خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شهر خبر معلولین. انتشار 24 خبر در شمارگان سی و سوم

با سلام به عاشقان بهار که صدای پای نفس هایش، این روز ها بیش از پیش احساس می شود.

در حالی که تنها بیست روز به پایان سال 1395 باقی مانده است، سی و سومین شمارگان شهر خبر معلولین را با گرداوری و تنظیم 24 خبر تقدیم شما عزیزان می کنم.

اخبار معلولین در سایر خبرگزاری ها

تعداد اخبار: 12 خبر

فارس، 500 دانش‌آموز از مدارس استثنایی، دانشگاه دولتی قبول شدند

وبسایت پیام نور، امضای تفاهم نامه مشترک میان دانشگاه پیام نور و سازمان بهزیستی

تکنامه، ساعت هوشمند با خط بریل برای نابینایان

مهر، معلولان شغل مناسب می خواهند

فارس، هدست جدید، زندگی کم بینایان را متحول می کند

مهر، تئاتر معلولین هدفی برای خروج افراد از انزوا

ایسنا، توانبخشی معلول محور می شود

وبسایت پکتوس، برگزاری دوره های آموزشی سامانه خدمات بانکی نابینایان در مرکز خزانه

ایرنا، نحوی نژاد: وزارت بهداشت باید نظام شناسایی معلولان را ارتقا دهد

دیلی میل، با مغزتان تایپ کنید

مهر، دواتگران سرپرست مرکز جامع توانبخشی آرمان شد

مهر، مناسب سازی منازل تمامی معلولان در سال ۹۶ 

اختصاصی ایران سپید

تعداد اخبار: 12 خبر

عیدانه. «پاراتور» دروازه تجربه های تازه

آخر سال که فرا میرسد، جنب و جوش در سراسر زندگی مردم ایران زمین آغاز میشود؛ از خانه تکانی بگیر تا خرید وسایل و لباسهای رنگارنگ. در لا به لای همین هیاهوهای اسفند ماه، عده ای هم به فکر بربستن بار سفر به سرزمینهای دیگر می افتند که غالباً کشورهای اطراف را شامل میشود. هرچند موضوع سفر نوروزی مختص خارج کشور نیست و بسیاری از ایرانیان علاقه شان را به گذراندن تعطیلات در مناطق توریستی –حتی غیر از شمال- نشان میدهند. معلولان هم به عنوان یکی از اقشار فعال جامعه، سعی میکنند در این ایام از قافله نوروز و نوروزیها جا نمانند. بر اساس پاره ای تجارب و مشاهدات در سالهای اخیر، مشخص شده که موضوع سفر، یکی از مهمترین علائق معلولان است. گفتگوی حاضر با یکی از علاقه مندان برگزاری تورهای سیاحتی ویژه معلولان، نشان از همین علاقه دارد. با این توضیح که گفتگوی حاضر، مختص سفرهای نوروزی نیست و نگاه برگزار کننده تور ویژه معلولان را بررسی میکند. الهام خادم حسینی، به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره انجمن راهنمایان گردشگری تهران، دارای مدرک کارشناسی مدیریت جهانگردی، طرحی با عنوان «پاراتور» ویژه معلولان را با همکاری انجمن معلولان پارس اجرا میکند.: «کلاً سرم درد میکند برای سفر و مسافرت. وقتی پدرم و دوستان سالمندش را وا میداشتم تا سفر یکروزه ای به مثلاً کاخ سعدآباد برویم، ابتدا با اعتراض آنها مواجه میشدم، اما بعد از پایان سفر، همه ابراز رضایت داشتند. یک بار آقای شیخ قرایی، مدیر عامل انجمن معلولان پارس که از آشنایان ماست به من پیشنهاد برگزاری تور برای معلولان کرد. برایم جالب بود و استقبال کردم. آذر 91 این پیشنهاد مطرح شد و فروردین 92 اولین تور را با اعضای این انجمن برگزار کردیم. بیشتر اعضای این انجمن از معلولان جسمی-حرکتی هستند که به دو گروه معلولیت آشکار و پنهان تقسیم میشوند. منظور از معلولیت پنهان، آن دسته است که ظاهرشان نشان دهنده معلولیت نیست؛ مثلاً با پروتز این مسأله را حل کرده اند. با برگزاری این تور، تصمیم گرفتم عنوانش را «پاراتور» بگذارم.» – ریشه پاراتور به کجا برمیگردد؟ من این اسم را از «پارالمپیک» الهام گرفتم. پاراتور بر چند محور تأکید دارد: فرد معلول با حضور در تور گردشگری، از محیط خانه بیرون میآید و محیطهای تازه ای را تجربه میکند. در کنار لذت بردن از سفر، با افکار مختلف تعامل برقرار میکند، در طول سفر انرژی تازه ای برای فعالیتهای بعدی پیدا میکند، شرکت در تور کمک میکند تا از ابتلا به هر نوع افسردگی ناشی از ماندن در خانه در امان بماند. این روزها دیگر معمولاً در مکالمات مردم خوردن و پوشیدن مطرح نیست، معمولاً از هم میپرسند،: «کجاها سفر کرده ای؟» البته تمام این محورها شامل همه اقشار جامعه است. – نحوه برگزاری تورهای شما چگونه است؟ اغلب تورهایی که تا امروز برگزار کردیم، درون شهری بود. آقای شیخ قرایی در ابتدای امر، خیال من را از بابت تأمین اتوبوسهای مناسب سازی شده ویژه معلولان راحت کرد. گرچه این مشکل را در تورهای خارج از تهران مثل زنجان داشتیم. بعد از برگزاری اولین تور، تصمیم گرفتیم عده ای از راهنمایان گردشگری که داوطلبانه حاضر به همکاری شده بودند را تحت نظر کارشناسان سازمان بهزیستی آموزش دهیم. آموزشهایی مثل نحوه برخورد با معلولان، آشنایی با معلول و معلولیت، آشنایی با نیازهای مربوط به معلولان در طول سفر و امثالهم. جدا از این دوره ها که در خود سازمان بهزیستی برگزار شد، در هر تور، از افراد کارشناس و همچنین پزشکیار هم بهره میگیریم. بنا بر برآوردهای اولیه، برای هر 5 معلول، یک راهنما را در نظر گرفته ایم؛ البته خانواده های خود معلولان هم ما را یاری میدهند. – پس تورهای شما قالب فرهنگی-تاریخی دارند. نه! تور طبیعتگردی هم برگزار کرده ایم، مثل بازدید از باغ پرندگان.
(ادامه این گفتگو را در قسمت سی و چهارم شهر خبر بخوانید.

 

از شش نقطه ی جهان. لمس تاریخ در موزه پرکینز

بسیاری از ما تجربه حضور، تحصیل و گاهی زندگی در مراکز نابینایی را داشته ایم. برخی مدت کمتری را در چنین مراکزی سر کرده اند و بعضی سالیان طولانی با مراکزی از این دست در ارتباط بوده اند. به عنوان نمونه، آدمهایی که تمام طول تحصیلشان را در مدارس نابینایی که عمدتاً شبانه روزی هم هستند سر کرده اند، به مدت دوازده سال یا بیشتر، در چنین مکانهایی سر کرده اند. حضور چندین ساله در یک مرکز مطمئناً موجد پیوندها و خاطرات فراوانی میشود که حتی بعد از سالها، فرد به آنها برمیگردد و به مناسبتهای مختلف مرورشان میکند. یکی از اتفاقات پسندیده ای که در مراکز آموزشی قدیمی در دنیا رخ میدهد، نگهداری یادگارهایی است که نابینایان با آنها خاطره ها داشته اند. پرکینز، به عنوان یکی از قدیمیترین مراکز آموزشی نابینایان در دنیا یکی از همین مراکز است که موزه ای را تأسیس کرده و یادگارهایی را که عمر بعضیشان به بیش از دو قرن بالغ میشود را در آنجا نگهداری میکند. کره عظیمِ جغرافیا، یکی از همین نمادهای شناخته شده پرکینز است که اصولاً هر نابینایی که حتی یک بار تجربه پرکینزگردی داشته باشد با آن آشنا است. زمانی در ۱۹۵۶، وقتی هلن کلر، از معروفترین تحصیل کرده های پرکینز، بعد از سالها سری به این مرکز زد، در نخستین سؤال از متصدیان سراغ کره جغرافیا را گرفت. کره ای که او هفتاد سال پیش از آن و در هشت سالگی، در اولین روز ورودش به پرکینز لمس کرده بود. کره عظیم الجثه ای که هلن آن روز با دستهای کوچکش، محدوده شهر محل سکونتش در ایالت آلاباما را رویش پیدا کرده بود تا با لمس آن نقطه از کره جغرافیا، قدری از دلتنگیهایش برای خانه بکاهد. این کره، احتمالاً قدیمیترین کره جغرافیایی سه بعدی است که در آمریکا ساخته شده است. «Steven Preston Ruggles»، طراح آن است و کار ساختش در ۱۸۳۷ پایان یافته است. محیط کره ۱۳ فوت است و در ساخت آن از ۷۰۰ قطعه چوب استفاده شده است. کره در یک چارچوبِ چوبی قرار گرفته که طول و عرض جغرافیایی به همراه منطقه البروج، به صورت بریل بر رویش مشخص شده است. کوهها، مرزها و رودهای آمریکا به شکل برجسته بر روی کره مشخص شده اند تا دانشآموزان بتوانند برای یادگیری جغرافیای این کشور از آن استفاده کنند. همچنین برای استفاده راحتتر دانشآموزان کمبینا، اقیانوسها را با رنگ آبی مشخص کرده اند. در حالی که کشورهای مختلف با رنگهایی نظیر سبز، قهوه ای یا قرمز نشان داده شده اند. از ۱۸۳۷ تا به حال نام کشورهای زیادی عوض شده و نقشه دچار تغییرات اساسی شده و به همین علت، کره هم بروز رسانیهای بسیاری به خود دیده است. به طوری که روی بعضی کشورها تا ۱۲ لایه رنگ وجود دارد. کره دو بار در ۱۹۴۰ و ۲۰۰۴ باز سازی شده است. جرج اچ بوش، جان اف کندی و چارلز دیکنز، از جمله شخصیتهایی هستند که تا به حال از آن کره بازدید و آن را لمس کرده اند.

 

هر آموزشی زمانی میخواهد

سهیل معینی در ستون سخن هفته شنبه هفتم اسفند ایران سپید نوشت: انسان در مراحل رشد خود به آموزشهای مختلفی نیاز دارد؛ این جمله بدیهی است، اما بیش از واقعیت ضروری نهفته در این جمله، آنچه مورد توجه این یادداشت است، تأکید بر تطبیق زمان با هر آموزش است. به ویژه این امر در مورد آموزشهایی که منطبق با مراحل رشد انسان است، صادق است. مثلاً آموزش چگونگی حفظ تعادل یا چگونگی بیان کلمات آموزشهایی است که در سن مقتضی باید به کودک آموخته شود. این امر در مورد آموزشهای توانبخشی از اهمیت مضاعفی برخوردار است. نابینایی که مادرزاد است به محض آغاز دوره حرکت مستقل روی پاهایش، باید نخستین مهارتهای تحرک و جهتیابی را فرا بگیرد و کمی که رشد کرد و توانست در محیطهای سر باز حرکت کند، باید استفاده از فنون پیشرفته تر تحرک و جهتیابی را فرا بگیرد. متأسفانه به علت فقدان برنامه ریزی علمی در امر توانبخشی برای گروههای مختلف نابینایان و کمبینایان، چه در سازمان بهزیستی و چه در سازمان آموزش و پرورش استثنایی و چه به دلیل عدم هماهنگی این دو سازمان در برنامه ریزی یکپارچه توانبخشی برای نابینایان و کمبینایان در سنین مختلف متناسب با رشد نیازهای فرد، بسیاری از آموزشها صرف نظر از نقصانهای کیفی در زمانهای نامناسب ارائه میشوند. مثلاً نابینایی که به دوره آموزش متوسطه رسیده است، هنوز مهارتهای پایه زندگی، مهارتهای زندگی مستقل روزانه یا حتی تحرک و جهتیابی را فرا نگرفته است. نابینایان و کمبینایان در سنین ازدواج باید مهارتهای پیش از ازدواج را فرا بگیرند. دختر نابینایی که در آستانه ازدواج است، باید پیش از ازدواج مهارتهای زندگی زناشویی و کودکیاری، آن هم به شکل عملی و مبتنی بر مهارتهای کاربردی را فرا بگیرد. در این صورت میتوان بچه دار شد و تازه چگونگی نگهداری و پرورش او را فرا گرفت. پس هر آموزشی زمانی مناسب را میخواهد و این ضرورت برنامه ریزی توانبخشی است.

 

چوب الف. آنهایی که کتابهای بیشتری دارند، الزاماً کتابهای بیشتری نمیخوانند

تقریباً تا همین ده دوازده سال پیش، داشتن یک کتابخانه شخصی کوچک, برای هر فرد نابینا آرزویی دست نایافتنی به حساب میآمد. یک کتاب کوچک دویست صفحه ای حدوداً در هشت تا ده نوار کاست ضبط میشد و یک کتاب هشتصد صفحه ای در حدود چهل نوار کاست. مگر یک نفر چند تا نوار کاست را میتوانست در خانه نگهداری کند؟ نه به لحاظ هزینه و نه نه فضای مورد نیاز برای نگهداری این کاستها, این کار چندان میسر و مقرون به صرفه نبود. خیلی که زرنگ و علاقه مند بودی میتوانستی مجموعه کوچکی از کتابهای تخصصی رشته تحصیلیت را جمعآوری و نگهداری کنی. وضع کتاب بریل هم که دیگر نیاز به توضیح ندارد. در چنین شرایطی نابینایان اهل مطالعه برای دسترسی به منابع مورد نیازشان به کتابخانه های ویژه نابینایان که در اغلب موارد عمدتاً به همان مؤسسه رودکی محدود میشد, وابستگی کامل داشتند. ماجرا از این قرار بود که تعداد بیست سی تا نوار کاست شامل یکی دو عنوان کتاب گویا و یکی دو جلدی هم کتاب بریل برای دو هفته به امانت میگرفتی و میدانستی که این کتابها تنها در همین مدت محدود در اختیار تو خواهند بود. رفت و آمد به رودکی کار ساده ای نبود، بنا بر این در همین مدت محدود هر طور شده سعی میکردی کتابها را بخوانی و تمام کنی. داستان رادیو ضبطهای کوچک دستی بود که میشد بگیری توی بغلت و مغزی تمام شده خودکارهای بیک که به اندازه بند انگشت میبریدی و میگذاشتی توی هد ضبط صوت تا نوار را با دور تند پخش کند. به همین نسبت تولید کتاب گویا هم خیلی محدودتر بود. بسیار پیش میآمد که کتابهایی را که میخواستی بخوانی در کتابخانه نمییافتی و به پیشنهاد کتابدار یک چیزی میگرفتی که دست خالی از کتابخانه نروی بیرون. همین است که بسیاری از کتابهایی که در آن سالها خوانده و شنیده میشدند, تنها امکانات موجود بودند، نه لزوماً کتابهای مورد نیاز یا مورد علاقه نابینایان کتابخوان. بعد یکباره کتابهای صوتی و در این اواخر متن دیجیتال به مثابه یک انقلاب واقعی وارد میدان شدند. تولید کتابهای صوتی سرعت گرفت و هر نابینا با داشتن تنها یک حافظه جانبی «هارد» میتوانست تعداد قابل توجهی کتاب گویا برای خودش داشته باشد. یک کتابخانه شخصی نه چندان کوچک که به راحتی جا بجا میشد و با انواع و اقسام پخش کننده ها, از کامپیوتر شخصی گرفته تا دستگاههای پخش خانگی, از پخش کننده های کوچک جیبی تا گوشی تلفن همراه و… به سادگی میشد این کتابها را خواند یا شنید. در حال حاضر نرم افزارهای پیشرفته ضبط, ویرایش و پخش صدا این امکان را فراهم کرده اند که کتابخانه های متعدد و کتابهای گویای متنوع و پر شمار و بسیار دسترس پذیر داشته باشیم. با این همه، اما آیا نابینایان در این سالها بیشتر کتاب میخوانند؟ باید به این حقیقت اعتراف کنیم که آنهایی که کتابهای بیشتری دارند، الزاماً کتابهای بیشتری نمیخوانند. وقتی با وسواس از میان کتابهایی که دوست داری یکی دوتا را انتخاب میکنی و میدانی تنها یکی دو هفته میتوانی آنها را داشته باشی, با نهایت دقت و لذت آنرا خواهی خواند. اما اگر انبوهی از کتابهای جور واجور در یک هارد مال خود خودت باشد, اگر اهل مطالعه باشی به زحمت یکی را انتخاب میکنی و تمام مدت فکرت پیش آنهای دیگر است و تازه اگر نیمه کاره رهایش نکنی و نروی سراغ کتابهای دیگر, همین فکر امکان جذابیت بیشتر آنهای دیگر، لذتت را بخواهی نخواهی محدود میکند. این البته واقعیت دنیای بازار و مصرف و تنوع است و به هیچ عنوان به موضوع کتابهای صوتی محدود نمیشود. این جریان در همه ابعاد زندگی ما ناگزیر نفوذ خواهد کرد. فقط باید حواسمان باشد نگذاریم هجوم بی امان تنوع و وسوسه داشتنِ بیشتر, لذت زندگی اصیلمان را مخدوش کند. کار سختی نیست. فقط کمی تأمل لازم است تا جریان ارزشهای بازاری که  بیشتر داشتن و جمعآوری رقابتآمیز منابع را پیشنهاد میکند, مثل سیلاب ما را با خود نبرد.

 

فناوری های امیدبخش. اندروید و امکاناتی برای کاربران کمبینا

این روزها داشتن یک گوشی یا تبلت هوشمند، به امری اجتنابناپذیر در زندگی هر کسی تبدیل شده است. این قبیل دستگاهها، با توجه به تسهیلاتی که برای افراد دارای آسیب بینایی فراهم میکنند، از سوی این دسته کاربران هم بسیار مورد توجه قرار گرفته اند. اما آنچه که در کار کردن با چنین دستگاههایی اهمیت دارد، آن است که کاربر بداند با توجه به نیازش دقیقاً چطور باید از دستگاه استفاده کند. از اندرویدِ نسخه «کیتکت» به این سو، گوگل و در کنارش سایر شرکتهایی که دستگاههای مجهز به سیستم عامل اندروید عرضه میکنند، تلاشی را آغاز کرده اند تا دستگاههایشان را هرچه دسترس پذیرتر برای کاربران نابینا و کمبینا طراحی کنند. گواه این مدعا پیشرفتهایی است که در گوشیهای اخیر سامسونگ ملاحظه میکنیم. بخشی از این مناسب سازیها متوجه کاربران کمبینای اندروید است. در گوشیهای جدید، امکاناتی برای این دسته از کاربران تعبیه شده که کار با این گوشیها را به مراتب برایشان آسانتر میکنند. ذره بین یا درشتنما، یکی از این امکانات است. برای استفاده از این امکان، ابتدا لازم است کاربر آن را در گوشی خود فعال کند. به این منظور لازم است کاربر با رفتن به قسمت تنظیمات و قابلیت دسترسی، گزینه حرکات درشتنمایی را روشن کند. تنها با روشن کردنِ این گزینه، قرار نیست نوشته ها بر روی صفحه درشتتر نمایش داده شوند. برای چنین کاری کاربر لازم است حرکات درشتنمایی را هم فرا بگیرد. به طور مثال، روشن کردن این گزینه به کاربر این امکان را میدهد که با سه بار ضربه زدن بر روی یک گزینه، آن را درشت کند یا اصطلاحاً بر روی آن زوم کند. البته در هنگام استفاده از قابلیت زوم هم این امکان برای کاربر وجود دارد که با نزدیک کردن دو انگشت به یکدیگر بر روی صفحه، دامنه زوم را کاهش یا با دور کردن انگشتان، زوم را افزایش دهد. نکته دیگر این است که کاربر میتواند بعد از زدن ضربه سوم، انگشت خود را بر روی صفحه نگه دارد و با کشیدنِ انگشت در مناطق دلخواه، هر بخشی را که مد نظر دارد، درشت کند. دیگر امکانی که به کاربران کمبینا کمک میکند، امکان درشت کردن نوشته ها بدون اتکا به قابلیت زوم است. برای این کار کاربر باید از قسمت قابلیت دسترسی گزینه اندازه قلم را انتخاب کرده و اندازه ای را به دلخواه برگزیند. مقدار نور صفحه هم از دیگر ابزارهایی است که تنظیمش میتواند به عملکرد فرد کمبینا کمک کند. برای تنظیم نور، کافی است قسمت اعلانها را باز کنیم و با نشانگری که تعبیه شده، نور را کم یا زیاد کنیم. تضاد رنگ هم از دیگر امکاناتی است که در قابلیت دسترسی گنجانده شده است. افزون بر همه اینها، انتخاب اندازه گوشی، نوع و رنگ کاغذ دیواری یا عکس پس زمینه هم میتواند به کاربران کمبینا کمک کند که راحتتر از این ابزارها استفاده کنند. به کاربران کمبینا پیشنهاد میشود قبل از خرید هر دستگاه، حتماً امکانات مختلف دسترس پذیری در آن را از نزدیک بررسی کنند و به شنیده ها اکتفا نکنند.

 

عیدانه. نو نوار شوید، ویژه ی بانوان.

ماه اسفند، رنگ و بوی خانه تکانی و خرید را میدهد. اکثر بانوان در این ایام به گردگیری و شستشو میپردازند و البته برخی روزها را هم به خرید و نو نوار شدن برای ایام عید و دید و بازدیدهای نوروزی سپری میکنند. ما نیز برای آنکه خریدی راحتتر را تجربه کنید و بدانید برای فصل بهار چه پارچه ها و مانتوهایی در بازار وجود دارند، سری به مراکز خرید اصلی پایتخت زدیم. مانتو فروشیهایی که در اطراف میدان هفت تیر وجود دارند، همچون سالهای گذشته مانتوهای بروز و جدید برای فصل بهار و نوروز را از اواسط بهمن ماه به مشتریانشان عرضه میکنند. همه ساله مردم تهران و مناطق اطراف آن برای خرید البسه سری هم به این نقطه از پایتخت میزنند. در این گزارش، اسامی برخی از مانتوها به همراه قیمت تقریبی آنها، معرفی انواع شلوار و کفش و… را برایتان مینویسیم.  مانتوهایی که مناسب بانوان با رنج سنی 40 به بالا هستند، بیشتر شامل مانتوهای کرپ داووسی که در قد بلند و کوتاه و با رنج قیمت 135 هزار تومان عرضه میشوند. کرپ مصری با قیمت 340 هزار تومان و همچنین مانتوهای مرویجت با قیمت 175 هزار تومان در این مغازه ها به فروش میرسند. مانتوهایی با نامهای تریکال 190 هزار تومان، شانتون نخ 158، شانتون مکزیکی 115 هزار تومان، شانتون سنتی 115 و مانتوهایی با پارچه مازراتی 132 هزار تومان، پارانا 158 هزار تومان، حصیری اریب 135، مانتو اسکاچی و اسکاچی یاخما در دو قد 110 و 90 و رنج قیمتی 109 تا 175 هزار تومان و همچنین مانتو پرادا 119 هزار تومان برای جوانان در طرحها و رنگهای مختلف در این منطقه از تهران میتوان یافت. اما بانوانی که از مانتوهای خاص و مدلدار و کمی متفاوت استفاده میکنند هم میتوانند با گشت و گذار میان این مغازه ها مانتوهای عماراتی و عماراتی نگیندار را با رنج قیمتی 195 الی 270 هزار تومان پیدا کنند. البته پانچ با آستین حریر و مانتو زیر و رو از جنس حریر را هم فراموش نکنید. تازه عروسها هم برای یافتن لباس مناسب و شیک برای مهمانیهایی نوروزی میتوانند مانتوهای نگیندار و کار شده بسیار زیبایی را خریداری کنند. این مانتوها اکثراً در قالب کت و شلوار و کت و تاپ ژاکارد با قد 80 الی 90 سانتی متر و رنج قیمتی 110/130/230 هزار تومان در میدان هفت تیر تهران موجود است. البته تفاوت قیمتی این دسته از مانتوها بسته به میزان نگینهایی است که روی کت کارشده و زیبایی خاصی را به تازه عروسها در شبنشینیهای عید میدهد. ناگفته نماند که در اکثر مانتو فروشیهای میدان هفت تیر، روسری و شال در طرح و رنگهای متنوع و البته رنج قیمتی متفاوت عرضه میشود. به عنوان نمونه باید گفت روسری ابریشم دور دست دوز با عرض 120 را میتوانید از 60 هزار تومان تا 90 هزار تومان بیابید. برای بانوانی که قصد خرید با قیمت مناسبتر را دارند پیشنهاد میکنیم برای خرید روسری با همین کیفیت، اما قیمت مناسب سری به بازار پانزده خرداد راسته جعفریها بزنند. در این راسته از بازار مغازه های بسیاری وجود دارند که اکثراً روسری و شال را به صورت عمده به مغازه دارها ارائه میدهند، اما میان این مغازه ها خورده فروشی یا به قولی تک فروشی هم وجود دارد. میتوانید روسری تخی، ابریشم، ساتن، ابریشم مامی و… را با قیمتهای مناسبتری تهیه کنید. اما برای خرید از این راسته بازار باید کمی به خود زحمت دهید تا بتوانید خریدی ارزانتر را تجربه کنید. بعد از خرید مانتو و روسری دلخواهتان، نوبت به کیف و کفش مناسب میرسد که برای خرید این اقلام می توانید به بهارستان سری بزنید و از پاساژ زنانه فروشی این منطقه از پایتخت دیدن کنید. کفشها با جنس، رنگ و مدلهای مختلف در طبقه همکف این پاساژ عرضه میشوند. کفشهای طبی با کمی لژ را میتوان با رنج قیمتی 162 هزار تومان یافت. البته در این پاساژ برای همه نوع سلیقه و بودجه کفش یافت میشود. برای نمونه باید گفت کفشهای ورنی با پاشنه 10 سانتی از 35 الی 70 هزار تومان قیمت دارد. ورنی نگیندار با پاشنه 3 سانتی 52 هزار تومان. کفشهای چرم تک سایز را میتوانید با 52 هزار تومان هم خریداری کنید. کفشهای مجلسی با پاشنه های 10 سانتی که اکثراً برای سالنهای عروسی مناسب هستند در رنگ و طرح مختلف از 42 تا 70 هزار تومان قیمت گذاری شده است. کفشهایی با روکش ساتن و پاشنه های سه سانتی مناسب برای مهمانیها را میتوانید با 48 هزار تومان از این پاساژ تهیه کنید. البته کفشهای کتانی، طبی، چرم، راحتی و نیم بوت در این پاساژ وجود دارند که بسته به سلیقه و عادت در پوشیدن کفش میتوانید از این پاساژ خرید کنید. در مغازه های کفش فروشی این پاساژ کیف دستی  هم عرضه میشود که مدلهای مختلفی همچون کلارک با قیمت 63 هزار تومان، توشیا 60 هزار تومان، النا 68 هزار تومان وجود دارد. کیفهای مجلسی نگیندار هم از 60 هزار تومان به بالا قیمت دارد. این گزارش به خاطر وجود البسه متفاوت بانوان ناتمام است، ادامه آن را میتوانید در روزنامه فردا بخوانید.

بعد از خرید کیف و کفش از بهارستان در همین پاساژ بمانید و به طبقه پایین آن بروید. چادرهای ملی، لبنانی، عربی و… در جنسهای حریر، کرپ، کن کن و ژورژت را میتوانید با قیمتهای 120 تا 170 هزار تومان پیدا کنید. همچین اگر تمایل به پوشیدن چادرهای لبنانی طرحدار و نگین کاری شده هم هستید، میتوانید از 130 هزار تومان به بالا این چادرهای زیبا را تهیه کنید. البته بانوانی که چادرهای ساده سر میکنند هم چادر کرپ بدون طرح و نقش و دوخته شده را از رنج قیمتی 80 تا 120 خریداری کنند. صبر کنید! هنوز هم میتوانید در این پاساژ دیگر اجناس مورد نیازتان را بیابید. شلوارهای کتان کش، جین، لگ، لی کاغذی، لی کشی و… هم در این پاساژ و در طبقه زیر هم کف به فروش میرسد. در این طبقه مغازههای بسیاری هستند که به مشتریان شلوارهایی با قیمتهای مناسب عرضه میکنند. شلوارهای کتان کش، جین، لگ را میتوانید از 16 هزار تا 90 هزار تومان پیدا کنید، بسته به نوع جنس و سایز شلوار، قیمتها نیز متغیر است. شلوارهای لی کش هم از 35 تا 120 هزار تومان برای عرضه به مشتریان وجود دارد. خریداران عزیز! میتوانید شلوار لی کاغذی را از 25 تا 45 هزار تومان در این پاساژ بیابید. به گفته یکی از فروشندگان این مغازه ها، مردم بیشتر از شلوارها با رنگهای تیره استقبال میکنند و فروش شلوارهای آبی تیره و سورمه ای بیشتر از شلوارهای همین جنس، اما رنگهای روشن است. بانوانی که باردار هستند نگران نباشند. در این مغازه ها میتوانند شلوار بارداری را با قیمت 45 هزار تومان خریداری کنند. بخش خرید البسه برای بانوان را در این گزارش میبندیم؛ البته لباس بانوان به همین جا ختم نمیشود و توضیحات بسیاری را میطلبد، اما تا جایی که توانستیم موارد ضروری برای خرید عید را نوشتیم.

 

تیم های گلبال شهرستانی دیده نمی شوند

مسابقات لیگ دسته یک گلبال، پنجشنبه و جمعه 28 الی 29 بهمن ماه در سالن ورزشی هرندی به میزبانی تهران برگزار شد. البته قرار بود 5 تیم برای مسابقات گلبال با یک دیگر به رقابت به پردازند که با انصراف یکی از تیمهای شهرستانی، با 4 تیم خوزستان، اصفهان و تهران با دو تیم در این رقابتها حاضر شدند که تیم هرندی با کسب 11 امتیاز مقام اول این لیگ را کسب کرد. فائزه برهانی از اعضای تیم هرندی تهران در گفتگو با ایران سپید در خصوص این مسابقات میگوید: «10 سال است که به سمت ورزش روی آوردم و گلبال بازی میکنم. با توجه به شرایط سخت رفت و آمدی، خانواده ام با حمایت بسیار سبب شدند تا بتوانم به جایگاهی که امروز ایستادم دست یابم. خانواده به توانمندی من پی برد و اعتماد کرد و من نیز به عنوان یک دختر معلول از هیچ تلاشی فروگذاری نکردم. آنچه که باید توجه بیشتری به آن کرد، اهمیت به ورزش گلبال، به ویژه گلبال بانوان است چرا که ما نسبت به آقایان از حمایتهای کمتری برخوردار هستیم. اما این توجه کمتر هم نتوانست از انگیزه ورزشکاران زن دارای معلولیت بکاهد. تیم ملی گلبال بانوان با توجه به اینکه مسابقات برون مرزیشان بارها کنسل شد و با رقبای خارجی دست و پنجه نرم نکردند، اما موفق به کسب سهمیه شدند که نشان از انگیزه و روحیه بالای ورزشکاران دارد که با حمایت بیشتر از سوی مسئولان میتوانند موفقیتهای متعددی را کسب کنند.» در ادامه گپ و گفتمان با ورزشکاران زن گلبال، به سراغ مربی تیم خوزستان رفتیم تا از حال و هوای حمایتی این شهرستان جویا شویم. اما انگار حمایت از ورزش گلبال بانوان در این شهرستان مثل این روزهای آب و هوایش  نامساعد است. آرزو حاجیان در این باره می گوید: «ورزشکار زن دارای معلولیت نه تنها در خوزستان، بلکه در همه شهرستانها مغفول مانده است و عدم حمایت از تیمهایی مثل گلبال صدمه بسیاری به ورزش بانوان وارد کرده است. وقتی برای یافتن اسپانسر یا همان حامی، به سراغ شرکتهای دولتی و غیر دولتی میرویم، میگویند: «گلبال بانوان را چه کسی تماشا میکند که ما بخواهیم در آن تبلیغات کنیم و اسپانسر شویم؟ اگر قرار باشد حامی تیمی باشیم، فوتبالی را که همه میبینند حمایت میکنیم. مگر کسی برای تماشای مسابقات گلبال بانوان میآید که ما بخواهیم هزینه کنیم برای این جور تیمها؟» این جملات را بارها و بارها از زبان افراد مختلف شنیده ایم و به خاطر عدم حمایت، بسیاری از تیمها در مسابقات شرکت نمیکنند. انصراف یکی از تیمهای شهرستانی برای مسابقات هم احتمالاً به همین دلایل بوده است. تیم خوزستان را هم نمیخواستند اعزام کنند، با اصرار خودمان برای مسابقات به تهران آمدیم و همه هزینه های رفت و برگشت را هم به علت نداشتن اسپانسر، هیئت نابینایان و کمبینایان پرداخت کرد. اگر ما برای مسابقات نمیآمدیم، به لیگ دسته دو سقوط میکردیم. این عدم حمایت، از رسانه ای نبودن مسابقات گلبال بانوان نشأت میگیرد.

 

صدای خاطره ها. صدایی عاشق عرفان و ادبیات (بخش پایانی)

گفتگویمان با خانم فریده گودرزی، گوینده دهه های 70 و 80 مرکز رودکی را با نقل خاطراتش از دوران کودکی آغاز کردیم تا راه یابیش به مرکز و آغاز به کار در استودیو و به طریق اولی، آشنایی نابینایان، به ویژه دانشجویان با صدای این گوینده علاقه مند از راه مطالعه کتاب پله پله تا ملاقات خدا…. «اما یکی از کتابهایی که خواندم و به نظر خودم، در گویندگی آن کتاب موفقتر بودم، مجموعه آثار شکسپیر بود که خاطره جالبی دارد. در آن مقطع، آقای خوانینزاده مسئول استودیو بود. من تازه کتاب بحر در کوزه را به اتمام رسانده بودم و از خواندن آن کتاب بسیار خسته شده بودم. چون مصحح اصلی آن کتاب آقای عباسی بود که به زبان عربی تسلط داشت، وقتی او برای مدتی از مرکز رفت، تصحیح کتاب را به شخص دیگری سپردند که متأسفانه تسلط چندانی به زبان عربی نداشت؛ همین موضوع روند ضبط کتاب را خسته کننده ساخته بود. کار که تمام شد، رفتم اتاق آقای خوانینزاده و کتاب بحر در کوزه را روی میز گذاشتم و گفتم که خسته شده ام. هنگام بیرون آمدن، چشمم به دو جلد کتاب مجموعه آثار شکسپیر افتاد. از آقای خوانینزاده پرسیدم که این کتاب را تازه آورده اند؟ گفت بله! گفتم: پس تو رو خدا به یک گوینده خوب بدهید! گفت: نداریم. گفتم: پس مجبورم خودم بخوانم. فکر میکنم سالهای 81 یا 82 بود که در استودیو با آقای فرهاد صبوریفر هر دو جلد را ضبط کردیم که 120 نوار شد. من سعی میکردم بعضی از شخصیتها را اجرا کنم، چون سابقه کار تئاتر داشتم. کار را تا جایی رسانده بودم که تا مرحله اجرای نمایش تاجر ونیزی هم رفته بودم، دائماً سر تمرینهای آن نمایش بودم. به همین علت، بر شخصیتهای آن نمایش تسلط داشتم. شخصیت محوری نمایش تاجر ونیزی، یک نزولخوار یهودی به نام شایلاک بود که از رقیبش آنتونیو در ایتالیا طلب داشت. آنتونیو مجبور شده بود از شایلاک مبلغی پول قرض بگیرد، شایلاک در صورتی حاضر به دادن آن مبلغ شده بود که اگر آنتونیو نتواند در موعد مقرر قرضش را ادا کند، قسمتی از گوشت تن او که نزدیک قلبش است را ببرد. خب شایلاک به علت روحیه یهودی ستیزی که در آن مقطع حاکم بود، احساس حقارت میکرد و تحت تأثیر تبعات ناشی از روحیه یهودی ستیزی، به دنبال نوعی انتقام بود. یک مونولوگ در این نمایش است که من آن مونولوگ را با حرارت خواندم. زمانی که شایلاک برای وصول طلبش نزد آنتونیو میرود، میگوید: تو بارها مرا سگ خواندی….» – به آشناییتان با تئاتر اشاره کردید. ممکن است کمی درباره آن توضیح دهید؟ آشنایی من با تئاتر به دوران تحصیل در مقطع دبیرستان باز میگردد. در کتاب درسی ما، بخشی از نمایش معروف آنتیگونه را آورده بودند. از آنجا که من هم شعر میگفتم و انشاهای خوبی مینوشتم، ارتباط خوبی با معلم ادبیات داشتم. به پیشنهاد او قرار شد ما آن بخش از نمایش را که در کتاب بود، با جمعی از همکلاسیها اجرا کنیم. آنچه به عنوان بخشی از نمایش آنتیگونه در کتاب درسی ما آورده شده بود، اختصاص به پرده خودکشی ملکه ادیبشاه داشت، آن زمان که فهمیده بود با پسرش ازدواج کرده، به همین علت خودکشی میکند. چند شخصیت به عنوان «بزرگان» در آن نمایش بود که یکی از آن بزرگان را من بازی میکردم. گریم خنده داری داشتم، با پنبه ریشی برایم درست کرده بودند و کلاهی شبیه کپنکهای چوپانان هم بر سرم گذاشته بودند. خب ما نمیتوانستیم ملکه ای که شمشیر را در سینه خودش فرو کرده نشان دهیم، اما به هر حال باید به آن صحنه اشاره میشد. من در جایی نزدیک به در کلاس نشسته بودم. در خلال اجرا، وقتی به آن قسمت که به خودکشی ملکه اشاره میکند رسیدیم، با لحنی پر حرارت به در کلاس اشاره کردم و گفتم: «نگاه کنید به ملکه که شمشیر در سینه اش فرو کرده!» یک لحظه همه ساکت شدند و بعد از آن زدند زیر خنده. از آن پس معلم ادبیات مرا «خانم بزرگان» خطاب میکرد.

سال 1360 با هدف یادگیری نمایشهای رادیویی، به خانه هنر و ادبیات ایران رفتم و در کنار چند هنرجو، دوره نمایشهای رادیویی را زیر نظر آقای ناصر آقایی گذراندم. اتفاقاً نمایشی با موضوع فلسطین و لبنان نوشته بودم که وقتی به مسئولان آن مرکز نشان دادم، گفتند که ما نمیتوانیم برای شما کاری بکنیم، اما با اصرار من برای گذراندن دوره های نمایش رادیویی مواجه شدند که نهایتاً به کلاس آقای آقایی راهنمایی شدم. در پایان آن دوره قرار بود هر کداممان یک نمایش صحنه ای به عنوان کار پایاننامه ای بنویسیم که من هم نمایشی نوشتم و همچنان آن نوشته و نسخه پاکنویس نشده نمایشی که درباره فلسطین و لبنان بود را دارم. بعد از آن، در سال 1363 برای بازی در یک تئاتر کودک با گروهی همکاری کردم که بازیگران آن مشهور نبودند. نمایش «پلنگ نادان» که اتفاقاً آقای مهران مدیری در آن نمایش، نقش خارپشت را بازی میکرد.» – برگردیم به مرکز رودکی. وقتی اولین کتاب با صدای شما ضبط شد، آیا به این فکر افتادید تا با مخاطبان صدای خودتان ارتباط بگیرید. سؤال را به شکل دیگری مطرح میکنم: آیا مخاطبان که عموماً از مراجعه کننده ها به مرکز بودند، اصرار به برقراری ارتباط با شما داشتند؟ فضا به شکلی بود که ما عموماً با همکارانمان در استودیو بیشتر در تماس بودیم. چون گوینده زیاد بود و از طرفی، خود من در حین کار ترجیح میدادم از استودیو خارج نشوم. آدم منزوی نیستم و اتفاقاً اهل برقراری ارتباط با اقشار مختلف هستم، اما وسواس خاصی در حین کار دارم. در آن زمان، بیشتر با آقایان آقاجانی و خوانینزاده در ارتباط بودم، چون کتابهایی که من میخواندم زیر نظر آنها صدابرداری و تصحیح میشد. اوایل کارم هم بیشتر همکاران نابینای مرکز مرا شناختند و بعد از آن، صدای من برای عموم مخاطبان شناخته شد. به همین علت، اطلاع چندانی از بازخوردهای مخاطبان نداشتم، میخواهم بگویم که عموماً عادت نداشتم به بخشهای دیگر سرک بکشم تا ببینم چه خبر است. – در طول این گفتگو، به خاطره خوشتان اشاره کردید که عبارت بود از شکل ورود و شروع به کار شما در مرکز رودکی. طبعاً مقابل خاطره خوش، میتواند یک یا چند خاطره ناخوش باشد. آیا شما از دوران کارتان در مرکز رودکی خاطره ناخوش هم دارید. بله متأسفانه! آخر اسفند ماه 1375 مشکل کوچکی توسط معاون فرهنگی وقت مرکز برای من درست شد که ادامه آن مشکل کوچک، اخراج من از مرکز را رقم زد. با این حال، چون کتاب نقد ادبی دکتر زرینکوب را ضبط کرده بودیم و فقط کار تصحیح آن باقی مانده بود، در ایام تعطیلات نوروز 76 موارد تصحیح را انجام دادم و گفتم که من با مرکز مشکل پیدا کردم، نه با نابینایان. خلاصه از ابتدای سال 76 تا سال 1380 من حق ورود به مرکز را نداشتم. الآن هم خیلی ناراحت آن سالها هستم، چون احساس میکنم کتابهای زیادی میتوانستم ضبط کنم. از طرفی، عده ای از همکاران هم که من از آنها حمایت میکردم، مورد غضب واقع شدند و همین ماجرا ناراحتی من را مضاعف کرد. درد دندان هم در آن سالها مزید بر علت شده بود و نگران آن بودم که مبادا نتوانم کار گویندگی انجام دهم. خلاصه با تغییر مدیریت در سال1380 و آمدن آقای دکتر دواتگران، معاون فرهنگی به جای دیگری منتقل شد و مجدداً من امکان حضور در مرکز و ادامه کار را پیدا کردم. معتقدم رؤسا میآیند و میروند، اما این صدای ماهاست که به یادگار میماند. دوست دارم از من چی ز خوبی به یادگار بماند. جهانبینی من هم این است که هر کدام از ما بتوانیم دور و برمان را آباد کنیم تا تأثیرش ماندگار شود. تلاش کردم تا کار تأثیرگذاری انجام دهم، به همین علت دوست ندارم بعد از مرگم، این تأثیرگذاری از بین برود. خوشحالم که مرکز رودکی را پیدا کردم و برای نابینایان کتاب ضبط کردم، تا پیش از آن نمیدانستم که نابینایان میتوانند با گوش کردن هم مطالعه کنند.

 

آهنگ و درنگ. موسیقیدانی که برترین ذهن در کل بشریت بود

به سختی میتوان آدمی را پیدا کرد که تا به حال نام بتهوون را نشنیده باشد. نام بتهوون را شاید بتوان به عنوان نماد موسیقی کلاسیک به حساب آورد. از او به عنوان برترین ذهن بشریت یا بزرگترین هنرمند طول تاریخ هم یاد شده. این برترین ذهن، اما شخصیتی رمزآلود و عجیب داشت. بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و با آنان به تلخی برخورد میکرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش اغلب کثیف و به هم ریخته بود. در آپارتمانهای بسیار به هم ریخته زندگی میکرد. بسیار تغییر مکان میداد. طی ۳۵ سال زندگی در وین، حدود چهل بار مکان زندگیش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بیدقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.

بتهوون پس از مرگ برادرش، گاسپار، بر سر حضانت برادرزاده اش کارل، با بیوه گاسپار مدت ۵ سال نزاع قانونیِ تلخی داشت. سر انجام بتهوون در این نزاع پیروز شد، ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک ناشنوا، مردی بیزن و غیر عادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سر انجام کارل دست به خودکشی نافرجامی زد و بتهوون، که سلامتیش حالا کمتر شده بود، زیر بار آن خُرد شد. بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصیِ اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را میتوان در اکثر شاهکارهای بتهوون، که بعد از یک دشواری سخت در زندگیش پدید آمدند، یافت. او در سال ۱۸۰۲ در هایلیگِنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیتنامه ای خطاب به دو برادرش نوشت که به وصیتنامه هایلیگِنْشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش، از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه چندساله برای قیمومیت برادرزاده اش کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت، و وینیها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون که شایعات را شنیده بود، گفت: «کمی صبر کنید، به زودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و این طور هم شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلیِ زندگی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگترین آثارش: میسا سولِمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجیِ خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیچ اتفاقی نمیتواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانعی جدی برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند و بسیاری آنها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته بهشمار میآورند. بتهوون را بزرگترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو میدانند. آثار بتهوون، بیش از هر موسیقیدان دیگری در سالنهای سر تا سر دنیا اجرا شده و هیچ ارکستر یا نوازنده نامآشنایی نیست که تا به حال اثری از آثار او را روی صحنه اجرا نکرده باشد.

 

برگزاری نشست هم اندیشی سازمان بهزیستی با نماینده سازمان بهداشت جهانی

روز سه شنبه نشست هم اندیشی و همکاری سازمان بهداشت جهانی و سازمان بهزیستی با حضور ثمین صدیق نماینده سازمان بهداشت جهانی در ایران، محسنی بندپی رئیس سازمان بهزیستی و حسین نحوینژاد معاون توانبخشی این سازمان برگزار شد. در این نشست رئیس سازمان بهزیستی در ابتدای صحبتهایش با اشاره به تشکیل سازمان بهزیستی گفت: سازمان بهزیستی از ادغام 16 ان جی او و مؤسسات و خیریه های مختلف تشکیل شده و در ابعاد مختلفی همچون توانمند سازی زنان سرپرست خانوار، نگهداری و آموزش کودکان بی سرپرست و بد سرپرست و پیشگیری از بروز و شیوع آسیبهای اجتماعی، توانمند سازی افراد دارای معلولیت و… خدمات وسیعی به جامعه هدف میدهند. وی ادامه داد: هدف ما تقویت همکاریهای دو جانبه است و توصیه سازمان بهداشت جهانی همواره به عنوان یک راهبرد در برنامه های عملیاتی سازمان گنجانده شده است. ثمین صدیق، نماینده سازمان بهداشت جهانی در ایران با اشاره به ضرورت به اشتراک گذاشتن تجربیات میان سازمان بهزیستی و سازمان بهداشت جهانی گفت: با توجه به صحبتهای رئیس سازمان بهزیستی، این سازمان حوزه های مختلفی را پوشش میدهد. اما آنچه به مراتب به آن توجه بیشتری میشود، بخش سلامت اجتماعی افراد تحت پوشش این سازمان است. وی ادامه داد: شناسایی مؤلفه های سلامت روان بسیار ضروری است و باید مشکلات مربوط به طلاق را به صورت ریشه ای بررسی کرده و آنها را حل کنیم. به عنوان نماینده سازمان میتوانم رابطه بهزیستی را با دیگر بخشهای سازمان ملل ارتقا دهم تا همکاریهای گسترده ای میان این سازمانها صورت گیرد. وی ادامه داد: شما پیشنهادهای مختلفی در زمینه همکاری میان دو سازمان را دادید که نمیتوانم در بخش هزینه برای این سازمان کاری کنم، اما در بخش همکاریهای فنی میتوانیم اقدامات مؤثری را صورت دهیم.

 

جواب به پرسشهای خوانندگان ستون پیگیری

چند هفته گذشته گزارشی مبنی بر بازنشستگی پیش از موعد افراد دارای معلولیت را درج کردیم. بعد از چاپ شدن گزارش مذکور، تعداد زیادی از مخاطبان روزنامه با برقراری تماس با تحریریه، سؤالهای مختلفی را مطرح کردند. ما نیز دوباره پیگیر سؤالهای خوانندگان روزنامه شدیم. یکی از سؤالهایی که مطرح شد، مبنی بر چگونگی تعیین حقوق بازنشستگی است؟ جوابی که از سوی سازمان تأمین اجتماعی دریافت کردیم به این شرح است: «طبق ماده 2 آیین نامه اجرایی قانون اصلاح قانون نحوه بازنشستگی جانبازان انقلاب اسلامی و معلولان عادی…. مصوب سال 1385 هیئت محترم وزیران در خصوص معلولان عادی شاغل در بخش دولتی بر اساس مبلغ مندرج در آخرین حکم استخدامی که بر اساس ضوابط و مقررات حاکم بر دستگاه مربوطه مبنای حقوق بازنشستگی است. در خصوص افراد موصوف که در بخش غیر دولتی (مشمولین تبصره یک ماده یک آیین نامه) مطابق قانون تأمین اجتماعی و تغییرات بعدی ملاک عمل خواهد بود» سؤال بعدی که بیشتر مخاطبان آن را مطرح کردند مبنی بر این است که آیا معلولانی که بیمه خدمات درمانی دارند هم مشمول این قانون میشوند و این خدمت با همین شرایط ذکر شده به این افراد تعلق میگیرد؟ پاسخ سازمان تأمین اجتماعی به این شرح است: «این قانون تمام صندقهای بیمه گر را پوشش میدهد؛ با شرایط خاص صندوق بیمه شده» محمدعلی جنانی، مدیر کل امور مستمریهای سازمان تأمین اجتماعی در گزارشی که در روزنامه چاپ شده است، عنوان کرد: معلولان عادی بر اساس نوع و شدت معلولیتشان که در کمیسیونهای پزشکی محرز میشود بر اساس 20 تا 40 درصد معلولیتی که دارند، حد اقل 2 و حد اکثر 3 سال و از 40 درصد تا از کار افتادگی حد اقل 3 و حد اکثر 6 سال میتوانند از سنوات ارفاقی استفاده کنند. این سنوات ارفاقی به 20 سال سابقه ای که دارند افزوده میشود.

 

آهنگ و درنگ. دمی با پدر سمفونی و کوارتت

در گذر از دوره کلاسیک، آدمی با نامهایی برخورد میکند که هر کدام در نوع خود یک جهان به حساب میآیند. در شماره های پیشین، از موتسارت و بتهوون گفتیم که دو تن از نامآشناترین موسیقیدانان طول تاریخ به حساب میآیند. اما نمیشود حرف از موسیقی کلاسیک به میان بیاید و انسان سری به زندگی «ژوزف هایدن»، پدر سمفونی و کوارتت، معلم بتهوون و رفیق موتسارت نزند.

هایدن، در روستایی کوچک در روهراواتریش زاده شد. پدرش چرخ ارابه میساخت و هایدن کوچک تا شش سالگی به جز آوازهای عامیانه که پدرش دلبسته خواندن آنها بود و نیز رقصهایی روستایی که هنگام جشن و سرور در گوشه و کنار زادگاهش بر پا میشد، چیزی از موسیقی نمیشناخت.

در ۸ سالگی به وین رفت تا به عضویت پسران آوازخوان کلیسای سن اشتفان درآید. در آنجا اگرچه صدای دلنشین او مورد توجه قرار گرفت، اما هیچ امکانی برای تحصیل آهنگسازی و هنر نوازندگی برایش فراهم نیامد و هنگامی که در عنفوان جوانی صدای خوشش را از دست داد، او را بدون کمترین پول از سِن اشتفان روانه گوشه خیابان کردند.

او درباره این دوره چنین گفته است: با تدریس موسیقی به بچه های ۷–۸ ساله بود که به زحمت میتوانستم زنده بمانم.

او در آن ایام در تلاش بود تا فن آهنگسازی را خود به تنهایی بیاموزد و همزمان به هر کاری که میتوانست، از جمله نوازندگی ویولن در گروه محبوب نوازندگان خیابان وین که اسباب سرگرمی و تفریح شبانه مردم را فراهم میکرد، میپرداخت.

هایدن گرچه خود را اسیر شغلش حس میکرد، اما بعدها در توصیفی خردمندانه از وضعیت خود چنین گفت: «آنجا نه فقط دلگرم به اقبال و پذیرش مداوم بودم، بلکه در مقام رهبر ارکستر میتوانستم تجربه کنم و دریابم که چه چیز سبب تقویت جلوهای صوتی میشود یا آن را تضعیف میکند و به این ترتیب میتوانستم به دلخواه خود ترکیب سازها را بهبود بخشم، آنها را تغییر دهم و سازهایی را حذف یا اضافه کنم. از دنیا دور افتاده بودم.»

هایدن رهیاب سبک کلاسیک در تکامل بخشیدن به سمفونی و کوارتت زهی پیشرو بود. موتسارت و بتهوون از سبک او تأثیر پذیرفته بودند.

این آهنگساز نابغه اتریشی در سال ۱۸۰۹ هنگام اشغال وین توسط ارتش ناپلئون در ۷۷ سالگی در گذشت.

هایدن از طرفی پرورش دهنده و استاد موسیقیدان بزرگی چون بتهوون بود و از طرف دیگر آیندگانی چون شوبرت، مندلسون، و برامس را تحت تأثیر شیوه موسیقایی خود قرار داد. هایدن عمر بسیار پرباری هم داشته است، به طوری که هم اکنون صدها قطعه از جمله ۱۰۴ سمفونی، ۸۳ کوارتت زهی و ۱۲۳ قطعه مجلسی از او بر جای مانده است. حال میهمان خواهید بود به شنیدن بخشی از معروفترین اثر هایدن، یعنی سمفونی شماره ۹۴ یا سمفونی شگفتی.
میتوانید این قطعه را از طریق
وبسایت ایران سپید،
دانلود و گوش کنید.

۲۸ دیدگاه دربارهٔ «شهر خبر معلولین. انتشار 24 خبر در شمارگان سی و سوم»

سلام خیلی عالی بود ممنون.
منم خرید میخوااااااااااااااااااام اونجا.
وای خدا اینجا اصلا تنوع زیاد نیست. هنوز هیچی نخریدم با این که هر روز عصر تا شب میگردم.
اصلا دوسشون ندارم. یکی منم ببره اونجاااا. عجله هم نکنه تا همشو یه دور بگردم بعد دور دوم انتخاب کنم.
خخخخ
ممنون از پستتون. خیلی زحمت میکشید.
پیروز باشید داداش خوبم.

سلام خوشی.
چی بگم والا.
شاید بشه اینطور گفت.
البته با توجه به مسابقات پاراآسیایی جوانان در سال ۲۰۱۷ در امارات و البته مسابقات پاراآسیایی بزرگسالان که سال ۲۰۱۸ در جاکارتا اندونزی برگزار میشه، شاید یه انگیزه و شور و نشاطی بیاد بین بچه ها.

سلااااااام و دروووود بر داش امییییر جاااان
چه خبرا خوش میگذرونی با آرماااان یا نه لپای آرمان چطوره یه دو سه تا گاز از لپای آرمان کوچولو از طرف من بگیر
خب من فعلاً سر تیتر این اخبار رو خوندم کلاً حس اون موقعا کجا که روستای معلولین مینوشتم و حس الآن کجا که حال ندارم و همین طوری نصف پستا رو سری میخونم و رد میشم
به هر حال مرسی داری بابت این پستای منظم و عالی
روزت خوش و خدا نگهدار

سلام محسن جون.
آره دیگه تنها دو مجموعه دیگه مونده.
بیست و سی اسفند.
مجموعه سی و پنجم رو که بزنم، دیگه سال نو میشه.
نه. حقیقتش هنوز مرددم برای سال آینده.
اما احتمال بسیار زیاد، چیزی شبیه همین شهر خبر رو داریم برای ۹۶.
منتظر هات پنجم هستیم هاااا.

سلام علی. مرسی بدک نیستم.
آرمانم دو سه روزه خوابش کم شده و همش بیقراری میکنه.
امروز یک ماهش شده.
واقعا چقدر سریع گذشت.
شنبه بردمش بیمارستان فارابی تا چشم هاشو دکتر معاینه کنه.
البته قبلش دکتر بهم گفته بود اگه زود به دنیا نیومده و تو دستگاه نذاشتنش نیازی نیست معاینه بشه.
اما برای اینکه دیگه خیالمون راحت بشه بردمش و معاینش کردن.
خدا رو شکر دکتر گفت هر دوتا چشم هاش سالمه.
اونم باشه.

دیدگاهتان را بنویسید