خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سوگند

تو را به ساحَتِ پاکِ فرشتگان سوگند،
بزن مقابلِ چشمانِ من کمی لبخند.
رفیقِ لحظه ی شادی و عشق و شورم باش،
و با محبتِ خود مایه ی غرورم باش.
دوباره قصدِ ظهور و حضور کن بانو،
بیا و چشمِ حسودان تو کور کن بانو.
از آتشِ حسدِ دیگران نترس ای یار،
کنارِ من بِنِشین و بمان نترس ای یار.
بیا و ظُلمتِ شب را به من حرام نما،
و زندگیِ بَدَم را به میل و کام نما.
بکن مرا تو به عیش و طرب کمی تشویق،
و ناله و تبِ دل را به حالت تعلیق.
درآور و نَفَسَت را بزن به این آغوش،
لباسِ مشکیِ غم را بِکَن از این آغوش.
طراوَتِ بدنت را به من عطا فَرما،
و عطر و بویِ تنت در فضا رها فَرما.
خرابِ لحنِ صدا و ترانه ات هستم،
و محوِ طبعِ پر از عاشقانه ات هستم.
همیشه قندِ کلامت حلاوتِ جان است،
و جایِگاهِ تو در صدرِ جمعِ خوبان است.
حساب میبرم از لحنِ با درایتِ تو،
چه خوب میشود این بار با حمایتِ تو.
به اوجِ قله ی نور و امید من برسم،
ز شب به طلعتِ صبحِ سپید من برسم.
تو دکترای مرام و صفای دل داری،
تو در سرای دلم حّقِ آب و گِل داری.
بیا و گونه به لبهای تشنه ام بسپار،
تویی طراوت و سبزی و عشق و حالِ بهار.
بیا که خانه ی من بی تو سرد و تاریک است،
مسیرِ زِندِگیَم بی تو تنگ و باریک است.
اگر صدای دلم را عزیز می شنوی،
به زیرِ چِک چِکِ باران بیا پیاده رَوی.
کنیم و عشق و صفا زیرِ چترِ قرمز رنگ،
و بوسه های پر از مهر را کنیم آهنگ.
شرابِ مستیِ من جز صدای باران نیست،
و جایِ غصه و غم در هوای یاران نیست.
گلم لباس زرشکی بپوش مثل خودم،
بیا تو را به خدا! بی تو خُرد و نفله شدم.
کنارِ کوچه ی شعر و ترانه منتظرم،
نیاور عشق و امیدم بهانه، منتظرم!
عجب هوای دل انگیزی و چه بارانی!،
بیا که دردِ دلم را فقط تو می دانی.

۳۰ دیدگاه دربارهٔ «سوگند»

درود محمد عزیز و مهربون. تو همیشه به من لطف داری. سایه ی لطفت مستدام.
زخمای من تمومی ندارن، امروز اگه یکی خوب بشه، فردا ۱۰ تا می کارن به جاش.
هععععععععععیییییییی. مرسی که اومدی پیشم.
شاد باشی و همیشه انرژی مثبت بپاشی.

سلام عااالییی بود نبینم زخمی باشی دوست
هی نزار زخمیت کنن قوی بجنگ زخمای قدیمی تجربه باشن ک جدیید جا نگیره تو میتونی و شک نکن امتحانش مجانیه صبوری کن و شجاعانه با سرنوشت بجنگ و پذیرای زخم نباش همیشه خوب باشی

بهتره بگیم همیشه عاشق. دیگه چی شده پوری یااااا. فکر کردم باید شعری از انتظار روز جمعه ای بخونم ولی خوشبختانه دیدم که انتظار شب جمعه ای هست خخخخخخخ. ولی شعرت قشنگه پوریای همیشه عاشق. ولی کلا با اسمهای منفیساز مخالفم . آقا شما نباید با اسامی منفیساز ما جوونهای مردم رو دلسرد و ناامید کنید. خخخ. پیروز باشی پوریا به آرزوهات برسی پوریا. راستی مگه لباس زرشکی میپوشی کاش اونم هرچه زودتر زرشکی بپوشه پوریا خوش باشی پوریا مثل همیشه مهربون باشی پوریاااا

درود عمو، روزتون به خیر.
اولاً که ممنونم بابت حضور و اظهار لطفتون، البته این شب جمعه ای نبود، بعد از ظهر پنج شنبه ای بود! خخخخخخخخخخ.
باز واسه اون موقع شعر دیگری خواهم سرود و براتون ایمیل خواهم کرد چون شاید ممیزی داشته باشه!
راس می گَم دیگه، همیشه زخمی ام! هیچ وقت نبوده که جای زخم رو روح و جسمم نباشه.
اما چشم، چند وقت دیگه اسمم رو عوض خواهم کرد.
همیشه زخمی اسم انصافاً قشنگیه.
آی جَوونای امروزی، اسمتون رو بذارید جواد یساری، نعمتالله آقاسی، احمد آزاد و… که همیشه شاد و رقصان باشید. خخخخخخخخخخخخخخ.
والله با این نوناشوووووووون…
حالا این جمله چه ربطی داشت به این که من یه بلیط نیم بهای دو نفره برای پارک ساحلی آفتاب دارم ولی چون به نابینایان اجازه نمی دن برن داخل، همین جوری رو دستم مونده نمی دونم.
اگه شما متوجه شدید من کی خوب می شم از هوش بالایی برخوردارید. راستی عمو، من قبلاً که هوش و حواس درست و حسابی داشتم، خیلی تو پر کردن جداول کمک خونواده می کردم، اما حالا ضریب هوشیم رسیده به زیر ۴۰% وگرنه می اومدم تو پست جدولتون، لازم دیدم که حتماً این رو بگم که عدم حضور من در این سلسله پست ها تون رو به منزله ی پسر بد بودنم تلقی نکنید.
آره من به رنگ زرشکی خیلی علاقه مندم، بهش تو شعر گفتم دیگه! اگه نپوشه واقعاً بی انصافی کرده، چون یکی از زیبا ترین رنگ هاست این زرشکی.
پویا باشید و شادعمو شما هم شاااااااااد و همیشه جوان دل باشید.
در پناه یزدان دانا و بینا

درود بر استقلالی گرامی، ما تو زمین رقیبیم ولی بیرون هم دیگه رو می کُشیم! خخخخخخخخخخخ.
تو هم اومدی من رو بُکُشی زدی نابینام کردی، این شد که اسمم رو گذاشتم همیشه زخمی.
مرسی که اومدی این جا، قدم رو چشای علیرضا منصوریان گذاشتی، بازم این طرفا بیا.
جدا از این حرف های شاید لوس و بی مزه ای که گفتم، ممنونم از حضور و توجهت.
همیشه ریتم زندگیت شیش و هشت باشه.
به یگانه یکتای عالم می سِپارمِت.

درود عدسی، ابلیس کوچک محله. امیدوارم دستت خوب باشه و درد نداشته باشی.
خب من باید بگم که یه آدم زخمی هستم، به هیچ وجه هم دنبال چیزی نیستم که نیشش بزنم تا به آرامش برسم، آرامش من وقتی متحقق میشه که مرگم فرا برسه، چون اون قدر تو زندگی گیر و گور دارم که دیگه کم آوردم.
پاینده باشی و شاد و ممنون از حضور نیمچه آرامت! خخخخخخخخخخ.

سلام و درود بر داااش پوریاااا جوووون عزیز خودم
خوبی آیا خوش میگذره آیا
خب شعرت که عااااالییی بووود و منم کلی خوشم آمد و لذتش رو بردم میگما عجب اسم یا همون لغبی هم برا خودت انتخاب کردیا به هر حال من که از خوندن این شعر کلی لذت بردم به امید روزای عالی به هر حال مرسی بابت این شعر روزت خوش ایام به کام و شادی بدرود و خدا نگهدار

درود کاکو احمد، حالت چی طوره عامو؟
کُمِت چاقه؟
خیلی ممنونم از لطف و حضور همیشگیت که دل گرمی دهنده ی همه ی اعضای محله هستش.
ممنون که هستی.
امیدوارم همیشه باشی و همیشه رو فرم باشی.
این لقب هم باور کن برازنده ی خود خود خودمه. کاملاً با فکر انتخابیدمش.
پیروز باشی و همیشه سبز احمد جان

درود پریسا خانم مهربون. امیدوارم حالتون خوب باشه.
من ازتون خواهش می کنم اگه نقدی به این شعر وارد می دونید، مثل کامنت شماره ی ۹، نقدش کنید، به خدا من خوش حال می شم و استقبال می کنم.
شایدم واقعاً محتوای این شعر سخیفه، حتی سخیف تر از اشعار ایرج میرزا.
منتظر پاسختون هستم.
ایام به کامتون

عجب! دوست عزیز! میگم تو که توی شناسنامه خودت گفته بودی که حالا فقط خودم هستم و خدا. و دیگر هیچ. ولی خیلی مایه ی تعجبم شد که تو نوشته ات از گونه و بدن و لب و محسنات بیکران یه بانو سخن گفته بودی. به هر حال امیدوارم این بانو هرچه زودتر از راه برسند، زخمهای شما رو ببندند، دردهای شما رو تسکین بدند، این حسرت دائمی شما رو بالاخره تمومش کنند و البته عطش جان سوز عشق و شهوت شما رو هم به خوبی سیراب کنند. نوشته ات از نظر بنده خیلی سخیف بود. البته باید ببخشید که من مثل دیگران نظر موافق نداشتم و تعریف و تملق شما رو نکردم.

درود بر شما. بنده هم بر خلاف خیلی ها که فقط از تعریف و تمجید ها خوششون میاد، بابت این همه تیز بینی و صراحت کلام شما ازتون تشکر می کنم.
به هر حال هر کسی زبان خاص و متعلق به خودش رو داره دیگه.
فقط ای کاش می نوشتم که این شعر رو بنده در سال ۱۳۹۲ سرودم و امسال چند بیتی بهش اضافه کردم.
بله، درسته، من همین الآنشم تنها هستم و از این بابت بسیار خرسندم.
ضمناً، همیشه لزوماً نباید یک فرد، شعر رو برای کسی که وجود خارجی داره بگه آقا ایمان گرامی.
باز هم بی نهایت ازتون ممنونم که نقدم کردید. هر چند با زبانی بسیار تند و گزنده، اما ممنون.
برای شما بهترین ها رو آرزو می کنم.
پاینده باشید

دوباره سلام. اجازه بده ببینم میشه خیلی طولانیش نکنم یا نه خخخ! بیخیال نمیشه!
گفتی شبیه کامنت۹نقدت کنم! من موافق نیستم. هر کسی نگاه و نظر و روش خودش رو داره. من هم همین طور. نویسنده محترم کامنت۹نظر خودشون رو از نگاه خودشون مطرح کردن. به نظر ایشون این مدلی رسید و این مدلی مطرحش کردن. من اگر نقدی واسه گفتن داشته باشم به زبون و به مدل خودم میگم نه اینکه از روی دست هم محلیم تقلب کنم. این از این.
حالا که بحث نقد و توصیف شد، من نه شاعرم نه از قواعد چیزی سرم میشه. من فقط۱خواننده معمولی و حتی پایین تر از معمولی هستم که نوشتهت رو خوندم و ازش خوشم اومد. واقعا ازش خوشم اومد. حال و هوای روونش و۱چیزی شبیه۱جریان ملایم از جنس صدای پیاده رفتن های آرام و بی چتر زیر بارون هایی که ملایم می بارن. نه کند و نه تند. از اون بارون هایی که اذیت نمی کنن و صدای باریدن هاشون انگار داره آواز می خونه! شعرت از نظر من همچین حال و هوایی داشت و من این هوا رو دوستش داشتم و دارم.
در این مورد که شخصیت داخلش واقعی بود یا نبود، وجود خارجی داشت یا نداشت، و این نوشته مال چه زمانیه من خیالم نیست. فقط اینکه۱نوشته خوندم و ازش خوشم اومد. و باز حالا که بحث واقعی بودن یا نبودن شخصیت های داخل نوشته ها شد، باید بگم که خودم هم از این کار ها می کنم. یعنی مثلا۱حس عالی رو می مونم چه مدلی توصیفش کنم! اگر در موردش ننویسم که از فشار هیجاناتش منفجر میشم و باید حتما در موردش بنویسم. اگر بخوام بنویسمش می مونم چه مدلی توضیحش بدم. و اینجاست که مادیت بخشی میاد به کمکم. شاید تشبیه نادرستی باشه ولی در نظر من این مدلیه. برام شبیه جان بخشی به اشیا می مونه. اینکه به۱حس مادیت ببخشم تا در ظرف کلمات جا بشه و بتونم در موردش بنویسم. گاهی و خیلی زمان ها این حس در نوشته هام برای خواننده یا شنونده تصاویری رو درست می کنه که واقعی نیست. مثلا اینکه تجسم این حس بی توصیف در نوشتن هام صاحب دست هایی رو می سازن که می تونن دستم رو بگیرن و ببرنم تا ناکجا. یا صدایی که باهام حرف می زنه و در گوشم حرف های مثبت از اون مدل ها که بهم حس مثبت میده رو میگه. یا عطری رو می زنه که من دوست دارم و این عطر در فضای اتاقم می پیچه و می مونه. کسی که می خونه اگر نشناسدم می مونه که این کیه! و اون هایی که بهم نزدیک تر هستن و می دونن داستانم چیه حالا دیگه می دونن که هیچ وجود خارجی در کار نیست و این فقط مادیت بخشی به حسیه که من دلم می خواست در موردش بنویسم و این مدلی از کار در اومده! این مدل نوشتن رو خیلی ازش استفاده می کنم ولی معمولا کمتر هاش رو جایی می ذارم که بشه خوندش. دقیقا به همین دلیلِ رو به روی تو و دلایل مشابهش! نمی دونم تونستم در مورد حس و حالم و این مادیت بخشی های عجیب غریبم درست توضیح بدم یا نه! ولی احتمال اینکه تو متوجه شده باشی چی می خواستم بگم کم نیست. دیگه معذرت من هرگز انتقال مقصودم خیلی۲۰نیست ببخشید همگی! من همچنان می خونمت و در انتظار زمانی هستم که این اسم و این حال و هوا در موردت صادق نباشن!

بازم درود بر پریسای صبور و مهربون. آره متوجه شدم، البته من قصد جسارت نداشتما، منظورم این بود که کلاً هر نقدی به کارم وارده رو بگین، مثل کامنت ۹ که به صراحت نقدم کردن.
من خیلی از نقد منصفانه خوشم میاد، به هر حال ایشونم دیدگاه خودشون رو دارن و محترمه.
مرسی که دوباره با صبر و حوصله پاسخ من رو دادین.
کاش می شد تو این مملکت هم این فرهنگ جا بیفته که هر کسی، از حس و حالش بگه، با هر زبونی و به خاطر چیزی که میگه، یک آدم شهوت ران نامیده نشه.
حالا چه زن، چه مرد.
ممنون که هستین و دل گرمی می دین.
امیدوارم ساز شادی تون همواره کوک باشه.
بهاری باشین

درود غزل. وقتتون به خیر.
خیلی ممنون از حضور و کامنتتون.
فعلاً که چشمه ی یأسم نسبت به آینده با شنیدن خبری که همه در جریانش هستن خروشیده.
روز خوبم واقعاً تلخ تلخ شد با شنیدن این خبر. ممنون که سر زدید، شاد باشید.

درود رهگذر گرامی، وقت به خیر.
والله زخمی ام، زیلی ام، داغونم، نا امیدم، منگم، ملنگم و…
خیلی حالم گرفتست فعلاً. اََََََََََه.
دوست دارم تلویزیونم رو بزنم بشکنم به خدا، این چه وضعیه راه انداختن، این چه نوع اطلاع رسانی ایه آخه. ای بابااااااااا؟
ممنون از حضورت.

سلام پوریا خان
شعرتو یکی انقد خوشش اومد واتساپ برام فرستاد قبل این که بیام بخونمش
منم شعرتو دوست داشتم
خوشم اومد از خوندنش.از توصیفاتش.از بیان احساسات به این صراحت.
اما راجع به نام جدیدت, ببین دو راه داری. یا این اسمو عوض میکنی, یا سر و ته از سر در گوش کن آویزونت میکنم با عصا میزنم تو سرت تا زخمات بیشتر بشه.حله؟ خخخخخ
همیشه زخمی نباش.حتی اگه لازم شد زخمی کن تا زخمی نشی.
شبت از اون شبا.
ارادت.

درود محمد قاسم گرامی، وقت به خیر.
چه عجب از این وراااااا! راه گم کردین!
هر وقت زخمم خوب شد می عَوَضَمِش حتماً.
ممنون از لطف و نظرت. امیدوارم شب و روز تو هم همیشه پر از پول باشه و هی بِهِت بگن بیا تیزر ضبط کنیم ازت.
پیروز باشی

سلام حقیقتا شعر زیبایی بود
خوش به حال شما و ذوق شاعریتون….
راستی حد اقل یه طوری اسم تون رو تغییر بدید که بدون خوندن کامنت ها هم بشه فهمید شما چه کسی هستید….
همیشه سربلند باشید و البته شاااد شاااد و سر حال و سالم….

درود بر بانوی گرامی، وقتتون به خیر.
خیلی خوش حالم که این جا دیدمتون.
خیلی ممنون بابت لطفی که به من دارید.
در مورد اسم هم در شناس نامه اضافه می کنم اسمم رو، البته اسم حقیقیم نه، اسم هنری و مجازی و در واقع اسمی که عاشِقِشَم رو.
امیدوارم همیشه شاد و صورتی باشین.
حق نگهدارتون

دیدگاهتان را بنویسید