خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بچه ها؟ خیلی خستمه. شما خسته‌تون نیست؟

نمیدونم چرا هرمون های آدم بر اثر دو تا داد و بیداد یا یه اتفاق ناگوار یا ناخوشایند، طوری بالا پایین میشه که ظرفیت آدمو زیر سوال می بره.

از اینکه بیدارم، خستمه.

از کارم، خستمه.

از آقا بالاسر داشتن، خستمه.

از اینکه کارمندان و رییس نادان بانک مسکن شعبه شهرک قدس امروز بهم گفتند برای نقد کردن یه چک هفت میلیون تومانی به دلیل نابینا بودنت صلاحیت نداری، خستمه.

از اینکه مجبور شدم همون لحظه با گوشی موبایلم بخشنامه ی عدم نیاز نابینا به امین رو بکشم بیرون بکوبم توی صورتشون تا مجبور بشن چکم رو نقد کنند، خستمه.

از اینکه هنوز مسئولیت سایت گوش کن رو به عهده دارم، خستمه.

از اینکه فکر کنید منت میذارم، خستمه.

از اینکه مینا توی کامنت های پست سیگار کشیدن ممنوع ازم خواست تکلیف رو یکسره کنم و نتونستم، خستمه.

از اینکه توی آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان استخدام نشدم، خستمه.

از اینکه هنوز نتونستم واس آموزش به نابینایان برم افغانستان، خستمه.

از اینکه پریروز پانزده تا سوسک بالدار حمله کردند خونم، خستمه.

از اینکه همه ی سوسکا رو کشتیم ریختیم بیرون و شب بازم بودند تا صبح نذاشتند بخوابم، خستمه.

از اینکه سوسک کش پودری و مایع و اسپری مصرف کردم و بازم هستند، خستمه.

از اینکه همه ی درز ها رو بستم ولی بازم هستن، خستمه.

از اینکه نابینام، خستمه.

از اینکه گرممه، خستمه.

از اینکه دنبال بهانه بودم منفجر بشم اینا رو اینجا بنویسم، خستمه.

از اینکه به بچه فامیلمون کم محلی کردم و وقتی با التماس ازم خواست باهاش برم پارک سرش داد کشیدم، خستمه.

از اینکه وقتی هم دانشگاهی های قدیمم اومدن اصفهان من اصفهان نبودم، خستمه.

از اینکه حالا رفیقام فکر کردن من به قصد پیششون نرفتم، خستمه.

از اینکه حال ندارم زنگ بزنم از دل هم دانشگاهی هام در بیارم، خستمه.

از اینکه واسه ارشد خوندن انگیزه ندارم، خستمه.

از اینکه گاهیا واسه دلداری بهم گفتند اردوی گوش کن خوب بود ولی ته دلشون چیزه دیگه ای بود، خستمه.

از هرچی هست و نیست، خستمه.

از اینکه وقت بازی کردن ندارم، خستمه.

از اینکه وقت میدان انقلاب و سی و سه پل رفتن ندارم، خستمه.

از اینکه زود قید همه رو می زنم، خستمه.

از اینکه حال ندارم پیام های شبکه های اجتماعیم رو چک کنم، خستمه.

از اینکه هستم و خستم، خستمه.

یعنی آیا فقط منم که اینطوریم؟

شما قرص خواب تو بساطتون نیست؟

شما خسته‌تون نیست؟

۱۱۸ دیدگاه دربارهٔ «بچه ها؟ خیلی خستمه. شما خسته‌تون نیست؟»

درود. مجتبی این خستگی برای هر کسی تو زندگی می تونه پیش بیاد. ولی با قرص خواب نخواه که ازش فرار کنی چون اون وقت از خوابیدن هم خسته می شی. چیزی که دست کم فعلا الآن ازش خسته نیستی. تو حق داری خسته باشی و بر عکس خیلی ها من کسی نیستم که اینجا برات بنویسم: نباید خسته باشی به این خاطر که مسئولیت کلی چیز ها بر عهده تو هست و خیلی ها بهت امیدوارن. چند مدتی سعی کن خیلی خوب و راحت بخوابی, یه خواب طبیعی بدون هیچ داروی آرام بخشی. سعی کن مثل اسکارلت اوهارا تا یه مدت به تمام چیز های اذیت کننده, فردا فکرکنی. در نهایت از این خستگی بیرون میای و باز همون آدم پر انرژی قبل می شی. راستی یادم رفت بگم: خسته نباشی مدیر!

سلام
آره دیگه.
باید خوش باشم که هستم.
شاد باشم که هستم.
و خب این خستگی ها اگرچه هستند، ولی عددی نیستند منو از صحنه ی جنگیدن و درگیری با چالش های زندگیم خسته کنن.
چون میدونم اینجا زیاد خونده میشه، می نویسم که سبک بشم. مثل همه ی بچه محل های دیگه که دقیقا همین کارو انجام میدن.
ایول که هستی.
جواب دادن به کامنت ها هم گاهی این خستگی های آدمو در میبره.

پاشو پاشو. بپر یک دو سه چار. حالا یک دو سه چار.
بشین پاشو بشین پاشو بشین پاشو بشین پاشو
یک دو سه چار یک دو سه چار یک دو سه چار.
تنبل چاق وخی وخی بپر بپر کن خستگی از تنت بره. وخی تنبل
من اص خستم نیس. کلی ام سر حالم چون هر روز ورزش میکنم و بعدشم مدیتیشن. به خودت بگو من حالم خوبه. سرِحالم. زرنگم خوشگلم مشنگم هف لنگم. خخخخخخخخخخخ. هی بگی خستم خو خسته میشی میمیری.
پاشو یک دو سه چار یک دو سه چار یک دو سه چار.

برو بابا.
انگار سربازیه ورزش نرمش گرمش میده!
خوبه خودت پریزو چپونده بودی بیرون شارژر گوشیتو خاموش رفته بودی متیدیشن؟ چمیدونم. اسمش سر انگشتام گیر میکنه. لکنت انگشت گرفتم.
مشنگم. قشنگم. سر حالو زرنگم.
به یاد مهد کودک

اون پریز میریز و فرار از شبکه ها مجازی قضیه ش فرق داره.
من همین جا از فرصت استفاده میکنم و از دوستانی که برا من پیام نیمیدونم چیچی تو اسکایپ فرستادن و من ردشون کردم و نپذیرفتمشون عذر میخوام. قصدم بی احترامی نبوده. اسکایپ برای من صرفاً یک راه ارتباطیه با کتابخونه برلین و ثامن الائمه آبادان. بدل نگیرید عزیزان. من اهل شبکه مجازی و رفیق و گروه مروه نیستم. اینم ضعف اخلاقی روحی روانی اعصابی منه. خخخخخخخخخخ. کاش ببینن کامنتم رو دوستان.

درود مجتبی جان
من که کلا انگار اکثر اوقات خستمه. حق داری خسته هم باشی. فکر می‌کنم زیادی بار روی دوش خودت گذاشتی. من که کلا گاهی متحیرم که چطور این همه فعالیت رو با هم انجام می‌دی. یه خرده تحمل کن، خوب می‌شه دوباره.
بهترین‌ها رو واست آرزو می‌کنم.

خب؟
بالاخره یکی رو گیر آوردیم که خسته‌تر از منه. شایدم وانمود می کنه خستهست.
بچا بریزید سر رضا نذارید خسته باشه.
بهش بگید از خونه بیاد بیرون، پیانو بزنه، با آیفون کل کل کنه، شاد باشه، منفجر کنه خودشو از خوشی. قول میدم دوباره داعش مسئولیت عملیاتو به دروغم که شده به عهده بگیره!

از زرهای مفتی که همش دارن تو رسانه ها میزنن که ازدواج راحته خستمه.
از این که یه مشت مدیر بیشعور تو این مملکت داریم خستمه.
از این که پریسیما شش ماهه دنبال انتقالیشه و بهش نمیدن خستمه.
از مدیرای بیشخصیت بانک کشاورزی خستمه.
از این که تو بانک کشاورزی برای یه وام ده ملیونی ازدواج از من سند ملک خواستن خستمه.
از آدمهای زبون نفهمی که خودتو تیکه تیکه هم کنی حرف خودشون رو میزنن خستمه.
از این که مجبور شدم از وامم انصراف بدم خستمه.
از این که به اسم دموکراسی و آزادی دارن سرویسمون میکنن خستمه.
از این که فقط شعار اسلامی بودن بانکا رو میدن خستمه.
از این که ملت واسه چند ملیون وام باید هزار نوع تعهد بدن ولی آقایون میلیاردی وام میگیرن و هیچی به هیچی خستمه.

بیشرفا واسه وام ازدواج سند ملک میخوان؟
اگه طرف ملک داشت واسه ازدواجش وام می گرفت؟
یعنی اونقدر منگل و خر تشریف دارن؟
حتما دارن دیگه!
طوری نیست.
سخته ولی شدنیه.
عوضش منتشون سرت نیست.
فقط حیف که پول نفت چطور داره هدر میره…

سلام عزیزم اینا طبیعی هست منم گاهی اینجوری میشم
اهمیتی نده نبینم اینجوری باشی, که اصلا بهت نمیاد.
ما که بهمون خیلی خوش گذشت به غیر از گرما که نمیشد کاریش کنی همه چیز خوب که نه عالی عالی بود اردو را میگم. خیلی خوب بود مدیریت تو هم خیلی عالی بود.
تو با این روحیه ی شاد نباید آیه ی یأس بخونی, خیلی از کاربر ها از تو و این روحیه ی تو الگو میگیرند,
دوستان تو شبکه ی اجتماعی منتظرت هستند پاشو به قول رهگذر ورزش کن, آهنگ شاد برای خودت بذار و شاد باش.
این را هم اضافه کنم که هرکس, هرکس و بازم هرکس بگه که اردو خوب نبوده توقعش بیش از حد بوده چون اردوی خوبی بود باز هم دستت درد نکنه دوست عزیزم.

درود اساساً انسانها روزایی دارن که خستشون هستش. خوب به نظر من باید باهاش کنار بیای. چون راهی تا حالا که شخص بنده واسش پیدا نکردم. راستی راجع به شهروز خوان، آقا من شنیدم که با حساب یارانه هم وام میدن! یعنی حرف مفته؟ چی بگم! ولی خوب باید گفت که اساساً ملت خستشونه ها! تقصیر خودشون هم نیست. یکمی یا بیشتر جوری درگیریم که هرکاری می کنیم نمی تونیم از این هزار توی پیچیده بیایم بیرون! به جای قرص خواب ماست بخور چون قرص های خوابم شورشون در اومده.
بدرود

سلام خسته نباشی.همین.
خب وقتی خسته ای فقط میتونم بهت خسته نباشی بگم.
منم هر روز بعد ۱۲ ساعت کاری و ۲ ساعت مسافت رفت و برگشت روی هم ۱۴ ساعت خسته که هیچ له و لورده ام هه
اما شکر که شاغلم شکر که دستم تو جیب خودمه شکر که همکارهای خیلی خوبی دارم و دوستان خوبی که همیشه هوامو دارن صدام غمگین باشه و یا غمی تو چهرم ببینن همیشه هستند.
کسایی هستند که گوشم میدن و خودم که گوششون میدم.
شاید اون چیزایی که دلم میخواست نشد ولی حتی برای دلتنگیهام خاطره آدمها و جای خالی ها که گاهی براشون اشک میزم هم شکر.اینکه دلم تنگ میشه به بعضی ها یعنی زنده ام احساس دارم وجود دارم.هستم و حس پوچی ندارم.شکر که کسی نمیتونه خاطره هامو دلتنگیهامو تنهایی هامو ازم بگیره.دنیا و آدمهاشو با تمام خوبی و بدیهاشون دوست دارم.حال من خوبه برات حال خوب آرزو میکنم.خوب خوب خوب باشی.

سلام مجتبی
از خیلی چیزا خستم!
ولی از اینکه هی این خستگی ها رو بگم و هیچ فایده برام نداشته باشه هم خستم!
خیییلییی هم خستم!
مرسی از این پست خیلی خوب که خیلی زیاد بهم چسبید
هیچ کس تو این مدت این قد خوب حالمو جا نیورده بود
می دونی، گاهی وقتا احساس می کنم اگه یه حرف یا یه نوشته
یا هر چیز دیگه ای داغونترم بکنه، بیشتر بهم می چسبه
از دلداری دادن حااالم به هم می خوره
واقعا از اینکه این پست باعث شد بیشتر به فنا برم با تمام وجود ازت ممنونم
دوست داشتم از همه ی خستگی هام تو این کامنت بنویسم
ولی خب وقتی کاری از کسی ساخته نیست
نوشتنش هم فایده ای نداره
این بهترین پستی بود که تو این مدت خوندم
باز هم مرسی

سلام، منم خستمه! از بیکاری، از خونه نشینی، از اینکه بعضی از همنوع های مثلا مستقل استقلالشونو به رخ ما بدبخت بیچارهها میکشن! بجای اینکه کمکمون کنن تحقیرمون میکنن. خستمه از همنوعهای مغروری که دوروبرم هستن. خستمه از حسادتهای درونگروهی. از خیلی چیزا خستمه.

همنوع مغرور؟ اصلا طرفش نرو!
اونقدر همنوع نرمال وجود داره که نخوای تحقیر بشی واس چیزی که مغرور ها حتی شاید بلد هم نیستند.
همنوع مثلا مستقل؟
خب اگه مثلا مستقل هست که یعنی نیست!
برو سمت اون هایی که واقعا مستقلند.
مطمئن باش کسی که واقعا مستقل باشه،
کسی که رسما مستقل باشه و نه فقط اینکه ادعا داشته باشه،
یه مستقل واقعی،
حتما کمکت می کنه. حتما!

وای خدای من! می گما مجتبی… خیلی کار خوبی کردی که این پست رو نوشتی. انگار بیشتر بچه ها منتظر چنین پستی بودن که بتونن توی کامنت هاش با تمام وجود خستگیشون رو نشون بدن. هههههههههه.
ولی من یکی خستگیم رو هیچ جا نشون نمیدم.. چون اگه نشون بدم آدم های بینا بهم میگن غر میزنی و نمیشه تحملت کرد. بچه های نابینا هم متهمم می کنن به این که مستقل نیستم و تمام چیزایی که خستم می کنن دست خودم هستن و می تونم از بین ببرمشون. امیدوارم بهشت خدا نصیبت بشه که موجب شدی ملت ناراحتیشون رو اینجا تا یه حدی بیان کنن. شاید خستگی هاشون کم بشه.

خوشحالم یه سوپاپ عدم انفجار قرار دادم اینجا.
من که خستگیم قسمتیش هنوز بازم ادامه داره.
الان میدونی چه کسی بیدارم کرد ادامه ی کامنت ها رو جواب بدم؟
بله.
درسته.
سوسک.
یه سوسک بالدار و بزرگ!
خدا لعنتش کنه…

سلام بر شما آفرین! کاملا درست گفتید! جسارتاً ببخشید بعضی از همنوعها اخلاقهای اینچنینی دارن! البته نه همه‌شون. مجتبی من واقعاً بعضاً خستمه از این زندگی! خدا خیرت بده بهونه واسه انفجارم جور کردی خخخخ. این آخری رو بگم دیگه نق نزنم! خستمه از اینکه بعضی از همنوعها چشم دیدنه پیشرفته همدیگه رو ندارن! ببخشید اینا رو میگم! بخدا دسته خودم نیست! ازبس دیدم سرم اومد دلم پُرِ.

رضا اولیش، علی اصغر هم دومیش.
خوبه.
حد اقل نوجوان های خسته ی محله رو یکی یکی می شناسیم.
به نظرم نرمش هایی که رهگذر توی کامنتش به من داد رو تمرین کنی بهتر میشی.
با دوستات و همسن هات بیشتر ارتباط بگیر،
به بهونه های مختلف از خونه بزن بیرون،
توی خونه موندن، آدمو میپوسونه.
تو که اونقدر با استعدادی.
حیفه زیر خستگی هدر بری.

منم خستمِ ولی تنها راهی که به ذهنم می رسه و بهش شدیدا عمل می کنم اینِ که خودم را به خریت بزنم کوچه علیچپ هم خیلی حال میده من که این روز ها به شدت کلافه هستم مجبورم خودم به خریت بزنم تا خانم بچه ها چیزی نفهمن از وام هایی که گرفتم و بازپرداخت شون خستمِ از وام های ۲۴ درصد خسته شدم مجبورم در کمال خونسردی با آرتیمان و آرتین بازی کنم مجبورم چهار دست و پا بشم یکیش روی پشتم بشینه یکی دیگه روی گردنم بشینه
اگه بهت بگم بعضی وقت ها جنون بهم دست میده باورم کن ولی غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟
راستی شهروز کدوم اسبی گفته ازدواج راحتِ؟
ولی مجتبی تو که باید کمتر خسته باشی چون خر خودت هستی و ارباب خودت هیچ کس نیست تا بهش حساب پس بدی نگران زن و بچه هم که نیستی نکنه تنت می خاره؟

آره. من انکار نمی کنم. شاید کمتر از شما خسته باشم ولی خستگیم صفر نیست.
البته که شما برای رفع خستگی هات یه آرتیمان و یه آرتین داری که من همونم ندارم! خخخ
خدا بانک هایی که فقط شعار میدن و از رِبا و نزول که خودشون حرام کردند بیشتر مردم رو میچزونند، سقفشون رو روی سر صاحابشون خراب کنه.

خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان
آری همینجا…
وسط بی حوصلگی های روزانه مان
نگرانی های شبانه مان
وسط زخمهای دلمان
آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم
یک اتفاق خوب بیافتد
انقدر خوب… ؛
که خاطرات سالها جنگیدن و خواستن و نرسیدن از یادمان برود
آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت
همین حالا
از پشت کوه های صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش
غروب همه ی غصه هایمان باشد
برای همیشه…
درست میشه این حس بعضی وقتا به همه دست میده اندکی صبر سحر نزدیک است

سلام
منم خیلیییی خستمه
از این که حال ندارم کامنت بنویسم و مثل قبل تو محله باشم خستمه
از اینکه حس ندارم واسه کنکور درس بخونم خستمه
از اینکه نمیتونم برم پیانو یاد بگیرم خستمه
از اینکه جدیدا خیلی عصبی میشم و حوصله کسی رو ندارم خستمه
از اینکه همش تصمیمهای یه دفعه ای میگیرم خستمه
از این که روزام همش تکراریه خستمه
از اینکه دیگه دوستام مثل قبل نیستن خستمه
از اینکه همه باور ندارن منم آدمم و بزرگ شدم خَََََََََََستََََََََََمههههههههههه

بزن از خونه بیرون.
سر خودتو به فعالیت های روزمره ی تفریحی گرم کن.
بهتر میشه.
قول میدم اگه خودت روزاتو از تکراری بودن در بیاری، واس باقیشم راه حل پیدا می کنی.
یه قدمشو که بری جلو، باقیش حله.
میگی نه؟
امتحان کن

سلام خسته ام از نفهمی مسؤولان که درک نمیکنند زندکی معلولان وقتی بدونه هر مشکل جانبی باشد فقط بخاطر معلولیت ۴ برابر هذینه بر هست خسته ام از این که میدانم یک معلول در خانواده ای معمولی فقیر هست و در خانواده ای مرفه معمولی تا زمانی که نفهمند معلولیت واقعان هذینه کمر شکن دارد همه خسته هستیم

سلام.
وقتی میبینی خسته ای و دستت از همه چی هم کوتاهه، هم خستگی هات و هم مشکلات زندگیتو ببوس و بزار رو چشمت تا بهشون عادت کنی. چون راه دیگه ای وجود نداره. جنگیدن فقط خودت رو خسته تر میکنه. این نتیجه ایه که خیلی وقته بهش رسیدم.

باید اونقدر پویا باشیم که از عادت کردن زودتر از همه چی خسته بشیم.
میدونی اگه عادت کنیم به بدبختی ها و خستگیامون بیچاره میشیم؟
همین که هستی یعنی تو هم از خستگی خسته ای
پس شادتر باش و شده تابستون حتی توی گرما بیشتر از خونه بزنی بیرون، حتما این کارو بکن.

عزیزم قشنگ نوشتی مثل همیشه ولی دوست ندارم خسته باشیاا. اگه تو خسته باشی دیگه ما چیکار کنیم. راستی منم امروز رفتم یکی از شعب بانک ملی که پولی را جابجا کنم از کارت خودم بکارت دیگری کارمند بانک گیر داد که باید معتمد بیاری که گفتم آقا این حرفا تموم شده بانک مرکزی بخشنامه کرده که امین نیاز نیست اونم رفت به رییس گفت و رییسم تأیید کرد که باید امین بیاری و با کمال گستاخی کارت ملی و کارت بانکیمو برگردوندند و عذر خواستند که با اعتراضم مواجه شدند رییس با سرپرستی تماس گرفت بعد اومدند گفتند که کارتو راه میندازیم ولی ما نباید برات بنویسیم و دادند یکی فرم مربوطه را پر کرد و خلاصه کارم راه افتاد خلاصه این بانکها سلیقه ای عمل میکنند گفتم که بیش از سی ساله که با بانک ملی کار میکنم این اولی باری هست که با این مشکل مواجه میشم. باقی بقاایت

اتفاقا این کار هارو دوست دارم و پی شونم. سختیش وقتیه که می خوای برا بچه هائی که تازه اومدن کلاس دانش آموزای پر از انرژی تو هم چند برابر انرژی بذاری درون که درگیر باشه فشار بیشتری بهت میاد ولی این هم می گذرد مثل روزهای شاد و غمگینی که اومده و رفته بازم از راهنمائی هات متشکر.

بچه ها ببخشید که من باز اومدم. می خوام یه دوتا راه حل خدمت دوستان بگم: ببین مجتبی ما اینجا تو خونه داداشم که یه آپارتمانه سوسک زیاد داشتیم. یه مارک از سم هایی که حالت پودر بودن خریدیم استفاده کردیم همشون مردن. حالا از بابام می پرسم مارک اون سم چی بود و یه جایی توی وات یا اسکایپ مارکشو برات می نویسم. و اما وام ازدواج: آقا شهروز برادر من دقیقا برای گرفتن این وام ده ملیونی ازدواج مشکلات شما رو پیدا کرد. چون خونه ای که الآن با خانمش داخلش ساکن هستن به نام پدرمه و برادرم سند ملک نداشت که ارائه بده, رفت پیش یکی از دوستاش که یکی از این بنگاه های معامله املاک داشت, واسه این خونه یه اجاره نامه صوری درست کرد و رفت ارائه داد به بانک و چند تا چک و سفته و اینا هم داد و تاااااااااازه دیروز وامش رو بهش دادن. به نظرم شما هم برید یه بنگاهی آشنا پیدا کنید و یه اجاره نامه صوری بنویسید و بدید به بانک. خخخخخخ. خب من دیگه رفتم چون می ترسم بیان از اینجا بندازنم بیرون.

سلام ای بابا چرا این قدر شلوغش میکنید من یک راه حل دارم که همه این مشکلات برطرف میشه دیگه همه بدون مشکل میشند و اون راه حل هم اینه که فقط صد سال اولش سخت است این مدت رو صبر کنید اون وقت میبینید که دیگه همه به مراد دلشان رسسیده اند خَخخَخ ولی واقعاً ما نابینایان فقط ادعا داریم سی سالست که همگی از دست بانکها رنج میکشیم و هیچکدام هم قدم اساسی برنمیداری بجز آن حرکت ارزنده ای که انجمن روشن بین جوانان اصفهان کرد که آن هم بدلیل عدم نظارت کافی به طور ناقص اجرا میگردد خلاصه از ماست که بر ماست …

از اینکه گرما نمیذاره از خونه بیرون برم بگردم, خستمه.
از اینکه شبا شبگردی میکنم نه روز, خستمه.
از خستگیهای گاهو بیگاه, خستمه.
از اینکه ادبیاتم خوب نیست تا خستگیهامو فریاد کنم, خستمه.
فقط میگم خدایا زودتر این تابستون لعنتی رو به پایان برسون که واقعاً این گرما خیلی دیگه رو اعصابه.
اگه این گرما تموم بشه و نباشه, میتونم این خستگیهای زودگذر رو تحمل کنم تا حدودی.

خسته نباشی دلاور، خدا قوت پهلوون!
تو که اینقدر خسته ای نمیدونم چرا بچه ها به من میگن خسته ی خسته! خخخخخخ
آقا من اعتراض دارم!
در مورد سوسکها واست بگم که من پنج روز کامل مشغول سوسک کشی بودم تا تونستم یه جورایی فعلا شرشونو کم کنم!
باید دو روز اول رو بذاری واسه سوسک کشی کامل! بعد هر چی داری نداری رو بکشی بیرون مخصوصا لوازم آشپزخانه. کابینتها و کمدها رو بررسی کنی اول با سوسک کش تار و مار سم پاشی کنی همه رو یک جا بکشی فردا شب هم دوباره تکرار کنی ترجیها شبها این کار رو بکنی بهتره فقط مواظب باش خودت کشته نشی! سم پاشی کردی باید بری بیرون یه دو ساعت! من خودم یه بار کشته شدم که خدا رحم کرد! بعد کابینتها و کمدها رو خوب دست مالی کنی ببینی کجا سوسکها تخم گذاری کردند با جارو بریزشون بیرون و کاملا تمیز کنی بعد دستمال بکشی. وگرنه انگار که هیچ کاری نکردی! سوسک کش مایه کامن بخر بریز تو چاهای آب و فاضلاب. درهای چاه ها رو ببند که سوسک نیاد بالا! حالا نوبت میرسه به خمیر امحای سوسک اینو حتما بخر این خمیر رو باید از تو تیوپش در بیاری و تقسیمش کنی به اندازه های مثل نخود و هر کدومشو توی درزهای کابینتها و کمدها جایی که کمتر در معرض خوردن دستمون به اونجاها باشه بگذاری مثل شکاف بین لولاها! گوشه های دیوار زیر سینک آشپزخانه جاهایی که محل رفت و آمد سوسکها هستند مثل درزهای درها خلاصه اینا رو میذاری از این به بعد چون سوسکها عاشق این خمیر هستند و هر جا که از اینا باشه زود میان میخورند و این خوردن همانو مردن همان! جالبیش به اینه که سیستم این خمیر اینه که سوسک رو نمیکشه بلکه وقتی سوسکها این خمیر دوست داشتنی رو میخورند به شدت تشنشون میشه میروند دنبال آب پس میروند توی چاهای فاضلاب و اونقدر آب میخورند تا میترکند و میمیرند یعنی از خوردن آب زیاد هست که میمیرند! این موجب میشه که حتی جنازشون هم تو خونه نمیبینی و تو همون چاه مدفون میشن!
اثر موندگاری این خمیر امها سوسک حداقل ۶ ماه هست و نیازی به تجدید مجددش نیست مگر این که بر اثر شست و شو از بین بره واسه همینم میگن یه جایی بذارید که در دسترس آدما نباشه فقط در دسترس سوسکها باشه! خخخخخ
در ضمن اسمش هم هست خمیر امحای سوسک

خب این بود آموزش سوسک کشی که من دو هفته پیش داشتم!
خب حالا فهمیدم چه مرگت بوده که این چند روز پیدات نبوده!
مجتبی جون خوب میشی این پریود روحیت هم بالاخره تموم میشه نگران نباش دوباره انرژیت برمیگرده! اینها همه زود گذر هستند! برو جلو که ما همراهتیم
خوش باش تا همیشه

بَه بَََََََََََََه! آقا مجتبی ی بزرگوار چه پُستی بووووووود! مثل اون ۲ کاسه حلیم بادمجانی که اصفهان خوردم و خوش مزه بود اما یارو قُلاب کرد بهم چون یه کاسه کوچیک ۶۰۰۰ تومن من ۳ کاسه خوردم ۱۸۰۰۰ تومن حالا بگزریم یکی این که بگم شخصی مثل شما که نباید خستگیش پایدار و طولانی باشه چون شاغل هستید استقلال هم که دارید و همین فعالیت زیاد باعث میشه که فکر های بی خود کمتر سُراغ تون بیاد یعنی اگه هم بخواد بیاد فرصت نمیکنید فکر کنید بهش! اما مواظب باشید این خستگی تون پایدار نمونه که شرایط خوشحالیه دشمنا تون رو فراهم کنید و دشمن شاد بشید منم خیلی خستمه! به قول اون آهنگه که میگفت با خودم دست ب یقه میشَمُ فحش میدم! من چند ساله که دیگه از خودم بُریدم! حالا از خستگی هام میگم از این که جدیداً همکاریه مسعولین با ما کم شده خستمه! از این که دیروز با هزار منت فرودگاه بهم گیر داد که چرا همراه ندارم برای پرواز و کلی توهین و تحقیرم کردند خستمه! از این که منی که ۲ سالیه که وارد مرحله ی جوونی شدم اما به یه برهه ای از زندگی رسیدم که در اثر گزشت زمان خسته کننده تر میشه این زندگی برام خستمه! از این که خوشحالی هایی که برام پیش میاد خیلیا شون که یه زمانی میتونست منو خوشحال کنه ب حدی که منفجرم کنه از خوشحالی اما الآن دیگه به اون صورت فرقی نداره برام و بر عکس ناراحتی های کوچیکی که یه زمانی برام مهم نبود اما الآن صد برابر ناراحتم میکنه خستمه! از این که شرایط بد و رکود اقتصادی باعث شده که دیگه نتونیم مثل قبل راجت پول در آریم و خرج کنم و پس انداز کنم خستمه! از این که اینقدر زندگی برام بی معنی شده که دیگه عید نو روز و سال تحویل هم منو شاد نمیکنه و این روز ها هییییییچ فرقی نمیکنه برام با سایر روز ها خستمه! از این که یه وقت هایی اینقدر احساس بی ارزشی نسبت به زندگی میکنم که خیلی میرم تو فکر این که تُرمُز این زندگی رو بکشم خستمه! از خستگی های فراوونی که برام پیش اومده خستمه! که یادم نمیاد که تو کامِنت بنویسم در ضمن اردو هم بیش از حد خوب بود اونایی که میگند خوب نبوده اکی گفتند اینقدر خوش گزشت که وقت تموم شدن اردو و رفتن بقیه و از اون طرف برخوردش با قروب جمعه دلم بد جوری گرفت! در کل آرزو میکنم برات بهترین لحظه ها رو هیچ وقت فراموش نکن خدا رو میگند این احساسات گذراست اما برای من ۲ ساله که ثابت مونده ممنونم برای زدن این پُست سبک شدم شاید اگه به آینده ی شغلیم امیدوار میبودم شاید اگه ایران نابینایی رو اون طور که باید و شاید قبول میکرد و ما رو آدم حساب میکرد خیلی از این احساسات پیش نمیومد به هر حال توکل به خدا انشا الله درست بشه!

سلام مجتبی مدیر عزیز سایت فعلا این شعر رو بخون بعد اگر خسته نشدی ادامش

خسته شدم بس که دلم
دنبال یک بهونه گشت
بس که ترانه خوندمو
برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ غصه ها
رفت و به خونش نرسید
یکه سوار عاشقو
هیشکی تو آینه ها ندید

حادثه عزیز من
تنها تو موندنی شدی
بین همه ترانه هام
تنها تو خوندنی شدی
دستای سردمو بگیر
سقف ما دیوار نداره
یه روز تو قحطی غزل
دنیا ما رو کم میاره

من آخرین رهگذرم
تو این خیابون بلند
دیر اومدم که زود برم
دل به صدای من نبند

یه روز توی برق چشات
خورشید رو پیدا می کنم
آی شب تار و سوت و کور
به آروزی من نخند

خسته شدم بس که
دلم دنبال یک بهونه گشت
بس که ترانه خوندمو
برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ غصه ها
رفتو به خونش نرسید
یکه سوار عاشقو
هیشکی تو آینه ها ندید

حادثه عزیز من
تنها تو موندنی شدی
بین همه ترانه هام
تنها تو خوندنی شدی
دستای سردمو بگیر
سقف ما دیوار نداره
یه روز تو قحطی غزل
دنیا ما رو کم میاره

من آخرین رهگذرم
تو این خیابون بلند
دیر اومدم که زود برم
دل به صدای من نبند

یه روز توی برق چشات
خورشید رو پیدا می کنم
آی شب تار و سوت و کور
به آروزی من نخند

خسته شدم بس که دلم
دنبال یک بهونه گشت
بس که ترانه خوندمو
برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ غصه ها
رفتو به خونش نرسید
یکه سوار عاشقو
هیشکی تو آینه ها ندید

خب حالا حالت چطوره ؟
منم خستَمه که نمیتونم حرف های دلم رو به کسی بگم و دارم رو دل میکنم
منم خستم شده که هر ۴سال یه موسسه پیدا میشه و سرمایه فروشگاهم رو میخوره
منم خستم شده از پرداخت قسط با نرخ ۳۳درصد و ماهیانه ۱ملیونُ ۱۸۵۳۰۰تومان
منم خستم شده که همه تا پرُ بالی میخوای در بیاری میزنن تو سرت که که با مخ با زمین رو بوسی کنی
منم خستم شده از توقع بیجا از معلولین
خستم شده از بی مهری
خستم شده از کمبود جملات برای اینکه حالم رو بیان کنم و بفهمن من رو
خستم بخدا
مجتبی جان امکانش هست شماره تماست رو عنایت کنی ؟

چه آهنگ قشنگی! انشا الله همه چیز برای همه مون حل بشه آقا شادمهر اسم و خواننده ی آهنگ رو میشه بگید؟ قشنگ بود چون میخوام بِ دان لُ دونَم چی گفتم یه بار هم که میخواستم به ترز رایج حرف بزنم کلمه رو چه بلایی سرش اوردم!

بانک مسکنیا کلا مورد دارن، خستته

از اونجا که درخواست منو که چند وقت پیش ایمیل زدم به روابط عمومی هنوز رسیدگی نکردی، خستمه

قرص خواب چی میخوای، خستشه

زولپیدم، خستتونه

آلپرازولام، خستمونه

نورتریپتلین، خستشونه

کولاناسپام، دیگه بیشتر از شیشتا صیغه نداریم

خسته نباشی دلاور

من همون آلپارا چیچی رو میخوام البته بِرَند آلمانیش که با نام تجاری زانِکس توی بازار موجوده لطف کنید.
خب؟
بررسی نکردن؟
چک کردم ایمیل من به دست بچه های کادر نرسیده.
دوباره می فرستم.
از اینکه طول کشیده خستمه؟ معلومه که آره.
مِقسی سجاد بابت بودنت و درخواستتم بررسی خواهد شداندیدندی.

خب دیگه کسی اگر نیستش بریم به درخواست خانم رهگذر سراغ موزیک های شاد و خفن ۱ ۲ ۳ دستا همه با هم بالا خستگیاتون رو بسپارید به محله و همگی شادی کنید بزن بریم

امشب شب رقصه غصه دیگه بسه
امشب انگاری هر جا میری
مجنون داره با لیلی می رقصه
امشب شب نوره شب جشن سروره
امشب انگاری هر جا میری عاشقی زوره
امشب شب میلاده شب عروس و دوماده
امشب شب فریاده حالا زندونی آزاده

این شبی که می گم شب نیست
اگه شبه مثه اون شب نیست
امشب مثه دیشب نیست
هیچ شبی مثه امشب نیست
این شبی که می گم شب نیست
اگه شبه مثه اون شب نیست
امشب مثه دیشب نیست
هیچ شبی مثه امشب نیست

امشب آسمون شبش سیاه نیست
هم خورشید و هم ماه داره امشب
امشب هیچ کجا حرف گناه نیست:
هر بسته دری راه داره امشب
امشب آسمون پر از ستاره ست
امشب دل من تیکه وپاره ست
امشب آسمون رنگ و وارنگه
امشب حتی فرداشم قشنگه

این شبی که می گم شب نیست
اگه شبه مثه اون شب نیست
امشب مثه دیشب نیست
هیچ شبی مثه امشب نیست
این شبی که می گم شب نیست
اگه شبه مثه اون شب نیست
امشب مثه دیشب نیست
هیچ شبی مثه امشب نیست

امشب شب رقصه غصه دیگه بسه
امشب انگاری هر جا میری
مجنون داره با لیلی می رقصه
امشب شب نوره شب جشن سروره
امشب انگاری هر جا میری عاشقی زوره
امشب شب میلاده شب عروس و دوماده
امشب شب فریاده حالا زندونی آزاده

این شبی که می گم شب نیست
اگه شبه مثه اون شب نیست
امشب مثه دیشب نیست
هیچ شبی مثه امشب نیست
این شبی که می گم شب نیست
اگه شبه مثه اون شب نیست
امشب مثه دیشب نیست
هیچ شبی مثه امشب نیست
هیچ شبی مثه امشب نیست

خب تمام شد زود صدا اونهایی که نیومدن بزنید تا بریم هرکی به دعوت جیب خودش
گوش فیل با دوغ بخوریم
و بعدم یه خواب راهت

پاسخ دادن به محدثه سادات حسینی لغو پاسخ