خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هدیه ی شیرین فصل شانزدهم

سلامی خنک از جنس نسیم کوهستان همراه با یه عالمه گل تقدیم به شما دوستای عزیزم
امیدوارم که سرشار از شادی باشید و غم راه دلهای مهربانتونو گم کرده و هیچوقت هم پیداش نکنه

******

آقا مراقب باشید!
یواشتر!
ای بابا پسر جان چقدر تذکر میدی خوب ما کارمون همینه بابا جان خودمون مراقب هستیم تو اینجوری که میگی باعث میشه هَواسِمون به طرف تو باشه و از کارمون می افتیم یه بلایی هم سر وسایل میاد!
بهروز حق با شماست ببخشید!
دو هفته از رفتن دیاکو میگذره هنوز ازش خبری نشده!
ما تو این مدت با کمک پدر بهروز یه مغازه نزدیک کتاب فروشی ایشون پیدا کردیم و امروز هم داریم اسباب کشی میکنیم
بهروز رضا یعنی این پسر کجاست که تا این مدت بیخبر مونده!
آهی میکشم
واقعا نمیدونم چی بگم هر روز بارها و بارها این سؤال رو از هم میپرسیم انگار اگه این رو بپرسیم معلوم میشه دیاکو کجاست یا اون یکی میدونه یا به جایی شک میکنه اما هر بار جای جواب تنها یه آه از طرف میشنویم!
دلم براش یه ذره شده!
خدا لعنت کنه کسایی که باعث آواره شدن دیاکو شدن!
از خیلی از کسایی که خبر دارن یا بیخبرن و فکر میکنن از دست دنیا سر به کوه و بیابون گذاشته که میگن طفلک دیاکو یا بیچاره دیاکو یا چیزایی تو این مایه ها!
حتی بین مغازه دارها پخش شده که دیاکو از کشور فرار کرده و با یکی از تلویزیون های اون ور آبی هم مصاحبه داشته و اونا دیدن!
ما هیچی نمیگیم جواب ما فقط سکوت و دندون رو جگر گذاشتن و حرص خوردنه!
اکثر اطرافیان نگرانن جز اونایی که مقصر بودن و باید نگران باشن ولی
از بیگانه ها هم بیخیال تَرَن!
باز بیگانه ها با شایعه درست کردن نشون میدن رفتن دیاکو براشون مهمه ولی دنیا خانم همراه دَدی جونش برای تمدد اعصاب به یکی از روستاهای اطراف رفته و در حال خوش گذرونیه!
میگن که بابای دیاکو هم عین خودش چند بار ازدواج کرده و حتی میگن مادر دنیا از دست کار های شوهرش یه روز نفت میریزه رو خودش و خودشو خلاص میکنه!!
بهروز تو تحقیقاتش فهمیده که مامان دنیا خودشو سوزونده ولی دلیلشو نه!!
صادق هم میاد کمکمون!
صادق بچه ها دنیا برگشته!
کلی تعجب میکنیم!
بهروز خوب اون وقت تو از کجا فهمیدی!
صادق دست و پاشو گم میکنه!
صادق خوب خوب چیزه به من زنگ زد!!
من چی به تو زنگ زد!
بهروز برای چی به تو!
صادق هیچی زنگ زد سراغ دیاکو رو گرفت!
من خوب اون وقت شماره ی تو رو از کجا آورده!
صادق نمیدونم بخدا فقط بهم زنگ زد!
عصبانی میشم صادق رو میچسبونم به دیوار!
من صادق اگه بفهمم تو هم اهل خیانتی یا دنبال ناموس مردمی اونم دوستت یا قید برادریمو باهت میزنم یا میکشمت بخدا قسم!
بهروز بسه دیگه جلو کارگرا زشته!
صادق رضا بقرآن قسم به خاک بابا قسم من کاری نکردم اون چند بار زنگ زد که همیشه خیلی جدی باهش حرف زدم!
تو یعنی مَنو نمیشناسی!
من میشناسم اما جنس خراب اونا رو هم میدونم!
شیطان واقعی اینا هستن!
صادق خوب اگه میدونستی شیطان واقعی اینان چرا جلو دیاکو رو نگرفتی تا باهش ازدواج نکنه!
چون نتونست جلومو بگیره!
هر سه هم زمان میگیم دیاکو!!!
دیاکو جانم!
همه تند هم رو بغل میکنیم بی هیچ حرفی فقط صدای هِق هِق های آروم ما هستن که با هم حرف میزنن!
این لحظات برام بهترین لحظاته کاش زمان همینجا از رفتن می ایستاد و خوابش میبرد تا هیچوقت این لحظات تموم نشه!
دیاکو خوب بچه ها میبینم که دارید وسایل رو منتقل میکنید!
بهروز دیاکو کجا بودی!
دیاکو براتون میگم بهتره ابراز احساسات رو کنترل کنید وگرنه الآن میان بخاطر کارهای خلاف عفت اونم تو ملع عام میبرنمون جایی که عرب نبرده باشه!
صادق بهتره تو هم خودتو ناراحت نکنی من خودم از همه چیز دنیا خبر دارم!
چند روزی طول میکشِ تا جا به جا و مستقر میشیم!
یه روز دیاکو میگه بچه ها یه خونه خریدم نصفه پولشو از ارثی که داییم برام گذاشته بود دادم نصف دیگشو قراره قِسطی بدم امروز باید برم محضر تا کارای انتقالشو انجام بدم!
من مبارکه ولی منم باهت میام!
بهروز منم حوصله ندارم این چند روز کلی خسته شدم منم میام از اونجا هم باید بریم دانشگاه دو هفته غیبت کردیم!
دیاکو خوبی پیام نور همینه دیگه هروقت عشقت کشید نرو!
میریم محضر
وقت نوشتن سند به نام دیاکو یهو میگم لطفا سند رو به نام من بزنید!
بهروز رضا چی داری میگی حالت خوبه!
من فعلا چیزی نگو تا بعد!
دیاکو بی هیچ مخالفتی کاری رو که گفتم انجام میده!
بعد از تموم شدن کار از محضر خارج میشیم!
دیاکو خوب رضا جان خونه ی جدید مبارک!
من مبارک صاحبش عزیزم!
بهروز قرار بود توضیح بدی که این چه کاری بود!
دیاکو به نظر من نیازی به توضیح نیست!
احساس میکنم دیاکو شدید از این کارم ناراحت شده! البته بهش حق میدم ناراحت باشه ولی به نظر خودم این بهترین کاره که میشد انجام داد!
من خیلی خوب توضیح میدم از اونجایی که به خر بودن دیاکو شکی نیست و از طرف دیگه به دنیا هم اطمینان نیست که نخواد از این خر عزیز سواری نگیره و این خونه رو هم ازش نگیره این خونه تا چند سال آینده به نام من میمونه تا ببینیم بعد چی پیش میاد!
بهروز خوب کار تو عالی بود ولی دنیا الآن خبر داره!
دیاکو نه خبر نداره میخواستم امشب بهش بگم که برای رفتن به اون خونه خودشو آماده کنه!
ولی رضا خدایی تو بهتر از خودم من رو شناختی راستش اول از کارت تعجب کردم و ناراحت شدم ولی نخواستم تو محضر باهت بحث کنم با خودم گفتم رفتیم مغازه میزنم تو دهنت ولی حالا میفهمم که کار تو به نفع خودم بوده و ازت ممنونم!
سوار ماشین میشیم و میریم دانشگاه!
استاد قاسمی استاد تجارت میاد سر کلاس!
دیاکو اسم این استاد رو گذاشته استاد مکثیان آخه بعد از هر جمله مدتی سکوت میکنه!
استاد خوب میبینم که امروز سه تفنگ دار ما هم بعد از مدتی غِیبت برگشتن! مکث خوب خوش اومدید سه تفنگ دار! مکث! جاتون اینجا خالی بود امیدوارم که دیگه غِیبت نکنید! مکث! چون حقوق تجارت درس مهمیِ! مکث و باید سر کلاس باشید تا خوب یاد بگیرید!
دیاکو ممنونیم استاد چشم سعی میکنیم دیگه.
با صدای افتادن چیزی یهو کلاس ساکت میشه!

دیاکو داد میزنه یکی زنگ بزنه اُرژانس و بعد خودش از جا میپره!
دیاکو استاد! استاد!
در عرض مدت کوتاهی کلاس ما قیامت برپا میشه یکی داد میزنه یکی گریه میکنه یکی میگه بهش آب بدید یکی میگه بادش بزنید یکی میگه شونه هاشو ماساژ بدید!
دیاکو بسه ئیگه آروم باشید ببینم!
مدتی بعد معاون دانشگاه و چند نفر دیگه هم میان تو همون موقع اورژانس هم میرسن و استاد رو میبرن دیاکو با استاد میره!
هرکی چیزی میگه یکی میگه سکته بوده و …..!
از این همه سر و صدا خسته میشم!
من بهروز بهتره ما هم بریم بیمارستان!
وقتی میرسیم دیاکو تو سالن انتظار نشسته!
بهروز خوب چی شد دیاکو!
دیاکو هیچی بابا استاد قصد شوخی داشت وگرنه اون که چیزیش نیست!
بهروز دیاکو درست بگو ببینم چی داری میگی!
دیاکو آهی میکشه
استاد اهل سردشت هستن و اون سال که سردشت رو شیمیایی کردن استاد هم!
من میپرم وسط حرف دیاکو!
یعنی استاد شیمیاییِ!
دیاکو پ ن پ فیزیکیاییِ!
بهروز خوبه خوبه خوش مزِگی رو کنار بزارید ببینم!
بعد عین همیشه شروع میکنه من نمیدونم اینجا جای این مسخره بازیِ آخه! خوبه آدم بدونه کجا باید شوخی کنه! و ….!
بهروز هی نق میزنه و ما هم بیخیال نشستیم و داریم گوش میدیم که صدامون میزنن!
میریم بالا سر استاد!
دیاکو ای بابا استاد شوخی شوخی با ما هم شوخی!
استاد میخنده!
استاد به به سه تفنگدار خودم اینجا هستن ببخشید بچه ها شما رو هم به زحمت انداختم!
دیاکو میره و برای استاد و ما رانی میاره!
دیاکو استاد چرا اینطور شدید!
استاد امروز یادم رفته بود گازمو با خودم بیارم تو کلاس هم یکی از بچه ها که نمیدونم کی بود عطر زده بود و دیگه نفهمیدم چی شد!
دیاکو آخه استاد چرا شیمیایی شدید!
استاد با خنده پسرم این حرف مثله اینه که بگی چرا حقوق قانون داره!
من و صد ها هزار نفر دیگه قربانی قدرت نمایی شدیم و هنوزم خیلیا میشن!
یه عده برای رسیدن به قدرت و برای اینکه زورشونو به دیگران نشون بدن دست به جنگ و خشونت میزنن البته اونایی که قدرت دارن عقب میشینن و هرچی بدبختیِ اکثرش دامن مردم بیچاره رو میگیره
افغانستان و هزار جای دیگه!
بله پسرای عزیزم منم اون موقع هجده سالم بود و با خانوادم زندگی خوشی داشتیم یه روز سایه ای از دور اومد تا بیایم به خودمون بجنبیم شد سایه ی مرگ و چند خانواده مثله خانواده ی من رو گرفت و من موندم تنها و افسرده و مریض
عَموم من رو بُرد تهران پیش خودش و من اونجا حقوق خوندم و الآنم اینجا در خدمت شما هستم!
بهروز استاد تا دنیا دنیا بوده همین بوده یه عده برای رسیدن به مقاسدشون بقیه رو قربانی کردن!
استاد بله پسرم همینطوره لعنت به خشونت و لعنت به جنگ!
دیاکو استاد بوکان با کی زندگی میکنید!
استاد آخ خوب شد یادم اومد بیا پسرم به محمد پسرم خبر بده الآن مادرش نگران میشه حتما تا حالا از دانشگاه بهشون زنگ زدن و نصفه عمر شدن!
تا دیاکو میخواد زنگ بزنه یه خانم و یه پسر میان تو!
خانمه به حدی ما رو دعا میکنه که حسابی شرمنده میشیم و صدای دیاکو هم درمیاد که ای بابا خانم ما که کاری نکردیم استاد قاسمی به گردن ما حق دارن!
بعد خداحافظی میکنیم و برمیگردیم مغازه!
دیاکو اینم از دانشگاه رفتن ما!!

۲۰ دیدگاه دربارهٔ «هدیه ی شیرین فصل شانزدهم»

سلام ابراهیم. من۲تا آخجون. یکی واسه باز شدن محله و دومی واسه خاطر توفیق خودم که عاقبت زمان گیر آوردم و اومدم کامنت داخل محله بفرستم. خدایا خیر سرم تعطیلاتمه چنان وحشتناک گرفتارم که باورم نمیشه. ابراهیم دیگه نمیگم بعدش چی شد۱حس بدی بهم میگه آخر ماجرا گریهم رو درمیاری!
موفق باشی!

دیدگاهتان را بنویسید