خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مقدمه ای بر بن تخفیف و شهر رویا ها!

سلام

انگار این محسن صالحی پادکست میزنه، مرتضی مصدق می زد، مهدی عابدی، سعادت، کلا همه رفتند توی کار پادکست. همین پنجه ای خودمون که الان محوه توی افق، محمدحسین، یه عالمه بروبکس پادکستی. چرا من پادکست نزنم؟ هان؟

وای که چقدر دلم واسه شهر رویا ها دوباره تنگ شده. با اینکه کامل نشد برم ولی خعلی حال داد. همون کمشم حال داد.

من کلا تابستون برنامم بود با هماهنگی بچه فامیلا و خانواده ی بعضی از شاگرد های کوچکولوم می رفتیم شهر بازی. پدر بن تخفیف پنجاه درصدی نامحدود برای شش ماه که شرکت برای شهر بازی ملکشهر بهم داده بود رو درآوردم تا جای که دیگه مسئولش از من بن نمی گرفت چون منو می شناخت! خخخ

چقدر توی شهر بازی حالشون این بچه کوچیکا که از ترس توی بغلم می نشستند بد میشد! الان معنی جمله ی قبلی منو فهمیدید؟ خب پس برید سراغ بعدیش. ههههههه!

عاشق اسنک به دست در حال چکه ی سس روی لباس هام دوباره با بن پنجاه درصدی توی شهر بازی تاب خوردنم! الان معنی این یکی جمله رو هم فهمیدید؟ اه! چقدر شما باهوشید؟ چرا هرچی من می نویسم پیچیده نمیشه؟

سمسییستبیسمکنتسیبمکنسیبمکخخحرچجصنیسن! الان نگید این یکی رو هم فهمیدید که دیگه خودمو دار می زنما!

بچه ها؟ وقت کم میارم. خیلی دوست دارم به زودی پادکست حالی که توی شهر رویا ها با یکی از شاگردام کردمو آماده کنم بذارم اینجا ولی اونقدر مسئولیت کار های متفرقه ی پول ساز و نساز دوروبر خودم ریختم که دارم چل میشم!

ولی خب چون من عادت دارم قبل از هر کاری مقدمه میارم می چینم، اینم مقدمه ای باشه برای پادکستی که به زودی در راهه و قدم نورسیده مبارک! کیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی!

لذت ببرید از زندگی و منتظر توصیفات و من شهر بازی رو زندگی می کنم باشید! الان دیگه نپرسم؟ نع؟ یعنی این جمله ی آخرو هم فهمیدید؟ باشه. من خودمو از نا امیدی برای ساخت جملات پیچیده ی در هم بر هم غیر قابل فهم برای عموم از لبه این موکت میندازم پایین!

یادتون باشه خیلی دوستون داشتم!

خدا بیامرزدت مجی که هی اصرار داشتی موجی نیستی!

آآآآآآآ آآآآآآآآ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ؟

دَرق پیش دام گوروم!

شاپالاق!

گوروروف!

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «مقدمه ای بر بن تخفیف و شهر رویا ها!»

سلام صبح به خیر. آخجون باز این تب پاد کست راه افتاد. راستی حالا که حرفش شد این امیر چی نشده صداش رو فرو کرد داخل گوشیه من که بفرستم اینجا بهش گفتم خوب باشه. فعلا خاطرش نیست آخجون.
شهر بازی و ببین مواظب باش بچه به بغل حادثه پرتابت تکرار نشه که اگر بشه تو هیچ چی ولی بچهه آبگوشت میشه گناه داره!
سر صبح و من باید بپرم و چه حیف که نمیشه اینجا بیشتر جفنگ پرونی کنم باشه واسه دفعات بعد. ببین راستی۱چیزی بگم آیا؟ من اون وسطیه رو فهمیدم. همونی که چیستان پیستان با کیبوردت ریختی وسط ها! خیال کردی کسی نفهمیدش رو میگم! خوب هیچ چی دیگه فهمیدمش. نمی خواستم بگم ولی ببین زشته ناسلامتی مدیر۱سایتی این چه حرفی بود زدی آخه! خوب حالا اگر۱کسی شبیه من می فهمیدش چی؟ این کار ها رو نکن خوبیت نداره اینجا دانشآموز داریم سن بالا داریم سن پایین داریم از هر مدلی نفراتی داریم آخه۱خورده مدارا کن دیگه! عه! شکلک کجکی نگاه کردن به سمتی که دیشب مدیر ایستاده بود و مراقبت شدید واسه پیشگیری از خوردن۱چماق دسته اول و آماده فرار به محض مشاهده نشانه های حضور و ظهور چماقه. حالا تو فهمیدی من چی نوشتم آیا؟ آخیش حقته تا تو باشی به عشق پادکست اول پستت آخجونم رو سر صبحی در نیاری بعدش که پست رو خوندم فهمیدم پادکستی در کار نیست حالم گرفته بشه. دلم خنک شد حالا من در میرم وصیت هم نمی نویسم چون تا اطلاع ثالوی چیز یعنی ثالثوی چیزه اصلا نمی دونم تا کی ول کن دستت بهم نمی رسه خیالم تخته که فعلا زنده خواهم بود من رفتم پیش امیر تو هم بپر شهر بازی حالش رو ببر.
شاد باشی خیلی شاااااد خیلی شاد!

خب خسیس! صدای امیرو میذاشتی اینجا نمیمردی که! راستی؟ الان میخواهی به کی آب زرشک بدی وساطتت رو بکنه؟ هان هان هان؟ مگه تو توی داستانت پدر ما رو با قسمت قسمت کردنش و با درام تموم کردنش درآوردی من جیک زدم؟ به امید انفجارت! آآآآممممییییننن!

دیدگاهتان را بنویسید