خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

غمِ پروانه ها

شبی از نوبهاران می نوشتم.
حدیث از باغ و بستان می نوشتم.

 

سَحَرگاه و بهار و عطر و گلشن،
هَزار و سبزه زار و یاس و سوسن.

 

به برگِ سبزِ شمشادی نشسته،
یکی پروانه با بالی شکسته.

 

شمیمِ نوبهار اندر وجودش،
هوای آسمان در تار و پودش.

 

به جانش حسرتِ پرواز دارد!
به لب یک بوستان آواز دارد.

 

که من پروانه ای همچون شمایم!،
نشانی از سر انگشتِ خدایم.

 

چو یاران نوگلان را دوست دارم،
بهار و ارغوان را دوست دارم.

 

اگر بر لوحِ جانم تب نشسته،
اگر تقدیر پر هایم شکسته،

 

اگر بر خاکِ این بستان فسردم،
اگر از تیرِ حکمت زخم خوردم،

 

ولی روحی چونان آئینه دارم!
ولی من هم دلی در سینه دارم!.

 

حدیثِ سبزِ آوازم رفیقان!،
سراپا شورِ پروازم رفیقان!.

 

رفیقِ مرغکانِ نغمه خوانم!،
به خاک اندر هوای آسمانم!.

 

شبان گه رفت و من از گریه خیسم!،
غمِ پروانه ها را می نویسم.

 

از شب نوشت های پریسا.

۵۶ دیدگاه دربارهٔ «غمِ پروانه ها»

سلاااام!
خدااااییش یه لحظه هوای پستهای تو رو کردم! صفحه رو Refresh کردم گفتم شااید یه پستی چیزی اومده باشه. عنوانو دیدم. اومدم پایین گفت By پریسا! واااقِعً خوشحال شدم بازم پست دیدم ازت.
میگم روزنوشتهای پریسا نمیاد آیا؟
چرا بازم کوووتااه نوشتی آیا؟
خوب از اونجایی که نق رو تسخیر کردی، دیگه مال من نیست خخخخخخ!

از این قسمتش خییییلیییییی بیش از حدّدّدّ خوشم اومد!
*
*
ولی روحی چونان آئینه دارم!
ولی من هم دلی در سینه دارم!.
حدیثِ سبزِ آوازم رفیقان!،
سراپا شورِ پروازم رفیقان!.
رفیقِ مرغکانِ نغمه خوانم!،
به خاک اندر هوای آسمانم!.
شبان گه رفت و من از گریه خیسم!،
غمِ پروانه ها را می نویسم.

درودها بر قلم و احساس نابت.چقدر ب دلم نشست پریسا.دارم خاطره می نویسم اما سطرهای این دفتر ب رسم گذشته بازم واژه هایی که از جنس احساس واقعیمه رو خشک میکنن و بازم منم و این نوشته هایی که رنگشون یکنواخته.خوب شد واسه زنگ تفریح اومدم اینجا تا ی نوشته دلچسب که حرف دلم هستش رو بخونم.مرسی خیلی زیاد.شاد باشی نویسنده خوب و با احساس پریسای ناز.

سلام لنا جان. خدایا لنا اینقدر محبتت زیاده که اگر می شد سکوت رو نوشت فقط در جواب این کامنت عزیزت باید سکوت می نوشتم. ممنونم دوست من! لنا نوشته هات رو پست کن بزن اینجا بخونیمش! درضمن لنا! من دوستت دارم! یادت که نرفته؟
ممنونم از حضور عزیزت!
پیروز باشی!

راستش اون طور که شواهد میگن
پست های نوار قصه چندان خواستاری نداره
این رو شاید بشه از کامنت های کمی که این پست هامی خورن فهمید
اگه به همین شکل باشه احتمال داره دیگه منتشر نکنم
ولی اگه شما خواستید براتون به ایمیل یا هر جایی بفرمایید می فرستم

شاید کامنت های اون سری پست ها کم باشن ولی اگر نظر تلخ من رو بخوایید موافق نیستم که دیگه منتشرشون نکنید. ببینید دوست من! از نظر من هر خطابی مخاطب های خودش رو داره. کمتر یا بیشتر ولی هیچ خطابی بی مخاطب نیست. کم بودن کامنت های زیر۱سری پست نباید باعث بشه صاحب اون سری پست ها از انتشارش دست برداره. حتی اگر۱نفر هم فلان سری پست ها رو بخونه از نظر من به خاطر همون۱نفر هم شده ارزش داره ادامه بدیم. درضمن خیلی از پست ها مخاطب های خاموش دارن. پست های نوار قصه شاید کامنت هاش اندازه مثلا پست های طنز زیاد نباشن. ولی موندگارن و آرشیو محله رو برای بقیه هایی که چه بسا بعد ها برسن، زمانی که هر کدوم از ما مشخص نیست کجای جاده تقدیریم، و اصلا داخل محله هستیم یا نه، به کار میاد. ببینید! پست های کتاب هم خیلی کامنت نمی خورن پس به نظر شما من و سارا و بقیه بچه های کتابی باید دلسرد بشیم و دست از ادامه برداریم؟ مثلا همین پست آخری آن شرلی که من به جای سارا زدم، این پست با جواب های من۱۲تا کامنت خورد. یعنی اصل کامنت های زیرش فقط۶تا بودن. فقط۶تا! پس یعنی من و سارا دیگه باید بیخیال کتاب گذاشتن داخل محله بشیم آیا؟ به نظر من نه! نه سارا اهل بیخیال شدنه و نه من. اگر زمانی من کتاب اینجا بذارم و کامنت هام از این هم کمتر بشه باز دفعه بعد میام و کتاب می ذارم. چون معتقدم کتاب خواننده های خودش رو داره. حتی اگر کامنت نذارن. حتی اگر بعد ها بیان و محله رو پیدا کنن، به پست کتاب های من که می رسن شاید بدون توجه به کامنت ها برن سراغ لینک و کتاب رو بردارن. دوست من! به فضولیه۱هم محلیه فضول و پر حرف که من باشم گوش بدید و پست های نوار قصه ها رو قطعش نکنید. ایمیل نه! کیفش واسه من به اینه که بیام داخل محله و ببینم آخجون پست نوار قصه و اینتر و دانلود. وراجی هام رو ببخشید. دست خودم نیست می دونید که! فعلا در برم تا به جای جارو دینامیت بهم پرت نکردید خخخ!
همیشه شاد باشید!

بی خود! ادامهت رو نگه دار واسه راه خودت لازمت میشه. من عدسی نیستم که با بازی های بیرون اینترنتی و درون اینترنتی بفرستیم به حذف و خودت بشینی داخل پست های ملت بخندی بهم. تا خود مدیر عذرم رو نخواد هستم در خدمت محله! شاد روانی هم بمونه واسه تو و الباقیه درگذشتگان! آمین!

پریسااااااآآاااااااااااااآآآآآآاااااااا کو کامنتم.!!! کجاست سریع بهم پسش بده!! شکلک کوبیدن دو تا ماهی تابه به هم و باز شکلک کوبیدن روی میز و کشیدن قاشق تو قابلمه ی غضای شام قیژژژژژ خوب پریسا اعصابت الآن در چه حاله!!! آیا نیاز به روان پزشک هست بیاد!!!
عین همیشه عالی بود

ای واااآاااآاااآااااآاااآاااآاااآاااآااایی به خدا کامنت ندیدم من که! باور کن من برنداشتم کامنتت رووو آخ خدا آخ آخ سرم آیی اعصابم آیی اعصابم آیی اعصااابم آیی آیی اعصابم! نه روان پزشک نه این۱قلم رو بیخیال شو نمی خوام ممنون! من برم اعصابم رو عصبکشی کنم نابود شد از دست این!
ممنونم ابراهیم از محبتت!
پیروز باشی!

سلام.
مثل همیشه عالی و بی‌نظیر بود.
واقعا شعرهات خیلی حالم رو خوب میکنه و بهم انرژی میده.
یادت باشه بقیه شون رو هم برام ایمیل کن.
یا همشون رو که با حال و هوای من جوره تو یه فایلی کپی کن ذخیره کن بفرست برام.
وااااایییییی نمیدونی چقدر خوشم اومد و حس خوبی دارم.

سلام خانم آیت عزیز. ممنونم. ممنون از جنس شرمندگی خیلی زیاد. نوشته های من با نظر لطف و محبت دوستان صفا می گیره وگرنه خودش چیزی نیست جز۱صف سطر و کلمات. خوشحالم که قلم ناقابلم به شما حس مثبت داد. به خدا خیلی خوشحالم. چی از این بهتر که۱بنده خدا حس مثبت از آدم بگیره؟ خدایا شکرت! ممنونم از نظر لطف و از حضور شادی بخش شما دوست من!
پاینده باشید!

فداااایی داری عزیز دلم.چقدر ماه جواب میدی ب کامنتام پریسای مهربون.ولی باور کن همیشه آنچه که احساس حقیقم هستو می نویسم تو پستهات و کلا کامنتام و نوشته هام از ته قلبمه.نوشته های من خاطره هایی خیلی طولانی هستن که ی عاااالمه باید بنویسم,شکلک تنبلی و تنبلییییی خخخخخ,هم که به قشنگی اینا نیس که بله ههه.منم خیلی دوستت دارم پریسایی.شاد باشی فراوونا.

قربون محبتت عزیز! خاطره آخجون آخ جون بفرست بیاد تنبلی هم بیخیالش شو خودش میره. ببین لنا یا با تنبلیه کنار بیا یا من این قدر نق می زنم می زنم مییی زنممممم که خخخ! شوخی کردم ولی جدی کاش بشه بنویسی و بیاری ما بخونیم کلا مرض پست جدید خونی گرفتم همش دلم می خواد پست های جدید بخونم! سر صبحی از دنده خل مزاج بازی بلند شدم لنا دست خودم نیست ببخش خخخ! ولی با تمام این ها، من همچنان دوستت دارم. این فراموشت نشه!

سلاااااااااااااام.
صبحت بهخیر.شعرت که مثل همیشه عالی بود.‏ ‏
خیلی خوشم اومد.‏ پریسایی تو یه حرکتی زدی که بهش فکر میکنم دوست دارم از خوشحالی جییییغ بکشم.
آفریننننن.الحق که پریسای خودمونی.
راستی.ایمیلت برام نیومد.میفرستیش دوباره؟میسی.
شاد باش تا همیشه.‏ باز هم از اون کارها بکن.‏ گرفتی منظورو؟

سلام عزیزکم. صبح خودت به خیر! خخخ ایمیله رو دوباره می فرستم واست ولی نمیگم چی شد نیومد بلند میشی از داخل واتساپ دست بهم می رسونی پدرم رو درمیاری خخخ! حرکت؟ گرفتم. از دستم در رفت. دلم نخواست این دفعه مواظب باشم از دستم در نره. کاش دیگه لازم نشه چون در حال حاضر حس کنترل ندارم توپ می خوره شیشه ملت می شکنه باید خسارت بپردازم حسش نیست. خخخ اوخ من دیرم شد نیایش دیییرم شد به جان خودم دیرم شد برم۱خورده دیگه توپک شوت بازی بعدش برم سر کار!

سلام علی. باور کن علی چند ثانیه هست دارم فکر می کنم۱چیز دیگه که تکراری نباشه به جای ممنون بگم پیدا نکردم. این لطف محله هست به من. گاهی لازمت میشه حرف هات رو۱جایی بزنی. اگر شما ها و اینجا نبودید من این گاهی ها۱خورده واسم زیادی سخت می شد. ممنونم از محبتی که خودت و بقیه به خودم و نوشتن هام دارید! واقعا میگم. از ته دل!
همیشه شاد باشی!

خخخ واسه چی می زنی آخه من زدن دارم؟ به جان خودم نه ببین شبان گه بود از تاریکی ترسیدم رفتم در برم شبان گه اذیت کردنش گرفت ترسوندم نفهمیدم کدوم طرفی در رفتم با دماغ رفتم داخل دیوار الان قیافهم شده شبیه نون تنوری اون شبان گه پدر صلواتی هم محض خنده اذیتم کرد از ترس ترکوندم بعدش الان رفت موندم از درد دماغ به دیوار خوردم گریه کنم یا از عواقب ترس دیشَبان گَهَم که از فاجعه فرا تر رفت یا از اینکه شب۱دفعه رفت الان نور صاف می زنه وسط چشمم هی اشک میاد هی اشک میاد موندم چه خاکی به سرم کنم به هر کسی هم بگم فحش هم صرفم نمی کنه. غزل بیا این رو بخون اگر زنده موندی سعی کن ترجمهش کنی ولی اگر خدای نکرده موفق به ترجمهش شدی بگو نفهمیدم بذار محض خاطر خدا من اینهمه ضایع نشم گناه دارم!

سلام محمدقاسم. حسش نیست بهت گیر بدم که واسه چی اینهمه کم هستی. دلم گرفته محمدقاسم از سکوت ها از نبودن ها از کم بودن هایی که این نصفه شب دم صبحی اینهمه تلخه که از خواب پروندتم. دلم حرف زدن می خواد خیلی هم می خواد. الان میگی عجب دل مستی داری نصفه شبی! دلم مست نیست خماره. خوش به حال عقلم که خوابه و بیدار بشو هم نیست! بیخیال. من پراکنده میگم حالا امشب۱خورده بیشتر از دفعه های پیش. تو گوش نده! ممنونم که هستی! کاش می شد بیشتر باشی!

پاسخ دادن به علی اکبر خویی لغو پاسخ