خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من… خوشبختترین آدم دنیام!

صبح که از خواب بیدار شدم، طبق معمول هر روز اول از همه دنبال مامانم گشتم و توی آشپزخونه پیداش کردم:
-سلام مامانم!
-سلام وروجک!
گوشیم زنگ خورد، دوستم بود. میدونستم کیه و چیکار داره، جوابشو ندادم تا بعد از صبحانه خودم بهش زنگ بزنم. وقتی رفتم تا واسه خودم چای بریزم، دیدم مامانم چای و بساط صبحانه رو واسم آماده کرده، همونجور که من دوست دارم، چای شیرین با 3 تا پیمونه شکر! حتی یه چای تلخم واسم ریخته تا طبق عادت همیشگیم بعد از چای شیرینم بخورم!
چای شیرینی که مامان ریخته به همراه نون شیرمال مامانپز! چه لذتی! انگار شیرینی دنیا زیر دندونامه! خدایا! ممنونتم!…

بعد از خوردن صبحانه و 2 3 ساعت درس خوندن، رفتم تا یه کم کنار مامان بشینم. دستاش رو توی دستام گرفتم، با وجود کار زیاد، همیشه لطافتشون رو دارن!
دستاش رو بوسیدم و…
خدایا! ممنونم که دلخوشی و آرامش دنیا توی دستای منه!

کم کم وقت اومدن خواهر کوچیکه از مدرسه رسید، در رو با کلیدش باز کرد و از همون پایین پله ها داد زد:
سلااااام! من اومدم!
چقدر انرژی! خدایا! ممنونم که یکی هست که هر وقت خسته و پوچ و خالیم، با انرژی فوق العاده و شیطنتا و بالا و پایین پریدناش بهم انگیزه ی ادامه دادن میده!

ساعت داره چشمک میزنه که کم کم بابا پیداش میشه. با صدای زنگش از جا پریدم تا در رو واسش باز کنم، از بچگی این کار خودم بوده و اجازه نمیدادم کسی جز من در رو واسه بابا باز کنه. بابا وارد خونه شد، سلام کردم و دستام رو توی دستاش گذاشتم. هنوزم احساس میکنم چقدر دستای من پیش دستای همیشه پر قدرتش کوچیکن!
دستام رو که یه کم فشار داد، دلم گرم شد که یکی رو دارم که همیشه محکمتر از کوه پشتمه!
خدایا! ممنون که توی زندگیمون کسی هست که هممون دلمون به وجودش گرمه و قرص پای زندگی و طوفاناش وایساده!…

عصر که شد، خواهرم و شوهر خواهرم و 2 تا جوجو هاشونم اومدن پیشمون.
اتفاقا دلم گرفته بود و درد و دل کردن با یکی دلم میخواست، و چه کسی بهتر از یه خواهر بزرگتر؟ کسی که همیشه دنیای صبر و آرامشه!
خدایا! ممنونم که کسی رو دارم که میتونم همیشه بهش اعتماد کنم و توی هر شرایطی آرومم میکنه!…

خواهرزاده های کوچولوم اومدن تا باهاشون بازی کنم، یکیشون 2 سال و اون یکی 3 سالشه. کوچیکه روی کمرم سوار شد و بزرگه روی پام نشست، شروع به بازی کردیم، از دنبال بازی و توپ بازی گرفته، تا موتور سواری و…
خدای من! بازم ممنونم، 100 باره و 1000 باره ممنونم که این 2 تا فرشته کوچولو رو توی زندگی ما آوردی، تا هر وقت دلم از دنیای آدم بزرگا میگیره، با معصومیتشون و اون زبون شیرین کودکیشون، از این دنیا جدام کنن!…

شوهر خواهر هم که قطعا خیلی باید صبور باشه که اذیتای یک عدد فرزان رو تحمل میکنه!
خدای خوبم! بازم ممنونم که انسانی به این خوبی سر راه زندگیمون قرار دادی!

شب که موقع شام خوردن رسید، سفره پهن شد و من بین مامان و بابا بودم و خواهرا و خواهرزاده ها و شوهر خواهرم رو به روی من!
خدایا! چه شادی بزرگی!
من….

من…….

از اعماق وجودم فریاد میزنم که:
(من خوشبختترین انسان روی زمینم که این همه انسانهای خوب رو کنار خودم لحظه لحظه نفس میکشم)

۶۲ دیدگاه دربارهٔ «من… خوشبختترین آدم دنیام!»

وجود خانواده در کنار آدم همیشه انرژیبخش بوده و هست. وقتی دلت از زندگی مادیاتی، و ماشینی این روزا میگیره، وقتی که زندگی به ثبک ماشین کوکی آزارت میده، وقتی که حس میکنی تماااااام غمای دنیا روی دلت سوار شدن، وجود خانواده میتونه یک گزینه ی مثبت باشه. گزینه ی مثبتی که میتونه تمام پالس های منفی رو ازت دور کنه، و یه حس خوشبختی ی عمیق بهت هدیه کنه. وجود خانواده، یعنی روزنه ی امید. یعنی یه حس آرامش عمیق و بدون آلایش. زندگیت سرشار از امید

سلام خوبی؟

به حرفهایی که میخوام بِهِت بزنم خوب خوب خوب فکر کن…

هر روز که از خواب بیدار میشی همه ی این دعاها رو بکن…

هر شب که میخوابی به این دعاها اتفاقهای بد و خوبی که افتاده رو هم اضافه کن و شکر کن…

فرزان: توی زندگیت اول اول برای خودت ارزش بذار و بعد برای آدمها…

وقتی از خودت راضی باشی و هیچوقت اونایی که عاشقانه کنارت هستن و لحظه لحظه باهات زندگی میکنن رو نرنجونی اون آدمها با عشق بیشتری کنارت میمونن…

وقتی خودت برای خودت ارزش بذاری و ارزش آدمها رو بدونی و به ارزشهاشون احترام بذاری این عشق بین شماها بیشتر میشه…

نذار کسی با احساساتت بازی بکنه. نذار کسی وارد دنیات بشه و با خیال اینکه تغییراتی بده شاید خوشبختت بکنه…

کسی رو در دنیات نگه دار که تورو با اون چیزایی که هستی بخواد…

با خوب بودنات و بد بودنات.. با خشمت یا فروتنیت…

با لوس بازیات یا خیلی جدی بودنات…

با گریه هات و خنده هات.
فرزان اول اول اول خودت رو دوست داشته باش…

امیدوارم فقط یک لحظه به حرفهام فکر کنی و یکم بیشتر به فکر زندگیت باشی و بیشتر آدمهای دور و اطرافت رو دوست داشته باشی و کسایی که مخل آرامش دنیات میشن رو جوری با قدرتت بندازی بیرون که هیچوقت فکر این به سرش نزنه که دوباره دم در دنیات بشینه تا شاید دل کوچولوت به رحم بیاد و دنیات رو با اومدنش نابود کنه…

توی این کامنت فرزان بود و هر کسی که این رو میخونه یکم بهش فکر کنه تا نذاریم هیچکس دنیامون رو نابود کنه…

کسایی رو وارد دنیامون بکنیم که برای ما ارزش میگذارن و با مهربونیشون قدرتمندترمون میکنن…

تک تکتون رو دوست دارم… تک تکتون رو.

فعلا.

قدرتش رو داریم کافیه بیشتر چشمامون رو باز کنیم.
بیشتر ادمها رو بشناسیم.
بیشتر منطقی باشیم تا دلی و احساسی.
باز هم میگم کافیه فقط و فقط خودمون رو اول از همه دوست داشته باشیم تا بتونیم خوب تصمیم بگیریم.
تا زمانی که اول از همه برای خودمون ارزش نگذاریم هر کسی که وارد دنیامون میشه چون میبینه که ما نمیدونیم چند چندیم با خودمون از فرصت استفاده میکنه و اون همه چیز رو میسازه هر جوری که خودش میخواد…

وقتی برای خودت ارزش بگذاری میتونی حتی انقدر به خونوادت عشق هدیه کنی که یک لحظه از یاد تو غافل نشن و همیشه به تو افتخار کنن…

فقط و فقط اول خودت. فقط خودتی که میتونی مالک دنیات باشی…

سلام و درود بر آبجی غزل
خوبی یا چطوری آیا خوش میگذره یا نه
خب خیلی خوبه که این همه خوش حال و خوش بختی
منم وقتی خانوادهم رو کنارم دارم خوشحالم دو خواهر که هر کدوم دو بچه دارن که یکیش اسمش دقیقاً هم اسم مستعار تو یعنی غزله دو سالش بیش نیست زمین و زمون رو به هم میریزه دو برادر دارم که یکی رو یه سه سالی هست ندیدم ولی وقتی هفتهی دو هفتهی از طریق ایمو باهاش حرف میزنم حس میکنم کنارمونه برادر دومم که خیلی گردنم حق داره نمیدونم چی جوری زحماتش رو جبران کنم اگه احمد الآن در فکر پایان نامه هست و به این جا رسیده یکی از دلایل و عواملش بعد از خدا همین برادره که سی و دو سالشه پدرم وای پدرم که مث کوه پشتمه و همینجا هم از همین طریق روزش رو تبریک میگم و مادر عزیزتر از جانم که فک کنم کلی اذیت و مسئله براش داشتم نمیتونممم جبران کنم این اذیتها رو
راستی دوستان من پروپزالم بالاخره تصویب شد و فکر میکنم وقتی بابام این خبر رو شنید چنان صداش غرق خوشحالی بود که توصیفش از کلام خارجه فقط خدا کنه شرمندش نشم و بتونم کمی از بار شرمندگیم رو پیش پدرم کم کنم
خدایا در این دل شب ممنونتم که این جور حواست به منِ احمد هم هست فقط خدا تو رو جون علی دستم رو مث همیشه رها نکن و کمکم کن تا این مرحله ی سخت از زندگی رو پشت سر بذارم و بتونم پدرم رو با یه نگارش پایان نامهی خوب و دفاعی قاطع از این پایان نامه سربلند کنم
دوستان احمد رو سر نمازاتون یادتون نره حسابی دعام کنید حسابی از خدا بخوایید که دستم رو بگیره و کمکم کنه
ببخشید آبجی که این حرفا رو این جا زدم گفتم شاید همین جا بتونم بگم
به هر حال مرسی و امیدوارم که همیشه و در همه حال خوشبخت سفید بخت و خوشحال باشی
من برم که حسابیییی خوابم میاد
برم تا فردا بیدار شم و مابقی پلان پایان نامه رو بفکرم تا بنویسم
شبتون خوش و خدا یار و نگهدارتون باشه

سلام آبجی خوش به حالت کاش فقط ی روز خوش بختی هم سراغ ما هم می اومد ولی نیومد به قول یکی از شعر هام وقتی شناختم خودمو یه روزه خوش حی ندیدم کارم همش در به دری همش بدبختی کشیدم برا منم دعا کن ی روزه خوش ببینیم موفق باشی

من خوشبخترین آدم روی زمینم. چون کامبیز داد کشید و من پریدم بالا. زندگی چه حس خوبی دارد. خخخ
کامبیز اگه تو چیزی ارسال کرده بودی اتوماتیک وار اولت میکردم. ولی الان حقتِ با ساتور بیام گردنتو بزنم. این است حق کسیکه گردن درازی میکنه. پس داااد میزنم کامبیز مگه دستم بهت نرسه.
بعد اینکه جدیااا. چرا کامنت دونی بسته هستش؟ میخواستم بچه ها کامنت بذارن. تو رو به مرگ کامبیز کامنت دونیمو باز کنین.

آفرین غزل.
دقیقا خوشبختی همین چیزاست.
همین چیزایی که به ظاهر خیلی عادی و پیش پا افتاده میان، ولی برای کسایی که ندارنش، یک دنیا حسرته.
همیشه سعی کن به زندگی با همین زاویه ی دید نگاه کنی.
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﻢ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ، ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻌﺮﻛﻪ ﻫﻤﺖ ﻣﺎﺳﺖ،
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻛﻔﺎﻳﺖ ﺑﻜﻨﺪ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺟﻔﺎﻳﺖ ﺑﻜﻨﺪ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻫﺎﻳﺖ ﺑﻜﻨﺪ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻥ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ، ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﻲ ﺗﺎﺑﻲ ﻣﺎﺳﺖ،
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﺖ ﺑﺪﻫﺪ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺯ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ، ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﻣﺎﺳﺖ،
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﮕﺬﺭد.

سلام عیدتون مبارک. خوش به حالتون که اینقدر در خانواده صمیمی هستید. خوش به حالتون که دور و برتون بهترین آدمهای زندگیتون در کنارتون هستند. خوش به حال ما که فردی مثل خانم عظیمی در محله هر روز برامون یک هدیه جدید میاره. خوش به حال ما که در محله با خانم عظیمی آشنا شدیم. شاد باشید.

سلام غزل عزیز! دقیقا! خوشبختی یعنی همین ها که شمردی! به خدا از ته دل میگم! این خود خوشبختیه! هر لحظه هر لحظه از زندگی که پیش تر میرم بیشتر این رو می فهمم! و بهتر از این، درک و لمس این نکته هست که تو الان داخل پستت گفتی. غزل ما دنبال خوشبختی می گردیم. تمام زندگیمون رو تباه پیدا کردنش می کنیم و باز می بینیم که خوشبخت نیستیم. تا آخر این راه می دویم و نمی رسیم و زمانی که دیر شد می فهمیم چه قدر باختیم! به نظر من خوشبخت کسیه که بتونه شیرینی و ارزش داشته هاش رو درک کنه. من خیلی زمان نیست که دارم درکش می کنم. و چه قدر حس خوبیه! خدایا شکرت! به خاطر خودم، به خاطر غزل، به خاطر تمام اون هایی که خوشبخت هستن و این خوشبختی رو لمس می کنن.
همیشه شاد باشی دوست من!

دیدگاهتان را بنویسید