خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

چرا انجمن ملی رفاه نابینایان ایران نداشته باشیم؟

 

این نهاد‌های به ظاهر نابینایی، جامعه باشند یا انجمن، تشکل باشند یا کانون، خیریه باشند یا بهزیستی، گرگ هایی هستند در لباس گوسفند.

 

مقدمه

تعدد کانون ها، مؤسسات، انجمن ها، و ساختار‌های مرتبط دیگه مربوط به افراد نابینا در ایران، چیزیه که بر هیچ کودوم از ما‌ها پوشیده نیست. اینم نیست که بگید این بحث فقط شامل بزرگتر‌ها یا کوچیکتر‌ها یا فقط معلم‌ها یا فقط با سواد‌ها یا فقط فلان گروه میشه. این مسئله، همه‌ی نابینایان ایران رو درگیر کرده. متأسفانه تمام ما نابینایان ایران توی دام بزرگی گرفتاریم که من سعی می‌کنم توی این پست، توضیحش بدم تا بیدار بشید. اونایی که قضیه رو میدونید، واستون یادآوری میشه بلکم بیشتر بهش فکر کنید. اونایی هم که نمیدونید، با فلسفه‌ی وجودی درجا زدن و پسرفت قشر نابینا توی ایران آشنا میشید.

کودوم واژه درست‌تره؟

قبل از هر چیز، دقت کنید اینکه گاهیا میگن چرا نمیگید نابینا و کمبینا، حرفیه که از نظر من پذیرفته نیست. به نظر من، هرکی بیناییش کامل نباشه، نابیناست. حالا این نابینایی یا نیم درصده، یا صد درصد. اگه کسی نابینای مطلق باشه و نتونه حتی نور رو هم ببینه، بهش میگن نابینا. این فرد، نابیناییش به میزان صد درصده. اگه کسی تا حدی بتونه ببینه، مثلا تا فاصله‌ی سه چهار متریش رو ببینه و رنگا رو هم ای تا حدودی تشخیص بده، کسی که بتونه کتاب‌های درشت‌خط بخونه، کسی که توی شب یا توی روز همون بینایی کمی هم که داشته از بین میره، کسی که مجبوره عینک بزنه یا ذرهبین استفاده کنه، کسی که مجبوره با صورت بره توی کتاب تا بتونه بخونه، شما به این شخص چی میگید؟ میگید کمبیناست؟ خب شاید تا حدی درست باشه. ولی اصطلاح دقیق و صحیح، اینه که بگیم طرف تا حدی نابیناست. حالا این حد میتونه کم یا زیاد باشه. کسی که بیناییش کمه، یعنی نابیناییش زیاده. هرچی بینایی شما کمتر باشه، نابینایی شما بیشتره. مثلا کسی که سی درصد بینایی داره، یعنی این شخص، هفتاد درصد نابیناست. پس به نظرم واژه‌سازی و واژه‌بازی رو بذاریم کنار و همه رو نابینا خطاب کنیم. حالا یکی نابینای کامله، یکی نابینایش کمتره. نه که من با کلماتی مثل نیمه‌بینا یا کم‌بینا مخالف باشما. نه که من تعصب روی کلمه‌ی نابینا داشته باشما. من میگم توی یک کلمه که اتفاقا درست هم هست، با هم اتفاق نظر داشته باشیم تا بحث بتونه بره جلو و کم‌بینا‌ها هم قبول کنند که به نوعی و تا حد زیادی نابینا هستند. همه‌ی ما چه کمی ببینیم و چه کلا نبینیم، آسیب‌دیده‌ی بینایی هستیم. یک کلام، ختم کلام.

چرا با وجود اینکه بودجه‌ها میلیاردیه امکانات به هیشکی نمیرسه؟

ما اونقدر تشکل‌های پرتعداد و کمفایده توی کشور تأسیس کردیم، که یا به ما منابع نمیدن، یا اگه بدن، خرد و تکه تکه و پراکنده میشه هیچیش به هیشکی نمیرسه.

میتونی یه مثال از چرایی هدر‌رفت منابع تخصیص یافته به افراد نابینای ایران واسمون بزنی؟

بحث اول: وجود بروکراسی، سلسله مراتب غیر ضروری، و عدم مدیریت در تخصیص منابع به افراد نابینا

این قضیه در چندتا مبحث خلاصه میشه. راست یا دروغ، پدر خدابیامرزم یه داستان واسم تعریف کرد که کلی منطقی بود و کلی حال کردم. پدرم می‌گفت روزی رضا‌خان در یکی از بازدید هاش از یکی از سربازخونه ها، با اعتراض سرباز‌ها نسبت به کمی جیره مواجب روبرو میشه. اینکه چرا حقوقی اگه هست، غذایی اگه هست، بودجه ای اگه هست، به سرباز‌ها هیچیش نمیرسه. رضا‌خان در جواب به اعتراض سرباز ها، همه‌ی پادگان رو به ترتیب درجه، به آرایش توی یه صف می‌چینه. بالاترین مقام، اول صف. پایینترینشون، آخر صف. یه گوله برف میده به نفر اول و ازش میخواد که گوله رو بعد از مدت کمی که توی دستش نگه میداره، بده به نفر بعدی تا گوله برف برسه به آخرین نفر صف. وقتی گوله میرسه به نفر آخر، رضا‌خان برمیگرده بهش میگه آیا گوله برفی که من به نفر اولی دادم این بود؟ میبینی که تا اومد به تو برسه، آب شد و هیچیش نمونده. وقتی سلسله مراتب باشه، وقتی بروکراسی اداری باشه، وقتی دسترسی‌های غیر مجاز و مخفی باشه، اگه حتی سه هزار میلیارد پول باشه، هزار تومانش هم به من و تو نمیرسه. این بحث اوله. یعنی حذف واسطه‌های بی شمار در دسترسی به منابع تخصیص یافته به افراد نابینا. من اینا رو نمی‌نویسم که شما سناریو‌های خودتون رو در کامنت‌ها بنویسید. اینا رو می‌نویسم که برای کل جامعه‌ی افراد نابینا نسخه پیچیده باشم. دیگر کشور هایی که موفق شدند، اینطوری موفق شدند.

بحث دوم: پراکندگی توزیع منابع و تکه تکه شدن امکانات.

در نظر بگیرید برای صبحانه‌ی هر نفر دویست گرم حلیم و یک عدد نون نیاز باشه تا سیر بشه. اگه شما خواستید به هزار نفر حلیم بدید، تقریبا به دویست هزار گرم یعنی دویست کیلو حلیم نیاز پیدا می‌کنید. تصور کنید هر شخص بخواد فقط و فقط واسه خودش حلیم و نون بپزه و بخوره. فکر می‌کنید برای هر نفر چقدر مهارت، هزینه، وقت، و دردسر نیازه تا هرکی بتونه واس خودش این صبحانه رو بپزه بخوره؟ کم کم، هر نفر باید دو سه ساعت برای پختن یه حلیم یه نفره وقت بذاره. یک ساعتم برای نون پختن. تازه اینا به غیر از زمان و پولی هست که هر نفر باید برای رفتن از خونه به مغازه‌های مختلف، و خریدن مواد لازم مصرف کنه. فکر کنید بخواهید برید برای یک نفر گوشت، گندم، شیر، نمک، فلفل، زردچوبه، شکر، دارچین، آرد، مایع خمیر، کنجد، جوش شیرین، سبوس، ظرف، روغن، فندک، و هرچی که نیازه رو بخرید. حالا باید وقت بذارید مهارت پختن حلیم و نون رو هم یاد بگیرید. یک عالمه هزینه، مواد، و وقتتون در راه یاد گرفتن نحوه پخت حلیم و نون هدر میشه. حالا تازه با این فرض که نیاز به خریدن پیکنیک و اجاق گاز نداشته باشید و از قبل خریده باشید، باید بعدش شروع کنید به پختن. بعدشم معلوم نیست کودوم یک از شما هزار نفر، مهارت هایی که یاد گرفتید رو چقدر خوب بتونید اجرا کنید. نهایتا با کم کم ده پانزده ساعتی هم که زمان برای یادگیری میذارید، و با دو سه برابر موادی که برای یادگیری مصرف می‌کنید، و با هزینه ای که هر کودوم برای مربی خصوصی خودتون پرداخت می‌کنید، در خوشبینانه‌ترین حالت، هزار نفر، نفری ده تا بیست ساعت، نفری بیست تا چهل هزار تومان، باید خرج کنید تا هر کسی برای خودش یه نون و حلیم تازه بپزه بخوره. میانگین پانزده ساعت و سی هزار تومان برای هر نفر که در نظر بگیریم، پانزده هزار ساعت زمان، به همراه سی میلیون تومان پول، نیاز هست تا هزار نفر بتونید واسه صبحانه روی هم رفته فقط دویست کیلو حلیم بپزید بخورید. پانزده هزار ساعت یعنی چند روز؟ تقسیم کنید به بیستو چهار. ششصد و بیست و پنج روز. یعنی نود هفته. یعنی بیستو یک ماه. یعنی حدود دو سال. خب؟ دو سال زمان و سی میلیون تومان پول فقط و فقط برای یه صبحانه‌ی دویست کیلویی هزار نفره؟ آیا این منطقیه که همچین کار احمقانه، غیر منطقی، خنده‌دار، ناکارآمد، گران، بیفایده، خسته‌کننده، و پر دردسری رو انجام بدید؟ شما میتونید در عرض کمتر از پنج دقیقه، با حدود یک میلیون تومان، از حلیم‌فروشی سر کوچه، همین مقدار حلیم رو بخرید، بین هزار نفر پخش کنید. زمان چقدر کمتر میشه؟ چند برابر. کاری نداره. نود هزار دقیقه رو تقسیم بر پنج دقیقه کنید. مساوی میشه با هجده هزار. یعنی در زمان، هجده هزار برابر صرفه‌جویی می‌کنید. در هزینه هم حدودا سی برابر صرفه‌جویی می‌کنید. هجده هزار ضربدر سی مساوی میشه با پانصد و چهل هزار. یعنی ما با یکی شدن، کارمون رو به اندازه‌ی پانصد و چهل هزار بار راحتتر کردیم. آیا کسی به خودش جرأت میده بگه این کار دوم کار منطقی و درستی نیست؟
حالا همین فاجعه رو برای صبحانه‌ها، ناهار‌ها، عصرانه‌ها، و شام‌های متعدد دیگه هم در نظر بگیرید.

بحث سوم: به رسمیت شناخته نشدن جامعه‌ی افراد نابینا توسط دولت، سازمان‌های مردم نهاد، و نیکوکاران

دلیلش وجود چند صد تشکل نابینایی در کشوره که هیچ کودوم با هم اتفاق آراء ندارند. میگید نه؟ پس گوشا با من:
مثلا فرض کنید اصفهان پنج تا تشکل نابینایی داره. تشکل نابینایی شماره‌ی یک، به این نتیجه میرسه که اتوبوس‌های اصفهان باید گویا بشند. بی خبر از اینکه این طرح، پیش از اینکه این تشکل در شهرداری مطرحش کنه، توسط خود شهرداری نوشته شده ولی به دلیل عدم وجود بودجه، اجرایی نشده. خلاصه تشکل نابینایی شماره یک میره و نامه نگاری می‌کنه و همه توی بوق و کرنا می‌کنند که تشکل شماره‌ی یک، تمام اتوبوس‌های اصفهان رو گویا کرد. ملت بی خبرند از اینکه همون ده عدد اتوبوسی هم که از بین ده هزار تا گویا شدند، به همت خود شهرداری و پیمانکار بوده و ربطی به نامه‌نگاری تشکل شماره‌ی یک نداشته.
تشکل نابینایی شماره‌ی دو، که میبینه اسمی ازش در جامعه نیست، اونم شروع می‌کنه به نامه‌نگاری به شهرداری که بیایید اتوبوس‌ها رو گویا کنید. بعدشم توی بوق و کرنا می‌کنند که تشکل شماره‌ی دو، تمام اتوبوس‌های اصفهان رو گویا کرد. هیچ اتوبوسی هم گویا نمیشه.
تشکل‌های شماره‌ی سه، چهار، و پنج، شروع می‌کنند به نامه‌نگاری به شهرداری که بیایید اتوبوس‌های شهر رو گویا کنید. اونا هم شانتاژ خبری می‌سازند و اونا هم واس خودشون بوق و کرنا راه میندازند. بازم هیچ اتوبوسی گویا نمیشه. در واقع، بیست‌تا تشکل نابینایی دیگه هم که نامه بنویسند، هیچ اتفاقی نمی‌افته. شهرداری میگه اعتبار به من بدند تا من اقدام کنم. هیچ یک از تشکل‌های محلی نابینایان اصفهان، قدرت چانه‌زنی در سطح بالادستی به دولت رو ندارند. همه‌ی این پنج تشکل هم ادعا دارند که نماینده‌ی جامعه‌ی افراد نابینا هستند در حالی که شهرداری و ارگان‌های مشابه، کاملا قاط می‌زنند که خب ما اگه قرار باشه امکاناتی به افراد نابینا بدیم، از طریق کودوم تشکل اقدام کنیم که دعوا نشه؟
یکی از بچه‌های شهرداری واسه خود من تعریف می‌کرد. می‌گفت ما یه غلطی کردیم به تشکل شماره‌ی دوی نابینایان اصفهان، سهمیه‌ی کارت استخر/بلیت اتوبوس/اماکن ورزشی / … مجانی و تخفیفدار برای افراد نابینا اختصاص دادیم. تشکل‌های نابینایی شماره‌ی یک، سه، چهار، و پنج، پاشنه‌ی در شهرداری رو از جا درآوردند که چرا به نابینایانی که عضو ما هستن سهمیه نمیدید و به دویی‌ها دادید؟ مگه خون دویی‌ها از ما رنگین‌تره؟ طرف می‌گفت اگه شما بجای پنج تشکل نابینایی، فقط یه تشکل نابینایی داشتید، ما سهمیه رو به همون یه تشکل که می‌دادیم، همه‌تون استفاده می‌کردید ولی اینطوری که سعی دارید امکانات رو بطور پراکنده توسط چند نماینده که با هم اختلاف هم دارند از ما و ارگان‌های مشابه ارگان ما بگیرید، هم برای شما دردسر شده هم برای ما.
طرف می‌گفت بیایید یک بار برای همیشه، متحد بشید یکی باشید.

خب حالا راه حل منطقی و عملی تقسیم امکانات بین تمام نابینایان بطور مساوی چیه؟

بچه ها. متأسفانه، ما جوامع اسلامی ناکارآمد نابینایی متعدد در شهر‌های مختلف داریم، کانون‌های ناکارآمد نابینایی متعدد در شهر‌های مختلف داریم، انجمن‌ها و تشکل‌های ناکارآمد نابینایی متعدد در شهر‌های مختلف داریم، شعبه‌های ناکارآمد متعدد از سازمان بهزیستی در شهر‌های مختلف داریم، خیریه‌های ناکارآمد نابینایی متعدد در شهر‌های مختلف داریم، و میدونید حقیقت تلخ چیه؟ اینکه تقریبا از اکثرشون انجام هیچ کاری جز دزدی و تخریب چهره‌ی افراد نابینا ساخته نیست و هیچ کودوم قدرت چانه‌زنی‌های کلان رو ندارند. یک مشت نهاد بی مصرف با دور باطل شاید انتخابات و اکثرا انتصابات. انجمن‌ها و جوامعی که همین حالاش پرونده‌های مددجو‌ها رو از بهزیستی می‌گیرن، یه بودجه‌ی گنده هم از بهزیستی می‌گیرن، و به اصطلاح خودشون امور مددجویان رو سامان میدن. من دقیقا دیدم که خیلی از اینا چه کار می‌کنن: اینا فردی که آسیب بینایی داره رو در حدی پایین میارن که مجبور باشه ماهی دو سه مرتبه به جامعه‌ی اسلامی یا تشکل نابینایی واقع در شهر خودش سر بزنه تا یک بسته نون و پنیر و سبزی، یک بسته‌ی ربع کیلویی گوشت، یک قابلمه آبگوشت، یا پنجاه هزار تومان وجه نقد رو جلوی همه دریافت کنه و برای این دریافتیش اثر انگشت بزنه پای برگه‌ای که معلوم نیست توش چی نوشته شده.
اونقدر برای خودمون شعبه‌های هزینه‌بر، اتاق‌های نا‌امیدی، مددکار‌های بیسواد کم‌فرهنگ بی‌اطلاع، بودجه‌های غیر مرتبط، هزینه‌های توجیح‌ناپذیر، و اهداف سطحی و آسیبزا درست کردیم، که رهایی از بینشون غیر ممکنه، مگر اینکه یک بار برای همیشه، با بلدوزر اراده و اتحاد، همه رو بکوبیم و فقط یه دونه نهاد بسازیم. نهادی که وقتی یه امکانی رو درخواست می‌کنه، برای تمام نابینایان ایران درخواست کنه. نهادی که وقتی میگه نابینایان فلان مشکل رو دارند، همه‌ی نابینایان ایران روی حرفش صحه بذارند. نهادی که وقتی شهرداری و دولت و نیکوکاران و هر نهاد دیگه ای می‌پرسن در مورد نابینایان با چه شخص حقیقی یا حقوقی ای طرفند، بتونه با جرأت سرشو بالا بگیره و بدون ترس از اختلاف نظر ها، بگه با من طرفید. کاری که کشور‌های موفق انجام دادند و موفق بودند این بوده: هرچی پول قراره از طرف بهزیستی و سازمان ملی جوانان و نیکوکاران و وزارت کشور و سپاه و هر جای دیگه به نابینایان اختصاص پیدا کنه، همه سرازیر بشند به سمت اون نهاد مستقل. اون وقت، اون نهاد، خیلی راحت کل اون بودجه‌ها که بیش از چندین صد میلیارد میشه رو برای تمام نابینایان ایران مدیریت کنه. نهادی که توسط افراد نابینا تأسیس بشه، توسط افراد نابینا اداره بشه، در شهر هایی که جمعیت بالایی از افراد نابینا رو در خود دارند شعبه داشته باشه و به تمام افراد نابینای ایران خدمت کنه.

اسم تنها انجمن فعال افراد نابینای ایران چی میتونه باشه؟

انجمن ملی رفاه افراد با آسیب بینایی

خب مثلا کاربرد این انجمن چیا میتونه باشه؟

  1. پیگیری رفاه معیشتی افراد نابینا، از طریق برقراری مستمری مؤثر در سراسر کشور از طرف دولت.
  2. تحقیق و تفحص در خصوص تمام دارایی‌های تمام نهاد‌های فعال مرتبط با نابینایان و ضبط دارایی‌های انجمن‌های مختلف به نفع افراد نابینا.
  3. پیگیری توانمندسازی افراد نابینا، آموزش خانواده‌ی افراد نابینا، مربیان افراد نابینا، و فرهنگسازی در کل جامعه، تا درجه ای که فرد نابینا بتواند به عنوان یک فرد عادی از طرف تمام جامعه و دولت به رسمیت شناخته شود، بتواند از تحصیلات، شغل، ازدواج و یک زندگی عادی بهره‌مند گردد، و حقوق شهروندی مساوی با سایرین داشته باشد، از طریق برقراری مراکز آموزشی در تمام شهر‌های پرجمعیت نابینای کشور.
  4. پیگیری طراحی، توسعه، ساخت / واردات، و توزیع تجهیزات توانبخشی ویژه افراد با آسیب بینایی از طریق تأسیس کارگروه‌های تخصصی، تعامل با صاحبان صنایع و بیمه ها، و پیگیری تخصیص بودجه از طرف دولت و مجلس.
  5. پیگیری مستمر حقوق شهروندی برابر افراد با آسیب بینایی از جمله حق برخورداری از آزمون‌های ورودی (کنکور، استخدامی، …) برابر با افراد بینا.
  6. پیگیری دسترسپذیر شدن منابع مطالعاتی روز از جمله کتاب ها، فیلم ها، روزنامه ها، و سایر محتوا‌های پرفروش و پرطرفدار از طریق تأسیس مؤسسات چاپ، تولید، و تکثیر محتوا‌ها به خط بریل، درشت‌خط، و به صورت صوتی/تصویری.
  7. پیگیری تعویض تمام چراغ‌های راهنمای خیابان‌های کشور با چراغ‌های راهنمای گویا از طریق تشکیل کارگروه‌های تخصصی و تعامل با دولت و مجلس.
  8. پیگیری تهیه‌ی نقشه‌های دقیق و به روز کشور برای استفاده در نرم افزار‌ها و سخت افزار‌های مسیریابی ویژه افراد با آسیب بینایی از طریق تعامل با وزارت مسکن و شهرسازی.
  9. پیگیری تشکیل کلاس‌های آموزشی/توانبخشی برای افراد با آسیب بینایی مستقر در شهرستان‌ها و روستا‌های دوردست، در مراکز اقامتی مجهز واقع در کلانشهر ها.
  10. و هزاران هزار کار که باید تا به همین لحظه برای افراد با آسیب بینایی انجام می‌شده و نشده.

به نظرت کاری میشه کرد؟ چیکار؟

ما باید از یک جا شروع کنیم.
ما باید انجمن‌ها و جوامع و کانون‌ها و تشکل‌های غیر ضروری و بی فایده رو با ترک کردنشون از رسمیت بندازیم.
ما باید عضو هیچ نهادی نباشیم.
ما باید توی بهزیستی‌ای، انجمنی، جامعه‌ای، تشکلی، کانونی، که هیچ کاری برای ما انجام نمیده و منابع رو به اسم ما میخوره و بالا میکشه پرونده نداشته باشیم.
ما باید مفهوم عزت نفس رو چندین بار بخونیم و بخونیم، تکرار کنیم و تکرار کنیم، حفظ کنیم و حفظ کنیم، یاد بگیریم و یاد بگیریم.
مطمئن باشید کسی که دو تا همسر یکی بینا و یکی نابینا اختیار می‌کنه، هنوز تکلیفش با خودش مشخص نیست، چه برسه بخواد برای شمای نابینا تکلیفی مشخص کنه یا شما رو راهنمایی کنه.
مطمئن باشید کسی که تا حالا دستش به ماشین پرکینز نخورده و بیناییش در حد کامله، نمیتونه معاون توانبخشی یا رییس یه مجموعه‌ی مرتبط با نابینایان باشه.
مطمئن باشید سازمانی که چندین میلیارد از بودجه‌ی متعلق به افراد نابینا خرج زیبایی ظاهریش می‌کنند، برای کارمندانش زیبا میشه نه برای ارباب رجوع هاش.
مطمئن باشید ستاد بهزیستی‌ای که خودش سر‌شعبه‌ی تمام بهزیستی‌های استان محسوب میشه، وقتی برای افراد نابینای عضو خودش ناهار عدس پلو از خیریه فیاضبخش سفارش بده، و برای افراد بینای عضو خودش غذا چلو جوجه کباب مخصوص با سوبسید دولتی داخل سازمان طبخ کنه، سازمانی نیست که طراحی و ساخت اسکناس‌خوان برای جماعت نابینا جزو نگرانی هاش باشه.
مطمئن باشید مدیران و گردانندگان خیریه‌ای، تشکلی، انجمنی، جامعه‌ای، کانونی، که با اسم چند عضو نابینا بتونن زمین بخرن و امتیاز مکه بگیرن، واسشون جنس عصای شمای نابینا که هر روز میشکنه و کتاب درسی درشت‌خطی که شمای کم‌بینا در دسترس نداری، مهم نبوده، نیست، و نخواهد بود.
به این چندرغاز مستمریهای خفتبار، به این همایش‌های سوری، به این وعده‌های توخالی، به این صحبت‌های پوشالی، به این گوشت و آبگوشت‌ها و تراول‌های صدقه و نضری، به این تحقیر که لباس کمک پوشیده، دل خوش نکنید و ازش دل بکنید.

 

این نهاد‌های به ظاهر نابینایی، جامعه باشند یا انجمن، تشکل باشند یا کانون، خیریه باشند یا بهزیستی، گرگ هایی هستند در لباس گوسفند.

 

قضاوت با شما

 

۴۳ دیدگاه دربارهٔ «چرا انجمن ملی رفاه نابینایان ایران نداشته باشیم؟»

سلام.
الآن مطمئنم کلی آدم میاد و پستت رو لایک میکنه و کامنت میده که گل گفتی و دمت گرم و این حرفا. ولی پاش که بیفته مثلاً بگی برید فلان کار رو فلانجا انجام بدید یا مثلاً به فلانجان نامه یا ایمیل یا اس ام اس بزنید، همه میرن سراغ زندگیشون. نمونش هم پست تماس با پیک بامدادی برای پارکهای آبی. متحد شدن ما نابیناها مثل یکی شدن دو کره ی شمالی و جنوبیه. پس دنبالش نباش.

از پوریا، شهروز و وحید ممنونم.
پوریا تا تفکرت این باشه که چه کار کنیم که نمیتونیم، پس مطمئن باش که نمیتونیم.
شهروز میدونی چیه؟ اینو فقط واسه این نوشتم که وجدانم کمی، شاید کمی آروم بگیره. کسی لایک بکنه یا نکنه، وقتی کاری انجام نشه، هیچ فایده ای نداره و قبول دارم. من فقط نوشتم که نگند چرا میتونستی و ننوشتی. چرا میدونستی و ننوشتی. چرا بلد بودی و نگفتی.
وحید ممنون از حضورت و شما هم شاد باشی.

درود. کار خوبیه اگه بشه.
والا من که خودم شخصاً عضو هیچ جایی نیستم.
ولی در کل بعید میدونم که ما اون اراده رو داشته باشیم که بخوایم این کارو سامان بدیم.
حتی اگرم اراده داشته باشیم, سیاست حکام کشورای جهان سومی دقیقاً اینه که این یک پارچگی ایجاد نشه تا مردوم به مطالباتشون نرسند.
در واقع این مشکل هم عامل بیرونی داره و هم عامل درونی.
اگه سیاست حکومت این نی, پَ چرا اجازه داده این همه انجمن و کانون تشکیل بشه.
مجوز این همه انجمن و کانون یا هر کوفت دیه ای رو کی صادر کرده.
ننه ی من که صادر ننکرده دادا.
همین حکومت صادر کرده خو.
بنظرم تا مجبورمون نکنند که یکی باشیم, هرگز اون یکی بودن اتفاق نمیفته.
و این اجبار و مدیریت هم فقط اَ طرف حاکمیت میتونه امکان پذیر باشه.
حاکمیتی که خودش این همه مجوز صادر کرده, خودش هم باید باطلشون کنه و اونا رو ساماندهی بکنه.
خو واس اینکه این کار انجام بشه, لازمه که نخبه های نابینا طرح ساماندهی انجمنهای نابینایی رو تدوین کنند و اَ حاکمیت بخوان و اونو با هر روشی که میشه تحت فشار بذارند تا این طرحو بپذیره.
واس پذیرشش هم بنظرم باید اَ طریق دادستانی اقدام کرد.
یعنی این موضوعو با مستندات به عنوان حقوق عامه ی نابیناها پیگیری کرد و واقعاً یه عده ای باشند که هم مستند حرف بزنند و هم کارشناسی شده.
همینا اگه بیاند وسط و شاکی بشند, به احتمال زیاد شاید بشه نتیجه گرفت.
فراموش نکن و نکنیم و نکنید و نکنند, که این مشکل با یه سیاست غلطی به وجود اومده و تا مادامی که اون سیاست تغییر نکنه, این مشکل هم با قوت سر جاش هست. و این وسط نقش حاکمیت و نخبه های نابینا واس اَ بین بردن این مشکل خیییلی یه کمی بیشتر اَ خیلی پررنگه.
تو نمیتونی به من نوعی که دارم اَ گرسنگی میمیرم بگی اَ فلان انجمن کمک نگیر, هر چند هم که کم باشه.
ولی با این روشی که گفتم: مشکل اَ بالا به پایین حل میشه نه اَ پایین به بالا.
باز هم اگه موردی باشه, میگم یا میگن.

درود مجتبی عزیز
به قول کفار You hit the nail on its head. پستت عالی، مستند و کامل بود و احتمالا چندتا دشمن هم واست ساخت. ولی کاش اینجور مطالب یاسین به گوش خر خوندنی بیش نبود. من که راستش چشمم آب نمی‌خوره بتونیم کاری بکنیم. آخه ما که توی یه سایت اینترنتی هم نمی‌تونیم بدون لشکرکشی و جناح و جناح‌بازی با هم کنار بیایم چطور می‌خوایم چنین قدم بزرگی رو برداریم؟ جامعه نابینایان ایران مثل کل جامعه ایران مرده متحرکه. کلا دل و دماق هیچ چیزی رو نداریم. یا باید با این شرایط بسازیم و یا سعی کنیم از این مملکت نکبت‌زده فرار کنیم.
شرمنده که اونقدر منفی‌بافم، ولی این چیزیه که من فکر می‌کنم، حالا غلط یا درست.
امیدوارم موفق و سربلندتر از همیشه باشی دوست خوبم.

سلام.
یعنی شما می‌گید نابیناها دیگه تحت حمایت بهزیستی نباشند و پروندشون رو پاره پوره کنند بریزند جلوی رئیس بهزیستی و امثالش؟
بعید می‌دونم این جور بشه!
منم خیلی دوست دارم واقعا همین کار رو بکنم ولی خیلیا این کار رو نخواهند کرد.
وقتی نابیناهای ما به همون ۵۰تومن احتیاج دارند به همون مقدار کم مستمری احتیاج دارن این کار رو نمی‌کنند.
ببین اصلا ربط به نابینائی و از این حرفا نداره
کل ملتمون همینند می‌گند مفت باشه کوفت باشه
خیلی‌ها که میاند تو بهزیستی پرونده تشکیل می‌دند بینائی خوبی دارند ولی برا همون عدس پلو تو سر و کله هم می‌زنند تازه سیر سیرند
واقعا نمی‌دونم چی کار باید کرد و فکر کنم هر نهادی باشه آخرش همینه.

از بی ادعا، کامبیز، و میثم ممنون
بی ادعا، این راه حلی که گفتی قابل تأمله. خوب که فکر می کنم می بینم اصلا انگار این راهی که گفتی منطقیتر و اجراییتر باشه.
کامبیز، من در خصوص سایت های نابینایی چیزی نمیگم چون کارنامه‌ی همه ی سایت ها، واو به واو روی اینترنته و مشخصه. این کارنامه‌ی انجمن‌های نابیناییه که مخفیانه در حال لکه‌دار‌تر شدنه.
میثم؟ چی بگم که داری درست میگی. یا باید سوخت و ساخت، یا باید رفت به تاخت! خخخ
ما یک مشت زامبی هستیم. یک جماعت مرده.
ای کاش بازی چالش نهنگ آبی که کلی سر و صدا کرد و بازی کردنش منجر به خودکشی چند صد نفر در سراسر دنیا شد و مجبور شدند مدیرانش رو زندان کنند و سرورش رو ببندند، بصورت دسترسپذیر برای نابینایان ایران ساخته می شد تا نابینایان توی کشور از شر خوابی که توش فورو رفتن و نمیخوانم بیدار بشن خلاص می شدن.
اونقدر بازیه وحشتناکه که توی مراحلش هرچی رو به بالاتر میری، تسک هایی رو باید انجام بدی که در دنیای واقعی باید صورت بپذیره و باید عملی که انجام دادی رو نشون بازی بدی تا تسک رو تأیید کنه بذاره بری مرحله‌ی بعد. اونقدر می بردت جلو تا به خودکشی می رسی.
مثلا ازت میخواد با نوک چاقو، روی پوست دست یا صورتت خطوطی رسم کنی یا عکس نهنگ بکشی. نوجوان های ده چهارده ساله رو دیدم که دستاشون از تأسف روی سرشون بود و از انجام بازی چقدر پشیمون بودن. نه میتونستند اعتیاد بازی رو ترک کنند، نه جرأت داشتند ادامه بدند. خیلیاشون خودشون رو از پنجره‌های منازلشون پرت می کردند پایین. یکیشون بود اونقدر خودشو بر طبق مأموریت های بازی دستکاری کرده بود که صورتش شکل زامبی ها شده بود و دیگه نمیتونست قیافه‌ی خودشو تحمل کنه.
خلاصه که من از تو دیوونه‌تر هستم. الان مطمئن شدی؟
حتما گیم چالش نهنگ های آبی رو بسرچ بخون باحاله.

مجتبی عالی بود و مباحث کاملا کارشناسی شده و علمی بود مطمینم کلی روش فکر کردی و بحث رو تونستی خوب باز و روشن کنی ای کاش یکی از این مسئولین بیاد اینو بخونه تا شاید یه جرقه ای تو ذهنش زده بشه.
خیلی حال کردم با این پست.
مرسی

ببین برای این که نگی اینو خودمم می‌دونستم و من راه کار خواستم یک نظر می‌دم
مثلا همین سازمان بهزیستی که پرونده‌های ما رو می‌ده به بخش خصوصی و دولت هم بابتش یارانه می‌ده بهشون. خب چرا پرونده‌های ما نباید زیر دست نابیناهای فاقد شغل نباشه؟
الآن توی همین سازمان بهزیستی به غیر از انجمنها و موسسات خیریه که پرونده مدد جویان دستشونه مراکز آموزش خانواده و کودک کم بینا و نابینا هم داریم که به نظرم این طور مراکز رو نابیناها می‌تونند دستشون بگیرند و نذارند پرونده‌های خودشون دست بقیه باشه
خواه نا خواه پرونده بینائی توی بهزیستی تشکیل می‌شه اینا رو ازشون بگیریم. البته اگه بدند چون نمی‌دند و خیلی سخت باید پافشاری کنی
یا مرکز آموزش خانواده و کودک کم بینا و نابینا کلی مربی نابینا می‌تونند ادارش کنند.
البته این مربوط به اون انجمنها یا مراکزی بود که زیر نظر بهزیستیه. انجمنهای زیر نظر فرمانداری و استانداری و … رو نمی‌دونم.

سلام. طرح بسیار خوبی هست که اگه مثل کشورهای پیشرفته عمل کنیم خیلی خوبه. ولی ببین چنتا مشکل هست. اول این که اینجا به جای شایسته سالاری بایسته سالاری هست. یعنی هرکس صدای بلندتر و یا نفوذ بیشتری داره رانت می گیره. چون شفافیت و دمکراسی نیست. دوم گیریم همه متحد شدیم و این انجمن راه افتاد چه کار کنیم اونجا استبداد به وجود نیاد و ما هم تبدیل نشیم به گرگهایی که گفتی. نکته سوم، کاش یک بار هم که شده تعدادی از بزرگان نابینا بنشینن و اساس نامه این انجمنو بنویسند و تمامی راه کارها و اهداف رو مشخص کنند و به رأی همه گانی بذارند.
نکته آخر این که ببین ما به یک می کانیزم اجرایی نیاز داریم که با اطلاع رسانی به ملت ثابت کنیم اگه این چندر غاز رو کنار بذارن به چیزای بهتری می رسند.
مجتبی لطفا یک فراخان بده با دوستان هر کس نظری داره کتبا در یک نشست خاصی که در تهران یا جایی دیگه تشکیل می شه حضور پیدا کرده با هم رای زنی کنیم. اونجا می تونیم این موضوع رو آسیب شناسی کنیم.

خب کامنتها رو هم خوندم به نظرم تنها راهی که به نظرم میشه انجام داد اینه که یه طرحی شبیه این نوشت و انتقادات خودمون رو توش بنویسیم و پیشنهاد خودمون رو هم بدیم و این رو در فضای مجازی بگذاریم و لینکشو بدیم در قالب یک کمپین تا همه نابینایان و خانواده های معلولان هم بیان اینو امضا کنند تا اینطوری توجه رسانه های گروهی رو هم جلب کنیم و این کمپین رو برای بیان مطالباتمون راه اندازی کنیم تا شاید بهش توجه بشه. حتی این قضیه میتونه برای سایر معلولیتها هم اجرا بشه و اونها هم از ما الگو بگیرند وقتی مطالبات همگانی بشه شاید اثر گذار باشه.
در مورد پستت هم حتی اگر کسی هم بهش توجهی نکمه بازم قابل تقدیر هست. گفتن این موضوعات بهتر از نگفتنشون هست شاید بقیه هم در این مورد بنویسند و همینطور تعداد مطالبات بالا بره خیلی از مطالباتی که در جامعه ما که کلی زمان برده که به انجام رسیده اولش یکی مثل تو بوده که در موردش نوشته و شاید کسی هم زیاد بهش توجهی نکرده در اون زمان ولی بعدها افرادی بودند که کم کم به این موضوع پرداختند تا به احقاق حقوق انجامیده. مهم نیست که کی توجه میکنه یا نمیکنه و چه بازخوردی دریافت میکنی مهم اینه که چیزی که میدونی که درسته رو در قالب انتقاد و ارایه راهکار پیشنهاد بدی تا دین خودتو به جامعه عدا کرده باشی تا شاید برای فرداها موثر واقع بشه

از حسین و مریم و فرشاد ممنونم.
بله درست می فرمایید. باید تلاش کنیم کار خودمون به دست خودمون اداره بشه.
امیدوارم خودمون اول از همه و بعدشم تعداد اندکی از مسئولین که احتمالا دوس دارن کاری کنن ولی نمیدونن چه کار، دست به کار بشیم برای یه تحول.
به نظرم چینش صحیح ساختار های مدیریتی انجمن، میتونه مانع بشه گرگ‌بازی صورت بگیره چون اون وقت دیگه همه چی متمرکزه. تمامی نابینایان، قدرت دارن علیه مدیران ناکارآمد اقامه‌ی دعوا کنند.

خو من شماره دار نمینویسم تا حساس نشی موجی و اسمشو هم تئوری نذاری خَخ.
ولی اون چه که به نظرم میرسه اینه که, روزنامه ی ایرانسپید یه گردهمایی بذاره و اَ نابیناهایی که سرشون به تنشون میارزه و دارای سابقه ی روشنی هم هستند و قبلاً کارامدیشونو اثبات کردند دعوت به عمل بیاره تا این طرح ساماندهی رو تدوین کنند.
بعدش یه نسخه ازش واس همه ی انجمنها بفرستند تا کالبد شکافی بشه.
خو اینجا طبیعیه که بعضی اَ انجمنا همکاری نکنند. اصن مهم نیست.
با این کاری که انجام میشه, فقط هدف اینه که بهانه اَ دست بعضیا گرفته بشه.
بعد همه ی اینا میشه طرح رو برد و با کمک لابیهای نخبه های نابینا با حکومت و حتی لابیهای نابیناهای جانباز حرفمونو به کرسی بنشونیم.
مطمئن باش اگه نابیهای نخبه با هم متحد بشند, بقیه دیه مجبورند بیاند زیر چتر اینا.
این خواص هستند که عوام رو راه میبرند.
البته اگه خواص بیبصیرت مایه ی ننگ ملت نباشند خَخ.
واقعاً من خیلی وقته که به این نتیجه رسیدم که روشهای عوام گرایانه و تپلیستی جواب نمیده.
این سیاست و این سیستم موجود سیاست و سیستم غلطیه, و باید با روش سازمان یافته درستش کرد و جلو تلفاتشو گرفت.
وگرنه که, تو هی بنویس. من هی بنویسم. تو هی بخون. ما هی بخونیم.
این کار فقط وجدان خودتو البته اونم به صورت موقتی راحت میکنه و البته یه تأثیر موقتیه دیه هم داره که باعث میشه یه کمی ما غصه بخوریم و آه بکشیم و شاید هم بعضیامون یه کوچولو تکونکی به خودمون بدیم.
جز این دو تا تأثیر که البته متأسفونه موقتی هم هستند, هیچ فایده ای نداره.

یه چیزی یادم اومد بنویسم.
ببین اگه با سیاست جلو بریم, خیلی راحت میشه انجمنای ناکارامد رو اَ سر راه برداریم.
کافیه که اولش یه طرحی ارائه بشه که قراره سابقه ی انجمنا بررسی بشه و در واقع تحقیقات گسترده در مورد خدماتدهی انجمنای مذکور شروع بشه.
و همچنین گفته بشه که اگه انجمنی ناکارامده,, خودش قبل اینکه دستش رو بشه بیاد و مجوز خودشو تسلیم کنه. وگرنه با حکم قضایی علاوه بر باطل شدن مجوزش, عدم بیکفایتی شامل حالش میشه و اعضای مؤسسش هم بازداشت میشند.
اگه در این مورد دادستانی وارد عمل بشه و یا بهتره که بگیم دادستانی رو وارد عمل کنیم, اون وقته که خیلی اَ انجمنا جمع میشند و فقط میمونه یکی دو تا انجمن خوب.
خو خوبا هم که با هم کنار میان و راه رسیدن به هدف هموار هموار میشه.
یعنی اگه نخبه های نابینا اراده کنند, این موضوع مث آب خوردن قابل حله.

سلام به همگی/
طرح آقای خادمی وقتی اجرائی می شه که اکثریت نابینایان ایران خواستار ماهی خوری نباشن و اراده کنن که از دولت بخوان ماهی گیری یادشون بده اون وقت می شه بری و اونا رو تحت یه پرچم در بیاری و بخوای یه حرکت اجتماعی انجام بدی. دوستان وقتی که در کشور ما خیلی از کارهای اقتصادی شفاف نیست چطور می خوای کار موسساتی که برا افراد نابینا کار می کنن شفاف باشه. الآن هم که اسم خیریه رو یدک می کشن و با دوتا ناهار شام دادن سر ته قضیه مشارکتها رو جمع می کنن. یه نون ماستی میدن به بچه ها فیلمشو می ذارن جلو دست مسوولین میگن این هم بیلان کاری ما…!!! امروزه وقتی همه سازمانها و نهاد ها مجوز تاسیس انجمن موسسه جامعه کانون با هرنوع شرایط و شکلی رو میده نباید انتظار داشت که یه انجمن واحد داشته باشیم یا یه نهاد قوی کشوری چون ممکن شما مجوز رو از وزارت کشور بگیری با اسم انجمن رفاه ملی نابینایان ایران صدای دیگری بلند می شه از وزارت بهداشت می گیره انجمن سلامت نابینایان ایران. تا جویایی اسم نشان در کشور ما مد است نمی شه بری و کاری رو در یه شکل و گروه انجام بدی. اگه اختلاف نظری پیش بیاد سریع از هم جدا می شن و میرن یکی دیگه شو تاسیس می کنن. کشور ما هم که همه چیزش به رابطه است. اونی که پشتش به جایی گرم سریع میره و بدون هیچ ضابطه ای کلی بودجه رو می گیره کسی هم ازش نمی پرسه چکاره ای… تهش میاد یه جشنی چیزی برگزار می کنهمی گه اینم کار برا نابینا…. نمی خوام بگم نشدنی ولی فعلا اراده جمعی نیست اگه تفکرات بشه مث خادمی اون وقت با یه اشاره همه جمع می شن و یه صدای واحد درمیاد. امیدوارم این جو تبلیغ و کلیپ سازی و شو سازی از زندگی و بدبختی نابینایان در ایران روزی به پایان برسه و ما هم یه صدا بشیم ببخشید.

خب من که تو هیچ انجمنی جز بهزیستی پرونده ندارم فردا رفتم این رو هم کنسلش کردم که فکر نکنم بشه یعنی نمیذارن که بشه از ۵۰۰ تومنی هم که برای دانشگاه میدن به علاوه ی اون ۱۵۰ تومن کل مستمریها گذشتم بخوره تو سرشون خب حالا بعدش باید چی کار کنم؟ چه راهی داره برای تشکیل یه انجمن به نظرت بهزیستی که میدونه اسم ماها کلی براش سود داره میزاره یه انجمنی همین جوری به وجود بیاد مثل قارچ؟ اون موقع اینها به چه عنوانی بودجه بگیرن؟ حالا از این بگذریم من باید چی کار کنم بعدش به نظر من اگه خیلی تاثیر بذاره و اگه بذارن که پرونده رو کنسل کنیم کلا تعداد کنسلیها بیشتر از ۱۰۰ نفر نمیشه تازه این هم که گفتم رؤیایی نه واقعی

سلام مجتبی
پستی بسیار خوب و مفیدی رو نوشتی, متأسفانه این تشکلها و انجمنها و مراکز متعدد به اسم نابینایان به معنایی که در پستت گفتی, همه جایی هست, و خاص اصفهان یا تهران یا آمل هم نیست!
حرف تو ذهنم زیاده و مطمئناً همه رو نمیشه در قالب یه کامنت نوشت, از طرفی گفتن و نوشتن این حرفها زمانی مفیده که مشکلی رو حل بکنه.
اما به نظر من, یکی از اصلیترین و ریشه ای ترین این مشکل, خود ماها هستیم, ماهایی که دور از جناب باهم متحد نیستیم, ماهایی که هیچوقت بعضاً خیر همدیگه رو نمیخوایم, ماهایی که در پی تخریب همدیگه هستیم, یه نمونه اینه که مثلاً تا یکی میگه مجتبی خادمی رو دیدم ماشاالله خیلی زیرک و باهوشه, و خیلی استقلالش عالیه, منی که استقلالم خوب نیست, بجای آنکه از مجتبی ای که همنوع منه پیش اون بنده خدا تعریف کنم, بجای اینکه سعی کنم از مجتبی یا امثال مجتبی پیش اون مسؤول مخاطبم تعریف کنم, تمام سعی و توانم رو به کار میگیرم تا مجتبی رو پیش مخاطبم تخریب کنم, ازش تا میتونم بد میگم,
چرا؟ چون به خیال واهی خودم عیوب خودم رو بپوشونم, خخخ جالب اینجاست که بعضیها فکر میکنند اگه از اون فردی که ازش تعریف میشه بد بگن, خودشون رو بالا میبرن, که مثلاً من از مجتبی یا امثال مجتبی برترم, چون اینها این خصایص بد رو دارند و من ندارم.
اما غافل از اینکه, اولین کاری که میکنیم خودمون رو پیش اون فرد یا پیش اون مسؤول خراب میکنیم! چرا که میگن: اینها رو ببین! خودشون به خودشون رحم نمیکنند! و پر‌واضح هست که تا خودمون به خودمون رحم نکنیم, مطمئناً اون فرد بینا, و اون فرد مسؤول هم به ما رحم نخواهد کرد.
مجتبی جان, بنظرم تا وقتی رویه ما این باشه, تا وقتی بجای خیر خواستن برای هم حسادت رو ملکه ذهن خود کنیم, به هیچ جا نخواهیم رسید, و انجمن ملی نابینایان در حد یه آرزو خواهد ماند.
ما هم در آمل چنین چیزی رو داریم. دسته ای کانون نابینایان که خدایی و الله وکیلی از قبل بود, دسته ای دارالقرآن, هریک هم نظرات خود رو دارند و هریک از آنها هم دیگری رو قبول نداره.
بیچاره ماهایی که این وسط قربانی اختلافهای این رؤسا میشیم, اینها رو مینویسم تا شاید یکی از آمل اینها رو بخونه و به خودش بیاد تا حداقل باهم و به کمک هم فکری به حال این بدبخت بیچارههایی امثال من بکنند که به آینده امیدی نداریم.
حتماً میگید ماها باید خودمون تلاش کنیم, بله درسته, بخشی مربوط به خودمون هست, اما بخش دیگه رو قطعاً باید با همکاری همدیگه حقوق خودمون رو از مسؤولین سطح شهر حداقل استیفا کنیم. بنظرم حداقل با این وضع موجود میشه این چند دستگیهای نابینایان در شهرها در هر شهری, جمع بشن و حداقل همنوعان خودشون رو به معیشت و رفاهی حداقلی برسونند.
مجتبی جان با خوندن پستت دلم گرفت, همینجوری غمگین و ناراحت از آینده ای نامعلوم بودم, با دیدن این پست الحق والانصاف خوبت, بیشتر ناراحت شدم.
به امید روزی که شاهد اینگونه بی‌عدالتیها و ناملایمات در بین جامعه بزرگ نابینایان نباشیم.

سلام به نظر می رسد شروع مناسبی است برای ایجاد سیاست جدید باید تمام ابعاد مسئله بررسی شود باید تمامی افراد درگیر یعنی نابینایان بیایند و ابتدا مشکلاتی که وجود دارد را مطرح کنند زمانی که مشکل خوب شناخته شد می توان راه کار ارائه کرد به نظر من مشکل در نبود مکانیزم شفاف است اگر انجمن جدید ایجاد شود اما شفاف نباشد باز بچه های مناطق محروم قربانی بچه های مرکز شده و به نام آنها اعتبار گرفته شده و به کام کسی دیگر می رود بهتر است ابتدا عملا تمامی مراحل امکانات گیری را بررسی کنیم امیدوارم این پست آغاز تغیری سازنده و اساسی شودایجاد انجمنی در حد انجمن های موفق دنیا

سلام مجتبی جان پستت را بطور کامل خواندم و بینهایت از شما که برای این امر بسیار مهم وقت گذاشتید متشکر و سپاسگذارم بدون هرگونه شک و تردید تنها راه حل مشکلات ما نابینایان همینست که دارای یک انجمن ملی باشیم که هدفش خدمت بهمه نابینایان کشور باشد شخصاً نا اامید نیستم و به همین جهت آمادگی خودم را برای هرگونه همکاری اعلام مینمایم در صورت امکان موارد دیگر را در یک کامن دیگر مینویسم موفق باشید

درود
از محمدرضا، بی ادعا، کاربر ۲۰۱۷، حمیدرضا، مهدی، پیمان، و گوشهنشین، ممنونم.
میدونی محمد؟ من هر کاری بکنم، قصدم ورود به و استفاده‌ی نردبانی از انجمن یا انجمن های مذکور به نفع نابینایانه. کارنامه‌ام اینو نشون میده که اگر غیر از این باشه، حق با تو میشه و منم اگه متوجه بشم هرجا اشتباه کردم یا اشتباه می کنم، باید برگردم درستش کنم. واقفم که جلوی ضرر رو هرچه سریعتر بگیرم، نفعه.
بی ادعا، میشه نظرات شما رو به همراه نظرات دیگر افراد نابینا جمع کرد و جلسه گذاشت ولی از ایران سپید انتظار نمیره بخواد و بتونه همچین حرکتی که ممکنه چند سال طول بکشه رو ساماندهی کنه. نهایتا اگه هرچه زودتر سامانه‌ی کنفرانس های سراسری محله راه بیفته، شاید شد خودمون اقدام کردیم. بزنم به تخته. افراد نابینای نخبه و با سواد و با نفوذ توی محله کم نداریم.
حمید، نه. من تئوری نوشتم. اگه گفتم نسخه پیچیدم، منظورم کلیت امر نیاز به یکی شدن بود نه اینکه فردا پرونده‌ات رو کنسل کنی و همین امکانات کم رو هم از خودت بگیری. البته که در آینده برای موفقیت، باید امور نابینایان رو از دست بهزیستی که یه ابر‌سازمان ناکارآمد هست خارج کنیم ولی فعلا طرح اولیه رو به عنوان یه محتوای خبری ریختم بیرون. همین و بس. من که خودم اگه بمونم، اگه همکاری دوستان رو ببینم، شاید خر بشم سعی کنم گام های اولیه رو برداریم ببینیم به جایی می رسیم یا نه. اگه هم تونستم و از این مملکت رفتم، که دیگه هیچی.
مهدی، متوجه حرفات هستم که با خیلیاشم موافقم. به هر حال، هیشکی نمیگه من ماستم ترشه و این همیشه هم رویه‌ی خوبی نیست که امیدوارم این رویه، در میان‌مدت، در نابینایان کمرنگ بشه.
پیمان، مرسی از حضورت. دقیقا. باید فراخوانی بزنیم و ببینیم با خودمون چند چند هستیم.
گوشهنشین، ممنون از اینکه به فکری و دوس داری همکاری کنی. امیدوارم بتونیم همون‌قدر که برای نوشتن یه پست طولانی وقت میذاریم، برای انجام یه حرکت طولانی هم وقت بذاریم.

مجتبی قصد اذیت کردنتو ندارم ولی با این حرفت نشون میدی که تو با اصل وجود چنین تشکل هایی با وجود تمام معایبی که دارن و خودت شمردی مخالف نیستی. چطور وقتی تو می خوای از این تشکل ها به نفع نابینایان استفاده کنی رفتار درستی کردی ولی وقتی امثال تو دور هم جمع شدن و اون ها هم خیال می کنن دارن کار مثبتی انجام میدن محکوم میشن؟ چرا نمی پذیری که شاید اون ها هم فکر کنن بیشتر از تو می تونن موفق باشن؟

این موضوع یه چیز رسمیه, و باید هم توسط یه نهاد رسمی پیگیری بشه و به نتیجه برسه.
و ایرانسپید هم رسانه ی رسمی نابیناهاست.
باید با امور اداری و کارشناسی موضوعات و پیچو خم کارای اداری آشناییه کامل داشت تا بشه به هدف رسید.
و تنها نهادی که هم رسمی هست و هم این آشنایی و اطلاعاتو داره, همی ایرانسپید هست که میتونه با رسانه ای کردن موضوعات و لابیگری با ارکان مهم حاکمیت این مشکل رو حل کنه.
ببین. اگه هدفت این باشه که بگی خو ما هم یه انجمن میزنیم و اسمشو هم میذاریم انجمن ملی رفاه نابینایان, خو باید بهت بگم این به خودی خودش کاری نداره و شدنی هم هست.
بالاخره میشه مجوزشو گرفت و راش انداخت.
ولی اگه بخوای واقعاً همه تحت مدیریت یک پارچه اداره بشند و خدمات بگیرند, خو اول باید انجمنای زائد رو اَ بین ببری و این امر مستلزم برنامه و سیاست هست.
ما حرفمون و دعوامون سر اینه داش موجی.
میگیم که پای یه نهاد رسمی باید وسط باشه که بتونه این انجمنای زائد رو اَ بین ببره تا موانع تشکیل انجمن ملی رفاه نابیناها برداشته بشه.
وگرنه که انجمن زدن کار اوقد سختی نیست که. اسمش هم مهم نیست. کاراییش و کیفیتش باید مورد توجه باشه.
در واقع تا اون اجبار نباشه و تا اون ساماندهی نباشه, خو طبیعیه که اتحاد هم به وجود نخواهد اومد. و وقتی هم اون اتحاد به وجود نیاد, طبیعیتره که انجمنی هم که راه میندازیم, بشه مث همون انجمنای قبلی.
و باز هم برمیگردیم به همون نقطه ی صفر خَخ.
هدف باید اهدافمون باشه نه اینکه اشخاص و افراد.
بعدشم پَ کی قراره این کنفرانسا رو راه بندازی. مگه قرار نبود محله رو اَ دسترس خارج کنی تا برنامه رو پیاده بکنی.
نتیجش چی شد آیا؟
؟؟؟؟
منتظریم.

با درود. واقعا متعجبم که این آقا مجتبای ما چطور وقت داره که بشینه اینهمه فکر کنه و مطلب بنویسه یعنی مجتبی بنوعی جمع اضداده واقعا که جوانی خوش فکر و پویاست. ولی بگمانم بعضی دوستان قضیه تشکیل سازمان ملی رفاه نابینایان را با تشکیل یک انجمن سراسری خلط کردند آنچه که مجتبی میخواد ترسیم و تبیین کنه بنظرم اینه که تمام وظایف و مسؤولیتها و اختیارات و بودجههای مربوط به نابینایان که در حال حاضر پراکنده است در سازمانی دولتی بنام سازمان ملی رفاه نابینایان جمعآوری بشه و تمام تصمیمات مربوط به این قشر در یک جا گرفته بشه در حالی که یک تشکل و انجمن سراسری و ملی که غیر دولتی باشه وظایف و اختیاراتی نداره و فقط باز باید با سازمانهایی مثل بهزیستی و آموزش و پرورش استثنایی به چانه زنی بپردازه و آنها هم هیچ تعهدی برای همکاری و پذیرش نظرات این انجمن سراسری ندارند و هیچ چیز هیچ تغییری نخواهد کرد. پس اول باید تکلیفمون با خودمون روشن باشه که خواستار چه هستیم بنظر من ما باید خواستار سازمانی دولتی باشیم که تمام مسؤولیتها و اختیارات نهادهای موازی در آن جمع شود و این سازمان تنها تصمیمگیر و برنامهریز برای نابینایان از طفولیت تا مرگ باشه و اگر رئیس چنین سازمانی از طرف رئیس جمهور تعیین بشه خیلی مفیدتر و کارسازتر خواهد بود که البته این دو اشکال در پی خواهد داشت یکی اینکه دیگر اقشار و معلولیتها و حتی غیر معلولین خواستار چنین سازمانی خواهند شد که در این صورت مشکل دوم هم بروز میکنه و آن هم مغایرت این طرح با طرح کوچکسازی دولت هست که فکر نمیکنم دولت زیر بار آن برود ولی در هر صورت من هم وجود چنین سازمان مقتدری را لازم و ضروری میدانم ولی لازمه چنین کاری رایزنی دقیق و حساب شده با مجلسیان و دولتیان است یعنی باید بدنه دولت برای چنین کاری متقاعد بشه و برای این منظور لایحه ای به مجلس ارسال بشه چون بار مالی داره و مجلس حتی در صورت موافقت هم نمیتونه در قالب طرح دولت را موظف به تشکیل چنین سازمانی بکنه.
به هر حال مجتبای عزیز از اینکه علاوه بر همه کارهایی که داری افزون بر چرخشها و گردشها و تفریحهایی که داری افزون بر اینکه به کلاس و درس و تدریس مشغولی باز ذهنت بیکار نیست و مرتب در حال سبک سنگین کردن امور هستی هم خوشحالم هم قدردانم و هم بخودت و خودم و دیگر دوستان شادباش میگم.
پس یک بار دیگه تکرار میکنم که ما باید خواستار تشکیل یک سازمان دولتی سراسری باشیم که برای همه امور برنامهریزی بکنه و خودشم آنها را به اجرا درآورد وگرنه با تشکیل یک انجمن سراسری هیچ اتفاق خاصی نمیفته.

سلام. مجتبی تو خیلی آدم خوشفکری هستی و ایده های خوبی میدی.
من مثل این پیامبرها و آدمهای مثلا خیلی مثبت و فهمیده، شما رو دعوت می کنم از این طرف به قضیه نگاه نکنید! از اون طرف به قضیه نگاه بکنید. ببینید بازم این طرف و اون طرف یکیه!؟
این ماجرا رو بند به بند بریم جلو:
۱. ان جی او چیست؟ خوب ان جی او یعنی چی! سازمان مردم نهاد. یعنی هم سازمان هستش و هم غیردولتی. واسط میان دولت و مردم. یعنی سازمانی که کاستی ها و ناتوانی های دولت رو جبران کنه و ناظر بخش دولتی باشه و مطالبات مردم رو یک کاسه کنه و به دولت بگه. تو همه ی کشورهای پیشرفته هم همین کار رو کرده و کاملا مفید بوده. اگر منصفانه بررسی کنیم تو کشور ما هم کارایی داشتن. حالا ممکنه کارایی شون به اندازه ای نبوده باشه که ما رو راضی کنه! ولی این که کل کارایی شون رو یه جا زیر سوال ببریم ماجرا رو درست ندیدیم. این همه کلاس آموزشی که داره تو انجمن های مختلف ارائه میشه گوشه ای از کارهاشونه.
۲. اعضای ان جی او ها چه کسانی هستند؟ همه میدونیم که اعضای ان جی او ها باید من، تو، او، ما، شما و ایشان باشند. انتخابات آزاد و شفاف باشه و گردش نخبگان در آن اتفاق بیفته. اما خیلی وقتها میبینیم هیئت مدیره این انجمن ها پادشاهی میشه و اصلا معلوم نمیشه چطور یه فرد به مدت ۸۰۰ سال از یه انجمن علیرغم نارضایتی ها تکون نمیخوره! واقعیت اینه که سازوکار صحیحی برای این اندیشیده شده اما ازش استفاده نمیشه. آیا شده ما نسبت به عملکرد یه انجمن اعتراض داشته باشیم و دسته جمعی این اعتراض رو با عدله ی محکم به فرمانداری یا بهزیستی ببریم و جوابی نشنویم؟ بعید میدونم. تو این موارد یا اعتراض فردی بوده، یا ادله محکم نداشته و یا تعداد رضایت مندان از عملکرد انجمن بیشتر از تعداد معترضان بوده.
نکته آخر و مهم تو مورد دو این که انجمن ها محلی هستند برای آستین بالا زدن ما. همه ی ما باید آستین بالا بزنیم و وارد بشیم. اگرچه خیلی وقتها با مقاومت روبرو میشیم اما کناره گیری ما موجب ایجاد حق برای پادشاهان خواهد شد.
۳. اتحاد ان جی او ها چگونه حاصل می شود؟ برای اتحاد و هماهنگی میان ان جی او ها هم مثلا شبکه تشکل های کشوری تشکیل شده. پس ساختار خیلی غلط نیست اما موقع اجرا غلط اجرا میشه. به عنوان نمونه تو یکی از جلسات شبکه تشکل ها، کسی که خودی بود از خاطرات شمال که مهاله یادم بره تا جون آدمی زاد تعریف می کرد و خودش رو منجی عالم بشریت معرفی می کرد. اما وقتی فلان انجمن میخواست اسمشو بگه میگفت آقا کوتاهش کن وقت نداریم!
۴. سازمان رفاه نابینایان، دولتی یا خصوصی؟ این سازمان اگه بخواد دولتی باشه، میشه همین بهزیستی. به نظر من تو این حالت بد نیست. احتمالا تخصصی تر کار خواهد کرد و اوضاع کمی بهتر میشه. اما انقلابی اتفاق نمیفته. چون آدمها همونها هستند و فرهنگ ها همان.
اما اگه بخواد غیردولتی باشه، یا حسین! جنگ داخلی آغاز میشه. سهم خواهی ها شروع میشه. تو ان جی او ها حداقل اگه کسی ناراضی باشه میتونه خودش بره برای خودش یه انجمن تشکیل بده اما وقتی یه سازمان رفاه تو یه شهر داریم، یعنی یه نفر باید رئیس باشه. بقیه هم مرئوس! پیدا کنید پرتقال فروش را.
پیشنهاد من اصلاح وضع موجود: به نظر من قوانی و ساختارها بر روی کاغذ بد نیستند. ایراداتی دارن اما انقدر هم بد نیستن که بخوایم زیر و روش کنیم. شما اگه ناراضی هستی که به درستی هم ناراضی هستی، خوب برو یه NGO ثبت کن و راه درست رو برو و سطح استاندارد ها رو بالا ببر. اونوقت دقیقا مثل همین سایت که همه ی نابیناها رو دور خودش جمع کرد و بیشتر سایتهای نابینایی به هاشیه رفتن، شما هم همه ی نابیناها رو جمع میکنی و همون سازمان ملی رو خودت درست میکنی. اونوقت میشی یه قدرت اجتماعی که میتونی هم به دولت فشار بیاری، هم به ملت! میتونی کارهای استاندارد انجام بدی و کلاس های مفید داشته باشی. میتونی تو تخصیص بودجه و چگونگی برنامه ریزی ها و سیاستگذاری ها دخالت کنی. میتونی مطالبات نابیناین رو یکپارچه کنی و انتقال بدی. در یک کلام میتونی مرجع باشی مرجع! دقیقا همون طور که الان تو سایت داری هستی! چون استانداردها رو رعایت می کنی. از همه ی نیروهای مفید استفاده می کنی، دزدی نمیکنی، اجازه حضور به همه میدی، و در یک کلام آدمی، آدم!
والسلام و علیکم و رحمت الله و برکاتو.
به این میگن کامنت ها! از پست تو هم بیشتر شد مُجی!

از عمو حسین، ابوذر، و بی ادعا ممنونم.
در خصوص اینکه کجا و چطور تا چه حد این طرح حتی در مقیاس کوچکتر بتونه اجرا بشه، توی فراخوان میشه با نخبگانی از جمله اهالی محل و حتی نخبگانی که هنوز هم محلی نیستند بحث کرد.
به نظرم نهاد دولتی راه به جایی نمی بره. من نظرم یه سازمان مردم نهاد قوی هست. نهادی که بتونه حد اقل اگه بهزیستی رو کامل کنار نمی زنه، مجبورش کنه که راهی رو بره که نابینایان میخوان یا بودجه‌ای که داره رانت و رشوه و پورسانت میشه یا جا‌های دیگه خرج میشه یا اصلا خرج نمیشه و برمیگرده، بده دست ما تا خودمون راهی که میخوایم رو بریم و درست مدیریتش کنیم.
سختمه. شخصا مسئولیت همین محله هم زیادمه چه برسه بخوام خودم در خصوص تأسیس همچین نهادی چه در سطح شهر یا استان یا کشور اقدامی کنم.
من فقط ذهنیاتم رو گفتم تا کسایی که میتونید و علاقه‌مندید، یه کاری واسه دوستاتون بکنید وگرنه خودم همین محله رو هم واگذار نکنم خیلیه. خخخ
به هر حال که ممنون از اینکه به این کوچه سر زدید و احتمالا بازم بزنید.
امیدوارم به زودی یه جلسه‌ی پر و پیمون در این خصوص تشکیل بدیم و اگه قرار شد اقدامی بشه، جلسات رو ادامه بدیم. اگه هم متأسفانه قرار شد مسکوت بمونه، با همین وضع طی کنیم دیگه.
من اگه نهاد بزنم اولین نفر خودمو به کشتن میدم. ههه

خب مجتبی چیزی که میگی عملی نیست چون وقتی میگیم سازمان ملی رفاه باید یک مؤسسه و سازمان اجرایی را مد نظر داشته باشیم که این مؤسسه کلی خدم و حشم نیاز داره که در توان یک ان جی او نیست و دوم اینکه دولت هرگز بودجه ای چنین کلان به یک سازمان غیر دولتی نمیده سوم اینکه در این صورت تکلییف مؤسسات دولتی و وظایفی که دارند چی میشه اگه قرار باشه اونا باشند و بودجه خودشون رو داشته باشند بعد دولت یه بودجه دیگری به این سازمان بده که عملی نیست. وانگهی ما الآن شبکه تشکلها را داریم خب میتونیم در جهت قوی و غنی شدنش تلاش کنیم آخه هی سازمان و ان جی او درست کردن که منطقی نیست وانگهی چطور یک ان جی او میتونه دیگه ان جی او ها را زیر پوشش قرار بده یا تعطیلشون کنه چون اونا از دولت مجوز گرفته اند و این سازمان هم از همین دولت مجوز میگیره مگر اینکه یکی مثل خزائلی پیدا بشه که خودش هم نفوذ و هم پول داشته باشه و سازمانی خصوصی و شخصی تاسیس کنه و کاری به دیگر ارگانها و تشکلها نداشته باشه و فرحی هم باید باشه که در دولت وظیفه اش امور عام المنفعه و خیریه باشه که فعلا هیچ کدوم رو نداریم.
خلاصه که من همچنان سازمان دولتی مقتدر را ترجیح میدم چون در هر حال دولت نباید از زیر بار مسؤولیت معلولین شانه خالی کنه و در این راستا آماده تلاش و فعالیت هستم.
پیروز و پاینده باشی نازنین.

سلام
تمام کامنتها, و پست, حاوی نکات کامل کننده بود.
امن هم مثل عمو حسین, معتقدم که اگر دولت, و به عبارت بهتر, حکومت, قدم مؤثری برداره, خیلی بهتر و شایسته تر میشه کار کرد.
با این حال, اگر ببینم که راهکارهای دیگری که بیان شدند, میتونند مثمر ثمر واقع بشند, به طور قطع با دوستان همکاری خواهم کرد.
ارادت.

درود
مجتبی من نیامدم که تائید کنم و ردش هم نخواهم کرد اما تا حد زیادی قصد دارم واقعی باشد تمام نظرات و پیشنهادات و ایده ها .من خودم خیلی زیاد به این موارد و مشابه آن فکر کرده ام .ایده ها و تفکرات بسیار ارزشمندی است اما روش حل آن هم مهم است که با توجه به فرهنگ حاکم و تعدد قومیت ها و خیلی مسائل محیطی و غیر محیطی باید به آن توجه داشت بعلاوه قانون زدگی و برداشت های غلط و نابسامان و منعفت گرای افراد و مسئولان و کلا کل جامعه مقدس .
اینکه داستان شاه و سربازخانه را گفتی دقیقا مثال بجا بود و برای همین داستان شما و تشکیل سازمان ملی رفاه نابینایان را دقیقا سوای این جریان نمی دانم بعد شاهد این خواهیم بود که قدرت دست یک عده ای بیفتد که به ظاهر نخبگان نابینا هستند و با حمایت گروه ها و انجمن ها و مسئولان دولتی و مقامات ملی انتخاب شده اند و داستان در مقام اجرا چیزی بهتر و اندیشمندانه تر از سازمان محترم بهزیستی نخواهد شد .و چیزی که دست نابینا خواهد رسید ، توهم سردی گلوله برف خواهد شد .و تا منفعت برای دولتی ها و مجلسی ها و سایر مردم نهادها نداشته باشد اقدامی صورت نخواهد گرفت .
در خصوص داستان موازی کاری گویا شدن اتوبوس ها هم دقیقا همین مسئله درست است و باید از موازی کاری دست برداریم و به دنبال رفاه عمومیث باشیم .ولی با یکی کردن هرگز نمی توانیم به هدف برسیم و انحلال و منزوی شدنمان شدید تر است .تصورش را بفرمائید که یک گروه ۲۰ نفره توانستند خدماتی را بگیرند و اگر تمام این گروه ها ۱۰۰ نفر شوند و باشند در همان مرحله اول مسئولان شانه خالی میکنند و زیر بار نمی آیند والا اگر اعتراض صورت بگیرد و برای انجمنی کاری انجام شده است آن مسئول می تواند به جای در رفتن از عمل و فرار از هزینه زیادی همه اینها را بنشاند و به همه صد نفر خدمت رسانی کند و با تعدد انجمن ها همه اینانجمن ها به تشکر و اطلاع رسانی بپردازند و شان و منزلت آن موسسه و شرکت هم بواسطه تعدد انجمن ها بیشتر و دهن پر کن تر خواهد بود .پس اصلا نیت بر حمایت از نابینا نیست والا که اگر همه هم یک انجمن شوند آن وقت هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد و موانع جدید تر نمایان خواهد شد .همانطور که فرهنگیان در کل کشور دو برابر نیروی انتظامی و سایر وزارت خوانه ها تا دو و نیم برابر هم هستند اما عملا وزارت خانه هائی تا سه برابر فرهنگیان هم می گیرند ولی وقتی به این ارگان حاکمیتی می رسند تعدد نیروی این خیل عظیم فرهنگی و انقلابی را مانع از ازدیاد حقوق می دانند.چون درآمد زا نیستند وضعیتشان همین است و نابینا هم هزینه ساز است مجتبی .
کرامت و عزت نفس نابینا جماعت هرگز شکل نگرفته است که بخواهد با کرامت طی طریق کند و اون مجلس های کذائی که بیان شد واقعا همینطور است .مهم اینجاست که مردم در این کشور اصلا عزت نفس ندارند ونالا که اینقدر سازمان و نهاد و کمیته و کوفت وزهر مار چکار داریم .وقتی میلیاردر و بچه اش برای گرفتن وام بیست میلیونی سر از کمیته امداد در می آورد .نو عروسان و خانم های جوان همه روزه به این مکان مراجعه میکنند در حالیکه کار دارند و مشغولند و عزت نفسشان را در گروه وامی با سود پائنی می فروشند حال باید به دنبال عزت نفس نابینا باشیم .داستانی را در کتاب داستان های خوب خواندم که پسر بچه ای هر روز در آهنگری مجبور بود که کوزه آب را بردارد و از آب انبار برای آهنگری آب بیاورد و کوزه برایش سخت و سنگین بود در روزی کوزه از دستش افتاد و شکست و او نشست و گریه میکرد شخص اول یک ریال به او داد و رفت و تا سه نفر همین کرا را کردند و او با یک ریال کوزه خرید و دو ریال را به جیبش زد و گدائی را آغاز کرد .بزرگ شد و گدا علی شد .وضعش خوب شد و از شهری به شهر دیگر می رفت تا اینکه به شهری رسید که در آن گدائی جرم بود وقتی او را به جرم گدائی گرفتند او را محکوم به کار کردند وقتی می خواستند از امکانات رایگان اقامت برخوردار شود دیدند که در جیبش پول دارد و هزینه اقامت را گرفتند و از روز بعد کرا دادنش و همینطور ادامه یافت تا اینکه از گدائی به آقائی و سروری رسید و … اما این روش ها و ایده ها و موازی کاری ها همه اش مانع عزت نفس و کرامت نابینا است و راهش هم سلب هویت و اصالت انجمن ها و موازی کاری های دیگر دولتی و مردم نهاد نیست و باید یک کار فرهنگی و ملی را با امکانات موجود شروع کرد که محله و اهالی با درایت این محله به عنوان انقلابیون در قوت و فرهنگ می توانند ن۴قش مهمی ایجاد نمایند .حالا نهار بفرمائید تا بعد .

سلام من نوشته هات رو سه بار خوندم. من تا الان تو کلی گروه تلگرامی و واتساپی عضو شدم که مربوط به گرفتن حق نابینایان بود یکیش هم خیلی جدی شد و قرار بود نامه ای بنویسیم و بفرستیم مجلس. اولش همه شعار میدادن ولی وقتی دیدن موضوع جدیه همه لفت دادن و رفتن. ما اول باید حرفمون و عملمون رو یکی کنیم. ما تو موضوع اتحاد هم مشکل داریم و این متحد نبودنه فقط مربوط به نابینا نیست کلا توی ایران مرسوم شده. من حاضرم توی جوونیم برای ایجاد این سازمان هزینه کنم در عوضش به آیندم امیدوار باشم و استرس آیندمو نداشته باشم. من با نظر عمو حسین که گفتن سازمان باید دولتی باشه موافقم چون ما باید تحت حمایت دولتمون باشیم. کاش بشه یه دوره همی شبیهه همین اردوهایی که تشکیل شد تشکیل بدیم و بتونیم در موردش حرف بزنیم. به شرط این که فقط شعار ندیم و عمل کنیم و حتی اگه چند سال هم طول کشید و موانعی سر راهمون قرار گرفت خسته نشیم و کنار نکشیم. امیدوارم با کمک هم روزهای خوبی رو برای خودمون به وجود بیاریم که دیگه به رفتن از ایران فکر نکنیم

درود
ضمن احترام به نوشته های مجتبی و کامنت دوستان عزیزم و اهالی شرافتمند محله همه این موارد که بصورت پراکنده بیان می کنم حاکی از نظرات خودم و تجربه ام می باشد و در جهت رد یا تائید کامنت و نوشته دوستان هرگز نیست و نمی باشد .
همواره احساس نیاز و رفع محدودیت ها و کمک به اقشار مختلف جامعه نهادها و سازمان های خیریه و دولتی تشکیل شده اند و همواره قوانین محکم و مناسبی هم وضع شده است اما بواسطه حواشی و قانون گریزی ها و بعضا اشتغال و رفع محدودیت ها و موانع رخ داده منجر به تغییر جزئی و برداشت های شخصی و بومی و استانی و مدیریتی از قانون شده که نتیجه آن هم همین احساس نیازهای جدید است .بهزیستی تا کنون از وزارت خانه های مختلف سردر آورده و هم اکنون نیز وزارت تعاون متولی آن است .و دقیقا در وزارت خانه رفاه این مهم پیگیری می شود و نهادهای موازی هم مثل کمیته امداد و سایر موسسات و سازمان ها هم بصورت مستقل از دولت در حال فعالیت هستند .نتیجه اش سازمان های عریض و طویل شده که هیچگونه نظارتی بر آن صورت نمی گیرد و همه اینها به دلیل دولتی بودن و ناتوانی از درک قانون و شناخت معلولان است .در هیچ جای دنیا مثل ایران اینطوری صدقه جمع نمی کنند .اینقدر اماکن مذهبی ندارند که برای اوقات محدود و خاص احداث شده باشد و اینقدر هم نیازمند و معلول ندارند که عزت نفسشان بخاطر شندر غاز به بازی گرفته شود .اینقدر هم مامور مفت خور و گردن گکلفت ندارند که حتی کمترین درک را هم از معلولان بینائی داشته باشند .فقط حقوقشان را از صدقات مردم می گیرند و با منت به معلولان و نیازمندان وام می دهند که بعضا حتی ناکام در حلقوم بانک ها خفه می شود .همه اینها هم صرفا خدمت و خیر رساندن به ملت بوده و هست .مجتبی بااین وضعیت و تا وقتی به درآمد مکفی نرسیده باشند معلولان بینائی حتی اگر موفق هم شویم باز با قیمت های ناچیز و مختلف نخبگان را می خرند و باز هم منحرف خواهند شد این سازمان ها و موسسات مردم نهاد .تا وقتی که کارمندان و مسئولان بواسطه فعالیتشان نخواهند حقوق بگیرند و یک حقوق ثابت و مداوم داشته باشند و بعد اگر زیاد آمد به معلولان بدهند و گزارشات کذب ارائه کنند و اگر نابینائی معترض شد و من شنیده ام که اگر اعتراضی صورت گرفته تمام فعالیت های گرفته شده از سوی بهزیستی را تا کنون از زمان تولد حضرت آدم به او متعلق میدانند دیگر نیازی به تشکیل نهادهای موازی دولتی نخواهیم دید .من خودم واقعا به چشمان خودم دیده ام ولی نتوانستم خروجی مناسب برایش بیابم .اغلب با سواری زرد بین شهری با خانواده ام سفر می کنیم .چند سال قبل هنگام مراجعه متوجه شدم که سه تاکسی آماده حرکت بودند و راننده اولی به دنبال مسافر بود و ما را در اتومبیل نشاند و بعد خروجی گرفت و حرکت کرد و تا اولی حرکت نمی کرد دومی هرگز نمی توانست مگر در موارد خاص که تکمیل می شد و بخاطر همین راننده اولی سعی داشت تا جلوتر از دومی حرکت کند و نتیجه این حضور همانا خدمت به مسافر و بهره گرفتن از زمان برای کسب درآمد برای راننده بود . حالا در کشور ما کدام نظارت وجود دارد که بتواند ارزیابی کند که این مبلغ به دست ما رسیده است یا نه و بخاطر آن وضعیت کارمند را تشویق و یا حقوقش را بدهد .مطمئن باشید این داستان اگر وار شود منافع دوچندان برای مسئولان ما خواهد داشت .قانون کم نداریم .نهاد هم کم نداریم اما مناسبات افراد و منافع طلبی مسئولان زیاد داریم .زیاد .ما به جای اینکه به ماهیت اصلی و ذاتی انجمن ها حمله کنیم بیائیم واقعا روح قانون را در درون انجمن ها زنده کنیم .آموزش بدهیم و اساسنامه ها و مقررات را آموزش بدهیم و با بالا بردن آگاهی اعضا اقدام به تشکیل جلسات فوق العاده نموده و اساسنامه ها را مطابق با خواسته ها ی خودمان تعریف کنیم و در جهت آن قدم برداریم .در چند انجمن مختلف عضو نباشیم و کلیت انجمن های شهرستانی و استانی و کشوری را بواسطه اصلاح و هماهنگ نمودن آنها بسازیم .کمک های محلی را جذب کنیم .همچنین شهرستانی و استانی و کشوری را . مجتبی الان که وضعیت کاملا رشد کرده است و با این سیستم های پیشرفته دیگر گلوله برف رضا شاه معنی ندارد با تعداد کمتر و مستقیم تر می توان مستمری ها را واریز نمود و از طریق خزانه داری کل نیز اقدام کرد و واقعا در یک شهرستان دو نفر هم نیاز نیست برای تشکیل پرونده .اما تا وقتی که فرهنگ حاکم صدقه ها را بصورت وام بدهند و بعد از سالی اصل و سودش را به جیب بزنند چرا واسطه گری ها را حذف کنند .تو باشی آیا این کار را می کنید .بعدش هم مجتبی تو و سایر نابینایان چقدر در کنترل امور مالی مسلطند ؟ چقدر در حسابداری وارد هستید .؟ چقدر به این گفته خودت که باید امورات نابینا را نابینایان کنترل و مدیریت کنند اعتقاد دارید ؟ چطور می تعوانید درآمدها را مجزا کنید ؟ نه مجتبی شروع خوبی دارید و توان علمی بالا اما روند موجود را نباید بر هم زد و تلاش کنیم تا توانائی حسابداری و امور مالی و مدیریتی را همچنین فرهنگ اصلاح اساسنامه های انجمن ها و روح قانون را بالا ببریم بعد به فکر تشکیل در سطح ملی بزنیم .

درود
در خصوص حلیم و نیاز به آشپزخانه منسجم و واحد من نیز فکر کرده ام و خلاصه اینکه توانستم به این نتیجه برسم که برای برخی هم اشتغال به وجود می آید خصوص ا در یک خانواده .اما با وجود این روند کلیت آن زیر سوال م یرود که جنب و جوش در خانواده از میان می رود .صنعتی شدن آفتی است که با این معضل وارد خانواده می شود و محبت و صمیمیت را از میان می برد .هیچ وقت خانواده در کنار هم جمع نیم شوند و با دور شدن از زمان تشکیل هدف دستخوش تغییر و نابسامانی می شد و هزار برنامه دیگر که غل وغش در این روند هم به آن اضافه می شود . استقلال از میان می رود و با گذشت زمان حتی غذا پختن هم برای کدبانوهای خانه سخت و غیر ممکن می شود و وابستگی خیلی زیاد و نابود کننده می شود .زمانی بود که وقتی به روستا می رفتیم تنورهای هیزمی هر خانه روشن می شد و نان تنوری گرم به دفعات روی سفره می آمد .اما الان با نانوائی های کذائی که روزی یک وعده بیشتر پخت ندارند توان پختن را از اهالی گرفته اند و همواره نان سرد روی سفره می آید و اگر روزی بی خبر میهمان برود باید از شهر نانش را با خودش ببرد .من می ترسم روزی راه ها بسته شود و مردم از گرسنگی بمیرند که حتی آرد هم در خانه ندارند در حالیکه در گذشته آرد به میزان نامحدود برای خانوارها در منزل یافت م یشد .در این میان نیز افراد ساده لوح مانند من از آن تعریف می کنم و سایر افراد سودجو و منفعت طلب از سادگی بنده منفعت و ثروت و آینده برای خودشان جمع می کنند .اکثر شانه خالی کردن ها هم معضل نیست بلکه هر کدام از ما بسته به توان و اعتقادمان در مراحلی هستیم و تا جائی قدم بر می داریم که توان داریم .هیچ اشکالی هم ندارد که بدانیم در این جامعه هیچ گربه ای به ثواب خدا موش نمی گیرد را به کرات بشنویم .در ضمن وقتی که یک خانواده متشکل از برادر و خواهدهای تنی در مورد ارث حتی بر سر دیگری کلاه می گذارد و سهم بیشتر می خواهد ما انتظار داشته باشیم که همه نابینا ها دست به دست هم دهند تا آسیب دیدگان بینائی را نجات دهند دور از ذهن و تصور نیست و نخواهد بود .اما پشتکار عده ای را در این مقال می ستایم و مطمئنم که با این ناملایمت ها ستیز خواهند کرد و قدم هائی را کوچک یا بزرگ بر خواهند داشت .پیروز و کامروا باشید .

سلام عزیز.
دیشب خوندمش و قصد داشتم نوشتت رو نقد کنم که آرمان شروع کرد به گریه کردن دیگه تا اونو بخوابونمش طول کشید و فرصت نشد.
از طرفی از اونجایی که گفتی این مطالب خیلی هاش ذهنیاتت بود و صرفاً یک تئوری، دیگه قصد واکاوی بیشتر رو ندارم.
چون بخش هایی از نوشته ی تو، نهایت کمالگرایی، ایده آل گرایی و به دور از واقعیت های امروز جامعه ی ماست.
یکی دو موردش هم از نظر حقوقی، اصلاً قابلیت اجرایی نداره.
اینکه این دغدغه رو داری تا وضعیت نابینایان در کشور ما هم بشه یک شرایط قابل قبول، و در راستای این دغدغه ها میشینی وقت میذاری مینیویسی و نظرخواهی میکنی، تحسین بر انگیزه.
من میخواستم کلی بنویسم که الان کامنت ابوذر عزیز رو خوندم و دقیقاً چکیده اون چه که میخواستم بگم رو ابوذر به خوبی تشریح کرد.
پس دیگه کلام به درازا نمیبرم و نسخه ای که ابوذر پیچید رو عملی ترین و واقع گرایانه ترین راه در شرایط فعلی میدونم.
ضمن اینکه از ظرفیت شبکه ملی تشکل های نابینایان چاوش هم نباید به سادگی بگذریم.
هر چند که شبکه در سال های اخیر چندان پویا نبوده و البته خیلی از انجمن های کشور هم به عضویت شبکه هنوز در نیومدن، اما باید از این ظرفیت خیلی بهتر از اینی که هست استفاده کنیم، چرا که در بین معلولین، تنها نابینایان هستن که از نظر مجوز های قانونی و حقوقی، دارای یک شبکه ملی هستن که اتفاقا کار اصلیش همین همگرا کردن و برقراری یک صدای واحد از طرف NGO های مرتبط با نابینایانه.
امیدوارم دومین مجمع عمومی شبکه که قراره به زودی برگزار بشه و انتخابات هیأت رئیسه اون هم به همچنین، شاهد فعالیت های بیشتر و اثربخش تر از طرف چاوش باشیم.
بار ها در خصوص ایجاد یک سازمان مردم نهاد با کمک از پتانسیل فعلی محله و حقوقی شدن نهادی که فکر میکنیم بهتر و شفاف تر از دیگران میتونه کار کنه باهات صحبت کردم.
در همون راستا یا باید خودمون دست به کار عملی بزنیم، یا هم اینکه بیخیال بشیم و انقدر شعار ندیم.
نشینیم کنار گود و هی بگیم لنگش کن.
اگه فکر می کنیم خودمون میتونیم بهتر، کارشناسی تر، شفافتر و با کیفیت تر از نهاد های فعلی و به دور از تفرقه کار کنیم، پس بسم الله.
یا اینکه خود بچه های جوون که سرشار از انگیزه هستن، برن با انجمن های استانی خودشون همکاری کنن و کم کم دست به اصلاح بزنن.
در غیر این صورت، دیکته نانوشته که غلط نداره. هی شکایت از این انجمن یا اون کانون که دردی رو دوا نمیکنه.
در پاسخ به نظر علی کریمی هم بگم ذاتاً ایران سپید نمیتونه چنین کاری رو بکنه.
ایران سپید صرفا یک رسانه هست که اگه خیلی خیلی هنر کنه، بتونه وظایف رسانه ای و مطبوعاتی خودشو به درستی انجام بده.
همگرا کردن انجمن ها یا طرد تعدادی از اونها، پیشکشش.
نهایتاً بتونه نشست های کارشناسی ترتیب بده که ذاتاً چنین چیزی بیشتر به شرح وظایف چاوش میخوره نه ایران سپید.
در میان کامنت ها، بار ها صحبت از نخبگان نابینا شد.
افسوس که بیشترین واگرایی رو ما در میان همین نخبگان نابینا داریم متأسفانه.
خیلی هاشون هم حاضر نیستن غرور رو کنار بذارن و واقعا بیان وسط و خالصانه کمک کنن.
همه در درجه ی اول، به فکر منافع و مطرح کردن خودشونن تا منافع جمع و جامعه.
پس در شرایط فعلی، خیلی نمیشه به نخبگان نابینا دلبست.
حالا خوب شد میخواستم به درازا نکشه.

سلام. ببینید دوستان، اونچه که بنظر من که عمری رو در عالم نابینایی گذروندم میرسه اینه که؛ ما هیچ کاری ازمون ساخته نیست.
دلیلش هم مشخصه، ما یاد نگرفتیم که با هم کار کنیم. ما هم دیگه رو قبول نداریم. خودمون رو به عنوان بهترین و تواناترین افراد میشناسیم و اگه یکی دیگه بیاد و دست به کاری بزنه بدون شک بهش ایراد میگیریم.
و دیگه اینکه، ما تا زمانی که کارمون راه بیفته به هم دیگه تا بتونیم محبت میکنیم و قربون صدقه ی هم دیگه میریم.
همینکه کارمون به انجام رسید طرفمون رو مثل یه سوسک زیر پا میزاریم و لهش میکنیم.
در ضمن تو ایران بحثی وجود داره به نام باند بازی.
تو همه ی این انجمنها و گروه های نابینایی بدون هیچ شکی یه باند هست که قدرت اجرایی و تصمیمگیری اون انجمن رو در دست داره.
حتی یک انجمن یا گروه نیست که بدور از این باندبازی باشه.
امثال من موهامون رو که توی آسیاب سفید نکردیم.
تمام حرکات این اشخاص و باندها رو در این نوع مجامع به خوبی زیر نظر داشتیم و میشناسیم.
هر وقت تونستید بفهمید که فلان مدیر فلان انجمن به چه دلیل باید بالای بیست و چند سال مدیر اون انجمن باشه یا چرا اون یکی ده سال و بیشتر، اونوقت دلیل بروز این مشکلات رو هم پیدا میکنید.
هیچ تردیدی نیست که مدیر موندن فلانی در اون انجمن یا اون گروه خاص اهمیت مادی برای فرد مدیر یا اعضای هیئت مدیره ی اونجا داره، و الا هیچ دلیلی نداره که بخواد بیش از یه دوره یا دو دوره مدیریت اونجا رو در دست داشته باشه.
اعضای هیئت مدیره هم همینطور هستند.
معمولا کسی از اون اعضا جابجا نمیشه همگیشون ثابت هستند.
حتی اگه بشه توی فلان انجمن فلان گروه رو که هیئت مدیره ی اون انجمن هستند رو حذف کنیم گروه بعدی که این اختیارات رو به دست میگیره دچار همون رفتار میشه.
مشکل ما ایرانیها دقیقا همینه که کسب قدرت به هر قیمت و حفظ قدرت با تمام توانمون رو خوب بلدیم.
اینجا چون اخلاق دموکراتیک بین ما مردم وجود نداره به همین خاطر هرگز نمیتونیم با هم بدون هیچ تنشی زندگی کنیم و بجای اینکه در عین حالی که به منافع فردیمون اهمیت میدیم به منافع جمعیمون هم اهمیت بدیم.
بیشتر به فکر حفظ منافع و امتیازات خودمون هستیم.
خلاصه که این چیزا تو بین ما نابیناها درست نخواهد شد.
چه از سوی یک نهادی که به اسم تشکل اصلی که باقی در اون ادغام بشن و چه در قالب یک نهاد یکپارچه هرگز مشکل ما حل نمیشه چون ساختاری که در روابط اجتماعی ما وجود داره و نگاه نفع طلبانه ای که بین ما هست هیچ تغییری نکرده.
پس اول باید خودمون رو به عنوان افراد این جامعه تغییر بدیم و بفهمیم که راه درست زندگی کردن چیه و چه راه هایی رو باید بریم که هم منافع فردیمون رو بتونیم حفظ کنیم و هم منافع جمعیمون.
و اصلا چرا باید به منافع جمعی اهمیت بدیم و کلی مسائل دیگه، که تا ما راه برخورد درست با مشکلات اجتماعی رو یاد نگیریم همین آشه و همین کاسه.
که میبینید.
یه پیشنهاد به همه ی کسانی که این پست و کامنتهاش رو میخونند هم دارم.
برای بهتر شناختن خودمون و جامعه ی خودمون که ما هم بخش کوچکی از اون هستیم اگه برین و آخرین کتابی رو که در مورد ایرانیان و خصوصیات اخلاقیشون نوشته شده رو مطالعه کنید.
البته قبل از اون هم در این حوزه دیگرانی اومدن و مطالبی نوشتند اما این آخرین کتاب به خاطر دقتی که نویسنده در بیان هرچه علمیترش بکار برده بیشتر میتونه شرایط کنونی جامعه ی ایران رو که ما همگی دچارش هستیم بیان کرده.
نام اون کتاب هست ما ایرانیان، زمینه کاوی اجتماعی و تاریخی خلقیات ایرانی، نویسنده؛ مقصود فراستخواه.
که این کتاب قبلا به صورت صوتی در اومده و شما میتونید به راحتی بخونیدش.
بنظرم با خوندن این نوع آثار بهتر به خودمون و معایب رفتارمون پی خواهیم برد و اگه تونستیم در اصلاح خودمون بکوشیم ممکنه روزی روزگاری اوضاع اجتماعی ما نابیناها هم دچار دگرگونی مثبتی بشه و نسلهای بعدی بهتر از ما زندگی کنند و دیگه کسی به فکر رفتن از اینجا هم نیفته.

مطمئن باشید کسی که تا حالا دستش به ماشین پرکینز نخورده و بیناییش در حد کامله، نمیتونه معاون توانبخشی یا رییس یه مجموعه‌ی مرتبط با نابینایان باشه.
اینو وقتی دانشآموز بودم عملا حس کردم. ولی همون شخصی که شد مدیر مدرسه و شد جانشین شخص و یا اشخاصی که سالها با نابینا جماعت مرتبط بودند، ریز و درشت مشکلات و چالشهای نابینایی رو با وجود اینکه خودشون بینای کامل بودند، می دونستند. ولی اون روزا هعی از من دانشآموز چه کاری بر میومد وقتی طوری باهامون برخورد کردند که دیگه به هیچ وجه نتونستیم اعتراض کنیم اگر هم می کردیم فایده ای نداشت. جالبه یادآوری کنم که مدیر مزبور میشه گفت اکثر طرح هاش و انتظاراتش طوری بود که مدرسه مثل مدارس عادی اداره بشه. و دیگه جالبتر اینکه خود مسئولین محترم آموزش و پرورش استثنایی تأکید می کنم استثنایی استدلالشون برای تغییر مدیر این بود که مدیران قبلی خسته شدند و بهتره یه تازه نفس بیاد جاشون. چند سال بعد هم خبرش رسید که مدیر مزبور تغییر کرد چون اصلا تجربۀ مدرسه نابینایی رو نداشته. یعنی این استدلالهاشون ما رو کشته خخخخ.
راستش همۀ این مشکلات، تحقیر شدن ها و ……. رو زیر سر این انجمن ها و نهاد ها نمی دونم. صرف ترک کردن و عضو نشدن رو هم نه کاملا قبول دارم، و نه کاملا رد می کنم. درسته که به این یه ذره مستمری دل خوش نکنیم. ولی اگه همین رو هم مطالبه نکنیم، خب قطره قطره جمع گردد و به جیب افراد ناشایست رود. ولی با این هم موافقم که نذاریم با تحقیر باهامون برخورد کنند و باورشون بشه که نیازمون همین یه ذره به اصطلاح خدمات هست.

با سلام خدمت داداش مجتبی مهربان !یک داداش اینکه اول ببین چقدر باهاتند بعد اقدام کن !دوم اول از اصفهان خودمون شروع کن ببین چندتا مرد پیدا میشه که قالت نگذارند دوم اینکه خوب کسانی هم که توی انجمن ها هستند هرکدوم برای خودشون توی این چند سال توانمند شدند و براشون سخته بیایند زیر پرچم نظر اساسی و درستی که دادی پس هر کدومشون یه مخالفند سوم قطعا شما نباید جزء سران اون انجمن باشی که در صورتی که کسی اشتباه کرد و حقانیت درستی یا اشتباهش معلوم شد با بچه ها باشی و منعکس کننده نظرات اعضا باشی و دلیل دیگرش هم اینه که سرت شلوغ نشه که هی ماها را بخوای ول کنی بری از این کشور مگه ماها با تو چیکار کردیم ما دلون به تو خوشه !و در آخر اینا بگم حواست را جمع کن تهش خودت تنها نمونی !چون من خودم اینا یه بار تجربه کردم البته توی یه جای کوچکتر که اول همشون باهام بودند و بعد هرکی یه جور کنار رفت و خودم هم موندم و همه از من انتظار داشتند

دیدگاهتان را بنویسید