خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

وقتی بانو جو گیر می شود!

سلاااام بر همه دوستان عزیز گوشکنی هم محله ای خودم
خوبید یا چطورید آیا؟ گردش روزگار بر چرخ مرادتون می چرخه آیا؟
و اما اگر از احوالات ما بپرسید که جونم براتون بگه که خدا رو صد ها هزاران مرتبه شکر و سپاس که بسی بسیااار عالی می باشیم, آن قدری که جو هم ما را گرفته و این هفته کولاک نمودیم اون هم در حد سونامی سواحل ژاپن.
خب اگه بخوام از اول اولش براتون تعریف کنم که در این مختصر نمی گنجد و تازه ش هم ما فقط یه جلسه کلاس بافتنی رفتیم و در همون جلسه هم هرچی سعی و تلاش نمودیم حالیمان نگردید که چگونه می توان قلاب رو از تو حلقه ایجاد شده نخ در اورد و به بیانی دیگر هرچی گفتند باید یه قِر ظریف بدی به دستت خودش رد میشه ما نفهمیدیم که نفهمیدیم که نشد که نشد و نتیجه این که این بار رو شرمنده نمی تونم آسمون ریسمون ببافم و بنابر این مستقیم می پریم سر اصل مطلب:
پریروز ما در یک لحظه آنی جو گرفته شدیم و در غیاب مادر مهربانترینمان و سایر اعضای خانواده تصمیم گرفتیم عدس پلو بپزیم! تو پرانتز بگم اگه دست خودم بود به جای عدس پلو مثلا سالاد اندونزی آفریقایی یا یه غذای قاتی پاتی تا حالا نخورده می پختیم یعنی تصمیم به پختنش می گرفتیم ولی چون پدر گرامی هم می باید از غذای ما تناول می کردند و ایشون به سنت ها شدیییداً پایبندند و حتی اگه مدل ادویه غذا رو هم تغییر بدیم مورد پسند جناب عالی شون قرار نمی گیره و قبلاً ها هم به این بانوی کمترین فرموده بودند اول از غذاهای ساده خودمون شروع کن و اونها رو یاد بگیر نمی خواد غذاهای اجق وجق که ما دوست نداریم درست کنی بازم داخل پرانتز آخه یکی نیست به این بابای ما بگه خب آخه شوما که اون غذاها رو تا حالا نخوردید چطور می گید که دوست ندارید و نمی پسندید آیا؟
خب بگذریم داشتم می گفتم ما تصمیم گرفتیم و دیگه یا علیی گفتیم و دست به کار شدیم:
مواد اولیه: برنج, عدس, و هرچی گشتیم و گردیدیم نتونستیم کشمش پیدا کنیم, نمی خواستم هم به مامانم زنگ بزنم بگم چی کجاست و راهنمایی بگیرم, دیگه ما هم از بس با این خانم دکتر فهیمه پریدیم استقلالی شدیم خخخخ راستی سیبزمینی برای ته دیگش و نمک و سایر ادویه جات که استفاده نکردم هم به اضافه آب به میزان کافی نیاز دارید برای پخت عدس پلو و اگه حالش رو داشتید و کشمش هاتون رو هم پیدا کردید اول یه مقدار پیاز داغ درست کنید و کشمش هاتون رو توش تفت بدید و دارچین هم یه کم بزنید خیییلی عدس پلوتون خوش مزه میشه داخل پرانتز اینها از اطلاعات تئوری بانو بود که در اختیارتان قرار دادیم خخخخ
دیگه ما عدس ها رو پختیم, برنج مون رو هم آب کش کردیم و خب هرچند اطلاعات تئوریمون خوبه ولی برای مزید اطلاع زنگ زدیم مهرنوش جانمان و دستور پخت عدس پلو از ادامه کار رو ازش پرسیدیم و اونم بعد کلی تشویق و تمجیدمان و اینکه تو می تونی آفرییین, برام توضیح داد و منم مثل یه بانوی کدبانو رفتم سر باقی عملیات و دیگه برنج رو دم گذاشتم و هرچی دوباره گشتم و گردیدم شعله پخش کن رو پیدا نکردم داخل پرانتز به نظرتون چرا این مامانا هر چیزی رو سر جایی که خودشون می دونند می ذارند و با ما هماهنگ نمی کنند آیا پرانتز بسته/ ما هم بی خیال شدیم و زیر غذامون رو کم کردیم و رفتیم سر کار و بار خودمون و منتظر بودیم که بوی سوختگی غذامون به مشام برسه که فکر کنم از بس منتظر بودم آخرش به مشام رسید خخخخخ
بعد شنیدن بوی سوختگی اول پریدم زیر غذام رو خاموش کردم بعدشم دوباره زنگیدم مهرنوش که حالا چی کار کنم آیا؟ اونم گفت نترس و نلرز که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده, بگرد اگه تونستی شعله پخش کن پیدا کنی بذار زیرش که من گفتم نه گشتم نبود نگو بگرد که نیست! گفتم می خوای به جای شعله وسط قابلمه رو بذارم رو یکی از شعله های کنار؟ گفت نه, اون طوری آتیش به تمام قسمت های ته قابلمه ت نمی رسه و اصلا بیا و یکی از میله های روی شعله های گاز رو بردار بذار رو سر میله های شعله وسطی و بذار غذات کامل دم بکشه, شکلک یاد بگیرید همچین دوستای کدبانویی دارم من, خب ادامه مطلب: بعد از پایان تماس رفتم درب قابلمه غذام رو باز کردم و دیدم فقط یه کم ته و گوشه های غذام ته گرفته و برنجم هم که دم افتاده بود و خوب شده بود, دوباره یعنی همون سه باره زنگ زدم مهرنوش گفتم و اونم گفت اگه خوب شده که باریک الله آفرین فقط احتمالا سیب زمینی هات تهدیگی نشده که اگه خواستی بعدا برنجت رو بردار و یه کم بذار سیب زمینی هات سرخ بشه کف قابلمه که منم نتیجتا در عمل همون سیب زمینی ها رو که سرخ شده نبود ولی پخته خوش مزه شده بود تنها تنها خوردم و حالش رو نداشتم که سرخ شون کنم دوباره و اینها….. شکلک بابام اهل سیبزمینی ته دیگی نیستند…..
پدر که اومدند و بهشون گفتم: برنج و عدس پختم, ابتدا تعجب زده شدند و بعد هم که غذا رو خوردیم کلی گفتند عااالی بود و ماجرا رو تلفنی که برای مامانم تعریف کردم, مامانم گفتند پس من باید زیاد برم مسافرت تا تو آشپزی کنی خخخخخخخ
حالا بیایم سر امروز و ماجرای من و خوراک قارچ و مرغی که پختم:
جونم دوباره براتون بگه که در راستای همون جو زدگی پریروز وقتی بابام رسیدند شام چی می خوری؟ گفتم قارچ بگیرید تا با سیبزمینی سرخ کنم و بابام گفتند من خربزه می خورم و نتیجتا شب خربزه و قارچ تشریف اوردند خونه ما ولی من که دیگه جو گیر نبودم با بابام خربزه خوردیم و قارچ ها موند داخل یخچال تا روزی و روزگاری دگر….
امروز صبح پدر گرامی قبل رفتن گفتند اگه چیزی می خوای بپزی با قارچ ها بگو هرچی می خوای بخرم برات بیارم وگرنه ظهر ناهار میگیرم میام, من گفتم فعلا خوابم بعدا زنگ می زنم بهتون می گم خخخخخخخ
بعد از بیداری و صرف وعده بسیااااار مهم صبحانه دیدم که بعله امروز هم جو گیر هستم و سفارش فلفل دلمه دادم بابا و آستین ها رو بالا زدم به آشپزی این بار از نوع مرغ و قارچش…
داشتم به گنجینه تئوری آشپزی ذهنم مراجعه می کردم که خواهرم زنگ زد و بهش گفتم تصمیم دارم چی درست کنم و اونم دستور پخت رو برام مختصر توضیح داد.
خب واقعیتش من زیاد دوست ندارم به مرغ و گوشت دست بزنم و خواهر فرموده بودند ابتدا مرغ را تکه تکه نموده به گونه ای که تکه هایش کوچک باشد! داشتم تسلیم می شدم که گفتم بذار زنگ بزنم عظیمه دستور پخت رو از اون بگیرم و این عظیمه دوستمان از آن دختر های نابینای فوق کدبانو می باشد که بسیااار هم تپلی هست, والا منم دست پختم مثل عظیمه بود حتما تپلی میشدم خخخخخ
عظیمه گفت با مرغ ریش ریش غذات رو درست کن و من پس از شنیدن این حرفش از خوشحالی یکی دوبار از پوستم پریدم بیرون برگشتم داخل خخخخخخخ
مواد لازم برای خوراک مرغ و قارچ: یه ران مرغ, یه مقدار که نمی دونم چقدر بود قارچ, یه فلفل دلمه ای, یکی دو مشت ذرت مکزیکی, نمک و فلفل و ادویه و راستی آب و پیاز برای این که مرغت رو بندازی تو قابلمه با پیاز تا پخته بشه و پیاز بوی زهمش رو بگیره, یه کم هم روغن و آب لیمو هم می خواست….
روش تهیه: ابتدا قابلمه رو آب می کنید و مرغ تون رو که از قبل شستید با پیاز که لازم نیست زیاد هم ریز ریز خوردش کنید میندازید توش و به مقدار لازم نمک و فلفل و ادویه و کاری هم بهش می زنید و پس از اینکه آب مرغتون به قل قل افتاد, زیر گاز رو کم می کنید و می رید سراغ بقیه کار و بار هاتون تا حدود یه ساعت دیگه, فقط وسط هاش یه سری بهش بزنید ببینید نکنه که آبش تموم شده باشه یا کم و اگه نیاز بود یه لیوان آب گرم از سماور بریزید تو قابلمه تون.
قارچ هاتون رو اول بشورید بعد ورقه ورقه خورد کنید و بعد بریزید تو یه ظرف آب سرد تا هاگ ماگ هاش ازش جدا بشند و بهتر هست یه بار آب ظرفتون رو هم عوض کنید, وقتی می خواید قارچ ها رو از تو کاسه آب سرد بردارید با دست قارچ ها رو بردارید بریزید تو یه ظرف دیگه چون این طوری اصولی ش هست.
ذرت مکزیکی هاتون رو اگه سفت هستند بریزید تو یه کاسه آب و بذارید روی گاز تا پخته بشه و نرم تا حدی که دیگه خودتون بهتر از من بلدید تا چه حد! اگه هم که از قبل نیم پز شدند یه کم که قول بخوره و یخ ش باز بشه کافیه.
بعدی که مرغتون پخته شد از روی گاز برش دارید و یه سینی بزرگ بذارید یه کاسه و یه صافی هم روش و محتویات قابلمه تون رو خالی کنید تو صافی تون این طوری اگه بخواید از آب مرغتون هم استفاده کنید توی کاسه یه آب مرغ تر تمیز خواهید داشت, مرغتون رو بردارید ریش ریش یا تکه تکه کنید.
قارچ ها رو بریزید توی یه ماهیتابه و بذارید روی گاز, یه کم نمک و یه قاشق آب لیمو هم بهش بزنید و بذارید آب قارچ ها بخار بشه, بعد که آب قارچ ها بخار شد یه کم روغن به مقدار لازم بریزید داخل ماهیتابه تون و قارچ هاتون رو یه مقدار سرخ کنید و بعد مرغ ریش ریش رو اضافه کنید و بعدشم فلفل دلمه ای رو که از قبل شسته و خورد کردید و در مرحله آخر هم ذرت هاتون رو…..
دیگه خودتون می دونید که باید مواد رو که میریزید تفت بدید و اینها….
و دینگ دانگ دون” غذای شما با موفقیت حاضر و آماده می باشد.
بسی بسیاااار هم خوشمزه شده غذام و باریک الله آفرین هزار و سی صد آفرین بر خودم خخخخخ
تازه من در حین پخت غذا آشپزخونه و پذیرایی رو هم مرتب کردم و جارو برقی کشیدم, گل ها رو آب دادم, دوغ هم درست کردم تا برای ناهار دقیق جا بیفته و شصد درصد از فیلم توضیح دار عیسی بشیر احمد رو هم گوش دادم و مهم تر از اون هر ظرفی رو که استفاده می کردم بلا فاصله می شستم و وقتی غذام آماده شد یه آشپزخونه تر و تمیز داشتم.
فقط گاز رو تمیز نکردم که دیگه خدایییش خیییلی نامردی هست گاز رو هم تمیز کنم خب…..
کلا فکر کنم تا این لحظه عمرم هیچ وقت این قدر جو گیر نشده بودم!!!!
ولی خودمونیم ها جو گیری هم هر ده سال یه بارش خوبه خخخخخخخخخ
پی نوشت:
این ماجرا خاطره ای هست تا بعدا خودمان هم بخوانیم و بیاموزیم باشد که رستگار شویم….
و راستی همه این کارها کلا دو ساعت طول کشید و اگه سوت های زودپز رو پیدا می کردم فکر کنم یه ساعته حل بود خخخخخ

**************ما همه پیرو قاشق چنگالیم
برسر سفره ها حمله میبریم
کو غذا کو غذا کو غذای ما
کوسالاد کو سالاد کو سالاد ما
وای دلم ضعف رفت حوصله ام سر رفت
وای دلم ضعف رفت حوصله ام سر رفت
مرگ بر بادمجون درود بر فسنجون
رهبر ما مامان جون چاکرتیم کباب جون

۶۹ دیدگاه دربارهٔ «وقتی بانو جو گیر می شود!»

سلااام بر بانوی اصفهونی
باباااا عدس پلو درست کردی بی کشمش و گوشت چرخ کرده!
نه آفرین آفرین خیلی هم خوبه
می‌گم با اون خورشت مرغ و قارچ هم می‌تونستی پیتزا درست کنی
مرغ و قارچو با نون خوردید حتما دیگه!
راستی از کلاس بافتنیت بپرسم تا یادم نرفته
سخته آیا این کلاس؟ ما هم دوست داریم از این کلاسا برا بچه‌های انجمنمون بذاریم همه می‌گن سخته بافتنی و قلاب بافیو و…را به نابیناها آموزش دادن
یکی نیست بهشون بگه یه خورده چشماتونو ببندید تمرین کنید خب
خب دیگه کامنت زیاد طولانی شد.
موفق باشی بانوی مهربون

سلاااام بر مریم خانمی شیبانی عزیییزم
خب کشمش که نیافتم ولی ما اصولا عدس پلو رو با گوشت چرخ کرده درست نمی کنیم, اگه هم بخوایم با گوشت چرخ کرده بخوریم, کنار عدس پلو و جداگانه گوشت چرخ کرده درست می کنیم …..
در مورد کلاس بافتنی که خخخخ یعنی من که کلا بی هنرم ولی خیییلی از بچه های نابینای اصفهانی بسی بسااار ماهرانه قلاب بافی می کنند و این رو هم ممری برای درآمد قرار دادند, بعدا ان شا الله یادم نره با یکی دو تا از این دوستان صحبت می کنم شماره شون رو می گیرم برات می فرستم, اونها بهتر می تونند راهنمای ت کنند.
بساااار خوشحال شدم از دیدنت اونم در مقام اول و طلایی پستم شکلک شاااد باشی تا همیشه و صورتی

سلام منم گاهی و تاکید موکد می‏کنم فقط و فقط گاهی جوگیر می‏شم. یه روز که جوگیر شدم غذایی پختم بسی آسون و خوشمزه. مخلوط گوشت چرخ‏شده، سیبزمینی نگینی، قارچ، فلفل‏دلمه‏ای، تخم‏مرغ و پنیر پیتزا. با هم سرخشون کردم و خوردیم. بار دگری چیپس و پنیر درست کردم اونم خیلی ساده و عالیه. من چیپس و پنیر رو از پیتزا بیشتر می‏دوستم.

خوشحالم خوشحالید و خندیدید و ما نمی توانیم من در اوردی درست کنیم چون کسی تو خونه ما این مدل غذاها رو نمی خوره و خودم هم زیاد غذایی نیستم برای همین من در آوردی ها رو باید خودتون زحمتش رو بکشید مرررسیییی

آقا یعنی من یک هیچ از تو جلو بودم و نمیدونستم؟
من عدس پلو بلدم کلا خیلی از ماها استعداد خیلی خوبی در بعضی از زمینه ها داریم. فقط باید شکوفا بشن که این امر محقق نمیشود مگر با اجبار خخخخخ.
کلا همیشه محدودیت باعث شکوفایی استعدادها و مهارتها و خلاقیتها و و و و میشود موفق باشی کدبانو.

بعله که شوما بسی بسیااار تا از ما جلوتری مظاهری خانمی قهرمان خودمون …. چی خیال کردی هاااان!؟
می دونی در مورد من اجبار هم باعث شکوفایی استعداد هام نمی شه خخخ به نظرم چیزی که باعث شد استعدادم شکوفا بشه این بود که دوست دارم مستقلانه و بدون دخالت دیگران و با مدیریت شخص خودم کار ها رو انجام بدم و اصولا تو خونه ما هستند کسانی که بخواند کار کنند و کمک کنند و منم که در این موارد ترجیح می دم به کمکشون و تلاش هاشون احترام بذارم به تنبلی و راحت طلبیم برسم خخخخخ

سلام بر آقای مسافرتی بزرگوار
منم عدس پلو اگه کشمش نداشته باشه دوست دارم و می گم برامون بنویسید از کار های عجیب غریب تون در زمان های جو گیری…. کلا جالبه…. دوست دارم و دوست داریم بخونیم…. شکلک انتظاااار…..

سلام
خوشم اومد. جالب و با تمام جزیات نوشتید.
بافتن با میل رو هم کلی طول کشید تا یاد گرفتم. قلاب رو هنوز بلت نیسم. خیلی چیزا بلت نیسم خخخخ. شعر آخر پست هم خخخخ یاد اردو هایی که با مدرسه می رفتیم افتادم که موقع ناهار بچا سر سفره تا میومد غذا رو بیارند با قاشق چنگال به سفره می زدند می خوندند خخخخ.

سلااام بر نازنین جون عزیزم
می گم خخخخخخ خودم هم به یاد و خاطره اون روز ها سرچ کردم این شعر رو یافتم گذاشتم آخر پست!*
منم میل رو فقط بلدم زیر ببافم خخخخخ و قلاب رو هم که مثل بقیه چیز هایی که بلد نیستم بلد نیستم …. اصلا ما بلد نیستیم تا اونهایی که بلدند احساس بلدی کنند و شاد بشند …. این مدل آدم هایی هستیم ما خخخخخ
شاااد باشی و صورتی تا همیشه عزیزم

سلااام بر سارای خانمی عزیزم
می گم شوما سروری شوما دست پختت یکه …. عدس پلو مال ما مبتدی هاست خب خخخخ
بعدشم وااای راست میگه محمد رضای شما, عدس پلو های امام حسین عااالیه منم عاشقشم….. بیاید این طرفا در خدمتیم… هم با نذری های امام حسینی هم با دست پخت مادر خانمی….*

سلام بر بانو خانم اصل بهمنی آشپزیان
خوب اینکه غضا نسوخت و مورد تشویق هم قرار گرفت برمیگرده به این ضرب المثل من درآوردی که بهمن ماهی کاری رو شروع کنه محاله خراب ازآب دربیاد
خیلی خوشمزه بود پستتون
قارچ و مرغ دوست دارم ولی زیاد با عدس پلو میانه ای ندارم
اگه هست لطفا کمی قارچ و مرغ لطف کنید
شاد باشید تا همیشه

سلاام بر آقا ابراهیم بهمنی اصل نویسنده حقوقدان محله
میگم بعله این مثل هم من در اوردی هست هم اصل هست هم حقیقت هست و کلا لااایک بر کامنت بهمنی تون….
و چون شما بهمنی هستید چشم بفرمایید قارچ و مرغ مخصوص سر آشپز بهمنی بانو خانم: )))(((((********)))))(((

سلام. داستان بسیار جالب و شیرینی بود هم آموزنده بود از این جهت که باید به خودمون متکی باشیم و شیرین به خاطر نوع بیان شما بود که به واقعیتر شدن داستانتون کمک کرد. اگه بار دیگه خواستید عدس پلو درست کنید زنگ بزنید تا عدسش را براتون بفرستم.

سلام بر آقای ضیایی فر گرامی
داستان که نبود! عین واقعیت بود خخخخخ و البته خوشحالم قلم کمی تا اندک طنز من باعث شیرینی ماجرا شد و امیدوارم از خوندنش لذت برده باشید.
فکر کنم اهل استان قم بودید؟ یعنی عدس های قم بسیار مرغوب هست یا شما زدید تو کار تجارت هبوبات و از جمله عدس آیا؟

سلام بانو ایول به جوگیریت خخخ! آخجون که کشمش پیدا نکردی من برنج کشمشی دوست ندارم اصلا ابدا و خخخ آخجون که کشمش ها پیدا نشدن!
خوراک قارچ و مرغ دوست دارم خیلی هم زیاد کلا هرچی رو که بشه داخلش قارچ و فلفل دلمه ای ریخت دوست دارم.
و ایول به وجود عزیزت که در ادامه به قول خودت جوگیریت کولاک کردی و شعر هم گفتی و میگم بیشتر جوگیر بشو همین طوری ادامه بده و جوگیری هات رو با ما به اشتراک بذار خیلی عالی میشه!
به امید جوگیری های مداوم و متداوم و شاد باشی تا همیشه!

سلاام بر پریسا خانمی عزیزم
نهههههه کجا به امید جو گیری های بیشتر و مداوم هاااان, من حالشو ندارم خخخخخخخ
راستی نگفتم منم کشمش تو غذا دوست ندارم ولی بابام و سایر اعضای خانواده دوست دارند و اون روز که جو گیر شده بودم می خواستم خود خواهانه عمل نکنم خخ وگرنه اگه با خودم بود زرشک می ریختم داخل پلو عدس! بین خودمونم باشه رفتم که بریزم ولی وجدان بیدارمان اجازه نداد خخخخخخخ
ایام به کامت باشه تا همیشه

سلام. فقط میتونم بهت بگم آفرین. باید اعتراف کنم که من وقتی تو خونه تنهام هر کاری میکنم بجز آشپزی. راستش تا کسی کنار دستم نباشه به گاز نزدیک نمیشم. حالا بذار تجربه خودم از بافتنی بگم. حدود سه چهار سال پیش که اصفهان زندگی میکردیم مامانم خواست بافتنی یادم بده ولی منم دقیقا مشکل تورو داشتم. راستش من حاضرم ساعت ها بشینم و با ی کتاب سر و کله بزنم ولی کارای دستی خیلی زود حوصله ام سر میبره و وقتی میبینم یاد نمیگیرم کلا اعصابم بهم میریزه. خلاصه وقتی دیدم نمیتونم انداختمش کنار و گفتم من اصلا استعداد این کارا رو ندارم. حالا مامانم برام ی قلاب گرفته که سرش ی تیکه لاستیک هست و نوکش هم خیلی درشته و نمیذاره نخ ازش رد بشه و حالا قراره ی روزی که نمیدونم اون روز کی هست دوباره شروع کنم. راستی اگه دوست داری آدرس ایمیلت بده تا هم بیشتر با هم آشنا بشیم و هم اگه دلت خواست رمانی رو که تمومش کردم و رمان بعدیش که دارم مینویسمش هر دو رو برات بفرستم.

سلااااام بر سیندرلای محله دختر نیلگون عزیز خودمون
اولش بذار ghasemi3000@gmail.com
بسیااار خوشحال میشم از آشنایی بیشتر با شما و خوندن رمان هاتون بسیااااااار زیااااد خیییلی……
و اما: جدا گاز ترس نداره فقط ذهن ما هست که اون رو برامون ترس ناک می کنه و البته استرس دیگران و عدم اعتمادشون به توانمندی های ما که این حس رو در ما تقویت میکنه, من که از گاز اینا نمی ترسم آشپزی هم بلد نیستم ولی به شما توصیه می کنم اگه دوست داری آشپزی اول اصول اولیه رو از مامانت یا از دوستای نابینات یاد بگیر بعد هم اعتماد به نفس داشته باش که میشه کد بانو سیندرلا نیلگون خانم…..
و در پایان باز هم ghasemi3000@gmail.com
منتظرم و شاااد باشی تا همیشه همیشه همیشه

راستی در مورد بافتنی حالا چه بافتنی با میل چه با قلاب, به نظرم اگه اصول اولیه رو از یه فرد مطلع از اصول آموزش به نابیناها یاد بگیری بسیااار می تونی توش موفق باشی ….
من یاد نگرفتم چون جدا حوصله نشستن و بافتنی کردن رو نداشتم شکلک منم ترجیح می دم کتاب بخونم تا بافتنی کنم خخخخ
اگه اصفهانی هستی تو مرکز فاطمه زهرا و ابابصیر کلاس آموزش قلاب هست

سلااااااام و دروووود بر بانو کدبانو خانم مدیریان وکیلیان صرفای
خوبید که به لطف یگانه دادآر دادآفرین
وااااای ماااااااااماااااان گشنم شد
وای عدس پلو چه شود مخصوصاً وقتی که با کشمش فرااااوااان ومرغ یا گوشت هم پخته شود دیگه مححشره
واااای خوراک قااااااارچ که من دیونه و عاشق قاااااااارچم
خیلی هم عالی
فقط واجب شد شما هم یه آشپزخونه در محله بزنید و منِ احمد که تخم مرغ هم بلد نیستم بشکنم تا چه برسد به نیمرو املت تخم مرغ پیازی و غیره درست کردن
واجب و لازم شد اصول اولیه آشپزی رو بیام از شما یاد بگیرم البته اگه منِ احمدم میگردم دنبال یه خانم کدبانو که دیگه آشپزی هم نخوام بکنم
وای خدا میشه اول این پایان نامه ی کوفتی و نامرد و بی وجدان تموم بشه و بعدشم یه کار تپل عالی پر پول و بعدشم یه خانم خوب و کدبانو همراه و همراز و هم قصه بشه با من
به هر حال مرسی بانو خانم وکیلیان محله بابت این پست خوب
روزتون خوش ایام به کام و شیرین کامی همچو تعم نارنجکی و خدا نگهدار

سلام بر جناب عبد الله پور خوش خوراک پایانامه ایان محله
چرا که نشه, فقط شیرینی اونم از مدل نارنجکی پر خامه در مورد هر کدوم به ما یعنی ما صرفنی ها و ما گوشکنی ها فراموش نشه ….. حتما میشه…
موفق باشید و پاینده.

سلام بر جناب کامبیز خان اصفهان اومده شب نشین رفته گراااامی
جناب کامبیز ما فعلا قصد ادامه تحصیل یعنی همون ادامه زندگی داریم نمیمیریم خیالتون راحت خخخخخخخخ
راستی عجبا!!!!!!!!!! اصلا من ناراحتم چرا شوما اومدید اصفهان من رو دعوت نکردید رستوران شب نشین خودتون تنها تنها رفتید آیااا؟
خداییش مگه ما خوراکمون چنقز بود هااان؟؟؟؟؟ قول می دادیم بیشتر از دویست هزار تومن رو دستتون نمی ذاشتیم خخخخخ
پی نوشت: ان شا الله مجدد بیاید اصفهان جبران تقصیر کنیم سرورم خخخخخخ

سلام به بانوی سرآشپز و جو گیر.
کلی از خوندن پستتون خندیدم. خوبه که تونستید آشپزی کنید و بهتون تبریک میگم.
من عدس پلو رو با ماهی می خورم. یعنی یه حالی میده که نگووووو.
حتما یه بار باید مهمون دست پخت شوما باشیم و این جو گیری رو از نزدیک ببینیم خخخخخخخخخخخخ
مرسی بابت پست.
همیشه شاد باشین و سلامت.

سلام بر آقا وحید شاعر محله
عدس پلو با ماهی! دوتاش طبع سردی دارند فکر نمی کنم جالب انگیز باشند با هم ها؟؟؟ ولی نوش جونتون شکلک من زیاد ماهی دوست ندارم برای همین امتحان نمی کنم…..
بعدشم اگه بعد از ده سال عمری بود و ما مجدد جو گیر شدیم و شما اون زمان تونستید تشریف بیارید اصفهان ما در خدمتتون خواهیم بود با دست پخت بانو پز خودمان خخخخ
شاااد باشید آقا وحید و تا همیشه پاینده.

درود فراوان خدمت بانو خانم بهمن ماهی ،سرآشپز ،و باهوش ،و تمیز ، بسیار جالب و استحقاق تشویق رو داری
آخر متنت هم زیبا و جالب بود
کاش منم از این کرختی در بیام و آشپزی رو شروع کنم و همچنین کارهای دیگه

مثل اقتصاد تو رکود شدیدی فرو رفتم و به گِل نشستم
به بخشید که یهو درد دلم باز شد
بگذریم ممنون از پست و موفق باشی

سلام بر آقا شادمهر خان هنرمند بهمنی و بزرگوار محله
ممنون شما لطف دارید شکلک کلا من تشوییق خیییلی دوست دارم خخخخ مرررسییی…..
راستی چقدر خوب میشه همه آقایون از کرختی در بیاند غذا پختن رو یاد بگیرند ها جدا می گم حقیقتا…..*
و اما: گاهی همه ما به نوعی دچار روزمرگی میشیم, تکرار مکرر دیروز و دیروز و دیروز در امروز و فردا و فردا….. واقعا سخت هست که تصمیم بگیریم چون تغییر سخت هست…. چون تغییر دادن خودمون گاهی ریسک هست و گاهی نا شناخته و ما هم از ریسک وحشت داریم هم ناشناخته ها…. ولی چه خوب میشه بتونیم یا چه بهتر میشه یکی پیدا بشه ما رو از این وضعیت در بیاره …. جدا تغییر قشنگ در زندگی چقدر آرزوی من و ما و خیلی هاست…. براتون آرزو دارم بتونید از یک نواختی و ملال روزمرگی هتون در بیاید و برید به سمت پیشرفت و جاری شدن….
شاد باشید و یادتون باشه شما یه بهمنی هستید

درود بر طلا بانوی نازنین و دوست داشتنی.
من هم امروز جوگیر شدم و خواستم به مناسبت تولدم تنهایی بدون کمک گرفتن از همزن برقی کیک درست کنم که حساااابی در به هم زدنش به مشکل خوردم و کلی حالم گرفته شد و تو ذوقم خورد.
چه جالب من هم دلم نمیخاد موقع آشپزی کسی بالا سرم باشه و هی امر و نهی کنه که فلان کارو بکنم فلان کارو نه!
به همین دلیل خیلی کم فرصت آشپزی کردن پیش میاد و اکثرا که مامانم بره بیرون برام غذا درست میکنه.
خخخ امروز هم از فرط عصبانیت کیک رو نصفه نیمه رها کردم تا مامانم اومد و ترتیبش رو داد.
از خوندن پستت لذت بردم و کلی نکات مفید یاد گرفتم گل بانو.
شااااد و تن درست باشی عزیزم

سلااااام بر فرشته خانمی عزیییزم
می دونی که خیییلی دوستت دارم زیاااد فرشته جون*****
کیک تو هم اگه ادامه اش می دادی مطمئن باش عالی میشد هرچند مثلا پف نمی کرد یا هرچی…. هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت فرشته از وسط یه کاری که شروع کردی برنگرد…. تسلیم نشو … حتی اگه مطمئن باشی آخرش شکست می خوری …. بعضی از شکست ها خودش عین پیروزی هست….. و راستی واااای عزییزمی تولدت پساپس مبااارک…… اون کیک که ستاره جون درست کرده بود شکلک قلب و روشم آبی همون رو تقدیمت می کنم خخخخخ همچین آدمی هستم من خوخوخوخوخ
کلی آرزوی صورتی دارم برات و بهترین ها رو از خدا می خوام که بهت بده سرشار از شادمانی و خیر و برکت.

سلاااااااااااام سلاااااااااااااااااااام سلااااااااام ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووی یی: بگم از جوگیر شدنم یه تکونی مشتی بخورید خخخخخ: حالا از کدوم بگم؟, از تخم مرغه یا از برنجه خخخخ؟. منم هیچ وقت بافتنی را یاد نگرفتم بانو جون ولی حکیمه وقتی راهنمایی بود البته بعد از این که از ابا بصیر اومد یه چیزایی میبافت و میفروخت و میریخت توی قلک و نوش جان میکرد و میکردیم و میکردند حالا فرقی نمیکند, خب بریم سر اصل مطلب:
تخم مرغ را دادم به مادر و ترکوند توی کاسه ی استیل و صدای سرازیر شدنش به گوشم رسید! پیاز را با حوصله ی خیلی خیلی بسی بسیار زیاد خورد خورد کردم و ریختم توی یک نلبکی و تابه را شستم البته من که نه! مادر شست و با کف خیس گذاشتش روی اجاق: نیم قاشق روغن ریخت و سی ثانیه هم طول نکشید که زبانه های آتش به سقف چوبی آشپزخانه رسید: منِ جوگیر شده الفرار:! نلبکی پر از پیاز را با محتویات درونش هم راه با چاقوی دسته پهنی پرت کردم سمت اجاق محکم کوبیدم به شیشه ی گاز جیغ کشیدم و با رنگ پریده پا گذاشتم به فرار. برادر توی دو مورد همیشه به من میخندید: یکی وقتی که زنبور دادم را به هوا در میآورد دیگری هم همان لحظه ی جوگیر شدن برای تخم مرغ درست کردن بود. خلاصه جونم براتون بگه که شیشه هم به اندازه ی پیازها شاید هم بیشتر ریز ریز شد و پخش شد توی آشپزخونه, وقتی که من داشتم فرار میکردم اونم با ترس و لرز مامان اجاق را خاموش کرده بود: بعدشم بلافاصله تخم مرغ را ریخت توی همون آب روغن و داد به خوردار من و تعکید کرد که نوش جونت گوارای وجودت. خخخخ. اه اه اه اه@ واقعا که غذای به آن بد مزگی نصیب جهنمی هم نشود بهشتیها پیش کش. غزیه ی برنج پیاز سوخته هم بسی بسیار خیلی زیاد مفسله که خودش یه پست جدا گونه میخواد. خخخخ, ایام به کام و همیشه به خوبی جو گیر بشی بانو جان نه مثل من آتش هوا کنی.

سلااام بر شیده خانمی عزیزم وااااای خخخخ خخخخ خخخخخ شکلک ترکیدن از خنده و تصور وحشت و در رفتن تو خخخخخخخخخ
ببین منم وقتی سوت های زودپز سوت بلند میکشه از تو آشپزخونه در میرم خخخخخخ ولی خداییش چه ترس ناک بوده ماجرای توخ مرغ جو گیرانه شما هااا فکر کنم منم بودم با هم در میرفتیم …..
راستی حکیمه کلا خانمه اصلا اونا رو ولشون کن والا همون اونا بریزند تو قلک با همه با هم از اون بهره من میشیم … همین بهتر تر تر تر هست خخخخخخ

Salaaaaaaaaaaaaaam salam salam. ایول من فکر میکردم فقط خودم جوگیر میشم پس ملت همه جوگیر میشن. وای بهبه تهدیگ عشق منه‌ منم خرداد جوگیر شدم به مامانم قول دادم کلی کمکش کنم ولی تو کل تابستون نهایتش یه هفته خونه بودم که یه روزشو از صبح مامانم جارو آورد جارو کشیدم. بعد یه ظرف آب و وایتکس و تاید و شانپو فرش با دستمال آورد گفت فرشها رو دستمال بکش گفتم باشه. بعد یه دستمال با شیشه شور آورد گفت یه گردگیری هم بکن گردگیری هم کردم. بعد گفت خدا باباتو بیآمرزه خاک اون باقی عمر تو باشه بیا فرش آشپز خونه رو هم بندازم بشور کثیف شده و من هم شستم. بعد هم حمام رو شستم.
فرداش هم رفتم واسه ی خودم سیبزمینی سرخ کنم مامانم گفت یه زحمت بکش برو بالای صندلی حود و کابینت های بالا رو تمیز کن خیلی چربه خدا پدرتو رحمت کنه منم رفتم بالا دو ساعتی بالای صندلی بودم. بعد که اومدم پایین گفت نمیدونم امروز چرا اینقدر قلبم درد میکنه امشب شام داداشت میاد خونمون زنش نیست. میتونی کوکو درست کنی گفتم آره و درست کردم.
من دیگه عمرا جوگیر بشم و به کسی قول بدم عمرااااااااااااااا

سلاااام بر معصومه خانمی گل گلابتون عزیزم
میگم معصوم جون شوما زیاد جو گیر سعی کن نشی چون مامانت خخخخخخخخخخ واااااااای من اگه بودم از اون طوفان جون سالم در نمی بردم خخخخخخ
ولی جانم به مادرتان کمک نمایید تا مجبور نشه دختر عزیزش رو در حالت جو گیری همچون کزت بدارد خخخخخ
شکلک آفرین هزار و سی صد آفرین بر شما دختر خوب و نازنین محله

سلاام بانو خانمی آفرین آفرین صد آفرین حالا شدی یه کدبانوی واقعی ایول خوشم اومد بسیار زیااد انشاالله که همیشه همینطور جوگیر بشی خخخ راستی تیتر پستت رو که خوندم فکر کردم پست دورهمی بدون سمانه رو زدی خخخ از دور همی چخبر کجا رفتید اصلا رفتید یا نرفتید خخخخ

سلااام بر سمانه خانمی عزیزم خخخخخخخ یعنی خداییش اونی که تو فکر کرده بودی بیشتر به من و ژنتیکم می خورد خخخخخخخخ البته با سمانه اش هاااا….. شکلک نه نرفتیم …….
بعدشم من چندین و چندین بار فرموده ام که نووووچ بانو بدون کدش هستم و حاضر به یدک کشی کد به عنوان خویش نبوده و نمی باشم جانم ….. شکلک خخخخخ

درود!
خب عدس پلو را با کشمش خییییییلی دوست میدارم
البته نه اون عدس پلو که بچه ها میگن خخخخخخخخ
یکی در همین سایت به من میگفت عدس پلو ته گرفته خخخخخخ
حالا عدس پلو تو هم ته گرفته خخخخخخ
خب بیا تا در دنیای روشن عدت کنم و روزهایی که آشپزی به سبک نابینایی داریم هم به بچه ها آشپزی یاد بدهی و هم از اونا آشپزی یاد بگیری
راستی چند روز پیش یه نفر یه چیزی ازم خواست و حالشو گرفتم و بهش ندادمخخخخخخخخخخخخخخخخ!

سلام بر جناب عدسی خندان و شادان محله
شما خوب کردید گاهی باید پاسخ نه گفت به دوستان و راستی من خودم در یک گروه پرسش پاسخ آشپزی عضوم همون کفایت می کند ما را …… و مرسی ان شا الله دنیای روشنتون روز به روز روشنتر بشه چه در واتس آپ چه در دنیای حقیقی….
شاد باشید و همیشه خندان و موفق

سلام بر بانو وکیل محله
چه جالب. نمیدونم چرا بی اختیار یادم به دوران دانشجوییم افتاد. اون موقع ها ماکارونی, دم پختی ماش یا عدس که وسطش تخم مرغ باشه اونم از نوع بومی اش, خورش سبزی و بادمجون رو خوب بلد بودم بپزم. البته کوکو هم می پختم و اکثرا بچه ها تو خونه دانشجویی یا خوابگاه می گفتن که غذا رو من بپزم. هیییععععیییی روزگار. پیر شدیم رفت. خخخ
دست شوما درد نکنه با خاطره های طنز نویستون. حالا ما کِی دعوتیم؟ خخخ

سلام بر آقا مهدی ۳۱۳ اصل نویسنده محله
شما که کارتون درست هست آقای نویسنده تازه همسر بزرگوار و مهربونتون گمانم نمی ذارند شما دست به سیاه سفید بزنید خودشون آشپزی می کنند در حد تیم ملی خوش مزه…. حالا ما کی دعوت دست پخت خانم شما بشیم آیا؟ تازه رستوران های با کلاس هم که دعوت می شید دیگه ما نمی تونیم دعوت کنیم چراکه کلاس شما بسیااار فراتر از ما و پلو عدسمان می باشد……
مرسی از حضورتون و همیشه شاد باشید و خندان.

سلااام بانو.
میگم از این جوگیری ها باید هر ده ساعت یکبار دیگه از این به بعد تکرار بشه هااااا.
جوگیری که نه، باید یه عادت بشه تا حخجچجحخحجچحجچجح چچچچچ وقتی از راه میرسه همه چیز در زمینه آشپزی هم OK باشه خخخخخ.
اینجوری چندین قدم جلوتری.
راستی اگه سؤال کتبانویی داشتی، می تونی به تبسم بانو هم زنگ بزنی.
از شیوه نگارش پستت لذت بردم.

سلام بر آقای پدر کنونی و جناب حححححخخخخخخخجججججچچچخخخخ قبلنیا شکلک خخخخخخ
مرسی که خوندید مرسی که یادم اوردید اگه خواستم تبسم هم هست که بزنگمش و زیاااد سلام برسونید به خانم تبسم خخخححححجججچچخخخیان

سلام بر بانوی مهربان و گرامی محله. ایام عزاداری سالار شهیدان را بهتون تسلیت میگم. بله من اهل استان قم هستم. و اینکه من زدم تو کار فروش عدس. و دعا کنید که کارم رونق بگیره. البته بقیه هبوبات را هم به زودی خواهم آورد. من با شما در یک گروه به نام رمانهای عاشقانه عضو بودم نمیدونم چرا انداختنم بیرون. شما از بانوان خوش فکر محله هستید. موفق باشید.

پاسخ دادن به عدسی بشاشadasi لغو پاسخ