خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شاعر دلباخته

من و این ثانیه های پر درد
من و این کوه غم و رنگی زرد
تو همآغوش بهار
تو همآغوش گل و سبزه و نور
منم آن خسته ی از خنده ی پر مهر تو دور…
تو پریزاد خیال منی و
منم آن شاعر دلباخته ای
که غزل میبافد
از سر گیسویت
تویی آن عابر که
میرسد هر شب از آوار غم و خستگی جاده ز راه
و نگاه ماهش
میشود در شب تاریک خیالم مهمان…
و من اما هر شب
بی تو و با یادت
قصه ی بیکسی بعد تو را
زمزمه میکنم آرام به گوش یادت

۲۴ دیدگاه دربارهٔ «شاعر دلباخته»

با درود خیلی شعر زیبایی بود ای روزگار من وقتی متنهای غمناک رو میخونم نمیتونم سکوت کنم
بله دیگه کسانی که بیوفایی میبینن سهمشون غم و درد و اشک و آهه اما طرف مقابل یک ثانیه هم به اونی که تنها گذاشته فکر نمیکنه و میره برای خودش خوش میگذرونه شاید هم با چند دلبر دیگر باشه

دیدگاهتان را بنویسید