خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خانه ی رومینا کجاست؟

سلام
خوبید؟
چه خبرا؟
سال نو مبارک
چه طورید؟
بچه ها!
امروز اومدم خونم
چه خوشگل شده!
چرا این جوری نگاه میکنید؟
راست میگم دیگه!
میبینم منو از یاد بردیدا!
ای بابا!
رعد و برق چیزه رعد باران زده, ای بابا نزن!
رعد بارانی وارد میشود!
دست و کف و جیق و هورا و بریز و بپاش و پا شو و پا نمیشم و ببخشید قاطی شد!
!
!
ای وای!
خانم پریسا با ی اسپری ی برف شادی وارد میشود!
خدا به خیر کنه!

یا خدا!
خانه ام به زودی می ترکِد!
بعله
بچه ها اون برف شادی نیست!
اون ترقه هست!
وای منم که ترسو!

الفرار!
نه!
تو رو خدا!
من میترسم!
خانم جوادیان بیا نجاتم بده!
نه!
ایشون اصلا نیستن اینجا!
ده کوچه اونورترند!
اه!
من خیلی بدشانسم!
خانم گوینده ی محله!
شما که عاشق کارهای خونه هستید, این گوی و این هم میدان!

باید خونم رو تمیز کنی!
چیه؟
ترسیدی؟
بچه ها!
آهای!
چی در گوشی میگید با همدیگه؟
وای!
کجا میرید؟
وای!
آقای خادمی, با یک چماق, وارد میشود!
نه هوا پسه!
من رفتم
بچه ها!
بدی اگه از من دیدید, حلالم کنید ؟بای تا های!

۴۱ دیدگاه دربارهٔ «خانه ی رومینا کجاست؟»

عزیزم نوکِری آقات غلوم سیا. خخخخخخخخخ
وخی وخی تنبلی نکون جارو دس گیر خونَتا خودت جارو پارو کون. وخی
پیکتا حل کردی نیشستی خونه بازی میکنی؟ درس و مشقت از یادت نره یه هو. این دور وزه بجا شیطونی بیشین یه دوری بزن کتاباتا. فردای سیزده بدر ازت امتان میگیرم.

راستی درست گفتی من یادم رفته تورو .
نبین مطلق و در شهر انزلی . ببینم همون دختری نبودی که ی بار توی پیام خصوصی ازم سئوال نمودی . نمیدونم چیزی ازت یادم نمونده . ۱۳ سال یعنی کلاس چندمی ؟
از رعد دونا که تازگیا تبدیل به رعد ندون شده چی میدونی .
بیا فعلا باهام ی چای و ی نسکافه و کمی آجیل بخور تا بعد

سلام

اون وقت به من میگن زیاد اینتر میزنی! بچهها نگاه کنین??? این کاره خیلی خوبیه!

شماها پستو کامنت و پیام و… نوشتن بلد نیستین!

خب کامنت در باره پست.

کسی نارنجک میخواد؟ بزنین خونه رومینا خانم رو بترکونین اصلا از خودشون بپرسیم بیام با هواپیما بریزم نارنجک ها رو برم؟ هاهاااااا

درود!بهبه پارسال دوست امسال آشنا…
سال نوت جدید…
عیدت موزاییک
خب من فکر کردم ۳۱ سالته و وارونش کردی و میگویی ۱۳ سالته و واقعا خونه خریدی و داری اسباب کشی میکنی…
حالا که اینجا در این محله برای خودت یه خونه گرفتی و فکر میکنی پریسا میاد کمکت بهتره که به عرضت یا طولت برسونم که پری ورپریده و نیستش…
البته قرار شده روزی من خبر مرگش را در محله منتشر کنم…
باور کن من هنوز خبر واقعی ازش به دستم نرسیده که بخواهم چیزی منتشر کنم و فقط میدونم که در حال حاضر ورپریده و معلوم نیست که به کجا پروازیده و روحش در کجا سرگردون شده است…
همینکه اینجا نیست که ترقه بترکونه خوشبختیم…
راستی یه چیز میگم بخندید خخخخخخخخخخخخخخخخخخخهخاهاهاهاهاهاهاههاهاهاهاهاهاها
از عصر شروع کردم برای اولینبار در ورد خاطره ی پروازم را بنویسم تا پس از ویرایش پستش کنم که نصفشو نوشته بودم که مهمون رسید و پس از پنج شش ساعت اومدم دنبالشو نوشتن میکردم و یکی از مهمونا گفت ذخیرش میکردی تا برایت اتفاقی نیفتد و حرفشو نگوشیدم و در آخرای خاطره نوشتن بودم که کامیجونم بیصدا شد و هرچی تب یا کلیدهای دیگر را زدم هیچ صدایی از کامیجونم نشنیدم…
چند دقیقه فکریدم و با خودم گفتم مگه من از مجتبی کمترم که چیزی را پرپری نکنم و فورا کلید ریستارت کامیجونم را فشار دادم و خودم بجای مجتبی زحمت چند ساعته ام را به درک واسل کردم…
بعدش به محله اومدم و با این پست دوست داشتنی رو به رو شدم که خوشم اومد موضوع را تعریف کنم تا همه باهم بخندیم و همه بدونیم که من از مجتبی کمتر نیستم و میتونم نوشته های خودم را بپرونم…خخخخخخخخخخخخخخخخهاهاهاهاهاهاها
حالا هم دارم با مخی هنگ کرده اینجا میخندم تا بتونم خاطره ی پریده ام را از ذهن معیوبم بپرونم و اگر روزی دوباره حسش پیدا شد از اول با جزئیات بیشتر و بهتر بنویسمش….
خخخخهاهاهاهاهاها
خب راستی تو که ۱۳ سالته و من که در سن ۱۳ سالگیی خودم سیر میکنم چه فرقی باهم داریم…
لطفا بیشتر به محله بیا و بیشتر شلوغ کن تا من تنها نباشم…
البته برو به شناسنامت و کمی بیشتر در آن بنویس تا بیشتر بشناسیمت…
در ضمن بیخیال حرفهای اضافه ی من هم بشو و هر کاری که دلت خواست بکن و هرکاری دلت نخواست نکن
راستی این مینا کیه که تو داری روشو کم میکنی و شدی رومینا
رومینا یعنی کم کردن روی مینا…
!

درود!
تازه جور دیگری هم میشه یا بزه تفسیرش یا تفگرسنش کرد…
مینا یا مینها که بعضیا رفتند روش و قطعه قطعه شدند یا کور شدند یا نابینا شدند حالا این دخی کوچولو رو کودوم مینا یا مینها رفته…
آخه روی یه مین میتونه بره و رو چندتا مین که نمیتونه بره… خخخخ
!

سلام بر رومینای عزیزم.
دیر پستت رو دیدم. فکر کنم امروز به مدرسه رفته باشی و سال نو رو با همکلاسیها شروع کرده باشی.
نازنین! رعد، یه خانم معلم خلاق هستند که با ساکنان این محله بسیار دوست هستند. ایشون به وسیله طنز یا سایر نوشته های ارزشمند سعی میکنند افراد نابینا رو با دنیای بینایان آشنا کنند و همچنین تواناییهای نابینایان رو به دانش آموزان بینا معرفی میکنند.
اون خانم گوینده هم همونطور که خودت گفتی خانم محترمی هستند که کتابهای زیادی رو برای ما ضبط کردند.
به شیطونیهات ادامه بده. برات آرزوی موفقیت میکنم.

دیدگاهتان را بنویسید