خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

فرار از دست سگ

سلام خدمت دوستان گل خودم دوستان امروز اومدم خدمتتون همراه با یه خاطره از 2 هفته پیش دوستان تو خونه نشسته بودم که پسر عمم اومد گفت پاشو بریم یه چرخی بزنیم گفتم کجا بریم گفت یه جا که خیلی ترسناکه گفتم خب بگو ببینم اون جا کجاست گفت یه جایی که چند تا سگ اونجا هست گفتم پسر جان یه سر راحت دارم بیا ولم کن مگر از جونم سیر شدم بیام اونجا گفت تو بیا حواسم بهت هست چرا میترسی مگر من باهات نیستم دروغه جات بذارم چرا انقدر ترسو هستی خلاصه افتادم تو رو در بایستی گفتم باشه بریم دستمو گرفت رفتیم نزدیک روستایی شدیم که یه سگ مشکی اونجا بود پسر عمم گفت خوبه خوابیده گفتم خیلی خوبه که خوابه چند قدم دور شدیم دید که این یه سگ زرد بزرگ کنار دیواری نشسته پسر عمم شیطون بود سنگی برداشت پرت کرد سمت سگ زرد سگ زرد شروع کرد به پارس کردن پسر عمم داشت جلو شو نگاه میکرد که دو تا سگ دیگه به سگها اضافه شده و دارن به سمت ما میان پسر عمم گفت حسین بدو که گیر افتادیم سگها دارن با سرعت به طرف ما میان پسر عمم دستمو گرفت و گفت تا جایی که میتونی بدو اینجوری میدویدیم که زمین جلوی چشمم سیاه شده بود هیچ چیز یادم نمی اومد فقط به فکر این بودم که سالم به خونه برسم سگها داشتن با صدای پارسشون خیلی منو میترسوندن داشتیم سرعتمون رو هی زیاد و زیادتر میکردیم خیلی دویدیم که از اونا دور شدیم وقتی رسیدیم خونه به پسر عمم گفتم آخرین بارم بود با تو جایی میام گفت درسته ترسناک بود ولی خیلی کیف داشت خلاصه شانس آوردم اون بار سالم به خونه رسیدم پس با همه کس نگردید چون شاید اتفاقی بدتر از این براتون بیفته تا پستی بعد شما رو به خدای یکتا میسپارم

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «فرار از دست سگ»

درود. خَخ. خاطرات سگ بازی یادش به خیر.
چند سال پیش منو داداشم رفته بودیم یه جایی که سگ داشت.
همین که داداشم دوربین عکاسی رو دراورد از سگ عکس بگیره, آن چنان افتاد دنبالمون که نگو. وای وای.
ولی کلاً نباید از سگ ترسید. هر چی بیشتر بترسی, بیشتر حمله میکنه.
قشنگ بووود. منتظر خاطرات و پستهای بعدی هم هستیم.

حسین سلام.
باید بگم که سگ ها قصد گرفتن شمارو نداشتند و الا سگ ها حتی اگر بهترین دونده هم بودی از تو جلو میزدن. واقعیتش ی برنامه توی شبکه من و ما دیدم در باره سگ ها بود. اونا سرعتشون در دویدن چندین برابر انسانه . شامه و شنواییشون که دیگه حرف نداره . پس خواهشا طرف سگهای نگهبان نرید که اگه حس کنن دزد هستید تیکه بزرگتون گوشتونه خخخ

سلام
جالب بود
یه بار دیگه هم یکی خاطره راجب سگ نوشته بود نمیدونم کی بود
ولی خب نتیجه اخلاقی که گرفتی خیلی جالب بود خخخ
ولی این چیزها هیجان داره برای پسرها
برادرهای خودم بودند و خواهرزاده هام هستند الان تو این سنها
پسرعمه ات قصد بدی نداشته اقتضای سنشه احتمالا

سلام حسین
آقا سگو اذیت نکنین سگ قاتی کنه بد قاتی میکنه خدایی
یادش بخیر. یکی دو ماهی یه دونه هاسکی داشتم که آخرشم سر به توافق نرسیدن با پدر ردش کردم رفت. این یه موجود خوبی بود, یه موجود خوبی بود که نگو.
ولی واااای اگه قاتی میکرد. یه سری یادمه یکی از آشناها ترسیده بود ازش این حیوون داشت زور میزد زنجیری که هر حلقه اش اندازه دندون خودش بود رو پاره کنه و بیاد این بنده خدا رو بخوره
تازه هاسکی سگ بازی گوشیه و اصلا بگیر نیست نمیدونم چرا انقد وحشی شده بود
وادارم کردی یه پست راجع به این موجودات گوگولی بزنم

در پناه حق.

سلام خب
متولد ۱۳۷۸
خب درسته
البته بهت حق میدم
میشه ۱۷ سالت
پسر جان وقتی با صگی روبروه شدی یا سعی کن آرومش کنی با هر سیستمی که بلدی
و یا اگر صگه خیلی صگ بود
انقدر بزنش که خودش فرار کنه
تو در نرو
خخخخ

پاسخ دادن به عدسی بشاشadasi لغو پاسخ