خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

برایم دعا کن!

باز، آغاز می کنم،
این شرحِ هزاران بار، گفته را.

 

باز، پرواز می کنم،
وسعتِ این آهِ در سینه نهفته را.

 

و در شکستِ شفق در نگاهِ دلم،
این آغاز را چقدر خسته ام!،

 

و بر ویرانه های این انتهای خاکستری،
خاموش، بر شانه ی یلدا شکسته ام!.

 

به راستی، کجاست، پایانِ این آغاز!؟
به راستی، کجاست، بطلانِ این بال های بی پرواز!؟

 

و باز، آغاز می کنم،
در این هوای خاکستری،

 

عشق را، خون را و شفق را،
باز، پرواز می کنم.

 

و آیا می توان دوباره آغاز کرد،
این دردناک ترین انتها را، تا پایانی سپید!؟

 

و آیا می توان دوباره پرواز کرد،
با یک داستان درد، با هزاران داستان زخمِ جاویدان، شب را تا طلوعی ناپدید!؟

 

برایم دعا کن خدای خاکیِ من!،
برایم دعا کن!.

 

از شب نوشت های پریسا

۴۲ دیدگاه دربارهٔ «برایم دعا کن!»

سلام عدسی. خخخ چیزی نشده من مرض دارم برام دعا کن که این هوای نق زدن از سرم بپره اینهمه نق نزنم تا۱محله از دست نق زدن هام و پراکنده گفتن هام خلاص بشه و سردرد نگیره و دیگه نمی دونم چی. ای بابا خوب ببین تا الان دعا اگر کرده بودی تموم شده بود که خوب۱دعا می کردی دیگه خخخ! عدسی تو۱نفر که حسابی برام دعا کن که حسابی پارتیت پیش خدا کلفته. من برم امشب مهمون میاد مادرم الان با جارو میاد بالای سرم خخخ!
شاد باشی عدسی!

سلام.
حالا فرض هم که دعا کردیم برات. بعدش چی؟ مگه تو درست میشی آیا؟ نه خداییش بگو مگه تو درست میشی آیا؟ نه خداییش بگو ببینم تو مگه آدم میشی آیا؟ نه خداییش از کی تا حالا تو درست شدی که الان برات دعا کنیم درست میشی آیا؟ نه خداییش بگو دیگه! د بگو دیگه ورپریده. دهه بگو دیگه! اه ای بابا بگو دیگه! عجبا!
راستی حال شوما!
احوال شوما!
چیطوری شوما!
خوبی شوما!
حالا بگو ببینم تو کی درست شدی که الان می خواهی با دعا درست بشی آیا؟ نه خداییش بگو دیگه!
اون جارو رو بزار زمین دارم حرف می زنم خب! بگو دیگه! نه خداییش بگو دیگه!
راستی تو خونتون گاو داری؟ از اون گاوه چه خبر آیا؟
خب من دیگه رفتم..
راستی بگو دیگه

سلام وحید. خدا بگم چیکارت کنه جدی حس کردم شونه هام رو چسبیدی هی تکون میدی۱نفس میگی و میگی. سرم گیج رفت اعصاب واسه چی نداری آخه! گاو آخ خدا اون که مال من نیست خخخ ارزونیه صاحبش به من چه خخخ خدایا۱بطری خالی برسون بزنم به فرق سر این!

سلام. امیدوارم حالتون آلی باشه. از آلی هم ی چیزی اونورتر!
لایک. زیبا نوشتین!
نوشته های شما همیشه دل نشین هستن. و زیبا!
کامنت ندادنم رو بر حسب نخوندنم نزارین و دیگر هیچ.
موفق و سربلند باشین. شب و روزتون به خیر و شادی!

خوب که چی!!!
الآن با این پست خواستی چی رو ثابت کنی!!!
با شیشه ی ماهو شهیر بزنم بهت!!!
الآن این چقد کوتاه بود تو اسم این رو پست میزاری!!!
لازم نکرده به من بگی برو سه تفنگ دار و کلیدر رو بخون چون هر دورو خوندم!!!
زود برو بشین یه شبهه بابا شریف و بابا برفی بنویس ببینم!!!
اه من برم چندتا آهنگ بگوشم حالم خوب بشه بعد اگه دلم خواست برات دعا میکنم!!
ِِِِِ راستی من سلام نکردم آیا!!!

از اون ها که گفتی دوست ندارم با شیشه آب زرشک بیا البته پر باشه بعدش شیشه رو بدش من محتویاتش رو لازم دارم واسه خوردن خخخ! خوب حالا که اون۲تا رو خوندی برو همون آتش بدون دود رو بخون که اون بالا صحبتش بود باز هم خخخ! از این کوچولو تر هم دارم می خوایی بیارم آیا؟ دیگه نه خخخ فعلا فرار ولی پیش از در رفتن واسه دفعه سوم خخخ! عه راستی جواب سلام ندادم آیا؟

دروووود پریسا. حس میکنم اینو با اون حس پَریساییت ننوشته باشی. نمیدونم. شاید هم من اوقد متوجه نشم که بگم چه جوری نوشتیش.
به هر حال واست دعا میکنم شفاع پیدا کنی خَخ.
آخی. حیف این دختر با این هنرش. ولی نابیناست. خدا شفات بده خواهرم خَخ.
مرسیها کُمُللاه از پست. شاداب باااشی.

سلام علی. این رو در۱حالت منگی نوشتم که فقط نصف حسم پریسا بود باقیه حال و هوام رفته بود مرخصی خخخ. باور کن جدی میگم. ایول که فهمیدی. این رو هم جدی میگم. خودم که خوندمش خواستم اینجا نذارم ولی دیدم دلم پست زدن می خواد عجیب هم می خواد زمان هم نبود۱چیز دیگه بنویسم هرچی کردم وسط شلوغی های زندگی عادی نوشتنم نیومد با میل به پست زدنم هم نشد بجنگم خیلی شدید بود زورم بهش نمی رسید این شد که همین طوری نصفه پریسایی زدمش اینجا خخخ! ممنونم علی که هستی. و در حیرتم از اینهمه دقیق بودنت. ممنونم ازت!
همیشه شاد باشی!

واقعا من که نیازمند آرامشم و امیدوارم دعا شما برام براورده بشه
و هنرمند
وقتی یه جایی رو بهش میگن باغ با یک گل باغ نشده تعداد زیادی گل اونجا رو به باغ تبدیل کردن
درسته که گوش کن هنرمند زیاد داره ولی بی شک شما هم پریسا جان یکی از با عاطفه و خوش قلب ترینشون هستی از نظر من بدون تردید

آرامش نعمت ارزشمندیه دوست من. همه لازمش داریم. ای کاش خدا به تمام دل ها این نعمت با ارزش رو بده! در مورد با عاطفه و خوب بودن من هم، جناب شادمهر شما به من لطف دارید اما دوست من اینجا اینترنته. ما همه واسه هم۱مشت کلمه و چند تا نوشته ایم. جز این هدینگ ها چیزی از هم نمی بینیم و نمی دونیم. ایشالا که من به اون خوبی که فرمودید باشم ولی واقعیت اینه که نیستم جناب شادمهر. نوشته های اینترنتی معرف های کامل و مثبتی نیستن و من اینهمه که شما فرمودید مثبت نیستم. واقعیت رو باید گفت و واقعیت دسته کم در مورد من اینه. در هر حال من ابدا به اون مهربونی که شما تصورم کردید نیستم. به خدا بحث تعارفات معمول نیست من واقعا خیلی مهربون نیستم. خخخ بلد نیستم توضیحش بدم ولی عاطفه از اون مدل های شدیدش مال دل های خیلی شفافه و من اینهمه دلم شفاف نیست. من۱آدم معمولی هستم. شاید خیلی زیاد منفی نباشم ولی اینهمه مثبت هم نیستم. نوشته ها فقط نوشته هستن. با خوندنشون نمیشه صاحبشون رو درست شناخت. مخصوصا اینجا داخل اینترنت. خودم از این مدل بینش ضربه های افتضاحی خوردم که البته نوش جانم تقصیر خودم شد تا من باشم حواسم باشه درست نگاه کنم از این چیز ها سرم نیاد. دلم نمی خواد دیگه کسی از این یادگاری ها از حضرت تجربه بگیره. حتی اگر مورد تعریف خودم باشم. چه قدر من حرف می زنم معذرت می خوام دست خودم نیست حرف زدنم میاد خخخ شاد باشید دوست من!

سلام
دیر اومدم؟؟؟من این چیزا حالیم نیست
جوابمو ندی خودت میدونی هااااااااا.
عالی بود.زیبا بود مثل همیشه.
آفرین به تو پریسای هنرمند من.

فقط میشه دعا کنم بترکی؟؟؟؟
خب خودت گفتی دعا کن.نگفتی که چه دعایی!‏
من برم که موندن جایز نیییییست خخخخ

سلام عزیزکم. وایستا ببینم کجا در میری می خوام همراه خودم منفجرت کنم جفتی بریم هوااا خخخ! مگه میشه تو بی جواب بمونی اون هم داخل پست من! به جان خودم دستم بهت برسه کاریت می کنم تا ابد به اسم قلقلک آلرژی بگیری حالا وایستا ببین خخخ! ممنونم از حضور عزیزت! دوستت دارم نیایش!
شاد باشی!

سلام دوباره
اول یه نکته
خیلی جالبه فکر کنم من و شما فقط جواب پاسخ های تو کامنت ها رو پیگیریم و میدیم
بگذریم
پریسا جان بله من هم نه اون قدر کم سنو سال هستم و نه اون قدر پیر که قدرت فکرم کم شده باشه
کاملا حق با شما هستش از روی نوشته که سهله یکی با ۸سال زندگی با یه کس دیگه که شبانه روز هم در کنار هم هستن نمیتونن هم دیگه رو اگر هر دو طرف نخان رو بازی کنن بشناسن
من از اینکه شما کامل مینویسی لذت میبرم و به دید پُر حرفی بهش نگاه نمی کنم
و به نظر من شما به خاطر تجربه هایی که داشتین دوست دارین دل سوزانه با تایپ کردن و مفید پاسخ دادن کمکی رو مثلا به من نوعی بکنید و این خیلی خصلت خوبی هستش حداقل در فضای مجازی
و مثبت یا منفی بودن رو ما همه در وجودمون داریم و هیچ کس جزئ خدا از اسرار درون کسی با خبر نیستش و اون پای خودمون و وجدانمون هستش ولی بعضی از مواقع انسان ها بدون اینکه حواسشون باشه خصلت هایی رو از خودشون بروز میدن که کاملا نا خواسته هستش
و ضربه خوردن نه به بینا و یا نابینا و یا کلا معلول بودن هستش من جایی که زندگی می کنم در حال حاضر یه شهری هستش که زیاد بزرگ نیست و تقریبا میشه هنوز رگو ریشه افراد رو شناسایی کردش
ولی همین هم نوعان عزیز شهرم تو انجمن چنان ضربه ای بهم زدن که من بدون معطلی پرونده ام رو گرفتم و گفتم نمی خوام عضو شما باشم دیگه
البته این رو هم اضافه کنم که یک طرفه به قاضی رفتن یعنی رازی برگشتن هستش
شاید اون ها هم دلیلی برا کارهاشون داشتن ولی
من که با خودم سبُک سنگین کردم حقی رو بهشون نمیدم
به بخشید که طولانی شد

باز هم سلام جناب شادمهر. من خیلی پر حرفم و۱زمانی منبریه محله بودم. همه می دونستن هنوز هم خاطرشون هست. خخخ بعدش هم البته از پر حرفیم خیلی کم نشد فقط جنسش۱خورده متفاوت شده البته شاید. خلاصه که من پیچ های چونهم گم شده یافت هم نشد و نخواهد شد دست خودم هم نیست. اگر با نوشتن بشه کمکی هرچند کوچیک، هرچند خیلی خیلی کوچیک کرد باید خیلی خیلی بد باشم که انجامش ندم دوست من! کاش پر حرفی کردن هام جز سردرد مخاطب فایده ای هم داشته باشن! بله۱طرفه به قضاوت نشستن عادلانه نیست به شرطی که طرف دوم خیلی دیر نرسه. زندگی یادم داده تا می تونم مواظب قضاوت هام باشم و اگر جایی گیر کردم یا زورم نرسید، فقط بگم خدایا من نمی دونم و نمی تونم سپردم به خودت. حساب با هر طرف که هست خودت باهاش حساب کن. حالا می خواد من باشم یا طرف مقابل باشه. تا حالا هم نتیجه های مثبتی گرفتم ازش. اون بنده های خدا که فرمودید هم نمی دونم کی بودن و چه کردن ولی من هم جای شما بودم از بینشون می زدم بیرون. گاهی۱جا هایی جای موندن نیست حتی اگر خیلی خیلی دلت بخواد که بمونی. باید بدون اینکه به پشت سرت توجه کنی فقط بری! اون ها رو، خودتون رو، و هر کسی رو که در خاطرتون هست و ازش یادگاری های تاریک دارید به خدا بسپارید. جواب میده. من یقین دارم. شما هم داشته باشید!
به امید صبح!

باز هم سلامی دگر
دوست من به خدا سپردن رو کاملا قبول دارم
ولی بعضی از مواقع اون حالی رو که باید بگیره ازشون یا دیر هستش از نظر ما بنده ها یا کلا از اون شخص مورد نظر نمیگیره
مثلا من یکی رو پارسال نفرین کردم و آرزوی مرگ سه تا از بستگان درجه یکشون رو کردم و اولی بعد از سه روز و دومی به فاصله ۶ماه بعد از اولی مُردن البته من نمیگم که حتما به خاطر نفرین من این جور شدش
ولی دو نفر اولی جزئ افرادی بودن که خیلی دوستشون داشت
و توی مشکلی که من با اون داشتم کاملا بی ارتباط بودن
ولی بعد فهمیدم نفر سوم و به +۵نفر دیگه هستن که باید مجازات میشدن به جای دو نفر اول
و در کُل حکمت و قضاوت و تقدیر دست خودش هستش
ولی خیلی حرف ها هستش که روی سینم دارن سنگینی می کنم و دوست دارم به یکی بگم و در واقع اعتراف کنم
ولی خب آخه به کی خنده دار هستش بعضی از وقت ها میگم کاش همین طوری میشد که یه شماره تلفنی رو می گرفتم و یه غریبه که نه من اون رو می شناختم و نه اون من رو و همه چیز رو می گفتم تا راحت بشم
خوش به حال مسیح و دینشون که میرن پهلو یه کشیش و خودشون رو تخلیه می کنن
و مثل من از خوردگی یه درون خودشون رو رها می کنن

نفرین، دعا، تمامش دست خداست. ما با دعا نمیاییم که با نفرین بریم. نگران نباشید اون بنده های خدا عمرشون تا همون جا بود و رفتن. خدا رحمتشون کنه. ولی از من بشنوید. هرگز کسی رو این مدلی نفرین نکنید. فقط بگید خدایا سپردم به خودت هر مدلی خودت می دونی جوابش رو بده! این طوری بهتره! اعتراف هم، به خدا بگید. به خودش. چه شماره ای امن تر و در دسترس تر از مال خودش؟ می شنوه، جواب میده، به کسی هم نمیگه.
شاد باشید تا همیشه دوست من!

دیدگاهتان را بنویسید