خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دریای زندگی این روزها بد جور طوفانیست

خوش به حال ابر
کاش منم ابر بودم
تموم خستگیهام, تموم دردام, تموم غصه هام رو می باریدم.
ای کاش من یه آدم بودم تو یه جزیره ی دور افتاده
یه آدم تنها
به دور از تمام نا آرامیها
به دور از تمام استرس و اضطرابها
خیلی وقته آرامش رو حس نکردم, خیلی وقته
خیلی وقته نگاهم پر از بغضه و قلبم پر از درد
خیلی وقته یه بار سنگین از درد و غم روی شونه هام سنگینی می کنه
نمی دونم چی شد, نمی دونم, نمی دونم کجا رفت دل خوشی برای زندگی کردن, نمی دونم چی شد امید به هر لحظه از زندگی, نمی دونم چی شد معنای خوش بختی و آرامش, نمی دونم چی شد که زندگی برای من رنگ باخت, من این روزا, با تمام وجودم درد رو حس می کنم, من این روزا, خستگیهام تمومی نداره, من خوابهام هم این روزا پریشونه, من رویاهام تبدیل شده به کابوس, من لبخندهام از بین رفت و اشک جاش رو گرفت, ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم, ای کاش نمی رسیدم به اینجا, من که بزرگ شدم, دردامم بزرگ شد, آرامشم کمتر, من بی پناهی رو از عمق وجود حس می کنم, من دلم امید به زندگی می خواد, من دلم یه شیرین شدن لحظه هام واسه از بین بردن تلخیها می خواد, من, دلم, زندگی می خواد
من دیگه نمی تونم
دیگه نمی تونم با تظاهر بخندم و بگم فردا یه روز جدیده شاید زندگیم نو شد و تغییر کرد, من نمی تونم دیگه زندگیم رو تغییر بدم, من نمی دونم پایان این همه پریشونی, این همه باریدنهای شَبونه, این همه شکستن و این همه درد کشیدنها, دقیقا کی از راه می رسه؟ اصلا پایانی هم برای این همه نا آرومیها توی زندگی هست؟؟؟؟؟
پایان داره این همه خروشان بودن این دریا؟ یعنی این دریا موج های آروم هم داره؟؟؟؟؟

۳۲ دیدگاه دربارهٔ «دریای زندگی این روزها بد جور طوفانیست»

سلام سعی کن زیاد تنها نباشی خودت رو به هر طریقی که میشه سرگرم کن اگه بخواهی میتونی مشکلات رو پشتِ سر بگذاری فقط صبور باش و نا امید نشو تو زندگیِ همه یِ ما پر از این توفانا هست تو سنه تو آدم خیلی وقتا احساسِ تنهایی و پوچی میکنه ما که هزاران سال عمر کردیم خیلی وقتها جنون و پوچی ما را تسخیر میکند آسمانِ دلت همواره ستاره باران

سلام, سپاس فراوان از شما, باور کنید سر گرم شدن همیشه باعث حواس پرتی آدم از درد و غم بزرگی که داره نمیشه, وقتی اصل زندگیت رو یه غصه ی بزرگ محاصره کرده باشه, اون وقته که دیگه نمیتونی و نمیخوای به هیییچ چیز دیگه ای فکر کنی و تموم درد هات میشن بلای جونت, متشکرم بابت حضورتون

سلام» چه نا امید! یادتون نره که اگه این مشکلات نباشن، شیرینی زندگی رو حس نمیکنین! شیرینی زندگی زمانی دلچسب میشه که شما بتونین با سختی ها و مشکلات پیش رو مبارزه کنین، و از پسشون بر بیایین. زندگی هیچ کس بدون مشکل نیست، و هر کسی به یه شکلی با مشکلاتش دست و پنجه نرم میکنه. شما هم جوونین و اول راه! مطمئنا میتونین از پس این مشکلات بر بیایین!

بیشتر ببینیمتون!

درود. امیدوارم این فقط یه دل نوشته باشه, ولی اگه نی هم امیدوارم هر چه زودتر به ساحل آرامش برسی.
کامنت محمد ملکی هم درخور تأمله. بالاخره یه بار تو عمرم یه حرف درستی ازش شنیدم.
لذت زندگی به همین زمین خوردنها و با قدرت بلند شدنها هست.
به امید روزهای پر از آرامش.

آخ آخ. چقدر دیر این پستو خوندم. یه دختر ۱۸ ساله اینطور رد داده؟ خیلی خوب میتونم بفهمم چه احساسی دارید. فقط همین. اینطور مواقع آدم فقط یک دوست می خواد که حرفاشو بشنوه. اگه دوست خوبی کنار آدم باشه از همه چیز میشه رد شد.

ولی یه کم زوده واسه تسلیم شدن
چیزه اول سلام
تازه اول راهی. تاااازه باید کلی راه بری تا برسی به اون چیزایی که باید بهشون برسی.
همه هرچی باید گفته بشه گفتن. من فقط میگم توی این گرداب, سفت نگیری خودتو باختی.خودتو سفت بچسب.به خودت حسابی برس.وگرنه باختی.

سلام, باخت همیشه ممکنه اتفاق بی‍افته, در هر سنی, به نظرم عجیب هم نیست, تسلیم شدن هم همینطور, فقط گاهی وقتا باز هم برات اراده ای مییمونه تا تسلیم نشی و گاهی وقتها هم…., امیدوارم که راه زندگیم کمی هموار تر بشه

سلام بر رعد عزیز خودم, دلم عجیب براتون تنگ میشه همیشه, من گاهی وقتها بدجور صبرم به پایان میرسه بعضی اوقات هم خب صبوری میکنم شاید طعم آرامش رو توی زندگیم حس کنم, خیلی خوش حال شدم از حضورت ای رعد بزرگ, سپاس بی پایان

سلام زینب! دریا که گفتی تشبیه درستیه عزیزِ من! هیچ دریایی همیشه آروم نیست. زندگی هم همین طوره. گاهی توفانیه گاهی آروم. سعی کن واسه قایق عمرت ناخدای خوبی باشی و از این توفان و باقیه توفان های زندگی به سلامت رد بشی. به آرامش بعد از توفان فکر کن و خاطرت باشه اگر توفانی نباشه آرامش بعد از توفان مفهومش رو از دست میده! من دیر رسیدم خیلی دیر ولی اگر اومدی و دیدی مطمئن باش که برای رسیدنت به آرامش دعا می کنم!

درود
زینب خیلی قشنگ مشنگ نوشتی .حسودی ام شد .البته تصور من فقط نوشتن دلتنگی ات بود ولی چون نیستی و جواب ندادی کمی تا قسمتی هوای دلم ابری متمایل به طوفانی شده است .زیاد نمی شناسمت اما محله باصفا شناخت نمی خواهد فقط شرط هم محله ای کافیست .امیدوارم که بیائی و بنویسی همینطوری نوشتی و یا … . با رعد بزرگ و بزرگوار موافقم .با آقای قنبری نیز موافقم . شما از تنهائی رنج می برید .با یک دوست خوب و دلسوز از جنس خودت دوستی را ادامه بده .یا در بلوگفا و یا سایت های دیگر بطور ناشناس فعالیتت را آغاز کن ولی حواست باشد که به دام افراد سود جو نیفتی .
و اما …
زندگی در حال زندگی است ، روزی کوچکیم و روزی مراحل بزرگی را طی میکنیم .همیشه دلمان بزرگ شدن می خواهد ، وقتی بزرگ شدیم ناگاه متوجه رخت بربستن آرزوهای ناتمام و ناکاممان از زندگی می شود تا بیائیم بفهمیم که چه شده زندگی ما را محو خودش کرده نه اثری از بازی و آرزو می ماند و نه اثری از رویاهای کودکانه و معصومانه .خدایا پس اینها کجا رفته اند ؟ هر جا دیگر در دسترس ما نیستند !حالا وقت یافتن نیم دیگرمان است و چه خوب که بتوانیم از این مسیر به خوبی بگذریم از پرتگاه ها و سراشیبی ها و سربلالائی هایش با یکی شدن و هماهنگی غریضی وجودمان و با همان معصومیت دوران بچه گی و با بازی و شادی بگذریم .نباید اجازه بدهیم رویاهایمان به فنا برود .زندگی همه اضش بازی و شادی و نشاط است و اگر این وضعیت نابود شود دیگر زندگی معنی نخواهد داشت .بله حالا بزرگ شدیم و باید دنیای کودکی و شادی را به امثال و هم نوعانمان از نوع و جنس خودمان بدهیم و رخت بربندیم .نباید دلتنگ بود و شد چرا که رسم زمانه چیزی جز این نبوده و نیست .
در این مسیر ما نسل فدا شده ایم خودم را نوشتم که هیچ رفیق شفیق و راهنمای دوران هایمان را نداشته ایم و مصائبی سخت بر سرمان فرود آمده و ما تا کنون با صدمات جدی وزیاد توانستهایم سرپا بایستیم .اما شما فرق دارد .هم از نوع زندگی عادی قطعا مشاوران و افراد حقیقی و دلسوزی در اطرافتان بوده و هست و هم اینکه با این امکانات و استفاده از تجربیات هم نوعانت می توانید بر همه اینها به سادگی و بهتر از نسل ما کنار بیائید .کنار بیا و از زندگی ات لذت ببر .شاید اولش سخت باشد اما با بهره از غریضه و توان ذاتی سعی کن به سادگی و درستی قدمهایت را بردارید اگر قدمهای مثبت و صحیح باشد مطمئن باش خم می شوی اما کنده نخواهی شد و بعد از مدتی دوباره بلند قامت خواهید بود و دیگران را از طوفان های سهمگین حفظ خواهی نمود.
در خاتمه فقط حس من این بود و نوشتم و هرگز هم تا زمان ارسال نمی خوانمش .من و سایر هم محله ای ها همان زینب قهرمان و شاد کهرعد بزرگ گفت را می خواهیم و حضورش را با درایت و متانت بیشتر و بیشتر .
پاینده باشید .

سلام بر شما
بله متاسفانه وقت جواب دادن به کامنتها رو دیروز نداشتم و امروز اومدم
دقیقا ما آدما اشتباهمون همینه که عجله داریم بزرگ شیم, اما, نمیدونیم که با بزرگ شدنمون دیگه اون شور و حس پاک برای زندگی رو از دست میدیم
ممنونم از کامنت و حضور گرمتون

سلام زینب جان من نه حرف های دوستان رو تکذیب و نه تایید می کنم ،چون از دیدگاه من هیچ کس جای هیچ شخصی نیست که بتواند مشکلات و نا آرامی های اون رو درک کند
مثلا خوده من ۹ماه هست که در شرایطی سخت و بحرانی دارم شبم را صبح و صبحم را به شب میرسانم
در این مدت شکستم ،له شدم ،بدترین ظلم ها رو دیدم ،بی انصافی رو با تمام وجود حس کردم ،و کوته بینی و فکری انسان ها تا مرز جنون من رو کشوند
و تا همین لحظه هم که دارم کامنت میزنم شرایطم تعغییری نکرده ولی …
یک امید به خدا صاحب همه کس و همه چیز ،و بعد هم لطف او که بی شک هوا دار هست و بس
تا اونجا که میتونی دوام بیار و شکست رو نپذیر
من نمیدونم مشکلت چیه ولی همیشه مشکلی هم هست که از مشکل ما بدتر هست هم نوع

سلام
من نیومدم مثل بقیه بگم زندگی تلخی و شیرینی داره و از اینجور حرفا، چون زیاد موافقش نیستم
به عنوان یه کوچیکتر بهتون میگم که تو زندگیتون به هیچکس تکیه نکنید، تنها تکیه گاهه زندگیتون خودتون باشید و خدا
من خودمم خیلی اتفاقات واسم افتاد که همشو به عنوان تجربه نگهداشتم، شما هم همین کارو بکنید
زندگی هرچی رو ازت میخواد بهش بده، بلاخره خسته میشه، میگه بیا، هرچی میخوای بردار برو، من خودمم هنوز تو مرحله ی دادنه داشته هام به زندگیم، ببینم آخرش تسلیمم میشه یا نه؟
فعلا که تسلیمش شدمو دارم هرچی میخواد رو بهش میدم، حوصله ی جر و بحثم باهاش ندارم
بیخیال، خیلی حرف زدم، فقط خودت به خودت تکیه کن و زندگی هرچی خواست بهش بده، یه خورده به کمکه خدا امید واسم مونده، که امیدوارم با اتفاقی که فردا می افته ازم نگیردش
موفق باشید

با سلام ر دختر عزیزم زینب خانم. عزیزم تو حالا تازه اول راهی به خدا قسم اگه درد های منو بفهمی ولاه زار میزنی. حرف خیلی زیاده و مجال و حوصله کم. فقط باهات میگم دختر خوبم ما به این خاطر باختیم و از زندگی مءیوس شدیم که اعتماد به خدا در زندگی واقعا نیست. به آدمها خیلی بیشتر از خدا اعتماد پیدا کرده و داریم. خدا فقط لقلقه زبانمان شده فقط الکی میگیم خدا کریم و رحیمه. نمیخوام به ولاه نصیحت و این حرفهای تومانی سنار رو بزنم. خیلی زیاد زجر تا این سن ۵۲ سال کشیده و راه کارهای خوبی دارم. اگر مایل باشی میتونی به اسکایپ یا ایمیلم که هر دوتا یکیست در تماس باشید seyed.hi22@gmail.com. موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید