خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یک خاطره از خودم

با سلام به هم محله ای های عزیز اولین پست من با تشکر از سجاد رشیدی عزیز سال ها پیش در مدرسه شوریده فوتبال بازی می کردیم من اون وقت ها بیناییم خیلی خوب بود و تازه داشتم با اون ها فوتبال بازی می کردم بعد یکی از بچه ها شوت زد بعد من با صدای بلند داد زدم غلام توپ رو بگیر بعد توپ گل شد گفتم چرا نگرفتی گفت ما با صدای توپ تشخیص میدیم توپ کجاست بعدها من معروف شدم بوق حمید ببخشید بعدن خاطرات قشنگ تر طعریف می کنم

۷ دیدگاه دربارهٔ «یک خاطره از خودم»

دیدگاهتان را بنویسید