خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بچه ها، میشه اشکمو در بیارین؟

بعضی وقتا آدم بغض داره، دلش عجیب گریه میخواد و اشکشم آماده ی سرازیر شدنه، ولی هر کاری میکنه اشکه سرازیر نمیشه که نمیشه. فقط منتظر کوچیکترین بهانه هست، اما اون بهانه… نیست که نیست. وای که چقدر این حال بده، حال الآن خودمو دارم میگم. نفس نمیتونی بکشی، کم مونده خفه بشی. از صبح نشستم کنج اتاقم پشت میز، دستمم زیر چونه و فقط به یه نقطه خیره شدم و هیچ کاری نمیکنم. دلم یه بهانه واسه باریدن میخواد.
خدایا من 3 سال تمام داشتم توی ذهنم به یه نفر تهمت میزدم یعنی؟؟
فکر کنین شما چه حالی دارین وقتی یه راز خیلی مهم رو به یکی گفته باشی که تحت هیچ شرایطی نخوای کسی بدونش، بعد در عین ناباوری رازت افشا میشه و همه دنیات به هم میریزه. اوضاع هم کاملا جوریه که فقط ذهنت رو میکشونه به سمت کسی که خودت با زبون خودت رازتو بهش گفته بودی. بچه ها 3 سال حاضر نبودم اسم اون آدم رو بیارم، در عین اینکه ممنون کارایی که واسم کرده بودم، ولی تمام خاطرات شیرینشم واسم تلخ شده بود. فراموششون نکرده بودم و نمیکنم و همیشه گوشه ذهنم هستن، اما… حسابی تلخ شدن واسم و آزار دهنده. 3 سال تمام واسه زنده نشدن اون روزای سخت حاضر نبودم جایی باشم که اون آدمم هست، هراس داشتم از دیدنش… اما………………..
اما یه شب، ناغافل و اتفاقی، یک دفعه متوجه بشی همه ی اینا صحنه سازی بوده واسه عوض کردن تصویر ذهنی تو نسبت به اون آدم، واسه دور کردنت ازش. افشای راز بزرگت که زندگیت رو از این رو به اون رو کرد، کار یه دوست بوده. دوستی که فقط یه دوست معمولی نبود، همیشه باهات بود و تمام پایین بالاهات، خوشی ها و ناخوشی هات، تمام زندگیت رو میدونست. خیلی جاها دستتو گرفت و بلندت کرد و خیلی جاها هم تو دستشو گرفتی. دوستی که…
آره، افشای رازت کار خودش بوده و جوری هم برنامه ریزی و صحنه سازی کرده که تو مجبور بشی به اون فردی که خودت رازتو بهش گفته بودی فکر کنی…
حالا من موندم و دوتا تصویر، یکی تصویر کسی که 3 سال واسم خراب و تلخ شده بود و حالا فهمیدم بی گناهه ولی نمیدونم چطور این تصویر رو اصلاحش کنم، اصلا اصلاح میشه یا نه، و یکی هم تصویر کسی که فراتر از یه دوست معمولی واست بود و یک دفعه به هم ریخت.
پست رو زیاد طولانی نمیکنم چون اصلا حس نوشتن ندارم، همین رو نوشتم تا شاید یکم آروم بشم.
بچه ها، حالم خوب نیست. بهانه واسه گریه میخوام. بهانه دستم میدین؟ اشکمو در میارین؟

۳۲ دیدگاه دربارهٔ «بچه ها، میشه اشکمو در بیارین؟»

سلام. ای وای فرزانه…! چرا آخه! دیگه شده دیگه کاریش نمیشه کرد. اعتماد ها سخت شده. سخت به دست میاد. آدم ها را باید بیشتر شناخت. بیشتر معاشرت کرد.
سعی کن بهش فکر نکن. برای همه پیش میاد کم و بیش خانم

من منطقی جواب میدم.
اگر اون که فاش کرده نفعی برات داره، پلهای پشت سرتو کاملا خراب نکن ولی بهش بفهمون تا شرمنده ات بشه.
اون یکی دیگه هم بدون خجالت بهش بگو من این فکر رو درباره ات کرده بودم و من رو امیدوارم ببخشی.

درود. هیچ وقت واس شناخت کسی, معیارمو حرف حتی عزیزترین کسم هم قرار نمیدم.
شاید به عنوان یه سر نخ به حرفی نگاه کنم ولی تأکید میکنم هیچ وقت اینجوری نیستم که معیار شناختم حرف یه نفر یا چند نفر و یا حتی عزیزترین کسم باشه.
اگه کسی اسرار کسیو پیش من بگه, نه منو از اون طرف که اسرارش گفته شده دور میکنه و نه هم نزدیک.
مثل یه حرف عادی بهش نگاه میکنم همین.
حس بدی هست.
بنظرم همین که از یه اشتباه بیرون اومدی خیلی هم باید خوشحال باشی و خدا رو هم شکر کنی.
تو پنجاه درصد از راهو رفتی.
فقط مونده که یه جسارت به خرج بِدی و بهش بگی تو رو ببخشه.
اگرم میخوای اون تو رو ببخشه, تو هم فرصت جبران واس اون دوستت بذار و پلها رو پشت سرت خراب نکن.
یعنی ازش دور باش ولی نه جوری که فرصت جبران نداشته باشه.
امیدوارم هر چه زودتر حالت خوب بشه.
استوار باااشی.

سلام. اگر بتونم و خودمو آروم کنم، اولین کاری که میکنم زنگ میزنم و از کسی که ۳ سال تصور غلط ازش داشتم عذرخواهی میکنم. بعد خیلی آروم میشینم و در مورد این یکی دوستم تصمیم میگیرم. ولی میدونی، از صبح خاطراتی که این ۳ سال واسم تلخ شده بود داره واسم مرور میشه. سرم داره منفجر میشه!

سلام. وقتی نجات میابی ک بری ازش عذرخواهی کنی.
من که مدتیه بکل دیگه ب احدی اعتماد ندارم این بی اعتمادیم باعثش همونایین ک اعتماد میکردم هستن حالا خودم بار همه چی رو بدوش دارم و حد اقل خودم آرومترم
تا کسایی ک کاری نمیکنن بدتر هم میکنن پس خودتو راحت کن با عذرخواهی دیگه هم رازتو جایی نگو. موفق باشی.

سلام بهار. ببین من همیشه توی اعتماد کردنام حد و حدودی داشتم و دارم، اما همونطور که گفتم بعضی وقتا آدم واسه سبک شدن بعضی حرفا رو میگه. از حالا به بعد هم قطعا حد و حدودم رو خواهم داشت. مرسی از حضورت شاد باشی

درود!اولا که اتفاق خاصی که نیفتاده…
این یک اتفاق معمولی بوده که در زندگی تو افتاده و از اینجور اتفاقات در زندگی انسانها بخصوص زنان زیاد می افته…
حالا اگه خیلی ناراحتی و نمیتونی حذمش کنی بهتره که با جمعی از دختران از جمله پریسا با یک کامیون هماهنگی کنی و از راننده بخواهی تا شما را در قسمت بار سوار کنه و روی پل بزرگی کنار دریا بره و همتون را به صورت خالی کردن آجر خالی کنه داخل دریا تا کوسه ها دلی از عذای گرسنگی دربیاورند و تو مجبور نباشی یک عمر با عذاب وجدان الکی زندگی کنی…
آخه مگه عقلتو از دست دادی دختر… مگه گریه کردن مشکلی را حل میکنه…
حالا اگه خواستی درست گریه کنی شماره منو از شناسنامه ام بردار و یه تکزنگ بزن تا درست و حسابی به گریه ات بیندازم تا آخر عمرت راحتت کنم…
خوب حالا این دو راه به نظرم رسید که بهت پیشنهاد کردم… حالا برم بیشتر فکر کنم تا راههای بهتر و بیشتری یادم بیاید و بیایم اینجا بیان کنم تا شاید توانسته باشم کمکی بهت کرده باشم!

سلام. ولی قبل از هر چیز آرماشه رو میخوام، از شوک در بیام تا منطقی عمل کنم. اینجوری و احساسی فقط اوضاع رو بدتر میکنه، اونم واسه منی که توی شرایط احساسی هر کار ازم بر میاد خخخ

سلام خانم عظیمی. امیدوارم سالم و سلامت باشید. به نظر من، نکتۀ اول اینه که شما بتونید خودتون رو ببخشید. شما قبل از عذرخواهی از هر کسی یا اتخاذ هر تصمیمی، باید بتونید خودتون رو ببخشید، وگرنه بخشش دیگران بدون اینکه شما خودتون رو قبلش بخشیده باشید فایده ای نداره. یه دوش بگیرید، زیر دوش با خودتون مهربانانه حرف بزنید و به خودتون بگید که خودتون رو بخشیدید و از این به بعد با خودتون مهربون خواهید بود. وقتی مطمئن شدید تونستید خودتون رو ببخشید، سعی کنید در عمل به دوستی که مورد بی مهری قرار دادید نزدیک بشید. اون دوست دیگه رو هم نرنجونید، شاید فردا به هر دلیل فکرتون مثل امروز نباشه. باز هم میگم، تا خودتون خودتون رو نبخشید از هیچ کس هیچ کاری ساخته نیست. خودتون رو ببخشید و با خودتون مهربون تر باشید.

سلام آقای صالحی بزرگوار. یعنی میتونم به خاطر ابن ۳ سال قضاوت نادرست خودمو ببخشم؟ چیزی که عذرخواهی رو واسم سخت کرده همینه، چطور خودمو ببخشم و با چه رویی ازش عذر بخوام؟ هرچند هیچوقت پشت سر اون طرف چیزی جایی نگفتم، ولی به خاطر تصورات ذهن خودم نمیدونم آیا میتونم ببخشم خودمو یا نه

سلام فرزان جونم
خب بذار ببینم چیکار کنم گرگه کنی ؟؟؟؟
ایییییمممممم

خب فرزانه یه چیتوز موتوری دارم میخورم
وااای چقدر خوشمزه است
ببخش دیگه نمیتونم بهت بدم
خخخخخخخخخ

خب گرگه ات گرفت؟

انگار نشد داری می خندی هاااا؟!
نخند بچه جون میخوام گرگه ات بندازم

روش دوم:
الان میگیرمت تو بقلم
محکم محکم محکم میبوسمت آبدار و حسابی
خخخخخخ
واااااایییییی
فک کنم از این یکی حسابی گرگه ات گرفت

خخخخ باشه دیگه حالا اشکاتو بریز
وااااییییی
چه فین فینی هم راه انداخته
بگیر این دستمال بسته دستمال کاغذی هارووووووووو

عههههههههه

واااااایییییی
خدا آخه برا چی گرگه ات بندازیم ماااااا؟
بشین با خودش همون خود خودش اون بالایی حرفاتو بزن
درد و دل کن گریه هاتو کن خودت هم تصمیم بگیر میخوای بعدش چیکار کنی و چه کاری درسته؟

دخترم اگه خب فهمیدی این موضوع و راجبش اشتباه کردی که خیلی خوبه و باید خدا را شکر کنی
وای بحال ماها روزی که نفهمیمیم چه اشتباهاتی راجب دیگران می کنیمو و همینجور هم ادامه بدیم و دیگرانو هم همراه خودمون کنیم

تو هر چی که بوده بین خودت و اون دوستت و خدا بوده
اگه اشتباه کردی سعی کن عذرخواهی کنی و جبرانش کنی تبعات این اشتباه را
کسی که عذرخواهی میکنه و به اشتباهش پی میبره خیلی آدم بزرگ و محترمی هست
امیدوارم که دوستت هم اینو درک کنه
اگه ذره ای از محبت و بخشش خدا تو وجودش باشه تو رو میبخشه

سلام سارای. در مورد چیتوز که نخیرم اصلا هم خنده م نگرفت، خیلی هم عصبانی شدم. خجالت بکش، چیتوز؟؟ اونم بی من؟؟ بد!
روش دومتم باز عصبیم میکنه هاهاها
ولی بقیه حرفات رو تک تک لایک میکنم. سارای نسبت به صبح آرومترم، ولی هنوز واسه اقدام زوده، باید بیشتر با خودم کنار بیام. مرسی که همیشه هستی دوست خوبم

سلام غزل. من۱چیزی رو هنوز نفهمیدم. و احساس می کنم خودت هم شاید این رو ندونی و به نظر من علت پریشونیت شاید همین باشه. غزل خودت چی؟ دلت چی؟ چه مدلی بگم؟ دلت بین این۲نفر که گفتی الان با کیه؟ کدوم طرفه؟ دلتنگ اون دوست فاش کننده و خاطراتشی و دلت می خواد که ببخشیش و باور کنی که خطاکار نبوده؟ یا اینکه دلگیر تصویری هستی که۳سال از۱بی گناه عزیز در نظرت ویران شده بود و حالا دلت باهاشه و می خوایی درستش کنی؟ نمی دونم منظورم رو درست گفتم یا نه! از دلت بپرس ببین الان دقیقا چشه؟ گرفته اتهامیه که نادانسته زد؟ تاریکه رفیقیه که تا دیروز عزیز و نزدیک بود؟ یا اینکه، …
به جز این، اگر همه چیز رو به راهه، کامنت محمد رو تماما تأیید می کنم.
غزل! پای حرف دلت بشین ببین چی می خواد. بهت قول میدم بعدش اول چنان گریه ای کنی که شاید خیلی طول بکشه اما کاملا سبک میشی، بعدش هم می دونی تکلیفت چیه و می تونی شروع کنی به عمل!

سلام پریسا. آره درسته، دلم هنوز نمیدونه کدوم طرفه. هم دلتنگ دوستم هستم، هم شرمنده قضاوتم. دلم میخواد از دوستم یه مدت دور باشم و خیلی سخته، و عذرخواهی هم بکنم بخاطر قضاوتم که روم نمیشه. پریسا دلم گریه میخواد عجیب. هنوز که نشده، دعا کن زود پیش بیاد که این بغض سنگین داره خفم میکنه

سلام و درود بر آبجی فرزانه
خب نمیدونم واقعاً چی بگم
ولی بهت میگم که از اونی که در موردش قضاوت غلط کردی برو معذرت خواهی کن و اون دوست نامرد … که بد تر از این ها باید بهش گفت رو کلاً کاتش کن بره پی کارش
خدایا کاری کن حال آبجی فرزانه خوب عالی بشه و کاری کن بتونه این نامردی رو به دست فراموشی بسپاره همین
به هر حال بهترینا رو برات آرزو دارم
روزت خوش ایامت به کام و شادی و خدا نگهدار

سلام احمد. گفتنش که کات کن بره خیلی راحته ولی… سخته، خیلی سخته. چندین سال خاطره تلخ و شیرین رو کات کنم بره؟؟ به هر حال ممنونم از آرزوهای خوبت و خوشحال شدم از حضورت. همیشه شاد باشی

سلام غزل.
خب بزار یه جوری اشکت رو دربیارم که دیگه نتونی پاکش کنی. ما می خواهیم بریم پیش عمو رضا. تو رو هم با خودمون نمی بریم. شکلک زبون دراوردن برای غزل خخخخخخخخخخخ
به نظرم از اون دوستت که راجع بهش قضاوت اشتباه داشتی عذرخواهی کن و اگه خودت هم روت نمیشه ازش معذرت خواهی کنی ، یکی رو واسطه کن که این کار رو برات انجام بده. در مورد اون یکی دوستت هم به نظرم اگه نمی خواهی کاتش کنی، خب نگهش دار ولی در روابطت با اون بیشتر دقت کن.
امیدوارم بعد از نوشتن این پست حالت بهتر شده باشه و دیگه ناراحت نباشی.
شاد باشی.

سلام وحید. عجب! شکنجم میدی زبونم در میاری؟؟ تازه عمو دیشب جشنواره موسیقی فجر کنسرت داشته. بدجنس خخخ. آره راست میگی واسطه هم فکر خوبیه. بهش فکر میکنم. البته کسی باید باشه که اوضاع رو خرابتر نکنه

سلام فرزانه
خب, حرفات رو میفهمم
دلم نمیخواد منطقی حرف بزنم اما راهحل منطقیه
اولا باید با دوست افشاگرت صحبت کنی و بگی که فهمیدی که افشاگری سه سال پیش کار اون بوده. این از این.
دوما باید ازش توضیح بخوای و اونم توضیح قانع کننده
سوما هم باید با فرد بیگناه صحبت کنی و بهش بگی که دلیل دور شدنت ازش چی بوده
و چهارما باید براش دقیقا صحنه سازی حرفه ای که دچارش شدی رو باز کنی
و در آخر, همه اینا در صورتی امکانپذیره که خودت عبرت گرفتهباشی.
ارادت.

سلام. ببین محمد قاسم، دیشب بهتر شده بودم، اما امروز صبح که بیدار شدم باز یه چیزی توی گلوم سنگینی میکنه. دلم خیلی پره و انگار باز یهو دنیا آوار شد سرم. خدا کنه زودتر یکم از این اوضاع فاصله بگیرم و درست عمل کنم. ممنون از حضورت

دیدگاهتان را بنویسید