خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

میزگرد 12: ویژگیهای یک عصای مناسب برای نابینایان

سلام سلام،
امیدوارم هفته ی خوبی رو گذرونده باشین و هفته ی خوبی رو هم در پیش رو داشته باشین، ما که سه شب شبِ یلدا داشتیم
شب اول خونه ی مادربزرگه که من نرفتم، و شبِ دوم خونه ی خودمون همراه با دوستای خواهرم که همسایمون هستن و دیشب هم ما به دعوتِ خودشون رفتیم خونشون.

بگذریم! حالتون چطوره؟! خخخخخ.
• میزگرد این هفته در مورد عصا و ویژگیهای یه عصای مناسب از نظر هر کدوم از شماهاست. نمیگم استاندارد چون هم اینکه به احتمال قوی کسی عصای استاندارد ندیده تو ایران و هم اینکه شاید هر کسی طبق تجربه و استفاده ی خودش ویژگیهایی رو برای یک عصای مناسب در نظر داشته باشه..
خب به نظر من عصای خوب و مناسب عصایی هست که:
• در مقابل سرما و گرما، رفتن زیر موتور و ماشین، گیر کردن زیر در اتوبوس و امثالهم مقاوم باشه، خخخ، معتقدم که عصا باید فلزی باشه، ولی فلز خوب، عصایی که من دارم وقتی منقبض و منبسط میشه داخل هم گیر میکنه و باز و بسته نمیشه به هیچ عنوان، عصایی بوده که حتی با چک و لگد هم هم چنان دو تکه اش صمیمی باقی موندن،!!!. خلاصه که مقاومتش خوب باشه نه برای گیر افتادن تکه هاش داخل هم؛ در مقابل خطرات احتمالی مثلا قدم زدن با کفش دیگران روی عصا،
• سبک باشه. عصایی که سنگین باشه چه برای حمل و نقلش داخل کیف چه برای جهتیابی مناسب نیست. یکی از دوستام با اینکه خیلی هم عصا استفاده نمیکرد ولی مچ دستش حساس بود و آب اورد.
• عصا حالت آنتنی باشه یعنی برای جمع کردنش تکه هاش داخل هم جاگیر بشه هم سبکتره هم قشنگتره هم جا کمتر میگیره هم وقتی میخوایم بازش کنیم ویییژژ پخش و پلا نمیشه و فرضا گیر کنه به کسی،
• دوست داشتم عصایی بود که میشد مثل دوچرخه پارکش کرد خخخخ. یعنی یه جک مانند زیرش داشت من یه ایده دارم حالا اگر کسی اینجا عصا تولید میکنه شاید بشه مثلا مثل یه سری وسایل تزیینی یا جا حله ای ها هستن یه حالت پلاستیکی دارن تق میچسبند به کاشی یه چنین قابلیتی رو ایجاد کنن که هر موقع خواستیم این وسیله رو بذاریم به ته عصا و پارکش کنیم. خلاصه واسه بانک و مغازه ها که جمع کردن عصا وقتگیره؛ این پارک کردن عصا به نظرم بد نباشه.
• عصا باید از لحاظ ظاهری هم زیبا باشه، تو اصفهان برچسبهای شب رنگی هست که میچسبونن روی عصا. هم مناسبه واسه دید بهتر بقیه هم زیباتره.
• عصا باید متناسب با قد افراد باشه. عصای متناسب عصایی هست که وقتی کنار بدنت قرار میگیره تا قفسه ی سینه برسه. شاید از نظر من نیم متر باید از قدِ خود فرد کوچکتر باشه. من قدم 168 هست و عصام 120 که از نظر خودم مناسبه، بماند که به دلیلی که نمیدونم این دفعه عصای 120 رو بهزیستی نداشت و یکی از بچه ها واسم تکه ای رو بهش اضافه کرد تا اندازم شد.
• در مورد جنس عصا که فلزی رو در نظر دارم دلیلم اینه که بعضی از عصاهای کائوچویی رو که دیدم هر یه تقی که رو زمین میزنیم حس کردم دو دور تو هوا میرقصه. خخخخ. بنابرین عصا باید طوری باشه که وقتی رو زمین زده میشه جهتیابی رو دچار مشکل نکنه.
عصایی که قرقره نداشته باشه. من شخصا عصا قرقره دار رو نمیپسندم؛ چون فرضا برای رد شدن از جوب و سوار شدن به اتوبوسهای بی آرتی که باید با نوک عصا فاصله رو بسنجم و عصا رو قرار بدم و بعد قدمم رو تنظیم شده بردارم بذارم اون طرف ممکنه عصا لیز بخوره و بیفتم، گذشته از اون من نوک عصام مثل نوک انگشتام زمین رو لمس میکنه با عصای قرقره دار حس کردم به زمین زیر پام کامل اشراف ندارم و جهتیابیم دچار مشکل میشه، دلیل دیگه اینه که سرعتم در راه رفتن زیاده و همین عصاهای معمولی رو روی زمین میکشم تا هیچ سوراخ سنبه ای رو رد نکنم. عصای قرقره دار از نظر من امکان این رو داره سوراخی رو که مثلا نوک کفش ممکنه داخلش گیر کنه رو رد کنه. تازه قرقره به وزن عصا اضافه هم میکنه. مگه نه؟!
خب دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه.
خوشحال میشم از نظرات شما هم استفاده کنم.
شاااد باشین و شادی و خنده رو به دیگران هم هدیه بدین.
***من که می گویم اگر آدم کاری را دوست داشته باشد بهتر انجامش می دهد.
ماکسیم گورکی***

۵۲ دیدگاه دربارهٔ «میزگرد 12: ویژگیهای یک عصای مناسب برای نابینایان»

سلام زهره جان. در مورد عصا با شما موافق هستم. حتی در مورد نکات قرقره ای. خیلی خوبه که ایده های جالبی برای پارک کردن عصا داری. من گاهی وقتها عصام رو از روی بندش، بر روی جالباسی آویزان میکنم. جای عصا هم پشت در خانه کنار جاکفشی بین در و جاکفشی هست. در محل کار، پشت سرم، بین شوفاژ و دیوار. در کلاس زمانی که کنار دیوار باشم، – که بهترین حالت موجوده – به سه کنج دیوار تکیه میدم و یا از تقریبا وسط تا میکنم یعنی یه سه تایی و یه دوتایی. بعد زیر دسته صندلی جاسازی میکنم. عصای من بیشتر وقتها بازه تا بسته. بیشتر مایلم که با عصا دیده بشم چون بیشتر وقتها تنها هستم و این به صلاح منه. حتی در رسمیترین جلسات در کنار همکاران با عصا وارد میشم و صد البته تلاش می کنم عصای من مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکنه.
صحبتهای من با سؤالی که کردی تناسبی نداشت اما فکر کردم شاید جای مناسبی برای بیان این حرفها باشه.

سلام.
عصای من فلزی هست و تو هم گیر نمیکنه. چرخ هم داره.
البته سلایق متفاوته ولی اگر عصا چرخ نداشته باشه و بخوایم زمین بزنیمش، ممکنه حد فاصل سمت چپ و راست که میزنیمش زمین چیزی باشه که متوجهش نشیم. اگر هم زمین بکشیمش روی آسفالتها و چاله چوله ها گیر میکنه. این قرقره ها که روی عصا نصب میشن، به سمت جلو و عقب نمیچرخن. به سمت چپ و راست میچرخن. برای همین موقع سوار شدن به اتوبوس یا گذشتن از جوب باعث زمین خوردن نمیشن. چون وقتی نوک عصا رو اون طرف جوب میذاریم، عصا به جلو حرکت نمیکنه که باعث زمین خوردن بشه. فقط به سمت چپ و راست حرکت میکنه.
پست جالبیه امیدوارم بچه ها مشارکت خوبی داشته باشن.
موفق باشی.

اون پلاستیکی قدیما از فلزی سنگین بهتره.
ولی اون که توی خودش جمع میشه و باریکه خیلی خوبه. من که فلزی دارم که کتابخونه پارسال همایش بهم دادن تهران بودیم.
حال ندارم جمله رو درست بنویسم. خودت منظور رو بگیر.
چرخدار هم باشه خوبه من چرخ ندارم.
باید نشکن باریک چرخدار و راحت باز بسته بشه.
از ویژگی عصای خوب باید به موارد زیر اشاره کرد.
باحیا و متین.
با عصای مردم دعوا نکنه و احترام خودشو نگهداره.
باید دقت بالا داشته باشه تا با بدن کسی برخورد نکنه و بعد ….

عصایی خوبه که اصلا تا نشه . عصایی که به راحتی کمرشو میشکونید و دیده نمیشه به چه دردی می خوره .؟ من و همکارم به این نتیجه رسیدیم که خداوند بالای سر هر نبینی هزاران فرشته محافظ قرار داده که اونا رو از تصادف نگهداری میکنن . علتش هم صحنه هایی بوده که دیدیم .
نبین های قدیم اون زمانا که ماشین نبوده ی فرشته محافظ داشتن. ولی امروزه روز، با این حجم ماشینا توی کوچه پس کوچه ها ،
فک کنم هر نبین ۵۰۰ تا فرشته روی شونه راست . ۵۰۰ تا روی شونه چپ . ۱۰۰ تا روی سرش و ۱۰۰ تا فرشته محافظ هم پخشو پلا در ۶ جهت جغرافیاییش می چرخن به خودش اختصاص داده . زهره دقیقا چندتا فرشته فی المعطل شمایند ؟؟؟بشمار خخخ

نابینای قدیم که بیشترشون به مسجد میرفتن و قرآن میخوندن و برای مسافرت از اسب استفاده میکردن.
شاید باور نکنی ولی این اسبِ اونا رو کیلومترها جابجا میکرد. اون وقتا فرشته نابینایان اسب بود. حالا هیچ فرشته ای ندارنیم

خب فکر کن اگه جمع نشه داخل اتوبوس همه رو اذیت میکنه. مثل اینه که یه تیکه چوب دستت باشه الکی، خودمون هم اذیت میشیم وقتی نیاز نداشته باشیم جمعش میکنیم میذاریم تو کیف یا …
در مورد فرشته هم من که همش میگم ما خدایی میریم بیرون و برمیگردیم واقعا.
با این همه نامناسب بودن مناطق و بی احتیاطیهای مردم.

درود
زهره سلام سلام !
آخیش بالاخره وارد شدم نمی دانم چرا این محله و یا هر چیزی در این محله هست هی منو پرت میکنه بیرون و من الان مجبور شدم با این قد بلند با زحمت زیاد وارد بشم .آخر رمز این محله رو فراموش میکنم .راستی نمی دانم چرا از وقتی صداتو شنیدم فک میکردم که قد بلند و یک دختر ورزشکار هستی .اولی رو که تائید کردی ولی دومی رو شک دارم ؟! خخخخ خخخ . آها حالا فهمیدم دلیل اینکه به سختی وارد محله شدم شاید نداشتن عصا بوده .این فلزی و پلاستیکی و چوبی و قرقره دار و ندارش چیه .من برم به داداش نجار بگم یک عصا چوبی بسازه به نظرت خوبه .آخه چکار کنم من الان خیلی ها می دانند نبین شدم اما خیلی ها هم نمی دانند .اگر عصا بگیرم وای خودم نمی دونم چی می شه ؟ چقدر دلشان می سوزه و چقدر رحمشان به حالم می آد و می گند بیچاره جوانه این جوری شده خدا کمکش کنه ! خخخ خوب این هم فرهنگ غنی محل ما است .راستی اونقدر به فکر عصا بودی و هستی که نجف آباد سانحه عصا برایت رخ داد .
سخنی با رعد بابابزرگ ، رعد ببین من فهمیدم خیلی خ خ خس خسی خسیس خسیسی !آخه این فرشته های که نام بردی کمتر از پنجاه هزار و هفتاد هزار تا نیستند .اون بالائی می بخشه ولی شما اون بقیه اش بیشتر از پانصد تا که می شه هزار تا رو کجا کش رفتی و کجا بردی .تازه این صدهزار تا رو با دو بال و ضرب کنیم می شود دویست هزار تا ولی شما به هزار تا کمش کردی .نکنه با همکارت تقسیم کردی . یالله بگو چکارشان کردی اگر این اختلاف رو در تعداد نبین ها محله ضرب کنیم شما الان کل فرشته های ما نبین ها رو گرفتی و استثمار کردی .بچه ها مواظب خودتان و فرشته هایتان باشید و آمارشان رو داشته باشید .بای . زهره ممنون از مطلب ارزشمندت .

سلااام عمو قنبر مهربوون.
عینک دودی هم قبوله بزنید بلکه زودتر وارد شدین خخخ.
الآن من ورزشکار نیستم یعنی!؟ واااای، خخخ.
آره فقر فرهنگی که همه جا هست بعضی جاها هم بیشتره تازه. ولی بهتره عصا بگیرین که از هر لحاظی راحتتر باشین. مردم هم از حرف زدن خسته میشن آخرش.
خوشحال شدم که کامنتیدین اینجا.
شاااد باشین همیشه

من یه عصای قرقره دار خریدم وقتی رو زمین به چپ و راست میکشم حس میکنم خوب حرکت نمیکنه و اذیت میشم. اصلا باهاش احساس امنیت نمیکنم. یه عصای پلاستیکی داشتم که همین هفته پیش انداختمش آشغالی چون مناسب قدم نبود و خیلی به زمین گیر میکرد. البته این فلزیه هم باعث میشه دستم درد بگیره نمیدونم چرا. ولی هرچی باشه ازش خیلی راضیم. به نظرم این عصاهای قرقره دار رو هر جایی نمیشه ازش استفاده کرد مثلا رو موزاییک های شکسته و زمینهای تقریبا خاکی. چون پیاده رو های شهر ما خیلی درب و داغونن. اشتباه کردم خریدمش. مرسی از لطفت عزیزم موفق باشی

با این احوالات همون فلزی رو بچسب،
یه نفر یه عصایی واسه من از آمریکا اورد خیلی ظریفه.
عصای من رو که دید میگفت این مردونست و عصایی که به من داد ظریفتر بود و خانمی بود ولی به هیچ عنوان واسه خیابونای ایران مفید نبود.
به درد پیاده روهای خودشون میخورد که شنیدم اگه عصا هم نباشه اینقدر بدون موانع و چاله چوله هست که میتونی بدون عصا حرکت کنی.
ولی با مزست شاید اندازه لوله خودکار یه کمی بزرگتر باشه. اندازه لوله ی روان نویس.

از شوخی بگذریم ولی اونی که چشم بصیرت داره میدونه که همه انسانها هر لحظه از خطرات به لطف خدا در امان هستند. خدا میدونه چه بلاهایی هر لحظه از بیخ گوشمون میگذره و ما انسانها بی خبریم و فک میکنیم که هیچ خبری نبوده. ولی همین قدر بگم که چون با یک عده نبین قرار ملاقات داشتم و از دور شاهد رد شدن آنها در کوچه بودیم با اطمینان میگم اگر هنوز سالم هستید یک نیروی الهی همیشه نگهبان شما بوده. چون خطراتو دیدم به عنوان یک آگاه میگم. در مورد ما بیناها هم مسلما اونی که چشم بصیرت داره و اون خدای بالا سر میدونه که چه بلاهاییو از ما رفع میکنه . خدایا شکرت به خاطر اینکه هوای همه موجودات و خلایقتو داری .

روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد .گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن ، روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت!
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: ” می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
” فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
” با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.
” گنجشک گفت:
” لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:
” ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. ” گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: ” و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. ” اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد…

سلام عصا باید جنسش شلوغ باشه یعنی سرصدا کنه تا وقتی روی زمین میکشی هر دو یا سه بار رفت و برگشت از قصد ولی نامحصوص بکوبی زمین تا از خودش صدا بده بعد ماشین های پارک شده و اجسام دیگه را قبل از برخورد تشخیص بدیم چرخ دار نباشه بهتر هست

درود. البته که عصای قرقره ای رو می دوستم ولی ندارمش خَخ.
داشتن قرقره, سبک و محکم بودن, جمع شونده, ظاهر زیبا, دارای موقعیتیاب دقیق, هوشمند, مراقبت صد درصد از نابینا برای عبور از خیابان, موانع, و غیره.
اصن عصا چیه؟ من چشامو میخوام این حرفا هم حالیم نیست. مرسی کُمُللاه.

سلام . من زیاد عصا بلد نیستم و عوض بدل نکردم .
با کنار گذاشتن انواعی که دوستان گفتند , هر کدوم مزیتی رو توش دیدم و کمی عم محدودیت .
خب قرقره خیلی جاها کار میکنه و فکر کنم ضربه هم همین طور ,
اگه برم توی نقش پروفسور بالتازاری , شاید بگم میشه مجموعه ای از اینها رو یکجا به صورت متصل شونده داشت .
کشویی بودن , مثل آنتن تلویزیون هاو رادیو ها خیلی خوب و سبک و خوبه . اما کمی از آنتن قوی تر اگه بخواد فلزی همچو اون داشته باشه , چون خیلی سریع خم میشه و میشکنه . میشه هم این قرقره رو حالتی طراحی کرد که سریع به سر عصا وصل بشه و با یه نیم دایره چرخوندنش , باز .
من یه عصا دوتیکه برام گرفتند که خیلی برام کوتاه بود ا. بعد اولین حیرت رو بچهام داشتند که سریعا با شیطنت ازش یه تیرکمون ساختند .
غیر از این , عصا من دو تیکه بیشتر نداره که با یه کش به هم وصل میشه , حالا کمفروشی بوده یا چی نمیدونم . باید یکی از این هایی که گفته شده رو هر چه سریعتر تهیه کنم شایدم یه قرقره ای هم .
نکته اصلی و بعدی که به ذهنم رسید , نجس دونستن و نام نبردن از بهترین دوست انسان , یعنی سگ هست .
سگ های راهنمایی که به خوبی میتونند خیلی از بارها رو از دوشمون بردارند و در عین اینکه عصایمون باشند , یه دوست و همدم خوب هم برامون باشند که شبانه روز با کمترین دستمزد , بالاترین حفاظت رو هم در منزل یا بیرون ازمون میکنند .
واقعا جامعه ای که میشناسیم و اینقدر عصا براش عجیبه , میتونه بفهمه که یک سگ چقدر میتونه به ما کمک کنه ؟
من که بدم نمیاد .
در جواب دوستمون هم که اسب رو گفتند , باهاشون موافقم و در فیلم رنگ خدا هم اون پدر , پسرش رو با اسب به اون دهات دور افتاده میبره که از ماشین های تست نشده بی راننده گوگل هم امن تر هست فکر میکنم .
موفق باشین و پیروز

سلام سلام.
من عصای فلزی و محکم بودنش رو می پسندم. همچنین عصای قوی به همراه داشتن دور بازو به مقدار کافی رو ترجیح میدم خخخخخخ
من از کوچه و خیابون که رد میشم و اگه کسی یا ماشینی بخواد مسخره بازی دربیاره منم با عصا محکم می زنم بهش. مخصوصا ماشینها، یعنی یه حالی میده که نگووو خخخخخخخخخخ
تعریف عصای چرخ دار رو هم شنیدم که حتما باید بخرم.
مرسی از بابت پست.
شاد باشین.

سلام و درود بر میز گرد گذار محله خانم مظاهری بانوی گلبالیست و قهرمان محله
خب من الآن دیگه دست از خوندن و نوشتن جزواتم کشیدم گفتم بیام ببینم توی کوچه پس کوچه های محله چه خبر
خب ببین به نظر من عصای خوب اونه که با یه تلنگر نشکنه جنسش آلمینیوم باشه هوشمند هم باشه بد نیست ببین یعنی از طریق لرزه یا ویبره بهم علامت بده که الآن رسیدم به مانع یا با مانع این قد فاصله دارم بعد ته عصا یعنی قسمتی که روی زمین قرار میگیره هم به راحتی روی زمین صدای مد نظر رو ایجاد کنه یعنی به مرور زمان هرز نره و به راحتی هم باز و بسته بشه این طور نباشه که گیر کنه بعد بخوایی سوار تاکسی بشی نتونی بخاطر گیر کردن عصا و بسته نشدنش سوار بشی در ضمن اگر کاور هم داشته باشه که بتونی بذاری توش و حملش کنی عالی میشه حالا منِ کمتر عصا دست بگیر یا اصلاً عصا دست نگیر ببین دارم چه ایده پردازیهایی میکنم فک کنم از زور خوندن و نوشتن زیادی این جزواته خب من برم تا این انگشتام از ضور خستگی از بس که نوشتن و با گوشی لمسی کار کردن دیگه فحشم نداده یه استراحتی بهش بدم که باید دوباره ساعت ۲ و ۱۰ دقیقه با گوشی این انگشتان مبارک کار کنه تا ۵ صبح به هر حال این نظرات من بود در مورد یک عصای خوب اگه چنین عصایی توی ایران گیر اومد منُ خبر کن تا به هر طریقی که شده گیرش بیارم
خب من برم ببینم که چایی آبی چیزی گیر نمیاد بخورم تا این گلوی خشک شده کمی سر حال بشه
ببخشید که بازم من چرند و پرند نوشتم و بازم نظرم بد شد
شبتون بخیر و پر از برف البته همراه با بستنی ی قهوهی تلخ شبتون آروم و زیبا و همراه با خوشی ها بدرود و خدا نگهدار

یه چنین چیزی رو نماد فناوری داره ولی خیلی گرونه.
اگه به تولید انبوه میرسید یا حد اقل بهزیستی خریداریش میکرد خوب بود
خسته نباشین و ایشالا نمرات عالی کسب کنید،
برف هم نداریم، قهوه هم داریم ولی دم نکردیم،
ممنون آقای وکیل آینده

سلام من راجب عصا و مدلش چیزی نمیدونم ولی از کم بیناییم استفاده میکنم هدودن تا ۲ متر از جلوی خودم رو میبینم تا حالا همه از عصا استفاده نکردم ولی چه بخوام چه نخوام به روز مجبور میشم بگم عصای من کجایی بلاخره مجبور شدم ازت استفاده کنم ولی ای کاش چشم درست میشود تا همه ی عصاها رو به جا جمع میکردم و مثل نون خشک خوردشون میکردم در پناه حق

سلام زهره جان
خب عصاهاتونو از هر نوعی هست جمع و جور کنید چایی دستمه میفتم با چایی ها پخش میشم رو میزگردتون می سوزید هاااا
گفته باشم خخخخخ
فقط اومدن چایی بیارمو برم
آفرین ادامه بده میزگردها رو من به دردم هم نخوره همیشه میزگردهات برام جالبه میخونمشون
کامنت های رعد هم جالب بود
خوب باشید همگی

سلام!
خب برا منم صندل مونده؟
امیدوارم مونده باشه!
خخخخخخخخخ!
راسش موندم!
من تا حالا یه عصا میشناختم که همون عصاهایی هس که کش دارن توشون، غیر آنتنی هستن، ساده اَن!
من این همه عصا نمیشناختم اصلاً!
راسش که از عصای خودمم که بالاتر معرفیش کردم و تازه از بهزیستیش گرفتم هم راضیم!
خخخخ!
اینجا که مِث اصفهان نیس همه چی داشته باشه برا نابیناها!
اینجا خُی هس نه اصفهان!
چی کنیم دیگه؟
اینو داریم که داریم!
راسی میشه دوستان توضیح عصاهای دیگه رو هم بدن تا ما هم آشنا بشیم با عصایون جدید؟
عصای منم که از بقیه کمی کلفته مِث خودم!
البته خودم بیشتر کلفتترم از بقیه نه یه کم!
خخخخخخخخخخ!
چی کنیم دیگه؟
اگه که نخورم میمیرم که!
مث اینکه زیادی حرفیدم!
من دیگه میرم تا به چرندیات نپردازم!
خخخخخ!

وقت ندارم و خلاصه یه کم از نظراتم رو می نویسم: عصایی خوبه که دکوری نباشه و ازش استفاده کنیم. عصایی که چرخ داشته باشه تا بجای روش تق تق ضربه زدن، از روش کِش کِش کشیدن به چپ و راست استفاده کنیم و همه چی رو تشخیص بدیم. عصایی که آنتنی نباشه که هنگام تکیه بر عصا جمع بشه بره داخل. اگه لبه های عصایی که تو هم گیر می کنه رو سایش بدی، مشکلش کامل برطرف میشه دقیقا کاری که خودم کردم. عصایی که لامپ و شبرنگ داشته باشه به چشم راننده ها و عابر ها بیشتر نمایان میشه تا حواسشون به ما باشه. عصایی که یه چیز دیگه به جای کِش توش باشه تا هی بعد از چند ماه تیکه تیکه نشه. عصایی که برای بچه ها کوچیکش موجود باشه و برای بزرگتر ها بزرگش. عصایی که اونقدر دراز باشه که حد اقل تا دو قدم بعد از ما رو پیشبینی کنه. عصایی که بتونه موانع بالای سر رو تشخیص بده. عصایی که بتونه مسیر ها رو حفظ کنه و بعدا در همون مسیر ما رو راهنمایی کنه. مجددا میگم عصایی که خاک نخوره و ازش استفاده بشه.

سلام زهره جان.
من۱عصا آنتنی داشتم عجیب باهاش راحت بودم. تمام مواردی که دلم می خواست رو داشت. عجیب سبک بود، جمع و باز کردنش به قول خودت پخش و پلا نداشت، کوچیک می شد و راحت هر جا جا می گرفت، خلاصه چیز عزیزی بود. ولی۱دفعه از سر بی حواسی زدم داغونش کردم و بعدش دیگه تعمیر نشد و دیگه هم اون مدلی که دلم می خواست عمل نکرد تا مجبور شدم بذارمش کنار. یکی از ایراد هاش هم این بود که دیگه تکیه های سبکم رو هم تحمل نمی کرد و تا۱خورده باهاش می رفتم جمع می شد و مجبور بودم متوقف بشم و دوباره تیکه هاش رو به هم کیپ کنم. خلاصه که دیگه درست نشد و پیش هم نیومد یکی دیگه بخرم بذارم جاش.
عصای چرخ دار رو امتحان نکردم ولی این طور که میگن، اگر چرخش گیر نداشته باشه و اذیت نکنه از مدل معمولیش بهتره. چون لازم نیست همش بلندش کنیم بزنیمش زمین. عصا باید سبک باشه خیلی سبک. و در عین حال سفت و قرص هم باشه و جا هم کم بگیره شبیه عصای آنتنیه من. فقط این آنتنی ها رو اگر می شد۱کاریش کرد که زیرشون غلتکی می شد و بعد از مدتی با۱اشاره جمع نمی شد عالی بود. من عصا زیاد عوض کردم. اتفاقا اون کائو چوئی که گفتی رو هم داشتم خخخ نگهش داشتم یادگاری واسه تفریح! ولی سنگینیه عصا واقعا اذیتم می کنه چون مچ هام از اینکه دائم۱وزن آزار دهنده رو چپ و راست ببرن خوششون نمیادش! ترجمه اینکه دستم درد می گیره. حسش نیست جمع بندی و ویرایش کنم بعد بفرستمش زهره معذرت می زنم همین مدلی بره. راستی امسال من هم۳تا شب یلدا داشتم و آخرش هم ماجرا با سرما خوردن من ختم شد وگرنه چه بسا که شب یلدا هام۴تا می شدن!
همیشه شاد باشی!

درود!
اون عصایی که تو داشته ای از نوع عصاهای کوه نوردی بوده است… منم از اون نوع دارم ولی استفاده نکرده و نمیکنم…
حالا ببین نشونیهایی که میدهم درسته… یه دسته ی کوچولو داره… وقتی تکه هایش را باز میکنیم یه پیچ مانندی بین دو تکه وجود داره که میچرخونیم تا سفت بشه… نوکش که به زمین میخوره میله ی کوچولو و تیز است… یه سری کوچولو هم داره که میشه بکنیم به سر قسمتی که به زمین میخوره… موقع جمع شدن تکه های پایین میره داخل یکدیگر و همه داخل تکه ی دسته میروند… حالا راستشو بگو تو از عصای کوهنوردی استفاده میکردی…!

درود!
اولین عصایی که من خریدم عصای پنج تکه ی برنجی بود که وزنش ۳۲۵ گرم بود و این وزن زیادی بود…
دومین عصایی که دیدم ۴ تیکه ای بود و جنسش آلومینیوم بود و با تکه های شلنگ پوشیده شده بود…
خوب همینه که میبینیم که تولید کنندگان عصا باید نون بخورند و دائما در حال تولید باشند…
اگر عصایی تولید شود که هر نابینایی یکبار عصا بگیرد و دیگر نیازی به عصا نداشته باشد پس تولید کنندگان چی تولید کنند و از کجا نون بخورند…
قانون عصای سفید و مصرفش یکساله است و بهزیستی موظف است سالی یک عصای غیر مرقوب به نابینا بدهد…
اگر کسی دوست ندارد سالی یکبار عصایش را نو کند به چه کسی چه مربوطه…
همه چیز در دنیا از تولید به مصرف است و عصای نابینایی هم از این قائده مستسنا نیست…
به نظر بنده نابینایانی که مانند من به عصا وابستگی دارند بهتر است سالی یک عصا از بهزیستی محلشان بگیرند و از انجومنها هم انواع دیگر عصا را بخرند و متنوع از عصا در رفت و آمدشان استفاده کنند…
همینطور که در پوشش لباس و کفش تنوع میدهیم در عصا دست گرفتن هم تنوع نیاز است…
ما باید بیشتر با تنوع باشیم تا تولید کنندگان عصا خوشبخت تر باشند…
ما نباید باعث شویم تولید کنندگان عصا ورشکست شوند…
بهتر است نابینا اول چگونگی استفاده از عصا را یاد بگیرد سپس از عصا استفاده کند…
بهترین راه استفاده از عصا این است که عصا مانند مسواک شخصی باشد و به اطرافیان اجازه ندهیم با عصایمان بازی کنند و آنقدر نوک پایین عصا را به زمین بکوبند تا تکه های عصا داخل هم گیر کند و دیگر بیرون نیاید…
ما بهتر است موقع استفاده از عصا سعی کنیم طوری عصا بزنیم که نوک عصا مستقیم به زمین نخورد و کناره ی نوک عصا به زمین بخورد تا تکه های عصا درهم فرو نرود و محکم نشود…
پس بهترین روش استفاده از عصا مواظبت از آن است…
روزی شاگرد تولید کننده ی شیشه چراغ گردسوز به استادش گفت من میروم طوری شیشه چراغ تولید میکنم که نشکنه… استادش گفت منم میتونم چنین کنم…
اما اگر شیشه نشکنه و مردم نیاز به شیشه پیدا نکنند پس از مدتی خریدار کم میشود و روزی میشود که دیگر کسی شیشه چراغش نمیشکند و ما بیکار میشویم…
در دنیا همه چیز تولید به مصرف است…
مثلا اولین گوشی مبایلی که در ایران خریده شد را در نظر بگیریم و اکنون ببینیم که چه گوشیهای جدیدی وجود دارد…
پس نتیجه میگیریم که تولید کنندگان باید نان بخورند و ما نباید انتظار داشته باشیم که عصایی ساخته شود که هر نابینا در طول عمرش فقط یک عصا بخرد و دیگر به عصای جدید نیاز نداشته باشد…
خوب من دیشب در پست شهروز شلوغ میکردم و امشب هم اینجا حاضر شدم و حالا دیگر وقت خواب است و بهتر است از تیکه پرونی دست بردارم و برم بخوابم…
واقعا حقیقت تلخ است و من نباید اینقدر در پستهای دوستان حقیقت گویی کنم…
با عرض پوزش یا صورتش که زیاده روی کردم…
با تشکر از پست مفیدت!

عدسی از اون ها هم داشتم ولی نه این آنتنیه که می گرفتمش دستم۱چیز نازک سبک خیلی قشنگی بود. آخ چه حیف شد خرابش کردم! عصای کوه نوردیم خخخ نمی دونم کجاست باید برم پیداش کنم ببینم چی سرش اومده. اگر دلم بیاد دست بهش بزنم! نمیاد! نمی زنم! بیخیال!

درود بر شما.
عالم به اتفاقانه زمانه باشد، با تقوا باشد، عادل باشد، پرهیز کار باشد، نابینا را به راه های راست هدایت بکند، اگر راننده ای بی توجه کرد، به صورت هوشمند بر کله ی نامبارکش کوفته شود، در هنگام استفاده صدای پیانو یا ویلون بدهد، برای نابینایان خردسال قصه بگوید، رنگش قرمز باشد، رقص نور داشته باشد که در شبانگاه، برای کم بینایانی چون من، تولید نور کند، البته چراغ قوه هم عالیست، پیاده رو های پر از مانع این مملکت را خودش صاف کند، مردمی که ما را در هنگام استفاده اش مورد تمسخر قرار می دهند، سرزنش کند و اگر حرف گوش کن نبودند، با مشت به دهانشان بکوبد، در امتحانات آخر ترم، نقش منشی ما را داشته باشد، اوقاتی که حال نداریم، برایمان غذا بپزد، جدید ترین آهنگ های منتشره را برایمان پخش کند، مجهز به صفحه خوان فارسی با کیفیت بالا باشد و در پایان برایمان تولید ثروت کند.
این انتظاراتیه که من از یک عصا دارم وگرنه چه فلزی و چه پلاستیکی، با این اوضاع ناجور خیابونا و جاده ها و فرهنگ پایین مردم این مملکت، هیچ فرقی به حال ما نَفوکوله.
عصای عالی مستحکم!

روز عالی شیرین همچو خرمای بم.

اوه چه سوتی ای! به شرایط فوق الذکر، پاک کردن سوتی ها در هنگام کامنت دادن رو هم باید اضافه کرد!
آخه یکی نیست به من بگه اتفاقانه یعنی چی خخخخخخخخخخ خخخخخخخخخ خخخخخخخخخ.
اتفاقات مجید جان دل بندم!
خخخخخخخخخ خخخخخخخ.
عذر تقصیر.
ورزش کار باشید به قول خانم شیرین تُرکمَندی، از مجریان اخبار ورزشی که نمی دونم آیا الآنم تو صدا و سیمای ایران حضور داره یا خیر.

سلام پوریا!
این عصا در بهشت گیر میاد که اونجام که عصا به درد نمیخوره!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!
بله اتفاقانه یعنی چی مجید دل بندم؟
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!
اینجور عصا احتمالً یک قرن مانده به قیامت تولید شود!
البته اینم مطمعن نیسمااااااااااااااا!

دیدگاهتان را بنویسید