خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

برگه ای از دفتر زندگی

یه روز گرم بهاری بود اگه اشتباه نکنم نیمه ی اول خرداد بود دختری با چشمان قهوه ای و موهای طلایی پا به دنیای ما گذاشت دختری که در آغوش همه لبخند میزدو همه از زیباییش میگفتند چند وقتی گذشت دختر کوچولو که اسمش را یلدا گذاشته بودن روز به روز بزرگ و بزرگتر میشد اما پدر و مادرش روز به روز نگرانتر میشدند یلدا کوچولو 6 ماهه شد دکتر ها تشخیص دادند که چشمان زیبایش مشکل دارد و چون خیلی کوچک است باید زیر بیهوشی معاینه شود یلدای کوچک قصه ی مارا بیهوش کردن برای معاینه و معاینه اش کردن و گفتن او نیمه بیناست غم عجیبی خانواده اش را فرا گرفت اما چاره ای نبود یلدا را هر دکتری که دلتان بخواهد بردن اما بی فایده بود دیگر زمان این رسیده بود که یلدا به مدرسه برود تازه اینجا بود که فهمید با هم سن و سال هایش قدری تفاوت دارد و وسایل نوشتنش به جای دفتر و مداد شده بود لوح و قلم و الفبایش شده بود 6 نقطه که تعداد نقطه هایش برای هر حرف از الفبا متفاوت بود دخترک کوچک قصه ی ما به مدرسه رفت و الفبا را آموخت او دیگر میتوانست بخواند و بنویسد سال ها از زندگی ی یلدا میگذرد اکنون یلدای ما 21 ساله است و به دنبال هدف هایش میرود مهم ترین هدف او این است که یک روانشناس موفق باشد و برای جامعه مفید واقع شود این بخش کوچکی از زندگی من بود که به قلم خودم در دفتر زندگی ثبتش کردم

۲۹ دیدگاه دربارهٔ «برگه ای از دفتر زندگی»

درود. وقتی گفتی پا به دنیای ما گذاشت, گفتم یکی دیگه رو میگی خَخ.
کلاً تا حالا هرچی سرگذشت همنوعهامو خوندم به یه سری نقاط مشترک توشون رسیدم و این نقاط تو همه مشترکند.
مثل برخورد خانواده و مشکلات.
راااستی اااوووول شدم مدال فراموش نشه لطفاً.

سلام یلدا خانم بسیار خوب نوشته اید البته هنوز اول راه هستید فرصت های زیادی را در اختیار دارید پ پَستی و بلندیهای فراوانی در پیش دارید برایتان بهترینها را آرزو مندم به امید دریافت پستهای بعدی شما …

درود! خوب شناسنامه ی کوتاه و بسیار کوتاهی نوشتی…
اینجا هم خیلی کوتاه و خلاصه نوشتی…
خوب همین که اراده ی نوشتن داری خیلی خوبه…
راستی نگفتی بیماری چشمانت از کدام نوع است…
خوب اگر آرپی است بهتر است بدانی که روزه گرفتن صاحب چشمان آرپی را خیلی زودتر از آنچه پیشبینی میکنند خطرساز میکند…
پس بیماران چشمی آرپی نباید روزه بگیرند…
همچنین باید مواظب شوند با کمبود ویتامینها روبرو نشوند…
این افراد باید کمتر از بینایی خود استفاده کنند و در مواقع غیر ضروری از چشمان خود استفاده نکنند…
راستی تو که نوع بیماریتو نگفتی من چرا دارم پرحرفی میکنم…
آخه کمبیناها کمی بی احطیاتی میکنند و زودتر از موقع نابینای مطلق میشوند…
امیدوارم تو بتوانی تا زمانی که دوست داری همین مقدار کم بینایی خود را حفظ کنی…!

سلام و درود بر یلدا خانم
خب من اولین پستیه که از شما میخونم نمیدونم که این پست پست اولتان
به هر حال که زندگی را اگر زیبا ببینی همان خواهد شد که باید شود خب ایشالله که شما هم میشوید یک روانشناس حاذق و خبره در تخصص خودتان و به هر آن چه که هدفتان است میرسید
من که از آشنایی با شما خورسند و خوش حال شدم
و برایتان پیروزی سعادت خوشبختی و موفقیت را در تمامی مراحل زندگی از خدای یگانه آرزو دارم
شبتان خوش آروم و زیبا و در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگهدار

سلام یلدا. شروع قصه تو شروع خیلی از ماست. خیلی هامون این طوری شروع شدیم. بعدش بزرگ شدیم. بعدش ادامه هامون متفاوت شد. بعدش هر کدوم رفتیم به۱ادامه متفاوت. بعدش، … یلدا بعدش چی؟ درسته آخرش تموم میشه ولی تا این پایان، از خدا می خوام این سفر رو از اینجا به بعدش عالی سپری کنی! امیدوارم در راهت موفق باشی! روانشناس، خانم و انسان موفقی باشی. هر مدلی که خودت دلت می خواد!
همیشه شاد باشی!

دیدگاهتان را بنویسید