خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت هشت خرداد چه تلخ!

خب سلام بچه ها. دیگه چطوری خوبید؟ با امتحان ها چه می کنید؟ دانش آموز ها، دانشجو ها، معلم ها، ای کسانی که به نوعی انرژی زیادی در این روز های گرم آخر بهار در حال مصرف کردن هستید، به قول وی از قول آقای علی مردانی، بدانید و آگاه باشید که ما در تابستون، برنامه های زیادی داریم و به شروع کنفرانس های صوتی و در هم بر هم خودمون پایبندیم. پس لطفا همه ی انرژیتون را برای امتحان و کار مصرف نکنید و یه کمش رو نگه دارید که حالشو داشته باشید توی بگو بخند های تابستونی و دااااغ ما شرکت کنید.

دیگه توی کنفرانس های جدید، از بین خودمون مدیر و ناظر انتخاب می کنیم و کسی نمیتونه فوت کنه، سرشو بذاره رو میز و خرناس بکشه، یا وسط اتاق دراز بکشه و خرناس بکشه، انگشتشو فورو کنه توی چشم بغل دستیش، کسی رو از اتاق پرت کنه بیرون، و از این جنگولک بازیا در بیاره! آخه قراره مهاجرت به شهری بسی بسیار بزرگتر از اینجا رو به زودی کلید بزنیم. خدا رو شکر. طرح موفقیت آمیز بود و اعلام مشارکت ها همه رو به ادامه ی محله امیدوار کرد! فعلا در حال فراهم سازی مقدمات مهاجرت هستیم. حدود 357 گیگ محتوای محله باید در قالب بیش از چهار هزار لینک، به سرور جدید منتقل بشه، و آدرس تمااااام لینک ها یک بار برای همیشه به صورت اصولی اصلاح بشه. شاید یکی دو ماه وقت بگیره ولی ارزششو داره و سعیمون بر اینه پایداری محله برجا باشه.

اما دیشب داشتم پادکست های خارجکی کوری موری می گوشیدم. میدونید چرا اونقدر پادکست هاشون درست و حسابیه؟ چون دغدغه ی فرداشون رو ندارند. به فکر اینکه اتوبوس سر تایم میاد یا نه، نیستند. به فکر اینکه حقوق به موقع واریز میشه، نیستند. به فکر اینکه از کجا چطوری غذا بخرند، نیستند. به این فکر که اگه فلان حرف رو زدند مأمور امنیتی فضای سایبر بهشون زنگ بزنه، نیستند. به فکر پیشرفتند. به فکر گرفتن حق خودشون از جامعه اند. از مسئولین. از مالیات بگیر ها. همین ماه می که دیگه آخراشیم، ماهنامه ی بریل مانیتور رو ورق می زدم. یه مقاله که چه عرض کنم، یه گزارش چندین صفحه ای از اینکه یه نابینا چطوری میتونه وظیفه ی پدر یا مادر بودن خودشو انجام بده، و چه مشکلاتی مقابلش هست، و چطور باید اون مشکلات رو حل کنه، خیلی تر و تمیز توی اون ماهنامه بود. طرف از اینکه از بچگی بچه هاش از دوران نوزادی تا به این لحظه چطور با وجود نابیناییش اونا رو بزرگ کرده می گفت. توی یه بخشش، بحث به اینجا کشید که توی آمریکا، که اون فرد نابینا ساکن هست، به مدارس ابلاغ شده که تمام مواد آموزشی که در اختیار دانش آموزان قرار می گیره، باید به صورت بریل، درشت خط، و صوتی، در اختیار دانش آموز نابینا و والدین نابینای یک دانش آموز، قرار بگیره. تازه اینکه چیزی نیست. طرف نوشته بود که فرزندش که کلاس پنجمه، باید در طول سال، با کامپیوتر، از طریق اینترنت، هر هفته، بخشی از تمرین های ریاضی رو انجام می داده و فرزندش از دیگر بچه ها به دلیل مشغولیت به بازی های کامپیوتری عقب مونده بوده. طرف نوشته بود وقتی رفتم به بخش کاربری برنامه ی اینترنتی حل تمرین های ریاضی فرزندم وارد بشم، دیدم صفحه خوان همش میگه فلش فلش فلش. طرف نوشته بود که به شدت عصبانی شده از این بابت که به عنوان مادر نابینای فرزندش، نتونسته وارد پنل مدرسه بشه و پیشرفت تحصیلی فرزندش رو با صفحه خوان ها بررسی کنه. هیچی دیگه. از مدرسه به دلیل اینکه سایتشون دسترس پذیر نبوده، شکایت کرده تا مدرسه رو مجبور کنه یا این سیستم فعلی رو اصلاح کنند، یا با سازمانی برای طراحی مجدد سایتشون قرارداد ببندند که متعهد بشه سایت مدرسه رو دسترس پذیر طراحی کنه. ببینید اون ها کجا هستند و ما کجاییم!

اینجا اگه خواستی مسئول یه نهاد که موظف به خدمت رسانی به نابینایان هست رو زیر سوال ببری، خودت، خوانواده ات، و کلا دودمانت زیر سوال که چه عرض کنم، به هوا میرید! اینجا، به بهزیستی، شونصد هزار وظیفه دادند انجام بده. که خدا رو شکر! از عهده ی انجام هیچ کودومش بر نمیاد. در مورد ما نابینایان هم که کلا اوضاع قوز بالا قوزه. هی توی سایت ها و روزنامه ها میگیم و می نویسیم و کامنت میدیم و آه و ناله می کنیم. ولی چه فایده! دقیقا چه فایده؟ اینجا ما توی کل کشور با هم متحد نیستیم. همون حرف های تکراری همیشگیم که قبلا هم هزار بار گفتم و انگار یه مرضی به جونم هست که دوباره و صد باره بازم میگم. نمیدونم چرا خسته نمیشم از نوشتن تکرار در تکرار. همون تعداد زیاد تشکل های ناکارآمد با سلیقه های گوناگون. همون اردو های مثلا تفریحی بی نتیجه. همون بودجه های سالی پنج تا پنجاه میلیونی بهزیستی و وزارت کشور به تشکل های مثلا غیر دولتی نابینایی بی کفایت که مثل قارچ سبز شدند. همون هدر شدن مشارکت های مردمی و بودجه های دولتی در بهزیستی. همون دست کسر و تحقیر گذاشتن مسئولین روی قشر نابینا وقتی پای خرید مسکن و تجهیزات توانبخشی و کمک آموزشی پیش میاد. همون جملات زشت و وقیحانه ی تو که کوری درس خوندنت دیگه واس چیه. همون همیشگی ها که از پیشرفت جلوگیری می کنه و به پسرفت کمک. همون سوء استفاده ی بازاریاب ها و نیکوکار نما ها از اسم و رسم نابینا بودن یه عده.

البته که جمعیت ما زیاده و اگه متحد بشیم، میتونیم تأثیرات زیادی بگذاریم. اما حیف. حیف که تاریخ نشون داده ما نابینا جماعت در ایران، از مردم کوفه، صد پله بدتریم. نمونه اش همین گوش کن. هنوز که هنوزه، توی این سایت
، بعد از شش سال، نتونستیم به یه اجماع برسیم. الان دنبال مقصر نمی گردم. مقصرش مجتبی خادمی هست یا شخص دیگه مهم نیست. مهم اینه که اینجا هزار تا بازدید کننده داره و کمتر از صد نفر فعال. مثلا همین طرحی که ما گذاشتیم. البته که بیش از صد اشتراک سالیانه ثبت شد و تأمین هزینه ی امسال سایت به صورت اسمی به من اعلام شد. البته که خیلی ها بهم اطلاع دادند بدون پر کردن فرم نظرسنجی اشتراک خواهند خرید. ولی. ولی. مشکل من واقعا پول دادن یا پول ندادن نیست. مشکل من جدیتر و کلیتر از این حرف هاست. مشکلم اینه که می بینم کلا میزان مشارکت و حضور ما کمه. یعنی عادت به اینکه یه مطلب رو دانلود کنیم، استفاده کنیم و بدون حتی یه تشکر خشک و خالی از نویسنده یا تهیه کننده اش رد بشیم بریم، مثل خوره افتاده به جونمون. دقیقا این مسئله رو با پوست و گوشت و استخوان توی این شش سالی که از محله گذشته، لمس کردم.

حزب بندی و دسته بندی توی ما بیداد می کنه. پست کی بیشتر کامنت میخوره؟ پست کی کمتر کامنت میخوره؟ چون با فلانی رفیقیم، لایک بزنیم واسش. چون با فلانی بدیم، فقط استفاده کنیم بریم. کامنت نزنیم. لایک نزنیم. که آمارش بالا نره. نظرسنجیه؟ قراره خواننده ی برتر؟ نویسنده ی برتر؟ پست برتر؟ فعالترین فرد؟ بهترین متن؟ قراره چیو انتخاب کنند؟ چه خوب! من که با خادمی رفیقم. میرم همون پست که خادمی توش هیچ کاری نکرده فقط چهچه زده رو انتخاب می کنم تا رأی هاش بره بالا. از فلانی توی گروه های ایمیلی یا فلان سایت بد می نویسم تا بکوبونمش. تا حالش جا بیاد. تا حالم جا بیاد. تا دلامون خنک بشه. ما پیشرفت موازی رو یاد نگرفتیم. ما پیشرفت با هم رو بلد نیستیم. یا فقط من برم بالا، یا هیشکی نره بالا. ما احساسی عمل می کنیم. جالبه. من در خصوص پست های یه مجموعه، تا با نویسنده اش رفیق بودم، تا باب میل من رفتار می کرد، کلی کامنت مثبت می دادم. که چقدر خوبه. که چقدر مفیده. ولی؟ ولی! ولی وقتی طرف دیگه باب میل من رفتار نکرد، در مورد پست های بعدی همون مجموعه که قبلا می گفتم خوبه، دیگه هیچی نگفتم. دیگه ساکت شدم. من نفهمیدم به خاطر نویسنده کامنت می دادم یا به خاطر نوشته اش؟ واقعا به نظر شما، اصل محتوا مهم هست یا ایجاد کننده اش؟ اگه واقعا یه چیزی خوب باشه، مهم هست دوست ما تولیدش کرده باشه یا دشمن ما؟ مهم هست سن طرف ده سال باشه یا صد سال؟ اصلا چرا چیزی به اسم دشمن؟ چون دشمن داشتن، توهم توطئه داشتن، از نون شب برای ما واجبتره! زنگ می زنم به دوستان و اطرافیان فلانی میگم که فلانی آدم جالبی نیست. چرا؟ معلومه. چون دیگه دل خوش از فلانی ندارم. میخوام همه مثل من راجع بهش فکر کنند. زنگ می زنم همه رو تحریک می کنم. یه دفعه همه باهاش سرد میشن. چه کسی می فهمه من بودم؟ هیشکی! و بعد؟ قدرت من زیاد میشه. اگه طرف به حرف من گوش بده، خب دوباره زنگ می زنم به اطرافیانش میگم فلانی آدم خوبیه. حالا یه اشتباهی کرده. باهاش خوب باشید. و اگه به حرف من گوش نکرد؟ اگه کاری که من خواستم رو انجام نداد؟ همه اش بد میگم. توی گروه های واتساپی، تلگرامی، سروشی، ایمیلی، پیامکی، تلفنی، هر طور بتونم، تخریبش می کنم. میرم گزارششو هرجا بتونم، راستو دوروغ سر هم می کنم راپرت میدم. من. نمیتونم. غیر. از خودمو. غیر. از. اطرافیانمو. تحمل. کنم!!!

شخصا نتیجه می گیرم وقتی ما توی یه سایت به این کوچیکی نتونیم زیاد بودنمون رو، انگیزه داشتنمون رو، مشارکت کردنمون حتی با یک کامنت رو به معرض نمایش بگذاریم، مطمئنا توی یه انجمن هم نمیتونیم. مطمئنا توی یه تشکل هم نخواهیم تونست. مطمئنا نماینده ی مجلس هم نمیشیم. مطمئنا توی شورای شهر رأی نمیاریم. مطمئنا جامعه دسته کم میگیره ما رو. مطمئنا بودجه ی توانبخشی نابینایان برای خرید نرم افزار ها و سخت افزار های به درد نخور، ویلچر، سمعک، و کلی وسایل بی کیفیت، گیر دلال های کثیف میاد و یه عصای معمولی ده هزار تومانی هم نصیب قشر ما نخواهد شد، چه برسه به نت‌بوک های سبک، کتاب‌خوان های دیجیتالی ویکتور، رنگ‌شناس، پازل ها و بازی های گویا یا مناسب سازی شده، مایکروویو های با دکمه های بریل و سخنگوی کامل، مایع‌سنج، پیمانه های آشپزخانه ای برجسته به خط بریل، یادداشت بردار، ماشین پرکینز، نشریات و کتاب های روز به خط بریل، ضبط صوت های حرفه ای، بلیت های رایگان برای سفر با قطار و هواپیما، کنسرت ها، تئاتر ها، سینما ها، شهر بازی ها و اماکن تفریحی، مستمری مناسب شأن و نیاز نابینایان، فیلم های توضیحدار، مواد آموزشی به روز در همه ی رشته ها در قالب درشت‌خط، بریل، و صوتی، دوره های آموزشی تخصصی مهارت های جهتیابی، خودیاری، انجام امور فنی، خانه‌داری، مهارت های کار با رایانه، بافتنی، و هرچی، هرچی که واقعا حق ماست و باید داشته باشیم و نداریم! و مطمئنا حق ما رو به ما نخواهند داد! و با روحیه و اخلاقی که ما داریم، با گرفتار بودن در پیله ی ضخیم بی تفاوتی، زیراب‌زنی، کوبوندن، توهم توطئه، و تحریم، مطمئنا خودمون هم برای مطالبه ی حقمون واقعا مصمم نخواهیم بود.

چه تلخ…

۴۵ دیدگاه دربارهٔ «یادداشت هشت خرداد چه تلخ!»

آقا مجتبی!
چرا تک تک کلماتت درقیق و درسته؟ و من مجبور میشم بشدت تعیدشون بکنم…
هیچ چی نمیتونم بگم.
فقط میتونم بگم متاسفم.
—–
بقول اون آهنگه:
یه روزه خوب میاد،
که ما همو نَکُشیم.
به هم نگاه بد نکنیم.
با هم دوست باشیمو دست بندازیم رو شونه های هم،
آها، مثل بچگیها تو دبستان.
هیچ کدوممون هم نیستیم بیکار،
در حاله ساختو ساز ایران.
واسه این که خسته نشی اینبار، من خشت میذارم، تو سیمان.

باهوش. عزیزم. کلاً سیاست کشورای جهان سومی دقیقاً همینه که نهادهای مدنی ضعیف باشند.
و جالبیش هم اینجاست خودمونم داریم همین راهو دنبال میکنیم.
کلاً منفعتطلبی یه آفتیه که افتاده به جون کل کشور و دست هم بر نمیداره.
خب ما هم جزئی از همین جامعه ی بزرگیم دیگه.
در کل که چه تلخ و چه دقیق و درست نوشتی.

سلام تمام پست لایک به نیستی رو که کلا باید نیست به حساب آورد
من برای معرفی منشی به دانشگاه چند روزه دارم راه خونه تا اونجا رو گز میکنم میان کلی درس ولی هنوز آقا از مرخصی تشریف نیاوردن
مدرسه هم که خخخخ
ولی میان این همه تلخی تإیید شدن عوض شدن خونمون به یه جای خوش آب و هوا خیلی چسبید
مرسی از پست

دقیقاً واس خاطر همین مباحثه که چندی پیش به رعد گفتم خره رعد من دیگه از نابیناها میترسم مث سگ. وقتی شیرین کاریاتونا میبینم تو سایت و شیرین کاریا رو میشنوم شاخام در میاد. در حیرتم از بعضی رفتارای بچا. من تموم تلاشم رو میکنم طرف هیچکس نباشم. میخوام با همه دوست باشم ولی دیگه میبُرم یه جاهایی. اینطوری مجازی فایده نداره. کاش خادمی یه جلسه بذاری بعد ماه رمضون تو یه پارکی خانه ریاضیاتی جایی مثلاً. و از چن تا بچای خوش فکر مث زهره و بانو و نازنین و اینا دعوت کنید و به یه اجماعی برسید توی سیاستهای سایت. باور کن یه دس صدا نداره. از بچا کمک بگیر برای ادامه روند سایتت. اینطوری که نمیشه. خیلیا خسته میشن. خیلیا وقتی این اوضاعو ببینن میرن. باور کن خیلی جاها من اونقدر جوش میارم که میخوام سرمو بکوبم به دیوار و میگم تموم شد دیگه نمیرم سایت. ولی باز نمیدونم چی میشه که دراز دارز وخمیسم میام. خخخخخخخخخخ. خیلی وقتام شده خاسم زنگت بزنم بگم خادمی وردار کاربری منو مسدود کن دیگه نمیکشم. باورت نمیشه به جان خودم روانم آسیب میبینه وقتی میبینم بهترین پست سایت کامنت نمیخوره چون مثلاً صاب پست رفیق توئه. اعصابم خش ورداشته تو این سایت. کاش حلش کنید این دو دسته گی و چن دسته گی رو.
بهرحال کمکی از من اگه بربیاد دریغ ندارم. خوش باشید همه.

اگر میخواهیم این شکلی نباشیم، اگر میخواهیم ارزش محتوای سایت بالا بره،
اگر میخواهیم جهان سومی نباشیم باید اجازه انتقاد رو به دیگران بدهیم.
کسی که مدیر هست، کسی که سایت رو میگردونه، کسی که پیشونی سایت هست نباید ماهی یک بار پست بذاره.
هنر نیست زمانی که بیکار بودی روزی هزارتا پست میفرستادی، هنر نیست بخاطر لجبازی و زیر گرفتن بعضیا در یک روز خاص، دهتا پست بفرستی.
من رفیقتم، اگر انتقاد نکنم اگر بهت اشکالات رو نگم موفق نخواهیم بود.
در جهان اول خبر از دیکتاتوری نیست.
راهتو انتخاب کن تا متناسب با همان راه سرنوشت سایت رو رقم بزنی.
اگر هم این پست رو زدی تا فقط یه چیزی گفته باشی منم بی خیال کنارش میگذرم.
حرف از آمریکا میزنی حرف از گرداننده های سایت های آمریکایی هم بزن.
من تنها تو را مقصر نمیدانم.
میدونم که بعضیا فقط برای اذیت کردن و اغتشاش انتقاد نادرست میکنند.
باهات خیلی حرفیدم و منم نگران این نامردی ها هستم اما شک نداشته باش که اگر راه دمکراسی پیش گرفته بشه، خود بچه ها افراد بد رو حذف میکنند و بهشون اجازه فعالیت نمیدهند.
شاید به اشتباه کسی که نیت بد نداره رو بد فرض کردی شاید هم فکرت درست باشه ولی در هر حال کاری کن که بچه ها خودشون به این باور برسند که کی بده و کی خوب

تلخ، شیرین یا هرچی! بنظرم همینه که هست. اگه قرار بود درست بشه تو همین مدت که مدت کمی هم نیست میبایست درست میشد که نشده و نخواهد شد. فکر میکنم بهترین تصمیم همون چراغ خاموش بودنه اینجا! یعنی آنچنان این چند دستگی تو سایت روشنه که بشدت دلسرد کنندست و خیییلی بد…

سلام.
منم با پست مجتبی کاملا موافقم. و با جمله ی “همینه که هست”، مخالفم. ای کاش به جای به کار بردن این جمله، اندیشه مون رو به کار ببریم که چی کار کنیم که “همینی که هست”، دیگه نباشه. این همین، ی جوره خیلی بهتر باشه. یعنی دنبال راه حل بگردیم.

سلام مدیر. پستت از س سلام تا ن پایان لایک. تمامش.
در مورد تخریب کردن هامون هم، دلم نمیاد این رو نگم. مخلوقات عجیبی هستیم. طرف رو تخریب می کنیم خاک می کنیم نابود می کنیم فقط چون به مدلی که دلمون می خواست راه نیومده. بعدش که حسابی سنگ بارونش کردیم میریم دست میندازیم دور گردنش بهش میگیم دلم تنگ شده واست. کجا هایی نیستی! حتما ببینمت! می دونی چیه؟ تو واسه من خاصی. تو فرق می کنی. تو۱چیز دیگه هستی. طرف هم این قدر حیرت می کنه که زبونش نمی چرخه بگه آخه انسان! من الان ماه هاست از برکت الطافت دارم زخمی میشم. تمام دفتر محبتت هم صاف می رسه بهم. من۱هفته نمیشه کلی سند از کلی شاهد به دستم رسید که تو تو از خدا خورده در موردم بین بقیه کلی نکبت پراکنی کردی و هنوز هم داری می کنی. تو که می دونی مدت هاست خوندمت و هوای هوات رو شناختم آخه مگه مریضی الان اومدی برام فشفش می کنی؟ واسه چی دست بر نمی داری؟ دسته کم در دشمنی راست باش و حرمت آدم بودن رو نگه دار! بس کن دیگه!طرف سکوت می کنه و ما هم خیال می کنیم طرف نفهمیده و هیچ کسی نفهمیده و کلا جز خودمون کسی چیزی نفهمیده.
ای کاش اگر دوست های با معرفتی نیستیم، اون قدر انسانیت سرمون بشه که دسته کم دشمن های با شرفی باشیم!
معذرت می خوام مدیر. گفتن این چیز ها جاش اینجا نیست ولی گاهی که زیاد دردم میاد آخ گفتنم دست خودم نیست. زمان هایی شبیه این هفته. شبیه امشب. ببخش! اگر به نظرت این آخ گفتنم امشب زیادی بلنده پاکش کن بره!
شاد باشی!

سلام از همینجا قول میدم از هر مطلبی که استفاده میکنم یه کامنت بزارم زیرش ولی با این کار من جامعه درست نمیشه وقتی بعضیا میگن هیچی درست نمیشه کم کم من و شما هم باورمون میشه که هیچی درست نمیشه. چرا بعضیامون اینجوریم؟
چرا؟
چرا؟

چرا پست من یکی دوتا نظر داره ولی پستهای به درد نخور صدتا صدتا؟
چرا همنوع من من رو متهم به انتشار مطالب کپی میکنه وقتی میگم مدرک بیار دور از جون لال میشه؟

سلام مدیر دقیقا حرفات تایید میکنم. خیلی طلخه. حقیقتش مثل قدیما نیست باز بهتر بود نسبت به الان. یکی خود من دلسرد شده خداییش از این چند دستگی از بی اتحادی امیدوارم حد اقل این مشکلات رو تو جامعه ای که نسبت به کل جامعه کوچیکتره بتونیم باهم مهار کنیم. پاینده باشید

درود
همینه که هست معنیش این نیست که میخوای بخوا نمیخوای نخوا!
معنیش اینه که اگه میخوای که شانس آوردی همینی که میخوای هست! اگرم نمیخوای که خب اونی که میخوای نیست و کسی کاری نمیتونه بکنه آخه همینو بیشتر نداریم!!!
تهش میشه دید مثبت!
به معنای واضحتر همینه که هست رو فحش تلقی نکنید؛ این فقط یه جمله خبریه که از محتوای موجود، اوضاع موجود، شرایط موجود و امکانات موجود خبر میده!
تازه اگه همه شرایط و امکانات و اوضاع و محتوای لازم، یعنی اونهایی که همه رو راضی کنه داشته باشیم، بازم برای این که به طور خلاصه خبر بدیم چه وضعی داریم باید بگیم ظاهر و باطن! همینه که هست!
پس عبارت همینه که هست رو باید راست ترین حرف تلقی کرد!
یعنی کسی که میگه همینه که هست در بین اطرافیان شما صادقترین فرده شک نکنید!
از دیدگاه دیگه چه ما معتقد باشیم چه نباشیم در هر شرایطی، با هر اوضاعی، با هر امکانات و با هر محتوایی بازم حقیقت اینه! همینه که هست!
من برم قرصامو بخورم!

کلا ما ایرانیها همگی اینطوری هستیم نابینا و بینا هم نداره
از خصوصیات ایرانیها میشه به موارد زیر اشاره کرد
زیرآب زنی
دوست نداریم موفقیت فامیل یا دوست یا همسایه رو ببینیم
اتحاد هم که در حد صفر
همگی خود رو متخصص در همه چی میدونیم
به زور میخواهیم عقاید خود رو به دیگران بقبولانیم
اگر چیزی بلد باشیم که میدونیم دیگران هم به فراگیری اون موضوع نیاز دارند حاضر نیستیم بهش یاد بدیم
و مهمتر از اینها همه چیز رو باهم میخواهیم هر جا به نفعمون باشه طرفدار سنت و اسلام هستیم هر جا هم به نفعمون باشه طرفدار مدرنیته هستیم
و این از خصوصیات ما ایرانی جماعت است

بابا شما چی میگین آخه. طرف رأی نیاورده, میگه رأی طرف مقابلم غیر حلال بوده خَخ. اونا که دیگه نابینا نیستند. کلاً ما از پایه و اساس مشکل داریم, فکر اساسی هم باید کرد, این درختی که سایَش نشستیم از ریشه کرم خورده هست, حالا شماها هی پاش آب بریزین. هی شاخه هاشو خیس کنین. فایده نداره عزیزم. هیچ فایده نداره.
البته من بدون توجه به چند دستگیها و باندبازیها, بدون توجه به اینکه پستهام کامنت میخوره یا نمیخوره, همچنان راهمو ادامه میدم و اگه چیزی بدونم که بعید میدونم ایجور باشه, حتمی اونو با همه به اشتراک میذارم.
منظورم از بدون توجه از دادن یا ندادن کامنت بیتوجهی به لطف دوستان نیست. بلکه میخوام بگم اصلاً من به این هدف فعالیت نمیکنم که بخوام از عدم کامنت گذاشتن کسی ناراحت بشم و یا بخوام دلسرد بشم.
به امید پیروزی حق بر باطل خَخ.

سلام علیکم
بنده اینجا یک چیز بگم من همیشه وقتی از عنوان پستی خوشم میاد بدون این که بعضی وقت ها بخوانمش تشکر میکنم
فقط مینویسم تشکر از شما و رد میشم
حتی اگر خوشم بیاد یا نیاد ابراز نمیکنم
یک تشکر و تمام
خیلی وقت ها حوصله خواندن پست را هم ندارم
همینطوری مینویسم تشکر از پست شما
به هر حال امیدوارم به دوستانی که به اردو میان
یا تو اتاق کنفرانس میان خوش بگذره
بعضی وقت ها یک سری ها از یک سری تفکرات شاید خوششون نیاد
مثلا یک سری ها از تفکر بنده خوششون نمیاد بنا بر این من به دلیل این که کمی تفکر مضهبی دارم و مضهبی هستم تو جمع های دوستان نمیام چون هر کس بدونه من مضهبی هستم
شاید من را بکوبه
پس بهترین راه برای من نیامدن تو جمع بچه هاست
چرا چون وقتی دوستی از طرز فکر من آگاه میشه
و طرز فکر خودش یک چیز دیگه هست شروع میکنه کوبیدن
یک مشکل دیگه که ماها داریم یاد نگرفتیم به تفکرات سیاسی اقتصادی مزهبی هم دیگر احترام بگذاریم

اگر کسی فکرش خلاف تفکر ما بود نکوبیمش
اگر کسی طرفدار فلان حزب سیاسی بود نکوبیدش

تا جرإت پیدا کنه بیاد تو صحنه

راستی آقا ی خادمی این را بگم من و شما صد درجه شاید هزار درجه
از نظر اعتقادی و تفکر فاصله داریم حضور بنده اینجا معنیش این نیست که شما و تفکرت را قبول دارم
من حضورم به معنی این است که تفکرات نمیتوانه دوستی ها را به هم بزنه
آمدم حضور پیدا کردم تا بگم آقا ی خادمی من و شما هزار درجه اختلاف نظر داریم

شما هر تفکری که داری مال خودت ولی نباید تفکرات و دیدگاه های سیاسی دوستی ها را به هم بزنه
من نوعی شما را دوست دارم ولی رک و خودمونی بگم
طرز فکر و دیدگاه هایت را قبول ندارم
ولی با این که تفکرت را قبول ندارم
تو سایتت میام که بگم نباید اختلاف صلیغه ها باعث بشه دوستی ها از بین بره

پس دلیل حضور بنده اینجا قبول داشتن تفکر شما نیست

بازم سلام هم محلی ها
خب من همه ی کامنت ها رو دو سه بار خوندم.
یکی دو بار همین عصری توی مغازه های عطر فوروشی و اتوبوس واحد با زحمت با گوشیم از لا به لای صدای جمعیت، و الانم یه بار قشنگ بی سر و صدا در حال صرف رانی بعد از کنتاکی.
هرچی خوندم، هرچی خواستم تک تک جواب همه رو بنویسم، دیدم بازم مثل همه ی تکرار هام، تکراری میشه.
حرف های من، همه اش دقیقا همون هایی هست که توی پستم نوشتم.
جواب هایی که من باید به کامنت های شما بدم، همه اش از متن پستم قابل استخراجه.
پس گزافه گویی نمی کنم و فقط تشکر می کنم از حضورتون و امیدوارم اگه نمیتونم دنیا رو تغییر بدم، اگه نمیتونم کشورم رو تغییر بدم، اگه نمیتونم سایت رو تغییر بدم، اگه نمیتونم جامعه ی نابینایی رو تغییر بدم، اگه حتی نمیتونم باعث تغییر توی شاگرد هام بشم، اگه نمیتونم تغییری در اطرافیانم ایجاد کنم، حد اقل بتونم خودم رو به سمت بهتر شدن تغییر بدم. زورم به هرکی نرسه، به خودم که میرسه!
امیدوارم حرف های شما، حتی یه میلیمتر منو به سمت اعتدال و خوبی حرکت داده باشه.
من برای نزدیک شدن به الگو های موفقی که توی انجمن های نابینایی دنیا داریم، سعی کردم و بازم سعی بیشتری خواهم کرد که محتوا و سیاست های این محله، با وجود کمی افراد و امکانات، به سمت استقلال‌خواهی هرچه بیشتر ما پیش بره.
خوش باشید و سرفراز

سلامی از تهه دل به شما
این جملاتت زخم چرکیه من رو دوباره باز کرد و خون جوشیده ام فوران کرد به بیرون

آه و صد آه
از ترس این که شخصی نه کنه محبوبیتم کم بشه پس حق رو ول کن
بی خیال فلانی که قبلا کمکم بود
تازه اونی هم که طرفداریش رو می کرد هم باید پاش رو به بُریم و
و
و
و
و
و
و
و همین مسایل حالا توی زندگی شخصیم هم ۶ماه هستش که با وجود مقاومتم روز به روز داره عضابش رو برم بیشتر می کنه
و چیزی که بیشتر زجرم میده بی عدالتی و نا سپاسی وقیحانه هستش
مجتبی جان من شخصا تو زندگیم سعی کردم طرف حق رو بگیرم و همیشه هم به ضررم بوده ولی باز هم ادامه دادم و باز هم میدم
اگر غابل میدونی دوست دارم شمارت رو داشته باشم که چند دقیقه اگر مزاحمت نباشم صدای دوست هم نوعم رو بشنوم

سلامی مجدد یک چیز بگم آقا ی خادمی اگر بخواهی سایت را به سبک غربی
و به سبک سکولار ها اداره کنی قطعا سایتت میپاشه

شما فکر کردی با آوردن فرهنگ غرب تو ایران همه چی درست میشه
شما داری فرهنگ غرب را ترویج میدی
وقتی از نگهداری سگ صحبت میکنی یعنی ترویج زندگی غربی
خلاصه بگم باید اقایدت را تغییر بدی

شما تا زمانی که پاسبان عقاید مردم باشی، چه مذهبی باشی چه سکولار و چه لاییک، به همین شکلی که خودتون اشاره فرمودید ترد میشید. شما قراره با هر سلیقه ای که دارید به عقیده دیگران احترام بذارید و احیانا نقد کنید، اما اینکه بیاین از موضع علامه دهر به کسی درمورد تغییر عقایدش توصیه بکنید، کاملا با حرفای خودتون در تضاده. ضمنا من دو ماه پیش یه سگ خریدم به مبلغ ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومن و هرکس هم بخواد آزاده بخره یا نخره. به گمانم لذتی که توی اصلاح خودمون هست، توی پلیس دیگران بودن نیست.

آقا صادق خیلی عجیبه که با داشتن سگ مخالفی . حتی اگر مذهبی هم باشی و سگ رو نجس بدونی باز هم دلیل نمیشه که داشتن سگ رو منع کنی. همون جور که چوپانها و روستاییان از سگ استفاده می کنند نابینایان هم می تونن ی سگ آموزش دیده بخرن و اون سگ بهشون در خیلی از کارها کمک کنه . سگها حیوونهایی بسیار باهوش و با وفا که برای انسانها چه بینا و چه نابینا مفید هستند

سلام. یه لایکِ طلا به این کامنت. فوق العاده بود. به قولِ پیرمرد های آذری: بَرَکَلّا اونم با ک محکم.
این خیلی خوبه که هر کسی به عقیده ی دیگران احترام بذاره و ملزم ندونه بقیه رو به رعایتِ مواردی که فقط خودِش به اون ها معتقده یا به اصطلاح دین دستور داده.
اگر به صورتِ توصیه باشه خوبه اما اگه با حالتِ آمرانه و یا زیرِ سؤال بُردَنِ تفکرات و اعتقاداتِ طرفِ مقابل همراه باشه، قطعاً تأثیرِ معکوس در طرف یا طرف های مخاطب داره.
همین چیزی که ما عیناً داریم تو جامعه می بینیم که یکیش به اصطلاح بد حجابیه. این بد حجابی در واقع یه مبارزه ی نرم هست با قانونی که خیلی از خانم های ایرانی قبولِش ندارن. هیچی دیگه. لایک.

سلام مجتبی.
کل پستت رو لایک می کنم. اما ما اول فقط باید از خودمون شروع کنیم. من می تونم الان برات کلی حرف بزنم ولی تا عمل میلیونها سال نوری هم فاصله داشته باشم. ما هر وقت تونستیم حرف و عملمون رو یکی کنیم اون موقع می تونیم بگیم یه گلی به سر خودمون و ملت زدیم. خلاصه این آخرشو نفهمیدم چی شد خودت برو قرصاتو بخور تا بفهمی چی گفتم خخخخخخخخخخخخخخ.
مرسی از پستت.
شاد باشی.

جوونهای ما دنبال آرایش و سولار همگی خمار آخر هفته بریم شمال حق داری خسته شی شما‎!‎
اینجا همهگی رد دادیم بینا و نابینا هم نداره‎!‎ دلیل اصلیش اینکه انگیزه ای برای تلاش نداریم هرکیرو میبینی دنبال اینه پولشو بیشتر کنه تا عشق و حالش به راتر بشه فرقی هم نداره طرف دکتره یا کارگر‎!‎ اینجا الکی خوشیم‎!‎

مشکل ریشه ای هستش داداش من خودم به شخصه همیشه دنبال بیرون رفتن تفریح و شمال هستم با دوستام گوش دادی که نمیدونم مشکل از کشوره یا منم خل که نمیکنم دو ماه خونه نشینی رو تحمل اینجا اگه داریعشق و حاله اگه نداری هم باید بخوابی گوشه خونه کلا داستان پوله

بخش عمده ای از نقدت به فرهنگ و کلیت نگرش جامعه فعلی ما بر میگرده که بدجوری در سال های اخیر آسیب دیده.
بینا و نابینا هم نداره.
اما انتقاد از انجمن های نابینایان که به قول خودت مثل قارچ سبز شدن، وقتی معنا داره که ما خودمون در این سایت که به نوعی یک تشکل مجازی نابینایان محسوب میشه، بتونیم با هم یک اجماعی داشته باشیم.
وقتی در این سایت که هیچگونه انگیزه های مادی هم مطرح نیست اینجوری دو دستگی و اختلاف وجود داره، چه انتظاری میشه داشت در تشکل های حقیقیمون که اتفاقا انگیزه های مالی هم بسیار پررنگتره، اختلافی نباشه.
هی انتقاد از دولت، از این مسئول، از اون آقای مدیر، از این سازمان، از اون نهاد، چه فایده داره وقتی خودمون هنوز نمیتونیم روی یک نقطه مشترک اجماع کنیم.
هنوز خودمون نمیدونیم دقیقا دنبال چی هستیم.
نمیدونیم دقیقا چی میخوایم.
هر از چند گاهی سر و صدایی بلند میشه، اما از اونجایی که طبق یک چارت برنامه ریزی شده و هدفمند نیست، به سرعت هم فروکش میکنه.
و باز هم تکرار و تکرار.
اتحاد در جامعه نابینایان و این حرفا صرفاً شعاریه که داریم میدیم برای فرار از واقعیت ها، فرار از کم کاری ها و فرار از بی هدفی خودمون.
مگر نه در عمل، جامعه نابینایان کشور همینجاست.
همین محله.
بیش از ۵۰۰ کاربر رسمی ثبتنام شده از ۳۱ استان کشور.
هیچ NGO ای در ایران، چنین پتانسیلی نداره.
پس اگه ما خودمون نتونیم یک وحدت رویه رو در اینجا حاکم کنیم، حق نداریم هی از این و اون انتقاد کنیم.
چرا انجمن های نابینایان اینجورین چرا اونجورین.

در کل قشنگ بود ولی تأمل بر انگیز ببین خب تو گفتی چرا مشارکت نکردید خب تو تو پستت نوشته بودی که اونهایی که با اشتراک و اینها مخالفند نیاند نظری هم ندند من با این که کمک مالی کنم مخالف نیستم البته راستش رو بگم تا حالا تنبلیم اومده که اینترنتی بیام و کمک مالی کنم بیا یه شماره حساب و راه غیر اینترنتی هم بزار ولی در کل اشتراکی شدن خودش ۲ دستگی خودش خصوصی تر شدن محلست خودش توقع میاره اشتراک معنیش اینه که منی که پول دادم یا پول دارم استفاده کنم و اونی که پول نداده نه البته میدونم الان همه مجبور نیستن ولی وقتی اشتراکی بشه در آینده این نه چندان دور مجبور میشن اون وقت من و خیلیهای دیگه نمیتونیم این سایت رو تو دانشگاه تبلیغ کنیم نمیتونیم به بیناها هم بگیم شما هم میتونید بیاید میتونید سؤالاتون رو تو یه پست بگید میتونید تعامل داشته باشید خب معلومه که بیناها برای این چیزها پول نمیدن اون وقت دیگه کاربرها از هزار نفر میشه همون صد نفری که اشتراک خریدن اون وقت دیگه فلان وسیله که میاد خبرش به این زودی به دست همه نمیرسه و اون وقت تمرکز میره روی سایر سایتهای نبینی دیگه که محتواشون هنوز رایگانه اون وقت اون وقت اون وقت خب طبیعی که کسی که اشتراک میخره بخواد که یه فرقی هم با اونی که نمیخره داشته باشه نه؟ اون وقت اون وقت اون وقت دیگه نمیشه از یک پارچگی و اتحاد حرف زد چون محله با وجود ۵۰۰ عضو فقط با رأی ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر اشتراکی میشه البته امیدوارم جنجال و اینها پیش نیاد اینها فقط سؤالهای ذهنم بود

سلام
خب به نظر من عدم اتحاد نه به اعتقاداتمون نه به قومیت و ملیتمون و نه به هیچ کدوم از این موارد مربوط میشه! ریشۀ عدم اتحاد در تفاوتها هست ولی نه صرفا تفاوت در سلایق، اعتقادات، توانمندی و نوع نیاز! عدم اتحاد فقط به اخلاقیات منفی ما بستگی داره. لجاجت، حسادت، خود برتر بینی و ….
هر کدوم از ما اگه بخواییم از خودمون شروع کنیم، خب ببینیم کدوم ویژگی اخلاقی منفی رو داریم. سعی در برطرف کردنش داشته باشیم.
نمونۀ بارزشو تو کامنتهای همین پست دارم میبینم: توی محتوای پست کجا در مورد غربی شدن و مانند اینها سخن به میان آمد که دوستان بعضی مباحث غیر مرتبط رو مطرح میکنند؟ برخی دوستان هم کلا تا یه جا یه دیدگاه سیاسی نفرستند روزشون شب نمیشه ولی خوشبختانه یا متأسفانه خوب میدونند از چه ترفندی بهره ببرند که دیدگاهشون سیاسی تلقی نشه! خود من فردی هستم که معتقدم و نسبت به اعتقاداتم تعصب دارم و به نوعی خط قرمزم محسوب میشه. بوده شخص یا اشخاصی که دوستانه ازشون خواستم وارد مباحثی نشند که باعث میشند اعتقاداتم دچار تزلزل بشه، و اتفاقا منطقی هم پذیرفتند و همچنان جدای از اختلاف دیدگاه احترام متقابل و دوستیها ادامه داشته و خواهد داشت انشا الله. ولی نمیدونم چرا برخی از دوستان لجاجت میکنند، و علیرغم تذکرات مکرر و دوستانه همچنان راه خودشونو میرند.
دوست گرامی که تو کامنتتون میفرمایید: ایرانی جماعت چنین و چنان است، خب من دو سؤال رو از شما میپرسم:
خب معنی حرف شما اینه که: شما به همه جا سفر کردید و با همۀ چند میلیارد جمعیت کرۀ زمین معاشرت داشتید و این خصلتهای منفی رو فقط در هموطنان میبینید. چنین چیزی ممکنه آیا؟
نکتۀ دوم اینکه شما میفرمایید ایرانی جماعت: خود شما هم که ایرانی هستید. چرا سعی نکردید خودتون جز این دسته نباشید؟
نتیجۀ کلی اینکه: همه رو مقصر ندونیم. همۀ خصلتهای منفی رو به همه نسبت ندیم. و نهایت اینکه این ربطی به ایرانی یا غیر ایرانی بودنمون نداره. در هر کجای کرۀ زمین که باشیم، هر مذهب و گرایش سیاسی که داشته باشیم، تا وقتی که لجاجت و مانند اینها رو که بالاتر گفتم کنار نذاریم، همین رویه عدم اتحاد ادامه خواهد داشت. از اینکه مصدع اوقاتتون شدم عذرخواهی میکنم. موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید