خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نفرین بر سفر!

در هوای سینه ای تبدار، نفرین بر سفر!،
دیدگانی خسته و خونبار، نفرین بر سفر!.

روحی از خشم و شرر خاموش، چون پیکِ سحر،
جانی از رنج و تَعَب بیمار، نفرین بر سفر!.

بی فروغ و تلخ و دردآلود، چون شمعی خموش،
شاکی از دنیا و از دادار، نفرین بر سفر!.

در سرای شام گه، تاریک همچون قلبِ شب،
خسته و خشکیده و افگار، نفرین بر سفر!.

تک درختی در خمِ پاییز، خاموش و خَمود،
نقشِ سردی مانده بر دیوار، نفرین بر سفر!.

یادِ خیسِ خنده های تلخ، از جورِ فلک،
گونه هایی از شرر نمدار، نفرین بر سفر!.

در اتاقی تار، چون یلدای بی فردای من،
شامگاه و دیده ای بیدار، نفرین بر سفر!.

ناله ای خاموش و بی آواز، در ژرفای شب،
گریه ای پنهان و حسرت بار، نفرین بر سفر!.

ضجه ای تاریک و دردآلود، در دامانِ شام،
در فراغِ بی وصالِ یار، نفرین بر سفر!.

بر دلی صد پاره بنشستست، با شمشیرِ دهر،
زخم ها از فرغتِ دلدار، نفرین بر سفر!.

از ورای اشک، بی پروا هویدا می شود،
خاطِراتِ آخرین دیدار، نفرین بر سفر!.

ناله ای بی تاب، در گاهِ وداعِ واپسین،
دیده ام خواب است یا بیدار!، نفرین بر سفر!.

ضجه ی مرغانِ بی آواز، غوغا می کند،
اِی فلک! از آهشان هشدار، نفرین بر سفر!.

جسمِ بی جان و سرشکی سرخ، بر روی کفن،
-خیز و بر ما رحم کن ای یار! نفرین بر سفر!.

من به کامِ درد، اینجا زار و تنها مانده ام،
از حدیثِ بودنم بیزار، نفرین بر سفر!.

سوزِ قلبِ زخمی ام را ترجمان جز گریه نیست،
خیز و اشک از گونه ام بردار، نفرین بر سفر!.-

در میانِ آه و افغان، بی صدا گم می شود،
بوستانی در مغاکی تار، نفرین بر سفر!.

خاک می ریزند، یا حق! این شرر خاموش کن،
ماهِ ما ماندست در آوار، نفرین بر سفر!.

یادگارِ صبح، تنها خاکِ سردِ گور شد،
آهِ تلخ و گریه های زار، نفرین بر سفر!.

تا قیامت، خاک شد مأوای همراهانِ عشق،
اِی زمین! از رنجشان زینهار، نفرین بر سفر!.

اِی دلِ بشکسته! خامُش باش از افغان که چرخ،
دارد از این قصه ها بسیار، نفرین بر سفر!.

۸۴ دیدگاه دربارهٔ «نفرین بر سفر!»

سلام وحید! در هیچ حالتی اجازه نمیدید آدم خخخ نگه! از دست شما عزیز ها!
شکلک۱مدال تقلبی از اون ها که شبیه سر پپسی های قدیمیه تقدیم می کنم بهش و تا بیاد بفهمه چی دستش دادم در میرم که گیرم نیاره! شکلک فراااآاااآااار و اوخ برید کنااار ترمز ندارم یکی حوض محله رو بکشه عقب از سر راهم الان می افتم تووووووش واااییی خدا خیس شدم کلا از دست رفتم وحید خدا بگم حفظت کنه من شنا بلدم ولی نه اینجا۱کسی نجاتم بده!
ممنونم از حضور عزیزت دوست عزیزِ من!
همیشه شاد باشی!

هزاران درود و هزاران لایک. مثل همیشه عالی بود.

وقتی عنوان پستو دیدم یاد ی بیت از شعر دریچه ی اخوان افتادم که میگه:

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد.

نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد.

سپاس فراوووووووون و بدرود.

سلام دوست گرامی!
عاشق شعر های اخوانم! شعر دریچه رو بار ها گوش دادم. نه آه کشیدم نه گریه کردم. از این ها گذشته بود لحظه هایی که می شنیدمش! هر دفعه و هر دفعه سکوت کردم. فقط سکوت کردم و شنیدم!
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد!
ممنونم از حضور شما دوست من!
پاینده باشید!

سلام دوست من! خجالتم میدید! جدی میگم! پس میشه به خودم۱خورده امیدوار باشم! آخ جون!
من نوشتن رو خیلی دوست دارم. چه متن و چه شعر فرقی نمی کنه فقط دلم می خواد وراجیه کتبی داشته باشم و خوب از کار در بیاد! ولی هیچ زمانی اون قدر که دلم می خواد خوب نمی نویسم. رأی های مثبت شما ها بهم این خوشبینی رو در مورد خودم میده که شاید۱زمانی بشه۱خورده بهتر بنویسم و چه قدر من دوست دارم این امیدواری ها رو!
ممنونم که هستید دوست من!
پیروز باشید!

خواهش می کنم. اهل دلگرمی های الکی نیستم و ای کاش یه کمی بودم. ولی خوبیش اینه که اگه به یکی گفتم کارت عالیه، و طرف از من شناخت کافی داشته باشه، میتونه مطمئن باشه که حداقل از نظر من کارش عالی بوده و هیچ انگیزۀ دیگری از تعریف و تمجید در میون نبوده. باز هم میگم شعر بسیار عالی و سنجیده ای بود. از نوشته های معمولیتون آسان فهم تر بود. به همین سوی لامپ ۲۰۰ قسم!

لامپ۲۰۰خخخ! این ای کاش رو نگید! دلگرمی های الکی به درد نمی خورن! یعنی در زمان حال شاید هم به درد بخورن ولی من موافقشون نیستم. ترجیح میدم منفی و مثبت هام همونی بهم معرفی بشن که هست! تا مثبت ها رو نگه دارم و شاید بشه که منفی ها رو اصلاحش کنم. اگر هم نشد، سعی که میشه کنم!
خوشحالم از نظر مثبت شما و نمیشه نگم که ممنونم! خیلی خیلی ممنونم!

درود. بابا ایول. خداییش حااال کردم. فقط به نظرم حس میکنم یه جاهایی انگاری وزنش درست نبود. نمیدونم چه قد دارم درست میگم یا غلط چون تو این مورد تخصص ندارم و فقط حس خودم و نظر خودمو نوشتم همین.
ولی با همین وجود هم حسااابی لذت بردم.

سلام علی! آموزش بعدیت چیه آیا؟
درست میگی علی ایراد که خیلی داشت. واقعیتش اصلاح زیاد لازم داره ولی سخت بهم نگیر علی من که شاعر نیستم که! همین طوری گاهی۱چیز هایی واسه خاطر دل خودم می نویسم و بعدش دلم می خواد بفرستمش اینجا۱خورده شما ها رو خسته کنم! وگرنه من رو چه به شعر و شاعری!
تازه اگر هم بخوام اصلاحش کنم، به فرض اینکه از پسش بر بیام، اگر بر بیام، حالا مثلا، خخخ، خوب اینجا نمیشه جدی حس می کنم۱مدل هایی تقلبه. من پست رو گذاشتم شما ها خوندیدش به نظرم اگر الان چیزیش رو بخوام عوض کنم انگار تقلب کردم. می دونم حس مسخره ایه که دارم ولی دست خودم نیست تصورم اینه.
ممنونم از حضور صمیمیت علی!
همیشه شاد باشی!

سلام پریسا.
راست میگی٬ سفر بر نفرین.
خیلی دلم برا چرت گفتن تنگ شده.
از وقتی که رفتم سفر و اومدم دیگه نمیتونم چرت بگم.
باز ننگ بر سفر.
وقتی کامنت جدی مینویسم همه رو پاک میکنن.
الآن من دچار ضربه روحی شدیدی شدم.
حقمو خوردن پریسا. شاید این هم پاک بشه ولی من میرم خودکشی میکنم.
خخخخخخ
راستی باور میکنی؟ من اندازه دو سه دنیا دیوونه هستم.
در پست پوریا به من اشاره کرده٬ جواب که میدم پاک میکنن.
میخوام برم بنویسم لایک! تا دیگه پاک نشه. خخخخ
پریسا مرگ من یک بار هم که شده، شاد بنویس برامون.
میدونی! به خدا خیلی عالی بود ولی من دلم شاد میخواد.
پس با هم داد بزنیم. درود بر مسافرت دور دنیا هشتاد روز.
تشکر کردن از تو٬ در این کامنت نمیگنجد. از ته قلبم میگم! متشکرم

سلام کامبیز. ببین! خخخ کامنتت رو کپی می کنم خیلی با نمکه خخخ! باز هم ببین! اینجا پست منه! زیاد غمگین باشی، پاک نمی کنمت! با۱ترفندی دست و پا هات رو می بندم، بعدش می ذارمت این وسط، بعدش جایزه۱بطری آب زرشک اصل می ذارم این وسط میگم هر کسی بیشتر قلقلکت بده جایزه مال اونه! حالا تو هی لای طناب ها پرپر بزن! گرفتی چی شد آیا؟ نبینم این مدلی برعکس باشی ها! شکلک تهدید از مدل همراه با عملش خخخ!
کامبیز! آروم باش! آروم! چیزی نیست! گاهی پیش میاد! چرت گفتن رو من هم عشق می کنم ازش تو هم بگو ولی فقط بگو تا بخندی نه اینکه از سر حرص بگی و اذیتت کنه! به خدا دلم شاد نوشتن می خواد ولی این هفته و هفته پیش چنان، … نزدیک بود پست زامبی شدنم رو بیارم اینجا هم بزنم دیدم آبروم میره بیخیالش شدم. دلم شاد نوشتن می خواد! شاد گفتن! سفر رفتن! فقط نمی دونم واسه چی حتی در حال قهقهه هم که باشم، این روز ها اسم سفر که میاد شبیه سیل می بارم! دلم خیلی، …
بیخیال!
در مورد نوشتن هام هم بیشتر از زیاد لطف داری. به خودم و به نوشته های بی سر و تهم! ممنونم از محبتت! از نگاه بزرگوارانهت که ایراد هام رو از سر لطف نمی بینی و ممنونم که هستی! از تو و از همه!
کامبیز! شاد باش! این۱دستوره!

کی کجا می خواد بره؟ نفرین کجاست؟ سفر کیه؟ آقا اگر پول توشه من هم میام! نفرینه که نفرین باشه به جان خودم شما۲تا بدون من برید نفرینتون می کنم که ایشالا جفتتون وسط سواریه اون وسیله بالا پایین رو های پارک بازی برق ها بره اون بالا گیر کنید! پس چی؟ خیال کردن! عه!

درود!
اسیرپ رب نیرفن…
خوب حالا برو این جمله را بخوان و جوابش را بنویس…
نفرین بر پریسا اگر باز هم بخواهد زیاده روی کند و دیوانگی کند و در هین دیوانگی ما را اذیت کند…
خوب مثل اینکه دوباره پیدایت شده و داری با اشعار هیجان انگیزت ما را سرگرم میکنی…!

سلام عدسی. ایام به کامه آیا؟ به کام خودته یا به کامه کامی؟ کدوم بیشتره؟ حالا اگر گفتی من چی گفتم؟ الان میرم به خاطر اینکه در این جمله برعکست نفرینم کردی از دستت به دیوار سالن اجتماعات محله شکایت می کنم تا دفعه بعدی که جمع شدیم دیواره سرت گچ پس بده!
من دیوانگی می کنم، زیاده هم دیوانگی می کنم، اگر بدونی چه ها که نمی کنم، خوب می کنم، اذیت هم نه به نظرم نمی کنم، ولی حالش رو می برم از دیوانگی هام، تو هم نفرینم نکن برو به جاش حالش رو ببر!
ممنونم که هستی!
همیشه شاد باشی!

آن که چون آیینه با من رو به رو بود!
درد و نفرین، درد و نفرین بر سفر باد!
سرنوشت این جدایی دست او بود!
گریه نکن که سرنوشت،

نه! نمی تونم!
گریه کن باران که اینجا شب خدایی می کند!
حسرت و توفان حکایت از جدایی می کند!
گریه کن تا خاک، این لب تشنگی را پس زند!
گریه کن تا شاید این قحطی به اشکت بشکند!
غزل! دلم۱شونه سفت می خواد و۱جرأت زیاد تا سر به اون شونه تکیه بدم و بگم. اون قدر بگم اون قدر بگم که یا سبک بشم و تموم بشه، یا نفس بِبُرَم و تموم بشم! واسه چی تار نمیشه این دردِ شفاف که خیالِ کهنه شدنش نیست؟
عزیزِ من! با اینهمه، خدا هنوز هست! تاب بیار! خدا هست!

کنسرت میذارم برایِ مرده ها امشب!
امشب صدای بی صدام بوی اجل داره!
امشب سکوتِ .خالی از رویای دل بستن!
بغضِ تمومِ لحظه ها رو تو بغل داره!
امشب سفر راهِ تو رو .از من جدا کرده!
امشب هوایِ عشق بازی نیست! تعطیله .
درهایِ بازِ زندگی رو رویِ ما بستن!
تو زیرِ خاکُ من غریبم پشتِ این پیله.
میخونمو میدونم این آوازو میشناسی!
تو ناله های زخمیِ این سازو میشناسی!
از سینه ی من راز عشقت تا خدا میره!
بعد از خدا تنها تویی این رازُ میشناسی!
احساس ما .درگیرِ تدبیرِ زمان بوده
امشب نگاهِ کوچه هایِ عاشقی ماته.
امشب زمین مشکوکِ رویاهایِ تاریکِ.
امشب یه بغضِ بی رمق .محکومِ اثباتِ.

سلام پرواز! باورت بشه یا نه، با وجود کامنت های شادم، با خوندن شعرت دارم می بارم! هم از درد داخل شعرت، هم از، … پرواز! … … …

ممنونم که اومدی! حضورت برام خیلی با ارزشه خیلی زیاد!
ممنونم از حضورت!
شاد باشی!

درود!
راستی نفرین بر ماه سفر یا نفرین بر سفرعلی یا نفرین بر صفر یا نفرین بر سفره یا نفرین بر سفربخیر یا نفرین بر سفره های آبی زیر زمین یا نفرین برسحر یا نفرین بر سفر…!
من که هنگ کردم و نفهمیدم منظورت یا توزورت از این شعر چیه!

سلام آقای چشمه. سفر! آخ از دست این سفر که ای کاش، … دلم این روز ها چنان وحشتناک گرفته که انگار بردنش و جاش۱کوه سرب و سیمان کاشتن. به کسی هم نمیشه بگم! فقط یا قاه قاه می خندم، یا، … اسم سفر که میاد فرقی نمی کنه در چه حالی باشم. هوام بدون استثنا اون لحظه به شدت بارونیه. شبیه زمستون های قدیم!
خدایا کمکم کن!
ممنونم که اومدید!
به امید صبح!

سلام جناب آرتیمان! آخجون یعنی سفر رو به طرفداری از من مجازاتش می کنید آیا؟ ایول شکلک ذوق کردن از هواداریه اهل محل خخخ! وکیل؟ کو؟ آقا من شاکی ام! از دست این سفر شاکی ام جناب آرتیمان گفتن وکیل من۱دونه لازم دارم!
امشب چم شده واسه چی این مدلی شدم آیا؟
خدا کنه ازم دلگیر نشید جناب آرتیمان من شوخی کردم. جای دیگه هم گفتم من با هر کسی که بدونم از شوخی کردن هام اذیتش نمیشه اینجا شوخی می کنم.
بی نهایت خوشحالم و بی نهایت ممنون از لطف و از حضور عزیزِ شما!
سربلند باشید!

عدسی از بچه های اتاق گفتگو بپرس ببین من چه قدر اون اطرافم. منبر اونجا رو می خوام چیکار من همین جا میرم روی لبه حوض محله وایمیستم به حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن! منبر هم لازمم نیست خخخ!
شاد باشی از حال تاااآاااآاااآاااآااا همیشه!

سلام روشنک عزیز! تلخ بود شاید چون من این روز ها خیلی تلخم. اون قدر تلخم که اضافه منفی هام رو جاری کردم روی کاغذ. من همیشه تلخم روشنک ولی کمتر زمانی اندازه این روز ها تلخ میشم. نفرین مثبت نیست! معمولا نمیگم. مگر اینکه اندازه این روز ها تلخ باشم!
ممنونم از لطف همیشگیت که این دفعه هم ازم دریغش نکردی!
پیروز باشی!

درود بر شما پریسای با احساس، وقت به خیر.
از ورای اشک، بی پروا هویدا می شود،
خاطِراتِ آخرین دیدار، نفرین بر سفر!.
این بیتش بسیار زیبا بود.
امیدوارم هر چه زود تر به شادی سلام کنی و اون رو در آغوش بگیری، اونم همین طور.
سربلند و پیروز باشی

سلام سرخپوش. هم محلیه شاعر من! از شعر بعدی چه خبر؟ اشک این رفیق بارونی که گاهی عجیب همراه مثبتیه! البته گاهی هم هرچی همراه باشه سبکی در کار نیست! جایی که اشک هم یاری نکنه، یا نتونه یاری کنه، این آتیش رو با چی باید خاموشش کرد؟ خاکستر فقط دفنش می کنه. بیچاره خاکستر! ای بیچاره خاکستر!
ممنونم از حضورت!
همیشه شاد باشی!

سلام پری شهریوری
یه مدته حوصله ندارم نه بنویسم, نه بخونم نه بگم, کلا انگار همه چی با هم اومدن ما رو بزنن له کنن بخندیم دور همی
لذت بردم از شعرت. ولی من سفر رو نفرین نمیکنم. به نظرم میتوانست اگر دلش میخواست, سفر بهانه ای بیش نیست برای پنهان کردن نخواستنهایشان.دور میشوند و دوری را بهانه میکنند.نفرین بر مسافران دروغین
آره. خلاصه یه جوری این روزا از دست زندگیم دارم کتک میخورم که یه استخون سالم قراره نمونه برام.
منتها به شدت تو نقش خودمو به مردم نشون میدم که کسی پیگیرم نشه تنهایی کتک بخورم
در کل اومدم بگم لذت بردم, کلی بی ربط حرف زدم
بیشتر مراقب خودت باش
ارادت.

سلام محمدقاسم. زندگی این روز ها قلدریش گرفته همه رو می زنه! تو تنها نیستی! ولی خدا کنه دست از سر تو برداره! کاش ضربه های اون چنانیش رو لازم نشه که تجربه کنی!
موافقم! در مورد سفر درست میگی! مسافران دروغین! محمدقاسم مسافر دروغی احتمالا من بودم! من مسافر اشتباهی بودم! دیر فهمیدم! اگر می دونستم، … کاش می دونستم!
طفلک سفر! سفرِ عزیز! سفرِ خیلی عزیز! دلم خیلی گرفته محمدقاسم! خیلی!
مراقبت رو هم، چشم رو میگم ولی گاهی۱خورده سخت میشه! با اینهمه باز هم چشم! سعی می کنم! به خدا سعی می کنم!
راستی این نقش که گفتی حسابی کمک می کنه. در نقش که باشی فقط گیر خودتی ولی از نقش که در بیایی ملت به بهانه کمک کلا از روان خلاصت می کنن و عاقبت هم می بینی۱کوله پشتی درگیریه جدید بهت اضافه شده و می مونی سر این کلاف گره در گره کجاست!
ممنونم که هستی! حسابی ممنونم که هستی!
پیروز باشی!

سلام سلام.داشتم کامنتها رو میخوندم به کامنت پنجم یا ششم بود که رسیدم یه نقطه ضعف ازت گیر آوردم اومدم اذیتت کنم.
سفر!سفر!خخخخخ میای بریم سفر؟؟؟خخخخ.فهمیدی منظورم چیه؟
ولی از یه چیزی هم ناراحت شدم.دقیقا همین دیروز بود که گفتم بچهها میخوان بیان پیشم.تو هم بیا.گفتم اینم یه مسافرت کوچولوه.یعنی به خاطر این حرف منم دلت گرفت؟؟؟
لعنت به من!ناخواسته اشکتو در آوردم؟یاد چیزای بد و غمگین افتادی؟
نوشته ات عالی بود.واقعا تو شاعر خوبی هستی.خیلی زیبا مینویسی.فقط غمگین نباش دیگهههه.
این همه خاطره ی خوبو قشنگ داریم.به اونا فکر کن.دوست دارم یه روزی برسه شادی واقعیتو ببینم.

پریسا.همیشه شاد باش.همیشه بخند.حالا حالاها باهات کار داریم خخخخ
مطمئنم الان فکرت درگیر شده خخخخ.من رفتم.بای بای.

سلام نیایش جونم! خوبی عزیزکم آیا؟
نیایش! آره گریهم گرفت! کلا این روز ها هر کسی از سفر رفتن میگه در هر حال و هوایی که باشم اول سعی می کنم و بعد می بازم و اشکه که بی مهار میاد پایین! این هم یکی از ابعاد پریشان روانیم! دلم سفر می خواد ولی جرأت نمی کنم اصلا بخوامش! حس و حالم مزخرفه نیایش توضیحش رو بلد نیستم!
بیخیال تو دلت نمیاد اذیتم کنی از بس مهربونی! خخخ!
جدی فضولیم قلقلکش اومده چیکارم داری آیا؟ سر کاریه؟ احتمالا سر کاریه ولی اگر سر کاری نیست بگو از فضولی منفجر شدم!
شادی و، … درست میشه نیایش! درست میشه! درست میشم! حتما میشه! حتما میشم!
ممنونم که هستی!
شاد باشی عزیزکم!

درود! سفر اومده خاستگاریت و نپسندیده و رفته سفر نفرین بر همون سفر… سفر مدتی نامزدت بوده و رفته سفر ن برنگشته نفرین بر همون سفر سفرکرده… سفر دوست پسرت بوده و ولت کرده نفرین بر سفر ولکرده… دوست پسرت سفر بوده و رفته به سفر نفرین به این سفر یا اون سفر که همه را ازت گرفته؟!

سلام نازنینِ نازنین! الان امان از دست کی؟ من یا عدسی؟ به جان خودم من کاری نکردم فقط پست زدم! داخل دستم هم ترقه نیست همه رو داخل اتاق گفتگو چیزه یعنی چیزه اصلا آقا من وکیل می خوام من تکذیب می کنم من بی تقصیرم من یادم رفت باقیش رو من میرم که در برم لو رفتم خراب شد!

خب سلاااام بر پریسا خانمی عزیییزم
بیبین کشفت کردم شوما عاشق شدی هااان و دارای قراین و اماراتی هستی که رفته به سفر هاااان و اینم مستندش

در فراغِ بی وصالِ یار، نفرین بر سفر…..
و اما بده کف دستت رو تا فالت بگیرُم؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
ا چی فکر کردی اول پولشو بده بعد فالت میگم خخخخخ

سلام بانو جانم! خوبی آیا؟ از قراین و امارات چه خبر؟ حال و احوالاتش میزونه آیا؟ ایامش به کامه آیا؟ آخ بانو بانو بانو سرت رو بذار روی بالش بخواب بابا جمعه هست واسه چی بیداری تو؟ میگم که یعنی خیلی مشخصه آیا؟ که من عاشق شدم؟ آخ لو رفتم که! خوب حالا که این مدلی شد اعتراف می کنم که مدت هاست عاشق شدم. بگم کیه؟ حضرت عزرائیل! خیییلی محترمه حسابی اوخ نه خدایا غلطی اشتباه کردم نمی خوامش الان هنوز کار دارم این پایین نفرستیش ببردم بالا! بانو جارو رو بیخیال شو من۱دفعه۱شب تموم۱جفت خاله رو به همراه متعلقاتشون با این داستان عشق نافرجامم سر کار گذاشتم و آخر شب زمانی که طرف رو یعنی عزرائیل رو بهشون معرفی کردم و گفتم طرف عشقم ایشونه چنان کفرشون در اومد که از بستر خواب پریدن به نیت پرس مال کردنم! حالا وسط اون تاریکی و۱مشت بینا که بدون نور مونده بودن این شصت پا که رفته داخل گوششون مال خودشونه یا مال بغلی و من که پریدم در رفتم و پناهنده شدم به ناکجا تا همسر گرامیه یکی از خاله ها از خواب پرید و اومد با دعوا کردن اهل بیت خودش و اهل بیت خواهر خانم محترمه به داد من رسید و از داخل ناکجا نجاتم داد خدا خیرش بده وگرنه تا صبح باید می موندم اون تووووو خخخ!
ممنونم که اومدی عزیز!
شاد باشی تا همیشه!

عه نیایش این دروغ میگه این رو ببری سفر من جا بمونم نفرین می کنمتون که ایشالا هر شب داخل سفر کابوس من و شلوغ کردن هام رو ببینید! دیگه از من گفتن بود! درضمن متذکر میشم که نفرین های این مدلیم به شدت گیراست! دیگه با خودتون خخخ!

سلام محمدرضا! آخ که گاهی دلم می خواد بگم مرده شور ببرن خاطرات آخرین دیدار رو! هر دفعه این رو می خوام بگم ولی نمیگم و هر دفعه میگم۱خورده دیگه! فقط۱خورده دیگه! و باز این داستان تکرار میشه! خدایا آخه تا کی!
ممنونم از حضورت!
کامیاب باشی!

سلام پریسا جون خودم.
ببخش که ناخواسته اشکتو در آوردم.
نمیخواستم اینطور شه.
کار که سرکاری نیست.واقعا باهات یه کاری دارم.
اما الان نمیگم!هروقت وقتش بشه خودت میفهمی!‏

خخخخ.آخ جون.فکرش درگیر شد.
برام دعا کن فردا یه امتحان خیلی سخت دارم.اگه نمرم بیست نشه میام میبرمت مسافرت هااااا.
خخخخ.راه فرار از کدوم طرفه؟؟؟

فرار بی فرار! واتساپم کو! واتساپم کو؟ کو ولم کنید می خوام این رو قلقلک کشش کنم به جان خودم داخل واتساپ هم میشه! دستم رو ول کنید کو این واتساپ پدرسوختهم!
ایشالا امتحان فردات از عالی هم رد بشه عزیزکم! ولی این دلیل نمیشه من الان نکشمت! نیااااایش اومدم نصفت کنم!

سلاام!
میدونی چَرا؟
خب:
چو پست کوتاه شود، سفر نیز شلاق شود!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!
خب چی فکر کردی!
منم می لی شعر میگم دیگه!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!
ز این پس بزن پست بلند، که شود سفر نیز به کام تو قشنگ.
خخخخخخخخخخخخخخ!
حالا موندم
.
.
.
.
.
بفرستم اینو؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نفرستم اینو؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
میفرستم اینو!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.!
َءها.
اینم ءءءء فرستادن دیدگاه Botten

سلام نمیدونم که این ناراحتی یا شاید هم ناکامی در بین نبینها این قدر زیاد شده یا این که ااینها این نوشته های قشنگ قشنگ برای این که بگیم ما قشنگ مینویسیم خخ
منظورم رو به خودتون نگیرید کلی میگم کلا پستهای عمومی خیلی زیاد شده تو شبکه های اجتماعی دیگه هم هست
اما دوست دارم بدونم ریشه ی اصلی این نوشته دقیقا چی؟!!! مگه الان بهترین موقع زندگیتون نباید باشه! مگه الان نباید شاد باشید! البته این یه کنجکاوی نه یه محاکمه یا چیز دیگه به نظر من یه حرف یا درد دل لطیفی پشت این نوشته هست که چون نمیشه تو یه پست عمومی گفت این نوشته جاش رو گرفته
ولی یه چیز دیگه برای سفر مشکلی پیش اومده؟ یا نتونستید برید؟ یا تو سفر مشکل خاصی است؟ خخ شکلک کنجکاو
ولی هر چی هست امیدوارم حل شه

سلام حمیدرضا! نوشته های عمومی این مدلی یا همون دل نوشته ها شاید واسه خاطر این در جهان اینترنت زیاد تر شده باشن که در جهان واقعی دیگه جایی واسه دل نیست. درضمن این فقط مال نابینا ها نیست! بین بینا ها هم از این ها زیاده ولی چون تعداد افراد بیشتره شاید کمتر به چشم بیاد!
ممنونم از حضورت!
پیروز باشی!

درود
!
واقعا که…


.
.
.
.
.
.
.
.
.
خوب حالا این همه خخخ
خخخخخخ
خخخخخ
خخخخخخخخخخخخخخ
خخخخخخ
خخخخخخ
خوب حالا من چیکار کنم تا تو جوابمو اونطور که من دوست دارم بدهی…!
.
.
.
.
.
.
.
.
ببین دیوونه جون! اگه تو فکر میکنی با این رفتارت میتونی منو از کامنت دادن در پستات محروم کنی یا از محله خارج کنی کور یا کر یا شل یا فلج یا لال یا پیر یا چلاق یا بیعرضه یا بیکفایت یا هرچی که دوست داری و در ذهن من نیست خوندی…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببین تو باید بیشتر مواظب خودت باشی تا ۲۴ من نشی…
.
.
.
.
حالا برو توخماری که این عدد چیه که نوشتم…
خخخخخخخخ
خخخخخخخ
خخخخ
خخخ
خ
خخ
خخخ
راستی خیلی بیوفاااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییی…
.
.
.
.
این جمله آخریرو برای این نوشتم که بیشتر بخندی و توخماری بیشتری بمونی…خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!

سلام عدسی! واسه چی باید از محله خارجت کنم مگه ارث بابامه؟ من اینجا ۱عضو معمولی هستم و فقط۱کوچولو جا اینجا می خوام که فعلا شکر خدا دارمش. هر زمان هم این۱کوچولو جا رو نداشتم یواش میرم کنار. یعنی میرم از اینجا بیرون! فعلا رو عشقه. بیشتر از این هم فضا نمی خوام که به خاطرش دلم بخواد کسی رو از اینجا خارج کنم. اون هم دوست های خودم رو. خلاصه اینکه جا واسه همه هست بشین بابا خخخ! من فقط حصار های خودم رو می خوام باقیش دیگه خیالم نیست.
بی وفام؟ واقعیتش نمی خندم. خاطرم هست۱دفعه۱کسی بهم زنگ زد اون زمان چند ماه پیش بود که من به شدت مزاحم داشتم حالم وحشتناک بود چون نمی شد در مورد مزاحمت ها با اون هایی که باید جریان رو می دونستن حرف بزنم. آخه باور نمی کردن اگر می گفتم. و چه خوب شد که نگفتم! بگذریم. طرف با خط نا آشناش بهم زنگ زد من جواب ندادم خیال کردم باز یکی از مزاحم هاست طرف هم پیامک داد که سلام خانم بی معرفت و از این مزخرف ها. عدسی من نخندیدم. حرصی نشدم لبخند هم نزدم. فقط دیگه هرگز جوابش رو ندادم. حتی زمان هایی که حس جواب داشتم هم جوابش رو ندادم هنوز هم نمیدم هرگز هم نمیدم. در جواب بقیه هم که گفتن واسه چی فلانی رو این طوریش کردی گفتم آخه من بی معرفت بسیار بدی هستم.
اون مدل که تو دوست داری جواب نمیدم معذرت. آخه خودم اون مدلی دوست ندارم. من این مدلی جواب میدم خخخ! بار ها و بار ها و بار ها گفتم که دارم اذیت میشم خیلی خیلی دارم اذیت میشم. من گفتم و گفتم و فایده نداشت. پس حالا فقط عمل می کنم.
دیگه چی بود؟ آهان اون عدده. واقعیتش وسط خماریش جا نمی مونم خخخ بلاخره کشف میشه پس بیخیال.
راستی اون زمان ها که من جوون تر بودم قدیمی تر ها همیشه می گفتن هر چیزی بهایی داره مواظب باش چه قیمتی رو واسه چی می پردازی. من همیشه در جواب این نصیحت شونه بالا مینداختم. حالا می فهمم. دارم به این نتیجه می رسم که شاید لازم بود من بعضی چیز ها رو نپذیرم ظاهرا قیمتش زیادی بالا بود. اندازه حصار و حریمی که ماه هاست دارم هوار می زنم که می خوام حفظش کنم و انگار کسی خیالش نیست. اگر می دونستم اینهمه قیمتش بالاست شاید۱ممنونم می گفتم و بدون پذیرش ازش رد می شدم که حالا به خاطر احساس دِینم هر لحظه لازم نباشه به جبرانش میخ بشم پای نمی دونم چیچی و خاطرم از جواب های گاه و بی گاهی که نمیدم آزاد باشه!
حالا تو بمون وسط خماریه این جوابی که برات نوشتم خخخ! جواب من از عدد تو بیشتره! برو کشفش کن! خوب خودت اصرار کردی و جواب خواستی وگرنه من همون خخخ رو می نوشتم و خخخ!
هفته و ماه و سال و کل ایامت به کام!

درود! جمله ی اولتو نپسندیدم و از خودم بدم اومد که چرا باعث شدم که تو چنین جمله ای بنویسی… من هزار بار بهت گفتم و باز هم میگم برای مسائل پوچ و بی ارزش از کسی عذرخواهی یا معذرت خواهی نکن حتی من… ولی کو گوش شنوا… چرا تو حرف حساب که من بارها برایت تکرار کردم را نمیفهمی یا نمیخواهی بفهمی… آخه چرا برای اشتباه نکرده عذرخواهی میکنی؟… من تورو فهمیده ام ولی دوست دارم همیشه حرف دلت را بشنوم… بنا بر این در پستهایت طوری مینویسم که بیشتر بگویی و من بیشتر بفهممت و درکت کنم… راستی اون عدد بجای دچار بود که باید مینوشتم ۲—۴-… حالا هم خیلی به مغزت فشار نیار که خوبیت نداره… بییییییییوفاااااااااااااااییییییییییییییییی!

دیدگاهتان را بنویسید