خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کلبه ی شیشه ای

ستاره ها چشمک میزنند
مهتاب نور ضعیفی میپاشد
جغد ها میخوانند
من نشسته ام گوشه ی اتاقم
چشمانم را بسته ام
احساس میکنم هوا سرد است
پنجره ی اتاق را میبندم
ترس عجیبی وجودم را فرا میگیرد
من تنها در یک اتاق تاریک
با دیوار هایی از جنس شیشه
صدای موج دریا می آید دلم قدم زدن کنار ساحل را میخواهد
اما میترسم
کمی بیشتر گوش میکنم نوای آرامی را میشنوم
آوازی قشنگ بود که
یک نفر آن را میخواند
کنجکاو بودم بدانم کیست
صدا نزدیک و نزدیکتر میشد
آوازش این بود عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
شمع کوچکی که در اتاق روشن بود را برداشتم و سمت در اتاق رفتم و گفتم ای رهگذر به دنبال چه میگردی
با بغضی عمیق گفت دنبال دخترم میگردم
نزدیک دریا دستم را رها کرد و دیگر او را ندیدم گفتم اینجا که خیلی ترسناک است چطور نترسید و دستتان را رها کرد
گفت دلش میخواست به دل دریا برود اما من مخالفت کردم زیر لب گفت
یعنی دخترم غرق شده یعنی دیگر نیست که در آعوشم بگیرمش و با موهای طلایی اش رویاهایم را ببافم
دانه های ریز اشک گونه هایم را خیس کرد
شمعم را به دستش دادم و گفتم برو به دنبال دخترت بگرد
رهگذر از من دور شد
تا به دنبال دخترش بگردد
چند ساعتی گذشت نزدیک طلوع خورشید بود
رهگذر با کودکی در بغل
در کلبه ی شیشه ای ام را کوبید در را باز کردم و فقط گفت دخترم کنار ساحل خوابش برده بود
خیلی خوشحال شدم که کودکش را پیدا کرده بود
اما کاش میدانست که همین دریا
دنیای مرا غرق خودش کرد
رهگذر رفت و من ماندم و کلبه ی شیشه ای و دریا و شب خاموش

۱۲ دیدگاه دربارهٔ «کلبه ی شیشه ای»

درود. خَخ رهگذر کجاااا رفتی آخه. راااستی نمیشه کلبه شیشه ای نباشه. آخه ما که نمیبینیم. یه وقتی میخوریم بهش خورد میشه داغون میشیم. مرسی از پست. ولی من شک دارم هنوز. بنظرم که رهگذر باید غرق شده باشه. دیگه نمیدونم. امیدوارم ایطور نباشه.

چرا حرف در میاری یلدا جون؟ من دخترم کوجا بود؟ چرا تهمت میزنی؟ من اص شوهر نکردم هنوز. دو تا پسر بیشترم ندارم. یکیشون نرددون دزداس، یکیشونم چشمه همه چی دان محله. خخخخخخخخخخخخخ. دیگه بخدا بچه دیگه ای نداشدم و ندارم که بخواد اینور اون ور خوابش ببره و جا بومونه. یقین بچه رعد بوده اون دختر مختر زیاد داره.
آقا یکی رسیدگی کونه. واس دختری مردوم دارن حرف در میارن. خخخخخخخخ

دیدگاهتان را بنویسید