خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شب است و…

شب است و بی حضور تو
پر است آسمان من
ز غیبت ستاره ها،
شب است و عطر خاطرت
نشسته توی خاطرم…
دوباره خلوت و سکوت
دوباره اشک بی صدا
دوباره ضجه های درد
و حسرت گذشته ها،
دوباره… بعد رفتنت
پرم از این دوباره ها…
به خاطرات خسته ام
صدای زوزه های باد تازیانه میزند،
و پیکر رمیده ام
به خنجر سیاه شب
غمین و زار میشود…
من انعکاس حسرتم
صدایی از دل سکوت
غریب و آشنای درد،
کسی که بی تو یخ زده
میان وحشت شبی چنین خموش و تار و سرد…

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «شب است و…»

سلام. خخخ خوب چیکااار کنم حرفم همینقدره. خوب کوتاهی یا بلندی شعر بسته به موضوع و لوکیشنی که نویسنده در نظر میگیره هست. من اول به طور کلی میدونم چی میخوام بگم بعد میرم سراغ واژه، هر وقتم به جایی که میخوام میرسم تمومش میکنم. شعرای خیلی کوتاهتر از اینم داریم از شاعرای نامی. به هر حال این همه گفتم و هدف چیزی نبود جز ندادن مدال!

خوبه باز حد اقل ی حس داری من که… بی احساسم این روزا. سرد و… نمیدونم، فقط اینقدر سردم که مدام دلم باریدن میخواد. حالا این چ جور بی احساسیه که دلم باریدنم میخواد؟؟ خودمم نمیدونم! اصلا این روزا خودمم خودم رو نمیفهمم. در ضمن، پریسا هم خودش اومد تو خوابم خوب!

درود بر شما شعرت به دلم نشست ولی میگم بگذار یه کم توی جلد معلمیم فرو برم آخه تو دیگه شورش را در آوردی از بس گفتی من این روز ها احساس ندارم و زندگیم سرد هست بابا مگه قرار هست که چه خبر بشه محکم باش و و همیشه گرم و با احساس به زندگیت ادامه بده تو اون طوری که من متوجه شدم تا چند وقت دیگه کار آموزیت تموم میشه و یه وکیل موفق خواهی بود این که دیگه آه و ناله نداره باید تازه خیلی هم از این که به عنوان یه دختر نابینا توی زندگیت موفق بودی خوشحال و راضی باشی مثل سایر خانم وکیل ها از قبیل فهیمه خانم و و همین بانوی موفق که همیشه شاد و پر انرژی هستن یادت نصف راه شاد بودن و گرم بودن این هست که حتی شده الکی به اون ها تظاهر کنی تا به اون ها دست پیدا کنی خلاصه دخترم نشنوم دیگه توی پستات و شعرات تلخ و گزنده باشی که منم تلخ میشم البته من از هیچی خبر ندارم ولی توی این دنیا خیلی از چیز ها ارزش این را ندارن که انسان خودش را ناراحت کنه اگر هم هر وقت احساس ناراحتی کردی یه پیشنهاد باور نکردنی بهت میدم که خیلی بهت کمک می کنه هر وقت از صمیم قلب احساس ناراحتی کردی اون نا را از اول کلمه ناراحت بردار تا راحت بشی
نه واقعا برو با پیشنهادم زندگیت را متحول کن
به امید فردا های شاد واسه همه ما

سلام وااای چه عصبی خخخ. خوب آقا اجازه؟ راستش ما با دوستامون که درد و دل میکنیم خیلی سبک میشیم. شعرام رو که قول نمیدم به این زودی شاد بشه، ولی خودم دقیقا دارم همین کار رو میکنم. منظورم شادی به هر بهانه ای هست! ولی بعضی وقتا، بعضی شبا، دلتنگی نفست رو میگیره و راه تظاهر هم نمیذاره

سلام غزل. واسه چی من خیال می کردم داخل پستت کامنت زدم آیا؟ الان اومدم جواب بخونم دیدم جوابه نیست دقیق تر گشتم دیدم خودم هم نیستم که جوابم اینجا باشه! غزل! شعرت قشنگ بود. و برای من قشنگ تر از اون، حضور دوبارهت بود که دلم تنگش شده بود و حسابی خوشحال شدم با دیدن پستت. بیشتر باش وگرنه از اون دعا قشنگ ها بهت می فرستم و دعای من در این زمینه ها عجیب گیراست خخخ! آهایی کجایی بپر بیا کامنت هات رو جواب بده! یعنی که چی کامنت بی جواب اینجا جا می ذاری! بیا دیگه! شکلک اذیت کردن غزل به تلافیه اذیت کردن های مدل به مدل من!
ایشالا که حس و حالت هرچه سریع تر شبیه۱بهار سبز جوونه بزنه، گل بده و بهشت بشه دوست عزیز من!
همیشه شاد باشی!

سلام پریسااااا ببین اولا من چه تقصیری دارم که تو خیالاتی شدی که جیغشو سر من میزنی هاااان؟؟ بعدم اگر از این دعاها بکنی نفرینت میکنم شبونه عروسکت رو بدزدنااا حالا میل خودت! ممنونم از انرژی سرشارت، با این موجای مثبت حتما خوبم!

درود بر غزلِ عزیز، روزِت سبزِ فسفری. می گَم اگه یه پیشنهاد بدم ناراحت نِمیشی، از نظرِ من اکثرِ اشعارِت کلماتِ تکراری دارن، اشعارِ خودمم همین شِکلیَن.
بیا جفتمون یه تغییر و تحولی صورت بِدیم و کلماتی متفاوت تر در دل نوشته ها و اشعارمون بِگُنجونیم.
به عنوانِ مثال من تو اکثرِ شعر هام از کلمه ی دل استفاده می کنم، شما هم تو اکثرِ نوشته هات از شب، آسمون و ستاره استفاده می کنی.
بیا بزن تو کارِ روز و خورشید و روشنایی، منم می زنم تو کارِ دست و صورت و سعی می کنم کم تر از دلم مایه بذارم تو اشعار و دل نوشته هام، موافقی؟ اگه آره که فَبِها، اگه نه تو رو خدا منو ببخش اگه ناراحتِت کردم با نظرم.
و اما در موردِ این شعر:
دوباره بعدِ رفتنت
پُرَم از این دوباره ها…
از این قسمت بسیار بسیار خوشم اومد.
لایک داشت. امیدوارم نقاشیِ بعدی که از شما می بینم و در واقع می گوشم، رنگآمیزی شده با انواعِ رنگ های زیبا، به خصوص قرمزِ روشن، آبیِ فیروزه ای و طلایی باشه.
چشمه ی اِحساسِت همیشه جوشان و خروشان.
شاد باشی وکیلِ آینده ی محله.

سلام پوریا. آره قبول دارم دو سه ماهیه از شب و تاریکی مینویسم. راستش اگر شعرای قبلیم، مثلا همیشه بهار رو بخونی، همیشه هم اینجوری نیستم ولی الآن بسته به حسم توی این حال و هوا میتونم بنویسم جز این تظاهره. ولی امیدوارم با تازه شدن طبیعت منم تازه بشم و نوشته هامم رنگای شاد بگیرن. اصلا هم ناراحت نشدم!

دیدگاهتان را بنویسید