خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

از اینکه گاهی توی محله سیگار می کشم معذرت میخوام

سلاااام

خوبید؟ خوشید؟ خوش میگذره؟ چه خبرا؟ همیشه آدم وقتی نمیدونه چطور شروع کنه، بهتر اینه که به جای کلیشه گفتن، از یه جایی حتی شده از وسط ماجرا شروع کنه. دقیقا مثل پریدن وسط آب یخ بعد از بیرون اومدن از جکوزی داغ.

با خودم گفتم یه اطلاعیه بزنم از طرف روابط عمومی، پست های عمومی رو ممنوع کنم. پست های کمتر از 250 کلمه رو ممنوع کنم. پست هایی که شما شعر های شاعر های دیگه رو دکلمه می کنید اینجا میذارید ممنوع کنم. ولی دلم نیومد اول اینجا خودمونی نگم. گفتم اول بگم، بعد انجامش بدم. خلاصه خوبه خودتونو آماده کنید. شاید طوفان تغییرات محتوایی محله در راه باشه. البته عده ای تون حق هم دارید از من واسه این کار ناراحت بشید. شایدم حق ندارید. من که هرچی خواستم گردانندگی رو تحویل بدم کسی حاضر نشد تحویل بگیره. هم میخواید دیکتاتوری مجتبوی باشه هم میخواید نباشه. اینه که نتونستم این چند ساله مثل دو سه سال اول، اعمال قانون کنم. تازه میگید چه رویی داره! هر غلطی دلش خواسته کرده، بچه ها رو به هر سازی خواسته رقصونده، حالام میگه نتونستم اعمال قانون کنم. خب دوروغم کجا بود؟ واقعا نتونستم. من قصد داشتم دو سه سال که از روی سایت گذشت، اجازه ی انتشار پست های عمومی رو کلا از بین ببرم ولی هنوز نتونستم. اصلا معلوم نیست این سایت، سایت منه یا سایت شما یا سایت ما یا سایت همگی! گوش کن شده گوشت قربونی. بدیش اینه که به اسم منه و با وجود اینکه این همه توش مشارکت داشتید، من اگه فرضا هر وقت بخوام میتونم مثلا تعطیلش کنم، بالا پایینش کنم، و کسی نمیتونه بگه چرا. تنها کاری که ملت میتونن انجام بدن، اینه که اگه از دست کارای من راضی نیستن، کلا نیان سایت. و باز میدونید چیه؟ این انصاف نیست که هرکی از کار من خوشش نیومد تنها انتخابش این باشه که ترک کنه بره. اینطوری رفته رفته، تعداد اعضا کمتر و کمتر میشه. البته این قضیه ی ناگوار در صورتی درست از آب در مییاد که ناراضی های کار های مجتبوی، زیاد باشن. اگه کسی از کارای من ناراضی نباشه، اصلا غصه ای نیست. کاش اینجا به نام یه عده بشه. یه طوری که شخص یا فرد خاصی نتونه صفر تا صدش رو به تنهایی مشخص کنه. البته الان اینطوری نیست و هست در عین حال. خلاصه که فعلا که میخوام امتحان کنم ببینم من اگه پست های عمومی رو حذف کنم چند نفرتون مشت توی کله ی نامبارکم می کوبید. از طرفی با خودم میگم ول کن مجتبی. کرم داری هی قانون پشت قانون؟ پادگان درست کردی؟ خب بذار همینطوری پست ها عشقی برن جلو. طوری میشه؟ طوری میشی؟ کسی پست میده، تو رو سیخ می زنن؟ بد که هستی هوچ، منفورم میشیا!

قرار گرفتن در جایگاه تصمیمگیری همیشه سخته. زمانه اینطوریاست. خب دیگه. دیگه. دیگ نیست. مثال معروف همیشگیم. قابلمه نه دیگ. هی نگید دیگه دیگه! در ضمن، مشارکت ها واسه پول سرور جدید هم راستیاتش کم بود. پول کم نبود بلکه مشارکت کم بود. با اینکه همه چی خوب پیش رفت، ولی شخصا ترجیح می دادم دویست نفر نفری 1500 ماهیانه بدند تا اینکه سی چهل نفر بیش از میزان تعیین شده مشارکت کنند. خیلی ها که توقعشون از ما گوش فلک رو کر می کرد، اصلا به روی مبارک هم نیاوردند که شما اینجا یک ماهه دارید چه کار می کنید! با اینکه قصد اطلاعرسانی در خصوص مهاجرت روی سرور جدید رو داشتم، با اینکه به شهروز واسه توقف موقت جشنواره هاش در اثر تعمیر سایت ایمیل زدم، با اینکه به شرکت میزبانی واسه راست و ریس کردن امور همین چند روز پیش ایمیل زدم، با اینکه تقریبا همه چی رو آماده ی ردیف شدن کردم، اما یه دلم میگه برم، برم. یه دلم میگه نرم، نرم. خلاصه که سلطان قلبم؟ ندارم. من هیشکی و هیچی سلطان قلبم نیست. و میدونید چیه؟ بدتر از این نیست که توی زندگیت، یه هدف نداشته باشی که از نوع یه موجود زنده باشه که بهش دل خوش کرده باشی. خب من که بزرگترین پشتیبان هام یعنی پدر و مادرم رو از دست دادم. از داداش ها و خواهر ها و فامیل پدری و مادریم هم که آبی گرم نمیشه. با کسی هم که خوش ندارم رفیق بشم. چه پسر باشه. چه دختر. نه اهل دختر بازی و نامزد بازی و قرار های عشقی و دوست دختر گرفتنم و نه اهل انجمن های نابینایی در هم بر هم و شولوغ. نه اهل اردو های فراوان به هم ریخته و نه اهل جمع های هدفدار نابینایی که در عین حال بی هدفند. نه اهل باغ رفتن با افراد بینا هستم و نه اهل عیش و نوش و مواد مخدر نعشه آور. البته که این ریختی بودن خیلی هاش به جبر محیطه و خیلی هاش به خواست خودمه. از کسی شکایتی ندارم. ولی این اینطوری بودنم، کاری کرده بام که نخوام از خودم قهرمان بسازم. کاری کرده بام که نخوام حتی یه جای پر هدفی مثل اینجا رو پایدار نگه دارم و ادامه بدم. انگاری که دوس داشته باشم به افسردگیم رنگ تازه ای بزنم مثل یه ساختمان. تا همیشه پررنگ و تر و تازه بمونه. انگاری که این سایت مثل اینکه برای شما مهم نیست، دیگه برای منم اهمیتش رو از دست داده باشه. آقای حاتمی همیشه می گفت این شکلی که میشی، پست نزن. پست زدن های این تیپیت مثل سیگار کشیدن وسط میدون شهر هست که ناخواسته دود به حلق همه می فرسته. چه کار کنم. نمیتونم ننویسم. خیلی وقته سیگار نکشیدم. بذارید این دفعه رو بکشم. حد اقل یه دونه. پنج دقیقه سیگارمو می کشم بعدش میرم. اول ها حسم این بود که اینجا خعلی طرفدار داره. الان به این نتیجه رسیدم که اینجا طرفدار نداره بلکه بازدید کننده داره. فرق طرفدار با بازدید کننده و فرق طرفدار با کاربر، اینه که طرفدار، همه جوره با سایت هست. نه حالا بگید اصفهانی تشریف داره و طرفداری رو به تعدادی که پول دادن میدونه ها! نه. البته که پول دادن یا ندادن برای بقای اینجا هم میتونه یکی از فاکتور هایی باشه که میشه باش میزان طرفدار داشتن اینجا رو سنجید ولی من فراتر از این قضیه فکر می کنم. کلا اگه اینجا طرفدار داشت، اخبار انجمن های نابینایی استان ها و شهر های مختلف، توسط همین طرفدار ها اینجا منتشر می شد. اگه اینجا طرفدار داشت، هر هفته دو سه تا ایده ی بکر و ناب برای بهبود اینجا توسط طرفدار هاش مطرح و اجرایی می شد. اگه اینجا طرفدار داشت، به جای یه نفر، ده نفر حاضر به مدیریت اینجا می شدند. اگه جنجال نشه، میخوام اسم چندتا از طرفدار های سابق و کنونی اینجا رو از نظر شخص خودم بنویسم. البته لیستم کامل نیست. فقط چند نفر از لیست رو انتخاب می کنم. ولی می نویسم که بفهمید منظورم از طرفدار چجور آدم هایی هستند. امیر سرمدی. سعید درفشیان. محسن صالحی. شهروز حسینی. پریسا جهانشاهی. پرواز. علی عبدالرحمانی. علی کریمی. رهگذر. بعضی از بچه محل های اهل افغانستان. و شاید بیست سی نفر دیگه از شما ها که اسماتونو ننوشتم چون ترسیدم یکی رو از قلم بندازم. ترجیح دادم یه لیست ناقص تحویل بدم و مردونه بگم ناقصه ولی یه لیست ناقص چهل تایی تحویل ندم و الکی بگم کامله. اگه کامل می نوشتم، باز ممکن بود کسی رو جا بندازم. بگذریم. این مشکل که اکثریت بازدید کننده های اینجا طرفدار های اینجا نیستند، هرکی و هرچی که هست، از نظر من خیلی جدیتر از نوشتن من در اینجا و جواب دادن شما توی کامنت دونیه و فکر نمی کنم با این قرتی بازی های من و شما حل بشه. راستیاتش من ذهنخوانی کردم و به این نتیجه رسیدم که شواهد و تجربیاتم هم تأییدش کردند: اینجا اگرچه که بازدید کننده و بازدید زیاد داره، ولی کسی بهش وابسته نیست. حتی کسی بهش دلبسته هم نیست. نابینایان سراسر ایران، در خصوص گوش کن اینطوری فکر می کنند. تا هست، چه خوب که هست. مثل همه ی سایت های دیگه که چه خوب که هستند. وقتی هم که نیست، خب نیست که نباشه. حیف. ولی طوری نیست. میریم یه جای دیگه. یه سایت دیگه. اونجام همین مطالب کم و بیش گیر میاد. گیر نیومد. تلگرام میریم. واتساپ میریم. گروه های ایمیلی نابینایان رو که ازمون نگرفتند. گرفتند؟ گوگل که با تعطیلی گوش کن تعطیل نمیشه. میشه؟ ما که نامه ی دعوت به خادمی ننوشتیم بیا سایت تأسیس کن که حالا از تعطیلیش ناراحت باشیم یا به قضیه بدهکار. نوشتیم؟ چشمش کور وقتی نمیتونه اداره کنه، تأسیسش هم نکنه.

البته اگه پامو حتی یه قدم کج بردارم، فقط شرمنده ی نزدیک به پنجاه شصت نفر از شما میشم که بدون اسم و رسم، بدون منت، با عشق، کارتونو انجام میدید و هیچی نمیگید. یه کشیده نمی زنید توی صورتم تا شاید بیدار بشم. افرادی مثل سعید ها و خیلی های دیگه که اگه بخوام تک تک بگم هم حافظه ام یاری نمی کنه و هم باید چند ده اسم از شما هم محلی ها رو بنویسم. سعیدم به نمایندگی از همه ی شما فعال ها نوشتم. به نمایندگی از همه ی شمایی که ایده میدید، پست میدید، کامنت میدید، مدیریت و ویرایش می کنید، و هستید.

جالبه از طرفی جرأت هم ندارم بگم میخوام برم و این حرف ها. اگه بگم و نرم، خودمو مسخره کردم. خوب یادمه یکی از کاربر های قدیم اینجا به نام چشمک هر وقت بحث احساسی می شد و موضوعش موندن یا رفتن یکی از مدیر ها بود. خیلی قشنگ به کنایه و به شوخی می گفت. نروید قربان. این دفعه را عفو بفرمایید قربان. به نظرم منظورش این بود که شما همیشه حرفشو می زنید که میخواید جمع کنید برید و این کار رو نمی کنید. فقط پست می زنید که معرکه راه بیفته. یه چند تا توی کامنت دونی توی سر و مغز هم دیگه بزنید و دوباره همه چی گل و بلبل میشه.

خیلی قاطم. قاطی و قاط. از طرفی تمایل زیادی برای پایدار موندن اینجا مغزمو، روحمو، وقتمو، مثل خوره می خوره. از طرفی تمایل زیادم برای رهایی از مدیریت اینجا حتی اگه به صورت اسمی هم باشه، داره با روح و روانم بازی می کنه. اینکه خیلی دوس دارم گوش کن نباشه یا اگه باشه، رییسش، گرداننده اش، اداره کننده اش، مدیر ارشدش، هرچی شما و دیگران اسمشو میذارید، اون، اون یکی دیگه باشه. اون، اون، اون من نباشه. اون، مجتبی نباشه. تمایلات شدیدم برای بودن و نبودن همزمان خیلی قوی و زیادند و پارادوکس ذهنی ای واسم رقم زدند که اون سرش ناپیدا. از طرفی همراهی عده ای از خود خود شما در مدیریت اینجا، در مناسبسازی مطالب، در طراحی امکانات، در پرداخت هزینه ها، تهیه ی آموزش ها، ساخت برنامه ها، نوشتن مطالب سودمند، دلداری دادن به من، و انجام هر کاری که واسه اینجا مفید باشه رو می بینم، از طرفی بی تفاوتی اکثریت، بی خیالی اکثریت، عدم مشارکت اکثریت، توقع اکثریت، کارشکنی های اکثریت، و کلا ساکن بودن اکثریت یا انجام کار های غیر مفید از طرف اکثریت رو شاهدم. و وسط این دو رویکرد، وسط این دو دستگی، وسط این دو تصمیم، مثل خر، دقیقا مثل خود آقا خره، توی گل گیر می کنم.

شیطونه میگه ول کن. پولا رو به شماره کارت ها برگردون. با مابقی پولایی که از قبل مونده، تا هرجا پا میده سایت رو تمدید کن و بعدش بی خیال شو. بذار بچه ها فکر کنند شش سال مسخره‌شون کردی. اعتبارت رو خراب کن. پشت پا بزن به همه چیز و به یه عده هم سفارش بده آش پشت پا رو بپزند. اصلا قبل از نابودی، یه نفر دیگه رو بخواه بیاد مدیر بشه. سایت باید دست کسی باشه که خودش پایدار باشه تا بتونه بقیه رو پایدار ببره جلو. اگه راننده مست باشه مطمئنا یه جا ماشینو چپ می کنه همه میرن ته دره. یا راننده ی جدید بذار، یا اگه کسی حاضر به رانندگی نیست، ماشینو وسط جاده رها کن تا مسافر هاش خودشون حوصله نکنند و نهایتا پیاده بشن.

از اون طرف شیطونه میگه تمدید کن! سرویس کنونیتون رو با ارتقا به سرویس اختصاصی ادامه بده. سایت رو ببر جلو. یه مؤسسه بزن. شخصیت حقوقی بشو. خودتو گیر بنداز توی دردسر. مطالب بیشتر برای اینجا آماده کن. بچه ها رو تشویق کن. تک تک زنگ بزن از همه بخواه واسه سال 96 و به بعد، مطلب آماده کنند و فعال باشند. کنفرانس های صوتی اختصاصی روی سرور راه بنداز. سایت تخصصی دانش آموزی بزن. حق بچه ها رو از دولت و ملت بگیر. توی مؤسسه ای که به اسم گوش کن به ثبت می رسونی، کارگروه های مختلف تشکیل بده و مثلا از کارگروه مددکاری برای یافتن و آموزش خانواده های دارای فرزندان با آسیب بینایی در روستا های محروم و آموزششون استفاده کن. از کارگروه حقوقیت بخواه که برای اجرای قوانین فعلی به نفع معلولین به دولت و مجلس فشار بیاره و خواستار وضع قوانین جدید بشه. از دولت بودجه های کلان بگیر و واسه نابینایان کار های کلان بکن. به ایده های امیر سرمدی بیشتر فکر کن.

از طرفی باز شیطونه میگه بیا برو خارج از کشور. حالا که پولت هم بعد از چند سال سختی کشیدن تقریبا جوره. حالا که برای پیدا کردن دو سه تا قاچاق‌بر به کشور های اروپایی هم تلاشت رو شروع کردی. ول کن برو از مملکت. بذار اگه خوشبخت یا بدبخت میشی، اون طرف بشی. تو که وابستگی به هیچ کس و هیچ جا نداری. تو که مثل خارج رفته های دیگه غم غربت فامیل و والدین و دوست و رفیق نداری. برو و جونتو راحت کن. بذار اگه میمیری، در حال رد شدن از مرز توسط تیر تفنگ یه مرزبان متعهد کشته بشی. شایدم توی یه خونه ی لوکس بعد از صد سال. در هجوم این افکار و بیشتر از این افکار، ساکن و ساکت و متحیر می‌مونم و هر شب اونقدر فکر می کنم که خوابم میبره و فرداش که بیدار میشم، می بینم دیشب هم مثل شب های قبلی بدون اینکه به هیچ نتیجه ای برسم، لا به لای افکارم خوابم برده.

افکارم اونقدر به هم پیچیده و بافته شدند و روی هم موندند که به شکل یه پتوی بد بو و سنگین هر شب روی تن لخت ذهنم می افتن و از بوی بد پتوی افکارم تا صبح کابوس های وحشتناک مهمونم میشن. بدم میاد. از این مهمون ها. از این پتو. از این ذهن زندانی که در اثر پتو خودشم در حال بد بو شدنه. از این نوشته. از این کلمه بازی ها.

اگه یه آدم دیدید بی کس، سردرگم، بی قرار، ناپایدار، توانمند، باز مونده از پیشرفت، نرسیده به آرزو های نداشته اش، منم. من.

کاش راهمو پیدا کنم. کاش…

از اینکه گاهی توی محله سیگار می کشم معذرت میخوام

۸۹ دیدگاه دربارهٔ «از اینکه گاهی توی محله سیگار می کشم معذرت میخوام»

درود مجی. میگم من میخوام پستهای عمومی منتشر بشند ولی نه در قالب پست.
بلکه به یه شکلی باشه تا به رتبه ی محله هم آسیب نزنه.
از لطفی هم که به من داری ممنونم.
و امیدوارم بتونم بیشتر از اینا مفید باشم.
ما وجودتو میخوایم. حالا خواه با محله, و یا بی محله.
فراموش نکن تو بازی فوتبال هم اکثریت تماشاگرند. و اتفاقاً بعضی وقتا هم باعث دردسر میشند خَخ.
پس ادامه بده و محکم برو جلو. بیتفاوت به همه ی دردسرها. این بیتفاوتی رو اینجا و تو این مورد به کار ببری فکر کنم خیییلیی بهتر باشه.

اول اینکه تو به عنوان مدیر اینجا به نظر من سریعتر از همه باید یه تصمیم فوری بگیری و تکلیفت رو با خودت معلوم کنی.
من واقعا نمیدونم این همه دو دلی از کجا میاد ولی میدونم با هدفی که تو داری اصلا جور نمیشه.
آموزش استقلال و تفریح نابینایان هدف تو و سایتی که ۶ سال پیش راه انداختی این بود و باید همین هم بمونه و حتی پیشرفت کنه.
تو شش سال هر چی رو باید راجع به مدیریت اینجا یاد میگرفتی و تجربه میکردی رو الان داری و این عین بی انصافی هست که خودت بخوای بکشی کنار و کسی بیاد که شاید هیچ کدوم از این تجربیات رو نداره و دوباره میرسیم به آزمون و خطا.
بزار اینجا ثبات داشته باشه.
ما همیشه همه مون به این اعتراض داریم که چرا دولت نمیزاره یه مدیر کارها و برنامه هاش رو جلو ببره و تا سعی میکنه یه تحولی ایجاد کنه سریع تغییرش میده.
من به عنوان یک عضو کوچک اینجا ازت میخوام که دست از این دو دلی برداری و محکم طرحت رو جلو ببری.

درود مجتبی عزیز
سیگار چیه، ماریجوانا بکش خوش باشی.
در مورد اینکه چیکار کنی، دودلیت رو کاملا درک می‌کنم. نهایتا به نظرم هر کاری که دلت می‌خواد بکن. سال‌ها پیش بهت گفتم تو ایران نمون و بپر برو یه جایی که ارزش زندگی کردن داشته باشه. مثلا یه خورده ایخ و اینجور چیزا یاد بگیر برو آلمان. خودت خوش باش، گور بابای گوش‌کن.
شاد باشی تا همیشه.

سلام
کاملا حق با جناب چشمک محله می باشد
سیگار نکشید ضرر داره
و اما: من هم مشارکت نکردم چون زیرا به دلایلی ولی خواستم بگم طرف دار محله هستم ولی دل بسته و وابسته نیستم و به قول یکی از دوستان آقای خادمی گاهی اوقات جنجال محلی خونشون پایین میره از این مدل پست ها میزنند و اما راستی در مورد پست های کپی پیستی و عمومی بسی بسیار تصمیم فوق العاده ای گرفتید و اگه در مورد تبلیغ گروه های واتس آپی و تلگرامی و سروشی هم سرایتش بدید که عالی تر خواهد شد.

درود!
تو که در این پست بهترین تریاک ناب را کشیدی و منم که مدتهاست با تو قهرم
من خیلی تلاش کردم که تو با من دوست بشی و در این تلاشم شکست خوردم
حالا از یه فرد شکست خورده چه انتظاری میتوان داشت
من از دوستی با تو لذت میبرم ولی چه کنم که تو با من دوست نشدی
بیخخخخخیخیخیخیخیخیخیخیخیخیالش
برای منتشر پستهای کپی غیر مرطبت با نابینایان از منتشر کننده ماهیانه ده هزار تومن بگیریم
برای محله من پنج میلیون تومن وام میگیرم و بعدش کل پول را میدهیم به یه طلا فروش و ماهیانه پنج درصد سود نزولی میگیریم و خرج محله میکنیم و نیازی هم به حق عضویت و از این بازیا نداریم
اقصات وامهم خودم میدهم و هروقت دیگر به پول برای محله احتیاج نداشتیم اصل پول را پس میگیریم
خب این هم نظر دشمنانه ی من برای مخارج محله خخخخخخخخخخ
باور کن من جدی گفتم و با کسی هم شوخی ندارم
در ضمن ما چندتا ویرایشگر خوب هم داریم که در حد توانشون کار میکنند و کسی را هم اذیت نمیکنند
پس من پایه ی پایه ام
بزن بریم!

خخخخخخخخخخخخ سیگارتو بکش منم میخوااام
فقط میفهمم چی میگید چون نه مث شما اما تقریبی
آقای خادمی تغییر کن یک تغییره ۱۸۰ درجهی. میگی کسی نداری ولی حرف میزنی یه حرفی که باورشم نداری هم چون هست کسانی که به وجودتون به کمکتون نیاز دارن هم خودت بهشون نیاز داری. میدونی چیه شاید ناراحت بشیی از حرف زدنم ولی میگم خودت به ببزرگی کوچیکی ببخش
یه حصاری بنام غرووووووررر بدور خودت کشیدی که نمیدونم چراا که هرچیز رو از خودت دور میکنی
عادی بااش

سلام به نظر من دیگه وقت اون شده که با خودتون دو دو تا چهار تا کنین ببینین از زندگیتون چی میخواین. خارج رفتن و زندگی کردن در اونجا با امکانات بسیار زیاد موفقیت فراوونیرو براتون داره بی گفت و گو موندن اینجا و تلاش کردن برای پایدار شدن هرچه بیشتر گوش کن و تبدیل شدنش به یه موسسه و غیره هم میتونه ازتون قهرمان بسازه اما راستشو بگم این دو دلی که من از شما میبینم و سال به سال داره بیشتر میشه بهم ثابت میکنه که اگه امروز نرین قطعا فرداها ترجیح میدین که سراغ راهی برین که هم برای نابیناها سودمندتر باشه و هم برای خودتون یعین یه راه بی در سر تر شاید نباید اینارو اینجا میگفتم و احتمالا خیلی از دوستان باهام مخالف باشن ولی دیگه زمانش شده که هم شما از این دو دلی در بیاین هم ماها تکلیف خودمونو بدونیم این که هر سال دودل تر و نا مطمینتر از قبل برگردین یه مقداری ……..
به هر حال نمیدونم هرجا هستین و هر کاری میکنین موفق باشین.

سلام مجی. به نظرم برو. ایران جایی نیست که کسی بتونه به جایی برسه. با از هم پاشیدنه گوشکن شدیدا مخالفم. چون خیلی از بچه ها هستند که با آشنایی با این سایت تونستند خیلی چیزار رو از کامپیوتر و سایره چیز های دیگه یاد بگیرند. به امیده بودنه گوشکن تا همیشه

تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی
ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمارم ثروت زمین هستی
اون روز چه لباسی می پوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون می کنی؟
با چه ماشینی گردش می کنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب می کنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه.
وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه.
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه .
دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره…
خونه دو هزار متری با ۴۵ متری برات یکی میشه.
طلای ۲۴ عیار توی گردنت خوشحالت نمی کنه..
همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمی کنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی.
اون وقته که می بینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند…..
ما با احساس زنده هستیم نه با اموال.
قدر همدیگه رو بدونیم …

خودت را ورق بزن
گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن،
انتهای بعضی فکرهایت ” نقطه” بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی.
بین بعضی حرفهایت “کاما” بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی
پس از بعضی رفتارهایت هم “علامت تعجب” و آخر برخی عادت هایت نیز علامت “سوال” بگذار .
تا فرصت ویرایش هست… خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن…
حتی بعضی از عقایدت را حذف کن … اما بعضی را پر رنگ.

ما عادت کردیم وقتی فیلم به تیتراژ رسید،
اگه تو خونه باشیم،
دستگاه رو خاموش می کنیم،
اگه تو سینما باشیم
سالن رو ترک می کنیم…!
ما تو زندگیمون هیچ وقت .. !!!
کسانی که زحمت اصلی رو برامون کشیدن
نمی بینیم…
ما فقط دوست داریم کسایی رو ببینیم که
برامون
نقش بازی می کنند:point_up:?…..

به ما گفتند باید بازی کنید.
گفتیم با کی؟؟
گفتند : با دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟؟
سوت اغاز بازی رو زدن, فقط فهمیدم
” خدا ” تو تیم ماست.
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم, امتیازها برابر بود.
تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم, خندید و گفت:
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن! گفتم اخه چطوری ؟؟
بازم خندید و گفت:
خیلی ساده فقط پاس بده به من,
باقیش با من. …
پس الهی به امید تو …..

سلام مدیر. خوبی آیا؟ نه نیستی. این دفعه نیومدم شیطونی چون نه اندازه خودت ولی تا حد نزدیک به۹۹درصد گرفتم چه طوری. ببین! در مورد طرفدار ها و بازدید کننده ها، به نظر ناقص من، اینجا بازدید کننده های خودش رو داره و همچنین دلبسته های خودش رو. مطمئنم زمان هایی که حالت رو به راهه و شبیه این شب هات نیستی این رو بهتر از من می دونی. شاید بازدیدی های اینجا بیشتر از طرفدار هاش باشن ولی طرفدار هاش هم کم نیستن. اصلا کم هم باشن. تو از۱سایت اینترنتی چه انتظاری داری؟ اینجا اینترنته. ملت میان و میرن و رد میشن. بعضی هاشون بهشون خوش می گذره برمی گردن باز هم میان بعضی ها بهشون خیلی خوش می گذره میان می مونن بعضی ها هم میرن و جای دیگه می چرخن. حتی در جهان واقعی هم این مدلیه اینجا که جای خود داره. در مورد خودت، رفتنت، موندنت، اگر نظرخواهی وسط بیاد من سفت و سفت به موندنت رأی میدم. اگر۱۰۰دفعه هم تکرار بشه باز من به موندنت رأی میدم. ولی نمیگم باید باشی. نمیگم تو رو به خدا بمون. نمیگم نباید بری. واسه اینکه این خودت هستی که باید از موندنت احساس رضایت کنی نه من و باقیه بچه های اینترنت. اول و آخرش تویی و احساساتت. امشب موندنت و تمدید اینجا تصویب شد و تموم شد رفت و من میگم هورااا حله مجتبی مدیر باقی موند اینجا هم پابرجاست و همون شد که دلم می خواست. خوب بچه ها شب به خیر من رفتم تا فردا که بیام محله. بعدش میرم به جهان واقعی و بین افکار و اعمال خودم. این تویی که اگر واقعا دلت نخواد ادامه بدی و به ناخواه بمونی این بار ناخواسته روی شونه هاته. پس واقعا دلم می خواد بمونی و روی همین حساب از ته دل امیدوارم این جنگ ذهنی که داخل روانت برپاست هرچه سریع تر به نفع موندنی شدنت۱طرفه بشه.
مدیر! کسی نمی تونه بهت بگه بمون یا نمون. فقط خودت! به خودت رجوع کن ببین با خودت چند چندی. راستی۱چیز هایی در مورد پادگان گفتی. داخل۱خونه هم پدر خونواده هرچی اهل مشورت باشه حرف آخر رو باید خودش بزنه. آخرش که۱نفر باید حرف آخر رو بزنه! موافق نیستی؟ اگر تو حرف خودت رو بزنی، پریسا حرف خودش رو بزنه و ایکس هم حرف خودش رو تصور کن چه قیامتی میشه! حرف آخر رو که همه نمیگن۱نفر میگه. و تا تو بالای سر اینجا هستی اون۱نفر تویی. شاید من اشتباه فهمیدم ولی حس کردم در مورد چند مدیره بودن اینجا هم۱چیز هایی اون بالا خوندم. به نظرم لازم نباشه ازت بخوام به تجربیاتت مراجعه کنی ببینی این کار نتیجه مثبت داره یا نداره. تو خودت حسابی در این راه کار بلدی و لازم به وراجی های من نیست. در مورد اکثریت هم، ببین تو۱نفری و نمیشه از خودت و۱سایت اینترنتی متوقع باشی۱جماعت رو بیدارشون کنی. اگر از نظرت اکثریت خوابن بذار بخوابن. ببین خودت چی می خوایی. خودت تا کجا می تونی. خودت چند تا قدم می تونی برداری واسه رضایت دل خودت. بعد هم ببین چند نفر رو بیدارشون کردی. یکی، ۲تا یا۱۰تا. با هم تا هر جایی که شد پیش برید. خوابیده ها اگر دلشون نخواد بیدار بشن از دست تو کاری بر نمیاد. اصرار که کنی معترض هم میشن که ای بابا ولمون کن مگه ما خواستیم ازت بیایی آب بپاشی بیدارمون کنی بذار بخوابیم ول کن دیگه! تو با خودت بی حساب شو. با دلت. با توانت و با تحمل و هدفت. اگر این وسط بقیه بیدار شدن که چه عالی! اگر نشدن خوب نشدن دیگه. مگه۱نفر چه قدر صدا داره واسه هوار زدن و بیدار کردن! اگر از من بپرسی میگم اینجا رو از زمان تولدش تا امروز۱نگاه سرسری کن ببین چند تا خواب رو بیدار کردی. بذار۱اکثریت خواب باشه تو۱۰تا سکون رو هم به حرکت انداخته باشی کلی مثبته. و مطمئنم خودت هم می دونی که از۱۰تا بیشتر بودن خیلی بیشتر.
دیگه خاطرم نیست چی ها باید می گفتم و نگفتم. واقعیتش فکرم خواب رفته خیلی کمک نمی کنه یادم بیاد چی رو جا گذاشتم. آخه اگر به کسی نگی این شب ها من هم سیگار از مدل سیگار های تو می کشم. زیادی قوی هستن. گاهی بد ضربه میشم. کاریش هم نمیشه کنم. از پسش بر نمیام. از پس این پتو های نکبت بر نمیام. خوب ثابت شد من در هر حال پر حرفم چه بخوام شیطونی کنم چه بخوام به خیال خودم حرف حسابی بزنم که آخرش هم از این ها در میادش. با اجازت اگر باقیش یادم اومد میام اینجا میگم. نه نمیام حسش نیست از پرتاب جاسیگاریت جاخالی بدم باقیش رو می ذارم واسه پست های بعدیت. ولی۱چیزی بگم؟ پارادوکس های ذهنی از نظر من یکی از وحشتناک ترین شکنجه های روان هستن. بیچاره می کنن لعنتی ها. از دستشون هم نمیشه در بری آسمون هم که بری باهاتن تا۱طرفهشون نکنی ول کن اعصابت نیستن. گفتم بدونی اولش که نوشتم گرفتم واقعا گرفتم. باشه باشه بذار زمین رفتم.
شکلک زمزمه یواشکی. کاش بمونی و محله بمونه و… باقیش رو بیخیال داخل دلم میگم. من رفتم باقیش رو واسه در و دیوار های اطرافم نق بزنم. تو هم کاش هرچه سریع تر از این هوا در بیایی!
شاد باشی و آرام!

اگه یه روزی فرزندی داشته باشم…
بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادکنک میخرم.
بازی با بادکنک خیلی چیزها رو به بچه یاد میده….
بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک،تا بتونه بالاتر بره.
بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه،حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن
پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه
ومهم تر ازهمه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره، نباید اونقدر بهش نزدیک بشه وبهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش
بده .
و اینکه وقتی یه نفر و خیلی واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره.

درود به هم دانشگاهی قدیمی. با این نکته که گفتی میخوای پست های عمومی توی محله نباشن کاملا موافقم. بقول بانو اگه پست های مربوط به کانال ها و گروه های واتساپی و تلگرامی و سروشی رو هم مشمول این تصمیم جدیدت کنی عااااااالی میشه.
و اما در باره مشارکت باید بگم راستش محارت و توانایی خاصی ندارم که بتونم اینجا با دیگران به اشتراکش بذارم و به همین خاطر عضو فعالی برای محله نیستم. ولی ممکنه در آینده که مشکلاتم کم تر شدن عضو فعالی بشم. پس تا اون روز از همه هم محله ای ها بخاطر این فعال نبودن معذرت میخوام.

سلام این جملات را دیدم خوشم آمد گذاشتم تو کامنت های بالا
عرض کنم که هیچ نظری ندارم
هر چی دوستان و نظر بیشتر بچه ها باشه ما هم هستیم
تابع نظرات هستم
به قول معلم دوران مدرسه که واقعا یادش به خیر هر چه پیش آید خوش آید
من هم خودتون میدونید یک شبه مهمانم و صد ساله دعاگو
میرم میام
یک موقع مرتب میام
یک موقع میرم نمیام

خلاصه ثباط ندارم
تو رإی گیری ها هم رإی ممتنع دارم
آقا نظر دوستان هر چی بود نظر من هم همونه

سلام. وقت خوش. کاملا درکتون میکنم چون حق با شماست. چرا که کم نیستند امثال من که تنها راه دریافت آموزش ها برایشان همین سایت است بی صدا میآیند هر چه که نیاز دارند جمع میکنند و بی صدا می روند نه تنها قدر دان نیستند بلکه معترض هم هستند از خودم گفتم نه کس دیگری شما هم خوب می دونید که منظورم چه هست. وای از دست این پست های عمومی اصلا دلیل اینجا بودنشون رو نمیفهمم. هر کجا که خواستید تشریف ببرید اما لطفا با سایت کاری نداشته باشید به فکر امثال من هم باشید با تمام قدر ناشناسی ها. راستی من از حق اشتراک و این حرف ها بی خبر موندم شاید به جهت امتحانات بود. به هر حال گفته های این بار شما هم حقیقی تر و هم دل نشین تر از قبلی ها بود حتما از دل بر آمده بود که ناچار بر دل نشست. پیروز باشید

سلام
در مورد اینکه مهاجرت کنید یا نه؟ هرچند این فضولیها به من ربطی نداره ولی چون در موردش نوشتید، قدری در موردش مینویسم. تقریبا میشه گفت، منم دهاتی محسوب میشم. یادمه کودکی و نوجوانی در مورد شهرهای بزرگ مثل مرکز استان پایتخت و مانند اینها تصور یه مدینۀ فاضله رو داشتیم. یادمه چقدر به پدرم غر میزدم که چرا از اینجا نمیکنیم و مثلا بریم اصفهان زندگی کنیم. بعدها با خوندن یا شنیدن برخی سرگذشتها، داستانها و مانند اینها به این نتیجه رسیدم که صرف مهاجرت عامل پیشرفت نبوده و نخواهد بود. منکر وجود امکانات و رفاه بیشتر تو برخی کشورها نیستم، ولی به قول معروف آواز دهل شنیدن از دور خوش است. به طور کلی در مورد مهاجرت، فقط نکته ای که به نظرم میرسید رو گفتم. به هر حال تصمیمگیری با خودتون. امیدوارم درستترین و عاقلانه ترین تصمیم رو بگیرید.
در مورد سایت گوش کن هم شخصا خودم رو در صف صرفا بازدید کنندگان میدونم. با تعطیلی سایت موافق نیستم دلیلشم بارها گفتم بازم میگم. شخصا کاری نکردم و زحمتی نکشیدم که با تعطیلی سایت دلم بسوزه که زحماتم از بین رفت. ولی راضی به این نیستم که زحمات شما و سایر دوستان که ساعتها برای این سایت وقت گذاشتید هدر بره. در مورد پستهای عمومی هم: با حذف کاملش موافق نیستم. چون معتقدم برخی میتونند البته اگه جذاب باشند برای تنوع و جذب مخاطب کمک کننده باشند. در مورد تبلیغ گروهها و مانند اینها هم با دوستان موافقم. پستهای کمتر از دویست و پنجاه کلمه هم به نظرم بستگی داره اون پست چه نوع پستی باشه. منظورم اینه که نمیشه یه حکم کلی داد. در مورد اعمال قانون هم: …………
این هم که خوش ندارید با کسی رفیق بشید: نمیگم دوست دختر بگیرید چون خودم هم با اینطور دوستیها مخالفم. ولی نذارید افسردگی کار دستتون بده. در این مورد میخوام بیشتر بنویسم ولی ……
موفق باشید.

سلام مجتبی.
همون طور که خودت گفتی اینجا بازدید کننده داره ولی همشون طرفدار اینجا نیستند. دقیقا بعد ۶ سال مدیریتت الان باید به این نکته برسی که باید طرفدار های اینجا زیاد بشن نه بازدید کننده. همون طور که گفتی طرفدار های اینجا خیلی کمند و باید قبول کرد که خیلی مسایل دست به دست هم میده که یک سایت طرفدارهای زیادی داشته باشه. اینکه هر از گاهی بخواهیم پستهای این چنینی بزنیم و از فرداش گل و بلبل بشه و دوباره دو روز دیگه بزنیم تو سر و کله هم که نمیشه. امیدوارم از حرفام ناراحت نشی ولی مطمئنم هم خودت به بچه ها نیاز داری و هم بچه ها به خودت. من ازت خواهش می کنم یه تغییری توی رفتارت داشته باش و مطمئن باش اوضاع تغییر می کنه. باید اول از خودت شروع کنی.
من الان تقریبا دو ساله که اینجام. هر از گاهی دارم پستهای این چنینی می بینم و دو روز دیگه دعوا و دو روز دیگه پست چاکرتم و نوکرتم. خب این وضع تا کی باید ادامه داشته باشه و همین مسایل باعث میشه که خیلی ها از جمله من دلسرد بشند. حالا تا قبلترش رو دیگه خبر ندارم که اوضاع چه جور بوده ولی بعید می دونم اون موقع ها هم دست کمی از الان داشته باشه. یه نگاهی به سایتهای پر طرفدار داشته باشی متوجه میشی و اینکه تجربه ۶ سال مدیریتت باید این مسایل رو به خوبی برات روشن کرده باشه که اوضاع این چنینی دیگه باعث افزایش طرفدار نمیشه.
بازم امیدوارم کسی از کامنت من ناراحت و رنجیده نشه و امیدوارم که طرفدارهای سایت زیاد بشن نه بازدید کننده ها.
شاد و موفق باشی.

سلام بر مدیر محله
آیا تو هم به جایی رسیده ای که نمی دانی فلسفه ی وجود و کارت چیست؟
نمیدانی با چه هدفی گوشکن را تاسیس کردی؟
آیا به هدفت رسیدی؟
فکر می کنید با ادامه ی وضعیت فعلی به درصدی از هدفت خواهی رسید؟
آیا می دانی که روح دیکتاتوری با ماهیت دموکراسی هیچ گونه سنخیتی با هم ندارند؟
آیا سیگار کشیدن در چنین فضایی اجازه می خواهد؟
آیا می دانستی که ما با انتقاد دوست و با عمل دشمن هستیم؟
تو اینقدر خوش خیالی که فکر می کنی واقعا من فرق بین بازدیدکننده و هوادار را می فهمم؟
آیا هنوز آتش دلت که با هیزم دوست داشتن دیگران روشن شده, می سوزد؟
راستی چقدر دیگر از این سوخت زیستی باقی مانده است؟
تا حالا فکر کرده اید که گوش کن مانند درختی است که هزاران پرنده ی بی لانه در آن آشیان ساخته اند و از دست خار رنجهای بیرون به میان آرامش برگها و نسیم مهر آن پناه آورده اند؟
راستی با جوجه های مانده در آشیان چکار می کنی؟
و هزاران آیای دیگر که می دانم حوصله ی بسیاری از جرنده گان را به سر خواهد بردو
و اگر حقیقت مطلب رابخواهی
من و هیچ کس دیگر نمی تواند با زبان جادویی شعر مانند سلطان عشاق حضرت مولانا, چنین وضعیتی را توصیف کنند.
حالا با زدن پکی به سیگار این غزل را نیز از جان گوش بشنو و برای خودت تحلیل کن و هر جور که خواستی تصمیم بگیر که رای رهبر نظر پیرو است.
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد
همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
ارادت به شما و تمام دوستان

سلام مجتبی.
اولا از دودِ اینی که میکشی قطعا متنفرم. حالا سیگار باشه یا هرچی.
بَعدِشَم خِیلییامونم هستیم که اگرچه کمتر، (صادقانه) اما هنوز اینجا رو دوست داریم و تعصب و طرفداریمون سرِ جاش هست. فقط خلاقیتمون نِمیاد. افسرده شدیم از این وضعیت و هزار جور چیزای دیگه که در هر صورت کملطفیه که بهمون بِگی طرفدار نیستن. خلاصه که چاکریم در حد و حدودِ بارسلونای کبیر!

درود بر شما… اینجا و شما که بانی و گرداننده‌اش هستید برای من ارزشمند است، بسیاری از مطالبی که در اینجا منتشر می‌شوند، از کتاب‌ها گرفته تا نرم‌افزارها، معرفی و آموزشِ کار با نرم‌افزارها، اخبار و اطلاعیه‌های حوزه‌ی نابینایان، بسیار مفید بوده‌اند برایم، به عنوانِ مثال کتاب‌هایی که با همتِ آقای عابدیِ نازنین و آقای جباریِ ارجمند و با اجرای عزیزانی چون خانم اوشلی تولید و منتشر شدند در محله، نرم‌افزارِ “google ocr ” که توسط آقای صفا ساخته و از طریقِ محله در اختیارِ ما قرار گرفت، آموزشِ نرم‌افزارهای کتابخوانِ اندروید که شما ضبط کردید و همچنین خودِ نرم‌افزارها که منتشر نمودید، voice dream reader و smart audio book ، مطلبِ آقای امینی در موردِ نرم‌افزارِ فیدیبو که با یاریِ ایشان و آقای صالحی دریافتم دسترس‌پذیر شده و توانستم از این کتاب‌خوانِ کارآمد استفاده کنم، کارگاهِ معرفی و آموزشِ NVDA توسطِ آقای هاشمی که از اینجا دریافت کردم، با گوش دادنش نگرانی‌ام برای استفاده از این صفحه‌خوانِ بی‌نظیر برطرف شد و برای همیشه با jaws خداحافظی کردم، همین نرم‌افزارِ خوبِ audex که با آموزش آقای رضایی امروز منتشر شد و خیلی نرم‌افزارها و آموزش‌های دیگر، از طریقِ اینجا با عرضه‌کنندگانِ ابزارهای توانبخشی برای نابینایان آشنا شدم، توانستم عصای سپید، تب‌سنجِ گویا، دستگاه کتابخوان و… بگیرم که همگی برایم بسیار کارآمد بوده‌اند، دوستانِ نازنینی پیدا کردم اینجا که بسیار مهربان و باصفا هستند، اینجا به خاطرِ مواردی که با ذکرِ چند مثال برشمردم برایم مفید بوده، بسیاری از دیگر موارد هم که برای من کاربرد نداشته قطعا برای دیگر دوستان کارآمد است، به همین خاطر علاقه‌مندم به پایداریِ اینجا و همیشه تا جایی که توانستم حمایت کرده‌ام… امیدوارم با وجودِ تمامِ خستگی‌ها و ناملایمات همچنان مجدانه به پیمودنِ مسیری که برگزیده‌اید ادامه دهید. قطعا با تغییراتی که اشاره کردید، محله پربارتر و گران‌بهاتر خواهد شد… هرچه میزانِ مطالبِ تخصصیِ حوزه‌ی نابینایان و محتواهایی که اختصاصا برای اینجا تولید شده افزایش یابد بارِ علمی-فرهنگیِ محله افزایش خواهد یافت… بهترین‌ها را برای شما و محله‌ی نابینایان آرزومندم… پاینده باشید مجتبی جان…

ساعت ۱۸:۰۲ ۲۷ خرداد این پست منتشر شده و تا ساعت ۰۲:۴۶ بامداد امروز ۲۸ خرداد قبل از کامنت من ۳۱ کامنت گرفته که خلاصه آمارش رو باید این طور برآورد کرد.
۵ ۶ تا از کامنتها چرتو پرتای کپی پیست صادق بوده که خدا رحم کرد گفته بودی قراره پستای عمومی تعطیل بشه! وگرنه صادق تا خود صبح داشت بی ربط گل هم میکرد!
از اکثریت مابقی هم یه موج خاصی میاد بیرون که رو تمام گفته های خودت صحه میذاره!
میدونی مشکل ما کمبود ایده و طرح نیست.
مسئله اینه که تو ایده و طرح رو واسه کی میخوای اجرایی کنی!
به روایت اون جوک بی مزه اینا همه خواااااااابن تو برا کی داری رانندگی میکنی!
ولی من میگم جمعش نکن با این که ترجیح همینه!
همیشه میگفتی اگه اینجا به درد یه نفر بخوره من به هدفم رسیدم.
خب من بهت میگم اینجا به درد خیلی از این یه نفرها میخوره.
کسایی که اون قدر گرفتاری دارن که وقتی با مشقت و بعد از کلی گشتن دنبال فلان آموزش یا برنامه اینجا رو پیدا میکنن انگار دنیا رو بهشون دادن.
اینا نه دنبال پستای پر کامنتن که رکورد ده کامنت در دقیقه رو بشکنه، نه دنبال نویسنده برتر شدنن و نه دنبال هیچ برتری دیگه ای!
شاید فقط همون یه دفعه برای همون آموزش یا برنامه که دنبالش بودن بیان اینجا و دیگه هم نیان!
من پیشنهادم اینه که بذار اینجا برای اینایی که گفتم باز بمونه! ولی نه این که به نام اونا باشه و به کام بقیه!
به نام اونها و به کام اونها!
فقط و فقط و فقط اونها!
سایت کوچیک میشه، ریزش بازدید کننده پیدا میکنه، غیر از ۱۰ نفر هیچ کی نمیمونه، خب همه اینا بشه بهتره که!
این جوری دیگه نگهداری یه سایت کوچیک خیلی راحتتره، سرور گنده هم شاید نخواد!
شایدم بشه از صفر شروع کرد و یه روزی بازم به همین جایی برسه که الان هست، منتها با طرفدارای زیاد و نه بازدید کننده های زیاد!
جالبه که بدونی در چنین حالتی اگرم روزی تو یا من یا هر کس دیگه ای خسته بشیم و بگیم میخوایم بریم دنبال کارمون، خیلی راحت همون طرفدارا از بین خودشون گرداننده و مدیر جدید انتخاب میکنن و دیگه اینجا وابسته به حضور انحصاری هیچ کس نیست.
به نظرم زمانی میشه گفت اینجا طرفدار زیاد داره که به چنین حالتی رسیده باشه!
من میخوام از طرف همه کسایی که خیلی وقتا در معرض انتخاب شدن به عنوان گرداننده اینجا قرار گرفتن چه خودشون بخوان چه نخوان اعتراف کنم که قضیه خیلی سادهست، ما میترسیم و کسی که نترسیده و تا حالا مونده تو بودی!
ما هیچ کدوممون دغدغه های تو رو نداشتیم. برای همینم اگه گاهی وقتا حتی تمایلی هم برای به دست گرفتن اداره اینجا از خودمون نشون دادیم، دلیلش این بوده که فکر کردیم کلاس داره و وجهه و اعتبار برامون میاره!
با تمام این حرفا من با هر تصمیمی که بگیری هستم و سعی میکنم کمک کنم.
چون معتقدم هر تصمیمی بگیری حتما درست بوده!

کامنت جناب درفشیان چنان گفتنی ها رو گفت که جز۱دونه لایک چیزی واسه گفتن باقی نمی مونه. من کسی نیستم چیزی هم بلد نیستم ولی واسه خاطر دل خودم هم شده میگم که هر تصمیمی که بگیری من همچنان هستم و اگر کاری از دستم بر بیاد که ای کاش بر بیاد آماده ام که کمک کنم. شاید ما ها۱خورده در شمارش کم باشیم ولی تو زمانی که شروع کردی فقط۱نفر بودی. طولش ندم اون بالا خیلی گفتم الان قاچاقی اومدم.
دوباره شاد باشی!

سلام.
همونطور که خودت نوشتی حد اقل برای من سایت یکی دو سالی هست جاذبه خاصی نداره.
اگه میام بیشتر از روی عادت و به خاطر تک و توک پستهای ارزشمندی هست که میبینم.
البته این فقط تقصیر باقی نیست.
قطعاً خودم هم حد اقل تو دسته همین اعضای بازدید کننده قرار گرفتم و حد اقل خودم جدیداً کار درخور ستایشی نشون ندادم.
من احساس می کنم در مورد سایت ب بنبست رسیدیم.
نه گسترشش میدیم نه حاضریم ازش دل بکنیم.
به هر حال حاصل چندین سال تجربه و زحمت دوستان زیادی هست.
ولی به نظرم اگه میشه یه طرح تحول جدی رو اجرا کرد، نگهش دار و اگه نمیشه نگه داشتنش بیشتر شبیه یک صندوق جواهر هست که فقط برای اعضای تازه وارد جذابه.
تازه این وضع سایت گوشکن هست که شاید پرکارترین باشه.
همینکه تا الآن دووم آورده هم شاید موفقیت بزرگی باشه.
طولانیترین همکاری بین نابینایان در سطح کشوری.
به هر حال فعلاً که مجتبی خودتی و خودت.
اگه میتونی بدنه سایت رو یه نیشگونی بگیری که تکونی بخوره که هیچ، وگرنه میتونی به عنوان یک محصول ارزشمند نگهش داری یا کاملاً جمعش کنی.
ولی اگه کاری نکنیم، قطعاً حد اقل رشد خاصی نخواهیم داشت و بیشتر درجا میزنیم.
موفق باشی.

چه جالب! بالای صفحه رو خواهش میکنم دقت کنید! اینجا سیگار کشیدن ممنوعه؟ با یه علامت سؤال تأمل بر انگیز. یادش به خیر یه فیلم جنگی بود همین اخیرا، یه آقا عربه هم داشت که مرتب میگفت: زندگی پر از تَناقُضِه! خوب، سلام بر دوست قدیمیَم، مجتبی ی دوست داشتنی و البته عجیب. مجتبی! در این دوازده سال آشنایی، باور کن، تو یکی از عجیبترین شخصیتهایی هستی که تا حالا دیدم. یه شخصیت پر از تناقضهای عجیب و غریب. پر از کارها و فکرهای کاملا ضد هم دیگه. واقعا نمیدونم چی بگم. یعنی نه که ندونم، راستش حرف خیلی خیلی دارم ولی دلم نمیخواد اینجا بگم. باور کن نیم ساعته همینجوری دارم مینویسم و پاک میکنم. آخرش دیدم در همین حد بنویسم و باقیش رو خصوصی بگم بهتره. اصلا ولش کن! حرف از آشنایی شد! میگم یادت میاد وقتی تازه داشتیم هم دیگه رو میشناختیم؟ بهار ۸۴. مثل حالا خرداد ماه بود. اون وقتها، یادش به خیر! من یه نینی کوچولو ابتدایی بودم و تو هم یه بچه دبیرستانی! ببخشید اگه آخرش بی ربط بود!

سلام در مورد پستهای عمومی تا حد زیادی موافقم ولی راجعب جمع کردن و اینها نظر خاصی ندارم جز این که شاید بتونم بگم جمع کردنی در کار نیست وقتی برای گسترشش اقدام میشه و به قول چشمک
نروید قربان این دفعه رو عفو بفرمایید

ولی خودم بعد امتحانهام حد اقل به خاطر چیزهایی که از این سایت یاد گرفتم میخوام فعالتر بشم آموزش و شاید هم کتاب ضبط کنم تحتی اگه کامنت نخوره حتی اگه خیلیها بیان یه h بزنن رد بشن

نروید قربان این دفعه رو عفو بفرمایید

سلام، در مورد پستهای عمومی، من باهات موافقم چون من خودم اصلاً پستهای عمومی رو نمیخونم. ولی از حرف تا عمل خیلیه. از این حرفها زیاد زدی و بهشون عمل نکردی. بنابر این این حرفهات هم مثل باقی حرفهات هست و من بهشون دیگه عادت کردم. دیگه برام تکراری شدند.

با درود. بنا نداشتم حرفی بزنم بخصوص در این دست پستها الآن هم حرف خاصی نمیگم جز اینکه دوست خوب من پسر خوب من رمز موفقیت در هر کاری مردمداریه، متاسفانه تو این بخش میلنگی. نمونش برو به سه پست قبلیم مراجعه کن که فقط یه پیشنهاد دادم که با عرض معذرت از همگی شما عزیزانم، محل سگ هم نذاشتی. خب این فقط منِ تنها نیستم که از این رفتارها ناراحتم تقریبا با هرکی صحبت میکنم که چرا دیگه گوشکن نیستی یا چرا به گوشکن نمیای اکثرا از رفتار شما ابراز ناخرسندی میکنند. من وقتی مشکلی دارم میترسم بهت زنگ بزنم در حالی که راحت به سعید زنگ میزنم و اونم راهنمایی میکنه.. همه فکر میکنند زیادی کلاس میذاری آقا خانم فقط ایمیل بزن فقط در پیام خصوصی با من تماس بگیر!! این روزا دیگه سایت زدن کار سختی نیست مهدی عابدی عزیزمون هم سایت زده سجاد هم سایت زده پس دیگه سایت زدن کار انحصاری نیست و تقریبا کار همه هست آنچه که مهم است تولید محتوا و با رفتاری محترمانه و دوستانه افراد را نگه داشتن است. پس از دیگران گله نکنید که چرا بازدید کننده اند و نه طرفدار، کمی هم به این بیندیشید که چرا طرفدارها بازدید کننده شده اند فقط که نباید دیگران را مقصر دانست. من هنوزم به گوشکن پایبندم برای موفقیتش تلاش میکنم به هرکی برسم ازش میخوام که با گوشکن همکاری کنه ولی این دلیل نمیشه که گلایهمند نباشم ناراضی نباشم همونطور که گلایهمند بودن و ناراضی بودن باعث نمیشه که با گوشکن همکاری نکنم و از دیگران نخوام که همکاری کنند.
حساسیت روی پستهای عمومی رو هم درک نمیکنم چه سنگینی روی دوش من و شما و سایت داره. خب فردی مطلبی جایی دیده خوشش اومده دوست داره با دوستانش به اشتراک بذاره این چه عیبی داره. شاید افرادی از این طریق میتونند با سایت همکاری کنند. همه که نمیتونند آموزش تهیه کنند همه که تجربه شخصی ندارند. خلاصه بنظر من یک سایت مفید باید بتونه انواع نیازهای مخاطبینش رو تامین کنه که خیلی لازم نباشه از این دکون به اون دکون از این پاساژ به اون بازار سر بزنه. و دیگه اینکه مگه سایتهای دیگه رسانههای دیگه چقدر نوآوری دارند که اینجا نداره مگه اونا هر روز یه طرح جدید یه فکر نو دارند مگه روزنامههای دیگه میاند بگند چون فلان روزنامه هست پس دیگه لازم نیست من باشم. هرکی کار خودشو میکنه هرکی مخاطبین خودشو داره. پس در یک کلام سعی کنید مردمدارتر باشید واقعا تکریم ارباب رجوع و مخاطب کنید.

خب سلام به همه ی دوستان عزیزم در سایت گوش کن دوستان اگر من این کامنت رو مینویسم یا ی ایمیل برام میاد که عضویت شما لغو شد یا کامنتم به دست مجتبی یا ویرایشگران عزیز پاک میشه ولی باید بنویسم میدونم سد درصد دوست عزیزم آقای علی کریمی میاد به تیکه انداختن که تو بچه هستی و از این حرف ها فقط امیدوارم که کامنتم پاک نشه من چند وقت پیش گفتم از شعر خدا حافظی کردم تا یکی دو ماه نتونستم شعر بگم بعد خواستم دوباره شعر بگم قبلش به مدیر عزیزمون ایمیل دادم که مجتبی جان من میخام دوباره شعر بزارم تو گوش کن ایشون با توحین به من جواب دادن شعر های تو دیگه نفرست چون منتشر نمیشه آخرش هم گفت موفق باشی منم نوشتم چرا توحین میکنی فرمودن شعر های تو شعر نیستن من توحینت نکردم سجاد منم گفتم توحین چطوری هست به نظرت فقط فحش بدی توحین میشه؟ جوابی نیومد حالا واقعا کسایی که منو میشناسن من همیشه گفتم اگر چیزی یاد گرفتم از کامپیوتر یا مبایل فقط از گوش کن یاد گرفتم ولی مغروریت مجتبی باعث همه ی خراب کاری ها میشه این رو من نمیگم ها همه میگن شاید بگید آخه نفهم این چه ربتی به این پست داشت ولی جایی ندیدم که بگم خدا وکیل هرجا رفتم همیشه از گوش کن و مجتبی طعریف کردم چون خیلی برای من و بقیه یه نابینایان خوبی کرده ولی بعضی وقت ها بد جور خراب میکنه الانم میگم به خدا قسم تا بمیرم خوبی های مجتبی و بچه های گوش کن رو فراموش نمیکنم از جمله آقای علی کریمی که شب تا خود صبح به من کمک میکرد تا کامپیوتر یاد بگیرم و همچنین آقای محمد میرقاسمی من خیلی از این دوتا ممنونم باز هم میگم با یکی از بچه ها دعوام شد مدیر اومد کامنت های منو پاک کرد ولی کامنت های اون رو پاک نکرد من نمیگم کارش اشتباه بوده ولی این هم درست نبود که کامنت های منو پاک کنه مال اون رو پاک نکنه ببخشید که به سیگار کشیدن مجتبی ربت نداشت دود سیگار مجتبی چند ماه پیش رفت تو گلوم نزدیک بود خفم کنه که بهم توحین کرد ازتون خواهش میکنم اگر خدارو یادتون هست بزارید این کامنت باشه و پاکش نکنید یا علی

سجاد. من نیومدم از مجی دفاع کنم یا حرفی بزنم. چون آدم زنده وکیلو وصی نمیخواد.
ولی اسم منو برده بودی. پس امیدوارم بخونی و به جوابت برسی.
من اگه چیزی بهت میگم, اگه حرفی میزنم, فقط و فقط واس پیشرفت خودته ولا غیر.
تا به حال از خودت پرسیدی که با وجود اینکه شعرهای تو منتشر نمیشند, ولی شعرهای فرزانه و پریسا منتشر میشند.
تو اگه خوب بخوای فکر کنی و زحمت فکر کردن به خودت بدی, خیلی راحت متوجه میشی دلیل عدم انتشار پست هات اینجا چیه؟
هر چند من تو این حوزه هیچ تخصصی ندارم ولی به وضوح متوجهه پایین بودن سطح کیفیه شعر هات شدم. دقیقاً مث آموزشای دربو داغون خودم خَخ.
ببین کامبیز هم خنگ هست ولی از خنگ بودن خودش داره در جهت درست استفاده میکنه و طنزای خوبی مینویسه.
حد اقل اگه آدم نمیشی و واقعاً آدم شدن ایقد سخته, پس بیا مث کامبیز خر خوبی باش. این یه کارو فکر کنم بتونی بکنی.
در ضمن من اگرم کاری واست انجام دادم در راستای تلاش واس آدم شدنت بوده که دیگه به کلی ازش نا امید شدم.
ولی همچنان به اینکه خر خوبی باشی امیدوارم.

سلام مجتبی
اصلا تکرار مکررات و اینا نمیکنم. نه میگم آره تو نباید جمعش کنی و فلان, نه این که تو هر کاری عشقته بکن.
فقط یه چی: آقا, الآن ممکنه مثل من آدمایی باشن, که کل ارتباطشون با جامعه نابینایان ایران, محدود میشه به گوش کن و پستها و کامنتهاش.
ممکنه آدمایی مثل من باشن, که شاید حرفی نزنن.چون حرفی برا گفتن ندارن. اما اگر یک روز گوش کن رو چک نکنن و پستها رو نخونن و استفاده نکنن, اون روزشون یه چی کم داره.
ممکنه آدمایی مثل من باشن که هرچیزی که میخوان قبل از گوگل, میآن تو گوش کن دنبالش میگردن. اگه پیدا نکردن, میرن جاهای دیگه.
آدمایی مثل من احتمالا کم نیستن. ولی ممکنه کلا اظهار نظر نکنن چون به قول تو دلبستگی و وابستگی به اینجا نداشته باشن.
سخن آخر: هر کاری که میکنی, اول ببین در دراز مدت پشیمونت نکنه. اگه اینجا رو میبندی و میری, یه دفعه دو ماه بعد نگی هَی وای گوش کن عجب چیزی بود. ضمن این که سیگار هم میکشی لا اقل بهمن قرمز نکش خفه شدیم.خخخ.
یه کم طولانی و بی سر و ته بود. شرمنده. ارادت.

سلام مدیر خوب من صرفا یه بازدید کننده هستمو جزء مخالفین تعطیلی گوش کن تقریبا همه پستها رو میخونم خیلی هاش رو دوست دارم گاهی کامنت میذارم گاهی هم نمیذارم شاید نتونم نظر خاصی بدم ولی…… فقط بدونید غرور زیادی مثل بادکنکه مواظب باشید

سلام
به نظرم نباید ملاک طرفداری یا دلبستگی فقط پست یا کامنت گذاشتن باشه
شاید خیلی ها مثل من به هر دلیل فعال نباشن و کامنت تشکر نذارن ولی توی دلشون از افرادی که آموزش یا پست مفید میذارن ممنون هستن
در مورد مهاجرت تصمیم با خودتون هست
اما به نظرم شما در داخل کشور می تونید مفیدتر و موثرتر باشید هر چند ممکنه با مشکلات زیادی رو به رو بشید
امیدوارم بتونید بهترین تصمیم رو برای خودتون و سایت بگیرید
موفق باشید

خَخ میگم نظرت چیه بچه ها هم تو دلشون آموزش ضبط کنند خَخ.
گفتم بچه ها ها. نگفتم خودما. چون خودم خوب میدونم آموزشای من به درد خودمم نمیخورند.
منظورم کسایی هست که واقعاً وقت میذارند.
یعنی میگی باید تو دلشون این کارا رو بکنند.
بعدش ملاک تو اگه اینا نیست, پس با توجه به اینکه این یه سایته و تو یه سایت هم بیشتر از اینا نمیتونه وجود داشته باشه دقیقاً چیه؟
بوگو تا ما هم یاد بگیریم.
ارادت.

درود بر شما من با برداشته شدن پست های عمومی کاملا موافقم غرور مجتبی را هم قبول دارم بعدشم سجاد جان نمی خوام از مدیر دفاع کنم چون از این چاپلوسی ها خوشم نمیاد ولی می خوام نظر شخصی خودم را بهت بگم
به نظر من اگر من شعر شما را دوست نداشته باشم یا شما شعر من را شعر ندونید این توهین نیست بلکه بهش میگن اظهار نظر آزاد
در ثانی مجتبی تا همین جا هم شکیبایی زیادی درباره امثال شما از خودش نشون داده
گواه ادعای من هم آخرین پستی هست که شما زدید پست کمی حرف با دوستان خدا وکیلی من که نفهمیدم محتوای این پست چی بود؟
راستی کسانی که درباره پست هاتون از مجتبی نگران هستید تا حالا به این فکر کردید که شاید برخورد مجتبی با پستای شما حاصل انعکاس نظر دیگران به مدیر باشه؟
مثلا من خودم یکی از کسانی هستم که با میل زدن و پیام در اسکایپ نظراتم درباره بعضی از پست ها به مجتبی منعکس می کردم حتی یکی دو بار هم به شهروز یعنی مدیریت اون زمان میل زدم
به هر حال مجتبی اگه می بینی حالش را داری باش اگر هم حس و حالش را نداری که راحت باش و همه چیز را بترکون

سلام دوست عزیز من نگفتم شعر های من خیلی خوبن و من اگه دیدی این آخرین پستم که میگید محتوا نداشت از این حرف ها مجبورت نکردن بخونی رد میشدی تمام غرور مجتبی فقط من نمیگم همه میگن آقای معلم من مشکلی با شما نداشتم که اینجوری حرف میزنید ولی من شعر هامو اینجا میفروشم آیا کسایی که اینجا از من شعر میخرن آدم نیستن یا دوست دارن پولشون رو پرت کنن مجتبی از وقتی که خواستم از حق خودم دفاع کنم زد تو دهنم عزیز همین یا حق

سلام آقای خادمی. من زمانی که حدودا ۱۰ سال پیش بود با آموزش بازیهای شما آشنا شدم به هوش و استعداد شما افتخار کردم و گفتم که این شخص میتونه بعدها آینده خوبی را برای خودش بسازه. من اون موقع اصلا فکر نمیکردم که شما الان به این وضعیت خودتون را گرفتار کنید. راستش به نظرم شما با همه خوبیهایی که دارید اما یک ایراد بزرگ دارید و اون هم غرور کاذب شما هست. شما فکر میکنید که اگر برای دوستان نابینا کلاس بزارید و به تلفنهاشون چند خط در میان جواب بدید این برای شما یک افتخار هست. من معتقدم که حالا که شما بیشتر از همه ما در این شش سال با نابینایان بودید میتونید تشخیص بدید که چه کسانی واقعا با شما کار دارند و چه کسانی میخوان مزاحمت ایجاد کنند. من میگم کسی اگر واقعا استعدادی داشته باشه هم اینجا و هم خارج از کشور میتونه خودش را نشون بده. اما به نظرم اگر شما همینجوری میخوایی از ایران بری هیچ فایده ای نداره و اونجا شاید افسردگیتون بیشتر از ایران بشه. به نظرم اگر شما مردمدار باشید و از غرور کاذب خودتون را کنار بکشید حتما موفق خواهید شد. به نظرم شما با محدودیتهای زیاد نمیتونید سایتتون را با دیگر سایتها تمایز کنید. سایت شما زمانی موفق خواهد شد که اجازه بدید طبق قوانین کشور و با زمان خودش را تطبیق بده. اینکه شما بگید بعضی از مسائل به ما چه ربطی داره فقط صورت مسأله را پاک کردید و به هر حال ما باید مسائل روز کشور را چه موافق و چه مخالف بدون توهین به یکدیگر به اشتراک بزاریم. من آرزو میکنم که شما خودتون را حتما از شک و تردید خارج کنید و غرور را کنار بزارید و به فکر پیشرفت همه نابینایان باشید.

سلام شما که دارید میرید ولی میشه به هرکی میمونه بگید اگه بسته سیگارش تموم شد اگه از اون ور آب خواست مدیر بشه اگه افسردگیش کم شد و هزاران اگۀ دیگه اگه ممکنه سردر محله را بجای نابینا به آسیب دیدگان بینایی تغییر بده. آخه تا یه فرد دیرنابینا یا نوجوان دارای مشکل بینایی میاد به خودپذیری و مشکل پذیری برسه طول میکشه. وقتی سایت را به این قبیل افراد معرفی میکنم؛ طرف یه سر میاد و میگه آخه من که نابینا نیستم. حالا بنده خدا جلو پاشم زوری میبینه ها. اما اگه آسیب دیدگان بینایی باشه حتی اگه کسی یه مژه هم از چشمش افتاده باشه به سایت احساس تعلق میکنه.

جناب بی ادعا من به کسی توهین نکردم که شما به خودتون اجازه دادی کامنت منو به مسخره بگیری
اگر هم انتقادی به حرف من داشتید می تونستید از لحن مودبانه تری استفاده کنید
نمی دونم وقتی پست متعلق به شما نیست چرا وظیفه خودتون می دونید به کامنت ها جواب بدین
در ضمن برای اینکه خیالتون راحت باشه بهتره بدونین که من هیچ وقت از آموزش های شما استفاده نکردم و از این به بعد هم استفاده نمی کنم

درود آقای خادمی, من تازه وارد هستم و در کل غیر از آقای درفشیان هم استانیم و خانم بانو کسی را تو این محله نمیشناسم, حتی شما را هم نمیشناسم, ولی خدایی چندتا از آموزشاتون را گوش دادم به نظرم نمیومد و حتی نمیتونم باور کنم که شما هم متعسفانه متعسفانه مثل یکی از همنوعان باشید که اگه بشه یه جای شخصی ازتون داشته باشم بگم که دقیقا شما منُ یاد چه خاطراتی و چه مکانهایی و دقیقا چه افراد نابینایی با این پست انداختید, در حال حاضر برا من به عنوان نابینایی مثل دیگر همنوعان ثابت شد تا اینجا که با این افراد مثل خودم سر کار داشتم اونا اینطورن که تلاش میکنن به یه جای خوبی برسن این همه کار مفید بکنن برا خودشون برا دیگران دست آخر هم وسط راه ول کنن برن, و اول از همه هم همنوعان خودشون را غال بذارن, این طبیعیه که تنهایی غرور میاره, تنها راه حل این مدل افسردگی اینه که یه مدت اینجا تو ایران هرچه هستید و هرچه بودید بذارید کنار و برید برا مدتی یه جای دور از اینجا زندگی کنید, به شرطی که با هیچ کدام از دوستان نزدیکان و آشنایان هیچ ارتباطی نداشته باشید, بعدا حساب این ناشکری افسردگی به خوبی میاد دستتون, شما اگه هستید برا یه چند نفر یا چند هزار نفر مثل خودتون هستید, این که دلدل کنید برید خارج و نمونید تو ایران سایت را جمع کنید و اینجور حرفها فقط یه نوع منتیه که رو سر همنوعان خودتون میذارید و بس, کاری که اکثر نابیناهایی که من باهاشون در ارتباط بودم کردند و میکنند و خواهند کرد, منظورم همون منته هستش دیگه. من یک تازه وارد هستم و عضو فعالی هم نیستم شاید یه دو سه هفته ای یه بار یه پست بذارم مطالبی که از سال ۸۴ نوشتم و گفتم بهتره به جای این که تو انبار خاک بخورن قبلش یکی باشه اینا را بخونه, تا قبل از این که خانم قاسمی یعنی همون بانوی خودم ون این سایت را بهم معرفی کنه فقط و فقط منت یه نابینای بنده خدا تو سرم بود که با باز دید این سایت خدا لطف کرد شرش را از سرم کم کرد, هرچی آموزش و برنامه میخوام از اینجا دریافت میکنم. طرح موافقت و مخالفت را هم برا پایدار بودن سایت تعیید کردم, وگرنه من هیچ فعالیتی ندارم که به درد دوستان بخوره, حاضر شدم به خاطر پا بر جا ماندن سایت حق عضویت پرداخت کنم حالا بالاخره هی یه روزی منم شاید بتونم و فرصت بکنم یکی از اعضای فعال سایت باشم. ولی با خوندن این پست و متوجه شدن به این همه غرور و افسردگی و منتی که با اعلام خارج رفتن و جمع کردن سایت روی سر همنوعانم هستش منصرف شدم از کارم. از دست دادن نزدیکان ممکنه یه سری محدودیتها برا ما نابیناها داشته باشه ولی نمیتونه زندگی را مختل کنه. هرکسی از اعضای این سایت یا خود مدیر که فکر میکنه ایران هیچی برا بودن و موندن آدم نداره یه سری به اونجا که نوشته درباره مجتبی خادمی بزنه بد نیست, برا من تازه وارد فرقی نداره بودن یا نبودن سایت, ولی همچین بی استفاده هم نبودم و از اعضای فعال و زحمتکش سایت کمال تشکر را دارم, ولی خدایی اکصر نابیناها با این سایت انس گرفتن و خیلی از مشکلات آموزشی درسی چه میدونم حل شد, حالا خود دانید, من وقتی به مستند رنگ و نارنگ اعتراض میزدم میگفتن اگه نری تو مصاحبه ها شرکت نکنی رنگ را با لمس تشخیص ندی به همنوعات ثابت میکنی که هنرت ساختگیه و مهمتر این که خودت را خراب میکنی] فردا راجع بهت چی فکر میکنن؟, با جمع کردن این سایت اونم بعد از طرح پرداخت عضویت حتی اگه پولا به حساب اشخاص پرداخت کننده هم واریز بشه میگن طرف میخواست کلاه برداری کنه زورش نرفت سایت را جمع کرد, البته عذر میخوام که این شکلی حرف میزنم ولی اگه مسئله ی پرداخت عضویت خوب پیش رفت چرا باید سایت را جمع کرد؟, خب به هر حال اگه این کامنت منتشر هم نشه مهم اینه که اون کسی که باید بخونه میخونه و به گوش شما هم میرسه بیخیال, گفتم که: این پست را خوندم یادم به خاطرات کودکیم افتاد برا همین این غزعبلات را نوشتم, اگر این کامنت هم به دلتون ننشست میتونید حساب کاربری منُ مسدود کنید, چون من جدیدا تصمیم دارم تا حدودی از فضای مجازی دوری کنم, به هر حال پیروز و سربلند باشید/

سلام خدمت دوستانی که دیر تصمیم گرفتن من حسین مهدوی هستم که به دلایلیگوش کُن رو برای همیشه ترک کردم یه پست هم فرستادم ولی چون بر ضرر مدیر بود و چون حقیقت رو گفته بودم منتشر نکرد من هدود ۳۰ تا آموزش ضبط کردم تا یه کی از اونا خوب در بیاد آموزش ساختن جیمیل با اندروید بود شاید بعضی ها بگن اینم که همه بلدن من حتما یکی بهم گفته بلد نیستم تا این آموزش رو ضبط کنم خلاصه یه آموزش خوب ضبط کردم و فرستادم برای باز بینی چند روز گذشت ولی خبری از پست نبود رفتم پست های در انتضار بررسی رو دیدم مال منم اونجا بود و روی عنوانش نوشته بود این پست فقط باید به دست مجتبی خادمی انتشار بیابد و منظور از این حرف این بود که این آموزش فقط به دست مجتبی خادمی باید ضبط شود و من به خاطر ضحمتی که برای این آموزش کشیدم و این جوری باهام رفتار شد تصمیم گرفتم از این سایت برم سایتی که هیچ چیزش برای من جالب نبود من هیچی از این سایت یاد نگرفتم یعنی نیازی به آموزش های این محله نداشتم من هیچ فالی از اینجا دانلود نکردم که به دردم خورده باشه و بالاخره پست خدا حافزی من از گوش کن رو فرستادم و مجتبی اون هم منتشر نکرد حالا رمز و نام کاربریمم فراموش کردم و با کامپیوتر سجاد خواستم این کامنت رو بفرستم و من هدود ۲ ماه پیش به سجاد گفتم سایت گوش کُن از هم میپاشه سجاد گفت از کجا میدونی گفتم بعدن میفهمی و حالا باید بگم این سایت دیگه به آخر خط رسیده دیگه عمرش تموم شده و تنها دلیلش اینه که مدیرش نمیتونه صمیمیت و گرمای این محله رو حفض کنه مدیر عزیز سنگی که نمیتونی بر داری بشین زیر سایش از کاری که نمیتونی درش تحول ایجاد کنی دوری کن به زور نگو من میتونم چند بار بهت زنگ زدم نزاشتی سلام کنم میگفتی فقط جیمیل یکم صبر کن ببین چی میخوام بگم بعد بگو جیمیل همه سایت دارن همه و همه سایت زدن دیگه بچه بازی شده فکر نکن چند تا نابی کور به قول خودت کنارتن مقرور شی آدم باید همیشه اینو یادش باشه که از یک پدر و مادر آفریده شده و هیچ کس از کس دیگه بالاتر نیست یکم از آسمان به سمت زمین بیا همه روی زمینیم تو نمیتونی با همه فرق کنی حالا هم اگر میخوای سایتت رو همینجوری بزار باشه یا جمش کن گر چه هزار نفر دیگه هم بیان اینجا ثبت نام کنن ولی اینجا دیگه هیچ چیزی برای یاد گرفتن یا سرگرمی یا گرمی و صمیمیت نداره بزار سایتت باشه ولی فکر نکن وضع سایتت خوب میشه آبی که بریزه دیگه جمع نمیشه تو هم دیگه از چشم بچه ها افتادی سعی نکن دیگه خوب میشی امیدوارم روی این کامنت خیلی فکر کنی چون سر سری هیچی ازش نمیفهمی آدم باید قبول کنه بعضی چیز هارو خوب فکر کن میفهمی بعضی چیز ها چی هستن با تشکر از شما که این کامنت رو میخونید من قبلا این پیشبینی رو کرده بودم و متمعنم امسال از هم نپاشه بعدن از هم میپاشه یه زمانی سایت کشور عشق هیلی کار بر داشت ولی به دلایلی این بلا سرش اومد سایت گوش کُن هم حتما این بلا سرش میاد فقط صبر کنید و ببینید چه بلایی سرش میاد یا علی من دیگه رفتم و هر چی زیر این کامنت بنویسید جواب نخواهم داد چون من از این سایت باز دید نخواهم کرد

حسین مهدوی گرامی اول اینکه از اینکه یه جورایی دلت شکسته و ناراحت شدی ناراحتم. امیدوارم تو تصمیمت تجدید نظر کنی البته که گفتی که دیگه نمیخونی ولی از سجاد میخوام که پیام منو بهت برسونه و بگه که عمو ازت خواسته که خونسرد باشی سعه صدر داشته باشی. حتما معذوریتی و مشکلی بوده وگرنه مجتبی شدیدا و اکیدا دوست داره که یکی مثل تو فعال باشه آموزش ضبط کنه و خلاصه رو شما جوونها و دانشآموزها خیلی حساب باز میکنه بطوری که ماها پیرها حسودیمون میشه خخخخخ. پس ازت میخوام که همچنان باشی و بمانی. مجتبی هم با وجود مشکلاتی که هست ولی مورد احترام و علاقه همه کاربرها هست گوشکن هم با همت هواداران و طرفدارانش به فعالیتش ادامه خواهد داد. امیدوارم هرگز آرزوی بد خواهان برآورده نشه و گوشکن همچنان بعنوان پر بازدید کنندهترین و محبوبترین سایتهای نابینایی بکارش ادامه بده و بقول جناب حاتمی عزیز گوشکن باید به یک بِرَند تبدیل بشه، به امید آن روز.

و اما درباره این که میگن مجتبی مغرور هست چون به تلفن ها جواب نمیده من به این دسته از دوستان جواب میدم چون به سر خودم اومده و می دونم مجتبی چی می کشه
باور کنید دوستان شما هم جای اون بودید کلافه می شدید آخه حساب کنید روزی چندین نفر به شما زنگ می زنن همه هم از شما توقع دارن شما همون موقع به تماس شون جواب بدید همه هم تقریبا صحبت های تکراری می کنن این وسط هم بعضی ها یه صحبت هایی را مطرح می کنن که اصلا ربطی به شما نداره یا از مشکلات خودشون حرف می زنن و یا هم می خوان در احساسات با خودشون شریک بشین و وای به روزی که شما از سر احترام یا دلسوزی دل به دل اون ها بدید اون وقت دلسوزی و احترام تبدیل به یه وظیفه حتمی و بدون چون و چرا میشه و تبدیل به توقعات نا به جا میشه .
سادهترین مثالی که می تونم واسه شما بزنم طرف زنگ زده با هم احوال پرسی کردیم یه چند دقیقه حرف زدیم میگم فلانی خب خوشحال شدم هزینه تلفنت زیاد میشه دیگه قطع کنم میگه نه مشکلی نیست من رایگان دارم. خب عزیز من شما چون رایگان داری باید پدر من دربیاد؟
تا مدت زیادی من اصلا گوشی حمل نمی کردم به همین دلیل هم خانواده به شدت از دستم شاکی شده بودن البته این وسط هم بعضی از شاگردانم دچار دردسر می شدن
خلاصه که مجتبی را توی این قضیه درک می کنم

دوستان موافق تمام کامنت ها هستم

دم همه گرم
نظرات من هم تابع نظرات بیشتر بچه هاست
دعوا سر لحاف ملا است
یعنی برای هیچی تو سر هم میزنید

این دوستمون آقا ی خادمی هر وقت کمی حوصله اش سر میره یک پست میزنه
یک دعوا درست میکنه بعد تمام میکنه باز مجدد یک پست دیگه

خلاصه ماجرا های عجیبی داریم
من نظرم تابع نظر بچه هاست هر چی بچه ها گفتن نظر من هم هست

? مشکل انسانها
واقعا مشکل خیلی از ما انسانها این است که:
همانقدر که مسخره می کنیم احترام نمی گذاریم
همانقدر که اشتباه میکنیم تفکر نمیکنیم
همانقدر که عیب میبینیم برطرف نمی کنیم
همانقدر که از رونق می اندازیم رونق نمی بخشیم
همانقدر که کینه به دل می گیریم محبت نمی کنیم
همانقدر که حرف میزنیم عمل نمی کنیم
همانقدر که می گریانیم شاد نمیکنیم
همانقدر که ویران میکنیم آباد نمیکنیم
همانقدر که کهنه میکنیم تازگی نمی بخشیم
همانقدر که دور میشویم نزدیک نمی کنیم
همانقدر که آلوده میکنیم پاک نمیکنیم

برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
۱. بیمارســـــتان ۲. زنـــــدان ۳. قبرســـــتان
در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
در زندان می‌بینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود.
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم…

شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد.
چاهی داشت پر از آب زلال زندگیش به راحتی میگذشت با وجود اینکه در همچین منطقه ای زندگی میکرد.
بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد.
یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.
چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ
ریزه ها چاه به مشکلی بر نمیخورد.
مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ ریزه های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد.
دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود.
مطمئن باشید تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد دش

.
آدم‌ها فکر می‌کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی می‌کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود. فکر می‌کنند می‌توانند همه‌چیز را از نو بسازند،
محکم و بی‌نقص! اما این حقیقت ندارد؛ اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم، اگر آدمِ ساختن بودیم، از همین جای زندگی‌مان
به بعد را می‌ساختیم.

با ارزش باش . .
با ارزش زندگی کن . .
برای خودت خط هایی داشته باش!
روی بعضی چیزها
زیر بعضی چیزها
و دور بعضی چیزها
خط قرمز هایی
خط سبزهایی
و خطوطی,زرد . .
دور بعضی آدمها را خط بکش
, قررررررمز . . .
آنها که همیشه سهمی از حس خوبت را به تاراج میبرند.
حسودها را ..
خودبین ها را ..
و مهمتر از همه آنها که همیشه بتو دروغ گفتند!
زیر بعضی ها را خط زرد بکش.
آدمهایی که تکلیفت را با آنها نمیدانی !
مثل فصلها رنگ عوض میکنند و اعتباری نیست نه به تحسین و نه به تکذیبشان. . .
روی بعضی چیزها و آدمها را با عطر برگهای نارنج خطی بکش ,
سبز سبز تا یادت بمانند و یادگار همیشگی ذهنت باشند.
آدمهایی که شاید همه ی فرقشان و خاص بودنشان در نگاه و کلامشان باشد.
آدمهایی که ساده ی ساده فقط دوستشان داری !
این آدمها را باید قاب گرفت و از مژه ها آویخت تا جلوی چشم باشند.تا وجب به وجب نگاهت را شکرگزار بودنشان کنی.تا بمانند. . .
تقدیم به تمام آدم های سبز دور و برم,
آنها که بی توجه به پاییز، بهارانه های بی دریغ بودنشان , بهانه های دلپذیر ورق خوردن فصل های زندگی من است.
زندگیتان پر از آدمهایی با خط سبز . . .

فقیری سه عدد پرتقال خرید…
اولی رو پوست کند خراب بود
دومی رو پوست کند اونم خراب بود
بلند شد لامپ رو خاموش کرد و سومی رو خورد.
گاهی وقتا باید خودمون را به ندیدن و نفهمیدن بزنیم
تا بتونیم زندگى کنیم…!
وقتى گرسنه اى،یه لقمه نون خوشبختیه..
وقتى تشنه اى،یه قطره آب خوشبختیه
وقتى خوابت میاد،یه چرت کوچیک خوشبختیه…

خوشبختى یه مشتى از لحظاته…
یه مشت از نقطه هاى ریز،که وقتى کنار هم قرار مى گیرن،یه خط رو میسازن به اسم زندگى…

قدرخوشبختى هاتونو بدونید.

خوشبختی در زندگی نتیجه سه عبارت است:
۱- تجربه دیروز
۲- استفاده از امروز
۳- امید به فردا …
ولی اغلب ما با سه عبارت دیگر زندگی می‌کنیم:
۱- حسرت دیروز
۲- اتلاف امروز
۳- ترس از فردا …
در حالی که آفریدگار مهربان،
گذشته را عفو ،
امروز را مدد ،
و فردا را کفایت می‌کند …

روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در
این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد
و
گفت: خدایا! همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این
بزرگی را روی بوته‌ای به این کوچکی می‌رویانی و گردوهای به این
کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد.
مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا!
خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمی‌کنم چون هیچ معلوم نبود
اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه
بلایی به سر من آمده بود !!!

خطرناک‌ترین جمله دنیا چیست؟
من_همینم_که_هستم
در این جمله کوتاه می‌توانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، درجا زدن ترس از کنار گذاشتن عادتها و به‌تدریج راندن آدم‌ها از اطراف خود را حس کنیم.
پس مراقب باشیم، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن.
با تغییرات کوچک روز به روز شکوفا تر و سازگارتر می‌شویم و حالمان بهتر از قبل خواهد شد.
ماشین زندگی من هیچ وقت خلاف نمیرود چون راننده اش خداست
.

بذارید به حقیقتی اعتراف کنم!
با نهایت تأسف عرض می کنم که، این سایت شده مجموعه ای از اسامی.
من فلانیو لایک می کنم چون فلانیه اگه فقط بازدید کننده بود و ساالی مااهی کامنتی می ذاشت، حتی اگه حرفاشم درست باشه، براش تره هم خورد نمی کنیم.
این سایت شده چنتا اسم که اگه خدایی نکرده خدایی نکرده, همشون تو یه ماشین باشن و صانحه ای رخ بده و بلایی سرشون بیاد، این سایت با همه اندوخته هاش دود می شه و اثری هم از اون نخواهد موند.
اگه نظرمو می پذیری, من با مدیریت گروهی موافقم. دلیلشم اینه که با رفتن یک نفر تلاش های ده ها نویسنده، به باد نمی ره.

بچه ها؟ می بینید؟ من هر وقت میخوام درد دل کنم؟ بعضیاتون پست رو به چه روزی می کشونید بعدم میذارید تقصیر من و روانی بودنم و اینکه دوس دارم دعوا راه بندازم؟ می بینید این شایعه ای که مجتبی دعوا دوس داره بعد از یکی دو سال هنوز تموم نشده و هر وقت من مثل آدم صادقانه حرف می زنم که شمام حرفاتونو بزنید، عده ی کمی از شما چه به سر وجهه ی من و پست و حضور دوستاتون میارید؟ مهم نیست. بگذریم. خواهشا هر کس من دوسش دارم و منو دوس داره، چیزی نگه و ننویسه که به هیچی دامن زده نشه. خب من محل کارم کارای آخر ماه مونده باید جمع کنم اضافه‌کاری بودم وقت نکردم جواب کامنتا رو بنویسم ولی به زودی توی کامنت دونی همین پست، یا شایدم توی یه پست جداگانه، تغییرات مورد نظرم رو صریحا اعلام می کنم تا هم خودم راضی شده باشم، هم شما.
مطمئن باشید خبر های خوشی از طرف من در راهه.
در ضمن، اگه کسی حس کرد من جایی توی این پست ناخواسته حرفی زدم که رنجیده، اگه رگه ای از غرور یا منت توی حرفام دیدید، عذرخواهی می کنم. سیگاره دیگه. نیکوتین خالص که نیست، ناخالصی هم قاطیش هست.
من سعی دارم همونی بشم که دوس دارید و منطقی هم هست.
اجازه بدید بازم میام خدمتتون.
تک تک کامنت ها رو خوندم و جواب میدم.
خوش باشید و حاااااااااااااااااااااال کنید!!!!

آقا مجتبی خودت باش و خودت باش و خودت باش
سعی نکن دیگران را رازی نگه داری چون بی فایده هست
اول از خودم میگم من را سعی نکن رازی نگه داری
خودت باش
اگر بخواهی همه رازی باشند که نمیشه کار
ایده ها و خلاقیت های تو هم قابل تحسینه
هدف من از گذاشتن جمله ها این بود کمی بحث منحرف بشه و حاشیه و….. درست نشه
وگرنه خودم میفهمم جملات ربطی به پست نداره
صلیغه ها مختلف است
هر کس یک نظر داره
بنا بر این تو این زمان ها آدم به یک مدیر یا رهبر احتیاج داره تا حرف آخر و اول را اون بزنه
وقتی مجلس قانون بودجه را بررسی میکنه هر کس یک اولویتی را داره ولی وقتی بودجه قانون شد دیگه همه باید تابع باشند
در حکومت ها هم همینه باید یک مدیر یا یک رهبر باشه
پس هر تصمیمی میگیری با قاطعیت بگیر
برو جلو خیلی ها شاید مخالفت کنند
در مقابلشون صبوری کن
خیلی ها مقاومت میکنند
خیلی ها همراهی میکنند که باید قدردانشان باشی
من شاید با تو اختلاف نظر داشته باشم ولی هستم
اختلاف نظر زیاده باشه
چه اشکالی داره
من نظر خودم را دارم شما نظر خودت را
با هم هستیم
اینطور هم نیست که اگر من نظرم فرق کنه دشمن شما باشم
ادامه بده وقتی مشکلات هست یعنی داری حرکت میکنی
وقتی تو کوه حرکت کنی قطعا جلو ی تو مانع هست
شاید به سنگ بخوری
اگر به سنگ خوردی یعنی در حال حرکتی
چون اگر ایستاده باشی به چیزی نمیخوری
برو جلو دمت گرم
من هم اگر چیزی گفتم ناراحت نشو
تیپ شخصیتی من اینطوری هست
در خصوص مهاجرت هم به نظرم همینجا بمان و بگو خدا را شکر
واقعا هدفت از مهاجرت چیه دوست داری پولدار بشی
همینجا تلاش کن
دوست داری موفق بشی همینجا تلاش کن
تلاش کن که اگر موفق شدی همینجا بشی
به وطنت خدمت کن
کاری که تو کردی فوق العاده مثبت بوده
تو توانستی بچه ها را دور هم جمع کنی
ولی همینجا بگم آقا ی خادمی اختلاف نظر من و شما هزار درجه هست
ولی این دلیل نمیشه چون اقاید من و تو فرق داره مثل خیلی ها بخام مشکل درست کنم
اصلا نباید اینطوری باشه
اختلاف نظر داریم درست
ولی انسان هستیم
باید انسانی رفتار کنیم

ما نوکر کل بچه ها هستیم
هر چند با خیلی ها اختلاف نظر دارم
ولی دوستی خودم را به هیچ عنوان قطع نمیکنم
اقاید ما فرق داره داشته باشه
دیدگاه سیاسی ما فرق داره داشته باشه
دیدمون به دنیا فرق داره داشته باشه
ولی باید در کنار اختلاف نظر ها دوست باشیم
نباید اختلاف نظر دوستی ها را خراب کنه
من نقاط ضعف را میگم قوت را هم میگم برای نقاط قوت تشکر میکنم
از نقاط ضعف هم انتقاد میکنم البته با کمال احترام
چون اگر بخام تند انتقاد کنم بی انصاف هستم
انتقاد شدید و تند باعث میشه از انصاف خارج بشیم
ما یک سایتی داریم به نام گوش کن
و مدیر گوش کن و دوستانی که به مدیر کمک میکنند
این سایت نقطه ضعف داره
نقطه قوت هم داره
ولی نقاط قوتش خیلی بیشتره
رفقا هیچ وقت نقاط ضعف را به تنهایی نبینید

رفقا هیچ وقت نقاط قوت را به تنهایی نبینید
چون اگر نقاط ضعف را دیدید میشید بدبین و ناسپاس
اگر نقاط قوت را دیدید میشید آدم های بیخیال و خوشبین
که هر دو مورد فوق العاده زرر داره
آن جوری ببینید که هست
خالی را خالی ببینید
پر را پر ببینید
و خیلی وقت ها چشم را ببندید و هیچی نبینید
این بود حرف من

شاید به من نیاد حرف حساب بزنم خخخخخ
ولی امروز تصمیم گرفتم کمی حرف حساب بزنم

خوبس. اما یه خواهش خواهرانه : صبور باش و مهربون. به بچه ها فک کن. به کسای که به این سایت نیاز دارن. از حاشیه تا میتونی دوری کن و در مقابل حواشی دندون روی جیگر بذار و بگو به خاطر بچه ها سکوت میکنم. انشالله خدا یار و یاورت باشه.
سیگارم نکش. سرطان میگیری میمیری راحت میشیم. خخخخخخخخ

سلام مجدد بعد از حدود دو هفته.
تعدادی از کامنتا رو نخونده بودم. چپکی داشتم تو محله میگشتم که یهویی در بسته شد خخخخ. راستش کامنت جناب خادمی باعث شد قدری نگران بشم. من اگه چیزی تو کامنتام نوشتم، سعی کردم حرف دلمو بنویسم و اصلا قصد دعوا و حاشیه درست کردن و مانند اینا و احیانا دامن زدن به حواشی نداشتم که با خوندن بقیه کامنتا به نظر میرسه کامنتام مشکلساز نبودند. به هر حال اگه غیر از این بوده، شخصا از جناب خادمی و بقیه دوستان عذر میخوام.
از این که برگشتیم خوشحالم. امیدوارم آیندۀ خوبی در انتظار هممون چه تو این سایت و چه تو دنیای حقیقی باشه.
موفق و سربلند باشید.

سلام آقا مجتبی مثل همیشه نفر آخرم .اول از همه اینو بگم هیچ نیازی به عذرخواهی برای سیگار کشیدنت نبود و نیست راحت باش .می دونی اگه الان می دیدمت چی کار می کردم سفت بغلت می کردم و زار زار گریه می کردم دلم به درد اومد از این همه آشفتگی از این همه دلسوزی که به طور محسوسی گرمای این سوختنو دارم لمس میکنم و کاری نمی تونم انجام بدم جز داد و بیداد کردن که تورو خدا نجاتش بدین داره از دست می ره که اینم فایده نداره .فقط اینو بگم من دل بسته اینجام از نبودنش عصبی می شم قاطی میکنم و از بودنش لذت می برم.وقتی قدر و ارزش تورو می فهمیم که نباشی خدا کنه اون لحظه هیچ وقت نیاد.

درود بر شما… خوشحالم از این که پس از چندین روز تلاش، سرانجام کارِ انتقالِ مطالب به فضای تازه و راه‌اندازیِ مجددِ محله به پایان رسید… ممنونم از تلاش‌هاتون در این مدت… پر‌توان باشین همیشه…

درود.
گفتنی ها رو به خودت گفتم.
اگه انگیزه ای برای ادامه ی این راه پر پیچ و خم داشته باشی که امیدوارم بیشتر از همه ی این شش سال داشته باشی، میشه قدم های بزرگتر هم برداشت.
میشه کارکرد های گوش کن رو از اینی هم که هست بسیار وسیعتر کرد.
البته به شرطی که هممون دست به دست هم بدیم.
هممون.
کینه ها رو، دلخوری ها رو، دو دستگی ها رو، خود پسندی ها رو، لجبازی ها رو، منم منم ها رو، هم دیگرو مقصر دونستن ها رو، سختگیری ها رو، تکبر ها رو، محدودیت ها رو، دست کم گرفتن ها رو، ارزش قائل نشدن ها رو، سطحی نگری ها رو، ساده انگاری ها رو، و در یک کلام منیت ها رو کنار بذاریم.
دست به دست هم بدیم با همه ی پتانسیلی که داریم، به ارتقای موقعیت اجتماعی خودمون در جامعه فعلی ایران کمک کنیم.
ما با سیستمی مواجه هستیم که ایجاد یک رفاه نسبی در زندگی مردمانش چندان واسش در اولویت نیست.
چه برسه به معلولین که از نظر حاکمیتی شاید شهروند درجه دوم یا سوم محسوب بشن.
گواه این مدعا هم همین تبعیض هایی هست که در امور مختلف مشاهده می کنیم.
پس وای به روزی که خودمون هم به جون هم بیفتیم و به قول معروف، چشم دیدن هم رو نداشته باشیم.
دیگه چه انتظاری از دولت و سایر نهاد های حاکمیتی میشه داشت.
پس بیاییم با یک آشتی واقعی در میان اعضای محله، کدورت ها رو کنار بذاریم و با یک نگرش مثبت و نگاهی عمیق، برای حل مسائل پیرامونی خودمون قدم های عملی تری بر داریم.
البته اگه انگیزه ای در میان هم نوعان برای برداشتن این قدم ها وجود داشته باشه.
اگر هم وجود نداشته باشه که خب نهایتاً اگه بیست سال دیگه هم بگذره، کارکرد گوش کن در همین حد فعلیش که البته کمم نیست، باقی میمونه.
یعنی چند تا آموزشو، چند تا درد و دلو، چند تا خاطرهو، چند تا خبرو، چند تا انتقاد به نهاد های مرتبطو، تک و توک تفریح و دور هم جمع شودنو، گه گاه با هم آشنا شدن و وصلت کردنو، چند تایی هم تو سر و کله هم زدن.
و باز هم تکرار و تکرار.
هر چند الحق همه ی این موارد، دستاورد های چندان کمی هم نیست.
اما همه ی حرف من اینه که پتانسیل نیروی انسانی این محله، ظرفیت برداشتن قدم های بیشتر از اینو داره.
ظرفیتی که باعث بشه نابینایان اهل فن در حوزه های مختلف بیش از اینی که هست جذب اینجا بشن.
ظرفیتی که اینجا رو تبدیل به یک نهاد حقوقی بکنه.
نهادی که خودش برای پیگیری امور هم نوعان قدم برداره و هی منتظر این NGO یا اون انجمن یا اون شبکه ملی نباشه.
خودش و خودش.
مستقل از همه ی نهاد های حاکمیتی، مثل همه ی این شش سال.

درود بر مجتبای عزیز
با منهدم شدن پست های عمومی موافقم
با اینکه خیلی این محله رو دوست دارم
و تا حدی که می تونستم سعی کردم بهش کمک کنم
و به هیچ وجه دوست ندارم جمع بشه و مخصوصا تو نباشی
ولی هر تصمیمی بگیری بهش احترام می ذارم
چرا که تو حق داری برای زندگیت و اهدافت تصمیمی بگیری که زیان نبینی
از اینکه بودی و هستی خیلی خوشحالم
و تا جایی که بتونم اگه ازم کمک بخوای دریغ نمی کنم

سلام آقای خادمی عزیز.
من تا کامنت آقای امینی رو خوندم.
آقای امینی ماریجوانا هم مواد مخدر هست که ایشون در پست اشاره کردند که اهل هیچ چیزی نیستند.
من خوشحالم که جناب خادمی آن چیزی که به ذهنش رسید را صادقانه با ما به اشتراک گذاشتند.
بریم سر اصل مطلب. این پستت رو هم من میخونم هم احمدِ× عزیز، مهم اینِ که تکلیفت رو روشن کنی، اول با خودت بعدا با ما.
اگر مجتبی خادمی رو از نزدیک نمیدیدم و نمیشناختم، هیچ وقت باور نمیکردم دلش انقدر بزرگ باشه که به ندار ها کمک کنه.
حالا بماند که نمیتوانم قبول کنم قصد داری که تحویل یکی دیگر بدی، باور من مهم نیست، مهم اینِ که چرا هزار بار اعلام میکنی که میخوای تحویل بدی و جالب اینجاست که کسی هم حاضر نشده تحویل بگیره.
چه اشکالی داره که بگی عاشق سایتم هستم؟ چه اشکالی داره که بگی هرچی من میگم باید انجام بشه؟
چه اشکالی داره که اون چهره واقعی خودتو نشون بدی؟
به ما اعضای سایت بخوای نشون بدی که نمیخوای باشی و دوست داری تحویل بدی، چه نفعی میبری؟
حرف اصلیم اینِ که نه تنها تو، همه باید رو راست باشیم.
افرادی که عمیق فکر میکنند، در سایت کم نیستند.
از یه طرف میگی پست عمومی نباشه، از طرف دیگه میخوای نظر همه رو بدونی.
مشخص کن که نظر جمع برات مهمِ که اشکالی نداره یا مهم نیست که بازم اشکالی نداره چون سایت خودتِ.
اولش هم اندکی بهت احترام گذاشتم سرت گیج نره

دیدگاهتان را بنویسید