خلوت بودن همه جا رو. انگار این پاییز، بی کس بودنمو بد‌جور توی سرم میکوبه. از همون بچگی این دلشوره ه بام بود. کمو زیاد میشد ولی بود. خصوصا زمستونا. می رفتم کز می کردم پای بخاری، و در حالی که به لذت بردن برادر هام از برنامه های تلویزیون می گوشیدم، با خودم توی این فکر بودم که چطور مردم دارند لذت می برند؟ چطور اینقدر خوش به حال همه هست؟ چرا خوش به حال من نیست؟ عصر ها، دقیقا همین ساعت ها، ی کم قبلترش. مثلا حدود ساعت پنج پنجو نیم توی مهرماه، توی محوطه ی مدرسه ابابصیر قدم می زدم و از دور، به فوتبال بازی کردن بچه های چشم‌دار توی چمن ها و شوت‌بازی بچه های بی‌چشم توی حوض بدون آب می گوشیدم و بازم می گفتم خوش به حال همه که چقدر دوست زیاد دارند و من نه. چرا من الان خونه پیش مامانم نیستم؟ محیط خوابگاهی، بد کوفتی بود. عصر ها، خصوصا پنجشنبه جمعه ها، خیلی دلگیر بود. سعی می کردم بین اون همه غریبه که از استان های مختلف توی یه خوابگاه دور هم جمع بودیم، سرمو با کارت بازی، منچ و مار‌پله و مشق و رادیو و تلویزیون و هرچی میشد گرم کنم اما فایده ای نداشت. ی غمی مثل یه رخت‌شور حریص، ته سینم چنگ میزد. اصلا هم چنگش کوک نبود. سر سیماش بد خراش هایی روی لوح خاطراتم ایجاد می کرد. خراش هایی که الان جاشون خیلی میسوزن. مثل تس تس پا، مثل وز وز مغز.

۵۵ دیدگاه دربارهٔ «چهارم مهر چقدر افسردهست»

سلاااااام مدیر فعااال محله دوست داشتنی
خوبید انشالله،؟؟؟ ای بابا پاییز همیشه پر غمه همیشه ناراحته نمیدونم چرا اما از اونجا که پاییزیم خودمم همچون پاییز گرفته ام
خداااایاااا! دل همه ی عزییزانم را الل خصوص گوشکنیای خوبم را شاد کن
خدایاااا! هیچ وقت غم را به دلشون راه نده همیشه خوب خوش خرم در کنار هم نگهشون دار به حق رب

پاییز عاشقشم فصل عاشقا فصل جشن رنگها، پادشاه فصلها، فصلی که شبهاش واسه ی شاعر بهترین شبهاست، در نهایتم یلدایی که مژده پشت سر گذاشتن غمهای طولانی و طلوع صبح امید رو میده.
وای صبح امید!
این که اسم آلبومم بود!
تبلیغ خودمو کردم!
خودمم که دختر پاییز و آبانم!

من حس خاصی به پاییز دارم هم ازش بدم میاد هم یه جورایی عاشقشم نه حالا که خوب فکر می کنم خیلی عاشقشم ولی بعضی اوقات بهم حس دلتنگی میده حس بیکسی وقتی یادم میاد که با شروع پاییز باید خوانواده را رها می کردم و به مدرسه یا همون جهنم شوریده می رفتم واقعا دلم از پاییز می گیره ولی من عاشق صدای خرد شدن برگ ها هستم عاشق این هستم که باد برگهای خشک را روی زمین این ور و اون ور کنه عاشق اینم که صدای پیچیدن باد در بین برگ خشک درختان را گوش بدم و هم زمان باد خنک پاییزی به صورتم بخوره

سلام آقا مجتبی
میگن علتش دوپامین خون هست
توی این فصل پاییز و زمستون میاد پایین
این حسو میده
من بیشتر توی بادهای پاییزی این حس بد سراغم میاد
تنهایی بیشتر وقتها فقط یک حس هست که وجود خارجی نداره.
شما هم تنها نیستی فقط احساس تنهایی می کنی
خونت نورگیرداره؟
پاییز فصل سیب چینی هست تو میانه
فصل اناره اینجا که الان زندگی میکنم
دوسش دارم
دلشوره هارو بریز دور
خوب باش

سلاااااآآآاااآآآاااآآآااآآآااآآآاااآآآاااآآآاااآآآم و درووود بر داش مجییی برییید کنااار که من این قد توی واتسآپ بودم که دیگه این پستای این جا رو ندیدم یادش بخیر وقتی عموووو چشمه مدیر گروه واتسآپی محله بود هر کی توی سایت گوش کن پست میزد فوری توی گروه لینکش منتشر میشد آره منم الآن یه کوچولو مث توهم یعنی میبینم که کوچه پسکوچه ها خلوت شده ساعت ۵ دیگه میشه شب و دیگه سر و صدایی نمیاد و غیره به هر حال مرسی از بابت این پست شبت خوش ایام به کام لزت ببر از زندگی چی ببخشید یعنی در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

مجتبی تو به روح اعتقاد داری؟
اخه چرا این کار رو با ما میکنی.
پسر یه کم از شادی بگو.یه کم از امید بگو.الکی خوش نمیخوام باشی.میخوام حالا که اینجایی خودت باشی.خودِ خودت.
غروب پاییزه دلم غم انگیزه که نشد زندگی.والا این چه وضعیه.وخی وخی عموجون خودتو جم جولی کو.
ارادت.

درود! خوب من اوایل مهر را برای آبلیمو دستی گرفتن و ربع پختن انتخاب میکنم… من امشب کارم شیره کشی گوجه بود و باید ساعت پانزده امروز عصر قابلمه آبگوجه را روی چهارپایه گاز بگذارم و تا نصفشب ربع بپزم و تا سال آینده از خوردن ربع دستپخت خودم لذت ببرم… مجتبی بفرما اینو بخور و بگو که چقدر لذت بردی!

سلام من اومدم!
میگم بچه ها مدیر الان نیستش شما ها بگید کامنتم امروز اینجا باشه تاریخ مصرف گذشته هستش آیا؟ چیه خوب این پست۴مهر بود امروز۵مهر شده سؤال پیش اومد واسهم دیگه! ای بابا!
دیشب نشد بیام اولا مهمون داشتیم دوما واقعیتش روانم کج و کوله بود راست و ریست هم نمی شد هرچی زور می زدم بیشتر وا می رفت این بود که ولش کردم بریزه چیز یعنی آخ باز سوزنم رفت روی شبکه جفنگ یکی ترمزم رو بکشه!
ببخش مدیر دست خودم نیست رسما از شفا گذشتهم.
پستت رو با گوشی رفتم خودم که دیشب ترجمه کامل کلمه داغون بودم این رو هم خوندم از بس راست بود زد به سرم رفتم در جهان آشنای گیجیه این ماه های اخیر و خدا به دادم رسید الان بیدارم باید بجنبم دیرم شد ولی پستت قشنگ بود و این رو بیخیال اون تصمیم نوشتن های بیشترت رو حسابی عشقه که کاش سرش بمونی اگر نمونی به جان خودم هر۳روز۱دفعه از اون پست های سر اینجا بیخ اونجا می فرستم داخل صف ویرایش مدیریتی هر کدومشون هم کمتر از۳۰صفحه نیست دیگه با خودت! شکلک جرأت کاذب و تهدید مدیر!
بچه ها من رفتم وصیت کنم چیزی خواستید داخل وصیتم لحاظ بشه بهم اطلاع بدید!
وووییی چه دراز شد ببخش مدیر حرفم گرفته بود به اولین جایی که رسیدم پست خودت بود این بود که این شد بچه ها من رفتم بی وصیت بمیرم کاری هم دارید به۱کسی بگید دیگه من که پریدم.
وسط پاییزِ داغون سوپر داغون که هرچی می خوام نگم نمیشه که حالم رو شدید تر از شدید گرفته، تو بهاری باشی مدیر و بهاری باشید همگی بچه ها!

مِقسی پریسای محله! ایول که هستی! خلاصهش که من می نویسم. چه دلت بخواد، چه نع! که میدونم همه دلمون میخواد هی واسه هم از حس هامون بنویسیم. راستی، اینجا بخش آموزشیشم فراموش نشده و حواسم به همه چی هست. پیریز و سورپیریز زیاد دارم واسه شما هم محلی ها، خصوصا که از جنس توی شیطون باشن!
راستی، توی وصیتت هرچی داری به من ببخش! خخخ

درود بر مدیر کبیر. به پاییز توهین نکنید که عشق منه هاااااااا. چیه اون تابستون گرم و چرت و پرت که فقط باید بخوابی زیر کولر و دو دقیقه هم که از خونه می زنی بیرون ۷ لیتر عرق می ریزی اههههههه.
پاییز رو با همه ی دلتنگی هاش، کم خوابی هاش، دلگیری هاش و… دوس دارم. امیدوارم شما هم هر چه زود تر حالتون بهتر شه. شاد باشید

میخوامت… پوریاستو املت هاش!
حالم بهتر از قبله! پذیراییمم دادم رنگ کنن داره بهتر میشه! پاییزم سعی می کنم دوست داشته باشم، با یک مشت برگ درخت توت که از کف حیاط قدیمیمون جمع می کنم، بو می کشم، و یواشکی همه که نگن ینجه خورک گرفته، مز مزه می کنم! پاییزه و مزه ی آب برگ نیم خیس درخت توت! عشق است پاییزی که حال آدمو خیلی خوب بد می کنه!

یعنی سعید، دیوونم کردی!
پاییز بهاریست که عاشق شده است!
بهتر از این نمیشد یکی ی همچین تصویری توی ذهنم بسازه. ی بهار عاشق، یعنی همه چی هست، درختا یخ نزدن ولی پریشونن. من برم بشینم فکر کنم بینم کی میتونم سنگینی این مصرع رو درک کنم!
لذت ببر از پاییز ولی زندگیت همیشه بهاری!

سلام
چشمها را باید شت جور دیگر باید دید
اخوان راس میگه پاییز پادشاه فصلها
من دختر پاییزم زاده پاییز
امااااااااااا پاییز ماه مهربونش، ماه مهرش همون که ازش کلی خاطره داشتم، عزیزمو ازم گرفت زردپوش با اومدنش سیاهپوشم کرد.
پس هم ئوسش دارم هم ازش خاطره خوبی ندارم
منم از تنهایی میترسم از اینکه ی روزی مجبور شم تنها زندگی کنم

سلام مجی
من قبلنا از پاییز و زمستون خیلی بدم میومد یعنی چون زمستون خیلی روزاش کوتاهه تا میخوای به خودت بجنبی روز تموم شده و با اون سرما باید بچپی تو خونه تا صبح بشه!
اصلا نمیشه یه قرار درست و حسابی گذاشت با کسی بریم بیرون ساعت ۶ دیگه همه جا تاریک میشه!
ولی امسال که داشتم تمام زندگیمو مرور میکردم دیدم هر وقت عاشق شدم پاییز بوده! امسال تصمیم گرفتم به پاییز و زمستون یه نگاه جدیدی داشته باشم ببینم چی میشه!
سعی کنم ازش لذت ببرم
ببینم میتونم عاشق بشم و لذت ببرم از زندگی خخخخخخخخخ
نتیجشو میام یه جا میگم
شاد باشی

دیدگاهتان را بنویسید