اعتماد
با دلم تو را می ستودم و به همراه تو به دنیای جدید قدم گذاشتم
به من می گفتی راحت قدم بَر دار ،نهه نَتَرس نورِ خدا روشنگر مصیرمان هست
من با حضورِ او به دیداره تو اومدم
منم گفتم قبوله
اصرار می کردی که باور کنم که بی من تو هم نیستی
ولی حالا من این جا،جسمم،این جا روحم بیمار
و دلم اونجا به دنباله تو سرگردان
عشقم خونین در قطل گاهِ، خیانت جان سپرده
جای جای جسمم از، عاغوشِ تو نیش خورده
کبود است روحم که، انگار سال هاست که مُرده
تو اعتمادم را، به سخره گرفتی
تو هر چه در نگاهم، موج میزد گرفتی
پروانه وار سوختم کناره شمعت
و هی سوختمُ ساختمُ تو هیچ نگفتی
که من با این دل داده چه کردم با این به خاک افتاده چه کردم
با خودت فکر نکردی که اگر برگردی
با تن بیمارم ،روح زارم ،و دلی که زیر خاک می سپارم
چگونه مرا دیدیُ سَر کردی
به سادگی با او که خدا را نمی شناخت هم عاغوش شدی
گذاشتی جسمش با جسمت باشد و نیشش تا عمقه جانِ من تا ابد بماند تا خاکستر شوم
شعله یه خشمم جانِ هر عاشق را به آتش می کشد
سوختم ولی در حاله سوختن باز هم تو را فریاد می کشم
گندم زِ گندم روید، جُ زِ جُ
عذاب وجدانش، با تو می مانَد و طنابِ دارش بر درختِ مُ
کجای قلبت، آن همه خاطره رو سر بُریدی
به انتظاره کدامین، وعده دل بُریدی
از خدایی که روز اول می گفتی، چطوری دل بُریدی
چطوری تمامِ حرف هات، اصرارت را از یاد بُردی
ای کاش قبل از رفتن عشقت را در من می کشتیُ ،یادت را هم از این خانه می بُردی
شکسته ام در خودم ،ندارم، توانی دگر از خدا خواستم اگر حقی دارم، بگیرد از تو که بشیم با هم برابر ،که روزی هزار بار احساس پشیمانی جانَت را بسوزاند
و همان هایی که با تو بودن و نه خدا و نه بنده ناتوانش را ندیدن به حقانیتش حق بستاند از وجودشان
اعتماد کردن در من مُرد به یاده یک نفر نفس کشیدن در من مُرد
آرامش از وجودم پَر کشید، این خیانت تا عمقه وجودم را درید
صبحی دگر آمد، بهاری دگر رسید
ولی کسی دیگر، اثری از من ندید
بر سنگه مزارم نوشتن، بعد از او رنگه خوشی ندید
خواستم جوانی کنم، ولی غنچه بر روی شاخه خشکید
با صد آهُ حصرت، به جهانی دیگر پَر کشید
۱۸ دیدگاه دربارهٔ «اعتماد و خیانت»
درووووود. اول که مدالمو بده. دوم که قشنگ بود. و سوم که چه میشه کرد.
البته همین الآن چهارمشم یادم اومد و اون اینه که میخوام به کامبز بگم خر خودتی.
سلام به شما
لطف دارید به من ممنونم از این که کامنت اول رو برایم نوشتی زنده باشی
سلام و عرض ادب
زیبا و تلخ. این دوره, زمانه خیانتهاست. به هیچکس اعتماد نکن.
در پناه حق. موفق و شاد باشید
سلام جناب مهدی
اعتماد کردن در زندگی اجباری هستش و خواه نا خواه بعضی از مواقع به جزئ اعتماد کردن راهی نیستش
فقط خداوند هستش که از درون همه آگاه هست ،روزگار می گذره و رو سیاهی هستش که به زغال میمونه
به هر حال ممنون دوسته مهربانم
سلام آقا شادمهر و سپاس از این شعر
سلام و صد سلام غزل خانم نظر لطف و
محبت شماست نسبت به بنده کلماتی بود که از دل بر دستانم جاری شد سپاس از خواندن شما
سلام آقا شادمهر عزیز.
زیبا و قابل تأمل بود. واقعا دور و زمونه بدی شده.
مرسی از بابت پست.
شاد و موفق باشی.
درود به شما وحید آقای گل
بله بد زمانه ای هستش
ولی ای کاش وژدان ها بیدار بشن و درس ها تکرار نشن ممنون از تشویقت
لایک
سلام فرشته خانم من هم لایک می کنم مهربانیه شما رو نسبت به خودم
سلام شادمهر عزیز.
عالی بود.
دمت گرم.
محسن جان سلام
خواهش می کنم شما آلی خواندین و آلی درک کردین حضورت دل گرمم کرد
سلام عزیزم. خودت نوشتی؟
آفرین که تلخ و حالگیرانگیزناک بود.
میدونی که دوستت دارم، اگر قابل بدونی
سلام رفیق خوب و دوست داشتنی ام اگر مورد پسندت واقع شده
بله نگارش خودم بودش من با وجود اینکه نه شما رو دیدم و نه صدای شما رو تا به حال شنیدم ولی احساس مهرُ محبت عجیبی برادرانه به شما دارم کامبیز جان
سلام جناب شادمهر! دعا می کنم این فقط۱نوشته باشه نه واقعیت حال دل نویسنده! ای کاش می شد، … بیخیال! کاش ها همون بهتر که در پرده سکوت باقی بمونن! چی بگم!
به امید روز های بهتر برای شما!
حاله من تلخ تر از این روزگار نیست ،دردِ من کم تر از برگُ بار نیست
ای کاش ها فراری زِ دستِ من ،ندارد نایه نگه داری هیچ دلی با غم های من
گهواره خالی صدا یه طفلی به گوش نمی رسد ،مادر از خانه فراری زمزمه لالایی به گوش نمی رسد
پریسا جان تلخ تر از تلخی خنجر تیز خودیست ،دوسته من بی ،وفایی از بیگانه نه از تیغ خودیست
سلام جالب بود این روزها مسئله اعتماد و خیانت مبتلا به بسیاری از افراد جامعه هست بسیاری از جداییها و طلاقها در نتیجه همین اعتماد و خیانت است به امید بیشتد شدن اعتماد و کمتر شدن خیانت موفق باشید ..
سلام دوست خوبم
خیلی آرزوی قشنگ و خوبی کردی
منم امیدوارم
و منم میگم ای کاش انسان ها سعی کنن که احترام و ارزش برای جسمشون قایل بشن
و خودشون روحشون و جسمشون رو برای چند لحظه شهوت کاذب به یه شخص متجاوز به حق دیگران نفروشن
که بعد از مدتی تازه بفهمن که طرف جسم اون براش مهم بوده نه خودش
بازم مرسی از آرزوت