خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دلم، …!!!

غروبه و دارم تلاش می کنم1چیزی بنویسم. از جنسِ شعر شاید. نمیشه. نمیاد. کلمه ها حس و حالِ صف بستن ندارن. می خوان نامنظم و شیطون بدونِ نظمِ شعری بپاشن روی صفحه و هر جا دلشون می خواد بشینن. فارغ از وزن و قافیه و خلاصه فارغ از صف. موندم با این اوضاع چه مدلی دلم رو بنویسم آخه! دستی برام تکون میدن که یعنی این مشکلِ خودته! چاره ای نیست با1دفتر کلمه که نمیشه در افتاد. تا1دونهش رو می ذاری داخلِ صف بقیه در میرن و اوضاع میشه دقیقا اینی که الان اینجاست. 1دسته ی در هم و پراکنده که سر و ته نداره.

ولی من دلم نوشتن می خواد. حرف زدن می خواد. گفتن می خواد! کلمه ها واسه شعر شدن همراه نمیشن. پس من همراهشون میشم. دستم رو میدم بهشون. دلم رو هم همین طور. بذار هر مدلی عشقشون کشید بشینن. به همین سادگی. و نتیجه میشه اینکه من فقط می نویسمشون. می نویسم که دلم چی میگه. چی می خواد. به همین سادگی.

دلم1شبِ رویایی می خواد بچه ها! چیه انتظار داشتید باز بگم دلم صبح می خواد؟ نمیگم. نه به این خاطر که دیگه دلتنگِ صبح نیستم. واسه اینکه حالا می دونم شب هم قشنگه. شب آرومه. لطیفه. ساکته. شب پناه میده. شب مهربونه. میشه در آغوشش مخفی شد و با روزمرگی ها قایمباشک راه انداخت و پیدا نشد تا انتهای شب. چه عشقی! تمامِ شب خودتی و خودت. میشه فارغ از نقش های روزانه بشینی، خودت بشی، فکر کنی، تصور کنی، لبخند بزنی، گریه کنی، آه بکشی، حرصی بشی، آروم بگیری، و اعتراف کنی! فقط واسه خودت و واسه خدا، روی شونه های شب!

دلم1شبِ حسابی می خواد. از اون رویایی هاش! از اون، … ستاره دار هاش، …! نه! فقط همون شبِ امن و آروم باشه بسه. ستاره ها قصه بودن. اون ها واقعی نیستن. ستاره ها رویا های بی تعبیرن. دلم فقط شب می خواد. من خاکی ام. ستاره اگر هم باشه من نه دستم بهش می رسه نه خیالم. پس بیخیالش!

دلم1شب می خواد از جنسِ نسیم و سکوت های از جنسِ آواز های آسمونی و مهتاب! دلم1جاده می خواد که سنگ ریزه هاش از جنسِ رنگین کمان های بعد از بارون باشه. همه رنگی! همه7رنگ! دلم1جاده می خواد از جنسِ جاده ی باریک و ناهمواری که1روز غروب دست در دستِ چند تا ستاره ازش گذشتیم. چه قدر خسته شده بودن پا های خاکیم اون غروب! داشت نفسم می گرفت ولی کم نمی آوردم. نیاوردم و پا به پایِ ستاره ها رفتم و رفتم. جاده تموم نمی شد و من خیالِ جا موندن نداشتم.

دلم فراموش کردن می خواد. تا یادم بره فردا ها رسیدن و تگرگِ لعنتی جاده رو گرفت. یادم بره که چه سریع و ناگهانی بارید. یادم بره که عاقبت وسطِ قیامتِ تاریک، دستم از دستِ ستاره ها رها شد. خسته شدم. گم شدم. جا موندم! ستاره های سنگی تاریک شدن و من ازشون جا موندم! دلم فراموش کردن می خواد!

دلم قطار می خواد. با اون صدای منظم و بلندش. بیاد و سوارم کنه. بعد با حیرتی شاد ببینم که داره بر می گرده. برعکس میره. به عقب. به محلِ اتصالِ خاک و آسمون. به دیروز! دلم می خواد دست هام رو از هم باز کنم به وسعتِ تمامِ دلم. و سوارِ قطار تمامِ آسمون رو بغل کنم. بدونِ دلواپسی. بدونِ وحشتِ بیدار شدن. دلم می خواد به خودم سیلی بزنم با دست هایی داغ از التهابِ انتظار. تا مطمئن باشم که بیدار شدنی در کار نیست. دلم می خواد مو هام رو روی دست های نسیم رها کنم تا هم زمان با حرکتِ قطار، قطارِ من، قطارِ آشنای من، عطرِ بهشت بهشت بهار رو از هوا جمع کنه!

دلم آواز می خواد. آواز های دسته جمعی از جنسِ هم صداییه ستاره ها و خاکی ها. خاکی ها!

خودم!

دلم خنده های بلند و از تهِ دل می خواد. سوارِ قطار. تا ناکجا. تا آسمون!

دلم سبکی و سبک باری می خواد. بدونِ اون راهِ فرارِ دودی رنگ و محو. بدونِ غرق شدن در مهِ سفید!

دلم رفتن می خواد. رفتن از این تبِ تاریکِ زمستونی! تا آسمون! تا بهشت! تا خدا!

دلم دیروز ها رو می خواد. دیروز های خالی از تگرگ! تگرگِ تاریکِ تاریکِ لعنتی! دلم بهار های بی تگرگ رو می خواد! دلم آسمونِ دیروز ها رو می خواد! خالی از تگرگ! تگرگِ تاریکِ تاریکِ لعنتی! دلم خاطره های بیگانه با تگرگ رو می خواد! تا تماشاشون کنم! لمسشون کنم! نفسشون بکشم! زندگیشون کنم!

دلم تعبیر می خواد. دلم تعبیرِ رویا های بی تعبیر رو می خواد. رویا هایی که حالا در اینجای جاده مطمئنم که در هیچ کجای خاکِ خدا هیچ تعبیری ندارن.

دلم پایان می خواد. پایانِ تگرگِ تاریکی که از سیاهیش در حصارِ خودم پناه گرفتم،  در آغوشِ شب مخفی شدم و هنوز واسه تاریک شدنِ اون نور ها یواشکی می بارم. البته فقط گاهی. گاهی! آخ از این گاهی ها! کاش تموم می شدن این گاهی ها! دلم پایانِ این گاهی ها رو می خواد!

دلم پریدن می خواد. تا انتهای انتهای تمامِ قصه.

دلم بریدن می خواد. جدا از تمامِ سفید و سیاهِ قصه. از تمامش. بریدن و جدا شدنی از جنسِ فراموشی برای همیشه.

دلم تولد می خواد. تولدی بعد از خاکستر شدن. بدونِ رویا! بدونِ کابوس!

بدونِ خاطره!

دلم1دفترِ سفید می خواد. دفتری خالی از تمامِ خط های سیاه و سفید. خالیه خالی. دلم نوشتن می خواد. نوشتن از اولِ دفتر. از اول! همه چیز از اول!

دلم1لوحِ سفید می خواد بدونِ لکه های یادگاری از قصه های ناتموم. دلم1خاطرِ شفاف می خواد. خالی از لکه های تاریک. صاف از خط های دیروز ها. پاک از زخم!

دلم پرواز می خواد. از جنسِ خواب های بچگی. از جنسِ انتظار های شیرینِ فردا هایی که نمی دونستم هرگز نمیرسن.

دلم شروع می خواد. از جنسِ آغاز های شفاف. از جنسِ اولین سلام!

دلم1دل می خواد! به صافیِ نگاهِ عشق! به شفافیِ اشکِ چشمِ فرشته ها! خالی از سایه های سیاه! جدا از اِی کاش! فارغ از هرگز های تاریک!

دلم، …!!!

۵۶ دیدگاه دربارهٔ «دلم، …!!!»

بهار جان۱دفعه۱متنی دستم رسید خیلی کوتاه و خیلی قشنگ بود.
برای دلم گاهی پدر می شوم. خشمگین می گویم: دیگر بس کن! بزرگ شده ای!
تا مدت ها این بهترین متنی بود که شنیده بودم. حالا برای دلم گاهی پدر می شوم. فریاد هم سرش می زنم. ولی، … کاش می دونستم با این ولی ها چیکار باید کرد!

چقدر زیبا نوشتی عزیزم. به گمونم حرف دل خیلیا رو زدی تو پستت. دل منم یه شروع دوباره میخواد اما افسوس که…,
دلم میخواست مثل فرشته ها پاک باشم اما…
دلم یه ذهن خالی از خطاها و اشتباهات گذشته رو میخواد اما افسوس که این خطاها مثل خوره داره جونم رو میخوره پریسا. این حرفا جاش اینجا نبود اما چه کنم که دلم خواست بنویسمشون.
پریسا! خسته ام. به خدا خیلی خسته ام!

واسه چی جاش اینجا نبود عزیز! اتفاقا جاش همین جا بود! خوب کردی گفتی! فرشته! از کجا میشه دوباره شروع کرد؟ من کلید این در رو اگر وجود داشته باشه به هر قیمتی بدن می خرم. به خدا خیلی می خوامش ولی نیست! کاش می شد برگردم اول جاده. بدون خاطرات. از اول اول! دلم قدم اول رو می خواد! ای کاش راهی بود! ای کاش بود! درست میگی. چه قدر خسته ام! از این رفتن هایی که رسوندنم تا اینجا. از این گم شدن ها و خستگی ها. چه قدر خسته ایم فرشته!

دروووود. چه دلی داری. چه قد پر توقع خَخ.ولی من دلم هیچی از این دنیا نمیخواد جز رفتن و تموم شدن از دستش.
جز مردن.
همین فقط. دلم مردن میخواد. نه به خاطر اینکه امیدی ندارم. نه واس اینکه از زندگی به سهم خودم لذت نمیبرم. نه اینکه دنیا و زندگی رو دوست نداشته باشم نه.
ولی. ولی. ولی. ولی مردن چون واس هر کسی باید در نهایت اتفاق بیفته, واس همین دوست دارم هر چه زودتر به آخر عمرم برسم.
من دیگه از دنیا کَندم پریسا. دلم فقط رفتن از این دنیا رو میخواد. همین.
مرسی. زیبااا نوشتی.

سلام علی. من دلم مردن نمی خواد. زندگی رو دوستش دارم. صبح رو دوست دارم. چشم که باز می کنم احساس زنده شدن رو دوست دارم. این که بلند میشم پنجره رو باز می کنم هوای تازه وارد بشه و سکون شب رو ببره، اینکه از هوای دم صبح سردم بشه رو دوست دارم. استرس های کوچیکم رو که ای وایی خدا باز باید برم سر کار و دیرم شد، باز امروز۲شنبه هست و من هستم و کلاس و اعصاب خوردی هاش، باز امروز باید فلان کار رو کنم و خوشم نمیاد، آخ باز دیرم شده واسه چی دیر جنبیدم، و شادی های کوچیکم رو که آخ جون امروز میرم بازار واسه پیدا کردن۱رشته مروارید آبی واسه بال پروانهم، آخ جون فردا تعطیله، آخ جون عید میاد و۱عالمه تعطیلات، آخ جون۱عطر جدید خریدم، و۱عالمه سیاه و سفید های کوچیک شبیه این رو که داخل زندگیم کم نیستن رو حسابی دوست دارم. مردن واسه هر کسی پیش میاد. دیر یا زود هم نوبت خودم میشه. ولی اگر انتخاب با خودم باشه ترجیح میدم الان نباشه! باز هم هرچی خدا بخواد!
اما قشنگ خاطرم هست که درست اردیبهشت۹۵بود که از ته دل آرزو کردم بمیرم. علی نه حرف می زدم نه هوار می زدم نه نق می زدم فقط دلم می خواست بمیرم. خیلی وحشتناک بود جز مردن هیچ چیزی نمی خواستم و مونده بودم واسه چی نمیاد! و الان اندازه تمام جهان خوشحالم که هنوز زنده ام! خدایا شکرت! زنده باشی علی و البته شاد خیلی خیلی شاد!

سلام ابراهیم. جواب کامنتم رو بله که خوندم! مگه میشه من کامنت داخل پستی بذارم و نیام واسه جوابش؟ البته که خوندمت و خیلی هم ممنونم از لطفت! ابراهیم نق زدن هام در جهان واقعی رو اگر می شنیدی دیگه نظرت این نبود خخخ. وحشتناک روی اعصابه. دستم نمی رسه شاهد واست بیارم آخه شاهد ها از بس بهشون نق زدم بنده های خدا همه نمی دونم چی شدن الان در دسترس نیستن!
حالا جدی! بهم لطف داری دوست عزیز! ممنونم از محبتت! خودم و قلمم هر۲ممنونیم!

الان این شلغم رو نمی گفتی نمی شد آیا؟ سر صبحی من دلم شلغم خواست چه خاکی به سرم کنم آخه! خوب شلغم دلم می خواد دیگه! عه! نکنید بابا آدم رو اذیت نکنید خدا رو خوش نمیاد! ای بابا! شلغم دلم خواست از اون حلوایی هاش خدایا۱کاری کن این امشب تا صبح خواب لیمو شیرین ببینه ولی تا میاد بخوره خروس همسایه بخونه از خواب بپره من دلم خنک بشه!

دلم آب زرشک میخواد! دلم مرگ محسن، کامبیز و مجتبی رو میخواد! دلم موفقیت بیش از پیش اینجا رو میخواد! دلم یه رفیق امین میخواد! دلم همون محمد کوچولوی ۲۵ سال پیش رو میخواد! دلم مثل مسافرت عید سال گذشته میخواد! دلم اون رفقای زیر خاکی و بی ادعامو میخواد! چقدر ازشون دور شدم! همین ۱ سال پیش بود که بهشون دست رفاقت دادم!

جز اون۲تای اول که گفتی باقیش رو من هم دلم می خواد! آخجون آب زرشک الان میرم می خورم فشارم سر صبحی می افته داخل وصیتم می نویسم تقصیر تو و رهگذره. اون واسه خاطر شلغمش تو هم واسه خاطر اینکه راه خودکشی حاصل از ناکامیه دسترسیم به شلغم رو نشونم دادی.
محمد! اگر کسی که بهش دست رفاقت دادی سال بعد کنارت نیست خیلی هم به رفیق بودنش و بی ادعا بودنش مطمئن نباش! به نظرم تو هم از اون دسته افرادی هستی که لازمه با دلت۱مذاکراتی داشته باشی. البته زیر نظر منطق! موافق نیستی آیا؟

سلام.
چرا بازم نِغ دلی اینجا را انداختین!
حالا پریسا یه چیزی گفت. شما چرا تکرارش میدین؟
تاب نیوردم تا آخرش بخونم! میخواسی بازم دسمالا رو ببریم تو چشامون؟ خخخخخخخ! عجب دلیم داری توم هااااا! عجب دل پر توقعی! دل نیس که! فقط چیز بخوا هس .

سلام علی اکبر. آهان بگو! ایول! تقصیر این هاست دیگه! شکلک بدجنسی از مدل ابلیسانه! علی اکبر دلم۱قهقهه حساااابی می خواد به جان خودم از اون مدل هایی که امروز صبحی با خوندن یکی از کامنت های این محله کم مونده بود خفهم کنه! میرم۱چیزی پیدا کنم۱دل سیر بهش بخندم!

سلام روشنک جان. دلم تنگ شده بود واست. روشنک خدا حفظت کنه ترکوندیم امروز صبح داخل پست مدیر از خنده! از دست این دل که حتی من نق نقو رو هم از جا در برده و زده روی دستم. زمانی که گیر میده ول کن نیست تا اینکه از دستش بزنه به سرم و، … خدا نجاتم بده از دستش! ایشالا به هرچی دلت می خواد برسی دوست من! اگر هم نشد، ایشالا به آرامشی برسی که دلت شبیه مال من شب و نصفه شب بیچارهت نکنه!
همیشه شاد باشی عزیز!

دلم شعله زرد میخواد.دلم میخواد خودم با دستای خودم تو و تک تک استادامو بکشم خخخخخ.
تو گناهی نداریها.همینطوری دوست دارم قاتلت باشم.
وای پریسا جون منم عاشق شبم.یه آرامش خاصی بهم میده.تابستون و زمستون هم نداره.هر فصلی یه زیبایی خاصی داره.
چطور دلی داری که این همه چیزو با هم میخواد؟؟؟جا داره؟؟؟خخخخ
شوخی کردم.شادی تو آرزوی منه و همینطور شادیه من آرزوی تو!!
امیدوارم به همه ی چیزهایی که میخوای برسی.خیلی زیبا بود.بعد الان شما دقیقا از نظر خودت
کلمات باهات همکاری نداشتن که انقدر زیبا بود؟؟؟
آفرین به تو که دوست منی و انقدر زیبا مینویسی.شاد باشی بهترین دوست من.

من شله زرد نمی خوام هر زمان می خورم معدهم از ارور رد میشه هنگ می کنه باید ریستارتش کنم. نمی دونم واسه چی این مدلیه از شله زرد بدم نمیاد ولی واقعا خوردنش برام دردسر میشه. ای بابا استاد هات مراتب استادیشون رو دم عیدی واسه شما ها به جا آوردن به من چه! عجب گیری کردم این هم شد کار؟ کلمه های شیطون! خواستم شعر بنویسم نیایش خوب آخرش نشد دیگه!
ایشالا همیشه از شادی شبیه خودم دیوونه باشی عزیزکم! حالا اینکه این دعا بود یا فحش بود رو خودت برو پیدا کن! آخیش تا تو باشی دیگه وسط پیاز استاد هات من بیچاره رو ساطوری نکنی خخخ!

ممنونم خورشید خانم. باور کن خودم هم می خوام ولی چیزی که نمیشه واقعا نمیشه. هیچ کاریش نمیشه کرد و من بوق دیر فهمیدم اگر زود تر از این ها نصیحت های عاقل تر ها رو باور می کردم و می فهمیدم که نمیشه اونهمه بی خودی واسه خاطر هیچ چی خودم رو هلاک نمی کردم که حالا اینهمه خسته و خسته و خسته باشم! گاهی۱چیز هایی شدنی نیست. شبیه زنده کردن جنازه ای که روح نداره. مهم نیست چه قدر عزیزه. دیگه رفته. فقط باید خاکش کرد! این یکی از تلخ ترین واقعیت هایی بود که عاقبت تونستم واقعا باورش کنم. اینکه گاهی۱چیز هایی واقعا شدنی نیست. باید رها کرد و گذشت!

غزل من پفک نمدار دلم می خواد. الان میرم ورژن دوم همین پستم رو در توصیف خوردنی هایی که دلم می خوادشون می زنم اینجا! نخند پفک نمدار رو بیشتر دوست دارم چیکار کنم خوب! این پفک جدیدی ها از بس نمک دارن از زندگی سیرم می کنن کم نمک هاش بیشتر حال می داد. پفک نمدار خدا دلم می خواد دیگه!

دلم دریا می خواد. از اون موج دار هاش! دلم سبک باریه مرغ های دریایی رو می خواد و نشستن روی موج های بلند و سواری! دلم پریدن می خواد از نوک موج های آبی تا انتهای آسمون! دلم رودخونه می خواد. جاری و بی انتها! دلم رفتن می خواد. همراه آبی که آواز می خونه از زنده بودن و از حیات و از امید! دلم رسیدن می خواد! از جنس صاف و سفید قصه های بچگی! دلم، …

سلام فروغ عزیز! دلم شاد بودن می خواد. برای همه. دلم صلح می خواد. به پهنای تمام جهان! دلم دست های به هم گره خورده می خواد. از اون هایی که هیچ توفانی نتونه جداشون کنه. به تعداد تمام دست های جهان! دلم آزادی می خواد. به وسعت تمام دل هایی که از حصار خسته شدن! دلم تبریک می خواد! از اون صمیمی هاش! از ته دل! دلم باز هم چیز می خواد که به نظرم باید ننویسمشون! فروغ! کاش دست هام توانا تر بودن. خیلی خیلی توانا تر!
ایام همیشه به کامت!

سلام سجاد! چطوری پسر جان! رو به راهی آیا؟ سجاد از زمانی که لذت می برم از زندگی دیگه نمیشه شعر بگم. این دفعه هم هرچی کردم نشد حالم رو گرفت. یعنی باید چیکار کنم؟ به نظرم همیشه باید۱چیزی سرم بیاد هوارم رو بفرسته آسمون تا بشه شعر بنویسم وگرنه نمیادش! شکلک نارضایتی های عمیق! ایشالا دردسر های تو هم کمتر بشن و شعر هم بگی و خلاصه همه چی همون مدلی بشه که دلت می خواد!

من نفهمیدم. آیا اگر مشکل داشته باشیم نمیتونیم شعر بگیم یا لذت ببریم از کوفت و زهر مار؟
آخه من هم شعرم میاد ولی نه لذت میبرم نه مشکل دارم.
آیا مشکل من چیست؟
در چه حالی میشه شعر گفت؟ پریسا تا یه زمانی فکر میکردم این علی کریمی مفت‌گوترین
فرد دنیاست اما بعد متوجه شدم محمد ملکی از اون بدتره.
به نظر تو بهترین شاگرد من کدومشون هستند؟

اولا، پناه می برم به مدیر از شر کامبیز!
دوما، من زمان هایی که رسما۱دردیم باشه می تونم جفنگ های موزون بنویسم. زمان هایی شبیه این هفته های اخیر که گوش شیطون کور چشمش کر همه چیز نسبتا آرومه و من و خریت هام فعلا به توافقات نصفه نیمه رسیدیم دیگه نمی تونم شعر بنویسم.
سوما، به اون۲تا چیکار داری؟ الان بیدارشون می کنی۳تا میشید اینجا رو می فرستید هوا نصفه شبی! ای بابا برو بخواب! عه!

درووووووووووووووود!
خوب خوش بحال همتون که از شررررررررر شیطون مدتهاست که راحتید…
خوب چه خبرا که من مدتیه که کم اینجایم یا اصلا نیستم…
دلم پرپری پروازی میخواهد…
دلم پرواز میخواهد…
دلم پریدن میخواهد…
دلم پنریدن میخواهد…
دلم میخواهد از اینجا بپرم و بروم به ناکجا آباد…
دلم میخواهد بپرم به آسمونها و مانند پرندگان خوش باشم…
راستی این کامی سوسولو ولش کن تا یه روزی من بیایم حالشو بگیرم…
دلم میخواهد حال تکتک بچه های محله رو بگیرم و براشون پست حالگیری بزنم و بهشون بخندم…
خوب من راه گم کرده بودم که ناگهانی اینجا پیدایم شد حالا برم که بعضیا نیایند منو اینجا ببینند و فکر کنند که من واقعا در محله حضور دارم!!

سلام عدسی. احوالات شما! خخخ پست حالگیری؟ تا به حال بهش فکر نکرده بودم. اینجا همه مدل پست داشتیم جز این یکی. پست عروسی، پست تولد، پست صندلی داغ، پست درد و دل و پست هم دلی و خلاصه این۱مدلش نیستش! ولی خدا وکیلی بیخیال شو این۱قلم از همون مدل اقدامات ترسناکته که گاهی ها ظهور می کنه و واااااااآاااااآااااآااااآاااایییی! پرواز آخجون من هم دلم می خواد. به نظرم اون بالا خوش بگذره آخه موانع نیست بریم توی بغلشون ملت هم نیستن دلشون بسوزه واسمون! آخ بیخیال تمام دیروز رو داشتم خوش می گذروندم دیشب نصفه شب رسیدم الان هم به تلافیه دیشب سردرد بیچارهم کرده من رفتم نق بزنم!

دیدگاهتان را بنویسید