خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

چه چیزهایی با اعصابتون بازی میکنه؟من,جفت کردن کفش هام,شما چی؟

به نام خدا
سلام.خوبید ایشاالله؟دماغتون چاقه؟
اوضاع و احوالتون خوبه که؟
خب خدا رو شُکر.

بچه ها گفتم امروز یه کوچولو درباره چیزهایی که با اعصاب آدم بازی میکنه,باهم دیگه حرف بزنیم.
یه چیزی مثل قضاوت کردن
یا منت گذاشتن.
یا نگاه هایی پر از حرف,که به زبون نمیاد.
یا از غرغر کردن اطرافیان
یا از تهمت زدن
و حتی از بدقولی و یا بد عهدی
از صدای بلند تلویزیون یا موسیقی
از صدای بوق ماشین ها
از سر و صدای بچه ها
از امر و نهی شدن
از نادیده گرفته شدن
از فکر کردن به چیزهایی که توی زندگیت وجود نداره مثل آرامش,مثل پول,مثل سلامتی و خیلی موارد دیگه.

بعضی ها هم هستند که از اون طرف بوم افتادند و از موفقیت دیگران اعصابشون داغون میشه.از شاد بودنشون غمگین میشن و فقط تنها راه آرامششون,کله پا شدن طرفشون هست.
ایشاالله خدا به راه راست هدایتشون کنه.
خب برگردیم سر بحث خودمون.
من خودم به شخصه خیلی از این چیزهایی که بیان نمودم,با اعصابم بازی میکنند.
خخخخخخ.حال کردید جمله رو؟بیان نمودم؟
آخه مَنو چه به بیان نمودن.
خخخخخخخخخ
خب ببخشید از پارازیتی که انداختم.
ولی بیشترین چیزی که اذیتم میکنه,منت گذاشتن یا به قول خودمون سرکوفت زدن هست.
به هرحال هر آدمی بسته به شرایطی که داره,بعضی اوقات نیازمند کمک دیگران میشه.
بعضی ها کمتر و بعضی بیشتر.
به نظرم هیشکی نمیتونه ادعا کنه که هیچوقت نیاز به کمک نداره.
خب حالا من,نیاز به کمک دارم.
مثلا دارم دنبال کفشهام میگردم که بپوشم.
هرچی میگردم ,پیداش نمیکنم.
حالا یکی پیداش میکنه و میذاره جلوی پام و منم ازَش تشکر میکنم.
من واسه همیشه این اتفاق از توی ذهنم پاک میشه و میره چون خیلی اتفاق پیش پا افتاده ای هست.
الان شمایی که داری این مثال رو میخونی پیش خودت میگی:این محسن چی داره میگه؟کفش جفت کردن چه ربطی به منت گذاشتن داره؟
ولی ربط داره.میدونم خنده دار هست ولی خدا شاهده واقعیت داره.
الان حدود 2سال از اون کفش جفت کردن میگذره و

هیچی.
ازش رد بشیم خیلی بهتره.
آخه لامسَب,تو یادت نیست دیشب چی خوردی؟حالا از کجا یادت مونده که کفش جفت کردی گذاشتی جلوی پای من؟
خیلی صحبت ها میشه راجع به این قضیه کرد.
اصلا منت گذاشتن یعنی چی؟
شاید مثالی که زدم خیلی ساده لوحانه باشه ولی چند روزی هست که درگیرش هستم و با خودم میگم چرا آدم باید زیر بار منت کسانی که درک درستی از کمک کردن ندارند,بره.
آخه چه لذتی داره به خاطر جفت کردن یه کفش,بخوای سر کسی منت بذاری؟

راجع به هرکدوم از اون مواردی که گفتم,میشه چندتا پست نوشت و درباره اش,خیلی بحث کرد.
خود من,به خیلی از اونها گرفتار هستم و با کارهام روی اعصاب خیلی ها رژه میرم.
از قدیم هم گفتن ترک عادت موجب مرض هست ولی کار,نشد نداره.
منی که از منت گذاشتن و سرکوفت شنیدن متنفر هستم,پس نباید سر کسی منت بذارم.
و عِلا آخر.
بابا یکی مَنو از روی منبر بیاره پایین؟
وایسا یه لحظه ,وایسا ببینم؟
پس کوششون؟
همینجا درِش کردم از پام.
عکِّه هی
بچه ها کفش هام نیست.
بیزحمت یکی اون کفشهای مَنو بده.

۴۲ دیدگاه دربارهٔ «چه چیزهایی با اعصابتون بازی میکنه؟من,جفت کردن کفش هام,شما چی؟»

درووود. خَخ. اعتراف میکنم چیزی نیست که بخواد اعصابمو به هم بریزه یا بهتره اینجوری بگم که خیلی کم پیش میاد اعصابم به هم بریزه. چون واقعاً و به معنی واقعی کلمه به ناپایه دار بودن این دنیا خوب پی بردم و میدونم این دنیا ارزششو نداره که بخوام سر هر چیزی به هم بریزم.
مرسی از پست. اول شدم مدال فراااموووش نشه لطفاً.

سلام علی.
صد در صد چیزهایی بوده که با اعصابت بازی میکرده ولی تو تونستی راه حل کنار اومدن باهاش رو پیدا کنی.این خیلی خوبه.
بیشترش بر میگرده به داشتن اعتماد به نفس بالا.
ممنون از حضورت.مدال ها رو توی پست شهروز همه از هم قاپیدند.دیگه مدال نداریم.باید از شهروز بگیریم.

سلام محسن جان.
من ادعا نمیکنم که به کمک کسی نیاز ندارم اما تا اونجا که میتونم قبل از اینکه از کسی بخوام برام کاری انجام بده یا خود طرف کاریی انجام بده, براش کارهایی انجام میدم. یعنی اینکه نمیذارم کسی جلو بیفته. و درباره اعصاب باید بگم که میزون میزونم. قبلا خیلی عصبی میشدم که چرا یارو این حرفو زد یا فلان کارو انجام داد اما حالا کسی نمیتونه موفق بشه رو اعصابم راه بره. قبلا از ناسپاسی بعضیا ناراحت میشدم که من این همه براش کار انجام دادم و قدر نمیدونه اما حالا
بیخیالم و اصلا فکر نمیکنم بهش.
من اکنون آنقدر توانایی دارم که هیچ کس حتی نزدیکترین کسانم هم نتوانند رو اعصابم راه برن. موفق باشی عزیزم

سلام کامبیز.
منم چند سالی هست این کار رو میکنم و انصافا جواب میده بدجور.
قانون دنیاست که هر عملی عکس العملی داره.ما چرا این کار رو نکنیم؟تا جایی که تونستم هر کی کاری برام کرده,براش جبران کردم حتی بیشتر از خودش.
ازَت ممنونم.

سلام.
چه جالب آخجون۱عالمه چیز خوندنی اینجا میشه بخونم!
اعصابم! تا پیش از این زیاد پیش می اومد. هنوز هم پیش میاد ولی از زمانی که من و عبارت محترم و پر محتوای خوب که چی با هم رفیق شدیم میزان کشیده شدن اعصابم به طرز قابل ملاحظه ای کم تر شده.
فلان منفی که تا پیش از این حسابی منفجرم می کرد حالا بدون اینکه خودم بخوام با۱خوب که چی میره که باطل بشه یا اینکه اثرش چنان کم بشه که چندان در نظر نیاد.
ولی واقعیت اینه که هنوز خیلی چیز ها هست که اعصابم رو تحریک کنه تا جایی که حسابی از جا در برم. اینجا نمیگمشون خخخ ولی هست و در انتظار زمانی هستم که زهر خوب که چی به اون عوامل لعنتی هم برسه و بی اثرشون کنه. اگر تا حالا پیش رفته پس از اینجا به بعدش هم میره!
پست خوندنی و جالبی بود. خوشم میاد از این مدل هاش.
شاد باشی!

سلام کامی خان.
ی چیزی که باعث میشه اصلا نتونم تحمل کنم صدای ملچ مولوچ کردن و هورت کشیدن مایعات و بدتر از همه با زبون لای دندوناشونو که پاک میکنن حسابی میره روی اعصابم. ولی همیشه کاری که میکنم صحنه رو ترک میکنم خخ جالبه پسر خواهرمم با اینکه خیلی بچس ولی اصلا نمیتونه صدای غذا خوردن آدمایی که آداب غذا خوردنو بلد نیستن تحمل کنه .

آخ آخ شما محسن بودی خخخ پیریو شرمندگی.
رععد بزرگ معمولا کامنت دونیو مطالعه میکنه بعد میاد پستو می خونه و بعد کامنت مینویسه . این شد که فک کردم اینجا خونه کامبیزه .
میگم کلا آدمی زبرو زرنگه که هیچی نتونه روی اعصابش راه و پاتیناژ بره. اگه دیدیم اعصابمون شده پیست اسکی و همه روش اسکی و اسکیت بازی میکنن پس خودمون رو باید جمع و جور کنیم و ی فکری به حال اعصاب دربو داغونمون کنیم .
چون در این صورت کسی که ضربه میخوره خودمونیم. رعد پر هیبت هم باید به ملچو مولوچ کردن دیگران موقع غذا خوردن بی تفاوت بشه و الا خودش گرسنه میمونه ههههه

سلام محسن جان.
در مورد پارک کردن کفشهات که باید بگم من همیشه و بخصوص در جاهای ناآشنا کفشامو یه جای خاص که معمولا کسی سراغشون نره پارک میکنم و معمولا هم دچار درد سر نمیشم.
در مورد چیزی که اعصابمو به هم میریزه هم باید به سوار شدن به تاکسی اشاره کنم که: زمانی که تاکسی میگیرم، و مقصد رو میگم، معمولا راننده بهم نمیگه که جلوی تاکسی سوار بشم یا روی صندلی عقب، که معمولا اشتباه میشه و من یا روی مسافر قبلی روی صندلی جلو میشینم و یا در عقب ماشین رو که سه نفر عقب نشسته رو باز میکنم که اولش مورد اعتراض مسافرین محترم و بخصوص خانمها قرار میگیرم.
من تا حالا نتونستم که این معضل رو حل کنم، امیدوارم که مسوولین امر یه فکری برای این مشکل ما بکنن خخخ.

سلام عمو چشمه.
وااااااای.دست گذاشتی روی نقطه ضعف من.
من دوبار بدجور سوتی دادم توی تاکسی که تا مرز خطرناکی پیش رفتم ولی جون سالم به در بردم.ولش کن ادامه ندم بهتره.خدا بگم چیکارت نکنه عمو چشمه.معضل دیگه ای نداشتی اینجا مطرح کنی؟
والا به خدا.
خخخخخ

از رفتارای سخیف اعصابم خورد میشه. این رفتارا میتونه هر چیزی باشه. از آدامس جوییدن بیگیر تاااااااااااااااااااا سخن چینی و دوروغ و فوضولی تو کار دیگرون و بی احترامی به خانوما.
وای یکی به یه خانوم بی احترامی کنه میکوبمش تو دیوار.
این آخری رو تا سر حد مرگ عصبانی میشم. از اون طرفم از دس خانومایی که شأن خودشونا نگه نمیدارن و رفتارای سخیف میکنن خل میشم.

یا علی.
توپتون خیلی پره؟
حالا یه لیوان آب بخورید.یه کم آروم باشید.
منم از رفتارهای سخیف خیلی متنفرم مخصوصا اگه ببینم جاش توی اون جمع نبوده.
از حضورتون ممنونم و یادم رفت از گویندگی زیباتون در کتابی که شهروز منتشر کرد تشکر کنم.
موفق باشید.

سلام.موضوع جالبی رو مطرح کردید.
من از اینکه یکی بخواد الکی و بیخودی و از سر حسادت روم ایراد بذاره متنفرم.
واقعا نمیتونم تحمل کنم.از اون طرف سرد میشم.غرور رو نمیتونم تحمل کنم.
از صدای موتور توی خیابون یه وقتایی خودم ناراحت باشم حالم به هم میخوره.

سعی میکنم چیزی عصابمو خورد نکنه.چون زندگیم بیشتر از اینا ارزش داره.ولی این چند مورد……
شاد باشید

سلام
ممنون از نظراتتون.
آره خیلی چیزها فقط توی یه شرایط خاص میتونه روی اعصاب باشه.
امیدوارم هممون یه راه حل خوب واسه اینکه سر اندک چیزی بهم نریزیم, پیدا کنیم و با اعصاب آروم , از زندگی لذت ببریم.

سلام
میدونی یکی از چیزهایی که اعصاب من رو بدجوری خورد میکنه چیه؟
اینه که وقتی چهارصدُ هشتادُ ششمین رادیوی خونمونُ خراب میکنم, و میخوام با تلویزیون, فوتبال نگاه کنم, خانواده میگن
آآآآآآیی فیلمِ
سریالِ
فیلمه سینماییه
چِریکَی شَوُِ
چریکَی شَووُ اسم یکی از برنامه های پر ترفدار شبکه استانی کردستان هست که من در حد نهایت ازش متنفرم
یه سری آدم میان هرچی خواستن, منظورم از هرچی, هر آوازی بود, بلغور میکنند و گم میشن میرن
وقتی هم کفرم بالا میاد که آواز یه خاننده حسابی و بزرگ و اسطوره ای رو با اون صدای موش مانندشون میخونند
راستش این برنامه, بیشتر از نگاه نکردن فوتبال اعثابم رو به هم میریزه
حقش بود اول میگفتم
اما دستام بهم خیانت کردند و اونی رو که مغزم فرمان داده بود رو نوشتن
خب خیلی ممنون از پست
موفق باشی

سلام
از چیزهایی که رعد بدش میاد منم بدم میاد پس اونا رو نمینویسم در ادامه باید بگم که: اگه کسی بهم دروغ بگه و بعدها بفهمم دروغ گفته و منو … فرض کرده اعصابم به هم میریزه و شاید دیگه کمتر باهاش دمخور بشم
اگه یکی یه چیزی رو بهم نسبت بده که نیستم یا انجامش ندادم به هم میریزم و طرف رو تا وقتی که متوجه اشتباهش نشده کنار میذارم بعد از متوجه شدن هم کمتر تحویلش میگیرم
به عنوان یه خانم دوست دارم همیشه بهم احترام بذارن و بی احترامی توی جمع رو به هیچ وجه تحمل نمیکنم
منت گذاشتن رو هم اصلا نمیپسندم ولی تجربه ش نکردم بقیه رو تجربه کردم و نوشتم.
بازم اگه چیزی یادم بیاد میام و مینویسم.

سلام. این روزا دو نفر بد جوری رو اعصابم هستند. باهاشون کنار میام. شنیدن صدای این طرف اون طرف رفتن لنگه دمپایی که به وسیله جویدن آدامس از دهن اطرافیان در میاد، حضور اجباری در مکانی که پر شده از بوی بد بدن، شنیدن صدای خالی کردن خلت و مایعات بینی به خصوص در فضای عمومی، زدن ضربه های یک نواخت افراد به من یا به میز هنگام صحبت کردن و خدای من دیگه چی بگم بد جوری با اعصاب من بازی میکنند.« رجوع شود به پیام رعد »
راستی! در مورد کفش من هم مانند آقای چشمه عمل میکنم و همین روش رو در کلاس هم به دانش آموزان انتقال دادم.

سلام.
من این که مردم جاشون رو تو اتوبوس و مترو میدن به من که بشینم خیلی اذیتم میکنه.
البته اوایل مقاومت میکردم. ولی از یه جایی به این نتیجه رسیدم که این افتضاح رو باید تحمل کنم و دم نزنم. چون اگر امروز بتونم یه نفر رو قانع کنم، فردا و فرداها باید همین کار رو تکرار کنم و من یه نفر حریف این بیفرهنگی نیستم.
برای همین هر وقت کسی جاشو بهم میده فقط اول یه بار میگم راحتم و اگر اصرار کرد میرم میگیرم میشینم. من مسئول بیفرهنگی جامعه نیستم پس هزینه ای هم بابتش نمیدم. اگر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم که اصلاح بشه. ولی تا حدی که آسیبی به خودم و زندگیم نزنه و برای فرهنگسازی ایچ ایثاری نخواهم کرد.
مرسی بابت پست جالبت.
موفق باشی.

وااااا . خب توی تبلیغات مترو و حتی جای جای اتوبوس و مترو به صورت تصویری به مردم گفته حق نشستن با معلولان و سالخوردگانه. اصلا این کار مردم نشانه بی فرهنگی نیست..مگر اینکه گفتاری کوته ببینانه همراه با این کار ارائه بدند.
چشم ها رو باید شست . جور دیگر باید دید

سلام مجدد به رعد بزرگ.
ببین رعد منم حدود یک ماهی که تهرون بودم خیلی زیاد از مترو استفاده کردم.تقریبا هرروز.
و تقریبا هرروز هم یه عده آدم جاشون رو به من میدادند.
علت ناراحتی شهروز به نظرم این هست که دید مَردُم به نابینا کاملا اشتباهه.
من باور دارم که یه نابینا مثل تموم اون آدمها میتونه توی مترو روی پاش وایسه و دستش رو به دستگیره بگیره.شهروز و خیلی از ما اعتقاد داریم که زندگی ما با بقیه هیچ فرقی نداره و خیلی مسائل رو میتونیم مثل خودشون حتی بهتر تحمل کنیم.

نه درست بود.
ببین رعد، صرفاً هر پیامی درست نیست. اون پیامی که میگی بیشتر مربوط به معلولان حرکتی هست که مثلاً با عصای زیر بغل میان و امثال اینها.
ولی یه ناشنوا یا من نابینا چه نیازی به نشستن دارم که باید مردم جاشون رو به من بدن؟
اونها هم انسانن و مثل من شاید یه روز سخت رو گذرونده باشن و خسته باشن و به این نشستن احتیاج داشته باشن. اصلاً چرا باید افراد سالخورده سرپا باشن و من برم بگیرم بشینم؟
ولی توضیح این مسائل در یک لحظه امکان نداره و من برای همین بیخیال شدم.

چی بگم؟چون جای شما نیستم قضاوتی هم ندارم. ولی به شخصه اگه ی نفر توی مترو جاشو بهم بده خوشحال میشم. حالا نیتتش هر چی می خواد باشه.
خب اونا با خودشون فکر میکنن که توی جمعیت زیاد ممکنه اذیت بشید. البته توی مترو از پیرو جوون و کافرو مسلمون همه در عذاب الیمند. خدا به عذاب عظیم دچارشون کنه که فاصله حرکت دو قطار رو کم نمیکنند.
ولی به نظرم خیلی سخت میگیرید و نباید تا این اندازه زودرنج باشید.
شبو شور باور کن این موضوع کوچیک که به نظرم باعث سهولتت میشه نباید بره روی اعصابت.

یه بخشی از صحبت هات رو قبول دارم ولی عزت نفس برای یه نابینا خیلی مهمه.
اونی که از جاش بلند میشه و جاشو به ما میده شاید فکر میکنه تنها کاری که میشه برای فرد نابینا انجام بده همینه که صندلیش رو بده بهش.ولی به قول شهروز نمیشه همیشه بحث کرد و مجبوری کوتاه بیای.
این اخلاق رو پای بی توجهی به لطف این افراد نذار.

من هم در گذشته از این که افراد صندلیشون رو در مترو و اتوبوس به من بدن، خیلی کلافه میشدم. روزی خانمی سخنی گفت که به اندازه تمام عمرم قانع شدم.
اتفاقا تصمیم گرفته بودم به هیچ قیمتی حاضر نشم جای شخص دیگری بنشینم. به هیچ قیمتی. اتوبوس مملو از جمعیت بود و من میله اتوبوس رو همچون ضریح امامزاده ای گرفته بودم و قصد رها کردن هم نداشتم. یکی از خانمها از من خواست تا جای او بنشینم. قاطعانه رد کردم و گفتم من جوان هستم و از این که اینجا ایستادم گله ای ندارم. کاملا هم راحت هستم. اون خانم گفت: درسته که شما راحت هستید اما زمانی که اتوبوس در ایستگاه متوقف میشه، شما نمیدونید از کدوم سمت باید فضا بدید که جمعیت عبور کنند. ممکنه کسی درست از همون جایی که شما ایستادید در حال حرکت باشه و شما به سمتی برید که شخص دیگری اتفاقا در حال عبور هست. همه ما هم مراقب هستیم تا شما و عصاتون رو مورد اصابت قرار ندیم همه اینها در حالیست که فضا و زمان توقف بسیار محدود هست. بعد از این هیچ وقت چنین درخواستی رو رد نکردم و از این که با نشستنم خیال افراد زیادی رو راحت میکنم احساس مفید بودن دارم.

دقیقا می خواستم به این موضوع اشاره کنم ولی جمله بندیم نمیومد خخخ یعنی حوصله ندارم. آخه تهرون هوا خییلی دو نفرست. نفر دوم همون جناب ازراعیله ههههه همین جور منتظرم تا یک شنبه که قراره تهرون بارون بباره.

درود بر تو محسن عزیز.
۱- بعضی آدما خیلی خودشون رو دسته بالا می گیرن و فکر می کنن خیلی بارِشونه، ازشون متنفرم.
۲- بعضی آدما خیلی مغرور و افاده ای و مزخرفن، ازشون متنفرم.
۳- بعضی آدما هر کاری هم بکنی، بازم از نظرشون یه ناقص الخلقه ای، ازشون متنفرم.
۴- بعضی آدما اصلاً به نظافت جسم و روحشون اهمیت نمی دن و یه سره با گند اخلاق بودن و گند بو بودنشون اعصاب دیگران رو می ریزن به هم، ازشون متنفرم.
۵- بعضی آدما فقط دنبال به مسخره گرفتن تو و افکارتن، از این طور آدما خیلی متنفرم.
۶- بعضی آدما واسه اینکه خودشون رو به دیگران ثابت کنن، دوستان و دور و اطرافیانشون رو می برن زیر سؤال، از اینا خیلی متنفرم.
۷- چیزایی که متنفرم هم اکثر چیزایی هست که خودت و بقیه نوشتین.
شاد و پیروز باشید

سلام و عرض ادب
پست قابل تأملی هست این پست
من هم اکثرا و عموما آدم راحت گیری هستم ولی ترحم دیگران و گاهی هم عدم قدرتم در انجام بعضی کارها به دلیل محدودیت دیدم و البته گم شدن وسایلم خخخ
و راستی این جفت کردن کفش ها رو هم گمانم بیشتر از اون که من سرش حرص بخورم و بره رو اعصابم میره رو اعصاب بابام خخخ همیشه میگه همه نابیناها حواسشون هست کفش هاشون رو یه جا دقیق از پاشون در میارند میذارند که بعد بتونند راحت پیداشون کنند و من که هنوز عبرت نگرفتم و این نصیحت تو گوشم نرفته که نرفته که نه …. خخخخخ
باشد که رستگار شویم

سلام و درود بر داش محسن خودمون خوبی داداش چه خبرا وااای عجب پستی بود اعصاب خوردی ببین من از یه چیز اعصابم که چه عرض کنم خورد که میشه هیچ کلافه میشم اونم این هستش که طرف به موقع کاری رو که باید انجام میداده رو انجام نده یعنی این قد عصبی میشم که نگو بزار مثال بزنم ببین دو سه ترم پیش منُ یکی از برو بکس قرار بود یه تحقیق رو با هم انجام بدیم اون مواقع من کمی کمتر کامپیوتر میدونستم البته تایپ رو بلدش بودم النحایه ایشون بد قولی کرد و همه ی تحقیق رو مجبور شدم خودم انجام بدم ببین من از بد قولی الاف گذاشتنم خیلی عصبی میشم یه مثال دیگه ببین اگه کسی ده یا پنج دقیقه دیر کنه اون مشکلی نیست ولی اگه مثلاً یه کسی قرار هست بیاد پیش من تا بریم با هم کاری رو انجام بدیم بعد سه ساعت الافم میکنه میگه یادم رفت و کار هم انجام نمیشه و میره برای شش ماه بعد این دیگه منُ کفری میکنه
ببین محسن یه چیز دیگه هم منُ عصبانی میکنه و میکرد ولی دارم باهاش کنار میام اونم لاک زدن خانماست ببین اگه من یه جایی باشم که خانم طرف مقابلم لاک زده باشه یه کوچولو اعصابم خورد میشه البته دارم روش کار میکنم تا کمتر بشه چون ببین فردا که ایال بار شدی دیگه اگه بخواد بخاطر لاک زدن همسر گرامی اعصابت خورد بشه که دیگه هیچ یه مورد دیگه بگم و مرخص بشم ببین من از این که کسی بیاد توی اتاقم و بدون اجازه بره چیزام رو دست بزنه و به هم بریزه اعصابم خاش خاشی میشه در حد تیم ملی به هر حال دارم روی این موارد کار میکنم تا کمتر بشه و محار بشه
محسن جون ببین من دیگه بخاطر این که کسی دو سه سال پیش مثلاً کفشام رو جفت کرده گذاشته جلوی پام و بعد هم بهم گفته یا غیره بخاطر این چیزا اعصاب خودم رو داغون نمیکنم
اعصابتون همیشه آروم روزگار خوش و در پناه یگانه همیشه بی همتا شب خوش و خدا نگه دار

سلام محسن.
من که تو این روزا بیشتر تغییرات گسترده نقشه های هواشناسی هست که با اعصابم بازی میکنه.
خییلی ضد حاله وقتی یه موجی تو چند تا الگو خیلی مشتی و قویه. بعد به هنگام فعالیتش رو ایران به یکباره ضعیف میشه.
به خصوص وقتی که این موج، یک موج برفی باشه.
در خصوص مواردی هم که برشمردی، عمدتا سعی می کنم بی تفاوت باشم.
اما زمان هایی که به ناحق در باره ی من قضاوت بشه که مستحقش نباشم، ناراحت میشم.

سلام امیر خان.
میگم میشه یه پارتی بازی بکنی و اگه قرار شد سمیرم ما هم بارندگی بشه بهِم یه جوری اطلاع بِدی؟تو ذهنم بود یه بار بِهِت بگم یهویی الان که اینجا دیدم گفتم تا تنور داغه سریع بچسبونم.
یه کاریش بکن.
خیلی خیلی ممنون از کامنتت.

دیدگاهتان را بنویسید