خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

فراق یار!

ببار ابر آسمان، به قلب خشک این کویر
که زخمها چشیده از زمانه ی حسود پیر!

تمام آرزوی او رسیدن بهار بود،
چهار فصل سال او، دمادم انتظار بود!

چه حرفها که با دلش، به گوش او نگفته بود،
میان واژه واژه اش، غم دلش نهفته بود!

ولی کنون شکسته و فسرده حال و خسته است،
هزارها ترک که بر غم دلش نشسته است!

هوای گریه دارد از غم فراق روی یار،
هرآنچه میکند ولی، نمیرسد به نوبهار!

ای از تبار آسمان، در این شب خموش و تار،
به قلب خشک این کویر، تو مرهمی شو و ببار!

۴۵ دیدگاه دربارهٔ «فراق یار!»

درود. بابا این انتظار دهانمونو سرویس کرده خَخ.
وقتی به انتظار میرسم, ناخودآگاه یاد این جمله میفتم که شماره ی شما تا اطلاع ثانوی مسدودست. لطفاً با ۱۱۸ تماس حاصل فرمایید خَخ.
یه چیزی بگم. ولی ناراحت نشیااااااااا.
نع ولش کن. آخه میترسم بگم ناراحتی پیش بیاد خدایی ناکرده.
.
.
….
….
….
….
.
.
.
.
.
.
.
.
…..
.
.
.
……
؟؟؟؟
؟
؟
!؟.:
هیچی بابا. میخواستم بگم تو نوشتن به پریسا نمیرسی. شما دو تا بیشتر با هم رقابت کنین تا ما هم از نوشته هاتون بیشتر لذت ببریم.
مستدامتر باااااشی.

سلام. بذار اول ببینم میشه کامنت بفرستم آیا؟ نمی فهمم واسه چی کلید فرستادن رو که می زنم شوتیده میشم ورودیه محله!
غزل این از اون چیز هایی بود که دلم می خواست خودم می نوشتمش یعنی از کله خودم در می اومد. این دفعه اگر از این مدل هاش نوشتی باید داخل واتساپ بکشمت و اثرت رو به نام خودم بزنم اینجا!
ببینم کامنتم میره؟

سلام عزیییییزم
از داخل کلاس مدیریت گزارش میکنم خخخخ
استاد داشت درس میداد خسته شده بودم گفتم بیام محله ببینم چه خبره
دیدم فرزان عزیزم شعر زیبایی گفته
لذت بردم واقعا زیبا بود
دلم نیومد کامنت نذارم.‏ آفرین دوست هنرمند من
همیشه شاد و خندون باشی.

سلام. اگه دوست داشته باشید و بتونید نقدو بپذیرید، من شعرتونو نقد میکنم.
.
نمیدونم شاید اشتباه کردم گفتم.
میتونی از لِنا بپرسی که چجوری نقد میکنم.
مدتها بود که میخواستم این رو به بچههای دست به قلم محله بگم. ولی میترسیدم بچهها ناراحت بشن. مرسی

خب راستش هنوز نگرانم که ناراحت بشی. اما میگم. اول بگم که چیزی که میخوام بگم به این معنی نیست که شما ذوق ادبی نداری یا شاعر خوبی نیستی. قطعا اینجور نیست. من فقط میخوام کمک کنم که بتونی تواناییتو در جای درستش به کار ببری.
شعر و ادبیات و به طور کلی هنر، اصلش خلاقیته و نوآوری. تو ادبیات این مساله به این شکله که نوشته ای شعره که شاعرش حرف جدیدی بزنه یا به شکل جدیدی حرفی که دیگران گفتن بگه. این نکته تو همه جوانب شعر باید رعایت بشه. مثلا شما نمیتونی تشبیهی رو که شاعری تو شعرش به کار برده تو شعرت بیاری. خب مساله کویر و باران بارها تو ادبیات ما تکرار شده و هیچکس نباید با اوردن این تشبیه ادعا کنه که شعر سروده و این از دید منتقدهای ادبی در واقع سرقت محسوب میشه.
زبان شعرت باید زبان امروز باشه. هیچکس امروز به این شکل نمینویسه و حرف نمیزنه. هرچی تلاش کنی زبان نوشتههاتو به زبان امروز نزدیکتر کنی، یعنی همونجور که حرف میزنی و اصطلاحهای محاوره رو وارد شعرت کنی شعرت قویتر میشه. برای این کار باید ادبیات معاصر زیاد بخونی. اگه بتونی تو کارگاههای شاعرای قوی شرکت کنی. بعدم بیشتر و بیشتر نوشتن. کتاب و مقاله نقد ادبی هم بخون. کتاب نقد ادبی دکتر فرزاد برای آشنایی با نقد، کتاب خوبیه. البته اینا نکات کلین و برای شعر سرودن نکات زیادی باید رعایت بشه. اما اینجا نمیتونم همه اونها رو بگم. راستش تصمیم گرفتم تو چنتا پست درباره نقد ادبی صحبت کنم. بعدم هر چند وقت یه بار شب شعر برگزار کنم و با کمک خود بچهها شعرا رو نقد کنیم.
امیدوارم ناراحت نشده باشی

چرا ناراحت بشم؟ نه ادبیات زننده ای داشتین نه چیز دیگه، نقدی ناراحت کننده هست که ادبیات خوبی نداشته باشه.
اما در مورد همین شعر به خصوص بگم، اول که بگم من هیچ وقت نگفتم و نمیگم شعر میگم، فقط حرف دلمو مینویسم. این چیزی هم که نوشتم، اگر بشه گفت شعر، از این قاعده مستثنی نیست.
در مورد تشبیه و اصطلاحات تازه موافقم، آثار معاصرین رو زیاد دنبال میکنم، شاید نتونم درست و به زیبایی تعابیر نو رو به کار بگیرم، ولی حد اقل سعی میکنم.
این شعرم وقتی مینوشتم، میدونستم که کویر و این تعابیر شاید امروز جایگاه چندانی نداشته باشه، ولی بعضی اوقات عقل یه چیزی میگه و دل یه چیز دیگه، اون وقته که تسلیم دل نشدن خیلی سخته.
توضیح خاصی ندارم، فقط دلم واقعا حال و هوای گفتن از یه کویر خشک رو داشت!

خب من همین الآن یه شعر سرودم، که به توی بی عقل یاد بدم که چگونه شعر بسرایی. ✨نگه کن دلم را چه زیبا گرفته
غروبی که در قلب صحرا گرفته

نگه کن چه زیبا چه وحشی چه تنها
نگاهت درون دلم جا گرفته

سکوتم چو ساحل ،سراسر هیاهو
غروبی ز امواج دریا گرفته

میان هجوم غزلهای وحشی
دل تو دلم را به یغما گرفته✨

وجودم ،سراسر، غزل از غم تو
غزل هم ز بود تو معنا گرفته

غروب دلم را ندیدی که بی تو
چه زیبا،چه زیبا،چه زیبا،گرفته

دیدگاهتان را بنویسید