خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دعوت عدسی از رفتگان!

ضمن درود فراوان و عرض ادب!
یه روزی بود و یه روزگاری— یه سایتی بود به نام محله ی مجتبی و دوستان که افراد زیادی در آن دور هم جمع شده بودند و با هم می گفتند و می خندیدند—
یاد اون روزها به خیر که من تازه به این محله اومده بودم چه شور و حالی داشتیم—
همه با هم دوست بودیم با هم می گفتیم و می خندیدیم—
روزها و ماه ها گذشت و محله ی مجتبی تغییر نام یافت و به محله ی نابینایان تبدیل شد—
من خاطره تعریف می کردم و دوستان زیادی هم بودند که خاطره تعریف می کردند—
حالا خیلی از آن دوستان کمتر اینجا حاضر می شوند یا به قول خودشون چراغ خاموش می آیند و میروند—
راستش من دلم هوای دوستان قدیمی را کرده و نمی توانم یا اجازه ندارم به تک تکشان بزنگم و صدای گرمشان را بشنوم و جویای احوالشان بشوم—
امشب تصمیم گرفتم پستی بزنم و از دوستانی که به هر دلیلی رفته اند یا چراغ خاموش هستند به خاطر دل من هم که شده بیایند تا دوباره مانند گذشته دور هم جمع بشیم و با هم بگوییم و بخندیم و خاطره های شیرین برای یکدیگر تعریف کنیم و خوش باشیم—
بارها یا به شوخی یا به جدی از بعضی از دوستان شنیده ام که بعضی از دوستان بخاطر رفتارهای ترسناک یا نوشته های ناخوشایند من از اینجا رفته اند و بعضی اوقات چراغ خاموش به محله ی خودشان سری می زنند—
حالا نمی دانم که باید چیکار کنم—
آیا باید دعوت نامه برایشان بفرستم یا به پایشان بیفتم یا هدیه های بیشتری برایشان تعیین کنم تا شاید اشتباهاتم را جبران کرده باشم و دوستان دوباره بیایند و دور هم جمع بشویم و در کنار یکدیگر شاد و خندان باشیم—
دوستانی بودند که سال 92 93 اینجا حضور خوبی داشتند و اکنون حضور ندارند و نمی دانم حالا کجا هستند و چیکار می کنند—
سال 94 و 95 هم دوستان جدیدی به ما پیوستند که بعضی از آنان هم کمتر به ما سر می زنند یا چراغ خاموش هستند—
ای کاش می توانستم کاری بکنم تا دوباره همه ی دوستان مانند گذشته بیایند دور هم جمع بشیم و شاد و خندان باشیم—
حالا من از این تریبون به همه ی چراغ خاموش ها اعلام می کنم که ما دوستتان داریم و دوست داریم چراغتان را روشن کنید و ما را با حضور گرمتان شاد کنید—
من در این پست منتظر حضور گرمتان هستم و به چراغ خاموش هایی که چراغشان در این پست روشن می شود هدیه می دهم—
پس همین امشب اقدام کنید و هدایا را به نام خودتان کنید که فردا دیر است
با تشکر فراوان!

۴۸ دیدگاه دربارهٔ «دعوت عدسی از رفتگان!»

سلام خدمت آقای پژوهنده )عدسی خودمون( و دوستان عزیز هممحله ای. امیدوارم روزگارتان خوش و خرم باشه.
جناب عدسی درست میفرمایید ما اینقدر در دنیای خودمان غرق شدیم که دیر به دوستانمون سر میزنیم. ممنون از پستت که باعث میشه دوستان دوباره دور هم دیگه جمع بشیم و این یک بهانه خوبیه برای دوباره باهم بودن و خندیدن.
انشا الله روزی برسه که فارغ از هر مشکل و دغدغه ای در کنار هم خوش باشیم.

شاد زی مهر افزون

سلام بر عدسی بَشّاش حالتون چطوره؟
کامنت علیرضای عزیز رو کاملاً میپسندم.
واقعاً یادش بخیر! خود من از اواخر سال ۹۱ با این سایت آشنا شدم منتها چون اون وقت فعالیت در سایتها رو بلد نبودم لذا فقط با اینترنت همراه اول همه اش از مطالب استفاده میکردم.
حتی کامنت دادن هم نمیدونستم.
تا اینکه در نیمه دوم سال ۹۳ با خرید ADSL و در تعامل بودن با دوستان مطالبی یاد گرفتم. هنوزم اطلاعاتم اندک هست و باید یاد بگیرم.
گذشته از این, من به بقیه دوستان کاری ندارم و به اصطلاح ایدئولوژی شون رو نمیدونم اما در مورد خودم میگم که راستش رو بخوای من دیگه اون شور و هیجانات سابق رو ندارم!
یادش بخیر که با چه شوقی آموزشهای رسا و SuperLiam رو ضبط میکردم و در سایت میذاشتم! حتی آنقدر اشتیاق به تبادل تجربه با دوستان رو داشتم که از بس مشتاق بودم هم در گوشکن میذاشتم هم در شب روشن.
البته خب به تناسب رشته ام و روحیاتم فعالیتهای مذهبی هم داشتم که خب به دلیل مراعات قوانی محله ترجیح دادم تخطی از قوانین نکنم و در سایتی دیگه فعالیتهای اینچنینی داشته باشم.
الآن هم هرچند حضورم در سایتها کمرنگ شده اما هستم و الحمدالله خوبم و سعی میکنم بقول مجتبی ی عزیز از زندگی لذت به اندازه خودم ببرم و ضمناً در کنارش از مطالب محله استفاده میکنم, از هر مطلبی که خوشم بیاد یا اینکه فرصت کنم با نام کاربری خودم کامنت میذارم توش.
حتی این اواخر به دلیل اینکه تازگیها به جرگه اندروید‌داران پیوستم و به دلیل داغ بودن بحث انتخابات با عمو حسین در ارتباط هستم و خیلی هم خوشحالم. اگه اشتباه نکنم الآن میبایست عمو حسین ما گرگان باشه. انشاالله هرجا هست سرش خوش و دلش شاد باشه.
امروز صبح هم که پست شما رو دیدم گفتم بیام و عرض ادبی کرده باشم, هرچند در بین دوستان بقول معروف شاید محلی از اعراب نداشته باشم!
خلاصه که خیلی مخلصیم و ارادت داریم خدمتت. اما در پایان اینم بگم که به نظر من بقول خودتون شیطنتهای شما عدسی هم جالب هست و بعضاً شنیدنی.
خاطراتتون رو خوندم و بعضاً با خیلیهاش لبخند و حتی خنده قاه قاه هم زدم!
ببخشید زیاد نوشتم. موفق باشید.

سلام
یادش به خیر. اولین روزی که خواستم کامنت بدم، فکر میکردم اسمم باید لاتین باشه تا کامنتم ثبت بشه خخخخ.
اولین کامنتی که دادم، ثبت شد ولی منتشر نشد چون من خطو مشی محله رو نمیدونستم. توی کامنتم به کسی بی احترامی نکردم ولی به هر حال کامنتم منتشر نشد. یه کم ناراحت شدم ولی بعدش بیخیال شدم. اینا رو گفتم که بگم اگه دوستانی هستند که بابت عدم انتشار پست یا حذف کامنت از ما دلگیرند، به بزرگواری خودشون ببخشند. مدیریت محتوا خیلی سخته خیلی. به هر حال به سهم خودم شخصا از دوستانی که باعث رنجششون شدم، عذر میخوام.
جناب عدسی بابت پست هم از شما ممنونم.
با نظر جناب علیوردیلو هم کاملا موافقم. برخی دوستان هم هستند که سرشون شلوغه و برای همین هست کمتر اینجا میبینیمشون. ولی خوشحال میشیم از این دوستان هم پست یا کامنت ببینیم و ما رو از حال خودشون بیخبر نذارند.
موفق باشید و به قول جناب خادمی لذت ببرید از زندگی.

سلام عدسی.
به نظرم گاهی اوقات خودمان باعث دوری اطرافیانمان میشیم و بعد از یه مدت میگیم فلانی کجاست و بهمان. خب اگه از اول با هم خوب رفتار کنیم دیگه احتیاجی نداریم بگیم فلانی کجاست. فلانی دقیقا کنار ماست و بستگی به اخلاق خودمون داره که اون کنارمون بمونه یا نه و همچنین برعکس. وقتی احترام هم رو نگه داریم به نفع هر دو طرفه.
شاد باشی.

سلام. تا وقتی ریا و خود پسندی را از خود دور نکنیم از این بدترها را هم باید منتظر باشیم. وقتی یه چیزی که بلد میشیم چون زری آن را مفلسش میپنداریم و کلاس بگذاریم و به کسانی که بخواهند یاد بگیرند یاد ندهیم باید از این بدترها را هم داشته باشیم.

گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌!

پرسیدند : چه می‌کنی؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم…

گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد!

گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که وجدانم می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی،
پاسخ می‌دهم: هر آنچه از من بر می‌آمد!

همین یک جمله رمز تمام زیبایی‌های رفتاری دنیاست.
بدون توقع و با دلی صاف هر کاری از دستت بر می‌آید انجام بده.
واقعا کامنتتون رو لایک میکنم.

درود! نمیدونم که آیا دوستان میدانند که من این پست را بیشتر بخاطر افرادی زدم که از من و نوشته هایم ناراحتند و اینجا نیستند زدم و برای آنان که چراغ خاموش پستهایم را میخوانند و نظر نمیدهند زدم نه برای میدان تاخت و تاز بعضیا که از اولش هم با من دوست نبودند و از من خوششون نمی آمد… واقعا عجب دوره زمونه ای شده که برای دل خودمون هم اجازه نداریم بنویسیم و اگر هم نوشتیم مقصر شناخته خواهیم شد…!

درود. نظر من اینه که دنیا و همچنین آدم هاش مدام در حال تغییر هستن و
این که بعضی از دوستان یه زمانی توی محله خیلی فعال بودن و دیگه نیستن
بیشتر از هر چیزی به این دلیله که آدم ها راکد نیستن و تغییر میکنن.
مثلا خود من زمانی که دانشجو بودم فعالیت زیادی توی سایت نداشتم. الآن
فعالتر شدم به این دلیل که وقت آزاد بیشتری دارم. نه درگیر دانشگاه و کلاسم
و نه دست به گریبان با شلوغی و مشکلات خوابگاه دانشجویی.
توی سایت هم بودن افرادی که یه زمانی شرایط بیشتر بهشون اجازه میداد فعالیت کنن. ولی حالا زندگیشون عوض شده و شاید دیگه
نتونن مثل قبل وقتی برای بودن با بقیه هم محله ای ها اختصاص بدن.
یکی شاغل میشه, یکی دیگه ازدواج میکنه, اون یکی هم شاغل میشه و هم
باز میخواد ادامه تحصیل بده و هزاران تغییر دیگه که بغیر از پذیرش اون ها
چاره ای نیست. شاد باشید تا همیشه.

سلام.
دفعه اول که اومدم گوش کن, هییییچی حالیم نبود خخ.
فکر کنم ۹۳ یا اوایل ۹۴ بود.
میومدم با بدبختی گشت میزدم نمیفهمیدم چی به کجاست.
تازه بعد ۴ ۵ سال نت را داشتم خخ.
خب یه شب دیدم شبنشینیه همه دارن کامنت میدن.
منم گفتم بذار ما هم بدیم!
سیبزمینی گفت: . . .
حس خوبی بودش خخخ.

درود بر عدسی بشاش
اولا ممنون بابت پست خوب و آشتیجویانه ات.
دوما آیا کامبیز هم جزء این مرحومین است؟
اگر چنین است با هم دعایی بکنیم و از او و خدای او بخواهیم که این دوست شیرین زبان محله را به ما برگردونه و داغش را روی دلمان نزارد.
پس کامی طلا بیا که دلم هوای خنده دارد.
چند نکته
۱- سایت گوش کن یک نمونه ی کوچک از جامعه ی ماست با تمام خصال و ویژگیهای فرهنگی, اجتماعی روانی و عاطفی آن
۲- در این جامعه ی کوچک نیز, انواع آدمها با شخصیتهای متفاوت از شخصیتهای گرم گرفته تا شخصیت های سرد حضور دارند.
۳- بنا به حقیقتی که در بند ۲ وجود دارد باید در انتخاب محتوا و مطالب و نوشتن
پستها و کامنتها دقت بیشتری داشته باشیم که خدای نا کرده حقی از کسی زایع نشه و شخصیت کسی خورد نشود.
۴- باید توجه داشته باشیم که درد مشترک ایجاب می کند که ما یاریگر همدیگر باشیم نه تخریبگر یکدیگر
۵- هر کدام از ما با هدف تامین بخشی از نیازهای خود وارد یک سایت می شویم و یا به یک گروه می پیوندیم, حال ممکن است که این سایت در مقطعی از زمان نیازهای مارا تامین کند و یا در زمان دیگری این امکان را نداشته باشد. که انصاف حکم می کند اگر از جایی خیری به ما رسیده است قدردان و پاسداشت احترام آن باشیم و اگر روزی سایت, محتوای آن, مطالب آن, و افراد آن به مزاق ما خوش نیامد آن را تخریب نسازیم
۶- راضی نگه داشتن تمام افراد در همه حال محال است. چون همیشه تعدادی راضی و تعدادی ناراضی هستند.
۷- از تمام دوستانی که از سایت رفته اند من هم تقاضای صمیمانه دارم در صورت امکان و در صورت صلاح دید به خانه ی خود برگشته و دوستان خود را از نعمت وجود پر مهر خویش و سرمایه ی فکری خود بهره مند سازید.
در پایان بابت روده درازی خود, از ساحت دوستان صمیمانه عذر می خوام

درود! با توجه به اینکه بنده لطف کردم و اسمی از کسی نبردم هرکی با من ادعای دوستی میکنه یا بعضی از دست نوشته های منو میخونه و به دلش مینشینه بیاد اینجا تا ما بیشتر شاداب بشیم… راستی جای دوستان خالی ما داریم با اتوماچ میریم اردو برای خوردن گردو… خب چیکار کنم قافیه جور بود منم شاعری کردم… ما میریم کاشان که درود بر دوتاشان!

میدونی چیه عدسی؟ اینجا مثل جنگلی سرسبز می‌مونه که توش ما نهال ها رشد می کنیم، بعضی یه درخت تنومند پر میوه میشیم، بعضی درخت هایی با سایه ی عالی، بعضی هم فواید دیگه داریم. حالا توی یه جنگل بزرگ و سرسبز، به قول تو چه بهتر که درخت های بیشتری باشیم تا جنگل خوشگلتری داشته باشیم. اما. این واقعیت هم برای هر جنگلی هست که ممکنه به هر دلیلی، حتی به دلیل گرمای هوا که از کنترل من و تو و جنگل خارجه، دچار آتشسوزی، سیل، یا هر اتفاق دیگه ای بشه. مهم اینه که ما درخت های قوی ای باشیم و باقی بمونیم. حالا خوبیش اینه بازم روز به روز نهال های جدید، جای درخت های سوخته رو می گیرن و حتی اگه طول بکشه تا نهال های کوچیک بزرگ بشن، ولی جنگل، همیشه جنگل باقی خواهد موند و فایده خواهد رسوند.
مگر اینکه، مگر اینکه، جنگل رو کلا بکوبیم، جاش ساختمون و برج و جاده بسازیم.
خدا رو شکر، هر روز به تعداد ما ها اضافه میشه و خوشحالم که اینجا همه با هم هستیم.
روز به روز بیشتر کاربر میاد، روز به روز محتوای اینجا بیشتر میشه، و در صورتی که همه قوی بمونیم و به درخت بودن‌مون، به فایده‌رسون موندن‌مون باور داشته باشیم، هرچی بلدیم رو یاد هم دیگه میدیم.
تعداد زیاد پست ها و کامنت ها البته که اگه مرتبط باشه خوبه، ولی غیر مرتبط باشه و زیاد باشه همچین خوب هم نیست. اینه که به نظرم اینجا کیفیت رو باید در نظر بگیریم نه کمیت رو.
منم امیدوارم بچه محل ها بازم مثل همیشه که اینجا با آموزش ها، دست نوشته ها و خاطرات‌مون اینجا بودیم بازم باشیم و درخت های خواب، درخت های قهر کرده، درخت های بی انگیزه هم به مجموع درخت های زنده و سرسبز اضافه بشن و از دسته ی خودشون به دسته ی فعال ها بپیوندند!

سلام نمیدونم از کی اومدم اینجا . احتمالا ۹۴ بود

اما تایادم هستش همش گفته شد قدیما چه خوب بود و چه و چه و چه

این قدر از این حرفا زده میشه که صادقانه میگم اصلا آدم دوست نداره اینجا فعال باشه . انقد غرق در گذشته که حال با حرفایی نظیر یاد قبلتر ها و حتی سکوت داره ازدست میره

نمیدونم واقعا چی بگم!

والا ما که ۴سال چراغ خاموش اینجا رو خوندیم، تفاوت زیادی بین قدیم و حالا پیدا نکردیم که بتونیم به قدیم اینجا لقب گلستان بدیم! حالا عزیزانی سعی دارن که از قدیم اینجا یک گلستان تو کله ی ما ترسیم کنن، ما هم میگیم باشه و میپذیریم! اصلا به تعداد کاربرای قدیم و الآن کاری نداریم و نمیدونیم که وقتی که جمعیت زیاد بشه، قطعا باید اختلاف نظر ها زیاد بشه، و میزان حواشی بره بالا!

ممد ملکی و ریحان و دیگرانی که از گذشته ی خوب اینجا کم انگیزه میشید، بدونید که اینجا همیشه محله ی ما و شما بوده، همیشه هم خواهد بود! صمیمیتش، دوست داشتنی بودنش، ذره ای از نظرم فرق نکرده!
توی منو تو خوب می گفت گذشته ها رو بیخیل. آینده رو بچسب. این همه که گفتند ایران گذشته ال بوده و بل بوده، زمان هخامنشی پیشرفت و رفاه بوده، زمان حال رو عوض کرده؟ نه که نکرده! همه چی در حال گرون شدن، صنعت و فنآوری کشور های دیگه نسبت به مال ما در حال تازیدن، و رفاه مرتب از زیر صفر در حال پایین رفتنه. چون همش میگیم گذشته ال و گذشته بل.
مهم نیست گذشته چی بودیم. مهم اینه الان و آینده چی خواهیم بود!
من قلبا به پتانسیل شما هم محلی های موجود ایمان دارم!

این رو هم بگم که خدا میدونه من هیچوقت طرفدار کس خاصی و یا حتی مخالف فردی نبودم اینجا! چون نخواستم بیخبر از این که بین افراد چی گذشته قضاوتی کنم
.

کامنت قبلیو رو هم گذاشتم بعد از مدت ها که این حرفا رو اینجا شنیدم و انگاری تمومی هم نداره . واقعا خسته کننده ست
.
فقط امیدوارم اینجا بشه محله قدیمیتون و همهچی خوش و خوب باشه و همه شاد باشید

بچه ها یه چیز میگم بخندید، بیست دقیقه پیش رفتم جلو اتوماچ با راننده شوخی کنم از او پرسیدم کجاییم که گفت دلیجان و من با خنده گفتم مسیر کاشان چه ربطی به دلیجان داره؟ گفت داریم میریم قم… خخخخ، سرپرست گفت قم چرا؟! خندیدم و راننده مکسی کرد و از یه مسیر دور زد و به سمت مشهد اردهحال به سمت کاشان رفت، خخخ… اگه من نمیرفتم جلو ماشین چی میشد؟ این همه نیمه بینا و بینا براشون سؤال پیش نیامد که میمه و دلیجان چه ربتی به راه کاشان داره، تابلو میخونند ولی دقت نمیکنند… مسئول اردو موقع حرکت برنامه های امشب و فردارو اعلام کرد و راننده فقط تعجب کرده بود و سؤال نپرسیده و به سمت قم راهی شده و باعث خنده و یه خاطره به یاد ماندنی برای من شد، خخخ! با تشکر از شما که با زبان بی زبانی در این پست حضور به هم میرسانید… واقعا که!

سلام.
صمیمانه و به قول قدیمی ها از سُوِیدای قلبم آرزو می کنم که زمانی برسه این بحث قدیم و جدید محله روزی تموم بشه.
من همیشه سعی دارم بدون توجه به اشخاص، به کار و فعالیت افراد نظر داشته باشم با عنایت به حضور چراغ خاموشیم در محله از سال نود و یک و مطالعه اکثر پست هایی که در محله از آغاز تا امروز وجود داره و همین طور با توجه به جشنواره کَند و کاو باید خدمت تمامیِ قدیمی ها و جدیدی ها عرض کنم که تا مدت زیادی که مجتبی تنها منتشر کننده پست در محله بوده و ما شاهد مشارکت هیچ یک از دوستان قدیمی که همیشه میگن جاشون خالیه و چرا رفتند؟ چرا ما بی قراریم؟، نبودیم و بعد هم که دوستان اومدند و پست هم زدند باز هم تا مدت زیادی حد اقل یک سال پست ها بسیار آبکی و غیر مفید و همین طور غیر مرتبط با نابینایان بوده و هرچی جلوتر میاییم بیشتر پست های عالی و میشه گفت بی نظیری از بچه ها می خونیم و این مسائل رو باید در نظر داشته باشیم که اهداف محله از قدیم تا الآن یاد دادن و یاد گرفتن افراد نابینایان و خانواده هاشون و همین طور جامعه بوده.
حالا با تمام این اوصاف، نمی دونم چرا در نظر ما ایرانی ها گذشته این قدر ارج و قرب پیدا می کنه و در هر دوره تاریخی هم مردم همین طوری عمل کردند و فقط منحصر به محله نابینایان هم نمیشه.
زمان مصدق می گفتند مشروطه خوب بود و زمان مشروطه می گفتند قبل از مشروطه خوب بود و الآن هم که انقلاب شده میگن قبل انقلاب خوب بود.
کلاً ما زیادی درگیرِ گذشته میشیم و هیچ وقت به زمان حال نظر نمی کنیم.
در حالی که سهراب سپهری میگه:
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است.
امیدوارم رفتگان و ماندگان و آیندگانی که قراره بیان لحن تندی که احتمالاً در این کامنت وجود داره رو بر من به بزرگواری خودشون ببخشند.
نمی تونستم این حرفا رو نگم چون حس می کنم بحث رفتگان و قدیمی ها داره مثل همون رفتگان قدیمی میشه و بهتره موضوع رو عوض کنیم.
آقای عدسی گرامی از شما هم به خاطر ایجاد محیطی که من حرف های دلم رو بگم تشکر فراوان دارم.

درود! مجتبی جون، من حرفهاتو هزار بار میپسندم و بهت میگم نگران هیچچی نباش که من کنارتم همانطور که دوست داری و میپسندی، راستش من دلم برای بعضی از دوستان قدیمی تنگ شده بود که این پست را برای دلتنگی های خودم زدم و قصد ناراحت کردن کسی را هم نداشتم، امیدوارم دوستانی که این پست را میخوانند متوجه منظور من بشوند!

با عرض شرمندگی که دوباره کامنت میذارم این نکته رو هم اضافه می کنم یکی از مسائلی که من به عنوان یک کاربر در سایت باهاش خیلی مشکل دارم این حذف های فزاینده چه پست ها و چه کامنت هاست.
شاید اگر حذفیات رو در دو سه ماه اخیر جمع کنیم بشه یک سایت باهاشون بزنیم و این خیلی زشته که ما تحمل عقیده مخالف رو هرچی که باشه نداریم.
از طرفی اگر هم قراره حذفیاتی داشته باشیم کاش مدیر و تیم مدیریتی یک اساس نامه مبنی بر این که اگر کامنت یا پست چه ویژگی هایی داشته باشه حذف میشه تهیه کنند تا ما خط و مشی محله رو بیشتر بدونیم.
دوباره عذرخواهی من رو به جهت پرگویی ببخشید.

سلام آقای عدسی
منم اومدم سلامی عرض کنم و بگم نه قدیمی هستم و نه جدید
فقط هستم و هستم
دنیاش که دنیاست.آدمهاش میانو میرن و هیچ کس ماندگار نیست.
اینجا که یک سایته دیگه
گاهی ادمهای گذشته هم برگردن توی زندگیمون هیچ چیز رنگ و بوی اون روزها را نداره و فقط خاطره هاست که میمونه و جزئی از ما میشه.
من که فقط از گذشته خاطره های خوبمو دارمو و یک یادش بخیر تنگش…
خیلی مرورشون می کنم اما هیچ وقت آرزوشون نمیکنم.چون اونا همون وقت خوب بودن و لحظاتش برگشتنی نیست.
البته کار شما به عنوان دعوت از دوستان برای حضور و دور هم بودن دوباره بسیار پسندیده است و من هم آرزو میکنم هر کسی محله رو دوست داره و با اینجا خاطرات خوبی داره بتونه باشه.
ولی بعضی ها هم واقعا گرفتاریهای زندگیشون نمیذاره دیگه باشند.
من که هر وقت فرصتی دست بده توی مطالب مورد علاقه ام هستم.شده هفته ای یک روز وقت میذارم مطالبو میخونم بتونم کامنت میذارم نتونم هم فقط میخونم.
خوب باشید همیشه.

سلام به این محله اُ دوستان
نویسنده این یه بِیت شادمهر است از خوزستان با کامنت آقای محمدی و ریحان خانم و جناب خادمی موافقم
البته شادی رو باید با لحظه ها ساخت خودشون سر خود نمیان
بعد ما ایرانی ها عشقمون قدیم و قدیم هاست حتی تو داستان هامون هم میگیم یکی بود یکی نبود در روزگاران دور یه فلان کسک بود که فلان کار رو داشت
و باز صد البته که با در نظر گرفتن گذشته هستش که میشه با تجارب درست آینده ای پُر بار ساخت
عدسی جان منم حاضر
و کامبیز جان غایب هستش چرا
بیا که من دلتنگتم دوست خوبم

ضمن درود فراوان و عرض ادب!
با تشکر از کلیه ی دوستانی که قدم رنجه فرمودند و در این پست دور هم جمع شدیم و گفتیم و شنیدیم و نظر دادید و من شخصا از نظرات مفیدتون استفاده بردم و خوشم اومد
من نظر همه را خواندم و خوشحال شدم که لطفی به بنده داشتید و نظر دادید!

دیدگاهتان را بنویسید