خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بررسی فصلنامه ی تخصصی نابینایان. ویژه والدین و مربیان مرتبط با دانش آموزان نابینا. شماره ی 2 از مجلد 36

 

مقدمه

 

خب بچه ها، همونطور که قول داده بودم، با بررسی فقط و فقط یک فروند از آخرین منتشر شده های مهم در حوزه ی نابینایان در خدمتتون هستم. هدفم ارائه دقیق و جزء به جزء مطالب نیست. فقط میخوام بتونید مزه ی چیزی که اون طرف منتشر میشه رو کمی زیر دندونتون مزمزه کنید. حجم تمام این مطلبی که من دارم می نویسم و شما دارید می خونید، حتی به اندازه ی یکی از مطالبی که بررسی می کنم هم نمیشه. البته غلط غولوط هم ممکنه توی این متن باشه که پیشاپیش بابت مشکلاتم عذرخواهی می کنم. وقت تنگ است و مطالب بسیار پس سعی می کنیم فقط تیتروار از روی مطالب رد بشیم. قبول؟ پس بزن بریم!

 

فصلنامه ی فیوچر رفلکشنز. مجلد 36 شماره 2

 

این نسخه از مجله، به صورت ویژهنامه منتشر شده که قراره فقط در خصوص برنامه ی آموزش فردی صحبت کنه.

مجله ای برای والدین و معلمانی که با کودکان نابینا مرتبطند

 

فهرست مطالب:

 

یادداشت سردبیر
برنامه ی آموزش فردی، صدای والدین و دانش آموزان
نوشته شده توسط دبورا کن استاین

 

در خصوص اینکه قبلا امکانات برای تحصیل برابر نابینایان به همراه افراد بینا نبوده صحبت می کنه. اینکه مدارس شبانه‌روزی با امکانات کم و آسیب های زیاد، چه آسیب هایی برای دانش آموزان نابینای دور از خانه به دنبال داشتند. بررسی جدایی نابینایان از افراد بینا، محرومیت نابینایان از آزمایشگاه های کلاسی و فعالیت های معمول مدارس، در این مطلب به چشم می خوره. قانون حمایت از آموزش کودکان معلول که در سال 1975 در آمریکا به تصویب رسید در این مطلب توضیح داده میشه. اینکه هر کودک معلول، حق داره با توجه به شرایطش و نیاز هاش از یه برنامه ی آموزش فردی منحصر به فرد بهره ببره. قراره توی این فصلنامه، موضوع آموزش منحصر به فرد برای هر کودک معلول از جهات مختلف مورد بررسی قرار بگیره.

 

سرمقاله
دانش آموزان نابینا و فرایند برنامه ی آموزش فردی
نوشته شده توسط کارلتن آن کوک واکر.

 

در این مقاله، بحث راجع به اینه که قانون فدرال، دسترسی دانش آموزان معلول به آموزش همگانی رایگان و مناسب رو تضمین کرده. اینکه معمولا بین مدارس و والدین دانش آموزان معلول، سر این مسئله اختلافه. مدارس میخوان خدمات ارائه شده به معلولین رو هرچه محدودتر کنند و والدین میخوان این خدمات هرچه گسترده‌تر بشه. آیا تعریف مشخصی از آموزش همگانی رایگان و مناسب وجود داره؟ در 22 مارس 2017 دیوان عالی ایالات متحده در خصوص تعریف آموزش همگانی رایگان و مناسب تجدید نظر کرد. به این ترتیب که مدارس موظفند برنامه های آموزش فردی رو طوری توسعه بدند که بطور معقولانه ای برنامه ریزی شده باشه تا کودک رو با توجه به شرایطش به سمت پیشرفتی درخور پیش ببره. در ادامه، در این خصوص صحبت میشه که حد اقل خدماتی که یه فرد نابینای تک معلولیتی در مدارس عادی دریافت می کنه چیا هستند. مواد مربوط به برنامه ی تحصیلی به صورت دسترسپذیر، دسترسی به محتوای نصب شده در پانل های مدرسه و کلاس، و فرصت شرکت در فعالیت های کلاسی، ناهار، و زنگ های تفریح. رویکرد قانون فدرال مربوط به کودکان استثنایی نسبت به مدارس خصوصی و سراسری در این مطلب بررسی میشه. موضوعاتی هست که توی این مقاله چندین صفحه در خصوص اون ها حرف زده و از اونجا که من قصد ترجمه ندارم، شش تا در میون، تیتر های مهمش رو اینجا لیست می کنم که خودتون میتونید اصلشو در مجله به زبان انگلیسی بخونید: مسائل مدیریتی، یافتن کودکان با نیاز های ویژه در سیزده دسته‌بندی مشخص شده توسط قانون فدرال، برنامه ی 504، دسترسی معلولین جسمی حرکتی به آسانسر، پشتیبانی های دارویی و پزشکی از دانش آموزان با بیماری های خاص نظیر دیابت، کودکان نابینا و کم‌بینای واجد شرایط برای برخورداری از حمایت قوانین فدرال، مسائلی که پیش از برنامه ی آموزش فردی باید مورد توجه قرار بگیرن، افرادی که باید در جلسات طراحی برنامه ی آموزش فردی کودک حاضر باشند، ملاحظات خاص در خصوص برنامه ی آموزش فردی، سطوح کنونی پیشرفت دانش آموز، جایگزینی اهداف جدید با اهداف به دست آمده، ارزیابی های محلی و استانی به صورت دسترسپذیر، دسترسی به تست های آزمون به خط بریل، دسترسی به تست های الکترونیکی با صفحه‌خوان، کاهش تعداد پرسش ها، کاهش تعداد گزینه های پاسخ، استفاده از منشی جهت خواندن محتوای آزمون، ترجیح به ایجاد شرایط برای انجام یک آزمون برابر به جای اصلاح ساختار آزمون، وابستگی تعیین اهداف برنامه ی آموزش فردی به شرایط کودک، خدمات خاص آموزشی، خدمات مکمل، اصلاح برنامه ها و پشتیبانی برای کارمندان مدارس، شرایط دانش آموزان مستعد، کلاس های جبرانی، تعیین محل آموزش دانش آموز معلول، و نیاز به تشخیص نیاز یا عدم نیاز کودک به برنامه ی آموزش فردی، تعدادی از تیتر های قابل توجه در این مقاله هستند.

 

آماده سازی و برنامه ریزی
درس هایی که یاد گرفتم: چه حسی است که در یک جلسه ی طراحی برنامه ی آموزش فردی، یک ریکوبونو باشی
نوشته شده توسط ملیسا ریکوبونو. ملکه ی اول فدراسیون ملی نابینایان.

 

نویسنده از تجربیاتش در خصوص جلسات برنامه ی آموزش فردی بچه های نابیناش نوشته. اینکه تنها شعار های قشنگ دادن، به یک برنامه ی مطلوب آموزش فردی منجر نمیشه. اینکه والدین برای اینکه با فرزندشون در برنامه ی آموزش فردیش همراه باشند، باید خودشون هم آموزش ببینند. اینکه داشتن یه انجمن نابینایی همه جانبه و قوی سراسری در یه کشور چقدر میتونه به والدینی که فرزند نابینا دارند کمک کنه. و خیلی از مسائل دیگه در این مقاله مطرح شده. نویسنده اشاره می کنه به درس هایی که یاد گرفته از تجربه ی حضور در جلسات برنامه ی آموزش فردی دو تا از بچه هاش که نابیناند. تصمیمگیری مدرسه در خصوص بچه ات وقتی اونطوری که تو میخوای نمیشه، واست سخته. اینکه کسی رو پیدا نکنی اطلاعات درست رو ازش بگیری یا بین اطلاعات مختلف سردرگم بشی که کودوم درسته.

 

تشکیل یک کارگروه یکپارچه ی برنامه ی آموزش فردی، مانند بازدید از یک فروشگاه ماست منجمد است
نوشته شده توسط تری و ارن روپ.

 

نویسنده میگه که اولین سال که بچه ی نابیناش رفته مدرسه، اون اولین جلسات طراحی برنامه ی آموزش فردی برای بچه اش، مثل راه رفتن روی یخ در مه بوده. همه چیز نامعلوم و در عین حال شکننده. مخالفت با استفاده ی بچه ی نابینا از عصا و خط بریل در مدرسه، برخورد ناخوشایند معلم استثنایی در مهد کودک با کودک نابینا، مواجهه با چالش زیر سوال رفتن والدینی که نابینا هستند برای مراقبت از فرزندشون، و بسیاری از مسائل دیگه توی این مقاله مطرح شده که خوندنش واقعا مفیده. اینکه مزه ی بریل و برنامه ی آموزش فردی دخترک نابینای نویسنده بالاخره با یه معلم خوب در کلاس اول شیرین میشه و…

 

وقتی دو دنیا با هم برخورد می کنند
نوشته شده توسط کنچیدا هرناندز.

 

توی این مقاله در خصوص این صحبت میشه که کسی که کمبیناست، با توجه به شرایطش، چه رسانه ای رو باید برای یادگیری واسش انتخاب کرد. خط بریل؟ خط بینایی؟ سیستم های گفتاری؟ کتاب های صوتی؟ تازه، رسانه ی یادگیری بچه بحثیه که خوندن بچه رو هم شامل میشه. این که بچه با چه رسانه ای یاد میگیره، و با چه خطی متون رو میخونه. نویسنده ی مقاله، در حال اتمام مقطع دکترا در رشته ی آموزش استثناییه و این مسئله که هرجور خود بچه خواست باید یادش بدیم تا بهتر یاد بگیره رو رد می کنه و اشاره می کنه باید از طریق اون بخش از مغز بچه که بهتر کار می کنه بهش یاد داد. یکی بخش بصری مغزش بهتر کار میکنه. یکی بخش شنیداری مغزش. پیشنهاد می کنم این مقاله رو از دست ندید!

 

بانک اهداف حرکت و جهتیابی
نوشته شده توسط مری نال چیمبرلین.

 

در این مقاله، بانک جامعی از اهداف حرکت و جهتیابی برای بچه از دوران نوزادی تا نوجوانی جمعآوری شده و در اختیار والدین و معلمانی که با نابینایان مرتبطند قرار گرفته. نباید بچه ها رو در دوران خردسالی دستکم گرفت. در این مقاله به خاطره ای اشاره میشه که یه بچه ی نابینای دو سه ساله، وقتی از کالسکه اش میاد بیرون تا کمی با عصاش کار کنه و عصاش اندازه گیری بشه، از بس با زدن عصا به این طرف اون طرف مشتاق جهتیابی میشه که دیگه حاضر نمیشه به کالسکه برگرده و همراه خواهر بیناش و مادرش، تا محل پارک ماشین، با عصاش پیاده راه میره. اهداف خیلی قشنگ دسته بندی شدند و شما البته که باید توجهتون به تفاوت سرعت یادگیری در بچه ها باشه ولی میتونید بفهمید در چه سن حدودا چه انتظاری باید از بچه ای که نابیناست داشته باشید و به عنوان والدین یا معلم بچه واسه خودتون مشخص کنید الان چی باید بلد باشه که نیست. مثلا. نوزادان: تاریخ فلان. باید بتواند عصا را به مدت سی ثانیه در دست نگه دارد. پنجاه درصد از هدف مشاهده محقق شده است. مثلا برای دانش آموزان در آخرین مراحل مشخص کرده که باید دانش آموز حد اقل ده آدرس رو در شهر بتونه به تنهایی رفت و آمد کنه و خرید های چندگانه از مغازه های مختلف برای خانه انجام بده. و به همین ترتیب…

 

انتخاب ها و فرصت ها
می توانید فرزند نابینایتان را بجای مدرسه در خانه آموزش دهید، و مدرسه می تواند کمک کند!
نوشته شده توسط دارسی ولان کورتان.

 

نویسنده از تجربه ی یادگیری بچه اش در خانه به جای مدرسه صحبت می کنه. پسر دوازده ساله ام که یک نابینای چند معلولیتیه، الان درست سه ساله که توی خونه بهش تدریس می کنم و پیشرفتش بسیار بیشتر از زمانیه که توی مدرسه ی دولتی بود. و ادامه ی ماجرا که باید خودتون بخونید… خدمات مختص نابینایان و خدمات مختص دیگر معلولیت ها در شهر های مختلف، قوانین حمایت از بچه هایی که می خواهند در خانه درس بخوانند، و کتاب های دسترس پذیر، همچنین وظیفه ی مدرسه برای فراهم کردن سرویس حمل و نقل، به همراه بسیاری از نکات برجسته، در این مقاله به چشم می خوره.

 

یک مایل جلوتر با آموزش از راه دور
نوشته شده توسط چلسی پیج.

 

معلمی که خودش نابیناست و تا کلاس نهم در مدارس استثنایی درس می خونده، اکنون به کودکان نابینا از همون نوزادی کمک می کنه تا مستقل بشند. توی این مقاله، بحث بر سر آموزش از راه دور جالب میشه. نویسنده معتقده با آموزش از راه دور، حتی اگه بچه ای که نابیناست خواست بریل یاد بگیره و توی روستاشون معلم استثنایی نبود، میشه با نمایشگر بریل و اینترنت، از راه دور با یه معلم با تجربه مرتبطش کرد تا یادگیریش مثل دوستاش با کیفیت و پایدار جلو بره.

 

برداشتن گام بعدی
وقتی زمان آن می رسد که مشاوره بگیرید
مصاحبه ای با شارون کروور وایسبام.

 

اینجا شارون راجع به زمان هایی صحبت می کنه که مدرسه با بچه ای که نابیناست یا با والدینش همکاری نمی کنه و امکانات لازم رو فراهم نمی کنه. توی این مقاله گفته میشه وکلایی مجرب و متخصص در امور حقوق کودکان استثنایی هستند که مشاوره ی حقوقی با اون ها میتونه نتایج بسیار مثبتی به همراه داشته باشه. چه زمان هایی والدین باید سراغ وکلا برند؟ آیا والدین گاهی وقت ها عجله می کنند؟ چطور میشه وکیل متخصص در امور حقوقی نابینایان پیدا کرد؟ فرایند شکایت به چه صورت انجام میشه؟ آیا واقعا پرونده های موفق که یه نابینا تونسته باشه حقشو گرفته باشه وجود دارند؟ این ها و بسیاری از پرسش های دیگه رو توی این مصاحبه بخونید و به جواب هاش دسترسی پیدا کنید.

 

مسئله عدالت است: مبارزه ی ما برای دسترسی فرزندانمان به دوره های بریل آموزی
نوشته شده توسط هالی میلر.

 

در این مقاله، می تونید پرونده ی موفق هالی میلر، مادر یک پسربچه ی هفت ساله ی کمبینا رو بخونید. شارون که خودش یه وکیل متخصص در امور نابینایانه، پرونده ی سر باز زدن مدرسه از ارائه ی آموزش خط بریل به هنک رو با موفقیت برنده میشه تا هنک بتونه با خط بریل، تمام توانایی ها و پتانسیلش رو برای موفقیت به کار بگیره. من که کلی کیف و کف کردم از خوندنش!

 

فرصتی برای آموختن
نوشته شده توسط آنجلیکا گومز.

 

برای یک فرد کم‌بینا، چه روشی برای خواندن مناسبتر است؟ تشخیص به موقع و صحیح نیاز های کودک، چه تأثیراتی به دنبال دارد؟ اینجا درباره دختری نابینا می خونید که مدرسه اش به اشتباه در دوران مهد کودک اوتیسم تشخیصش میده و در کلاس اوتیسم ها قرارش میده. دخترک از صدا های بلند می ترسه، دیگه دوست نداره با بچه های دایی و عمو و عمه و خاله بازی کنه و هر وقت بر می گرده خونه همه جاش زخمه. این ها همه و همه نتیجه ی تشخیص اشتباه کارشناس نما های مدرسه هست که به این روزش انداخته. خط بریل بلد نیست. با تکالیف عکسی روبروست و والدینش سردرگم شدند. چه ناراحت کننده وقتی وکیل مدرسه میگه من بیخود دارم وقتمو اینجا تلف می کنم، و چه خوب وقتی پرونده توسط وکیل مدافع متخصص امور نابینایان پیگیری میشه…

 

ایده ها و چشم انداز ها
مطمئن نیستم واقعا لازم باشد
نوشته شده توسط کوین و ریتا اوکانور.

 

نویسنده ی مقاله، سخنران و مدرس دانشگاهه. همسرش بنگاه مشاوره ی املاک داره. پسرشون کورب، روی پروژه ی دسترسپذیری در بانک های ایالات متحده کار می کنه. در آخرین جلسه ی تعیین برنامه ی آموزش فردی کورب، وقتی روانشناس ازش پرسید اگه یه چیز رو می تونستی در زندگیت تغییر بدهی اون چه چیزی می بود، پسر جواب داد فکر نمی کنم چیز خاصی باشه آرزو داشته باشم تغییرش بدم. شاید بینایی بیشتر؟ ولی نه. واقعا فکر نمی کنم لازم باشه. جوابی که همه رو شوکه کرد. تحقق یک زندگی در بهترین حالت ممکن برای فرزندانی که نابینا هستند، یکی از بزرگترین نگرانی های والدین شده. خوندن تجربه ی رشد کورب در این مقاله ی بسیار زیبا به نحوی که الان به اینجا رسیده رو به شما پیشنهاد می کنم.

 

اگر من برنامه ی آموزش فردیش را نوشته بودم
نوشته شده توسط ارین جپسن.

 

نویسنده ی مقاله، مادر چهار فرزند، محقق، نویسنده، و مدرس موزیکه. برنامه های آموزش شخصی چقدر واقعی هستند؟ آیا بچه تربیت می کنیم یا ربات؟ بچه باید فلان روز از فلان ماه در کلاس چندم بتونه صد درصد بریل بخونه؟ حتما باید همینطور باشه؟ اندازه گیری قبول، ولی تا چه حد؟ آیا این بچه، خواه بینا، یا کم‌بینا، یا نابینا، بچه نیست؟ قرار نیست بزرگ بشه؟ شغل پیدا کنه؟ تشکیل خانواده بده؟ اگر قرار بود من برنامه ی آموزش فردی این بچه رو بنویسم، به جای اینکه بنویسم بچه در فلان تایم فلان مقدار درصد پیشرفت کرده و باید اینقدر پیشرفت می کرده و فلان موقع باید این چند مهارت را یاد بگیره، اینطور می نوشتم: بچه باید با قصه های اژدها و بیس بال و موج سواری آشنا شود تا عاشق قصه و داستان شود تا خودش قصه‌ساز شود. بچه باید کد های رمزی را به خط بریل به دوستانش بفرستد، با کامپیوتر برنامه نویسی کند، در هوای آزاد باشد، و ورزش کند. بچه نباید نگران و ناراحت اعداد و ارقام و نمره ها و درصد ها باشد، تا زمانی که خودش به این نتیجه برسد که مثلا به مکانیک علاقه دارد و با میل خودش شروع به یادگیری کند. بچه خواه بینا باشد یا نابینا، باید مانند تمام همسال هاش مسئولیت بپذیرد و کار های روزمره را انجام بدهد. در جای دیگری از این مقاله می خونیم: آیا وقتی اشکال هندسی را به بچه یاد می دهید، حیوانات، گل ها و گیاهانی که به آن اشکال هندسی هستند را به بچه نشان می دهید؟ بچه ی نابینا باید از همان کوچکی بتواند بدود، از درخت بالا برود، شنا کند، و ریاضی حل کند، درست مثل خواهر ها و برادر های بینایش. خوندن این مقاله هم کلی چیز یادتون میده. مطمئن باشید!

 

مجمع فدراسیون ملی نابینایان آمریکا در سال 2017

میدونید که یکی از بزرگترین همایش ها، دور همی ها، و کنفرانس های سالانه ی نابینایان، مربوط به همین فدراسیون هست که به مدت چند روز تشکیل میشه و خیلی وقت ها بزرگترین اتفاقات جامعه ی نابینایان اونجا رقم می خوره. تشکیل شبکه ی والدین دارای فرزندان نابینا، یکی از موفقیت های چشمگیر آمریکایی هاست و هر ساله همه ی والدین تشویق میشن که اگه فرزند نابینا دارند عضو بشند. معلم ها و مربیان و کارشناسان خبره در خصوص برنامه های تابستانه برای بچه ها فعالیت های خوبی انجام میدن. نهایتا زمانبندی برنامه ها و فعالیت های مجمع رو داریم. در بخش اطلاعرسانی، برنامه ی آشنایی دانش آموزان نابینای کلاس هفتم تا دوازدهم با هواشناسی، زیست، فیزیک، شیمی، گردش های علمی، بازی ها و سرگرمی های مهیج، چشیدن طعم زندگی در آزمایشگاه های دانشگاه میشیگان، استفاده از ابزار های دسترسپذیر، آورده شده که دانش آموزان نابینا در آمریکا میتونن واسه این دوره ثبت نام کنن. همچنین برنامه ی سالانه ی معرفی دستآورد ها و نتایج پژوهش های جدید هم اطلاعرسانی شده. یه کنفرانس هم هست با موضوع استقلال نابینایان برای تحصیل در رشته ها و علوم مختلف، با حضور توسعه دهندگان فنآوری، دانش آموزان، دانشجو ها، و کاربران. در بخش جوایز، مسابقه ی بهترین عکس با موضوع خط بریل در سراسر جهان رو داریم. بورسیه ها هم که به جای خود مثل همیشه هستند. نهایتا مستند آیا تو خواب هایت را رنگی می بینی معرفی شده که در خصوص چالش های کودکان و نوجوانان نابیناست. چهار نوجوان نابینای جسور که میخوان به رویاهاشون برسند. از اسکیت حرفه ای با جذب اسپانسر گرفته، تا سفر به دور دنیا، از تبدیل شدن به یه ستاره ی راک گرفته، تا تمام کردن دوران دبیرستان به عنوان اولین بچه ی فامیل. این مستند، چالش های نابینایان در طول دوران زندگی و نحوه مواجهه با این چالش ها رو به تصویر میکشه. آخر کار هم معرفی کتابه. کتاب فرمان های آتلوک برای نابینایان، فرمان های اندروید برای نابینایان، موارد تازه در سیستم عامل مک برای نابینایان، آموزش گام به گام شروع کار با گوشی آیفون برای نابینایان، و کتاب های دیگه ای که به بریل و به صورت دیجیتال قابل خریداری هستند. یکی دیگه از این کتاب ها، در خصوص تجربیات جدید اولین مرد نابیناییه که اورست رو فتح کرده و قبلا توی همین گوش کن راجع بهش خوندید.

 

سخن پایانی

 

اگه می بینید من از روزنامه، انجمن، جامعه ی اسلامی فلان شهر، اردو ها، تشکل ها، افراد و اشخاص حقوقی و حقیقی، عملکرد خودم و شما و هرکی میگم و می نویسم و خوبی ها و بدی هاش رو میگم، واسه اینه که ما نابینایان ایرانی، لیاقت به خوب و خوبتر ها رسیدن رو داریم. اگه میگم ایرانی، منظورم تمام اقوام ایرانه. از افغان گرفته، تا بلوچ. از کرد و لر گرفته تا ترک و گیلکی. از هر قومی که گفتم و نگفتم و جزو ایران بوده و هست. شمام ننشینید ساکت. شمام اطلاعرسانی کنید. نامه بنویسید. حقتون رو بخواهید. واسه اینجا مطلب تهیه کنید. موارد آموزشی و دانلودیتون رو به دست کودکان و نوجوان ها برسونید. دنبال حقتون باشید. نگید مجتبی نیتش بد بود که از فلان جا نوشت. منتظر نباشید من همیشه از همه تعریف کنم. من اگه همیشه از خودم و از شما تعریف کنم، شما اگه همیشه از خودتون و از من تعریف کنید، این یعنی ما در همین حد راضی هستیم و نیازی نمی بینیم که بیشتر رشد کنیم و مستقل بشیم. چیزی که دقیقا الان بهش گرفتاریم و ما رو توی پیله ی بیخیالی، خواب، و بی تفاوتی گرفتار کرده. چیزی که باعث شده ما بعد از انقلاب، بعد از سی چهل سال، هنوز یه انجمن اختصاصی ویژه ی رفاه نابینایان و مطالبه ی حق این قشر، نداشته باشیم. دقیقا برعکس معلولین دیگه از جمله جسمی حرکتی ها که به حق حقشون رو تا شده گرفتند و خواهند گرفت!

لذت ببرید از زندگی

بیدار باشید

۲۰ دیدگاه دربارهٔ «بررسی فصلنامه ی تخصصی نابینایان. ویژه والدین و مربیان مرتبط با دانش آموزان نابینا. شماره ی 2 از مجلد 36»

سلام مدیر خوبی خیلی خیلی ممنون از مطالبتون عالی بود ولی میخواستم به یه نکته مهم اشاره کنم این که میگید بیدار باشید فقط مخصوص شماها نیست این حرف برای همه اقشار جامعه مفید است فقط فرقش توی اینه که یکسری آدمها تکرار میکنم آدمها فرقی نمیکنه بینا یا نابینا یا جسمی حرکتی حتی مریض ها اگه خودشون اراده کنند موفق میشند اگه بخواند بقول شما خواب باشند خوب میخوابند نابینا و بینا نداره پسره سالم با سن بالا میشینی توی خونه و فقط پای کامپیوتر بازی میکنه آخه این زندگیه این نه تنها خواب که شاید مرگ زندگی باشه جامعه به بعضی نابینا ها افتخار میکنه که اینقدر فعال و کاری هستند و دوری میکنه از بعضی سالم های جامعه که باعث سرافکندگی هستند
شاد و پیروز باشی مدیر خوب

سلام. خیلی ممنون که اینهمه وقت گذاشتی و مطلب نوشتی. به نظرم خیلی هم ضرورت نداره عین مقالات ترجمه بشه. همین که مفهوم و محتوای اونها را بیان کنی کافیه و علاقه مندان خودشون میتونند اصل مقاله را مطالعه کنند. اما راستی چی به سر ما نابیناها اومده که اگه کسی یه خاطره بنویسه و مثلا شرح بده که دیروز باقالی پلو را با ماست خورده یا سالاد را ترجیح داده, سی چهل نفر اظهار وجود می کنند و کامنت تقدیر و تحسین میدند، ولی برای یه چنین مطلبی… واقعا چی بگم؟ نکنه یه اپیدمی افسردگی و تنبلی ذهنی بین ما پیش اومده؟ یه داستانی داره آنتون چخوف به اسم اتاق شماره ۶. شخصیت اصلی داستان که تا قبل از افسردگی خیلی اهل مطالعه بوده، مریض که میشه و دیگه دست و دلش به خوندن مطالب جدی نمیشه، سر خودش رو با فهرست برداری و جلد گرفتن و تمیز کردن کتاباش گرم میکنه تا احساس کنه که یه کاری انجام داده.

سلامی به گرمای قلوب عاشقان.
سعید و مسعود, عزیزان کامبیز شاه, بگوشید تا یک چیزی را خدمت شما و سایر عزیزان بگم و برم.
اگر من بیام اینجا چهار تا کلمه خارجی فرمایش کنم و از ریشه هم غلط باشه, خیلی ها فکر میکنند بسیار با کلاسم.
اگر هم نیام و هیچی نگم, از نظر شما مشکل دارم.
همین دکتر صالحی رو میشناسید؟ خیلی ها بخاطر این که با من و امثال من که لیسانسی بیش نیستیم, دوست شده, آدم حسابش نمیکنند.
اشکال کجاست؟ آیا ما نابینا ها مشکل داریم؟ بلی ولی نه آن چیزی که شما می فرمایید.
درست که کتابخوانی و خواندن مجله کمتر خریدار داره و این یک مشکل بزرگه اما بیاییم چیزی را بیان کنیم که حقیقت باشه.
اگر همین دکتر صالحی میآمد و برا من کلاس میذاشت و میگفت من دکترم و تو باید از من یاد بگیری, منم با دوستان همصدا میشدم و آدم حسابش نمیکردم ولی همین دکتر با معلوماتش میاد دوستانه با من حرف میزنه, تذکر میده و تجربیاتشو انتقال میده.
عنوان نوشته رو توجه کردید؟ همینه که بهمون زن نمیدن!
البته مسعود هنوز وقتش نرسیده, خودم و سعید رو میگم.
متن تخصصی و ویژه مربیان و والدین مرتبط با دانش آموزان نابینا.
چند نفر از کاربران کامنت دادن؟
به چند نفر ربط داشت؟
شک ندارم بعضی از اونایی هم که مربوط بهشون بود خوندند ولی کامنت ندادند.
به تعدادی از اعضای محله حق بدیم که نخونند چون به کار اونها نمیاد.
فلانی بعد از سال ها اومده اینجا پست زده آن هم پست جنجالی, میخواد بقیه رو هم وارد دعوا کنه.
میگه اگر درباره چیپس مینوشتم همه کامنت میدادن!
منم میگم دمشون گرم چون بچه های ما شعور دارند.
سعید! چرا نمیخوای متوجه بشی که برای من نوعی که پست بهم ربط نداره, باقالی پلو و نوشابه کوکا مهمتره؟
بابا کتاب میخونیم دممون گرم, بیایم مردم را هم تشویق کنیم به خوندن اما هر چیزی راهی داره.
قرار نیست من بیام به تو بگم: ای بدبخت بی سواد, من میخونم تو نمیخونی!
گشنه ام و فرمایشات شاه کامبیزتان تمام شد

درود. استاد عابدی گرامی؟ از اونجایی که دم از فرهنگ کتاب و کتاب خونی میزنی، من فکر میکنم که قدرت ادراکت به حدی بالا هست که این پست کاملا تخصصی رو با یه پست خاطره، و یا دلنوشته مقایسه نکنی. استاد گرام؟ این پست شدیدا تخصصیه و آدم خودشو میخواد. یعنی این که نویسنده ی پست، کامنت سلام مرسی از پست از من نمیخواد.

پست های خاطره، که به نظر من خاطره نویسی هم یه هنر به حساب میاد، همگانی هستند. یعنی هر کسی از هر قماشی میتونه اون جاها کامنت بذاره. مهدی عابدی ی دانش آموز میتونه کامنت بذاره، امید صالحی دکتر هم میتونه کامنت بذاره جذابیت سایت هم به خاطر اینه، که این مدل پست ها، و پست های خاطره ای رو با هم داره

بسیار عالی بود.
از nfb با بیش از ۷۷ سال سابقه، در همین حد انتظار میره. انجمنی که چهار نشریه تخصصی داره.
به هر حال نشریه future reflections، مشخصاً مخصوص پدر مادر هایی هست که فرزند نابینا دارن یا مخصوص معلمانی هست که به دانشآموزان نابینا تدریس می کنن.
این نشریه از سال ۱۹۸۱ یعنی بیش از سی ساله که داره منتشر میشه و الان به این درجه از پختگی رسیده.
بد نیست بچه ها بدونن nfb یا همون فدراسیون ملی نابینایان آمریکا، قدیمی ترین مرکز ویژه ی نابینایان در این کشور محسوب میشه که اداره ی اون به طور کامل در اختیار خودِ نابینایان هستش.
یعنی از رئیس گرفته تا معاونان و مدیران و خزانه داران و بازرسان، همه ی پست های کلیدی در این فدراسیون، به دست نابینایان اداره میشه.
دفتر مرکزی این فدراسیون در شهر بالتیمور ایالت مریلند آمریکا واقع شده و در حال حاضر تعداد اعضای اون به بیش از پنجاه هزار عضو میرسه.
نشریه ماهانه این فدراسیون با نام Braille monitor هم که در دنیا زبانزد خاص و عام هستش.
من اعلام آمادگی می کنم اگه خودت تمایل داری و البته هم محلی ها کمک کنن، می تونیم طرح ایجاد یک فصل نامه یا حتی ماهنامه تخصصی ویژه نابینایان در محله رو کلید بزنیم.
طرحی که حد اقل، نیاز به ده پانزده تا نیرو داره.
حالا هر کدوم از هم محلی ها در حوزه ای که تخصص و تجربه داره.
از والدین نابینایان گرفته تا دبیران نابینا، دانشآموزان، دانشجویان، حقوقدانان، ورزشکاران، مترجمان، روزنامه نگاران، آشنایان به موسیقی، کامپیوتر، تلفن های همراه، بازی های ویژه نابینایان، مباحث مرتبط با تحرک و جهت یابی، نویسندگان قابلی که در حوزه های مختلف استقلال فردی در این محله دستی بر آتش دارن و و و.
من برای شروع این کار اعلام آمادگی می کنم. پتانسیل نیروی انسانیش رو داریم.
تا نظر سایرین چی باشه.

درود. نظرات آقایان کامبیز, محمد ملکی و امیر سرمدی رو هزار بار لایک می کنم. در حال حاضر در باره مقاله ها هیچ چیز نمی تونم بگم. چون متأسفانه زبان انگلیسیم به شدت ضعیفه و نمی تونم اصل مقاله ها رو بخونم و اونا رو بفهمم. با این حال از شما جناب خادمی خیلی خیلی متشکرم به این خاطر که گذاشتن چنین پست هایی تو محله موجب میشه یه عده ترقیب به خوندن این مقاله ها بشن و حقیقتش اگر انگلیسیم قوی بود, بدون شک همین حالا می رفتم سر وقتشون. شاد باشید تا همیشه.

درود بر مدیر عزیز
بسیار ممنون و سپاسگزار بابت این همه دغدغه و خوشدلیی که نسبت به جامعه ی افراد دارای آسیب بینایی دارید.
بسیار مطالب جالب و مفیدی بودن که بر هر کدام از فرهیختگان جامعه ی نابینایان لازم است که به چنین محتوا و مطالبی دسترسی پیدا کرده و از آنها الگوبرداری کرده و در خدمت افراد دارای آسیب بینایی قرار دهند. تا بیش از پیش به حقوق صنفی و شهروندی خویش آگاهی پیدا نمایند.
من هم با امیر موافق هستم که چنین ثمراتی حاصل سالها زحمت و تلاش مدافعان حقوق معلولین در قالب تشکلها و گروههای حمایتی دولتی و غیر دولتی می باشد. و چنین میوه های شیرینی یک شبه به بار نخواهد نشست و باید تلاش کرد تا به اینجا رسید.
و بهترین اقدام هم, آغاز از خود جامعه ی هدف است. به عبارت دیگر اگر ما دست روی دست بگزاریم و منتظر دیگران باشیم, آینده ادامه ی مسیر فعلی خوالهد بود.
به هر رویی, من از شما و سایر دوستانی که صمیمانه پیگیر حقوق شهروندی و صنفی جامعه ی معلولین هستند صمیمانه تشکر و قدردانی می نمایم.
در پناه او آرام باشید

سلام مجتبی.
واقعا ازت بخاطر ترجمه این مقاله ممنونم. من که زبان انگلیسی ام خوب نیست و واقعا زحمت کشیدی و بهت خسته نباشید میگم.
نظرات کامبیز، محمد ملکی و امیر سرمدی رو هم شدیدا لایک می کنم.
مرسی از پست خوبت و باز هم منتظر چنین پستهایی هستم.
پیروز باشی.

من توی کامنتم نه تبلیغ کتابخوانی کردم و نه اشاره ام به شخص بخصوصی بود. درست که بند دستی توی کار کتابدارم ولی این دلیل نمیشه که هرچی میگم به حساب تبلیغ کتاب بگذارین. خببله. مثالی آوردم از یه داستاننوشته چخوف. چون وقتی می نوشتم نقدا همین مثال به ذهنم آمد و هیچ ربطی به کتاب و این حرفها نداشت.
کسی نگفته چرا شما نوشابه و چیپس و باقالی پلو را بیشتر از پست مجتبی به احوال خودت مربوط میدونی. این سلیقه شخصی شما و کاملا درخور احترامه. ولی نفرمایید که این پست به خیلیا مربوط نیست. ما نابیناهای دنیا یه خانواده ایم. هرموفقیت و تجربه ای توی هر گوشه جهان که همنوعان ما کسب کرده باشند، به همه ما مربوط میشه. مگه نه اینکه مثلا خیلی از ماها توی تجربه مدرسه شبانه روزی را داریم؟ مگه نه اینکه مشکلات بریل آموزی، استفاده از تکنولوژی در مدارس، تبعیض در تحصیلات، اهمیت تشخیص بموقع نوع اختلال بینایی و ارائه آموزش متناسب و امثال اینا مسأله همه ماها هم هست؟
اصل حرف من ناشی از یه نگرانیه و مختص همین پست هم نیست. من واقعا نگرانم چون انگار اینترنت داره تمرکز ما را (از جمله خودم را) در حد فاجعه کاهش میده. ما داریم سطحی میشیم. یعنی تا میرسیم به مطلبی که کمی تلاش ذهنی لازم داره، کلافه میشیم و ازش میگذریم. ما ساعتها وقت صرف اینترنت میکنیم و کلی مطالب سطحی و کم مایه میخونیم و این توهم بهمون دست میده که چندساعت مطالعه کرده ایم. اما واقعیت اینه که توی اون ند ساعت در اصل از تلاش فکری جدی و مفید یه جور آبرومندانه ای فرار کرده ایم. منظورم همین بود و اگهنتونستم درست بیان کنم و سو تفاهمی پیش آمده عذر میخوام..
کامبیز خان همنوع عزیز. دوستانه بهت توصیه می کنم موقع نوشتن دقت کن احترام مخاطب را بیشتر نگه داری.

خب من شخصا و بدون اجازه خودم رو در مقام قضاوت نشانده برای خودم آرزوی سلامت و بهروزی روزافزون دارم. من با هر دوی شما رفاقت دارم و لذا چیزی که میگم از سر حب و بغض نیست. اولا سعید توی کامنتش سعی نداشت القا کنه که خیلی می فهمه و بقیه چیزی حالیشون نیست. ثانیا، کامبیز در کامنتش به هیچ وجه احترام کسی رو نقض نکرد. خب این از شکل استدلال ها. اما درمورد محتوا نظر من به نظر کامبیز نزدیک تره که البته زیاد هم مهم نیست، یعنی تأثیری روی قضاوتم درمورد شکل طرح دیدگاهها نداره. خب خودم نفهمیدم چی گفتم، هرکی فهمید با ۱۱۸ تماس بگیره و هرچی از دهنش در اومد بگه.

سعید عابدی، عزیز دلم، من دوستت دارم و بدان که دیپلماسی ظریف هم به نفع من هست. قراردادهای نفتی زنگنه هم، همینطور.
به احتمال زیاد اسناد و قرارداد های زیادی هم هست که توی اینترنت موجودِ و حتما بخاطر استدلال تو باید بخونم و کامنت بذارم.
حرف از کامنت زدی، منم گفتم قرار نیست تعداد کامنت این نوع پست ها بالا باشه، اتفاقا کم بودن کامنت نشون میده که افرادی مثل کامبیز، آنقدر در اینترنت می‌چرخند که مغزشون متون سنگین رو نمیکشه ولی بزرگوارانی هستند که مغزشون میکشه.
سطحی شدن افراد به کل فضای مجازی مربوط میشه نه به متون تخصصی یا غیر تخصصی یا تلاش ذهنی.
اگر امکانش هست برو کامنت اولت رو بخون تا بدونی جوابی که من دادم بخاطر چی بوده؟
مقایسه خاطره نویسی با پست تخصصی مثل این پست بوده.
که ما نابینا ها آنقدر درک نداریم برای این پست ها هم اظهار وجود کنیم، فقط باقالی پلو دوست داریم و در آن پست ها اظهار وجود میکنیم.
احتمالا به قول تو اپیدمی افسردگی هم سراغ ما اومده.
اگر قرار باشه حرف از بی احترامی باشه، این جملات اگر اندکی مثل تو سختگیر بودم، بی احترامی به اعضای خودمونِ.
نه این که دعا کنیم کامبیز و سعید زن بگیرند.
من به شعور تک تک افراد عضو این سایت باور دارم.
من که نگفتم داستان چخوف یک کتابِ، البته هم هست و باید هم تبلیغ کنی.
یک کتابدار باید تبلیغ کتاب کنه اما هر کاری، روشی داره.
ما باید یاد بگیریم که در هر پستی چه کامنتی بذاریم.
میای در پست طنز من، حرف از تاریخچه کتابخانه سنندج میزنی.
بعد سوالاتی میپرسی که باید در جای خودش مطرح بشه.
همیشه قبل از گذاشتن کامنت، از خودمان بپرسیم که آیا این کامنت چقدر میتونه تاثیر بذاره؟ جاش اینجاست؟
دکتر صالحی، کسی از تو نظر نخواست.
زود قضاوتت را پس بگیر تا با خودم طرف نشدی!
به به، میبینم که نظرت به نظر خودم نزدیکتر است!
خب حالا که این شکلیاست بازم کامنت بذار ای استاد عزیز و مهربان.
به قول مهران مدیری: ما رو باش با کیا شدیم هشتاد میلیون!
زیاد حرف زدم، یکی بیاد پولشو بده!
راستی بچه ها یک سوال!
چرا همه فکر میکنند چون کامبیز دیوونه هست نمیتونه اعتراض کنه و خوب رو از بد تشخیص بده؟

خب با سلام و تشکر از حضورتون.
با پوزش از تأخیرم در پاسخگویی.
راستیاتش پست های اینطوری، چیزی نیستند که من بتونم تک تک کامنت ها رو جواب بدم. شاید اصلا منطقی هم نباشه این کارو کنم.
به هر حال، از کسایی که به من لطف داشتید ممنونم و امیدوارم وقت پیدا کنم بیشتر مطالب تخصصی حتی عامتر منتشر کنم و امیدوارم بچه های دیگه که شمام دستی به قلم یا دستی به ترجمه دارید، فعال بشید.

پاسخ دادن به امیر سرمدی لغو پاسخ