خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

تعویض آب تُنگ ماهی

در واپسین روزهای سال گذشته به مدرسه ای که در آن درس میدادم، دعوت شدم. مراسم با شکوهی برگزار شده بود. سفره ای بسیار زیبا که مزین بود به آینه و قرآن و هفت سین و گل و تخمِ مرغ و ماهی. هر سال، یکی از افتخارات دانش آموزان اینه که در کنار این سفره عکسی به یادگار بگیرند. در پایان هم به همه دانش آموزان و همکاران و مهمانها هدایایی تقدیم شد. یک گلدان گل، یک تخمِ مرغ که از دست ساخته های همکاران بود، یک کارت تبریک که خروسی سوار بر نیزه به آن چسبیده بود –  خروس ها رو هم دوستان خوش ذوق با چوب و نمد و تلق تهیه کرده بودند – یکی دو ماهی قرمز در ظرفی دردار. تا با سهولت حمل بشه. هدایای دانش آموزان رو در سبدهای کوچکی گذاشته بودند.

از همان ابتدا دلم میخواست ماهی ها رو نپذیرم. این موجودات بی صدا که واقعا به مراقبت خاصی نیاز دارند. یاد محله افتادم فکر کردم اگر من قادر باشم از این ماهی های کوچک به خوبی مراقبت کنم، این تجربه رو با هم محلیها به اشتراک خواهم گذاشت شاید زمانی برای شخصی مورد استفاده باشه.

تنگ بزرگی خریدم. تا نیمه از آب پر کردم. ماهیها رو با آب در آن سرازیر کردم. خب! تا اینجا به خیر گذشت. یکی دو روز بعد خواستم آب تنگ رو تعویض کنم خدایا از کجا شروع کنم؟ تنگ به این بزرگی! بعد از فکر کردن به راههای مختلف به این نتیجه رسیدم که یک دستکش یک بار مصرف به دست کنم میدونستم لمس مستقیم موجوداتی تا این حد کوچک، لزج  و در حال حرکت از توان من خارجه. ممکن بود از دستم سُر بخورند. البته این رو هم میدونستم که به هر ترتیبی که شده باید این تجربه رو کسب کنم.

ظرف کوچکی رو از آب پر کردم سبدی در آن گذاشتم. سبدی که دیواره هایش از ظرف بلندتر بود اما گودی آن در ظرف به خوبی فرو رفته بود. دستم را به صورت عمودی به آرامی در آب بردم. کمی حرکت دادم. بالاخره موفق شدم یکی از ماهیها رو در مشتم بگیرم و به سرعت در سبد بیاندازم. ماهی بعدی رو هم به همین صورت گرفتم. آب تنگ رو خالی کردم تنگ رو شستم و مجدد حدود دو سوم ظرف، آب در تنگ ریختم. ماهیها  رو به همون ترتیبی که از تنگ خارج کرده بودم از سبد برداشتم و در تنگ به آرامی رها کردم. سبد و ظرف کوچک رو هم شُستم.

پیش از رفتن به مسافرت، برای پرنده ها دو ظرف آب سه ظرف دانه گذاشتم. گلهای کاکتوس و بنفشه آفریقایی رو از زیر گلدان و گلهای کالان کولا و پامچال و شمدونی رو از روی گلدان آب دادم. آب ماهی ها رو هم عوض کردم و اونها رو با تُنگ در یخچال گذاشتم.

در واتساپ برادکستی از دوستان بینا تهیه کردم زمانی که با مسئله ای مواجه میشم از اون عکس میگیرم و به این broadcast میفرستم تا هر کس زودتر تصویر رو دید برام توضیح بده. در مورد ماهیها هم بعد از این که برای نخستین بار آب رو تعویض کردم همین کار رو انجام دادم  و دوستان نوشتند که هردو ماهی در آبی زلال در حال شنا هستند.

خلاصه این که در سایه پذیرش و تدبیر، هر امری ممکن خواهد بود.

۲۲ دیدگاه دربارهٔ «تعویض آب تُنگ ماهی»

سلام خانم معلم گرامی.
شما یکی از خوش ذوقترین افرادی هستی که من تو زندگیم دیدم.
واقعا آفرین به شما با این تجربه هایی که در اختیار ما میذاری.
وای فقط یه کم دلم یه جوری میشه بخوام به این موجودات دست بزنم.
همیشه سربلند باشی.

سلام نیایش عزیز.
شما خیلی لطف داری.
البته انجام این کار در ابتدا ساده نبود.
یادمه در خواب گاه دانش گاه از دوستانم خواسته بودم دستم رو توی ظرف ماهی ببرند و هر چه قدر که بی تابی کردم، اجازه ندند دستم رو بیرون بیارم. تمام اجزای صورتم از برخورد ماهی ها با دستم به لرزه در اومده بود. وقتی واقعا گریه ام گرفت بچه ها دستم رو رها کردند.

درود بر شما آقای راد.
بله پرنده ها واقعا دوست داشتنی هستند.
خصوصا زیتون که میفهمه من نابینا هستم. البته این روزها با ورود همسر جدیدش کمی سر به هوا شده و دیگه ما رو تحویل نمیگیره. دیگه سر جای همیشگیش نمیمونه تا بگیرمش. دوتایی باهم سر به سر من بی نوا میذارن.

سلام یه نکته ای تا اون‌جایی که من خبر دارم نباید ماهی گلی رو توی یخچال گذاشت اینا ماهی کَپورن.
قبلا یعنی تا چهار سال پیش این کار ها رو خودم انجام میدادم اما، خیلی وقت که اجازه نمیدم کسی ماهی بخره.
نگه داری از این نوع ماهی سخته. بعدش دیدن مرگ تدریجی این نوع ماهی برام خوشایند نیست.

سلام آقا مهدی عزیز.من تا الان بهش غذا ندادم فقط هر چند روز یک بار آبش رو عوض کردم. شاید اگه ظرف بزرگتری انتخاب کنی و آب رو هم کامل پر نکنی اکسیژن بیشتری بهش برسه و هم این که از آب به بیرون پرواز نکنه که این فاجعه خیلی غم انگیزه.

درود و سپاس از مطالب جالب و کار بردیتان در ضمن جهت یاد آوری عرض مینمایم زمانهایی که آب ظرفشان را عوض میکنید بهتر آنست که ظرف را در مجاورت هوا قرار دهید چنانچه درون آب کلر اضافه شده باشد چون در مجاورت هوا قرار میدید خاصییتش را از دست میدهد امیدوارم موفق باشید.

سلام. ماهی ها میمیرن و من گریه می کنم برای پایانشون. اینه که تا می تونم اجازه نمیدم ماهی سال تحویل وارد خونم بشه. بعد از اینهمه سال نتونستم اونقدر عاقل باشم که با مردنشون گریهم در نیاد! به نظرم هرگز هم عاقل نمیشم.
خاطرم هست۱دفعه لازم شد آب ظرفشون رو عوض کنم. به طرز بسیار مسخره ای آرزو می کردم ماهیه می فهمید تا براش توضیح بدم فقط۱لحظه آروم باش تا بفرستمت داخل۱ظرف با آب پاک. ماهیه نمی فهمید. حالم بد می شد و میشه از تصور زجر کشیدن و پرپر زدنش داخل مشتم واسه خاطر نفس! خلاصه چاره ای نبود. باید می جنبیدم. با دست بی حفاظ نمی شد. اذیتم می کرد وحشت و تقلا کردن هاش. با دستکش ظرف شویی هم به لامسه خودم نمی تونستم اطمینان کنم می ترسیدم حیوون خدا رو از سر عجله و ناواردی داغونش کنم یا از مشت دستکش پوشم در بره و تا بخوام گیرش بیارم، …
-چارهش دم دسته! داخل کابینت! نایلن فریزر!
نایلن رو شبیه دستکش دستم کردم و مشتم رو طوری گرفتم که داخل نایلن وسط مشتم۱کوچولو آب جمع بشه. خیلی کم. اندازه۱خورد نوزاد. دستم رو کردم داخل ظرف.
-ببخش ماهی! زود تموم میشه. به خدا خیلی زود!
سریع پیداش کردم. مشتم رو از ظرف کشیدم بیرون. ظرف دومی کنار دستم بود. ماهیه احتمالا اصلا نفهمید چی شد. تا بیاد به خودش بجنبه رفته بود داخل ظرف. نمی دونم کارم درست بود یا نه ولی ترجیح میدم پیش خودم این مدلی تصور کنم که ماهیه۱ثانیه از آب داخل مشتم استفاده کرد و بعدش هم داخل ظرف بود پس زیاد چیزی نفهمید. کاش می تونستم ازش بپرسم! البته من می تونم بپرسم ولی اون نمی فهمه! اگر هم بفهمه و جوابم رو بده من نمی فهمم! کاش می فهمیدم! من عاقل نمیشم! هرگز عاقل نمیشم!
کاش بیشتر پست بزنید! کاش بیشتر از زیتون بگید! این پرپری های کوچولو رو بی نهایت و بی توصیف دوستشون دارم. دل ندارم داخل قفس ببینمشون وگرنه حتما حتما۱جفت واسه خودم می خریدم. دل دست هام واسه نوازش پرواز های لطیفشون عجیب می لرزه!
سال نو مبارک! شادی هات بی پایان!

پریسا عزیزم! آفرین بر تو. خیلی خوب عمل کردی. برای ما این روش بهتر نتیجه میده چون مطمئن هستیم که با دست خودمون ماهی رو به ظرف دیگه منتقل کردیم. یکی از زیباترین حرکاتی که بعضی از ماهی ها در آب دریا انجام میدند، اینه که رقص گونه به ارتفاع یک یا دو متر از آب به بیرون اوج میگیرند و بعد چندین متر جلوتر در آب فرود میان. اینو از این جهت گفتم تا بدونی این چند ثانیه اونها رو اذیت نمیکنه.
خب من البته به پایان اونها خیلی فکر نمیکنم فقط در طول زندگی بهشون خدمت میکنم.
زیتون هم بعد از ازدواج جدیدش دیگه منو دوست نداره. اینم جواب اون همه خدمت. نوک نمیزنه البته. خیلی لطف میکنه. فقط دیگه نمیره جای همیشگی تا راحت بگیرمش. سیب یا کاهو هم که میذارم، صبر میکنه وقتی رفتم بره سراغش. تا هستم توجه نمیکنه. اصلا فکر نمیکنه با این کارا دل من میشکنه. با همه این حرفها بعد از بیدار شدن، تنها صداییه که آرزوی شنیدنش رو دارم.

دیدگاهتان را بنویسید