خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

چندتا خاطره ی خوشمزه و شاید آموزنده از چند روز اخیر من!!!!

سلام سلااام سلااام.
امیدوارم هرجا هستین در سلامتی کامل به سر ببرین و دلهاتون خوش و روح و روانتون شاااادِ شاااد باشه.
کلا مینویسم ببینم آخرش چی پیش میاد.
این چند وقت مدام تو ذهنم میچرخید که یه پست بزنم ولی جور نمیشد.
تا امروز که خییلییی خاطره ی عجیبی داخل پرانتز از نظر خودم!؛ واسم پیش اومد.
از آموزش دانشگاه داشتم میومدم بیرون که یه خانمی در جواب آقایی که بهش میگفت ایشون رو راهنمایی کنید گفت: نمیتونه که از پله بره پایین که!!!!!
واویلاااا واویلااا!!!
خخخخخ!
یعنی نمیدونستم بخندم یا گریه کنم! از اونجایی که همیشه در برخورد با چنین شخصیتهایی صبوری به خرج میدم: در حال غش زدن از خنده گفتم پس چطوری اومدم بالا!؟؟ البته واقعا خندم گرفته بودااا! ولی مثل وقتی که دستت بشکنه گرم باشی دو ساعت بعدش دردشو احساس کنی همین شکلی شدم، ناراحت نیستم که چرا به من گفت! ناراحتم از اینکه تو خواب هم نمیدیدم تو شهر به این بزرگی! با وجود پیشرفت تکنولوژی و حضور بسیاری از همنوعانم در شهر اصفهان و به خصوص تو دانشگاه که باید دید دانشجوها خیلی وسیعتر باشه، چنین اتفاقی افتاد. ولی خدایی خیلی با مزه بودا! فکر کرده بود حتما من رو بغل کردن اوردن بالاااااا! هاهاهاهاها!
خلاصه گفت میخواین راهنماییتون کنم منم گفتم ممنونم.! یعنی هر طور دوست داری! خخخ. فکر کنم پایین رفتن من از پله ها رو به نظاره ایستاد!
دیروز هم 5 دادم به تاکسی! اول دو هزار باقی مانده رو برگردوند، آخر سر که خواستم پیاده بشم پونصد تومان دیگه داد گفت بیا این پونصد تومنا هم بِسون خخخخخ. منم گفتم مگه سه نشد. گفت چرا! گفتم ممنون مثل همه واسم حساب کنید.
بعد اینکه خواهرم دیروز رفت کربلا. پیاده! خیلی دلم میخواست برم ولی ….
دو سه روز پیش هم نشستم تو اتوبوس دو تکه از عصام داخل هم گیر کرده بسته نمیشه، منم حالت عمود با دستم نگهش داشتم کنار پام. البته تا همون حدود که بسته میشد رو بستم. بعد یه پیرزنه گفت پاد درد میکونِد!؟ گفتم نه چطور؟ گفت دیدم چوب دستت گرفتی! خخخخخ.
راستی واسه اولین بار که رفتم دستشویی دانشگاه خیلی واسم سخت بود. عصامو پارک کردم کنار یکی از دستشوییها! رفتم داخل، اصلا نمیدونستم چی به کجاست خخخخخخ. آقا ولی یه ایده ای به ذهنم رسید که بهتر از اینه که دست بزنیم به در و دیوار هرچند لمسمون ماهرانه و سریع باشه، ولی آخرش میکروب پیکروب داره. میشه نوک کفشمون رو بذاریم داخل کاسه ی دستشویی، وقتی قسمت فاضلاب رو تشخیص دادیم، جهت رو تشخیص بدیم! فقط دعوام نکنیدا! خب چیکاااار کنیم پس؟ حد اقل اینه که واسه پیدا کردن شیلنگ فقط یه سمتو میگردیم راستی در حد امکان از یه انگشت استفاده کنید تا اول شیر آب رو پیدا کنید بعد بقیه مراحل رو با هر چندتا انگشت که خواستین ادامه بدین. انگشت به مقدار لازم،!!!!!
هاهاهاههاها البته اگه دستتون به لوله ی سیفون هم خورد تشخیص خوبی میتونه باشه.
تازه من مونده بودم که وقتی از دستشویی میام بیرون و عصا رو میگیرم تا برم قسمتی که واسه دست شستن هست، عصا رو چطوری بشورم؟ مصیبتی داریما! آخه یه جا نیستن که برم دستامو بشورم بعد بیام عصا رو بردارم! هیچی دیگه دستامو شستم ولی عصا رو نشستم.
یعنی خب شاید هم حساسیت زیادی هم خوب نیست البته در این مورد یه کم اذیتم مثلا حس میکنم اگه کسی ببینه چه فکری در مورد ما میکنه؟ وگرنه … هیچی دیگه این قضیه هم تموم.
اون هفته قهرمان کشوری گلبال داشتیم که اصفهان سوم شد.
دینگ دینگ دونگ، به پایان از این بخش خبری رسیدیم؛ کاشکی نمیرسیدیم؛ تو راه بودیم خوش بودیم. سوار لاکپشت بودیم.
خخخخخخخ.
کلا دلم تنگ شده بود واسه پست زدن.
شما خوبین خوشین؟ سلامتین؟ چیکارا میکنید؟ خیشا قومتون خوبن؟ آ بچادون چیتو؟ ِِ بِچِ نداریند؟ خب نَنِ آقادون خُبَند؟
راستی واسه مامان من خیلی خیلی دعا کنید خیلی وقت بود و هست که سرگیجه های بدی داره و کلا خیلی سرحال نیست. البته خدا رو شکر الآن خیلی بهتره.
نه بابا خسته نشدم از حرف زدن، خخخخ. ولی به شماها رحم میکنم.
شاااد باشین و شادی رو به دیگران هم هدیه بدین
وییییییژژژژژ

یادمان باشد :
در زندگى باید در
جستجوى * راه * باشیم
نه همراه

۶۹ دیدگاه دربارهٔ «چندتا خاطره ی خوشمزه و شاید آموزنده از چند روز اخیر من!!!!»

کلا ببین ها یا از اون ور بوم میفتن یا ازین ور. من خودم در چندین باری که نبینک و نبین دیدم مداوم فراموش میکردم که اونا نمیبینند . به خاطر سهل انگاری من کله ی پسر بوم خورد به ی درختی که نمیدونم چرا صاف نرفته بود بالا . نه اینکه من کوتاه تر از اون نبین رشید بودم رد شدم ولی پیشونی نبین محکم خورد به تنه درخت ذلیل شده. کلا همش فک میکنم که نبین ها زیر زیری میبینند ههههه

oooo خخخ. درخت ذلیل شده!
و اینکه من تحت هیچ شرایطی به خصوص در مکانهای عمومی و خیابون وقتی یه نفر بینا همراهیم میکنه عصامو نمیبندم که اگه هم افتادم و به مانعی برخوردم، خودم مقصر باشم نه از دیگران انتظار داشته باشم

اینکه گفتم درخت ذلیل شده خیلی زجر کشیدم. ولی به خاطر نبینها مجبور به دشنام به یکی از عشقهام که همون درخت باشه شدم.
رعد بزرگ درین دنیای وا نفسا عاشق بارون و درخت و کوهه. واقعا برام مقدس هستند .
راستی اگه اون نبین دستش عصا بود از کجا باید تشخیص میداد که تنه درخت از بالا قوس خورده و روبه روی صورتشه؟
ولی ی چیز بگم بخندی منو سارای و فرزان و دختر دایی فرزان با هم بودیم . با اینکه اون نبینو کوبوندم به درخت یا شایدم درخت خودشو کوبوند به نبین ولی نبین دوست داشت با ما بمونه. خیلی هم با ظرفیت بود. وقتی بهش کمک میکردم مداوم تشکر میکرد و تازه خودش ازم میخواست که پلاستیک نونو براش باز کنم و نمک بهش بدم. منم ماستو براش باز کردم. خیلی صبور بود

نه در مورد قوس درخت که حرفی ندارم. خخخخ.
و اینکه ماها رویین تن شدیم، نگران نباش.
یه بار از اتوبوسی پیاده شدیم خانمه اومد کمکم کنه که بدویم برسیم به بعدی، تو ایستگاه بی آرتی! چنان خوردم به تیرآهن وسط ایستگاه که تعجبم که چرا هنوز زنده ام! خخخ
راستی نون و ماست میخواستین بخورین؟ هاهههاهاهاها!!

سلام.
اولندش وای به حال من بخ‌بخت که اگه توی یه مدرسه ای مثلا یه روزی آموزشو پرورش فرض کنیم استخدامم کرده باشه بخوام برم درس بدم بعد پامو بذارم نوک کفشمو در واقع در کاسه ای که کثیف شده باشه و تمیز نشده باشه! باید کلا کفشامو با خودم بندازم سطل آشغالی بعدم زنگ بزنم از بوی وحشتناک به یه مأمور نظافت شهرداری بگم یه بمب بیاره منو با سطل منفجر کنه! کلا کارایی یاد نده که به رویکرد های داعشی ختم بشه! خخخ. توی ذوقت نزنم. راه حل خوبی بود به شرطی که از بهداشت محیطی که این راه حل توی پیاده میشه مطمئن باشی. مثلا واسه دستشویی های اماکن عمومیی مثل پارک فکر نکنم جواب بده و احتمالا به انفجار ختم میشه.
بعدشم اینکه خیلی از سرویس های غیر بهداشتی، وقتی داخلش واستی، بالای سرت. به دیواری که سیفون هست یا دیوار چپی یا راستیش، یه جا چیزی گذاشتند که چیزاتو مثل عصا یا کیفو بذاری روش یا بهش آویز کنی. من بهش میگم جاچیزی چون میشه هر چیزی رو روش گذاشت یا نهایتا بهش آویزون کرد. اگه هم دستشویی فرنگی باشه که باید آویز حتما داشته باشه.
در خصوص حال مادرت حتما پیش متخصص مغز و اعصاب برای بررسی سلامت مویرگ های سرش برید ضرر نداره. ایشالا که کلا چیزی نیست ولی رفتنش اگه نفعی هم نداشته باشه و مطمئن بشید چیزی نیست، حد اقلش اینه که ضرر هم نداره. سلامتی، اونم سلامتی مادر، یکی از مهمترین موارده!
مرررررسسسسیییی که بازم پست شاد زدی حالو هوای اینجام شادتر شد!
سومی‌تونم تربیییک! شیرینی! شیرینی…

اتفاقا حواسم به این مورد بود ولی حالشو نداشتم بنویسمش خخخخخخخ.
اون جا چیزی هم که گفتی پشت در دستشویی یه چوب لباس هست که واسه کیفه.
فکر کن عصا رو ببرم باهاش جهت رو تشخیص بدم. ههاهاههاهاهااااا،
مامانم رو پیش متخصص مغز و اعصاب بردیم پیش متخصص خون هم بردیم چون فوق العاده کم خونه.
تشخیص خیلی دقیقی ندادن، یکی گفت مال اعصابشه و قرص داد و واسه فقر شدید آهن هم کلی قرص های ویتامین و آهن میخوره.
آره واقعا سلامتی مادر خیلی مهمه. اگه مامانم سرحال نباشه منم نیستم.
خواهههشششش خودم هم کلی به خودم خندیدم هاهاهاها.
بفرما اینم شیرینی شیرینی!، میبینی میبینی؟ خب حالا که نمیبینی دست بِبَر توی سینی بردار تو یک سیبی، هاهاههاه

مشتبهی ی ببین میگفت که تو توی اردوی نجف آباد وقتی به مانع رسیدی سرتو خم کردی و کلت شوربختانه به مانع برخورد نکرد. ای کاش اونجا بودم و سریع ازت میپرسیدم که از کجا فهمیدی ی مانع جلوی صورتت بوده که کلتو خم کردی؟
رهایی نمیدونم چرا مثل رععد بزرگ کنجکاو نبوده و الکی سئوالاشو قورت میده.
رهایی لو دادمت بیا بگو که مشتبهی کجا بود که سرشو شوربختانه خمید و بوم نخورد به مانع هاهاها

اگه خیلی مشغول نباشیم و تمرکز کنیم سایشو حس میکنیم.
چند روز پیش سر ایستگاه کنار یه ماشین ایستاده بودم، روی صورتم یه سایه ای رو حس میکردم
یه بار به یه بهونه دستم رو بردم جلوی صورتم ولی به چیزی بر نخوردم.
بعدا یه آقایی اومد و گفت بار نیسان جلوی صورتتونه.
پشت ماشین بودما ولی بارش رو طوری گذاشته بود که یه مقدارش بیرون بود.

مشتبهی هم یعنی از روی سایه متوجه شده؟ تشخیص نور که میگن یعنی همین؟
مشتبهی شبو شور مهربان خانم شماها سایه رو تشخیص میدید؟راستی من اون اوایل که اومده بودم توی این سایت فکر میکردم که نبین ها ی دانشگاه مخصوص به خود دارند . خخخ
راستی من اون روز که با نبین راه رفتم و کوبوندمش به درخت متوجه شدم که ببین ها کلا دقت نمیکنن که آدما نبین هستند . چون چندتا جوونک ببین داشتند توی پیاده رو موتور سواری میکردند . و اصلا حواسشون نبود که من با ی نبین دارم راه میرم . داشتند با موتور میومدند توی شکم نبین خوش مشرب ما خخخ که من با اشاره بهشون گفتم مگه نبینید ای جونکهای بی ادب . ههههه

سلام.
یعنی کشته مرده ی روش پیدا کردن چاه فاضلابتم خخخ.
در کل جالب بود.
فقط همونطور که گفتی از روی شیر آب و سیفون هم میشه جهت کاسه رو بفهمیم و نیازی به جفت پا رفتن توش نیست خخخ.
ای کاش میذاشتی خانمه بغلت کنه از پله ببردت پایین خخخ.
موفق باشی.

واااای سلااام شهروز الدوله ی نابیناالسلطنه ههاهاهاهاها
کلی از کامنتت خندیدم.
فکر کن جفت پا!
پیشنهاد خوبی هم بود واسه خانمه ولی حیف که ذهنم کار نکرد خخخخخ.
واقعا خوشحال شدم اومدی. ممنون از حضور سبزت

خَخوخَخیخَخاخَخُخَخِخوخی
خَخَخَخَخَخَ[َخَخَخَخَخَخَخ.
مرسی. فقط اون روشت که نوک کفشو بذاری رو نپسندیدم.
یعنی فرز اگه باشیم و کمی هم دقت اصلاً نیازی به این کار نیست.
در جواب رعد ازیز هم باید بگم ما نابیناهای مطلق, سایه رو تشخیص نمیدیم بلکه اون امواجی که هست به صورت ما میخوره و اگه دقت کنیم متوجه میشیم مانعی هست یا نه.
سایه از نظر بینایی تعریف داره و این اصلاً به کل غلطه که بگیم یه نابینا سایه رو متوجه میشه.
وقتی جلو جسمی و مخصوصاً جسم بزرگی قرار میگیریم, و اگه فاصله مون هم بهش نزدیکتر باشه, امواجی از اون جسم به صورت ما میخوره که ما از طریق اون امواج متوجه اون جسم و یا مانع میشیم.
ولی اینکه تشخیصش بدیم که چی هست یا نه, از حسهای دیگمون استفاده میکنیم.
حتی. تأکید میکنم حتی نابیناهایی که فقط درک نور هم دارن شاید متوجه منظورم نشن که چی میگم و این موضوع رو درک نکنند, همون طوری که من هیچ درکی از رنگ و نور ندارم.
امیدوارم بخونین و هدایت بشین خَخ.
مرسی از پست.

واقعا راست میگی ی امواجی از اون شی جلوی روت بهت برخورد میکنه؟ی بنده خدایی به من گفت نبین ها میان و از خودشون ی چیزی رو هوا میگن . تو رعد تیز هوش باش و باور نکن .
من اصلا دوست ندارم که توی اینجور مباحث باهام شوخی بشه. و کلا هر کی هر چیزی بگه باور میکنم خخخ پس نبینها و نبینکهای عزیز من فرهنگساز نبینی هستم . به خودتون رحم کنید خخخ مرسی علی. پس یعنی تو سایه مایه هم متوجه نمیشی؟من چن وقت تمرین کردم که شارژ گوشیمو توی تاریکی داخل پریز برق کنم اما نشد که نشد

تو به چی میگی سایه تا بهت بگم متوجه میشم یا نه.
تعریفت از سایه چیه.
ببین تعریف و درک یه نابینایی که هیچ درکی از نور نداره از سایه اینه که جایی باشه که هیچ گرمی و آفتاب و داغی وجود نداشته باشه.
خب من میدونم تعریف یه بینا از سایه چیز دیگه ای هست. واس همینم گفتم نابینایی که هیچ درکی از دیدن نداره نمیتونه اون سایه ای که تو و بیناها تعریفش میکنین رو متوجه بشه.
حالا تو بگو تعریفت از سایه چیه.

اگه دقت کنم, و اگه تو باور کنی که جدی میگم: آره متوجه میشم با همین امواج.
اگه واقعاً خواستار اطلاعات بیشتری, تو محله یه فایلی عمو حسین گذاشته در مورد دکتر خزائلی هستش.
سخنرانیشو گوش کن, تا هم پی به حقیقت حرف من ببری, و هم به صورت علمی این موضوع واست شکافته بشه.

ضمناً در خصوص روش جهتیابی خفاشها هم تحقیق کن بیشتر متوجهه منظورم میشی.
آدمایی مثل من به روش خفاشها جهتیابی میکنند.
البته مطمئن نیستم خفاش هست یا حیوون دیگه ولی احتمال میدم همین حیوون زبون بسته باشه. امیدوارم درست آدرس داده باشم.

رعد: راست گفته. ما یه سری سرنخهای مخصوص داریم.
مثلا واسه اینکه بفهمیم چیزی جلومون هست یا نه در بعضی مواقع با دهنمون یه تق میزنیم و از برگشت صدا متوجه میشیم، یا عصارو یه کم محکمتر میزنیم به زمین.
یا سرفه الکی میکنیم!!! خخخخخ
البته اینا رو بیشتر نابینایان مطلق متوجه میشن که چی میگم.
و این رو هم اضافه کنم که خیلی ماهرانه انجام میدیما نه اینکه فرت فرت تق تق کنیم با دهنمون نیستا! خخخخخخخ

یعنی فرز اگه باشیم و کمی هم دقت اصلاً نیازی به این کار نیست.!!!!
شما همیشه راه میدین ولی راه حل نمیدین!
خب اگه نیاز نیست راه حلشو بدین!
و اینکه اینم بالاخره یه راه حل بود اضافه بر راه حلهای دیگه، ولی مرسییی خخخخخ. شما کلا خیلی آرمان گرایانه مینویسین.

سلام بر خانم مظاهری گرامی تقریباً همه ما در طول روز با چنین مواردی سر و کار داریم همین دیروز من موقعی که از تاکسی پیاده شدم و داخل کوچه شدم چون عصا همراه نداشتم کمی یواش راه میرفتم ناگهان یک آقایی از کمی دور تر گفت آقا جلوتان گود هست مواظب باشید. من که خیلی تعجب کرده بودم چونکه صبح که از آنجا عبور کرده بودم گودی نبود بالاخره سرعتم را کم کردم و با نوک پا متوجه شدم که منظورش همان جوب کوچک وسط کوچه بوده اول کمی خندیدم بعداً صدایش کردم و از او خواهش کردم که نزدیکتر بیاید وقتی آمد گفتم آن گودی که گفتید کجا هست فهمیدم منظورش همان جوب کوچک است و با شوخی گفتم اگر این گود است پس جوب کدامست چون یک آقای با فرهنگی بود خیلی عذر خواهی کرد و گفت من در خیابان باغشاه مغازه کفش فروشی دارم دوست دارم باز هم یکدیگر را ملاقات کنیم….تمام شد وسلامعلیکم و…..

سلام سلام سلااام
چطوری؟چه عجب!‏
حقت بود برات کامنت نذارم تا خوب درک کنی دیر جواب دادن یعنی چی.خخخخخخ
اما خب گریه نکن من دل رحمم دیگه.
خیلی باحال بود.خیلی خندیدم.
یکی از استادامون میگفت شماها وقتی خودتون باشید سالمترید تا وقتی خودتونو بسپارید به یه بینا خخخخخ
الان که فکر میکنم واقعا راست میگه.چند وقت پیش به حرفش رسیدم!‏
ای بابا بازم که زیاد حرف زدم خخخخ.همونجا باید مدالتو تقدیم خودم میکردی.خیلی نا مردی.
انشا الله همیشه همینطوری شاد باشی زهره عزیز

سلاام نرگس جووونم.
خووبم امیدوارم تو هم عااالیی باشی.
خخخخ. نه دیگه تو منو تنبیه نکن دیگه. دوست به این خوبی دلت میااد!! خخخ.
دمِ استادِ شما کرانچی آتیشی!
مدال هم که قابل تو رو نداره، ارزش تو شمش طلاست از بس گلی،

درود بر زهره بانوی نایب رئیس. نمیدونم چرا برخی نبینها نحوۀ درست راهنمایی کردن را به ببینها یاد نمیدند. بارها شده که وقتی به یه راهنمای بینا میگم که من باید بازوی شما را بگیرم و یک قدم عقبتر از شما حرکت کنم تعجب میکنند و میگند که ما دوستان نابینای دیگر هم داریم ولی تا حالا نگفته بودند که چطوری باید راهنمایی کنیم. نمیدونم چرا دوست رعد بهش نگفته که چطوری باید راهنمایی کنه. من کلافه میشم که یک بینا کنارم باشه ولی ارتباط فیزیکی نداشته باشیم و هی بگه بیا این طرف برو اون طرف. یه روز قرار شد با خانم دکتر دندون پزشکم از بخشی بریم بخش دیگری اول همون طوری رفتیم و دیدم که اعصابم خورد میشه بازوش رو گرفتم و به راه ادامه دادیم تا اینکه رسیدیم به بخش مربوطه یهویی یکی از همکاراش بش گفت که اینطوری که اسلام به خطر میفته خخخخخ. یا یکی از خانمها میگفت که تو محل کارش بازوی رانندهشو گرفته و راه میرفته که یهویی یکی از همکاراش میگه که یه صیغه ای چیزی هم بخونید. ولی ما از اینگونه واکنشها نباید واهمه داشته باشیم باید طبق اصول صحیح عمل کنیم اگه مدتی و در مقیاس وسیع به اصول عمل کنیم به تدریج برای مردم عادی میشه و به این میگند فرهنگسازی. حالا اگه خانمی یا آقایی دوست نداره که جنس مخالف نابیناش بازوش رو بگیره بهتره که از راهنمایی کردن جدً خودداری کنه بذاره ما هم به کار خودمون برسیم. ولی درباره پیدا کردن سرویس بهداشتی درست سر در نیاوردم مگه با پیدا کردن شیر یا سیفون مشکلی هست که بخوایم اون کارو بکنیم.
پیروز باشی زهره بانوی پر انرژی.

دررووود بر شما.
خب به نظرم هر کسی هم با این روش راحت نیست حتی جدای از بحث اعتقاداتش،
من که اگه خانم باشه و راحت باشه دستشو یا اگه دستش چیزی باشه چادر یا کیفشو میگیرم راحتترم این طوری.
آقایون هم معمولا عصامو میگیرن، چند وقت پیش هم یه آقایی ردم کرد که پوشه ی دستشو گرفتم و رد شدم.
کلید، تسبیح، یا حتی مورد داشتیم چرخ طرف رو گرفته از خیابون رد شده. مدییونین اگه فکر کنید خودم بودما!!!!
راه حل زیاده مهم درست راه رفتنه، مثلا پریروز مسئول بی آرتی عصا منو گرفته بود تو هوا، فکر کردم واسه اتوبوسه. از بس ضایع بود بهش گفتم چرا اینقدر عصا رو بالا گرفتین! خخخ.
یا بعضی سر عصا رو میگیرن و خب من هم ابتدای عصا رو گرفتم این طوری ممکنه من کاملا در جهت طرف حرکت نکنم و بخورم به جایی، ولی خیلی با حاله کارگرهای خیابون ما عصا رو مثل یه فرمون هرجا مانعی باشه میچرخونن و به راه رفتن من جهت میدن،
میگما شما احتمالا کتابی چیزی منتشر نمیکنید؟ حیف این فتواها هستا! خخخخخخخخ.
پایدار باشی عموی خوب محله

سلاااااام سلاااام و درووووووووووووووووووووووووووووووود بر خاااااانم مظااااهریییی قهرمان گلبال محله خوبییییید آیا واااایییی خخخخ خخخخ خخخخ خخخ خخخ یعنی این قد خندیدم از دست این پست شما که روده بر شدم مخصوصاً قسمت آخرش و مخصوصاً قسمت از پله پایین رفتن و اون قسمتی که عصاتون بسته نمیشد به هر حال مرسی بابت این پست ابااا حاااال و توووپ شبتون مهتابی زیبا و خوش و آروم ایام به کام شب بخیر و خدا نگهدار

سلاام ظهره ضهره ذهره زهره ظحره زحره ضحره
ضصثقفغعهخحجچشسیبلاتنمکگظطزرذدئو./ًٌٍریال،؛,][\}{َُِّۀآـ«»:”هیژؤإأء<>؟!@#$%^&*)(_+۱۲۳۴۵۶۷۸۹۰-=پ.
خب خدا رو شکر همه ی دکمه های کیبوردم سالم هستش خخخخ.
ببین در مورد دستشویی یه آموزش تخصصی بهت میدم. از همین روش استفاده کن حتما جواب میده.
فقط قبلش بگم شما که همیشه تو مسابقات قهرمانی کشور دوم میشدین چرا این دفعه سوم آیا؟
قزوین و خوزستان انقدر قوی بودن آیا؟
تهران که همیشه قهرمان میشد کجا بود آیا؟

آموزش تخصصی تشخیص کاسه توالت و نحوه نشستن نابینایان در سرویس های بهداشتی عمومی و خصوصی.
برای رفتن به توالت و یافتن جهت نشستن صحیح در آن، سه حالت قابل تصور است.
حالت نخست، زمانی است که موقعیت درِ دستشویی با کاسه توالت، حالت عمود دارد.
یعنی وقتی سنگ کاسه را پیدا می کنید، درِ دستشویی یا مقابل شما است، یا پشت شما.
در این حالت، تردیدی به خود راه ندهید که باید طوری روی سنگ کاسه توالت بنشینید که در، مقابل صورت شما قرار داشته باشد.
حالت دوم، زمانی است که موقعیت درِ توالت نسبت به کاسه، حالت افقی دارد.
یعنی وقتی شما سنگ توالت را پیدا می کنید، در یا سمت چپ شما قرار دارد یا در سمت راست شما.
در این حالت، موقعیت قرارگیری سیفون تعیین می کند شما به چه شکل باید روی سنگ بنشینید.
در این حالت نیز، تردیدی به خود راه ندهید که شما باید طوری بنشینید که دسته ی سیفون و خود آن، پشت سر شما باشد.
شما راحت باشید، من تضمین می کنم مشکلی پیش نخواهد آمد خخخخ. گارانتی هم می کنم.
حالت سوم. این حالت، یکی از پیچیده ترین حالات برای نابینایان است.
یعنی زمانی که موقعیت در دستشویی نسبت به سنگ کاسه توالت افقی است، اما سیفونی در دستشویی وجود ندارد.
نگران نباشید، حراسی نیز به دل راه ندهید. برای شما در این موقعیت هم راه کار هایی ارائه می کنم که با خیال راحت بدون دستمالی کردن کاسه یا جفت پا رفتن داخل آن، موقعیت نشستن خود را پیدا کنید.
در این حالت، در ۹۹ درصد مواقع، شیر دستشویی و شیلنگ آن راهنمای شما هستند.
به طوری که عمدتاً، شیر و شیلنگ، نزدیک به سر سنگ توالت و با فاصله از کاسه قرار دارند.
بنابر این، فاصله شیر و نحوه قرارگیری شیلنگ را نسبت به سنگ توالت ارزیابی کنید، و طوری بنشینید که زانو و صورت شما در طرف شیر باشد نه پشت به آن.
در این حالت صحبت از ۹۹ درصد موارد کردیم، اما نباید فراموش کنیم در موارد نادر هم می تواند موقعیت در نسبت به سنگ توالت افقی باشد، سیفونی هم وجود نداشته باشد، و موقعیت شیر نسبت به سنگ توالت، دقیقا در وسط آن باشد.
در این مورد پیشنهاد ما این است که پیش از نشستن، شیر را باز کرده، شیلنگ را به طرف سنگ توالت بگیرید و از شنیدن صدای آب و پایین رفتن آن از کاسه توالت، متوجه شوید کاسه دقیقا در کدام سمت قرار دارد.
البته ذکر این نکته ضروری است که استفاده از این ترفند، در تمامی حالات صادق است و به صورت تضمینی جواب میدهد، اما به جهت مشکلات بسیار جدی کشور ما در زمینه ی کم آبی و کمبود منابع اب، ترجیحا در صورتی که هر کدام از راه کار های سه گانه ارائه شده در بالا مفید فایده واقع نشد، از آن استفاده کنید.
برای کسب اطلاعات بیشتر و دانلود آموزش های صوتی،
به سایت اینترنتی
http://www.WCBLIND.ir
و یا وبلاگ
http://www.kaseh tooalet.blogfa.com
مراجعه کنید.

نگاه کن طورو خدا. ساعت دو نصف شب دارم چیا مینویسم خخخ
راستی عصا رو هم همیشه از وسط تا کن، و اویزون کن به دستگیره در دستشویی از داخل.
حالا چه سرویس هایی که دستگیره در دارن، چه اونایی که از این چفتیا هستش.
عصا رو از وسط دو نیم کن و از همونجایی که تا شده، حلقه کن دور دستگیره در.
خب من که از ساعت ۴ صبح روز قبل به خاطر پیگیری نتایج لحظه به لحظه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بیدار بودم دیگه برم بخوابم.
فقط اینو هم بگم که شرایط این روز های ما هم بدک نیست، در بیم و امید میگذره با مسائل و مشکلات خاص خودش و البته داریم لحظه شماری می کنیم برای دهه دوم بهمن ماه.
شنبه همین هفته هم تبسم رفت سونوگرافی و بالاخره مشخص شد این وروجک شیطون بلا، یه پسر کاکل زری هستش.
مامانی هم انشا الله که زودتر خوب میشه.
آمین

سلاام بر امیر سرمدی پروداکشن!
تنبکمشتخکهعقعصقتنئز.طئدو.ژرتتههعک۳۹ج۰۸۵هخنبیمئطو.ئرو/ذنمتبلیسنگجخقصهعق۹۰ج۹۳۸۳۵۷علب
خخخخخخخخخخ. خخخخخخخ.
در مورد قهرمان کشوری: یه نفر از اعضای اصلی تیممون نتونست بیاد.
باورت میشه همشو با اختلاف بالا جلو بودیم، ولی خب نشد دیگه،
تهران هم حضور داشت ولی توابع بود دقیقا نمیدونم چرا استان تهران تیم نداد.
در مورد دستشویی هم مررررسی خخخخ. میگم یعنی آموزش صوتی در مورد دستشویی چطوریه؟ باید حتما سر بزنم هاهاههاهاها.
ولی ببین جالبه! آخه این توضیحات که خب مسلمه همین طوره. منظور اینه که همون شیر و سیفون و حالت افقی عمودی رو از کجا بدونیم وگرنه وقتی اینا رو بدونیم که دیگه مثلا نمیاییم رو به سیفون بشینیم که. خخخخخخخخ.
خوبه تو شب ذهن آدم آرومتره واسه همین با حوصله و با حال نوشتی. خخخخ. دیروز از تلوزیون حرف جالبی شنیدم: میگفت: رأی هایی که به ترامپ داده شده نشونه این نیست که طرفدارش باشن حتما. بیشتر به خاطر نظر منفیشون به هیلاری کلینتون رأی دادن.
خسته نباشی به هر حال.
وااااای تبرییییککککک ویییییژژژژژهههه به خودت و تبسم. امیدوارم صحیح و سالم باشه گلپسرت. داری پیر میشیا! خخخخخ.
ممنونم از دعات خوشحال شدم از حضورت. سلام به تبسم جان هم برسون و بازم بتبریک!

دروود بر شما آقا سعید گرامی:
اتفاقا خودمون حدسمون همین بود، پیش متخصص گوش هم بردیمش. مشکل از گوش میانی هم نبود.
نوار مغز، mri نوار گوش، آزمایش آنزیمهای قلب، نوار قلب و آزمایش خون هم انجام شده.
منتها هنوز دقیقا مشخص نشده مشکل از کجاست.
ممنونم از حضورتون

سلام زهره جونم! ببین خوب بود می گفتی نمی تونم برم پایین بعدش تماشا می کردی طرف دنبال۱تدبیر واسه پایین بردنت دور خودش می چرخید و آخ می خندیدی! تا اون باشه جماعت نابینا رو نقطه چین نبینه! وویی نوک کفش! وایی کلا از سرویس بی بهداشت های عمومی خوشم نمیاد تا خیلی خیلی لازمم نشه نمیرم طرفشون. جدی بی بهداشتن خوب! شکلک انزجار از یاد آوریه چند تا توصیف وحشتناک که از چند تا بینا در مواقع لزوم شنیدم.
ولی کفش مامااان کفش هام خخخ لازمشون دارم!
زهره جان سعید درست میگه مشکل گوش می تونه دلیل سر گیجه های مادرت باشه. برید پیش۱متخصص گوشش رو هم بررسی کنه ببینه مشکلی هست یا نه. درست میگی مادر که سلامت نباشه انگار تمام جهان بیماره. من خودم مادرم طولانی بیمار بود. کل خونوادم به نوبت و بی نوبت مریض شدن ولی مادرم که مریض شد خدا شاهده روحم بیمار بود انگار. مادرم نمی افتاد ها! راه می رفت به کار هاش هم تا می تونست می رسید ولی سالم نبود و هرچی می کردیم سالم نمی شد و به خدای این صبح دیگه بریده بودم. الان کامل خوب نشده ولی خیلی بهتره و من هر دفعه که پیشم نیست و تلفنی باهاش حرف می زنم اولین چیزی که می پرسم ناخودآگاه اینه که الان چه طوری مادری؟ دیشب که حالت بد نشد؟ بهتری مگه نه؟
مادر عزیز ترین نعمت خداست بچه ها قدرش رو بدونیم. ایشالا هر کسی مادرش هنوز هست خدا براش نگهش داره و هر کسی که مادرش دیگه بین ما خاکی ها نیست خدا روحش رو شاد کنه و به دل باز مونده آرامش بده!
زهره بیشتر پست بزن خوشم میاد از مدل نوشتنت من هم دلم تنگ شده بود واسه خوندنت.
ببین ببینیمت!
همیشه شاد باشی!

سلاام پریسا جوونم.
خخخخ. آره سرویسهای بین راهی به خصوص. ولی من وقتی دستشویی داشته باشم نمیتونم تمرکز کنم باید حتما برم دستشویی.
اتفاقا من تو همین دستشوییهای دانشگاه به تنهایی تا امسال نرفته بودم چون نیازم نشده بود ولی امسال از صبح تا ظهر چند باری مجبور شدم که بمونم. اینقدر هم دوره به قسمت اصلی دانشگاه.
عزیزم توضیحاتم در مورد گوش رو در کامنت قبلی نوشتم.
دقیقا من هم بیشتر روزا حال مامانم رو میپرسم با اینکه در کنارشم ولی خیالم تخت میشه،
تو لطف داری به من. خوشحال شدم کامنتیدی گلبانو

سلااااااااااام! هست اول کلااااااااااام!
حالا میخوایی بِبَر آخر! فقط به قول مجتبی: لذت ببر از زندگی! هر جور میخوای بگو.
انگار دیر رسیدم و آقای سرمدی تمامی اخبار ایران و جهان را پخش نموده اند.
شکلک سر به سر گذاشتن سرمدی!
خب فقط اومدم بگم: خانم مظاحری، خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخءخءءهءهءهءهء ححححح و یا هاهاهاهاهاهاها بود!
فعلا گودبای یا هم بایگود! هر چی بگی!
خخخخ!

سلام زهره جان خیلی با حال تعریف کردی کلی خندیدم منم اگه خیلی ضروری نباشه اصلا از سرویس بهداشتی استفاده نمیکنم وای خدای من چقد هم که اینا کثیفن خخخخخخخ درباره ی مامانتون هم بگم که من هم چند سال پیش سرگیجه ی شدیدی داشتم وقتی به دکتر مراجعه کردم تشخیص داد که گوشم عفونت شدیدی داره امیدوارم که حال مامانت زودترخوب بشه مرسی از پست قشنگت فدااااااااااات

سلام هستی جان. خودت با حالی که پست رو با حال دیدی.
میدونی بعد از اینکه خیالمون از بابت گوشش راحت شد حدسمون به کم خونی و فقر آهن رفت، تا یه حدی هم بهترند ولی نه کامل.
تازه یه وقتایی فشارشون هم میره بالا. سابقه فشار نداشتن اصلا.
لطف کردی عزیزم که اومدی.

سلام خانم مظاهری
خخخ خخخ خاطراتت جالب بود؛ هان چیزه من لمس با دست را ترجیییییییحات میدم به نوک پا چونکه نوک پا هولوپی رفتن تو چاه عواقبتش جبران ناپذیرتره
راستی یسوال مهم چطوری میخاستی از پلها بری پایین مگه میتونستی بری؟ خخخ خخخ
مرسی بابت پست
هان راستی مامانت را یسر ببر پیش دکتر شایگان نژاد مطبش چهار راه فلسطین ساختمان حکیم هست؛ گمونم تخصص یا فوق تخصص مغز و اعصاب داره
توی تجربه مشابه از یک سرگیجه مشکوک تشخیصش حیرت انگیز درست بود اما نوبت گرفتنش خیلی سخته

سلاام روشنک جان.
خخخخ تازه فکر کن از اون دستشویی قدیمیها هم باشه وووییی چه ترسنااک!
از پله ها هم نشستم و رفتم پایین خخخخخخخ.
در مورد دکتر شایگان هم خیلی شنیدم که کارش درسته و سرش شلوغ، ممنون یادآوری کردی و مرسی از حضورت

سلاااام زهره جونی خوبی؟ بهبه عجب تجربه ای. من که اگه از فرط دستشویی هم بمیرم عمرا تو این دستشویی عمومیا پامو نمیذارم باور نداری از رهگذر بپرس تو اون قم جمکرانی که رفتیم. هاااااااا راستی خودتم بودی. آها راستی زهره جونم واسه سر گیجه های مامانت ی سری به دکتر گوشو حلقو بینی هم بزنید بد نیست بعضی وقتا بالانس گوش میانی بهم میخوره و یا عفونت میکنه و در نتیجه باعث این سرگیجه های وحشتناک میشه. مراقب مهربونیات باش. خداااااافظ

وااااای چه جالب من ی همزاد توی این پاسخها پیدا کردم پاسخ من کپی پاسخ هستی جونه. با این تفاوت که من گفتم اگه بمیرم هم توی دستشویی عمومی پا نمیذارم هستی جون گفته اگه ضروری نباشه. ولی باحال بود. البته ی چیزی ما امسال تابستون ی شمالی رفتیم که دستشویی عمومیهای به یاد ماندنی ای داشت هرچند خود اون سفرم کلا به یاد ماندنی بود. مگه نه زهرههههههههههههه

درود! خوب ما در سلامتی و شادی بسر میبریم و شاد شادیم و اومدیم اینجا نظر بدهیم… خوب حالا راستشو بگو کی بقلت کرده برده بودت بالا! خوب معلومه فرشتگان بقلت کرده بودند برده بودندت بالا خخخ… خوب میگفتی اگه فرشته ای بیا بقلم کن ببرم پایین خخخ… خوب تکلیف مارو معلوم کن ببینیم که آخرش پونصد تومنو گرفتی یا نه خخخخخ… خوش به حال خواهرتون که رفتند… تو همیشه تکه های عصات توی هم گیر میکنند… اون عصات هم هنوز توی هم گیر کردس و من نتونستم بیرونشون بیارم و بلایی سرش آوردم که دو تیکه دیگرشم گیر کرد و پرزورترین همکارانم هم نتونستند بیرونش بیاورند و همینطور کنار اتاقم در اداره افتاده و برای زاپاس و مبادا استراحت میکنه خخخخخ… بهتر بود عصاتو میبردی داخل و به دستگیره در یا جایی دیگر آویزونش میکردی یا اگه دیوارش کوتاه بود روی دیوار میگذاشتیش یا بالاخره یه جای میگذاشتیش و مجبور نبودی پرتش کنی… خوب اول خنده هامو بکنم خخخ
خ
خخخ
خخخ
خخخ
خخخ
خخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
خ
خ
خ
خخ
خخ
خخخخ
خخخخ
خوب کاسه توالت یا بشقاب توالت یا قابلمه توالت یا ماهیتابه توالت یا دیگ توالت یاسینی توالت یا دیزی توالت یا بهتر بود بگوییم لگن توالت یا بگوییم سنگ توالت… برو بابا وسواسی تا چقددر خخخخخخهاهاهاهاهاهاها ما که آخرش میاییم بیرون و دستامونو میشوریم پس به هر جا که دلمون خواست میمالیم…. البته فقط به دیوارها و لوله ها میمالیم خخخخخخهاهاهاهاهاهاها… خوب حالا زودباش بیا جایزتو بیار تا با هم تقسیم کنیم خخخخهاهاهاها حتما میلیاردر شدی و نمیخواهی لو بدهی خخخخخخخخ… همانطور که گفتم ما هم خوبیم و خیلی بیش از حد خوشیم که اینجا داریم شیطونی میکنیم و با مبایل نکته به نکته میگوشیم و با کامی جون مینویسیم خخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها…
خدا همه ی بیماران را شفا دهد بهترس به یه طب سنتی مراجعه کنید و با گیاه درمانی زودتر درمانش کنید… انشا الله زودتر حال مادر بهتر و به زودی خوب میشه… البته من که خیلی خوشم و برای همه آرزوی شادی و خوشی دارم… راستی من تصمی گرفته بودم کمتر به محله بیایم چون کمی از دست یا پای بعضیا ناراحتم ولی این پست یه چیز دیگر بود که عهد و پیمان شکستم و دوباره به شیطنت پرداختم… من یه دیوانه ی واقعی هستم که اینجا آمدم و به شیطنت پرداختم امیدوارم ناراحت نشده باشی… البته اگر هم از بعضی از نوشتهت هایم ناراحت شدی به اون مدیر خودخواه بگو بیاد نوشته هایم را به ذباله دان بیندازه خخخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها…بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!!!

سلاام بر عدسی بشاش محله!
رفتنشو به صورت سینه خیز رفتم برگشتشو نشستم سر خوردم خخخخخخ.
پونصد تومنا هم نگرفتم دیگههه!
عصاهام هم خب من چیکااار کنم منبسط منقبض میشه گیر میفته.
آخی یادش به خیر، یادگاری از اردوی نجفآباد نگهش دارین.
اینم در جواب خنده هاتوون!
خخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
راستی جایزه رو متوجه نشدم! دقیقا چیرو میگین ولی خب یکیشو میتونم صد میلیونشو ببخشم خخخ.
راستیییی جدییی با کام مینویسین؟! باریک الله! شیرینیش کو پس؟ یادتون نره ها! منتظریم.
طب سنتی هم خوبه و کمی هم استفاده کردیم ازش.
اختیار دارین لطف کردین که تشریف اوردین و وقت گذاشتین.
انشا الله همیشه همین قدر شاد بمونین و دیگران رو هم شاد کنید. از دعاتون واسه مامانم هم بی نهایت ممنونم. آمین

سلااام بر مظاهری خانمی عزیزم, خوبی یا چطوری آیا؟
میگم الااااهی الااااهی به زودی زود زود مامانت حالشون خوب بشه و سلامتی کاملشون رو بدست بیارند الااااهی الاااهی…..
خواهر خانمی گلت رو هم که خوشا به سعادتش شکلک منم دلم دنبالشون هست ….. نطلبیده شدیم زهره و همین و بس هععععی …..
و اما خخخخخ خخخخ خخخخووووخخخخ آموزش هات اند خخخخ هست که جانم منم که این قدر حساس نیستم واااای بکشیم هم در تر و تمیز ترین سرویس های بهداشتی هم نمی تونم این روش رو بیازمایم خب یه طوریه خوب …..
من با نوک کفشم لبه سنگ دشت شویی رو که پیدا کردم و کشفیدم طولش هست یا عرضش متوجه میشم شیر آب در دو جانب هست که با دست حدودی رو که فکر می کنم و اکثرا هم شلنگ آب اون حدود ها هست رو میابم که میابم ….
راستی من یه بار همین دو هفته قبلی مجبور شدم تنهایی برم یه سرویس بهداشتیی که هیچ کس هم نبود ازش کمک بگیرم سمت دست شویی ها و دست شستنی ها رو بپرسم, بعد با عصام کشفیدم و حتی عصام رو بردم داخل دستشویی باهاش کشف کردم آیا این دست شویی هست یا دستشویی فرنگی یا حمام و انباری و اینا خخخخ با حال بود و خودم ذوق کرده بودم از توانایی فوق العاده عصام … آخر کار هم که قسمت شیر آب های مخصوص دست شستن رو باهاش کشف کردم عصا را حموم گرفتم خخخخ
و سر انجام سکوی سومی گلبال کشوری رو هم بهتون تبریک می گم ان شا الله اولی تون رو شیرینی نارنجکی بدید…..
فردا بعد از ظهر رو هم فراموش نکن شکلک از آبجی بزرگه بپرس اگه بهت نگفته؟؟؟؟

سلااام بانووو جاااان!
الهیی آآآمیین. انشا الله خانواده و خودت همیشه سلامت باشین.
یعنی چی آخههه ایده های من رو کور میکنید خخخخخخخخخخخ.
ایول منم مثل تو همین کارو میکنم چرا به ذهنم نرسید بنویسمش! چون نصف کار حله با این روش.
آره نطلبیدمون امام حسین! ایشالا با هم دیگه میریم.
وااای نه من نارنجکی دوست ندارم. کیک خامه ای ایشالا! خخخ
در مورد امروز هم نخوردتون نیستیم خواههههررر! من به احتمال قوی میرم پل شهرستان واسه غرفه ی موج نور.
میخوای بردار بیار اونجا بند و بساطو خخخخخخ.
از لطفت ممنونم عزیز. راستی غرفه ی موج نور: سالن نقش جهان: غرفه ی ۱۱۹.
تشریف بیارین.

سلام. میخوای کمکت کنیم؟
راستی چطور میتونی از پله بالا پایین بری؟
کی برات پست رو نوشت؟
وقتی ناهار شام میخوری کی بجات غذا رو قورت میده.
بلدی پیاز بخوری؟
راستی وقتی نون سنگک میخوری تهش رو هم میخوری؟ آخه تلخِ.
خوب اگه دستشویی رفتن سخته بگو یکی دیگه جات بره.
اگه خواستی بهشت بری دست من رو هم بگیر با خودت ببر ولی اگه جهنمی هستی بیخیال من شو.
در آخر هم یه سوال دارم! اگه به یه همنوع خودت برسی و ازش قیچی بخوای چطور بهش میفهمونی منظورتو؟

آقا اجازه من بلد نیستم جواب بدم. یعنی کی میتونه به جام جواب بده؟ خخخخخخخخخخ!
راستی واسه اینکه بگم قیچی میخوام قیچی میرم.
یه نوع نرمشه ها! یعنی از پروانه فقط پا رو انجام میدیم! پای پروانه یا قیچی!
مرسی به هر حال خندیدم کلی خخخخخ

دیدگاهتان را بنویسید