خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کوه رنج

سلام بچه ها
حال و احوال چطوره، خوبید؟
منم خوبم.
دوستان من سال پیش شعری رو برای پدرم سرودم اما گمون کنم یه جورایی حرف دل تموم بچه های نابینا به بابا هاشون باشه.
لطفا نیاید توی کامنت ها و شعار ندید که این حرفا چیه و از این چیزا!
پدر مادر هامون هرقدر هم بهمون افتخار کنن ولی بازم دلشون نمیخواد بچشون نابینا باشه و ندیدنمون کمرشون رو شکسته.
پدر عزیزم، روزت مبارک.
اینم شعر من.

کوه رنج
نمیدانم ز غمهایت چه گویم
توانم ذره ای آن را سُرایم؟
سراسر شادی و امید هستی
درونِ خانه چون خورشید هستی
صدایت همچو کوهی پر طنین است
بلی کوهی، یقین نامت همین است
لبالب کوهی از رنج و غروری
پر از زخمی، ولی گرم و صبوری
در آن ساعت که در دنیا زدم گام
شکفتی، سینه ات شد شاد و آرام
دریغا ساعتی یا روز و ماهی
گذشت و سینه ات شد پر ز آهی
پدر، آرامشت را من رُبودم
چرا من آنکه می باید، نبودم؟
چرا همچون هزاران طفل دیگر
نبودم مایه ی امید، یکسر؟
چرا شب میهمان دیده ام شد؟
همان دم سینه ات از غصه پژمرد
دلت را خانه ی غم کرد، چشمم
به ناگه، پشت تو خم کرد، چشمم
پدر، ای مایه ی خوشبختی من
امیدم، شادی ام، ای هستی من
ز من بگذر، که جز دردت ندادم
به تو جز غصه و محنت، چه دادم؟
پدر، ای مظهر هر استقامت
ز خود بگذشته ای، باشم سلامت
پدر، از دیدگانت شرمسارم
برایت من بجز محنت، چه دارم؟
شبُ روزم برایت در دعایم
همیشه حافظت باشد خدایم.

۲۳ دیدگاه دربارهٔ «کوه رنج»

سلام
بحث جالبیه.
به نظرم این جبریه که هم والدین توش گرفتارند هم ما و هم نسل های بعدی. نمیشه تنها از یه نقطه نظر بهش نگاه کرد.
مثلا دقت کنید:
منم اگه بخوام از نقطه ی مقابل نقطه ی دید شما نگاه کنم، میگم چقدر پدر و مادر ها خودخواه بودند که وقتی نمیدونستند بچه‌شون چی میشه بچه آوردند. یا چرا مشاوره ژنتیک نرفتند. یا چرا ازدواج فامیلی کردند. یا چرا بچه رو همون اول تولد یا به محضی که فهمیدند نابیناست نکشتند. و هزار چرای دیگه.
مرسی که هستید و نوشته هاتونو با ما به اشتراک می گذارید.
خوش باشید.

درود!
شعر زیبایی گفتید
به نظر من در معلولیت و نابینایی هیچکس مقصر نیست و در همه جای دنیا همه چیز وجود داره…
حالا هرکی از وجود خودش در دنیا رنج میبره بهتره برود و کلیه ها و قلب و اعضای قابل پیوند خودشو اهداع کنه و چند بیمار سالم را از درد و رنج نجات دهد و اینقدر در تاریکی نرقصد و کردی لیلی برای دیگران نواند… خخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
راستی یه چیز دیگه افرادی که از نابینایی و معلولیت خود شکایت دارند چرا وقتی میخواهند ازدواج کنند فکر بچه دار شدن هستند…
خوب ازدواج کنند و بچه دار نشوند تا نسل معلولین منقرض شود!

در باره بحث ژنتیک و آزمایشات ژنتیکی باید بگم که کاملا باهاش موافقم. ولی حقیقت اینه که همه معلولیت ها ناشی از ژن های معیوب نیستن و خیلی از عوامل دیگه میتونه در این که یه کودک معلول به دنیا بیاد یا سالم اثر بذاره. مثلا بیماری مادر تو دوره بارداری, ترس مادر تو این دوره, کمبود اکسیژن موقع تولد بچه و خیلی عوامل دیگه که اینجا جای بحثش نیست.
خیلی وقت ها هم معلولیت ها بعد از تولد برای ما آدما اتفاق می افتن. نمونه مشخصش اتفاقاتی هست که هر روز و هر روز شاهدش هستیم. مثل تصادفات رانندگی و یا حوادثی که برای شاغلین صنایع پتروشیمی و غیره پیش میاد.
آرزوی من برای جامعه بشریت اینه که یه روز اونقدر علم پیشرفت کنه که راه درمانی برای همه معلولیت ها پیدا بشه. وگرنه اگر تمام معلولین دنیا هم بی خیال بچه دار شدن بشن, معلولیت از بین نخواهد رفت.
خود من بچه یه خانواده هستم که تا قبل از به دنیا اومدن من, هیچ فرد نابینایی تو اون خانواده وجود نداشت. پدر و مادر من نابینا نبودن, ولی الآن یه دختر نابینا دارن. همین یه مثال کافیه که نشون بده جلوگیری از بچه دار شدن افراد معلول, معلولیت رو به کل نابود نمیکنه و از بین نمیبره.
شاد باشید

سلام فروغ. باهات کاملا موافقم. اما خوب باید یکی یکی عوامل رو مرتفع کرد. قبول دارم که هرگز معلولیت توی دنیا صفر نمیشه. اما میشه هرچه بیشتر و بیشتر تلاش کرد و درصدش رو آورد پایین. شاید ما نتونیم واس برخی از عوامل کار زیادی بکنیم اما زورمون که به بعضی از این عوامل میرسه. پس باید تلاشمون رو بکنیم تا حتی شده یک معلول کمتر متولد شه.

سلام, روز پدر مبارک, شعر زیبایی بود, و اما معلولیت: بچه هایی که جدیداً به دنیا میان همه ی معلولیتهاشون قابل تشخیصه غیر از نابینایی که تا سه ماه بعد از زمان تولد هم قابل تشخیص نیست, پس بنابر این خدا نسبت به نابینا از لحاظ هایی لطف داره, ما فقط نمیبینیم این نمیتونه درهای زندگی را به رو ما ببنده, ما حق انتخاب داریم, حق تصمیم گیری داریم, عقل داریم, فکر داریم, حواسمونم که خیلی جاها حتی بیشتر از یه آدم سالم سر جاشه, خخخ. من به عنوان یک دختر از این که نابینا هستم به خاطر بعضی موارد ممنون اللاه هم هستم, شاید که نه ولی صد در صد یک سری امنیتها وجود داره که چیزی غیر از نابینایی نتونسته من یکی را سر پام نگه داره, پدر و مادر تا وقتی ما و توانایی و شرایطمون را نمیشناسن غصه میخورن و زندگی را تا حدودی برامون سخت میکنن, ولی پیش میاد وقتی پدر و مادر میخوان درک کنن و موضوع افتخار را پیش میکشن متأسفانه فامیل یا اعضای سالم خانواده مانع میشن و خیلی راحت نظرشون برمیگرده, اگه زندگی یکی مثل من مثل افراد عادیه و هیچ وقت نابیناییم در نظر گرفته نمیشه فقط به خاطر تلاشهای سخت مادر نازنینمه که تونست من را این شکلی بار بیاره, تنها کسی که پا به پای من در همه ی موارد زندگی راه میاد و دقیقا حکم چشمهای منُ داره کسی غیر از پدر پیر و بی سوادم نمیتونه باشه, اگه تا حالا نتونستم اون طور که بخوام و وظیفه میدونم تلاشهاشون را جبران کنم و توی جامعه رشد و پیشرفت داشته باشم فقط به خاطر نبود فرهنگ بین فامیله و متأسفانه جامعه ی استان خودم. خلاصه اگه بخوام کلی حرف برا گفتن دارم که هم وقت زیادی میخواد و هم یه پست جداگانه. خلاصه این که هرچی که هستیم معلول یا سالم قدر زندگی را بدونیم, به نظر من هنوز هم برا جبران دیر نیست, تا زمانی که عقل انسان کار میکنه نباید از تلاش دست بکشه. سرتون را به درد نیارم, پیروز و شاد و سربلند باشید.

سلام سارا. کاش این درست نبود ولی هست! اون ها هرگز کاملا نمی پذیرن ندیدن های ما رو! حتی زمانی که خودمون بهش عادت می کنیم، اون ها می بینن، حس می کنن و دردشون میاد از تماشای دنیای بی نگاه ما! معذرت می خوام سارا تأییدم از شعر تو تلخ تر بود ولی دست خودم نیست بدم میاد در مورد واقعیت ها کسی لالایی های دروغی در گوشم بخونه پس من هم نمی خونم. ای کاش این قصه شیرین تر بود!
شاد باشی!

سلام سارا خانم سپاس از شعر نافذتون
عید شما مبارک باشه
نظر دوستان و انتقاد هاشون همگی جدا گانه درست هستش ولی
اول باید روی فرهنگ خیلی زیاد کار بشه
۱مشکل مردُم میدونن که فلان شخص کم بیناست ولی میرن پیشش و میگن میشناسی .و یا بی حرف می ایستن و هی با دست به شخص می زنن و میرن عقب
۲برای ژنتیک برای کمتر شدن درصد خطا پنل های جدیدتری موجود هست ولی با هزینه های سر به فلک کشیده
۳مشکل بعد کم بودن حمایت ،اعتماد،نبود زمینه ،و پشتی بانی از نابینا و کم بینا
ولی در نهایت خوش بختی به صالم بودن نیست اگرچه سلامتی حصرتیست که به دل ما مونده و قطعا تمام وجودمون لَه لَه میزنه براش
ولی ما نمیدونیم که اگر صالم بودیم چه جایگاهی داشتیم و…..
اگر دوستان موافق باشن بحث در این زمینه رو من باز کنم و.و مباحث رو یکی یکی پیگیری کنیم >؟؟؟

سلام بحث جدیدی هست مامان و بابای من که خیلی حسرت میخورن اما میشه چیکار کرد من روزی هزار بار نابینایی رو نفرین میکنم خسته هستم اما راهی به جز ادامه ندارم وقتی به پسرم نگاه میکنم دلم براش میسوزه که مامانش نابینا هست نمیتونه نقاشی یادش بده نمیتونه ببرش پارک نمیتونه بهش دارو بده نمیتونه جواب لبخنداشو بده همچین مادری شما بگین حکمش چیه باید زندگی کرد و خفه خون گرفت شعار زندگی نابینایی و معلولیت مرسی از بحث جالبتون شاد باشین و موفق

پاسخ دادن به شادمهر لغو پاسخ