خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کاش بشه!

وای که این روزا چقدر دلم نوشتن میخواد، من باشم و کاغذ و قلم و یه حس رمانتیک، قلم رو رها کنم تا واژه ها رو بچینه کنار هم و حسمو بریزه بیرون، اما نمیشه.
دلم یه حال قشنگ میخواد، یه احساس لطیف، و… و فقط نوشتن از اون حال و هوا، اما نمیشه.
دلم شعر میخواد، اما نمیاد، نمیشه.
روزهام شدن پر از بوی تکرار، لحظاتی که شوقی واسه دیدن یک ساعت بعدش نداری، چون میدونی قراره چی پیش بیاد. زندگیم شده پر از برنامه ریزی. از شب قبل فکر میکنم فردا فلان ساعت چیکار کنم و اگر نشد یا به تعویق افتاد چجوری جبرانش کنم. اونم من! منی که از برنامه ریزی بدم میاد. دوست دارم با لحظه پیش برم، هرچه آید خوش آید! اما این روزا حتی دقایق هم چجوری گذشتنشون واسم اهمیت داره.
صبحه، بیدار میشم. صبحانه و بعدش درس. یک ساعت درس، 10 دقیقه استراحت. همینجور پیش میرم تا ناهار. بعد خوردن ناهار باز همون طرح یک ساعت درس 10 دقیقه استراحت به اجرا گذاشته میشه تا شام، بعد از شام هم باز ادامه ی طرح تا وقت خواب و فردا باز همین برنامه!
این برنامه ی خشک، عجیب حس نوشتنم رو گرفته و وای که چقدر درد داره! وقتی شعر میخواد بیاد، دو سه بیت اولشم میاد تو ذهنت و دیگه گیر میکنی، این خیلی درد داره! وقتی خشکی و سنگینی شرایط باعث میشه احساس در لحظت رو خفه کنی و بذاریش واسه بعد که بیای سراغش، این عجیب درد داره!
و من این روزا خیلی داره دردم میاد. احساس کردم همین چند خط رو هم از این درد اومدنهام اگر ننویسم، زیر آوار این همه درد خفه میشم.
حالا یه کوچولو آرومترم. ولی کاش هرچه زودتر شرایط نوشتنم پیش بیاد! کاش بشه! به همین زودیا!
راستی، واسه آزمون اختبارم هم دعا کنین.

۳۹ دیدگاه دربارهٔ «کاش بشه!»

غزلک نبینمت که غمگینی .
من از دیشب حالم خوش نبود . الان که کمی بهترم حس میکنم که چقدر خوشبختم. خوشحالو شاد و خندانم. در دلم غمی ندارم
عمر ما کوتاست چون گل صحراست . شادانم خوشحالم . ههههه
این شعرو کلاس پنجم معلم ورزشمون بهمون یاد داده بود با آهنگ بخونیم. ما هم که بچه های دهه شصت و دوران جنگ بودیم کلی ذوقیدیم و تا اومدیم بلند بلند بخونیم معلم دینی مون اومد گفت خجالت بکشید . دختر صداشو بالا نمیبره خخخ
خب اینا چه ربطی به حس تو داشت نمی دونم . خودت کشفش کن .

اینم کل شعر بچگیام. که رفتم صوتیشو گوش کردم و رفتم به سال ۶۹
خوشحال و شاد وخندانم/قدر دنیا را می دانم/خنده کنم من ،دست بزنم من،پا بکوبم من،شادانم/در دلم غمی ندارم،زیرا هست سلامت جانم…/عمر ما کوتاست،چون گل صحراست،پس بیایین شادی کنیم…،/بیایین با هم بخوانیم ترانه مهربانی…/عمر ما کوتاست چون گل صحراست،پس بیاین شادی کنیم…/گل بریزم من از توی دامن بر روی خرمن شادانم …

درود. من یه روش به درد نخور واس این موقعها دارم که شاید به درد تو هم بخوره.
وقتی از چیزی خسته میشی, وقتی از موضوعی خسته میشی و واست تکراری میشه, برو نقطه ی مقابلشو بگیر و با اون سر کن. حد اقل اگه نمیتونی سراغ نقطه ی مقابل و مخالفش بری و یا نمیشه که بری, سعی کن سراغ نقطه ای بری که با این حال الآنت کمی زاویه داشته باشه. باور کن یه جوری سر حالت میاره که نگو.
من که خودم متوجه نشدم چی نوشتم. اگه تو خوندی و متوجه شدی, بیا معنی حرفهای خودمو واس خودم بیشتر توضیح بده خَخ.
منتظر پستهای قشنگت هستیم و این بهونه ها هم پذیرفتنی نیستند. وَخی پست بزِن شعر بنویس. وَخی دیگه.

سلام. این روشی که میگی خوبه، ولی واسه بهتر شدن و عوض شدن حال و هوام. خدا نکنه کلمات بازیشون بگیره، دیگه تا خودشون دلشون به اومدن باشه نمیان. خخخ باشه خوب من که دارم پست میزنم دیگه، بازم میزنم

سلااام و درووود بر آبجی فرزاااانه
خوبی آیا
خب امیدوارم که این تلاشهات و این درس خوندنات به یه نتیجه ی عااالییی منتهی بشه که قطعاً هم همین طور هست
و میدونم شک نکن که بالاخره یه شعر زیبا مث بقیه ی اشعارت میسرایی و یقین داشته باش که در اختبار هم موفق میشی و شاخ این اختبار رو چنین میشکونی که خود امتحان اختبار هم تعجب کنه
به امید بهترینا برای تو آبجی فرزانه
و مرسی بابت انی که با ماها کمی حرف زدی
شبت خوش و خدا نگهدار

سلام فرزان..ابتدا که برات آرزو میکنم آزمونت رو با موفقیت بدی..هرچند نمیدونم دقیقا چیه!ولی خب انگاری مربوط به وکالت و این چیزاست..بعدشم ایشاء الله از اون حس قشنگا بیاد سراغت..تا بتونی خیلی راحت و سهل شعر و غزل بگی!موفق باشی و شاد

سلام فرزانه.
منم زیاد برنامه ریزی رو دوست ندارم و همین طور ترجیح میدم واسه خودم برم جلو. گاهی اوقات هم واقعا حس نوشتن نمیاد و هر کاری هم بکنی بازم نمی تونی اونی که دلت می خواهد رو بنویسی. دقیقا خودمم چنین حس هایی رو دارم.
امیدوارم هر چه زودتر حس های خوب به سراغت بیاد و حال و هوایت بهتر از این بشه.
شاد و خندون باشی.

سلام وحید. موافقم، برنامه ریزی لذت زندگی رو میگیره، هیجان رو میگیره. این کلماتم درست میدونن کی باید ناز کنن، وقتی که بیشتر از همیشه بهشون نیاز داری. اون وقته که خیالشون راحته یکی هست همه جوره نازشون رو بخره

سلام. من که نمیدونم اختبار مختبار چیه چون سواد ندارم ولی امیدوارم وکیل شی.
شعر زورکی نمیاد. باید حسش باشه. مولوی هم بعضی اوقات حالش خراب میشد و تا دو سال شعر نمیگفت.
منم الآن دقیقا مثل مولانا شدم. نمیتونم بنویسم. چرا؟ چون سرده.
پروانه ات رو که دادن یک دانه کیک مجازی برای محله بخر.

سلام غزل. دیشب من هم عجیب دلم نوشتن خواست. حسش هم بود ولی واقعیتش رو بخوایی زیادی سنگین بود. نمی دونم چه مدلی واست بگم. احتمالا خودت واست پیش اومده می دونی. گاهی سنگینه و با نوشتن سبکش می کنی. گاهی چنان وحشتناک سنگینه که نمی تونی متمرکز بشی بنویسی. حس می کنی روحت رو زیر فشار خفه می کنه باید فقط از زیرش در بری نفس بکشی اگر همون لحظه کلمه ها به داد رسیدن که هیچ اگر معطل کنن نفس در قفس روان باقی نمی مونه. من دیشب این مدلی شده بودم. چیزی نتونستم بنویسم. رفتم داخل واتساپ با بچه ها به صحبت های جدی و نیمه جدی و تمام شوخی و خلاصه ننوشتم ولی از سنگینیه ترسناکش در رفتم خدا کنه دفعه بعد سبک تر باشه. بچه ها به خدا در بیداریه کامل دارم این ها رو میگم خوب تقصیر من چیه مدلش اینه غزل احتمالا متوجه منظورم میشه. احتمالا! چون من انتقال دهنده مثبتی نیستم خخخ!
غزل این کلمه ها واسه چی گاهی اینهمه بی معرفت میشن؟ خوب۱خورده کمک کنن چی میشه مگه؟ تشنه ام که۱چیزی بنویسم. کلمات بازیشون گرفته. خدا کنه سریع تر دست از این شیطونی بردارن! هم واسه من، هم واسه تو!

سلاااام
بنویس . بنویس … بنویس . خط خطی کن . پاره کن . دوباره بنویس . روزی میرسه , حالا اون روز یک سال دیگس , ده سال دیگس , نمی دونم ولی میرسه که دستنوشته هاتو می خونی . یا می خندی یا به فکر میری یا بی تفاوت . در هر صورت خاطره نوشتن آن متن برایت زیباست . شاید حس آن روز را متوجه نشوی ولی با خوندن نوشته هات حس قشنگی بهت دست میده . پس بنویس . بخاطر آزمونت بنویس . و حتما موفق میشی

درود بر آقا مهدی گرامی. دقیقا درک میکنم چی میگین. دقیقا همینه، شاید بعضی از نوشته های چند سال پیشم رو از لحاظ فنی دوست نداشته باشم، ولی با خوندنشون کلی خاطره خوب واسم زنده میشه و انرژی میگیرم

سلام هنرمند
خب انشالا آزمون پیش رو را با سربلندی طی کنی
راستش من خودم مدل چارچوبی را میپسندم واسه همین خخ خخ اصلا باهات موافق نیستم
اماحس نوشتن! هر وقت جرقه بذهنت رسید تو هم بیارش روی کاغذ خخخخ من این روزها شکلک تنبلیم! چون هم سوژه دارم هم متن توی ذهنمه اما حس نوشتنش نیست خخخ
شاد و سربلند باشی

سلام خسته درس خوندن نباشی. اختبار من توام بود با دفاع پایاننامه ام. سخت بود. اما گذشت. نگران نباش زودتر از چیزی که فکرش رو بکنی میگذره. واسه اختبارت خیلی دوست دارم بتونم کمکی کنم. اگه دوست داشتی به شماره تماسم یه پیام بده. اختبار آسونتر از اونی هست که فکرش رو بکنی. یعنی آزمون خیلی سخته اما قبولیش آسون هست. سوالات سالهای قبل رو پیدا کن خیلی از سوالات تکراریه. جزوه اساتید طراح رو پیدا کن. سوالات اختبار جواب مشخص و یکسان نداره. استدلال هست که مهم هست. رو اختبار شفاهی حساب ویژه باز کن. تو شفاهی خیلی میتونی نمره ات رو بالا ببری. باز هم میگم اینها همه میگذره. از زندگیت لذت ببر. اصلا خودت رو اذیت نکن.

سلام خانم دکتر عزیز! خخخ میخوام اینجا یه اعترافی بکنم. خیلی خواستم چند دقیقه ای مزاحم بشم و باهاتون صحبت کنم، ولی راستشو بگم؟؟ روم نشده خخخ! یعنی راحته؟؟ یعنی من میتونم؟؟ من که به شدت استرس دارم! یعنی پیام بدم؟؟ خخخ ایول!

سلام مجدد. این چه حرفیه. باعث افتخاره. رو شدن نمیخواد که. در خدمتم دربست. الانم که استقلال برد علاوه بر دربست دو قبه در خدمتم. البته اختبار از هر کانون به کانون دیگه متفاوته. اما خب یه چیزهایی مشترک هست. یه موضوع ثابت هست و همه اذعان دارند که آسونتر از اونی هست که فکرش رو بکنی. در خدمتم فرزانه جان.

سلااام بر فرزانه خانمی غزل خودمون
عزیییزمی درکت می کنم …. ان شا الله پاسخ همه تلاش هات رو با یه رتبه خوب و عالی بگیری ولی وقتی و جاهایی که خیلی دیگه دردت اومد و خسته شدی فوقش یه ساعت استحراحت کن ده دقیقه درس بخون … این طوری برای ساعات بعدی ذهنت بیشتر باهات همکاری می کنه ….
تازه معلوم نیست تو اختبار از کجا و چی سوال میاد و مسأله هم هست سوالات پس تا حدی بخون که بعد نگی کاش این قدر نخونده بودم خخخخ شکلک اغفالت نمی کنماااا اصلا سوالات اختبار سال های قبل رو حتمی بخون اونها خیلی کمک می کنند ……
و بدون که تو بی نظیری و می تونی

دیدگاهتان را بنویسید