خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یک کار مشترک از طرف لنا و سارای تقدیم به استاد غزل ها و تک تک هم محلی های گلمون.

سلام سلام سلام به همه ی هم محلی های عزیزم.
خب سال که نو شد گفتم یهویی و بی خبر بیام ببینم محله چه خبره.
به کوچه پس کوچه های محله دوست داشتنی خودم سر می زدم و مرور خاطرات شیرین.
توی پست های جدید و پست ها و کامنت های قدیمی می رفتم.
واااااااای که چقدر من لحظات شیرینی اینجا داشتم.
بی صدا توی محله می گشتم و دوستای نازنین و خوبمو می دیدم.
چقدر دلم به همگی شما تنگ شده بود و چقدر بغض و دلتنگی بود که گونه هامو با نم نمش نوازش می کرد.
توی محله می چرخیدم و چند روزی گرد وخاک عجیبی توی میدون محله دیدم.
خدای من!
من دلم می خواست بیام محله پست بزنم
این ها چرا باز توی سر و کله هم می زنند چرا باز جنگ و دعوا؟!
خلاصه حالم خیلی خراب شد و بازم دست نگه داشتم و نیومدم.
اما الان دلم محله را می خواد با تمام خوبی ها و بدی هاش با تک تک آدم هاش.
با تمام قهرها و آشتی هاش.
محله دوست داشتنی رو با تمام تلخی ها و شیرینی هاش می خوام و دوست دارم.
الان چند بار هست این پست و اصلاح کردم بفرستم هر دفعه یه چیزی می شد نمی تونستم بیام.
دیشب هم طبق معمول با فایل زیلا و رمزم درگیر بودم که هر کاری کردم نمی رفت قفسه و رمزمو هم یادم نبود کجا نوشتم که بالاخره الان موفق شدم و فایلمو آپلود کردم.
از طرف لنا عزیزم و خودم تقدیم می کنیم به همگی شما عزیزان.

البته ببخشید کیفیت قسمتی که من هستم زیاد خوب نیست. ولی لنا عالی خونده.دستت درد نکنه دوست مهربونم.می کشمت بازم بیای بگی حسو منتقل نکردماااا خخخخخ

تقدیم به استاد و هم محله دوست داشتنی

خوب باشید همیشه.

۴۵ دیدگاه دربارهٔ «یک کار مشترک از طرف لنا و سارای تقدیم به استاد غزل ها و تک تک هم محلی های گلمون.»

خب کار رو گوش دادم.

اول بگم که عاااااشق استاد بهمنی، و اشعارشم!

اجرای خانم لنا عالی بود! دکلمه ی شما هم نسبت به کار هایی که توی کانال ازتون شنیدم، و خوب تونست اون حس قشنگه رو منتقل کنه! اما توی تنظیم که تخصصمه، به تنظیم کننده از ۲۰، ۲ میدم. بهتر بود که این کار پر قدرت با یک تنظیم بهتر منتشر میشد! مرسی. مدت ها بود که تو محله یک کار پر قدرت نداشتیم

سلام کارو گوش دادم عالی بود و یک خاطره ی منو از استاد زنده کرد
زمانی که استاد به طور دائم بندر عباس زندگی میکردند هر از گاهی توی انجمن شعر ها حاضر میشدند و جالبترین خاطره ی من از ایشون اینه که هشت نه سال قبل وقتی من در حضورشون ترانه ای خوندم بهم تبریک گفتند و این برای من خیلی ارزشمند بود و توی همیشه در ذهنم موندگار شد
بازم مرسی که این پست زیبا رو قرار دادید

سلااام سارای جان.وای این اینجا چیکار میکنه دختره بد ک خخخ.مرسی ازت ک همش ازم تعریف میکنی و بازم تعریف کن خیلی خیلی تاااا ههه.خیلی اشعار استاد محمد علی بهمنی رو دوست میدارم و همش حالم با غزلای نابش خوبه.دیدم نویسنده پست تویی,عمیقا خوشحال شدم میدونی که حقیقته.بیشتر باش دختر بااحساسی که عاااااشق نوشته هاشم.شاد باشی.

درود بر دو دختر نازنین و مهربون خودم. کار مشترکتون رو شنیدم. جالب بود. از این متن متوجه شدم که در تهران ظاهرا برخلاف شهرهای دیگه خانما جلو اتوبوس میشینند و آقایون عقب. البته تو اتوبوسهای دانشگاه اصفهان هم همینطوریه. لنا بانو فکر کنم منظورت از جا موندن رد شدن باشه وقتی میگیم از وسیله ای جا میمونیم یعنی بهش نمیرسیم ولی شما نگران بودی که مبادا از مسیرت رد بشی. دیگه اینکه جایی گفتی مراسم با تاخیر انجام شد که اینم کمی اشتباهه چون انجام شدن بمعنی پایان یافتنه در حالی که مراسم دیر و با تاخیر معمولا شروع میشه. راستی نمیشد بجای شریعتی فکر میکردی که منم که اومدم و عصامو بستم و اونجا ایستادم تا خانم نایینی بیاااد خخخخ. آخه شریعتی که تو محله نیسسست. راستی از محمدعلی بهمنی گفتی با تعریفی که ازش کردی و شعری که ازش خوندید ازش خوشم اومد چطوری میتونم به اشعارش دسترسی داشته باشم. راستی اصلا کدوم یکی متن رو خوندید و کدوم یکی شعر رو خخخخخخ. اگه لنا متن رو خونده چطور سارای پست رو منتشر کرده و خلاصه نمیدونم کمی گیج تشریف دارررم. هرچی که بود که جالب بود و از شنیدنش لذت بردم. پیروز باشید گل دخملای خوب محله.

درود بر عموی خوب و فرهیخته ام.خوشحالم ک افتخار دادین و شنیدین مخصوصا قسمت خاطره ک من خونده بودمش.خاطره متعلق ب سارای جان هستش و من فقط خوندمش,هر چی اصرارش میکنم ک این دختره با صدا و احساس زیبای خودش خاطره هاشو بخونه گوووش نمیده عمو,شما ی چیزی بهش بگید بلکه گوش کرد.مرسی از حضورتون.

سلام بر عمو حسین
سپاس بی کران از شما گرامی که دقیق گوش دادید و نقد کردید
من نوشتمو همینطوری یهویی نوشتمو لنا هم یهویی خوند
بله ممکنه زیاد ایراد داشته باشه که البته بیشتر نقص قلم منه
بازم میرم خودم گوش میدم با نقد شما میسنجم
شاید بخاطر نوع گفتار خودم باشه اینطوری هم نوشتم.
خیلی ممنونم از اینکه گوش دادید و حضور دارید و بهم انرژی میدید.

بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی؟
صدات می‌اد… اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره‌ها رو یا نه؟
تازه کنیم خاطره‌ها رو یا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل
باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه
منتظر یه مهمون
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه‌ها بود
خواب و خیال همه بچه‌ها بود
آخ… که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه‌چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره‌ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی‌جواب شد
دروغ نگم، هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود

سلااام و درووود بر بانوان گرامیییی سارایی خانم و لِنا خانم
خوبید هر دو خانم آیا خوش میگذره یا خییییر
بسیار عالی بود و عالی هم اجرا شده بود
و منم از گوشیدنش لذت بردم و کمی خستگی از تنم زدوده شد
و تازه کمی با اشعار استاد بهمنی آشنا شدم و نمیدونستم که یکی از اشعار زیبای ایشون که شادمهر عزیز هم اونُ خونده دهاتی هست که خیلی زیباست
به هر حال هر دو بزرگوار خسته نباشید کار زیبایی بود و مرسی
شبتون خوش و ایام به شیرین کامی همچو سوقات شهرم فالوده و خدا نگهدار

سلام آقای عبدالله پور
خدا را شکر همه چیز خوب و عالیه و بسی فراوان بهم خوش میگذره و الان که در کنار دوستان و هم محلی عزیزم هم هستم بیشتر و بیشتر هم خوش بحالمه و خوش میگذره.
خوبه خوشحالم خوشتون اومد.
آخ جون فالوده
بشه بیایم شهرتون فالوده بخوریم.

سارای جونم سلاااام
میگم قدم به قدم باهات اومدم
تو اتوبوس منو ندیدی آیا؟
واااااای اگه بودم حتمی می رفتیم با هم با استاد عکس می گرفتیم شاید هم یه فیلم نزدیک دسته جمعی …….
لنا جون بی نظیییر خونده بودی بیی نظیییر
سارای عزیزم شعر آخرش رو هم که خوب اجرا کرده بودی …. مدل خودت و خوندن هات …..
کلا دلم کیک توفد خواست …. نگفتی کیک آیا بهتون دادند یا نه؟

سلام بانو جان
مرسی عزیزم که گوش دادی و خوشحالم که خوشت اومده.
ممنونم از محبت و لطفی که داری.
بله کیک و بریدن اما جمعیت خیلی زیاد بود که نمیرسید
ما که تموم شد زودی دیگه رفتیم.چون هوا هم تاریک شده بود مسیرم زیاد بود.بله من این جور جاها کم رو هستم برم عکس بگیرم کاش بودی
مرسی که هستی عزیزم خوشحال شدم دیدمت.

وااای شعر بهار اومد رو رعد خانمی من زیاد اهل شعر و موسیقی نیستم ولی بچه بودم اینو خییلی دوست داشتم یادمه رو نوار ضبطش کرده بودم ….. یه حس قشنگی داشت خوندنش اینجا برم کپی بنمایم و ذخیره
تشکرات فراااااوان از حسن انتخاب شما

سلام سارای جان! ببخش اینهمه اینهمه دیر کردم! خوب به اینهمه غیبتت در! سارای! خواستم۱کامنت مدل شلوغ بنویسم دیدم حسش نیست. حس شیطونی نیست حسش هست که صاف و راحت بیام بگم دلم واسه حضورت تنگ شده بود عزیز! واسه بودنت! واسه نوشتنت! واسه مهربونی های صمیمیت که از داخل کامنت هات می زد بیرون و۱جور آرامش قشنگ داخلش داشت! دلم واست تنگ شده بود سارای! دیروز باید می اومدم ولی نشد. یعنی خوندمت. این روز ها محله رو می خوندم و خاموش بودم. هوام هوای نوشتن نبود. سارای ببین! دیگه غیب نشو! دلتنگ آرامشت میشم. امیدوارم اول خودت به دستش بیاری بعدش هم شبیه دیروز ها بپاشیش به کلمات و محله و دل ها! اولیش هم دل مهربون خودت! در مورد گرد و خاک هم، خوب محله همینه دیگه. گاهی وسطش خاک بلند میشه. اصلا اگر نشه عجیبه. نمیشه که و از آن پس همگی با خوبی و خوشی زندگی کردند! قصه پری ها هم تا همینجا که می رسه تموم میشه و بعدش رو نمی بینیم. اگر می دیدیم خسته می شدیم ازش. گاهی قهر ها باید باشن تا شیرینی های آشتی های بعد رو حس کنیم. شب باید باشه که طلوع رو تماشا کنیم. اصلا این ها رو بیخیال خوابم گرفته از بس اینجا ساکته بیا۱خورده دعوا کنیم اینقدر خوبه! خخخ خوشحالم اینجایی سارای و ایول که هستی لنای عزیز! راستی لنا! خیلی زمان بود این رو بهت نگفته بودم! من دوستت دارم! خداییش۱سال بیشتر شده که این رو نگفته بودم به لنا! اگر لنا خاطرش مونده باشه!
خوب زیاد تر از زیاد طولانی شد! به نظرم همون بهتر که من خاموش باقی بمونم این طوری به۱معضل در محله تبدیل میشم.
سارای! لنا! همیشه باشید!
به امید شادی دل های جفتتون!

سلام پریسا جان
مرسی برای این همه مهربونیت عزیزم
منم خوشحالم هستم و شماها هم هستید
قصه پری ها آخرش خوشه
دعواااااا ؟! خخخخ
من توی دعوا فقط دست به فرارم خوبه
خخخخخخخ
من و لنا هم دوست میداریمت به قول خودش
زیاد تا که

واااای پریسایی جونم در اوج خستگی و سردرد شدید یهو اومدم سراغ این پست,نمیدونم,فکر کردم دیگه سارای در خونه شو کلید کرده و رفته, اومده بودم دزدی ک خخخ.یهو کامنت پرمهرتو دیدم و منم کلا احساسی و ی عالمه تا شکلک قلبی قلبی اومد تو ذهنم برات.پریسایی خیییلی ماه و مهربونی,همیشه از نوشته های نابت انرژی میگیرم و حتی اگه کامنتم نذارم حالم با بودنت خوبه.مرسی ک هستی عزیزم.خوووووب خوب باش و سارایو همش اذیت کن چون من خیلی مظلومم همش ههه.شااااد باشی فراوونااااا دوست جونم.

پاسخ دادن به رعد بارانی لغو پاسخ