خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دل‌نوشته پسر پاییز

سلام! نمی‌دونم چرا ولی دلم خواست بنویسم.

فرزند پاییزم اما اصلا دوستش ندارم.
هر چند! بهار‌ها هم دیگه شبیه به پاییز شدن برای من. دیگه از جوش و خروش رودخانه خشکیده بالای تپه شنی خبری نیست. نه درخت‌ها سبز می‌شوند و نه میوه‌ها آبدار هستند. دیگه بارون هم لجبازی می‌کنه و این پنجره رو نوازش نمی‌کنه. دیگه حتی یک کلبه چوبی هم نمونده تا بری و بار غربت وجودت رو با بوی چوب تقسیم کنی. دیگه حتی یک صدای خوشحال از پرنده‌های روی بوم نمی‌شنوی. همه چیز دور و بر سیاه و تار شده. دیگه حتی دلگیر بشی هیچ چیزی دلت رو باز نمی‌کنه. پاییز و بهار که واقعا با هم یک فرق ساده دارن برام. کوتاه و بلند شدن روز‌ها. انگار خورشید هوای بیشتر بودن به سرش می‌زنه و پاییز هم زودتر حال می‌کنه نباشه. هوا هم حالش بد می‌شه و همه جا دلگیر می‌شه.

اینکه می‌گم بهار هم مثل پاییز شده برام چون هر چه را خواستم بهار از من گرفت.

آره معادله‌ای ساده پیش روی ماست. پاییز! یک پاییز سخت و متفاوت. چی بگم از کجای پاییز از خِش خِش برگ‌ها که تن درخت بیچاره رو به لرزه می‌اندازه یا از فصل نی؟

نی که نوازنده با نوای ناله‌آلودش فغان جدایی سر می‌ده، پاییز هم با هوای رمزآلود حال آدم رو دگرگون می‌کنه. عصر که می‌شه دلت می‌خواد کلا نباشی. دلت می‌خواد تمام بشه. مشکلات تو پاییز یقه‌گیرت می‌شه و کلا هر چی که بد و تلخ بوده به خاطر شب‌های بلندش یادت می‌یاد.

خیلی شب‌ها هم دلت میخواد زودتر بخوابی تا حس پوچی از بین بره.

می‌دونید؟ من هر طوری که فکر می‌کنم می‌بینم تمام سال یک طرف پاییز یک طرف.

کاش دنیا برعکس می‌شد، کاش زندگی دنده عقب داشت. هر جایی که دوستش داشتی رو مثل فیلم ویدیویی می‌زدی عقب و از اون لحظه‌هات لذت می‌بردی.

البته که درس‌های پشت سرت رو برای راه پیش روی خودت می‌شه استفاده کنی.

می‌شه خاطرات خوب خودت رو قاب کنی و به دیوار قلبت هک کنی.

می‌شه کسی یا چیزی که دوستش داشتی و از دستش دادی رو یک قاب خوشگل دور خاطرات زیبا که داشتی بذاری و شیشه قلبت رو به قاب ببافی.

اما! حسرت خوردن دیگه چیزی رو عوض نمی‌کنه. می‌گم پاییزه دیگه! حال و هوای گذشته به خاطر سکوت مرگبار شبهای پر پیچ و خم همیشه که نه ولی یک موقع‌هایی باعث میشه حسرت بخوری. غصه بخوری.

من دلم می‌خواد تا صبح بنویسم تا بشه یک طومار. در زبان ترکی عثمانی به پاییز son bahar یعنی بهار دوم یا بهار پایانی هم می‌گن. قشنگی‌های این فصل هم کم نیست اما اینقدر دلگیر می‌شه برات که قشنگی ها خیلی برات پر رنگ نمی‌شه.

یادمه روز اول مدرسه هم قشنگ بود و هم نبود. یادمه روزی که وارد دانشگاه شدم خیلی خوش بودم اما…..

یادمه اون موقع پاییز قشنگ‌تر بود.

ای بابا!

به هر حالت زندگی جاری است و باید بگذره.

چون می‌گذرد غمی نیست.

تا بعد!

مراقب خوبیاتون باشید.!

۴۱ دیدگاه دربارهٔ «دل‌نوشته پسر پاییز»

پسر پاییز آقا امید، خیلی زیبا نوشتی خیلی. منم پاییز رو دوست ندارم اما صرفا به خاطر باز شدن مدارس خخخخخخ. پسر پاییز انشا الله از این به بعد همیشه هوای دلت بهاریه بهاری باشه، شاده شاد. آقا امید برات نهایت خوشبختی رو آرزومندم

سلام. دلم گرفت از دلگیریه این فصل زرد. کسی نمی خوادش! بیچاره پاییز! خودم هم ترجیح میدم نیاد ولی به نظرم اگر پاییز می تونست به زبون بیاد، سر من و سر خیلی هایی که شبیه من می بیننش هوار می زد که آخه من تقصیرم چیه؟ من فقط۱فصل از فصل های خدام. آدم ها دلگیرم کردن. با نگاه های تاریک و پاییزیشون. من نمی خوام دلگیر باشم. من هم شبیه بهار دلم استقبال گرم می خواد. واسه چی آدم ها اینهمه سردن؟ سرد و خاکستری و تاریک! بیچاره پاییز!
سعی می کنم بخوامش. دوستش داشته باشم. به رسیدنش لبخند بزنم. سعی می کنم اما، …
قشنگ نوشتید! ممنون!
پیروز باشید!

♫♫ خسته شدم خسته ی هر چی درده
آیییی رو دوش من درده هزار تا مَرده
جنگ با این همه غم و غریبی
یکی بگه رسم به کدوم نَبَرده
بهارو پاییزو زمستون چیه!
برگ درخت من همیشه زرده
وقتی زمونه رو گرفته از من
دلم دیگه دنبال چی بگرده
باید بسازه و بسوزه با غم
دلی که بازیچه ی داغ و درده
حتی بخوابم روز خوش ندیدم
بپرس از این چشما که خواب کرده
منتظره کدوم خوشی بمونم
دنیا مگه چی داشته رو نکرده

رعععد پیر با عصای یاقوت نشون تلقو تولوق میاد . اسم پاییز رو می شنوم . مگه میشه کسی پاییز رو دوست نداشته باشه . پاییز بوی بارون میده. پاییز بوی خوب بودنو میده . خورشید کنه زودتر میره توی افق گم بشه و این خیلی بهتره . همه زودتر آروم می گیرن و به نظرم جرم و جنایت کمتره خخخ البته این نظر خودمه . بی ادله.
پیاده روی های بی هدف . وای که من عاااشق بارونم و درخت و پاییز . کوچه باغهای پاییزی واقعا زیباست .
امید و بقیه برید چشاتون رو بشورید و ی جور دیگه نگاه کنید . این گرمای نکبت داره چادرشو از روی شهر کم کم بر میداره . شاد باشید . شاکر باشید . اعهههه

جرات کن و همانی باش که با آمدن پاییز، دست در دستِ باران می بارد می رقصد و هوایش را به هوای آسمانی گره میزند که چیزی جز پاکی و رهایی در آن پیدا نیست، آخ که پاییز جان میدهد برای دوباره ایستادن، دوباره آرام شدن.جرات کن و همانی باش که بی پرواتر از همیشه کنار خستگی هایش می ایستد و پا به پای آنهمه بغض، دوباره حال دلش را خوب میکند. جرات کن و با تمام سردی، لباس شوم عادت آدم های غلط زندگی را از تن برون کن و آسوده تر از همیشه در پاییزی قدم بگذار که از آن توست.پاییز آواز خوش پر از مِهری ست که نت به نت خبر از یک احساس شیرین میدهد تنها باید یاد گرفت رقصیدن به زیر باران، بازی با برگ های سرگردان و عاشقانه با هر باد و طوفانی زندگی کردن. وقتی تمام شهر خبر از پاییز میدهند و دلگیر از هر افتادنی به پای زخم ها اسیر میشوند جرات کن و همانی باش که با هر سلامِ پاییزی، دنیای تازه ای به روی زندگی باز میکند. . .

سلااااااام بر همه. من یک جواب میدم و کلی. اون پاییز با پاییز زندگی متفاوت هست. پاییز وقتی به خزان گره میخوره اصلا حس خوبی نیست. ولی فصل پاییز هم فصل خداست.
سعید جان بعدا بیام به همه تک تک پاسخ میدم. اومد که نوشتم.
رعد عزیز!

سلام! این یک دل نوشته هست خانم سارای. در یک کامنت به طور جداگانه ای توضیح دادم. ولی باز میگم برای شما من نگفتم پاییز زشت هست یا قشنگ نیست یا هر چیزی. این پاییز به هر حال خزان زندگی منظور بوده. و این خزان میتونه در بهار هم اتفاق بی افته. این دل نوشته بود و فقط همین. پایدار باشید.

سلام جناب هاتمی با کمال احترام! این اصلا ربطی به هیچ اتفاق یا هیچ منظوری نداره! ببخشید مگه آرایشگر موهاش بلند نمیشه؟ مگه شما دلت نمیگیره؟ اگر کسی بگه من همیشه شاد هستم دروغ محض هست. اینطور نیست. این دوستانی که سخنران انگیزشی هستند هم خودشون به همین معتقد هستند. بحث بحث نا امید کردن نیست. شما فکر میکنید ما روانشناسها آدم نیستیم؟ همیشه باید حرفهای کلیشه ای بزنیم؟ خیر اینطور نیست! ما هم مشکلات داریم مثل همه ی شما انسانهایی که روانشناس نیستید.
به هر تقدیر و به هر روی اینکه شما نظر دادید نظر محترم هست. اما دل نوشته حال آدم رو شاید نشون نده. امیدوارم پیروز باشید.

سلام و عرض ارادت مجدد، لال بشم من اگه بگم روانشناسها آدم نیستند و حق ندارند غمگین بشند. من عرض کردم شما که استاد ما هستید و انتقال از حال بد به حال خوب را بهتر از همه ی ما میدونید، و در ضمن میدونید که انتشار نوشته های منفی برای افرادی که ممکنه حال روحی خوشی نداشته باشند، چقدر مضر هست، چرا اقدام به این کار می فرمایید. بهر حال قصد جسارت نداشتم، ببخشید اگر سوئ تفاهم شد.

درود روانشناس ترک اعتیاد! نه ترک سیگار! چون کاملا دو بحث جدا هست.
ما کار mmt انجام میدیم یعنی متادون درمانی. و ماتریکس. خب جواب شما رو اینطور میشه گفت که در پایین گفتم اما میخوام یک بحث دیگری رو هم اضافه کنم اون هم این هست که به هر حال نباید مشکلات رو ندید. شاد باشید.

من برعکس شما عاشق پاییزم. فرقی هم نمیکنه که اوضاع بر وفق مرادم باشه یا مث این روزا نباشه. اتفاقا عصر هاش را بیشتر می پسندم. حتی بهار واسم اینقدر جذابیت نداره که پاییز داره. میون تمام دلخوشیهای دنیا میتونم بگم فقط دختر کوچولو های دو سه ساله را بیشتر از پاییز دوست دارم. پاییز من دقیقا مطابق تقویم نیست، از نیمه شهریور و این حدودها شروع میشه تا وسطای آذر. پاییز فصل سکوت و تأمله. همینطور که انگار رعد بزرگ گفت فصلیه که هوای پیاده روی بیهدف به سر آدم میفته، کاری که توی گرمای لعنتی تابستون محاله از من سر بزنه. شعر هم توی پاییز لذت دیگه ای داره. کلمه ها همونند اما پاییز که میاد یه چیزای دیگه ای ازشون تداعی میشه. غم غروبای پاییز غم قشنگیه. یه دنیا فرق میکنه با غم عصر جمعه. یه چیزیه شاید مثل غم عصر پنجشنبه که به یاد رفتگان و دوستداران فاتحه ای میخونی. دلت نمیگیره. انگار که باز میشه. واسه من خیلی کم پیش اومده بابت نابیناییم عمیقا غصه دار بشم با وجودی که خیلی فرصت ها رو ازم گرفته. اما یکی از معدود مواردش همینه که برگریزون پاییز رو نمیبینم. یاد ندارم تا حالا از ندیدن شکوفه های بهار دلم خیلی گرفته باشه. خیلی راحتتر میپذیرمش. پرگویی کردم اما دیدم داره به پاییز عزیزم ظلم میشه، گفتم ازش با همین بیان نخراشیده دفاعی در حد توان بکنم.

سلام, اگر این یه دلنوشته ی خالیه پس چرا نوشتید پسر پاییز هستید ولی دوستش ندارید, این نمیتونه یه دلنوشته ی خشک و خالی باشه, آدمی تا تحت تأثیر یک حال و هوایی قرار نگیره نمیتونه چیزی را بنویسه یا حرفی را به زبون بیاره, این را بارها روانشناسها به من میگفتن وقتی که میگفتم من بدونه عاشق شدن از عشق مینویسم و اونها هم میگفتن این امکان نداره, در ثانی, این درست نیست اگر کسی از فصلی دلگیر باشه چون دیگران دلگیر نیستند و نویسنده روانشناس هم هست اشتباه کرده, منم پاییز را به خاطر خلوتیش و آب و هوای بارونی برفیش که حالا جدیدا انگار خشک سالی اومده و پاییز هم خسیس شده و آفتاب هیچ وقت نمیخواد جاش را با هوای ابری عوض کنه دوست دارم, ولی وقتی یادم میفته به پاییز و مریضی و انتظار بلند شدن روزها را کشیدن دلگیر میشم. به نظر من پاییز فصل مشقه و من این فصل را وقتی که در سلامت کاملم و هوا هم به شدت بارونی باشه دوست دارم. هم پست جالبی بود هم پر از ایراد, اونم در صورتی که نویسندش یک روانشناس باشه, خخخ, حالا فرقی نمیکنه که از صمیم قلب نوشتید یا همینجوری به ذهنتون رسید یه همچین چیزی را نوشتید, به هر حال شاد و سربلند باشید

سلام امید
بابا شناسنامه به این قشنگی داری و اینهمه طنازی , اونوقت از فصل جدید افسردگی میگیری ؟
فکر کنم نوشته بودی روانشناس هستی .
من که فکر نمیکنم به مطبت بیام خخخخ
قشنگ نوشتی , اما امید که زیاد دلگیری ات تداوم نداشته باشه و مثل شناسنامه ات , خوش و خندان برامون بنویسی .
شاد باش که در هر دو صورت , عمرمون داره از دست میره .
موفق باشی .

سلام بر پسر پاییز, روانشناس, مدرس و مترجم و موسیقیدان و آشپز و تازه مسلط بر چندتا زبان دنیا….
دلتون رو شااااد کنید …. بخواید شاااد باشید و شاد ببینید می تونید و میشه …. حتی تو پاییز … حتی وسط سرمای زمستون ……
یه روز یکی بهم گفت “بانو” اگه یه کم نگاه کنی به داشته هات و بعد بذاریشون کنار نداشته هات …. اون وقت می فهمی چقدر باید شاکر باشی و شاد ….

دیدگاهتان را بنویسید