خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کمی منطقی فکر کنیم

دوستان عزیزم سلام.
میدونم حال روحی بعضی از شما خوب نیست و تحت تاثیر اتفاقات اخیر قرار گرفتید.
میدونم بعضی از شما از شادی در پوست خود نمیگنجید و رفتن حسینی، چشمه و پریسیما را بهترین اتفاق میدانید.
دسته ای دیگر هستند که بیتفاوت هستند و فرقی نداره کی باشه کی نباشه. آنها فقط میخواهند در سایت فعالیتی داشته باشند و از مطالب
استفاده کنند.
گروه اول فقط بخاطر دوست بودن با این سه عزیز (احساساتی) یا بخاطر اینکه فکر میکنند اگر امروز با اینا چنین رفتاری شد پس
ممکنه فردا هم با خودشان چنین رفتاری شود (منطقی) هستند.
گروه دوم فقط بخاطر دشمنی با این سه نفر و یا فقط محله قدیمی رو میخواهند (احساساتی) و یا اینکه نفعی از رفتنشان
خواهند‌برد(منطقی) هستند.
گروه سوم هم یا کسی رو زیاد نمیشناسند یا فضای مجازی رو آنقدر جدی نمیگیرند که حسی داشته باشند.

اول شهروز، دوست مجتبی و به تعبیر برخی دوستان دست راست مجتبی.
تاریخ ورود ۲۷ آبان ۹۲ با عنوان: اولین پست من.
اولین کامنت از طرف زهره.
کسی که خدمت کرد و انتظاری هم نداشت. بی مزد بودو منت هر خدمتی که کردم.
کسی که صادقانه اینطور میگه: راستی شما وقتی اولین پستتونو میذاشتید چه هحساسی داشتید؟ خداییش در یک ساعت چند بار بهش
سر زدید که ببینید کسی نظر گذاشته یا نه؟ نترسید خود منم وضعم بهتر از شما نیست. امشب اگر خوابم ببره خیلی خوبه.

چی شد که در پست: قدری با مجتبی در سوم مهر ۹۵. تلخ خداحافظی کرد و گفت: به هر حال شاید تا حالا امکان فعالیت برای من به
عنوان کاربر اینجا وجود داشت. ولی با اتفاقات یکی دو ساعت اخیر دیگه حتی فعالیت شخصی من هم اینجا به صلاح نیست.

مهرداد چشمه، کسی که یکی از مهربانترین عموهای سایت بود. تاریخ ورود ۲ بهمن ۹۲.
با (از این ده رمز عبور هرگز استفاده نکنید) وارد شد.
زحمت زیادی کشید گروه واتساپی راه انداخت که به گفته خودش قلبش براش میتپه.
حالا عموی سایت ناراحته.

بانو پریسیما. کسی که بیشتر ما قلبا دوستش داریم.
حاضر نبود دل کسی رو بشکنه و از دلشکسته ها دلجویی میکرد.
تاریخ ورود 17 شهریور 93. عنوان اولین پست: آخرش شاخ غول رو شکستم. بچه ها در مورد طراحی ی بازی کارتی نظر بدید.
یک خانم که سکوت کرد و چیزی نگفت.
سوالهای بسیاری هست که ازش بپرسیم.
چرا سکوت؟ آیا بعد از این چندسال باز غول استرس برگشت که دیگر خبری از پستات نیست؟
پستای آموزنده که یکی از بهتریناش کوتاه نویسیِ.
آموزگاری که دغدغه اش این بود که مبادا غلط بنویسیم.

ناگهان اتفاقاتی افتاد که بیشتر ما شوکه شدیم.
دوستان برای تفریح به اصفهان رفتند بعد که آمدند همه چیز تمام شد.

بیشتر ما مجتبی رو میشناسیم. کسی که سایت رو به وجود آورد تا با هم باشیم و به قول خودش لذت ببریم از زندگی.
ایجاد سایت و تلاش برای انتقال دانش به بقیه همنوعان جای قدردانی داره که به قول خودش همه کارا رو عشقی انجام داده.
دوستان من مجتبی هم مثل بقیه ما انسانه. عصبی میشه، قات میزنه، خوشحال میشه، میخنده، گریه میکنه، کار درست میکنه و اشتباه
هم میکنه.
مثل بقیه انسانها ممکنه در مواردی با آگاهی کامل نیت بد هم داشته باشه.
فرشته که نیست همه اش خوب باشه. شیطان هم نیست که همیشه بد باشه.

بذارید من نظر خودم رو از این واقعه بگم. از رو عصبانیت و احساسات کارهایی صورت گرفته که نبایست میگرفت.
دنبال مقصر گشتن فایده ای نداره.
این سه عزیز آنقدر بزرگوار هستند که نمیخوان سایت تعطیل بشه.
باهاش خاطره دارن.
من فکر میکنم اگر مجتبی در کمال آرامش بود اون کار رو نمیکرد و بهتر مدیریت میکرد.
من به قدر نشناسی مجتبی هم اعتقاد ندارم. شاید خودش قبول داره که کارش اشتباه بوده و عصبی شده.
یا غرور داره که نمیخواد از دوستانی که زحمت کشیدن عذر بخواد یا اینکه میگه حالا اتفاقیست که افتاده و گذشته.
یا اعتقاد داره که اشتباهش کمتر از اشتباه اونا نبوده و دلیلی برای عذرخواهی نمیبینه.
هرچه هست نباید با احساسات حرف زدن و خوشحال کردن دشمنان کار رو پیش ببریم.
دوستانی که نیت خیر دارید، با تحریم کردن سایت به چی خواهیم رسید؟
فکر نمیکنید با تحریم، به خودمان و مخصوصا دانشآموزان ضربه میزنیم؟
من کسی هستم که با این سه عزیز بیشتر در ارتباط بودم تا مجتبی.
اگر احساساتی بودم که حالا چهارتا بد به مجتبی میگفتم و از سایت میرفتم.
ولی واقعیت اینه که مجتبی هم مثل بقیه دوستان خیرخواه دلش برای دانش آموزان میسوزه. زحمت کشیده. با یه کار اشتباهی که کرده
زحماتشو نادیده نگیرید.
در آخر هم از بزرگان و عقلای سایت میخوام که تلاش کنند اوضاع درست بشه و از دوستان هم خواهش میکنم که سایت رو ترک
نکنند.

۳۵ دیدگاه دربارهٔ «کمی منطقی فکر کنیم»

سلاااااام واااااااااای دو روز نبودم سایته دوست داشتنیم چی شدههه
نننننن امکاان نداره دارم خواب میبینم اونم خواب بد
ننن بچهااا من اصلا نمیفهمم چیشده اما یادمه آقا مجتبی در پستش گفت فعلا تا ۲۳ مهر سه دوست سایتو مدیریت نمیکنن و برمیگردن واااای خدایااااا!!!!
اصلا شرایط مناسبی ندارم اما پستای اخیر بیشتر ناراحتم کرد بکل گیجم متوجه این همه شلمشوببا نمیشم. من فقط بخاطر دل خودم اومدم هم از مطالب مفید استفاده کنم هم در کنار یه جمع با صفا باشم شدیدا دلم لک میزد میدیدم از دور جمع رو که تصمیم گرفتم بیام تا عضو بشم. الآن شدید غمگینم بخاطره شرایطی ک پیش اومده
اولا نمیدونم واقعیت داره ک ناراحتی بین مدیران پیش اومده یا نه دوما اصلا این موضوع هم باشه هرچی باشه دوستن خودشون میدونن بین خودشونه ما حقه هیچ قضاوتی نداریم ک الآن سایتو اینطور این شکلی کنیم و اگه میخای بری هر فکری میکنید خب برید چرا اینطور با حرفاتون با کنایه یا هر طوری قلب بیچارها رو آتیش میزنید
من شدیدا متاسف شدم انشالله محله دوست داشتنی مجدد مثه قبل بشه
هیچ کدوم از مدیرا رو بخوبی نمیشناسم ولی اینقد میدونم ک زحماتشون کم نیست ما فقط میتونیم آرامش محله رو بهم نزنیم حد اقل بزاریم آرامش برقرار باشه کمک نمیکنیم براشون حد اقل بدتر نکنیم واااااااااای کامنتم چیشد فراتر از پست شد ولی حرفام موند خخخخ
تو رو خدا بیایید کنار هم باشید ن مقابل هم.
در آخر شدید التماس دعا ازتون دارم دارم تصمیمی میگیرم ک اگه هرچی بشه توی زندگیم تاثیر داره دعا کنید خوب باشه. فدااااای مهربونیاتون.

سلام بهاره خانم. مقصر شما هستید. اگه نمیرفتید اینطور نمیشد. خخخخ
چیزی نشده دوستان نامهربون شدن باهم دعوا کردن. بیدار بشید که خواب ساعت هشت اصلا خوب نیست.
مجتبی هم خواب میبینه.
ناراحت نباشید خواهر من درست میشه.
واقعیت داره اما هیچکسی حق قضاوت نداره چون صلاحیت‌شو نداره.
منم امیدوارم درست بشه. انشا‌الله که تصمیمتون به حق هست و موفق هم خواهید شد.

آقای اسدی من در عرض این چن سال رفتارهایی دیدم که این یکی بیشتر دل منو شکست .
شما بودید یا نبودید رو نمیدونم توهین شنیدم تهمت شنیدم ولی گفتم مهم نیست . چون اون اشخاص ی کاربر بودن و شناختی از من نداشتن . منو به دید دشمن میدیدند . اگر حتی یکبار با من تلفنی حرف میزدند مسلما میفهمیدند اشتباه کردند .
اما مجتبی چطور تونست با بهترین یاوراش این کارو بکنه . ای کاش ی جنگ زرگری نمایشی راه مینداخت و ی عده که همیشه در چنین پست هایی آماده هستن اونا میدومدن و اوضاع رو متشنج میکردند و اونوقت مجتبی میگفت که خرد جمعی میگه شما برید .
آقای اسدی ما چطور میتونیم الگوی خوبی برای دانش آموزا باشیم ؟؟با پشت پا زدن به رفاقت ها؟

سلام پدر. خدا نکنه دل شما شکسته بشه.
بودن یا نبودن من مهم نیست مهم اینه که بر توهین کننده لعنت.
من که باهاتون نحرفیدم ولی اینطور که خانمهای دیگه میگن شما در حرف زدن باهاشون خیلی جدی هستید و با ادب حرف میزنید. اشتباه کردند.
این که چرا مجتبی چنین کاری کرد به چه کمک خواهد کرد؟
تلاش کنیم دل دوستان رو به دست بیاریم.
خرد جمعی میگه که آنها بمانند.
ما با صبر و حوصله میتونیم الگوی خوبی باشیم.
ما با بیشتر متشنج نکردن اوضاع با حرف‌هامون میتونیم الگوی خوبی باشیم.
ما میتونیم اگر کار اشتباهی رو از یکی دیدیم باهاش در کمال آرامش حرف بزنیم و نظرمون رو بگیم.
ای پدر ما! ای معلم بزرگ، شما بهتر از ما میدانید که ما نباید با لحن تند و بد حرف حق رو بگیم.
بهتره اگر قراره قضاوتی کنیم با آگاهی کامل باشه.
در آخر هم باید بگم که ما با یاد دادن صبر به دانش آموزان میتونیم بهترین الگو براشون باشیم.

راستی شرمندم آقا اسدی کامنتم هم طول کشید هم همه حرفارو اینجا گفتم واقعا نمیرسم همه جا ککامنت بدم نزدیکتر بود و مربوط میشد. ممنون از پست اگه بد حرف زدمم پوزش میخام شرایط مناسب نیست فقط تونستم بنویسم. بازم سپاس.

راسیاتش منم همینطور فک میکنم. میگم خود خادمی الان از همه ناراحت تره. از پستای پشت کله همی که زده این چن روز پیداس که داره سعی میکنه ناراحتیشا پشتشون پنهون کنه. نمیدونم من که اینطور حس میکنم. حتی اون کامنتی که در جواب بلوردی داد به نظرم بشدت تحت فشار عصبی بوده.
منم فک میکنم باید مدیریت کرد این قضیه رو. باید یه بزرگتر، کسی که هر دو طرف دوسش دارن و براش احترام قائلن مثل خانوم کاظمیان بیان وسط و این جماعتا به سرانجام برسونن.
از اون طرفم خب به این سه تا دوستمون خیلی ظلم شده! نمیدونم اگه به جای اونا بودم آیا برمیگشتم یا نه؟ من که هنوز جرأت نکردم بهشون زنگ بزنم. نمیدونم چی باید بگم! آخه مهمونمون بودن! چی دارم بگم؟ جز اظهار شرمندگی!!!

راسیاتش من آخرش نفهمیدم این لیلی کیه؟ خخخ
سلام عمه. اون کامنتی که داد نشون داد که خیلی قاتیه خخخ.
باید اول قبل از اینکه پست زده بشه مدیریت میشد. نان ریخته به جوب رو نمیشه برگردوند چون دیگه به درد خوردن نمیخوره.
جرأت کن تو میتونی. شاید برمیگشتی. چی میخوای بگی؟ ها؟ میخوای چهارتا بد بگو دلت خنک شه خخخ!
مهمان حبیب خداست. اونا دلشون بزرگه به دل نمیگیرند و بر خواهند گشت انشا‌الله

سلام ای داد و بیداد باز چی شده من که هنوز دقیقاً نمیدانم چه اتفاقی به وقوع پیوسته که چنین عرش و فرش را به لرزه در آورده ولی همین قدر میدانم که واقعاً جای تاسفست که ما نابینایان انقدر از توانا بودن خودمان داد سخن میدهیم اما در خصوص اداره یک سایت با بروز کوچکترین مشکل ناراحت میشویم قهر میکنیم یک دیگر را به باد انتقاد میگیریم و از این قبیل کارها به راستی که جای تعجبست که انسان نمیتواند بفهمد که باید قسم حضرت عباس را باور کند یا ددُم خروس …وقتی که چند نفر یا یک گروه یک هدف مشترک دارند نباید به خاطر مسائل جزئی با یک دیگر در بیفتند….خلاصه دوستان بیایید ما باشیم نه من ….

سلام کاکو.
شما هم باید از گوشه نشینی در بیایید و تشریف بیارید وسط تا کار درست بشه.
این کارا نابینا بینا نداره ایرانی غیر ایرانی داره خخخ.
منم متاسفم. امیدوارم درست بشه. من هر دوتاشو باور میکنم. مخلص

آن یکی آمد در یاری بزد

گفت یارش کیستی ای معتمد

گفت من گفتش برو هنگام نیست

بر چنین خوانی مقام خام نیست

خام را جز آتش هجر و فراق

کی پزد کی وا رهاند از نفاق

رفت آن مسکین و سالی در سفر

در فراق دوست سوزید از شرر

پخته گشت آن سوخته پس باز گشت

باز گرد خانهٔ همباز گشت

حلقه زد بر در بصد ترس و ادب

تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب

بانگ زد یارش که بر در کیست آن

گفت بر در هم توی ای دلستان

گفت اکنون چون منی ای من در آ

نیست گنجایی دو من را در سرا.

درود! وقتی همه ی این پستها توسط مجتبی تإیید میشود جای هیچ حرفی باقی نمیماند… اینجا افراد احساساتی زیادند و با احساسی حرف زدن باعث میشوند بعضی از دیگران هم احساساتی شوند و حرفهایی که نباید را بزنند… من همیشه دوستان را به صبوری تشویق میکنم… به نظر من مجتبی اشتباه نکرده و به کسی هم توهین نکرده و از روی احساسات هم تصمیم نگرفته است… مجتبی بچه نیست که بخواهد به این احساساتی حرف زدنها پاسخی دهد… در کل بهتر است که دوستان صبور باشند و اینقدر احساساتی نشوند و احساسی حرف نزنند و تا تاریخی که مجتبی مشخص کرده صبر کنند…!

سلام امروز پست اقای اگاهی را دیدم مجبور شدم ۱۶۹ کامنت پست مجتبی را خواندم باتوجه به کامنت های شاهدان داستان در اصفهان به نظر میرسد حق با سه نفر تیم مدیریت است مجتبی در پست انتخابات این هدف را اگر دنبال میکرده به طور محترمانه با فشار بعضی کاربران به هدفش نرسید حالا به هر شکلی بد یا خوب تصمیمش را عملیاتی کرده است و اتفاقی که نباید می افتاد افتاده است حالا به نظر حقیر سعی نکنید أتش را زیر خاکستر پنهان کنید مدتی کوتاه جریان را نادیده بگیرید اجازه بدهید هر تصمیمی را مجتبی با سه عزیز دور از هرگونه فشاری بگیرند تا أینده بهتری داشته باشیم دست کم اگر هم قصد أشتی دادن عزیزان را دارید پس از مدتی بعد از کاهش التحاب اقدام کنید

سلام
مگما یا ن خنگم یا همون من خنگم چون انگار همه فهمیدن واقعا چی شده غیر از من
آقای اسدی من هر چی با عقل ناقصم میفکرم میبینم مسئله اونقدر هم حاد نیست ینی مجتبی در کل پیشنهادش بد نبوده که یهویی بچها بهشون برخورده و اوضاع همچینی شده
بعدم آخه اینا بچه نیستن که بخاطر چنین تصمیمی هماهنگ کنار بکشن واسه همین فکر میکنم حتما یه مسئله خیلی مهم و جدی وجود داره که ماها ازش بیخبریم و اون مسئله باعث این اتفاقاته
اما من یاد گرفتم دیگه ندیده نشناخته الکی قضاوت نکنم خخخ خخ توی این هیر و ویر متوجه شدم مجتبی بلند نطرتر و متشخصتر از اونی هست که تا حالا فکر میکردم خخخ آخه من قبلا فکر میکردم مجتبی هیولااااااس حالا دیدم نه خیلی هم بچه خوبیه

سلام. دور از جون. گزینه سه. شما باهوش و استادید.
نگران نباشید منم نفهمیدم چی شده.
شما با عقل کاملتون درست فکر کردید ولی اونا مشکلشون با مجتبی سر پیشنهاد نیست سر نحوه رفتارشه که منم چیز زیادی نمیدونم.
فکر کنم که دوستان مسئله رو این میبینند که نمیبایست چنین رفتاری باهاشون بشه.
ضربتی عمل کرده اینطور که فهمیدم.
مجتبی هیولا میست اژدهاست.میبینم که شروع کرده به کامنت پاک کردن خخخ. کامنت میخوره اونم بدجور. الآن بعد از پست حسین به پست منم سر میزنه و میفرسته رو هوا
شروین رو سر بریده و خونشو خورده. من میترسم.

سلام.
من تو پست آقای آگاهی هنوز ادامه کامنتای سوم مهر را نخوانده بودم وراستش تا اونجائی که من پست را دنبال کرده بودم هنوز آقای شهروز حسینی کامنتی نگذاشته بود.
واقعا هیفه
هیف
به خدا اینجوری که من فهمیدم همش سوتفاهمه.
حقم با همست.یعنی هم با آقای خادمی و هم با دوستانی که رفتند.
نکنید بچه‌ها نکنید
بشینید به خاطر خدا مشکلو حل کنید
واقعا دلم می‌سوزه

درووود. راااستی پس چرا من نمیتونم خودمو جزو هیچ کدوم از دسته هایی که گفتی قرار بدم.
اصلاً تو کف من یکی نمیره که اینا بخوان با هم اینجوری که میگند به هم زده باشند و بینشون اختلافی پیش اومده باشه.
گفتم یا دوستان میخوان غیبی فعال باشند و این جزو سیاست گذاریهای جدید محله هست و یا هم چیز دیگه ای هست که من نمیدونم.
یعنی میخوام بگم هر چیزی غیر از اینی که شماها میگین رو من تصور میکنم و واس همینم هیچ قضاوتی ندارم.
من نسبت به نتیجه ی این فرایند خوشبینم و یا بهتره که بگم بدبین نیستم.
بدونیم و بدونین و بدونند که اگه دوستان حتی گوشت هم رو بخورند, استخون هم رو بیابون نمیندازند پس در نتیجه اینا در نهایت با هم آشتی میکنند در صورتی که این اتفاقات واقعاً افتاده باشه.
یعنی حتی در بدترین شرایط هم نتیجه خوبه و نتیجه همون آشتی کنون دوستان هست و دوستیه محکمتر.
پس من تحت تأثی هیچ جَوی قرار نمیگیرم و میگم آخر ماجرا رو باید ببینیم که من بد نمیبینمش.
از رفتن هر کسی هم که بره واقعاً ناراحت میشم و از اومدن دوستان و بودن صلحو صفا بینشون هم خوشحال میشم به بهترین شکل ممکنش.
ولی واس کسی هم تصمیم نمیگیرم و داشتن حق انتخاب رو هم از هیچ کسی سلب نمیکنم.
رضایتی که توش نارضایتیه دیگران باشه که به درد نمیخوره. یعنی من راضی باشم و خوشحال باشم به قیمت ناراحتی و نارضایتیه دیگران.
البته خداییش قصدم این نیست بگم دوستان تحریک احساسات کردند ولی خب شاید چیزی هست که قرار نیست ما بدوونیم و نباید هم بدونیم. یعنی دونستنش به صلاح ما و صلاح محله نیست.
اینو هم بگم اینا نظرات شخصی ممند و انتشارشون لزوماً به معنی ومفهوم درست بودنشون هم نیست. شاید من هم مانند هر انسان دیگه ای اشتباه کرده باشم.

سلام علی. بخاطر اینکه تو در گروه چهارم قرار داری که هنوز تعریف نشده.
آفرین که قضاوت نمیکنی.
کار خوبی میکنی که خوشبینی.
منم امیدوارم. ای کاش شهروز بود برا این جمله ات: اینو هم بگم اینا نظرات شخصی ممند و انتشارشون لزوماً به معنی ومفهوم درست بودنشون هم نیست. خخخ

سلام و درود بر آقا کامبیز عزیز والا نمیدونم چی بگم دوری از این سه عزیز خیلی سخته عمو که من فعلاً خدا رو شکر در گروه واتسآپی محله صداش رو میشنوم و میدونم چه قد مهربونه و چه قد این مرد خلوص نیت داره و داشت که فعلاً گروه واتسآپی محله رو داره هدایت و مدیریت میکنه پریسیما خانم که اتفاقاً چه کار زیبایی میکرد که ناشناس غلطام رو بهم میگفت و من هم سعی میکردم که بهترش کنم شهروز که هیچ وقت یادم نمیره اون پستای خلاقانه رو مینوشت با خودش در مورد ظرف شستن حرف میزد آقای مسؤول را منتشر کرد به ما آموزش پیانو داد در پست های آخرش در مورد زندگی مشترک در قالب داستانک چیز یاد داد هیچ وقت شب نشینیها رو یادم نمیره که چه قد زیبا سخن میگفت یادش بخیر یعنی چرا چرا چرا و چرا این طور شد ما که یه محله خوب داشتیم من هنوز هم توی هنگم که چی شد که این طوری شد نمیدونم حتی بعد از اون ماجرا دیگه دل و دماغ واسه گذاشتن ادامه پستام هم ندارم نمیدونم چرا این طوری شد خدا کنه فقط خدا کنه بازم شهروز جون صدات رو توی اون گروهی که منم عضوش هستم بازم بشنوم چون که بعد از این ماجرا اون جا هم دیگه من خبری از شهروز ندارم آه پریسیما که مث یه خواهر بزرگتر کلی من رو در انتشار پستام کمک کرد به هر حال این سه عزیز هر جا که هستن موفق باشن نمیدونم چرا ما آدما به راحتی دل هم دیگه رو میشکنیم و ککمون هم نمیگزه نمیدونم ……
شبت آقا کامبیز خوش

درود
آخیش بالاخره وارد شدم ! برید کنار ببینم ، اینجا چه خبره ؟ چه اتفاقی داره میافته ؟ دیشب پست حسین را خواندم .کمی با حسین آشنا هستم اما با کامبیز اصلا آشنا نیستم ولی توضیحاتی دادند که بعله کمی موضوع شفاف شد .قطعا در اولین فرصت باید پست مقصود و منظور را که نمی دانم کدام پست است را بخوانم و بعد بدانم .اما قبل از این جریانات و خواندن ها ، من بزرگتر هستم بعد از آنهائی که شما گفتید و نام بردید اما اصلا بزرگی به سن نیست و شک نکنید .همین مجتبی با بزرگی و توان ذاتی مدیریت توانسته این فضا را با هزاران آزمون وخطا برپا و حفظش کند و البته بدون همکاری شما عزیزان برایش امکان نداشته ، شهروز ، سعید ، و افرادی که قبلا بودند و رفته اند ، عمو حسین و … که هستند و مانند من فعالیت دارند البته بیشتر از من . شرط اصلی شکل گیری وجود احساسات بود و نقطع قوت محله هم همین هست اما با گسترده شدن محله قطعا حفظ دوستی ها و احساسات نباید مانع از مدیریت مناسب باشد و اختلاف نظرها هم هست و باید مدیریت شود .بنا به بیان رهگذر خانم و نظرم هم بیشتر در دسته بندی ها با بی ادعا همراه می باشد و خطری را احساس نمی کنم و نباید خطری هم وجود داشته باشد و به دنبال شکست یا خوشحال نمودن دشمنان فرضی نباشید و با افتخار تمام به حفظ محله و تلاش و مساعی برای حل اختلافات باشید .قطعا شما و من نباید سخت دل باشیم و وقتی می بینم که بابا بزرگ خوبمان رععععد اینگونه عکس العمل نشان داده باور نمی کنم و باید بیشتر بخوانم تا بفهمم .اگر خواندم که عمو چشمه عزیز و پری سیما مهربان از این محله رفته اند اصلا نمی پذیرم و تصورم این است که این مطالب غلط نوشته شده است ! و تصورم هم نمی تواند بر قبول آن باشد که برادرم هم سن و سالی از آن گذشته و هم عملکرد مثبت داشته اند هر چند که در جریان انتخابش به عنوان روابط عمومی به دلیل کمتر حاضر بودنم در محله نتوانستم بفهمم که چرا کامنت نداشتند به صورت صریح و انتخاب شدند ولی بخاطر انتخابش خوشحال شدم و باید این خوشحالی را با وجود هر نوع سختی وفشار حفظ کند و پری سیما گرامی هم همینطور هر چند که امکان داشته باشد که بخاطر سوء نظرها ادامه فعالیت برای عمو سخت و متعاقبش برای این خواهرمان شده باشد ولی من معتقدم چنین اموری که در کوتاه مدت اتفاق افتاده به سادگی حل وفصل خواهد شد و مقصر کسی نیست و تنها احساسات هستند که در کنار غرور مسائل را به وجود می آورند .آنقدر مطالب روانشناسی در این محله خواندم که من هم جز هیچ کدام از دسته های کامبیز نباشم و در عین خوشحال بودن از انتشار مطالب مسائل را به حوزه خودشان وارد نمایم و اگر نظری دارم بنویسم و همواره آنچه خدا خواهد همان می شود .اما در این میان نباید غافل از رفتارهای خود و اعتماد و سلب مسئولیت ها و ناخشنودی ها بواسطه تصور زیاد دانستن ها و سرعتگرفتن هایمان شویم و در برابر هر پیشرفت و ایجاد مانع قطعا خسارت ها را شاهد خواهیم بود اما مهم استمرار و استحکام وادامه و طی طریق و عبور از این موانع است که به اقتدار و حقانیت و توان ما می افزاید به شرط اینکه تصنعی و ساختگی نباشد .من به سهم خودم از این همه ابراز محبت دوستان سپاسگزارم و خواستار صبر و شکیبائی و ارائه راهکار مناسب به جای نگرانی هستم و با شفافیت موضوع و پیگیری مناسب قطعا به ساحل آرامش خواهیم رسید .زیاد شد ، حالا برم ببینم چی دستگیرم می شود .بای .

سلام کامی. خب تا حدی در مورد این مسائل با هم حرف زدیم.
اما من اینجا میخوام تصمیمی که گرفتمو خیلی رک بنویسم، امیدوارم اونایی که باید بخونن قبل از حذف شدنش بخونن.
من در مورد بی ثباتی مجتبی میتونم به راحتی حرفای شهروز رو درک کنم و به راحتی میتونم به این نتیجه برسم که این مسخره بازیها در گوش کن هرگز تمومی نخواهد داشت.
با اینکه خیلی اینجا رو دوست دارم و خیلی چیزها از اینجا یاد گرفتم، ولی مطمئنا تا تغییر اساسی ای اینجا به وجود نیاد و این دیکتاتوری مزخرف از بین نره از این به بعد هرگز ازم پست و کامنتی نخواهید دید.
مجتبی، تو همین الان گند زدی تو سایت کوری موریت نه اون موقعی که اونجا نوشته بودی. واقعنم که گند زدی بهش رفت. متأسفم که اینطور مجبورم بنویسم. ولی سایت که قحدی نیومده! منی که میخوام تلاش کنم مفید باشم هر جای دیگه ای هم میتونم تلاشمو بکنم.
همگی موفق باشید.

سلام مسعود.
فکر نکنم حذف بشه. ببین مسعود جان یه سایت هست پر از مطالب مفید. همه ازش استفاده میکنیم و بهش اضافه هم میکنیم.
با رفتن کار درست نمیشه. به فکر دانش آموزان باشیم.
میگم صبر کنیم آینده همه چیز درست میشه.
عجله نکن مسعود. به قول خودت چاااکریییم.

سید احمد صابری می‌گه:

سه شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۴ در ۱۷:۰۰

پاسخی مِعر گونه برای مدیر
سلامم به تو ای مدیر جوان
که هستی همیشه برایم نهان
تو هر چند وقت یکبار نق می زنی
شَوی لوس و آیی به دیدار باز
نویسی تو جان کلام را به طنز
و یا می نویسی کلامی به طعن
بیا و ز رفتن تو از گوشکن
نگو و زین پس تو حرف گوش کن
تو دانسته ای ما همه جملگی
بداریم دوستت بی هیچ منتی
بیا و تو بر ساکنین محل
ترحم نما و دلت نرم کن
اگر خواستی روزی زین جا روی
بِبَر با خودت جمله ساکنین

درود
مسعود جان ، مسعود این کامنت بالائی از کیه ؟ چی شده ؟ تعصبت کجا رفته ؟ به خدا وقت ندارم و هنوز نتونستم بخوانم اول برق اذیت کرد و بعد هم حوصله نگذاشت .اما گند دیگه چیه ؟ من می دانم از همه ما بیشتر تو گوش کنی هستی ، شهروز هر چی گفته بگذار خودش باشه او حق داره ولی تو هم حق داری و بیا و حرف خودت را بزن . ببین راحت بگم من هم در برخی از مواضع با دوستان هم محله ای دچار اختلاف شدم و مجتبی هم به صراحت از مدیران و افراد دیگر حمایت کرد و هرچه گفتیم که بابا این سراب هستش گوش نکرد و هی گفت کنار گود نشستی و می گید لنگش کن ! خب چی شد نتیجه اش تند روی بعضی بود و علی رغم اصرار ما بد انگاشته شد و آن شد که شد .الان هم در پست حسین به صراحت نوشته بود که کسی را سلب مسئولیت نکرده و به کسی هم نگفته برو و گویا یک کار انجام شده را مجتبی مواجه شده که باز هم نمی دانم چه کار بوده و موضعش مطابق گذشته است و کمی تنهائی گویا عملکردش را تند نموده است .شما و سایر بچه ها حوصله کنید .اگر بتوانم دوست دارم در skype ببینمت .اما درخواست گوش کنی ماندت را دارم .شما جوان های خلاق و پرانرژی هستید که تا الان مجتبی را تنها نگذاشته اید و مجتبی هم به شما اعتماد کرد پس تلاش کنید تا این اعتماد بیشتر و تقویت شود تا ضعیف .

اگر دنبال کسی میگردید که بگه غلط کردم و اتفاقات اخیر رو گردن بگیره خب من این کار رو میکنم.

حالا اگه بناست قضاوت و رفتار ما چهار نفر دست مایه ای برای قضاوت و رفتارتون باشه و اگه موندن و رفتن تون به موندن و رفتن هر کدوم از ما چهار نفر وابستهست، معطل چیزی نمونید!
اگه دنبال انصاف میگردید و حقیقت، همه ما چهار نفر حرفامون رو چندین بار تا حالا زدیم!
اگه دروغ گفتیم یا صداقت داشتیم، مطمئن باشید حرفمون رو عوض نمیکنیم!
ولی من اگه جای شما بودم، کار دعوا رو به خود طرفین دعوا میسپردم!
قضاوت و رفتارم و رفتن و موندنم هم به قضاوت، رفتار موندن یا رفتن طرفین دعوا وابسته نبود!
اینه که از نظر من یکی یعنی درک متقابل!
وگرنه وقتی چند نفر بدون دلیل مشخصی قهر میکنن، بعدشم رفتن اون دور نشستن و دیگرانی میان هی میگن چرا ال شد و چرا بل شد؟ نه این که واقعا این طوری باشه، ولی این طوری به نظر میاد که اولا حتما و الزاما حق با اونهایی هست که قهر کردن و دوما همونها هستن که دارن جریان رو از دور هدایت میکنن!
پس لا اقل به جای این که یک طرفه به قاضی برید و راضی برگردید، صرفا ما رو نصیحت نکنید!
شاید اون سه نفر هم به نصیحت افرادی با حسن نیت احتیاج داشته باشن!
اون بعضیام که حرفهای صد تا یه قاز رو تحت عنوان تحلیل و مثلا طرفداری از مجتبی به خوردمون میدن، میخوام بهشون بگم که قربون شکلت! جو طوری هست که شما دیگه خرابتر از اینش نمیتونی بکنی!
اگه من قول بدم اوضاع آخرش همون جوری میشه که تو میخوای میشه زبون به دهن بگیری و هم خودت یه نفسی بکشی هم بذاری بقیه یه چرتی بزنن؟!

دیدگاهتان را بنویسید