خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ماجراهای من و دلتنگیام، و خوابهای دنباله دارم واسه محله!

سلام به همه!
وااای که دلم لک زده بود واسه ی پست زدن توی محله، واسه صمیمیت اینجا، قهر و آشتیاش و خلاصه همه ی ماجراهاش!
مثل کسی بودم که یه غریبه بی اجازه اومده و اتاقشو اشغال کرده، ولی هیچ کاری واسه بیرون کردن این غریبه از دستم بر نمیومد!
هر روز محله رو باز میکردم و با هر بار بالا نیومدنش دلم میگرفت. خلاصه یه چیزی کم بود!
اما اگر بگم خواب دیدم که چه روزی قراره محله مون برگرده باور میکنین؟ به جان خودم راست میگم! از آقای خادمی تو خواب پرسیدم، ایشونم گفتن و دقیقا همون روز محله برگشت!
فکر کنم کسی اندازه من واسه محله خواب ندیده!
اول که پریسا و قناری، بعد هم دور همی و حالا هم که تاریخ اومدن محله پیشمون!
بگذریم، این دلتنگی رفع شد با انتشار این پست، حالا حال زندگیتون چطوره؟
من که حسابی خوبم! نه اینکه غصه و غمی نیست، نه اینکه دلتنگ چیزی نیستم، چرا، همه ی اینا هست، اما روی روالش! یه زندگی آروم و بیصدا و رو به جلو رو دارم میگذرونم که کاش چیزی نیاد و مخل این آرامش نشه!
آروم دلتنگ میشم، آروم دلم میشکنه، آروم شاد میشم و آروم اشک میریزم!
مدتیه دارم از دوستای فضای حقیقیم میخوام که یه روز رو مشخص کنن دور هم جمع بشیم و بگیم و بخندیم، ولی واسه فراهم نشدن بساط این دور همی بهانه های مختلف میارن! خب شاید دل مشغولیای جدید، دوستای جدید، اتفاقای جدید و 1000 تا چیز جدید دیگه باعث شده سرشون حسابی گرم باشه و به این دعوت پاسخ منفی بدن! اشکالی نداره، گفتم که آروم و بیصدا دارم میرم جلو، از کنار این بهانه ها هم آروم و بیصدا میگذرم!
آره، مدتیه آروم گذشتن رو یاد گرفتم، از کنار هر کسی که دلمو میشکنه آروم میگذرم! این گذشتن همیشه به معنی بخشش نبوده، آینده رو نمیدونم، حد اقل الآن یه سری رو نمیتونم ببخشم! آروم گذشتنی که میگم خیلی وقتا به معنی آروم رد شدن و رفتن هست. اونقدر آروم که خود اون طرفم متوجه نشه کی و چجوری رفتم و هرگز نیاد دنبالم!
بعدش توی شبایی که مثل خوره میفته به جون آدم و ذره ذره روح آدمو میخوره، من میمونم و اشکای آروم و بیصدا و کلی چرا. کلی گله بازم آروم که گوش هیچکس از شنیدنشون اذیت نشه!
گفتم زندگی روی روالی دارم، 1شنبه ها و 3شنبه ها از ساعت 9 صبح تا 5 عصر توی انجمن نابینایانمون کلاس زبان و قرآن گذاشتم واسه بچه ها، 4شنبه و شنبه هام هم کم کم داره پر میشه که اگر شد حتما بهتون میگم چجوری. فقط این وسط میمونه 2شنبه و 5شنبه که امیدوارم زودتر واسه پر شدن این 2 روز هم یه کاری پیدا کنم.
حقیقتش خیلی دوست دارم کلاس زبان انجمن رو تا جایی برسونم که حد اقل بچه ها ترسشون از زبان بریزه و حتی اگر توی انجمن هم نخواستن ادامه بدن، خودشون از طریق آموزشگاه ادامه بدن.
هان یه سوال، قبلا از رسیدن به آرزوم به همین زودیا واستون نوشته بودم، ولی این روزا مدام داره امروز و فردا میشه و واااای که این حال بلا تکلیفی چقدر حال بدیههه. دعا کنین خیییلی زود از این حال بیرون بیام. دیشب توی گروهمون که اتفاقایی از جنس آرزوی من داخلش اطلاعرسانی میشه، مدیرمون گفت به زودی خبرای خوشی داره واسمون. وای که این به زودیا چقدر دیییر از راه میرسن!
حالا لنا و سارای هر روز میپرسن چی شد، نگرانم هستن و منم هر روز میگم هنوز اطلاع ندادن! لنا میگه من جای تو نگران و منتظرم، سارای دیشب گفت شماره مدیرتون رو بده من صحبت کنم باهاش، منم گفتم بیخیال نمیخواد خودتو اذیت کنی! گاهی با پریسا قهر میکنم و اونم میگه دیوونه خخخ! کاش این اتفاق هرچه زودتر بیفته تا عده ای از دست من راحت بشن، مخصوصا سارای که قراره باهام بیاد و از همراهیش، و کمکای کسی که داره این اتفاق رو واسم رقم میزنه خیییلی زیاااد ممنووونم.
این از من، شما هم اگر دوست داشتین یه کم از خودتون بگین.
مثل همیشه، دوستون دارم و این یه تعارف نیست، همه ی زندگی منه!
لحظاتتون سرشار از لبخند خدا!

۳۴ دیدگاه دربارهٔ «ماجراهای من و دلتنگیام، و خوابهای دنباله دارم واسه محله!»

درود غزل بانو. ما هم دلتنگ نوشتههای شما بودیم. ولی خواهشا از اشکو مشکو اینجور چیزا نگووو دلم میگیره غصه میخورم. دوست دارم همهتون برای همیشه شاد باشید. وجود گرامی همگی شما عزیزانم سرشار از مهر محبت شادی شادکامی شادمانی و لطف و صفا باشه. کاش به آرزویت هرچه زودتر برسی و ما را هم خوشحال کنی. فقط شیرینی یااادت نره.

درود. امیدوارم که, هر چی زودتر از بلاتکلیفی در بیایی که هیچ دردی بدتر از این یکی حد اقلش من سراغ ندارم.
حال ما هم تعریفی نداره. مث گذشته. نفسی میاد و میره.
منتظر خبرای خوشحال کننده از طرفت هستیم. خوشحالیه تو خوشحالیه ماست.
انجمن راضیان به رضای خدا خَخ.

سلام آبجی
برات روزهای پر از شادی و در اومدن از بلاتکلیفی آرزو دارم
البته در کنارش یه دکلمه بهم بده کاری که هنوز پسش ندادی
ببین یا پسش بده یا پرپری رو میفرستم باهت مذاکره کنه
روزگارت سرشار از شادی و موفقیت های پشت سر هم

سلام فرزانه جون عزیزم
چقده تو خواب میبینی من سالی یکی دوبار بیشتر شاید خواب نبینم
اصلا صبح بیدار میشم هیچی یادم نیست که خخخ
اونجارو که محفل ادبی هست خودم هم دوست دارم باشم اصلا حساب همراهی و اینا نذار به منم رفتن اونجا و بیشتر از اون بودن با تو خوش میگذره اگه جور بشه و بریم.امیدوارم که زودتر به آرزوت برسی من و لنا فقط نگرانتیم نمیخوایم خودتو اذیت کنی برای این ماجراها.
خواب های خوب خوب ببینی.

با اجازه صاحب پست باید به شما دوست گرامی سلام کرده و مطلبی بیان نمایم.
بنده شش سال بود که یک خواب هم نمیشنیده و یا نمیدیدم.
خیلی ناراحت بودم و با خدای خود بسیار راز و نیاز نمودم.
از خدا میپرسیدم که آیا جریان رحمتت قطع گردیده؟
زمستان در روز برفی، شنیدم پیرمردی با دستهای لرزان از داروخانه ی مرکزی شهر بیرون میآید. گفتم یا شیخ در این هوای سرد چه میکنی؟
گفت ای پسرم! مریضم، مریض.
عرض کردم علت چیست؟
فرمود سروتونین مخم پایین آمده و دکتر ciprlex تجویز کرده.
گفتم این یعنی چی؟
عصبانی شد و عصایش را بر سرم کوبید و گفت:
نفهم! بیست سال است که خواب نمیبینم.
گفتم قبلتو، ما نیز همچین دردی را گرفته و به دنبال چاره هستیم.
گفت پس چرا منتظری؟ برو بخر تا باهم بخوریم.
خوردیم و تا کنون هر روز صد خواب میبینیم.

درود غزل خانم
خوشحالم که زندگی روال عادی رو واست داره. امیدوارم که خیلی از اینی که هست بهتر هم بشه. در مورد دوستای واقعی و بهونه‌تراشی‌هاشون، زیاد خودت رو ناراحت نکن. اتوی دنیای ما بزرگ‌سالا آدما زیاد واسه‌ی هم وقت ندارن. بچگی نیست که دوستامون همیشه دور و بر بودن. من خودم همین مشکلو همش تجربه می‌کنم. یه خورده ناراحت می‌شم، ولی بعد می‌گم که اینا ارزشش رو ندارن که خودم رو واسشون ناراحت کنم.
نهایتا هم امیدوارم به چیزی که می‌خوایی برسی.
شاد باشی.

ورزش ۳/ کارلوس کی روش، سرمربی تیم ملی ایران، با انتشار بیانیه ای تند، به دبیرکل فدراسیون فوتبال حمله کرد.
سرمربی پرتغالی تیم ملی که در آخرین کنفرانس مطبوعاتی اش با رسانه ها، چهره ای خندان و کمتر دیده شده از خود به جا گذاشته بود، بار دیگر به روال سابق برگشت و این بار به شدت به دبیرکل فدراسیون فوتبال حمله کرد. در بیانیه ای که کی روش در فیس بوکش منتشر کرد، آمده است:”
دوستان عزیز
امروز با انتشار جدید ترین رنکینگ فیفا تایید شد که تیم ملی ایران با ۷ پله صعود و قرار گرفتن در رتبه ۲۳ دنیا، بهترین تیم آسیاست؛ بهترین رتبه ای که ایران تاکنون براساس سیستم جدید محاسبات در این رنکینگ به دست آورد.
بعد از جام جهانی برزیل و مسابقات مقدماتی جام جهانی روسیه، این بهترین لحظه‌ی تاریخ فوتبال ایران است و این نتیجه کار بازیکنان، کادر فنی، کار با کیفیت و متداوم ما در ۶ سال گذشته است.
همانطور که بسیاری در ایران می‌دانند این دستاورد مخالف با رویاهای افرادی بود که تلاش می‌کردند موفقیت‌های تیم ملی ایران را کمرنگ کنند؛ افرادی مثل اسدی، دبیر کل فدراسیون فوتبال. یک جادوگر معروف و رقیب دائمی رویاها و اهداف تیم ملی.
این جادوگر(اسدی) یک مسؤول بی‌استفاده است که هیچ کاری برای توسعه فدراسیون فوتبال انجام نداده و هدف او اخراج مربی تیم ملی و زیر سؤال بردن کارهای وی بوده است؛ او یکی از افرادی است که تلاش کرده رسانه‌های ایران و هواداران را به سمت اشتباه سوق بدهد؛ با گفتن اینکه هیچ دلیلی برای حمایت از مربی تیم ملی، پروژه و دستیارانش وجود ندارد.
او یکی از آنهایی است که جایگاهش را با جادوگری به دست آورد؛ با ارتباط با وزیر سابق ورزش. این جادوگر که آدم های خودش را دارد (بعضی از آنها خارج از فدراسیون هستند) در فوتبال ایران بسیار معروف است و و چهره ظاهری نقشه ای بود که آقای کفاشیان را مجبور کرد تا به آقای نبی که مردی فوق العاده و حرفه ای بود، خیانت کند.
با دانستن این سناریو، اکنون بحث در مورد آماده سازی مناسب و متوازن برای جام جهانی بیش از همیشه اهمیت پیدا می کند. اجازه بدهید این سوال ها را مطرح کنم:
۱- دبیرکل فدراسیون اسدی! از زمانی که بار دیگر با نتایج و واقعیت ها مغلوب شدی و با توجه به اینکه جادوگر بزرگی هستی، نوبت تو نیست که شجاعت و دلاوری ات را نشان بدهی یا بهترین حقه ات را و گوشه ای از جادوگری ات که ناپدید شدن می تواند باشد، را به فدراسیون فوتبال ایران نشان بدهی؟
۲-با همه احترام، آیا زمان آن نیست که رئیس فدراسیون ما، تاج، به قولش عمل کند، قولی که یک سال و نیم پیش داد و هماهنگی و آرامش را به فدراسیون فوتبال ایران برگرداند و همه آنهایی که به طور سیستماتیک منافع تیم ملی ایران را به خطر می اندازند، اخراج کند؟ فدراسیون فوتبال ایران نمی تواند بدون اینکه به وظابفش عمل کند، به دنبال حمایت و کسب احترام از بیرون باشد. در این لحظه ویژه، هواداران فوتبال ایران به دنبال یک موقعیت قوی و باثبات هستند؛ براساس منافع تیم ملی.
آیا زمان برآورده کردن قول ها و تصمیمی گیری برای ساختن یک آینده موفق برای تیم ملی ایران با هماهنگی، احترام و آرامش نیست؟
۳-در نهایت ما چه کاری بیشتری باید انجام بدهیم تا این جادو به واقعیت تبدیل شود؟
برای آینده
کارلوس کی روش

ما را در کانال تلگرامی «کانال ورزش» دنبال کنید

سلاااام بر غزل خانمی همکار گراااامی و دوست بسی بسیاااار عزیز خودم
میگم عاشق این مدل نوشته هاتم خییییلی
پر احساس و ابهام, کلا شکلک حسودیم میشه بهت خخخخخخ بانویی عین هو دیوارم من گمانم خوخوخ
ای کاش زود زود به آرزوت برسی و شیرینی نارنجکیش رو تقدیم حضورمون کنی و راستی شما هم خواب های با نمکی می بینی ها و اما من میگم اون دو روز آزادت رو بشین توی خونه زیر کولر استراحت کن چه کاریه پرش کنی بری بیرون گرمهههه من که حال بیرون رفتن ندارم از شدت گرما شکلک گرمههههه خییییلییی راستی خوب می کنی با پریسا قهر می کنی خخخخخخخ

سلام غزل.
ببینم مگه تو قبلا خواب ندیده بودی پریسا تو یه گاوداری مشغول به کار شده و هر روز شیر گاو می دوشه. خب چرا تعریفش نمی کنی آیا؟ الان دقیقا به چی داری می خندی آیا؟ مگه خودت اینا رو تعریف نمی کردی آیا؟ خب چرا الان ساکتی آیا؟
بیا تعریفش کن دیگه اه عجبا.
امیدوارم روزهای خوبی رو بگذرونی و پریسا رو به سزای اعمالش برسونی.
شاد باشی.

سلام غزل. اولا که وحید بمیری اگر این داستان های تو۱زمان مجبورم کنه بکشمت به جان خودم می کشمت!
بعدش هم که غزل یعنی چی دیر کردم که کرده باشم بیا جواب کامنتم رو بده!
باز هم بعدش هم که خوب می کنم بهت میگم دیوونه خخخ دیوونه ای دیگه مگه میشه عاقل باشی و بشی رفیق من؟ من از عاقل ها بریدم اون ها هم همین طور فقط دیوونه های شبیه خودم دیوونه میشه باهام بپرن. این هم حله.
باز هم بعدش هم که آخ جون پرنده وایی عاشقشم ولی نمی پرستمش ها گفته باشم.
همچنان بعدش هم که می خوایی ببخش می خوایی نبخش با خودت ولی از من یادگاری داشته باش و هرگز فراموش نکن. غزل از نظر من۱سری چیز ها هستن که فقط۱دفعه پیش آمدشون کافیه که دیگه هرگز هرگز هرگز فاعل اون اتفاق رو باورش نکنم. نمی کنم حتی اگر طرف دست راست خدا بشه. فراموش نمی کنم چون مطمئنم داستانِ سیاهی که۱دفعه تجربهش کردم اگر غافل بشم۱دفعه دیگه تکرار میشه و باز هم و باز هم. پس چه ببخشم و چه نبخشم، که با عرض معذرت نمی بخشم، به هیچ قیمتی فراموش نمی کنم تا دیگه تجربهش نکنم. نمیگم شبیه من ببین و شبیه من باش! فقط میگم مواظب باش. شاید این گفتنم درست نباشه ولی تو دوستم هستی و دلم نیومد نگم. دلم نخواست و نمی خواد تکرار شب هات رو باز ببینم. دیگه چی بود نمی دونم برم سراغ ابراهیم و قهرمان های داستانش داشتم می اومدم این اطراف دیدمشون بجنبم تا غیب نشدن.
غزل شاد باشی و شاد باشی و شاد!

سلام پرپری!
چه معنی داره اینقدر دیر میای؟ خوبه جوابتو ندم؟؟ دیوونه ام خب دیگه قبول دارم، تو دیوونم کردی!
پریسا بعضی وقتا میگم یعنی دنیای من اینقدر داره کوچیک میشه که واسه بخشش یه عده جا نداره؟ اما باز بعدش میگم چرا اصلا کسی باید به خودش اجازه بده کاری بکنه که اشک یکی دیگه رو در بیاره؟ نمیدونم، اصلا این دنیای آدم بزرگا رو دوست ندارم. کاش همیشه نینی میموندم!

پاسخ دادن به غزل لغو پاسخ