خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

وااااای که چقدر دلتنگتون بودم!

سلاااام بچه ها! چطورین؟ خوبین؟ چه خبرا؟ عید خوش گذشت؟ واسه من که یکی از بهترین عیدای زندگیم بود، عااالی بود! کلی اتفاقات خوب، از دیدن مجدد اقوامی که قبلا خیلی با هم صمیمی بودیم و به مرور زمان رفت و آمدمون کم و کمتر و به تدریج قطع شده بود گرفته، تا بهبودی حال یکی از اقوام که به حدی حالش بد بود که کسی به بهبودیش امید نداشت، اما 2 3 روز به تحویل سال به تدریج حالش رو به بهبودی رفت، تا جایی که کل دید و بازدید عیدش رو خودش با پای خودش انجام داد!
اما چه خبر از سفر؟؟
خوب ما توی عید اصولا مسافرت نمیریم، من به شخصه مسافرت توی عید رو دوست ندارم، بعد از عید همیشه مسافرت رفتن رو ترجیح میدم، واسه همینم واسه ی آخر هفته، 4شنبه 5شنبه و جمعه برنامه مسافرت داریم.
اما بچه ها، از اونجایی که من در همه حال، حتی شادترین لحظاتم دیوونه بازیهای خودمو دارم، میون این همه شادی هم گاهی گوشه ی چشمام از دلتنگیای گاه و ناگاهم خیس میشد! امسال از اول سال عجیب دلم هوای یه رفیق قدیمی رو کرده و به قول عمو رضا، رفیقم خب قدیمیش چیز دیگست! مدام احساس میکنم امسال قراره بعد از مدتها دوری و بی خبری، دست روزگار باز ما رو به هم برسونه!
خیلی به سرم زده از یکی از دوستای مشترکمون سراغی ازش بگیرم، اما کلی با خودم کلنجار رفتم و هنوز که هنوزه نتونستم، آخه اون طرف صرفا یه آشنا واسه من محسوب میشه که فقط وقتی همو ببینیم یه سلام و حال و احوال ساده داریم! حالا موندم ازش چیزی بپرسم یا نه!
آهان، امسال یه عیدی شیرین هم گرفتم، از خواهرزاده کوچولوم که 2 سالشه! خواهرم میگفت کلی گریه کرده باید واسه خاله فرزانه عروسک بخرم، هر چقدرم میگفتیم باشه میخریم، آروم نمیشد که نمیشد، تا وقتی که عروسک رو خرید و قایمش کرد تا اومدی خونمون بهت بده!
و حالا بگم از اینجا و دلتنگیای من واسش!
بچه ها، توی این چند روز فهمیدم علاقه ی من به محله و شما دوستای خوبم بیشتر از ایناست، تا جایی که بعضی شبا خواب میدیدم دارم توی پستاتون کامنت میذارم!
پستا رو میخوندم ولی خیلی گذرا، آخه کل ایام عید 10 دقیقه سر گوشی و لپتاپ بودم و 6 7 ساعت نبودم، تا پستا رو میخوندم و میخواستم کامنت بذارم یا مهمون میومد یا میرفتیم مهمونی!
اما مثل اینکه محله سریع آدم رو فراموش میکنه و تا چند روز نباشی اونم بیرونت میکنه!
ببین محله! من به این راحتیا دست از سرت برنمیدارم، از در بیرونم کنی از پنجره میام، میتونی امتحان کنی!
راستی، من گویا با یکی از پستام باعث ناراحتی یکی از دوستای خوبم شده بودم، از خودش عذر خواستم و فرصت نشده بود اینجا هم مطرحش کنم، حالا اینجا هم ازش عذر میخوام و اینو به همه میگم که من هرگز قصد ناراحت کردن کسی رو چه با پستام چه با کامنتام ندارم، اگر تا به حال اینجوری شده و من بیخبرم، همینجا عذر میخوام، اگر از این به بعدم این اتفاق افتاد خواهش میکنم راحت مثل این دوستم بهم بگین!
خوب کم کم از سرمای اتاق انگشتام دارن سر میشن و قادر به نوشتن نیستم، فقط اومدم با این پست بگم حسابی دلتنگتون بودم و اگر هنوز هم اینجا جایی واسه من هست و نمیخواین مثل محله پرتم کنین بیرون، منم همچنان هستم!
میدونین که دوستون دارم و این یه تعارف نیست، همه ی زندگی منه!
لحظاتتون سرشار از لبخند خدا!

۵۵ دیدگاه دربارهٔ «وااااای که چقدر دلتنگتون بودم!»

سلام غزل جونم! تو هم شوت شدی بیرون آیا؟ چه شباهتی خخخ من هم همین بلا سرم اومده بود. ولی من تا دلت بخواد رو دارم. مگه پشت در می مونم؟ از در نشه از دیوار میام داخل. اینجا گوش کنه من باید عضو و جُزوِش باشم دهه!
چه عالی که عیدت مثبت بود. واسه اون بنده خدا که حالش رو به راه شد حسابی خوشحال شدم. ایشالا عمرش طولانی و سرشار از سلامت و آرامش باشه! غزل! اینکه میگم شعار نیست. دارم هر لحظه لمسش می کنم. ببین! زندگی با تمام قشنگی هاش شبیه۱نخ نازک و بی اعتباره که هر لحظه ممکنه وا بده و… از من می شنوی تا زمان واسه دیدن ها هست بپر هر مدل میشه از اون رفیق قدیمیت خبر بگیر. هم رو پیدا کنید هم رو ببینید و فاصله ها رو بشکنید. اجازه ندید خدای نکرده زمونه روی دل هاتون مُهر ای کاش های جبران نشدنی رو یادگاری بذاره. اگر میشه دستتون به هم برسه تردید نکن. بجنب و انجامش بده!
خوب من برم باقیه خونه ها عید دیدنی. اگر بدونی چند تا پست هست که بهشون سرک نزدم!
همیشه شاد باشی!

عرض سلام و ادبی و احترام خدمت سرکار خانم عظیمی بزرگوار
سال نو رو به شما تبریک میگویم و امیدوارم که سالی پر از خوشی و موفقیت داشته باشید و به هر آنچه که آرزو دارید برسید
عرض خاصی نداشتم جز سر زدن به این پست و تبریک سال نو
سربلند باشید تا همیشه
ایام به کام اوقاتتون بخیر و خدا حافظ و نگهدارتون باشه

ممنون. خخخ یاد یه سوتی سر کلاس زبان سوم دبیرستان افتادم. خخخخ. نیمکت اول هم نشسته بودم. یه کلمه رو اشتباه ترجمه کردم. با دوستم داشتیم نمونه سوال حل میکردیم که دبیر زبانمون متوجه شد. خیلی خجالت کشیدم خخخخخ.

سلام بر شما.
۰. خوشحالم که خوشحالی.
۱. محله بدون هم محله ای هاش معنی نداره.
۲. عروسکت رو می خرم.
۳. اگر دل تنگ کسی هستی به یه بهونه کوچیک هم که شده برو و ببینش.
۴. مسافرت خوش بگذره .
چه کامتی شد.
مثل مقاله به نظر می رسه. خخخخخخخخخ

سلام غزل.
خوشحالم که عید بهت خوش گذشته. عیدت مبارک، عروسکت هم مبارک و همین طور مبارک. سال خوبی داشته باشی.
ما هم رفتیم سفر. اکثر روزا بارونی بود و هوای ماه ماه. فقط اینترنت ضعیف بود که اونم همش تقصیر پریساست. اصلا هر چی اتفاق می افته تقصیر پریساست.
شاد باشی.

آهایی شما۲تا! غزل و وحید! میام جفتتون رو می فرستم داخل بطری خالیه آب زرشک ها! چیچی رو تقصیر پریساست این میگه اون هم تأییدش می کنه! عه! من عید امسال اصلا در جهان اینترنت نبودم که! ای بابا! شکلک۲تا بطری خالی گرفتم دستم چشم غره رفتم به جفتشون!

غزل گفتم بطری خالی آب زرشکش رو اول خوردم چی خیال کردی من جونم بره آب زرشک هام نمیره مخصوصا الان که ارزشش رو بیشتر فهمیدم درضمن آب زرشک درجه فوق اول هم رسیده دستم خخخ!
کامبیز احتمالا نصفه اولش رو خواب بود اون کوتاه بودش آیا؟ من شاهنامه نمی نویسم من وزیر نامه و چند تا چیز دیگه نامه می نویسم که عنوان هاش رو الان خاطرم نیست اگر هم بود اینجا نمی نوشتم طولانی می شد حسش نیست. شکلک۱بطری دیگه آب زرشک رو۱نفس رفتم بالا و حالا بطری خالی هام شدن۳تا. کامبیز حالا جا واسه تو هم هست۳تایی به صف بشید می خوام بفرستمتون داخل بطری خالی!
خوب دیگه من بعد از۳تا نفس آب زرشک از مدل هر نفس۱بطری الان کلا بی توصیفم. در نتیجه من رفتم موقتا فوت کنم شما هم شلوغ نکنید وگرنه فردا که زنده شدم میام می کشمتون!
شب به خیر!

دیدگاهتان را بنویسید