سلام سلام
امیدوارم که حالتون خوبِ خوب باشه.
اومدم از تایلند بگم براتون.
در این سفر خیلی موضوعات برای من تازگی داشت حتی خیلی از موارد جزو اولینها بودن
مثلا سوار شدن به هواپیما که دوسالگی سوار شده بودم و مسلم بود که چیزی یادم نباشه.
حقیقتا یه ترس خیلی عجیبی داشتم که به کمک دوستان و راهنماییهاشون خیلی از استرسم کم شد.
در طول این ششتا اردو خیلی سعی کردم با هواپیما سفر کنم که تجربه ی پرواز رو داشته باشم و از استرسم کم بشه، ولی هر دفعه یه موضوعی پیش میومد که نمیشد.
خلاصه استرس پرواز یکی از بزرگترین درگیریهای ذهنیم شده بود، تا اینکه روز موعود فرا رسید، بعد از کلی چک کردن خودمون و وسایلمون سوار شدیم، اصلا فکرشو نمیکردم که به همین راحتی باشه. وقتی هواپیما از باند پرواز کرد و صاف شد، هنوز منتظر یه اتفاق عجیب غریب بودم، صد البته که همونطور که خیلی از دوستام گفته بودن بستگی به خلبانش هم داشت، چون برای برگشت یه کم حالت سرگیجه بهم دست داد که البته مقطعی بود و طبیعی.
خلاصه به قدری پرواز رفت راحت بود که من همون ساعات اولیه پرواز پا شدم و محیط هواپیما رو تا حدود زیادی بررسی کردم.
وارد آشپزخونه شدم و با خدمه طرح دوستی ریختم دوتا خانم تایلندی با برخوردی کاملا عادی و مهربون.
باهاشون کلی عکس گرفتیم و حرف زدیم.
فرودمون هم خیلی آروم و عالی بود.
از هواپیما نکته ی خاصی به ذهنم نمیرسه که بگم.
برای من خیلی تجربه ی جدیدی بود ولی مطمئنا خیلی از شما تجربشو دارین و من از تکرار مکررات خودداری کرده به ادامه ی بحث میپردازم خخخخ.
راستی اینو هم اضافه کنم که من از سر کنجکاوی گلاب به روتون از سرویس هم استفاده کردم که یکی از اون دوتا خانم اومد داخل دستشویی آب سرد و گرم و دستمال و کل محیط رو برام توضیح داد.
از هواپیما که پیاده شدیم انگار که وارد سونای بخار شده باشیم، چون هوای تایلند فوق العاده شرجی و بارونیه.
یه کم بیشتر از شمالِ خودمون. اونجا هم بعد از بازرسی سوار ونی شدیم که از قبل هماهنگ شده بود.
یه نکته ی خیلی جالبی که هم داخل اتومبیل و هم داخل هتل بهش خیلی اهمیت میدادن هدر نرفتن انرژی بود. اگر کولر روشن بود نباید پنجره ای باز میموند،
نکته ای که اغلب رعایت نمیکنیم.
وارد هتل که شدیم با موز و سیب پذیرایی شدیم و بعد از مشخص شدن اتاقها، و کمی استراحت، با ساندویچی به نام سابوِی (Subway) که ظاهرا یه برند معروفی تو دنیاست ناهار رو صرف کردیم.
اکثرا ناهار پکیجی از این ساندویچ بود که در انواع مختلفی صرف میشد. مواد استفاده شده در اون هم بیشتر سبزیجات بود و مرغ،
صبحانه و شام منو باز بود و میوه و آبمیوه و سبزیجات جزء جداییناپذیر منوشون بود.
ماست و پنیر مواد غذایی بود که یکبار هم داخل منوشون نبود. شیر و کره به وفور یافت میشد،
سیبزمینی که همه جای دنیا طرفدار داره خیلی کم دیده میشد،
در منوی صبحانشون برنج و ماکارونی و سوسیس و کالباس هموجود داشت.
در منوی شامشون نوعی از سوپ سرو میشد که بسیار تند و البته مقوی و خوشمزه بود. مواد این سوپ رو قارچ و فلفل و زنجبیل تازه و میگو و شیر نارگیل تشکیل میداد.
نکته ی قابل توجهی که ما سعی میکردیم رعایت کنیم باقی نموندن غذای اضافی داخل ظرفمون بود که واقعا بیفرهنگی محسوب میشد. نون باگت و نون تُست دو نوع نونی بود که استفاده میکردند.
تخممرغ آبپز در منوشون نبود در عوض آقایی بود که کنار میزها نیمرو درست میکرد.
نمک غذاشون به جا بود به غیر از برنج که به صورت کته هم درست میشد. من نمکدون و فلفل روی میزهاشون ندیدم. جک و جونور هم ندیدیم فقط کالباسشون حلال نبود که فکر کنم با گوشت خوک درست شده بود.
در مورد غذا نکته ی دیگه ای به ذهنم نمیرسه که بگم. نکته ی جالب در مورد دستشوییهاشون این بود که همه رو به در بود که خب به نظرم این برمیگرده به اینکه ما قبله داریم و اونا به این نکته اهمیت نمیدن.با این حال قبله هم حد اقل تو اتاق ما با دستشویی منافاتی نداشت.
با اینکه فرنگی بود داخل هتل و باشگاه شیلنگ آب کنار دستشویی بود که کار مارو خیلی راحتتر میکرد.
حتی در مورد دستمال و شلنگ این نکته رو رعایت کرده بودن، همه جا سمت راست توالت تعبیه شده بود.
در مورد مناسبسازیهاشون برای معلولین خیلی نکته ی خاصی ندیدم حتی دکمههای آسانسورشون چه داخل هتل چه داخل فروشگاههای بزرگشون برجسته نبودن.
ولی لبهی جدولهاشون رنگ متفاوتی از محیط داشت. خب فعلا تا اینجا مینویسم انشاالله بقیشو در یک پست مجزا منتشر میکنم.
فقط به این نکته بیشتر پی بردم که خارج نه جای خارقالعاده ای هست و نه آدمای خارجی با ما متفاوتن، اگر هر کدوم از ما هم به سهم خودمون خیلی از موارد از جمله احترام به حقوق همدیگه حتی احترام به خودمون اسراف نکردن اهمیت دادن به محیط زندگی محیط زیست و خیلی از موارد این چنینی رو رعایت کنیم، کشور و انسانهایی همسطح اونا و حتی بالاتر خواهیم داشت.
*****اتفاقا، گاهی باید پل های پشت سر را ویران کرد تا بهانه ای بدست دل ندهی برای بازگشت دوباره ی یک اشتباه! تکرار لحظه های غلط زندگی از بزرگترین خطاهاست، باید به آتش کشید آنچه که ما را به عقب سوق می دهد. وقتی هرچه هست و نیست فرو می ریزد در زمان های بیقراری و دلتنگی آنگاه که به عقب نگاهی می اندازی میبینی چیزی جز خاکستر پیدا نیست و به ناچار پاهایت تو را به جلو یاری می رساند..
گاهی باید پل های پشت سرت ویران شود تا چشمانت بازتر از قبل راه های پیش رو را ببیند، آدم های مناسب را در زمان درست نشانت دهد و قدم برداری در جایی که متعلق به توست، برای توست. دقیقا همانجا که دیگر اُمید، لحظه ای از تو دور نخواهد شد..*****
۸۶ دیدگاه دربارهٔ «سفرنامه ی تایلند قسمت اول:»
سلام واقعاً عالی نوشتید من فکر میکردم باید تایلند خیلی با اینجا فرق کنه و کلاً تایلند رو یه جوره دیگه تصور میکردم ولی به نظر من ایران از نظر مناسبسازی خیلی خیلی مشکل داره یه سری جاها واقعاً خوبه ها ولی من چیزایی دیدم که خیلی بد بوده مثلاً مترو یه سری جاهاش خطکشیش کامل هست ولی جاهایی بوده که یه هو تا نصفه خط تموم شده به هر حال با اروپا و آمریکا و آلمان ما خیلی خیلی فاصله داریم و مونده تا به اونا برسیم بازهم از شما برای نوشتن این سفرنامه تشکر میکنم موفق باشید.
درود بر شما.
اتفاقا خودِ من هم فکر میکردم خیلی باید خاص باشه اونجا.
مناسبسازی یه چالشی هست که همه جای دنیا باهاش دست و پنجه نرم میکنند یه جا کمتر یه جا بیشتر.
ممنونم از لطفتون که تشریف اوردین.
شاد باشید
ایول مظاهری بقبقوی خودم. دلم براد تنگ رفته بود. زهره من تموم شماره هامو طی یک گیج بازی از دست دادم. یه پیام بدی رو گوشیم شماره تو سیو میکنم.
منم از هواپیما میترسم. فک کنم سوار شم دچار دل پیچه و تساهل و تسامح در ناحبه دسگاه گوارش بشم. خخخخخخخخخ.
با روحیه ای که از تو سراغ دارم میرونم که تموم تایلندو لمس کردی و وارسی نمودی. گمونم سفرنامت مث فوتبالیستا ۱۰۰۰ قسمتی بشه. خخخخخخخخخ. شالا هی بری سفر و خوش بگذره بت
با سلام خدمت ویراستاران محترم. واژه ناحیه در متن به صورت ناحبه ، و میدونم میرونم نوشته شده که نادرست است. لطفا اصلاح و کامنت بنده حذف شود.
چیچی غلط غولوط نوشتم. خخخخخخخخ. خو شوما به بزرگی خودت درست بوخون. خخخخ
او مای گاد. راسی برا مسابقه رفته بودی. چیطور شد؟ شیری یا روباه؟
عاشقتم رهگذر خخخخ.
باشه میتکم بهت.
پنجم شدیم.
راستی تو لطف داری بهم ولی فکر نکنم خیلی طولانی بشه.
سعی میکنم مختصر بنویسم که خسته نشن بچه ها.
در هر صورت فدایی داری.
هواپیما هم ترس نداره.
ایشالا تجربش میکنی به زودی.
راستی تو لطف داری بهم ولی فکر نکنم خیلی طولانی بشه. خخخخخخ
درود بر بانوی قهرمان جالب بود الآن دارم با سرعت مورچه می نویسم چون دست راستم را شیشه بریده و ۱۲ تا بخیه خورده بازم سپاس ادامه بده
اوووووه! ۱۲ تااا بخیه؟
واقعا مرسی با این اوضاع کامنتیدین.
چشم انشا الله به زودی.
به به!!! سلام به آقا محمد جواد خودمون! خوبی داداش؟ من محمد صادقم. رفیق قدیمیت. اگه تو وات هستی یه پیام بهم بده. ۰ ۹۳۷ ۳۰ ۳۰ ۷۸۷. بیصبرانه منتظرم.
چه خوب که دوستتون رو پیدا کردین.
خوشحالم.
شاد باشید
اگه من رفته بودم تایلند و سفرنامم رو زده بودم، سایت الآن فیلتر بود، مرضیه به جرم قتل الآن پشت میله های زندان داشت واس خودش بشکن میزد و مجتبی خادمی داشت زور می زد که بگه امید صالحی اصلا ارتباطی با ما نداشته و مطلبش انتشاری مشتبه شده! واقعا چرا این همه تبعیض؟ مسئولین رسیدگی کنن لطفا.
خخخخخ دکتر شیطنت نکن.
ایشالا نصیب و قسمت همه بشه خخخخخخ.
عزیزم! نمی دونستم که برگشتی. مطالب جالبی رو اینجا نوشته بودی. بقیه سفر نامه رو هم بنویس که خییییییلی دلم می خواد بخونم
سلام فروغ جونم.
اوایل همین هفته رسیدم.
باشه گلدختر سعی میکنم زود منتشرش کنم.
درود. خوش اومدین. منتظر قسمتهای بعدیش هم هستیم.
زیبا نوشتید.
رااستی.
مستند بذارید واسه مون. ما مستند میخوایییم.
سلاام.
مرسی زیادتا.
متأسفانه من مستند تهیه نکردم یعنی نه وقتش بود نه اینکه جای خاصی رفتیم که مستند تهیه کنم.
ممنونم که اومدین.
سلام آبجی زهره خانم واقعاً سفرنامه جالبی رو داری تهیه میکنی فقط من موندم که با این حس کنجکاوی که برای کشف حقایق داری چیطو شد وارد کابین خلبان نشدی؟ تو که تو آشپزخونه رفتی، دستشویی هم که رفتی، کل هواپیما رو هم که گشتی، خو یه سری هم به کابین خلبان میزدی از رو کنجکاوی این دکمه مکمه ها رو همیطو الکی میزدی هواپیما میترکید یهو خو کنجکاویتم بطرز خارق العاده ای ارضا میشد من واقعاً متعجبم چرا تو کابین خلبان نرفتی؟ ها؟ چرا؟ نه میخوام واقعاً بدونم چرا؟ یادت باشه در پرواز بعدی حتماً سری هم به کابین خلبان بزنی خعلی جای باحالیه ها؟ به جون خودم. راستی تو که همه هواپیما رو بجز کابین خلبان سیر کردی بوگو بینم مساحتی هماپیما دقیقاً چقدر بود البته بدون احتساب کابین خلبان؟ راستی کجایی؟ چرا جواب کامنتای ملتو نمیدی؟
تو این کامنت یه جا هواپیما رو نوشتم هماپیما که حوصله نداشتم برگردم اصلاح کنم دوستان لطفاً اصلاح فرمایند خخخ
سلام سلاام خخخخ.
مساحتشو که نمیدونم وارد کابین هم دوست داشتم بشم ولی امکانش بود کسی باهام همکاری نکنه خخخخ.
اتفاقا یه جایی چندتا دکمه بود که خواستم فشار بدم ولی حس شیطنتم رو کنترل کردم.
همینجاها بودم ولی مهمون داشتیم مرررسیی که وقت گذاشتی دادا
سلام تایلند چه شکلی بود آیا؟
تونستید شکلشو لمس کنید!
سفر نامه ی شما چند جلدی میباشد آیا؟ با مثنوی هفتاد من برابری میکنه آیا؟
خوب خیلی هم زیبا نوشتید
من رفتم تا سؤالات بعدی سر ریز نشدن
شاد باشید
سلام سلام.
شکلشو که نمیدونم خخخ.
سفرنامم هم فکر کنم در پست بعدی تموم بشه.
مرسی که وقت گذاشتین.
درود بر مهر بانو مظاهری. از اینکه صحیح و سالم برگشتید خوشحالم. مرسی که بنا داری ما را با حال و هوای اونجا آشنا کنی ولی توجه داشته باش که شما تحت مراقبتهای ویژه و خاص اونجا بودید احتمالا در رفت و آمد محدودیت داشتید ارتباطاتتون گسترده نبود پس با این شرایط نمیشه دو جامعه و کشور را دقیقا مقایسه کرد. پنجم شدنتون هم مبارک دفعات بعد بیشتر تلاش کنید تا بیایید به اولی برسید همونطور که قبلا هم گفتم چه ببری چه نبری برای ما قهرمانی قابل احترامی و دوستتون داریم شما ورزشکاران و ورزش دوستان رااا.
پیروز و پر افتخار باشی زهره بانو.
دروود بر عمو حسین مهربون.
دقیقا درسته کلا ما وقتی برای گشتن در شهر نداشتیم این سفرنامه هم فقط طبق دیده ها و شنیده های خودم هست.
لطف دارین شما. انشا الله دفعه بعدی با مقام برمیگردیم.
پر انرژی باشید همیشه
درود
خوشبرگشتید. سفرنامه هم عالی بود. مختصر و مفید. من تا به حال هواپیما سوار نشدم، باید کلا تجربه جالبی باشه. با غذا مشکلی نداشتید؟ من که کلا اگه برم خارج هرچی خوشمزه باشه میخورم، میخواد گوشت هر جک و جونوری باشه، اما گمون میکنم واسه کسایی که به اینجور چیزا اهمیت میدن یه خورده دردسرساز باشه این مسئله. و راستی هشتپا زنده نخوردید؟ خخخ. البته نمیدونم توی تایلند هم هشتپایی که در قید حیات باشه میخورن یا نه. ولی از اونجایی که کشور تایلند فکر کنم همسایه چین و ژاپن هستش این غذا اونجا هم باشه. اون مهموندارا به انگلیسی حرف میزدن یا زبون دیگهای؟
براتون بهترینها و البته سفرهای خارجی بیشتری رو آرزو میکنم.
درود بر آقای امینی.
در مورد غذا جک و جونور به طور زنده و سرخ شده و در هر مدل دیگه ای در منوی غذایی ما نبود یا حد اقل من ندیدم و نشنیدم.
ولی با تفاسیر شما بعید نیست که باشه.
تنوع غذایی خیلی بود ولی اکثرا با مزاج ماها جور نبود.
بله انگلیسی صحبت میکردند. در مورد مفید بودن انگلیسی در پست بعدی توضیح میدم.
انشاالله شما هم تجربه میکنید.
من هم برای شما بهترین تجارب و البته موفقیتهای روز افزون رو آرزومندم.
درود بر شما… جالب بود بخشِ نخستِ سفرنامهتون… امیدوارم همیشه خوش، سلامت و پیروز باشین هرجا که هستین…
درود بر شما.
خوشحالم که خوشتون اومد.
انشا الله تجارب و سفرنامه های شما.
شاد باشید مثل گلهای اردیبهشتی.
سلام ورزشکار خوب محله پنجم شدنتون را تبریک میگم امیدوارم به زودی اول شدنتون را توی محله جشن بگیریم .موفق و پیروز باشید
سلاام سلام.
مررررسی از شما.
انشا الله.
خوشحال شدم موفق بااشین.
سلام تشکر
سلام. خواهش میکنم. ممنون که وقت گذاشتین.
سلام. سفرنامه ای بود بسی مختصر و مفید. صد درصد خیلی خوش گذروندید. دوره ی بعدی جام قهرمانی مال شماست. راستی با هواپیما چند ساعت راه بود؟ و دیگه اینکه اون مرد چطوری کنار میز نیمرو درست میکرد؟
درود بر شما. ممنونم.
انشا الله.
هفت ساعت پرواز بود و سه ساعت هم اختلاف ساعت.
نیمرو رو هم روی فر مانندی درست میکرد.
از حضورتون سپاس
سلام به قهرمان خودمون.
چیطوری شوما؟ راستی اگه من الان سفر نامه نوشته بودم تمام انگشتان دستم رو خورد نمی کردی آیا خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
رسیدن به خیر و شادی و همیشه به این سفرها و مسابقات. امیدوارم در مسابقات بعدی قدرتمند تر ظاهر بشین. اون دفعه بهت گفتم بزن حریفان رو لت و پارشون کن ولی ظاهرا اصفونی بازی دراوردی و پنجم شدی. بابا تو مسابقه که نباید مهربون باشی و اصفونی بازی دربیاری خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
دفعه بعد به حرفم گوش کون و به راحتی هم اول میشی.
مرسی از بابت پست ولی این کنجکاوی بیش از حدت هم ماجرایی هست هاااا خخخخخخخخخخخخخ
شاد باشی قهرمان.
وییییییژژژژژ
سلااام خخخخ خسته بودم خب!
در مورد اصفهانی بودنم هم آره والا! چیکار کنم اینقدر که من با عاطفه هستم دلم نیومد دلشون بشکنه.
گفتم ریا هم میشه. خخخ.
موفق باشی شاعر خان.
سلام سفر بخوشی. ایشاالله سفرهای بعدی .. پرواز هواپیما بخیلی چیزا ربط داره وضعیت هوا نوع هواپیما و تجربه خلبانش.. ولی هرچی باشه خیلی تجربه خوبیه… وقتی که تیک آف می کنه… حس خوبی داره…. وای اگه هوا ابری باشه و بخواد بپره چه تکونهائی که نمی خوره از چاله چوله های رو زمین بدتره….
سلام ممنون از لطفتون.
آره من در طول پرواز چاله های هواییرو تجربه کردم خیلی خوب بود اصلا هم نترسیدم. همون تیک آفش واسم دلهره آوره خخخ.
مرسی که سر زدین.
سلاام ممنوون خوندمش.
خواهش میکنم سلام.
مرسی که وقت گذاشتین.
سلام زهره مظاهری تایلندی!خخخخ
هواپیما ترس نداره که!حتی وقتی برای اولین بار هم سوار شدم اصلا نمیترسیدم
موقع ای که داشت اوج میگرفت داشتم با دوستم دعوا میکردم که تورو خدا بذار من کنار شیشه بشینم آسمونو بهتر ببینم!
آخرشم نزاشت که نزاشت خخخخ
من دوست دارم یه سر هم به خلبان بزنم ببینم چیکار میکنن!آرزومه کلا!
آخه دختر خوب؟چرا انقدر راجع به غذاها گفتی؟؟؟اگه من بودم فقط ماکارونی میخوردم
با جمله آخرت کلا موافقم.هیچوقت آرزوی خارج رفتن به دلم نبود
آدم هرجای این کره ی خاکی که هست خودش باید فرهنگ و شخصیتش رو حفظ کنه و محیط رو هم مقصر ندونه.
بازم بنویسیا.
فقط از نکات خنده دارش هم
بگوووو. مثلا سوتیهایی که میتونستی بگی
خخخخ.دیگه باید برم. حس میکنم کتک لازم شدمممممم
خدافظ.
سلام دختر شمالی! خخخخخ
در مورد هواپیما ترس از سقوط اینا اصلا نداشتم.
میدونی یه وقتایی کلا همین ندیدن تصوراتی رو ایجاد میکنه که استرس و ترس رو بیشتر میکنه. هرچند یه وقتایی میگن نمیبینین راحتترین.
البته این موضوع رو کلی گفتم.
در مورد غذا هم آخه بیشترین کاری که میکردیم سه وعده غذا میخوردیم خخخخخخخخخخخخخخخ.
ماکارونیش میدونی مثل وقتی بود که میریزیم داخل آبکش. خیلی بیمزه
راستی این حرفا رو نزن رفیق خیلی هم خوشحال میشم مینویسی، در مورد سوتیهام مینویسم حتما.
شاد باشی گلبانو
سلام عزیزم.
رسیدن به خیر.
جملۀ آخر قبل از متن ادبی رو اساسی می لایکم. یه بار یادمه یه جا تو کامنتا نوشتم که تو بچگی فکر می کردم شهر های بزرگ مثل اصفهان تهران و مانند این ها با جایی که توش زندگی می کنم خیلی متفاوته. قطعا کشور های دیگه هم همینطوره. بعضی از ما یه تصور های خاص داریم که به نوعی مدینۀ فاضله ازشون ساختیم. بگذریم.
مهر ماه پارسال یعنی نود و پنج اولین باری بود که سفر با هواپیما رو تجربه کردم. قدری به دلیل کسالتی که از قبل داشتم، سر گیجه داشتم که ربطی به هواپیما نداشت. بعدشم یه چی یواشکی بگم: خب قبل از اینکه هواپیما بپره یه سری نکات ایمنی گوشزد میشه به نظرم زیاد بهش توجه نکنیم بهتره چون باعث میشه قدری یه سری نکات رو به خودمون تلقین کنیم که مثلا الآنه که نفسم بگیره و مانند اینها. نمیگم اصلا توجه نکنیم ولی زیاد دقیق نشیم. تا مشهد راه زیادی نبود. دیگه قد نمیداد پا شم برم کنجکاوی! خخخ.
موفق و موفقتر باشی گلم.
سلام نازنین جان.
آره با حرفت در مورد تصورات کاملا موافقم.
در مورد نکات امنیتی من اینقدر استرس داشتم که اصلا گوش نمیکردم تازه به انگلیسی هم میگفت. یه بار تایلندی و دومین بار انگلیسی.
اینقدر حرف میزدیم که اصلا متوجه نشدیم.
هرچند دوستان توضیح داده بودن نکات رو. ولی حتی من فشار هوا هم گوشامو اذیت نکرد.
تجربه ی جالبی بود کلا.
مرسی از اینکه اومدی.
سلام بر خانم مظاهری قهرمان. پنجم شدنتون رو تبریک میگم. البته که برای ما قطعا اولید. برای جهان هم مسابقه ی بعدی اول میشید. قشنگ بود یه لایک بسیار بزرگ هم به متنی که آخرش گذاشتین.
امیدوارم شاد و پر از انرژیهای مثبت باشید، همونطوری که همیشه هستید.
سلام تینا جان.
لطف داری گلدختر.
انشا الله در دوره های بعدی جبران میکنیم.
لایک به وجود نازنینت.
تو هم پر انرژی و موفق باشی عزیزم.
زهره بابا بزرگ خدا بیامرزم او وقتا هی ازمون میپرسید: خب چی میخونی؟ مثلاً میگفتیم ادبیات. میپرسید: خب یعنی چی؟ بزرگ شدی چی میشی؟ میگفتیم میریم دانشگاه مثلا تاریخ میخونیم. میپرسید: خب تاریخ بخونید چی میشید؟ خخخخخخخخخ
حالا منم میپرسم دخترم حالا که پنجم شدین چی شدین؟ از بین چن تا تیم پنجم شدین؟ اگه از بین ۵۰۰ تا پنجم شدین که وخ وخ فردا شیرینی بده بهمون. اگه از بین ۶ تا پنجم شدین که وخسم بیام بزنمت نصف شی. خخخخخخخخخخ.
سلام دقیقا پدربزرگ خدا بیامرز منم همینطوری بود. میدونستن ما هیچ کاره نمیشیم خخخخ.
حقیقتا و البته با افتخار بین ششتا پنجم شدیم خخخخ.
خوبه دیگه خواهر بقبقو اینا همش خاطره و تجربست ههههههههه
سلام رسیدن به خیر به شما و بقیه اعضای تیم ملی گلبال خدا قوت میگم
ما و اعضای تیم ملی گلبال هم به شما خدا قوت میگیم.
راستی منم دختر پاییزماااا.
شاد باشین مرسی که سر زدین.
سلاااام و درود بر بانو مظاهری قهرمان محله
خوبید آیا
وااااای عجب ماجراهایی داشتین
میگم وااای این تایلندیا غذاهاشون هم مث خودشون عجیب غریبه ولی من اون سوپ تند رو به عنوان یه دسر یا پیش غذا و نه به عنوان غذا اگه تایلند میبودم دوست داشتم تست کنم
به هر حال مرسی از بابت این سفر نامه ی تایلند
شبتون خوش و خدا نگهدار
سلام سلام.
مطمئن باشین ماها هم برای اونا عجیب غریبیم.
آره سوپش خوشمزه بود.
خدا قسمتتون کنه خخخخ.
مرسی شب شما هم خوش.
سلام ,
منم تا حالا سو وار طیاره نشدم .
هر چی بوده , یا کامیون درب و داغون بودهه که کلی بار هندونه و اینها روش بوده , یا کلی آدم اخمو که کسری خواب دارند و خسته که تو اتوبوس هستند .
آخرش هم هیشکی نمیگه آقای راننده دستت درد نکنه که رسوندیمون خخخ
اما تایلند رو من زمانی بهم پیشنهاد شد که یه زن ساطور به دست داشتم خخخخ
مجبور شدم برای حفظ جان خودم و دوستان , فکرش رو هم نکنم . آخه من پاستوریزه کامل به دنیا اومدم .
اگه سفری باشه و زورم برسه , دوست دارم برج ایفل و هنر فرانسه رو ببینم .
یادمه در یکی از بهترین فیلمهایی که دیدم و در زمان جنگ جهانی دوم بود و مخالف اون , یک فیلم رمانتیک از عشق یک خلبان جوان و معروف , به یک دختر فرانسوی که هواپیماهای اولیه و یک موتوره ملخ دار رو داشتند , یک دیالوگ مثل چند دیالوگی که قبلا شنیده بودم که این فرانسویان , کشوری به این زیبایی دارند که اینقدر برای آزادی اش میجنگند .
و واقعا کشور زیبایی بود .که اروپا کلا قاره ای سر سبز هس , اما فرانسه , مهد هنر و زیبایی هست .
اما تایلند به شما امید دارم که خوش گذشته باشه و ما نمیتونیم به این سادگی به این کشور سفر کنیم و الان که میبینم , شاید هیچ بار به این کشور سفر نکنم که در قدیم که موقعیتش بود نکردم .
امید که همه ملی پوشانمون سر افراز باشند و جزو دو تیم اول حداقل .
اون جمله آخری داغونم کردا یعنی لِهِ لِه شدم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ.
خلاصه مرسی که اومدین.
طیاره هم تجربه ی جالبیه ولی چیزی رو از دست ندادین.
وقت بسیارست!
سلام، از این که سالم برگشتید بسیار خوشحالم؛ به امید روزهای پر موفقیت برای شما و همهی ورزشکاران هموطنم.
درود بر آقای رفاهی.
حقیقتا خودمون هم خوشحالیم که سالم برگشتیم خخخخخ.
به امید پیروزیهای روز افزون همنوعانمون.
سربلند باشید مثل همیشه.
سلام سلاام
رسیدنت به خیر,
ممنون که ما را در جریان سفرت گذاشتی
امیدوارم همیشه موفق باشی.
سلام سلااام.
ارادت داریم.
فقط زیاد وارد جریانش نشین که آب میبرتتون خخخخخخخخ.
سلام تبریک می گم حضورتون رو توی مسابقات جهانی.
و ممنون برای خاطره
درود بر شما.
راستی بچه ها آقای شکاری یه گروه دارن واسه دسترسپذیر شدن تلگرام هرکسی خواست با خودشون هماهنگ بشه اد بشن تا هم نظر بدین هم استفاده کنید از نظرات
مرسی از حضورتون.
سلام. تبریک میگم پنجم شدنتون رو. سفرنامه هم عالی بود مرسی.
خودت عالی هستی مروارید خانم ممنونم که سر زدی.
سلام بر زهره مظاهری. تجربیاتت بسیار برام جالب بود تا به این لحظه فقط یک بار تونستم به عنوان گزارشگر همراه با ورزشکاران نابینا به تورنومنتی خارج از تهران اعزام بشم که اونم با شهروز رفتیم بابلسر و آخرش با چیزی در حدود ۱۲ ۱۳ تا گزارشی که زنده رفتیم و چیزی در حدود ۵۰ تا مصاحبه با ورزشکاران نابینا و البته ۴ ۵ کیلو اضافه وزن برگشتیم.
و از اون به بعد کلا فدراسیون علاقه ای به اعزام خبرنگار به مسابقات ورزشی نشون نداد و بودجه ما هم کفاف خرج کردن از جیب رو بهمون نمیداد.
بگذریم! اگه تو پست بعد وارد خود مسابقات شدی با تحلیلای فنی خودم خدمت میرسم.
فقط نکته ای که میمونه این که من کلی منتظر گزارشای تو و خانم روابط عمومی فدراسیون بودم که چیزی نرسید کلی هم تبلیغ کرده بودم که لحظه به لحظه اخبار مربوط به تایلند رو پوشش میدیم که خب خبری نشد! ایشالا یه کم هم از ریزه کاریهای خبرنگاری رو یاد بگیری برای مسابقات بعدی میتونی ضعفهای آشکار خانم روابط عمومی رو هم پوشش بدی. خخخخ.
خدایِ من! سَََلااام.
به خدا من اینترنت نداشتم به خانم آب ستان هم گفتم بهت خبر بده.
خارج خارجه دیگه یعنی چی قدر نمیدونین آخه خخخخخ.
ایشالا جاکارتا تیم رو همراهی میکنید.
باشه سعی میکنم از مسابقات هم بنویسم
مرسییی
راستی شش نقطه رو هم گوشیدم مرسی یه عاالمهه.
سلااام. ایول که سالم برگشتی
خب خوشحالم که تازه بخش اولش بوده و قرار نیست همین پست آخرین بخشش باشه.
منتظر بعدیهاشم البته که از همین اولیش هم کلی چیز میز و تجربه مَجرُبِه یاد ماد گرفتم مِرِفتَم
آره خوشبختانه سقوط نکردیم. البته یه سقوط داشتیم به مرحله ی حذفی ولی تلفات جانی نداشت خخخخ.
شاد ماد قاد، ماشی یاشی باشی. مینوسم انشا الله به زودی.
سلام گلم! منتظر بقیَش هستم. راستی دفعه بعدی یه آدامس بذار دهنت وقتی هواپیما درحال بلند شدن یا نشستنه آدامس بجو. این کار باعث میشه استخونهای گوش میانی حرکت کنه و میزان هوای داخل گوش متعادل بمونه و تعادل آدم دیرتر بهم میخوره. من امتحان کردم جواب داده. سرگیجه ها بخاطر مشکلاتیه که به خاطر کاهش و افزایش فشار هوا توی گوش به وجود میاد.
سََََََلااام ندا جون.
اتفاقا آدامس داخل دهنم بود. شاید به همین خاطر گوشام کیپ نشد.
مرررسییی که سر زدی.
سلام!
امیدوارم همچنان شاهد موفقیتهای روزافزونی در زندگی شما و همه هممحلیها باشیم.
ممنونم از لطفتون.
پیروز باشید
درود!
آفرین به این پشتکار که باعث شد به خارج از کشور هم بروید
ورزشی باش و ورزشی بمان و باز هم از خاطرات زیبایت برای ما بنویس
بسیار زیبا مینویسی
شاد و خندان و موفق باشی!
سلام بر عدسی بشاش محله.
ممنونم مطمئنا شما هم در پیگیری و پشتکار الگویی هستین واسه ماها. شما هم شاد و خندان باشین مثل همیشه.
سلام زهره جان.
حاشیه های سفر واقعاً جذاب هستند. این خیلی خوبه که تمام لحظه ها رو به خوبی درک می کنی و لذت می بری. از خوندن گزارشت لذت بردم.
موفق باشی نازنین.
سلاام خانم معلم.
راستی منم اون سفرنامتو خوندم ولی چون دیر بود دیگه نکامنتیدم.
ممنون از حضورت
سلام. ِِ؟ برگشتین؟ خوب خِیلیَم خوب. نوشته خوندنی ای بود. مرسی. باهاتون در مورد جملات پایانی کاملا موافقم. شاید تنها تفاوت ما با کشور هایی که از ما جلوترن این باشه که اونا زودتر فهمیدن روش ما جواب نمیده. البته این فهمیدنه از کجا میاد نمیدونم.
سلام.
بعععلههه برگشتم.
در مورد نظرتون هم لایک.
مرسی که اومدین.
سلااام بر مظاهری خانمی عزیزم
چرااااا آخه چرااااا این قدر خلاصه و کوتاهش کردی خب شکلک فضولی من ارضا نشد خخخخخخ
عااالی نوشتی ولی مثل همیشه و ای ول به تو که حواست به همه چیز هست و مرسی که خاطراتت رو باهامون به اشتراک گذاشتی و ان شا الله این یه قدم اولین باشه برات برای رسیدن به مدال طلای پارا المپیک گلبال در سال های آینده…. و مدال های رنگارنگ بین اللمللی دیگه…..
شاد باشی تا همیشه و سربلند و موفق و پر انرژی
سلام عزیزم.
راستش فکر کردم شاید بچه ها خسته بشن منم نکاتی که برجسته تر بودن رو نوشتم.
انشا الله برام دعا کن.
مرسی خانم وکیل که اومدی.
سلام خانم مظاهری، رسیدن به خیر و پنجمیتون مبارک. قسمت اول خیلی با حال بود. هرچه از جزئیات بنویسید ما که خسته نمی شیم. خدا دور دنیا را قسمت رفته و نرفته بکند. راستی از تفریحات مهیج اونجا هم اگر رفتید بنویسید. شنیدم یه جا هست که یه طناب فنری به آدم میبندند بعد از ارتفاع ۲۰۰ متری ولش می کنند پایین و بعد میکشندش بالا، خیلی حال میده. انشا الله همیشه خبرهای خوش ازتون بشنویم.
دروود بر آقای حاطمی گرامی.
چشم سعی میکنم از جزئیات بیشتر بنویسم.
متأسفانه ما هیچ کدومشو تجربه نکردیم خخخ.
انشا الله نصیب همه بشه تجربیات خوبی هستند.
ممنونم از حضورتون سبز باشید.
سلام. اول این که وقتی از غذا خوشت نیامد دلیلی نیست همه شو بخوری.
ببخشید منظور از خارج تایلند نیست, کشور های پیشرفته آمریکا و اروپایی رو میگیم که خارق العاده هستند.
تجارب خوبی بودند.
دعا کن که منم برم
حالا کی همشو خورد؟
و اینکه کی گفت منظور از خارج تایلنده؟ من با توجه به شنیده های موثق و البته سفر به تایلند گفتم.
شاد باشی شاه شاهان
درود
به خدا خیلینوشتم ام حیف که الان نیست .
به هر حال از اینکه سفر خوب را به سرانجام رساندی و در سلامت کامل به وطن بازگشتید خیلی خوشحال هستم و سربلندی شما را همواره و همیشه آرزومندم .باز هم دوستان ارزشمندی در این مطلب حضور دارند و این حاکی از منش والا و بزرگواری و عزیز بودنت در محله است .همواره پرتلاش و مانا باشید قهرمان .
درود
سرکار علبه بانو زهره مظاهری حلول شما به وطن را گرامی می داریم .زحمات بی شائبه شما ستودنی است و لاجرم عزمتان را می ستائیم .گزارش جالب بود .جالب تر جملات قصاری که در کرده بودید و هنوز که یکبار خواندمش سنخیت این جملات را با گزارش درک نکردم و این هم حتما از برکات سفر به تایلند و کالباس معروف آنجا بوده لابد !؟ حب در گزارش ننوشته بودی که نان هم با خودت برده بودی یا نه و یا محتویات ساک و چمدانت چه بوده است .البته با عرض پوزش حتما در ایران خیلی خوراکی تناول فرموده بودید که مجبور به استفاده از سرویس بهداشتی شدید دیگه ! خب آنطور که لو رفته و عمو حسین هم ایراد وارد کرده نکات مجهول الهویه و مجعول المکان در گزارش شما هویدا میکند .لطفا در گزارشات بعدی شما این موضوعات بیشتر رعایت گردد .اما زهره واقعا دست مریزاد واقعا واقعا سربلند و پایدار باشید . همینکه در سلامت کامل سفر بزرگی را به سرانجام رساندید بنده حقیر خوشحال هستم و حتما در فرصت های بعدی نتایج ارزشمند و بیشتر از این سفر را کسب خواهید نمود .از اینکه دیر آمدم معذرت می خواهم .مشکل اصلی همان خوابی است که عمو حسین به شما توصیه کرد که مبادا در دروازه خوابت ببرد و من نیز در خانه خوابم می برد و پیری و هزار مشکل دیگه .وای خدای من تایلند هم مثل شماله شماله شماله و من شمالی نیستم اما آلوده شمالم و شرجی بودن و باد را به وفور تجربه کرده ام .خوشا به سعادتم که در هوای تایلند بسر می برم .
دروود عمو قنبر گرامی.
کلی شاد شدم که اومدین.
از محتویات چمدونم هم مینویسم حتما.
چشم سعی میکنم با جزئیات بیشتر بنویسم.
شما دیر هم بیایین برای ما بزرگوارین.
خیلی خوشحال شدم اومدین.